در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 215

متن درس





تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بخش 215

تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بخش 215

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۱۵)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، از آثار بنیادین در عرفان نظری اسلامی است که با نگاهی ژرف به پیوند عرفان با شریعت و عقل، اصول سلوک عرفانی را تبیین می‌کند. این اثر، با ساختاری روشمند، به پرسش‌های بنیادین در باب نسبت میان عرفان و علوم عقلی پاسخ می‌دهد و جایگاه ویژه‌ای در سنت عرفانی شیعی دارد. بخش حاضر، که به تحلیل گفتار شماره ۲۱۵ اختصاص دارد، به بررسی پاسخ‌های متن و شارح به اشکالات محققان اهل نظر در خصوص دشواری وصول عرفانی و نسبت آن با علوم عقلی می‌پردازد. این نوشتار، با نگاهی موشکافانه و با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم و روایات، به تبیین و نقد این پاسخ‌ها پرداخته و معانی عمیق آن را در قالبی روشن و منسجم ارائه می‌دهد. همانند نسیمی که در میان شاخسارهای معرفت می‌وزد، این متن کوشیده است تا روح عرفان نظری را با دقتی علمی و بیانی فصیح به خواننده منتقل نماید.

بخش نخست: ادعای تساوی شروط عرفان و فلسفه

بیان مسئله

متن «تمهید القواعد» در بخش ۲۱۵، به پاسخ‌گویی به اشکالات محققان اهل نظر پرداخته و ادعا می‌کند که هر شرط معتبر در طریق تصوف، در طریق نظر (فلسفه) نیز معتبر است. این ادعا، که در عبارت زیر از متن اصلی آمده، محور بحث است:

قال: وأما نحن فنقول: إن كل شرط يعتبر في طريق التصوف فلا بد من اعتباره في طريق النظر عند التحقيق.

ترجمه: «و اما ما می‌گوییم: هر شرطی که در طریق تصوف معتبر است، ناگزیر در طریق نظر نیز معتبر است، آن‌گاه که تحقیق به میان آید.»

این سخن، تلاشی است برای رفع اشکالات محققان که وصول عرفانی را دشوار، خیالی یا غیرممکن می‌دانند. شارح و متن مدعی‌اند که شروط و موانع عرفان با شروط و موانع علوم عقلی یکسان است و عرفان شرطی فراتر از فلسفه ندارد. این ادعا، همانند پلی است که می‌کوشد میان دو ساحل معرفت عرفانی و عقلی پیوند برقرار کند، اما استحکام این پل در برابر نقدهای منطقی و محتوایی به بوته آزمون گذاشته می‌شود.

درنگ: ادعای تساوی شروط عرفان و فلسفه، تلاشی برای هم‌سطح‌سازی این دو حوزه است، اما به دلیل تفاوت‌های بنیادین در ماهیت و ابزارهای آن‌ها، این ادعا از منظر منطقی و محتوایی ناکافی است.

تحلیل و نقد

این ادعا، که شروط عرفان و فلسفه را یکسان می‌داند، از منظر منطقی و محتوایی با چالش‌هایی روبه‌روست. عرفان، به مثابه سفری باطنی به سوی حقیقت الهی، نیازمند شروطی چون تهذیب نفس، رفع علایق نفسانی و خلوت است که در فلسفه، که رویکردی عقلانی و نظری دارد، ضروری نیست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى

ترجمه: «و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت» (النازعات: ۴۰).

این آیه، بر ضرورت تهذیب نفس در مسیر عرفانی تأکید دارد، شرطی که در فلسفه، با تمرکز بر استدلال و تمرکز ذهنی، الزامی نیست. از سوی دیگر، فلسفه به تمرکز بر مسائل نظری و بداهت‌های عقلی بسنده می‌کند، در حالی که عرفان، توجهی فراگیر به حق را می‌طلبد. این تفاوت، همانند تفاوت میان نگریستن به یک ستاره در آسمان و غرق شدن در اقیانوس بی‌کران معرفت الهی است.

جمع‌بندی بخش نخست

ادعای تساوی شروط عرفان و فلسفه، اگرچه با نیت رفع اشکالات مطرح شده، اما به دلیل کلی‌گویی و عدم توجه به تفاوت‌های بنیادین این دو حوزه، ناکافی است. عرفان، با شروطی چون تهذیب نفس و اعراض از غیرحق، مسیری متمایز از فلسفه دارد که نمی‌توان آن را با شروط عقلی هم‌سان دانست. این بخش، به مثابه کلیدی است که می‌کوشد قفل اشکالات را بگشاید، اما به دلیل ناسازگاری با واقعیت‌های عرفانی و عقلی، نیازمند بازنگری است.

