در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 218

متن درس





تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بخش دویست و هجدهم

تحلیل و تبیین عرفان نظری در تمهید القواعد: بخش دویست و هجدهم

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۱۸)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از آثار محوری در عرفان نظری است که با نگاهی عمیق و روشمند به اصول سلوک عرفانی می‌پردازد. این اثر، با پیوند میان عرفان، شریعت و عقل، جایگاه ویژه‌ای در سنت عرفانی اسلامی دارد. بخش حاضر، که به تحلیل و بازنویسی جلسه دویست و هجدهم اختصاص دارد، به بررسی مباحث کلیدی فصل شصت و دوم کتاب می‌پردازد. این بخش، با تمرکز بر موضوعاتی چون اطلاق و تقید در سلوک و نظر، نقش حواس در معرفت، ضرورت قطع علایق خارجی و باطنی، و نقد هجوم به فلسفه، به تبیین دقیق و علمی این مفاهیم می‌پردازد. هدف این نوشتار، ارائه محتوایی منسجم و روشن است که هم‌زمان روح عرفانی متن اصلی را حفظ کرده و آن را در قالبی مناسب برای پژوهشگران و طالبان علم عرضه می‌کند.

بخش نخست: ضرورت قطع علایق برای وصول به کمال

وصول به کمال انسانی، که غایت سلوک عرفانی است، مستلزم قطع تمامی علایق خارجی و ریشه‌کن کردن مواد علایق باطنی است. این فرآیند، همانند جراحی دقیقی است که با ابزارهای برنده تجرید و تفرید انجام می‌شود. صائن‌الدین ترکه در این بخش می‌فرماید:

«واعلم أن هذا كله إنما يفيد بعد قطع نسب خارجية بسوارم التجريد والتفريد وقلع موادها عن الباطن بقواصب التحقيق لا بمقاريض التقليد»

ترجمه: «بدان که این همه، تنها پس از قطع پیوندهای خارجی با شمشیرهای برنده تجرید و تفرید و ریشه‌کن کردن مواد آن از باطن با ابزارهای تیز تحقیق، نه با قیچی‌های تقلید، به ثمر می‌رسد.»

این سخن، به مانند شمشیری تیز است که قلب سالک را از بندهای دنیوی می‌رهاند. قطع نسب خارجی، به معنای گسستن از تعلقات مادی و ظاهری است که سالک را از مسیر حق بازمی‌دارند. این گسستن، نه با تقلید کورکورانه، بلکه با ابزار تحقیق عمیق و تجرید ناب ممکن است. آیه‌ای از قرآن کریم این معنا را تأیید می‌کند:

«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى»

ترجمه: «و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت» (النازعات: ۴۰).

این آیه، بر ضرورت مهار نفس و دوری از هوی و هوس تأکید دارد، که همان قطع علایق باطنی است.

درنگ: وصول به کمال، نیازمند جراحی دقیق علایق خارجی با ابزار تجرید و تفرید و ریشه‌کنی مواد باطنی با ابزار تحقیق است، نه تقلید.

بخش دوم: نقد اشکالات شارح در تبیین اطلاق و تقید

در فصل شصت و دوم کتاب «تمهید القواعد»، شارح مدعی است که سلوک مطلق است و نظر مشروط، در حالی که برخی، عکس این را ادعا کرده‌اند. این ادعا، به دلیل استفاده از عبارت «یمکن» در تبیین استقلال سلوک، به موجبه جزئیه تقلیل یافته و از دقت علمی برخوردار نیست. متن اصلی چنین می‌فرماید:

«نسبت به اطلاق و تقیید یا اطلاق و مشروط بودن طریق نظر وسلوك عرض كرديم كه اضافه بر مغالطه واشكالى كه در كلمات شان بود نسخه هم به بيانى كه شارح مى‌خواست بيان بكند اشكال داشت»

ترجمه: «درباره اطلاق و تقید یا مطلق بودن و مشروط بودن طریق نظر و سلوک، بیان کردیم که افزون بر مغالطه و اشکالی که در کلماتشان بود، نسخه‌ای که شارح قصد بیان آن را داشت نیز دچار اشکال بود.»

این نقد، نشان‌دهنده عمق نگاه صائن‌الدین به ضرورت دقت در تبیین مفاهیم عرفانی است. استفاده از «یمکن» در بیان استقلال سلوک، آن را به سطحی نازل‌تر از استقلال کامل فرومی‌کاهد. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

«قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ»

ترجمه: «بگو اگر راست می‌گویید دلیل خود را بیاورید» (البقره: ۱۱۱).

این آیه، بر لزوم ارائه برهان روشن و قاطع در ادعاها تأکید دارد، که شارح در اینجا از آن غفلت کرده است.

درنگ: ادعای شارح مبنی بر مطلق بودن سلوک و مشروط بودن نظر، به دلیل استفاده از عبارت «یمکن»، به موجبه جزئیه تقلیل یافته و از استقلال کامل سلوک عاجز است.

