متن درس
تحلیل و تبیین بخش دویست و شانزدهم تمهید القواعد
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۲۱۶)
دیباچه
کتاب «تمهید القواعد»، اثری گرانسنگ از صائنالدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، دریچهای است به سوی فهم عمیق عرفان نظری در سنت اسلامی. این اثر، با پیوندی استوار میان عرفان، شریعت و عقل، به تبیین اصول سلوک عرفانی میپردازد و جایگاه ویژهای در میراث معرفتی اسلامی دارد. بخش دویست و شانزدهم این کتاب، که در این نوشتار مورد تحلیل و بازنویسی قرار گرفته، به پاسخگویی به اشکالات مطرحشده در باب دشواریها و شبهات وصول عرفانی اختصاص دارد. این بخش، با نگاهی نقادانه به ادعای تساوی شروط عرفان و فلسفه، تفاوتهای بنیادین این دو حوزه را آشکار میسازد. نوشتار پیشرو، با نگاهی ژرف و روشمند، به بازسازی و تبیین محتوای این بخش پرداخته و با افزودن تحلیلهای تفصیلی، معانی آن را برای خوانندگان روشن میسازد. همانند باغی که با شاخسار معرفت آراسته شده، این متن کوشیده تا روح عرفان اسلامی را با زبانی شیوا و وزین به تصویر کشد.
بخش نخست: مفهوم رفع علایق در عرفان و فلسفه
یکی از بنیادیترین مفاهیم در سلوک عرفانی و تأملات فلسفی، رفع علایق است. در عرفان، رفع علایق به معنای اعراض کامل از غیرحق و اقبال بیوقفه به سوی حق است، گویی سالک، چون پرندهای که بالهایش را از بند خاک رها کرده، به سوی آسمان حقیقت پرواز میکند. این توجه عرفانی، کل هستی را در بر میگیرد و سالک را از هرچه غیرحق است، آزاد میسازد. در مقابل، در فلسفه، رفع علایق به تمرکز بر مسئلهای خاص محدود میشود، مانند دانشمندی که در آزمایشگاه ذهن خویش، تنها بر یک پرسش متمرکز است. این تفاوت، چونان تفاوت میان اقیانوسی بیکران و جویباری محصور، نشاندهنده تمایز بنیادین میان این دو حوزه است.
متن اصلی «تمهید القواعد» در این خصوص چنین میفرماید:
ولا معنا لرفع العلائق سوى ذلك
ترجمه: «و معنایی برای رفع علایق جز این نیست.»
این عبارت، بر ضرورت رفع علایق بهعنوان پیشنیاز وصول به معارف حقیقی تأکید دارد. در عرفان، این رفع علایق، به تهذیب نفس و رهایی از تعلقات مادی و معنوی منجر میشود، در حالی که در فلسفه، تمرکز بر موضوعی خاص، بدون نیاز به چنین تهذیبی، کافی است. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى
ترجمه: «و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت» (النازعات: ۴۰).
این آیه، بر اهمیت مهار نفس و دوری از هواهای نفسانی تأکید میکند، که در عرفان به رفع علایق تعبیر میشود.
بخش دوم: وصول به علوم کسبی و معارف حقیقی
وصول به علوم کسبی و معارف حقیقی، چونان صعود به قلهای است که بدون رهایی از بار تعلقات، ناممکن است. این رفع علایق، در هر دو مسیر عرفان و فلسفه ضروری است، اما کیفیت و عمق آن در هر یک متفاوت است. در عرفان، سالک باید تمام وجود خویش را به سوی حق معطوف دارد، گویی تمامی هستی را در آینه دل خویش به تماشای نور الهی مینشاند. در فلسفه، اما، این رفع علایق به تمرکز بر یک مسئله عقلی محدود میشود، بدون آنکه لزوماً تمامی جنبههای وجودی فرد را در بر گیرد.
متن اصلی چنین میفرماید:
فالوصول الى العلوم الكسبيه وصول به علوم كسبى والمعارف الحقيه احوى
ترجمه: «پس وصول به علوم کسبی و معارف حقیقی، سزاوارتر است.»