بخش دوم: نقد سیاسی‌کاری و فقدان استدلال دقیق

بیان مسئله

پاسخ شارح به اشکالات محققان، به دلیل کلی‌گویی و عدم ارائه استدلال‌های دقیق، به سیاسی‌کاری متهم شده است. این پاسخ‌ها، به جای مواجهه مستقیم با اشکالات چهارگانه (دشواری وصول، استمرار، مخاطرات و احتمال خیالی بودن)، با ادعای تساوی شروط، از پاسخ‌گویی صریح طفره می‌روند. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

ترجمه: «بگو اگر راست می‌گویید دلیل خود را بیاورید» (البقره: ۱۱۱).

این آیه، بر ضرورت ارائه برهان در برابر ادعاها تأکید دارد، در حالی که پاسخ شارح، فاقد استدلال‌های محکم است و به نظر می‌رسد بیش از آنکه علمی باشد، رویکردی مصلحت‌اندیشانه دارد.

تحلیل و نقد

شارح، به جای پاسخ‌گویی به هر یک از اشکالات به‌صورت جداگانه، با طرح ادعای کلی تساوی شروط، از مواجهه مستقیم با مسائل اجتناب کرده است. این رویکرد، همانند تلاش برای پوشاندن شکاف‌های یک دیوار با گلی شکننده است که در برابر بادهای نقد استوار نمی‌ماند. اشکالات محققان، از جمله دشواری وصول و احتمال خیالی بودن آن، نیازمند پاسخ‌هایی دقیق و منطبق با واقعیت‌های عرفانی است. برای نمونه، دشواری وصول در عرفان، به دلیل نیاز به تهذیب نفس و اعراض از غیرحق، امری بدیهی است که نمی‌توان آن را با شروط فلسفه مقایسه کرد.

روایتی منسوب به امام صادق علیه‌السلام نیز در این زمینه راهگشاست: «ليس العلم بكثرة الكلام، ولكنه نور يقذفه الله في قلب من يشاء» (ترجمه: «علم به کثرت کلام نیست، بلکه نوری است که خداوند در قلب هر که بخواهد می‌افکند»). این روایت، بر تمایز میان معرفت عرفانی و دانش عقلی تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، فراتر از استدلال‌های فلسفی، نیازمند نور باطنی است.

درنگ: فقدان استدلال دقیق و رویکرد سیاسی‌کاری در پاسخ شارح، از اعتبار علمی پاسخ‌ها می‌کاهد و ضرورت بازنگری در روش پاسخ‌گویی را نشان می‌دهد.

جمع‌بندی بخش دوم

پاسخ‌های شارح، به دلیل فقدان استدلال دقیق و رویکردی سیاسی، نمی‌توانند اشکالات محققان را به‌طور کامل رفع کنند. این پاسخ‌ها، همانند قایقی بدون پارو در دریای پرسش‌های عمیق، از رسیدن به ساحل حقیقت بازمی‌مانند. ضرورت ارائه استدلال‌های محکم و مواجهه مستقیم با اشکالات، برای حفظ اعتبار علمی این اثر آشکار است.

بخش سوم: تفاوت ابزارها و شروط عرفان و فلسفه

بیان مسئله

شارح و متن، با ادعای تساوی شروط، تفاوت‌های بنیادین میان ابزارها و شروط عرفان و فلسفه را نادیده گرفته‌اند. عرفان، شروطی چون خلسه، سماع و تهذیب نفس را می‌طلبد، در حالی که فلسفه به تمرکز ذهنی و استدلال عقلی بسنده می‌کند. این تفاوت، در عبارت زیر از متن اصلی برجسته است:

لما بين مستقر عليه رأي أهل النظر من المحققين منهم والمتحذقين والمتحذلقين في حقية طريق النظر أراد أن يبين ما هو الحق عنده.

ترجمه: «چون آنچه نزد اهل نظر، از محققان و زرنگ‌ها و کسانی که خود را زرنگ می‌دانند، در حقانیت طریق نظر مستقر است، خواست که آنچه نزد او حق است را بیان کند.»