بخش سوم: استقلال سلوک عرفانی در وصول به حق

سلوک عرفانی، در مراتب عالی، از نظر فلسفی بی‌نیاز است و به‌طور مستقل به وصول به حق می‌انجامد. با این حال، برای سالکان مبتدی و متوسط، نظر فلسفی می‌تواند به‌عنوان ابزاری کمکی عمل کند. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

«ان اليه بايد برگردد به طريق تصفيه منتها يمكن عنه زايد است حالا كه طريق تصفيه خودش در ايصال كافيه ان هو هو الذى يكون مستقلا فى ذلك»

ترجمه: «باید به طریق تصفیه بازگردد، اما عبارت «یمکن» زائد است، زیرا طریق تصفیه خود به‌تنهایی برای ایصال کافی است و آن همان است که به‌طور مستقل در این امر عمل می‌کند.»

این استقلال، همانند رودی است که خود به‌سوی دریا روان است، بی‌نیاز از جویبارهای دیگر. با این حال، برای سالکان نوپا، نظر فلسفی می‌تواند چون پلی باشد که راه را هموار می‌کند. این معنا با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

«وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»

ترجمه: «و پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید» (الحجر: ۹۹).

درنگ: سلوک عرفانی در وصول به حق، بنفسه مستقل است، اما برای مبتدیان، نظر فلسفی می‌تواند معدی برای سلوک باشد.

بخش چهارم: نقش ملکه قدسیه در تهذیب نفس

ملکه قدسیه، نیرویی است که با تسلط بر قوای خیال و وهم، آن‌ها را در خدمت وصول به کمال قرار می‌دهد. این نیرو، خیال و وهم را از اسارت هوی و هوس آزاد کرده و به ابزاری قدسی تبدیل می‌کند. متن اصلی چنین می‌فرماید:

«ملكه قدسيه كه قوى باشد اين انديشه عقلانى مى‌ايد بر خيال و وهم حاكم مى‌شه ان خيال و وهم را در اختيار ملكه قدسيه قرار مى‌دهد»

ترجمه: «ملکه قدسیه، هنگامی که نیرومند شود، اندیشه عقلانی بر خیال و وهم چیره شده و آن‌ها را در اختیار ملکه قدسیه قرار می‌دهد.»

این فرآیند، به مانند باغبانی است که شاخه‌های هرز را می‌چیند و درخت را برای میوه‌دهی آماده می‌کند. ملکه قدسیه، با هدایت خیال و وهم، آن‌ها را به سوی مقاصد متعالی سوق می‌دهد. این معنا با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

«نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ»

ترجمه: «نور بر نور است، خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند» (النور: ۳۵).

درنگ: ملکه قدسیه، با تسلط بر خیال و وهم، آن‌ها را به ابزاری قدسی برای وصول به کمال تبدیل می‌کند.

بخش پنجم: عدم تنافی اندیشه نظری با وصول

اندیشه نظری، نه‌تنها مانع وصول نیست، بلکه می‌تواند معدی برای آن باشد. در مراتب عالی سلوک، قلب سالک از اندیشه صوری نیز تخلیه می‌شود. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

«اولا انديشه مخل ومنافى وصول نيست بلكه مى‌تواند معد باشد وثانيا در مرتبه عالى به وصول كه مى‌رسيم مى‌توانيم از قلب مان اين انديشه صورى را هم بر داريم»

ترجمه: «نخست، اندیشه نظری مخل و منافی وصول نیست، بلکه می‌تواند معد آن باشد؛ و دوم، در مرتبه عالی وصول، می‌توانیم اندیشه صوری را نیز از قلب خود برداریم.»

این دیدگاه، به مانند نردبانی است که سالک را تا بام مقصود می‌رساند، اما چون به مقصد رسید، نردبان دیگر نیازی نیست. این معنا با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا»

ترجمه: «و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم» (العنکبوت: ۶۹).

درنگ: اندیشه نظری، نه‌تنها مانع وصول نیست، بلکه معد آن است و در مراتب عالی، قلب از آن تخلیه می‌شود.

بخش ششم: نقد تخطئه فلسفه توسط عرفا

عرفا نباید فلسفه را به دلیل حس‌محور بودن تخطئه کنند، زیرا هر دو مسیر عرفان و فلسفه از حواس بهره می‌برند، گرچه مراتب آن‌ها متفاوت است. متن اصلی چنین می‌فرماید:

«نبايد هى عارف اهل نظر را بتازد وبگه علم تو حسى است وعلم من الهى است بله مراتب متفاوت است خصوصيات مختلف است»

ترجمه: «نباید عارف پیوسته اهل نظر را مورد هجوم قرار دهد و بگوید علم تو حسی است و علم من الهی است؛ آری، مراتب متفاوت است و خصوصیات گوناگون.»

این سخن، به مانند آینه‌ای است که حقیقت مشترک عرفان و فلسفه را بازمی‌تاباند. هر دو مسیر، از مبادی حسی بهره می‌گیرند، اما در مراتب و غایات متفاوت‌اند. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

«وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ»

ترجمه: «و آن را جز دانایان درنیابند» (العنکبوت: ۴۳).