این عبارت، بر ضرورت رفع علایق برای دستیابی به علوم و معارف تأکید دارد، اما تفاوت در مراتب این رفع را نیز نشان میدهد. عرفان، به دلیل ماهیت شهودی و باطنی، نیازمند رفع علایق عمیقتری است که با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ
ترجمه: «به زودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آنها نشان خواهیم داد» (فصلت: ۵۳).
این آیه، بر نمود آیات الهی در نفس سالک تأکید دارد، که با رفع علایق و تهذیب نفس ممکن میشود.
بخش سوم: نقد پاسخهای شارح به اشکالات وصول عرفانی
شارح در پاسخ به اشکالات چهارگانه در باب وصول عرفانی (دشواری وصول، استمرار آن، مخاطرات مسیر، و احتمال خیالی بودن)، به ادعای تساوی شروط عرفان و فلسفه متوسل شده است. این پاسخ، چونان تلاش برای پوشاندن خورشید حقیقت با پردهای نازک، ناکافی و غیرمستدل است. شارح، به جای مواجهه مستقیم با هر اشکال، با کلیگویی، از ارائه استدلالهای دقیق طفره میرود. این رویکرد، نهتنها به رفع شبهات کمکی نمیکند، بلکه به خلط مفاهیم و ابهام در معانی میانجامد.
متن اصلی در این خصوص چنین میفرماید:
اتين ما زعم
ترجمه: «آنچه ادعا شده است.»
این عبارت، به نقد ادعای شارح اشاره دارد که عرفان و فلسفه در شروط و موانع یکساناند. این دیدگاه، با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
ترجمه: «بگو اگر راست میگویید دلیل خود را بیاورید» (البقره: ۱۱۱).
این آیه، بر ضرورت ارائه دلیل محکم در برابر ادعاها تأکید دارد، که شارح در پاسخهای خود از آن غفلت کرده است.
بخش چهارم: تفاوت توجه در عرفان، فلسفه و حرفههای دیگر
توجه، چونان نوری است که مسیر معرفت را روشن میسازد، اما کیفیت آن در عرفان، فلسفه و حرفههای دیگر متفاوت است. در عرفان، توجه به معنای اعراض کامل از غیرحق و اقبال به سوی حق است، گویی سالک، تمام وجود خویش را در برابر آفتاب حقیقت قرار داده است. در فلسفه، توجه به تمرکز بر یک مسئله عقلی محدود میشود، مانند نجاری که تنها به چوب و ابزار خویش میاندیشد. حتی در حرفههایی مانند نجاری یا آهنگری، توجه لازم است، اما این توجه، در مرتبهای فروتر از عرفان و فلسفه قرار دارد.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
ترجمه: «آگاه باشید که با یاد خدا دلها آرام میگیرد» (الرعد: ۲۸).
این آیه، بر آرامش قلبی ناشی از توجه عرفانی به حق تأکید دارد، که فراتر از توجه فلسفی یا حرفهای است.
بخش پنجم: مراتب خواب و خوراک در عرفان و فلسفه
خواب و خوراک، چونان سوخت تن برای حرکت در مسیر معرفت، در هر دو حوزه عرفان و فلسفه باید معتدل باشد. اما این اعتدال، در عرفان و فلسفه مراتب متفاوتی دارد. عارف، بدن خویش را چنان تربیت میکند که با حداقل خوراک و خواب، چونان شمعی که با اندک سوختی نورافشانی میکند، به وصول به حق ادامه دهد. فیلسوف، اما، به اعتدالی معمولی بسنده میکند که قوای فکریاش را حفظ کند.
متن اصلی در این خصوص چنین میفرماید:
فان الافراط فى شى من ذلك يوجب حلال القوه الفكريه
ترجمه: «افراط در هر یک از اینها [خواب و خوراک]، قوه فکری را سست میکند.»
این عبارت، بر تأثیر منفی افراط در خواب و خوراک بر قوای فکری تأکید دارد. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا
ترجمه: «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید» (الأعراف: ۳۱).
این آیه، بر ضرورت اعتدال در خوردن و آشامیدن تأکید دارد، که در عرفان به مرتبهای بالاتر از فلسفه ارتقا مییابد.