این عبارت، نشان‌دهنده تلاش شارح برای هم‌سطح‌سازی عرفان و فلسفه است، اما این تلاش، به دلیل تفاوت در ابزارها و اهداف، ناکام می‌ماند.

تحلیل و نقد

هر علمی، ابزار و شروط خاص خود را دارد، همان‌گونه که نجار با اره و چکش کار می‌کند و آهنگر با کوره و سندان. عرفان، با ابزارهایی چون خلوت و تهذیب نفس، به سوی حقیقت الهی می‌رود، در حالی که فلسفه، با ابزار استدلال و تمرکز ذهنی، به تبیین مسائل نظری می‌پردازد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ

ترجمه: «به زودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آنها نشان خواهیم داد» (فصلت: ۵۳).

این آیه، بر تفاوت میان معرفت ظاهری (فلسفه) و معرفت باطنی (عرفان) تأکید دارد. شروط عرفان، مانند رفع علایق نفسانی، در فلسفه ضروری نیست، و شروط فلسفه، مانند تمرکز بر بداهت‌های عقلی، برای عرفان کافی نیست. این تفاوت، همانند تفاوت میان بال پرنده‌ای است که به سوی آسمان پرواز می‌کند و گام‌های انسانی است که بر زمین استوار است.

درنگ: ابزارها و شروط عرفان و فلسفه، به دلیل تفاوت در ماهیت و اهداف، متمایزند و نمی‌توان آن‌ها را یکسان دانست.

جمع‌بندی بخش سوم

تفاوت ابزارها و شروط عرفان و فلسفه، ادعای تساوی این دو حوزه را مخدوش می‌کند. عرفان، با شروطی چون تهذیب نفس و توجه به حق، مسیری متمایز از فلسفه دارد که با استدلال عقلی به مقصد نمی‌رسد. این بخش، همانند آیینه‌ای است که تفاوت‌های این دو مسیر را به روشنی نشان می‌دهد.

بخش چهارم: ندرت واصلان در عرفان

بیان مسئله

یکی از اشکالات محققان، ندرت واصلان در عرفان در مقایسه با فلسفه است. عرفان، به دلیل دشواری و ظرافت مسیر، واصلان کمتری دارد، در حالی که در فلسفه، واصلان به مراتب بیشترند. این نکته، در عبارت زیر از متن اصلی برجسته است:

والواصلون قليل.

ترجمه: «و واصلان اندک‌اند.»

این عبارت، بر دشواری مسیر عرفانی و ندرت کسانی که به مقصد می‌رسند تأکید دارد.

تحلیل و نقد

ندرت واصلان در عرفان، نشانه‌ای از کمال و دشواری این مسیر است. عرفان، همانند صعود به قله‌ای بلند، نیازمند آمادگی باطنی، تهذیب نفس و اعراض از غیرحق است، در حالی که فلسفه، با تکیه بر عقل و استدلال، مسیری هموارتر دارد. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا

ترجمه: «و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام داده‌اند» (الأنعام: ۱۳۲).

این آیه، بر تفاوت مراتب در مسیرهای مختلف تأکید دارد. عرفان، با شروطی سخت‌تر، واصلان کمتری دارد، اما این ندرت، نشانه ارزش و عظمت این مسیر است، همانند گوهری نایاب که در عمق اقیانوس نهفته است.

درنگ: ندرت واصلان در عرفان، نشانه دشواری و کمال این مسیر است که آن را از فلسفه متمایز می‌کند.

جمع‌بندی بخش چهارم

ندرت واصلان در عرفان، نه تنها ضعف این مسیر نیست، بلکه نشانه‌ای از عمق و دشواری آن است. این بخش، همانند چراغی است که مسیر دشوار عرفان را روشن می‌کند و تفاوت آن با فلسفه را آشکار می‌سازد.

بخش پنجم: ضرورت رفع تشویش و اعتدال مزاج

بیان مسئله

شارح تأکید دارد که رفع تشویش و اعتدال مزاج در هر دو مسیر عرفان و فلسفه ضروری است، اما مراتب این شروط در دو حوزه متفاوت است. این نکته، در عبارت زیر از متن اصلی آمده است:

ولا معنا لرفع العلائق سوى هذا.

ترجمه: «و معنای رفع علایق جز این نیست.»

این عبارت، بر ضرورت رفع علایق نفسانی در عرفان تأکید دارد، شرطی که در فلسفه به این شدت الزامی نیست.