بخش ششم: تربیت نفس در سلوک عرفانی
تربیت نفس در عرفان، چونان تراشیدن گوهری نفیس است که باید از هر زنگار پاک شود. عارف، نفس خویش را چنان پرورش میدهد که با هر مقدار خوراک و خواب، قانع باشد و تمامی توجهش به سوی حق معطوف گردد. این تربیت، فراتر از اعتدال معمولی فیلسوف است، گویی عارف، نفس خویش را چون کودکی تربیت میکند که با اندک، شادمان و راضی است.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ
ترجمه: «به راستی کسانی که تقوا پیشه کردند، چون وسوسهای از شیطان به آنان رسد، متذکر میشوند و ناگهان بینا میگردند» (الأعراف: ۲۰۱).
این آیه، بر اهمیت تهذیب نفس و آگاهی از وسوسههای شیطانی تأکید دارد، که در عرفان به تربیت نفس برای وصول به حق منجر میشود.
بخش هفتم: استقلال عرفان از فلسفه در وصول
عرفان، در وصول به حق، چونان رودی است که بینیاز از پلهای منطق، به سوی دریای حقیقت جاری میشود. عارف میتواند بدون دانش منطق و فلسفه به وصول برسد، گرچه علوم عقلی، بهصورت موجبه جزئی، میتوانند بهعنوان ابزاری کمکی در این مسیر به کار آیند. این استقلال، گواهی است بر ماهیت شهودی عرفان که از قید استدلالهای عقلی رها است.
متن اصلی چنین میفرماید:
وهو الذى يمكن عن يكون مستقلا فى ذلك
ترجمه: «و آن [عرفان] میتواند در این [وصول] مستقل باشد.»
این عبارت، بر استقلال عرفان از فلسفه در وصول تأکید دارد. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ
ترجمه: «و پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید» (الحجر: ۹۹).
این آیه، بر امکان وصول به یقین از طریق عبادت و تهذیب نفس، بدون نیاز به علوم عقلی، تأکید دارد.
بخش هشتم: تفاوت وصول و ایصال
وصول، چونان گوهری نفسی است که در دل عارف میدرخشد، در حالی که ایصال، انتقال این گوهر به دیگری است. ایصال یا بهصورت حکایتی است که نیازمند منطق و استدلال است، مانند قصهگویی که با واژگان، حقیقت را به تصویر میکشد، یا بهصورت ثبوتی است که به شهود باطنی وابسته است و نیازی به منطق ندارد، گویی عارف، با نگاهی، نور حقیقت را به قلب دیگری منتقل میکند.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
ترجمه: «با حکمت و موعظه نیکو به راه پروردگارت دعوت کن» (النحل: ۱۲۵).
این آیه، بر اهمیت حکمت در ایصال حکایتی تأکید دارد، در حالی که ایصال ثبوتی به شهود باطنی وابسته است.
بخش نهم: نقد ادعای نیاز عرفان به فلسفه
شارح ادعا میکند که عرفان در وصول به مطالب حقیقی، محتاج فلسفه است تا وصول را از خیالات تمیز دهد. این ادعا، چونان تلاش برای محدود کردن آسمان بیکران عرفان به قفس منطق، نادرست است. عرفان، با تکیه بر شهود و تهذیب نفس، معیارهای باطنی خود را برای تمیز حقیقت از خیال دارد.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ
ترجمه: «و جز خردمندان متذکر نمیشوند» (البقره: ۲۶۹).
این آیه، بر نقش خرد باطنی در فهم حقیقت تأکید دارد، که در عرفان به شهود تعبیر میشود.
بخش دهم: استقلال فلسفه از عرفان
فلسفه، چونان قلعهای است که بر پایههای استدلال بنا شده و در وصول و ایصال خود، از عرفان مستقل است. فیلسوف، با تکیه بر علوم نظری، نیازی به تهذیب نفس عرفانی ندارد، گویی در جهانی از اندیشههای عقلی سیر میکند، بیآنکه به نور شهود عرفانی محتاج باشد.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ
ترجمه: «و آن را جز دانایان درنیابند» (العنكبوت: ۴۳).
این آیه، بر نقش دانش نظری در فهم فلسفی تأکید دارد، که از شروط عرفانی بینیاز است.
بخش یازدهم: مراتب اعتدال مزاج در عرفان و فلسفه
اعتدال مزاج، چونان تعادلی است که کشتی معرفت را در دریای طوفانی نفس حفظ میکند. در عرفان، این اعتدال به تربیت نفس برای قناعت به حداقل میانجامد، در حالی که در فلسفه، به حفظ قوای فکری محدود است. عارف، با انضباط نفس، به اعتدالی فراتر از فیلسوف دست مییابد، گویی نفس خویش را چون اسبی رام کرده که با کمترین خوراک، به سوی مقصد میتازد.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا
ترجمه: «و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین آنها را به راههای خود هدایت میکنیم» (العنكبوت: ۶۹).
این آیه، بر نقش جهاد نفسانی در هدایت به سوی حق تأکید دارد، که در عرفان به اعتدال مزاج منجر میشود.
بخش دوازدهم: تأثیر افراط در خواب و خوراک
افراط در خواب و خوراک، چونان باری است که قوای فکری را سنگین کرده و مانع وصول به معارف کسبی میشود. این امر، در هر دو مسیر عرفان و فلسفه صادق است، اما مراتب آن متفاوت است. عارف، با تربیت نفس، به اعتدالی میرسد که قوای فکری و باطنیاش را حفظ میکند، در حالی که فیلسوف به اعتدالی بسنده میکند که تنها قوای فکریاش را تقویت کند.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا
ترجمه: «بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید» (الأعراف: ۳۱).
این آیه، بر ضرورت پرهیز از اسراف در خوردن و آشامیدن تأکید دارد، که در عرفان به مرتبهای عمیقتر ارتقا مییابد.
بخش سیزدهم: اراده عرفانی و تواناییهای خارقالعاده
عارف، با تقویت اراده، چونان باغبانی است که نهالی را به درختی تنومند بدل میکند. این اراده، او را به انجام کارهایی قادر میسازد که در نگاه فیلسوف، غیرممکن مینماید. این توانایی، ریشه در تهذیب نفس و ارتباط عمیق با حق دارد، که فراتر از قلمرو استدلال فلسفی است.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ
ترجمه: «و چون بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو که من نزدیکم» (البقره: ۱۸۶).
این آیه، بر قرب الهی و امکان ارتباط باطنی با حق تأکید دارد، که مبنای تواناییهای عرفانی است.
بخش چهاردهم: نقد کلیگویی شارح
شارح، با کلیگویی در خصوص تساوی شروط و موانع عرفان و فلسفه، چونان کسی است که به جای ترسیم نقشهای دقیق، تنها به اشارهای مبهم بسنده میکند. این رویکرد، مانع از تحلیل دقیق تفاوتهای این دو حوزه میشود و به خلط مفاهیم میانجامد.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ
ترجمه: «و به راستی قرآن را برای یادآوری آسان کردیم، پس آیا پندگیرندهای هست؟» (القمر: ۱۷).
این آیه، بر ضرورت تذکر و دقت در فهم معانی تأکید دارد، که شارح از آن غفلت کرده است.
بخش پانزدهم: تفاوت شروط و موانع در عرفان و فلسفه
شروط و موانع در عرفان و فلسفه، گرچه در مفهوم کلی مشابهاند، اما در مصادیق و مراتب، چونان دو مسیر متفاوت به سوی یک مقصد، از هم متمایزند. عرفان، به دلیل هدف والای وصول به حق، شروط و موانع پیچیدهتری دارد، گویی سالک باید از گردنههای دشوار نفس عبور کند تا به قله حقیقت برسد.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همراستاست:
وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا
ترجمه: «و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام دادهاند» (الأنعام: ۱۳۲).
این آیه، بر تفاوت مراتب اعمال و شروط در مسیرهای مختلف تأکید دارد.
بخش شانزدهم: نقد ادعای نیاز عرفان به فلسفه در ایصال
شارح ادعا میکند که عرفان در ایصال (به معنای وصول) محتاج فلسفه است تا وصول را از خیالات تمیز دهد. این ادعا، چونان تلاش برای محدود کردن نور شهود به قفس استدلال، نادرست است. عرفان، با معیارهای باطنی خود، از فلسفه بینیاز است.
متن اصلی چنین میفرماید:
فان طريق النظر هو المشروط فى الايصال
ترجمه: «زیرا طریق نظر [فلسفه] در ایصال مشروط است.»
این عبارت، بر مشروط بودن فلسفه به شروط خاص تأکید دارد، در حالی که عرفان در وصول، مستقل است. این دیدگاه با مفهوم حدیثی همخوانی دارد:
العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء
ترجمه: «علم نوری است که خداوند آن را در قلب هر که بخواهد میافکند.»