تحلیل و نقد

رفع تشویش و اعتدال مزاج، در هر دو مسیر عرفان و فلسفه ضروری است، اما مراتب آن متفاوت است. در عرفان، رفع علایق نفسانی و توجه کامل به حق، شرطی اساسی است، در حالی که در فلسفه، تمرکز ذهنی برای استدلال کافی است. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

ترجمه: «آگاه باشید که با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد» (الرعد: ۲۸).

این آیه، بر اهمیت آرامش قلبی در مسیر عرفانی تأکید دارد، آرامشی که فراتر از تمرکز ذهنی فلسفه است. عرفان، همانند رودی است که برای رسیدن به دریا، باید از سنگلاخ‌های نفس عبور کند، در حالی که فلسفه، چون جویباری است که در دشتی هموار جریان دارد.

درنگ: رفع تشویش و اعتدال مزاج در عرفان، به دلیل نیاز به توجه کامل به حق، از فلسفه شدیدتر و متفاوت است.

جمع‌بندی بخش پنجم

رفع تشویش و اعتدال مزاج، اگرچه در هر دو مسیر عرفان و فلسفه ضروری است، اما مراتب آن در عرفان، به دلیل نیاز به تهذیب نفس و توجه به حق، سخت‌تر است. این بخش، همانند آینه‌ای است که تفاوت‌های این دو مسیر را در پرتو حقیقت منعکس می‌کند.

بخش ششم: نقد ساختار منطقی پاسخ شارح

بیان مسئله

شارح، با طرح قضیه «كل شرط يعتبر في طريق التصوف فلا بد من اعتباره في طريق النظر»، به‌صورت محصوره سخن می‌گوید، اما این قضیه از منظر منطقی نادرست است، زیرا شروط عرفان و فلسفه یکسان نیستند. این نکته، در نقد ساختار منطقی پاسخ شارح برجسته است.

تحلیل و نقد

شارح، با قرار دادن شروط عرفان به‌عنوان مبنای مقایسه و سرایت آن به فلسفه، ساختار منطقی نادرستی ارائه کرده است. اگر شروط فلسفه مبنا قرار می‌گرفت و گفته می‌شد که عرفان شروطی فراتر از فلسفه ندارد، پاسخ معقول‌تر بود. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

ترجمه: «و جز خردمندان متذکر نمی‌شوند» (البقره: ۲۶۹).

این آیه، بر ضرورت فهم دقیق و منطقی تأکید دارد. پاسخ شارح، به دلیل نادیده گرفتن تفاوت‌های عرفان و فلسفه، از استحکام منطقی برخوردار نیست و همانند بنایی است که بر پایه‌ای سست استوار شده است.

درنگ: ساختار منطقی پاسخ شارح، به دلیل مبنا قرار دادن شروط عرفان و سرایت آن به فلسفه، نادرست است و نیازمند بازنگری است.

جمع‌بندی بخش ششم

نقد ساختار منطقی پاسخ شارح، نشان‌دهنده ضعف در استدلال اوست. این بخش، همانند چراغی است که کاستی‌های منطقی پاسخ را روشن می‌کند و ضرورت ارائه استدلال‌های محکم‌تر را گوشزد می‌کند.

جمع‌بندی کل

بخش ۲۱۵ از «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه اصفهانی، تلاشی است برای پاسخ‌گویی به اشکالات محققان اهل نظر در خصوص دشواری و احتمال خیالی بودن وصول عرفانی. شارح، با ادعای تساوی شروط عرفان و فلسفه، کوشیده است این اشکالات را رفع کند، اما این پاسخ‌ها، به دلیل کلی‌گویی، فقدان استدلال دقیق و نادیده گرفتن تفاوت‌های بنیادین میان عرفان و فلسفه، ناکافی‌اند. عرفان، با شروطی چون تهذیب نفس، رفع علایق و توجه کامل به حق، مسیری متمایز از فلسفه دارد که با استدلال عقلی به مقصد نمی‌رسد. این نوشتار، با تبیین و نقد این پاسخ‌ها، معانی عمیق متن را در قالبی علمی و فصیح ارائه داده و همانند آیینه‌ای، حقیقت این دو مسیر را منعکس کرده است. نکات کلیدی، از تساوی شروط تا ندرت واصلان و تفاوت ابزارها، نشان‌دهنده عمق و دشواری عرفان در برابر فلسفه است. این اثر، دعوتی است به تأمل در مسیر معرفت الهی، که چونان سفری است از ظلمات نفس به سوی نور حق.

با نظارت صادق خادمی