این حدیث، بر استقلال علم شهودی از علوم نظری تأکید دارد.
بخش هفدهم: تفاوت ایصال حکایتی و ثبوتی
ایصال حکایتی، چونان قصهگویی است که با واژگان و استدلال، حقیقت را به دیگران منتقل میکند. اما ایصال ثبوتی، مانند نوری است که از قلب عارف به قلب دیگری میتابد، بدون نیاز به منطق یا استدلال. این تفاوت، نشاندهنده عمق شهودی عرفان در برابر استدلال فلسفی است.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ
ترجمه: «و چون بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو که من نزدیکم» (البقره: ۱۸۶).
این آیه، بر قرب الهی و امکان ارتباط شهودی تأکید دارد، که مبنای ایصال ثبوتی است.
بخش هجدهم: نقد عبارات شارح
عبارات شارح، به دلیل عدم شفافیت و خلط میان وصول و ایصال، چونان آینهای غبارگرفته است که حقیقت را بهدرستی بازنمیتاباند. شارح، گاه ایصال را به معنای وصول و گاه به معنای حکایت میگیرد، که این خلط، به ابهام در معانی منجر میشود.
این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ
ترجمه: «و آن را جز دانایان درنیابند» (العنكبوت: ۴۳).
این آیه، بر ضرورت فهم دقیق و عالمانه معانی تأکید دارد، که شارح در عبارات خود از آن غفلت کرده است.
بخش نوزدهم: استقلال عرفان و امکان استفاده از فلسفه
عرفان، چونان خورشیدی است که بینیاز از چراغ فلسفه، آسمان معرفت را روشن میکند. با این حال، بهصورت موجبه جزئی، میتواند از فلسفه بهعنوان ابزاری کمکی بهره ببرد. این بهرهبرداری، ذاتی نیست و به کمال عارف بستگی دارد، گویی سالک، در مسیر خویش، گاه از عصای منطق مدد میجوید، اما بیآن نیز به مقصد میرسد.
متن اصلی چنین میفرماید:
وان الطريق التصفيه يمكن عن يكون محتاجا فى الوصول ويمكن عن يكون مستقلا
ترجمه: «و طریق تصفیه [عرفان] میتواند در وصول محتاج [به فلسفه] باشد و میتواند مستقل باشد.»
این عبارت، بر امکان استقلال عرفان و بهرهبرداری جزئی از فلسفه تأکید دارد. این دیدگاه با آیه شریفه قرآن کریم همخوانی دارد:
وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ
ترجمه: «و پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید» (الحجر: ۹۹).
این آیه، بر امکان وصول به یقین از طریق عبادت و تهذیب نفس، بدون نیاز به فلسفه، تأکید دارد.
جمعبندی
بخش دویست و شانزدهم «تمهید القواعد» صائنالدین ترکه اصفهانی، به پاسخگویی به اشکالات مطرحشده در باب دشواریها و شبهات وصول عرفانی پرداخته است. شارح، با ادعای تساوی شروط و موانع عرفان و فلسفه، کوشیده تا این اشکالات را رفع کند، اما این پاسخها به دلیل کلیگویی، فقدان استدلال دقیق و خلط میان وصول و ایصال، ناکافی و غیرمستدل است. تحلیلهای ارائهشده در این نوشتار نشان میدهند که عرفان و فلسفه، به دلیل تفاوت در ماهیت، شروط و موانع متفاوتی دارند. عرفان، با تکیه بر تهذیب نفس و شهود باطنی، در وصول بنفسه مستقل است و میتواند بدون نیاز به فلسفه به حق برسد. فلسفه، اما، به استدلال و علوم نظری وابسته است و از شروط عرفانی بینیاز است. ایصال در عرفان، یا بهصورت حکایتی (نیازمند منطق) یا ثبوتی (مستقل از منطق) است، که این تفاوت، عمق شهودی عرفان را نشان میدهد. این نوشتار، با حفظ تمامی جزئیات متن اصلی و تحلیلهای تفصیلی، کوشیده تا معانی عمیق این بخش را با زبانی شیوا و وزین به تصویر کشد، گویی باغی از معرفت که با گلهای حکمت آراسته شده است.