درنگ: عرفا نباید فلسفه را به دلیل حس‌محور بودن تخطئه کنند، زیرا هر دو مسیر از مبادی حسی بهره می‌برند.

بخش هفتم: نقش حواس در معرفت عرفانی و فلسفی

حواس، به‌عنوان معدات اولیه معرفت، در هر دو مسیر عرفان و فلسفه نقشی بنیادین دارند. فقدان حس، به نقص در علم و کمال منجر می‌شود. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

«فان الحواس هى المعدات الاول فى الطريقين»

ترجمه: «حواس، معدات اولیه در هر دو مسیر هستند.»

حواس، به مانند دروازه‌هایی هستند که معرفت از آن‌ها وارد قلب می‌شود. فقدان هر یک از این دروازه‌ها، مانع ادراک کامل است. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»

ترجمه: «پس روی خود به سوی دین یکتاپرستانه کن، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است» (الروم: ۳۰).

درنگ: حواس، معدات اولیه معرفت در عرفان و فلسفه‌اند و فقدان آن‌ها به نقص علم و کمال می‌انجامد.

بخش هشتم: ضرورت سلامت حواس برای کاملین

کاملین، نظیر انبیا و اولیا، باید از نقص عضو مبرا باشند، زیرا نقص عضو مانع وصول به کمالات است. متن اصلی چنین می‌فرماید:

«نقص عضو نقص علم و كمال است»

ترجمه: «نقص عضو، نقص علم و کمال است.»

سلامت حواس، به مانند بدنی است که روح کمال را در خود جای می‌دهد. نقص در این بدن، مانع فعلیت کامل نفس است. این معنا با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

«وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا»

ترجمه: «و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام داده‌اند» (الأنعام: ۱۳۲).

درنگ: کاملین باید از نقص عضو مبرا باشند، زیرا نقص عضو مانع وصول به کمالات است.

بخش نهم: نقد پذیرش افراد ناقص‌العضو در علم دینی

پذیرش افراد ناقص‌العضو یا کم‌استعداد در مسیر علم دینی، به دلیل هدررفت منابع و عدم تناسب با شأن وراثت انبیا، نادرست است. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

«پذيرش افراد ناقص‌العضو در حوزه‌هاى علمى، به دليل هدررفت منابع و عدم تناسب با شأن وراثت انبيا، نادرست است»

ترجمه: «پذیرش افراد ناقص‌العضو در حوزه‌های علمی، به دلیل هدررفت منابع و عدم تناسب با شأن وراثت انبیا، نادرست است.»

این دیدگاه، به مانند گزینش دانه‌های سالم برای کاشت است؛ دانه‌های ناسالم، نه‌تنها ثمر نمی‌دهند، بلکه زمین را نیز هدر می‌دهند. این معنا با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

«وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»

ترجمه: «و در راه خدا چنان که شایسته جهاد است بکوشید» (الحج: ۷۸).

درنگ: پذیرش افراد ناقص‌العضو یا کم‌استعداد در علم دینی، به دلیل هدررفت منابع، با شأن وراثت انبیا سازگار نیست.

بخش دهم: عقلانیت در گزینش علمی

گزینش در مسیر علم دینی باید بر اساس معیارهای عقلانی و نه تقلید یا تساهل انجام شود. متن اصلی چنین می‌فرماید:

«گزينش افراد در حوزه‌هاى علمى بايد بر اساس عقلانيت و معيارهاى معقول باشد، نه تقليد يا تساهل»

ترجمه: «گزینش افراد در حوزه‌های علمی باید بر اساس عقلانیت و معیارهای معقول باشد، نه تقلید یا تساهل.»

این عقلانیت، به مانند چراغی است که مسیر علم را روشن می‌کند و از هدررفت منابع جلوگیری می‌نماید. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

«وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ»

ترجمه: «و جز خردمندان متذکر نمی‌شوند» (البقره: ۲۶۹).

درنگ: گزینش در علم دینی باید بر اساس عقلانیت و معیارهای معقول انجام شود.

بخش یازدهم: تفاوت قضاوت و سایر علوم

قضاوت، به دلیل نیاز به سلامت حواس و آگاهی اجتماعی، از سایر علوم متمایز است. نقص عضو، مانع قضاوت صحیح است. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

«قضاوت هم مثل خلبانى است مثل هواپيما هست شما حق را مى‌خواهى تشخيص بدهى چهار چشمى نگاه مى‌كنى»

ترجمه: «قضاوت، مانند خلبان بودن است؛ مانند هواپیماست. برای تشخیص حق، باید با دقت تمام نگاه کرد.»

قضاوت، به مانند دیده‌بانی است که نیازمند چشمانی تیزبین و ذهنی هوشیار است. نقص در حواس، این دیده‌بانی را مختل می‌کند. این معنا با آیه‌ای از قرآن کریم تأیید می‌شود:

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»

ترجمه: «به راستی خدا به عدالت و احسان فرمان می‌دهد» (النحل: ۹۰).

درنگ: قضاوت، به دلیل نیاز به سلامت حواس و آگاهی اجتماعی، از سایر علوم متمایز است و نقص عضو مانع آن است.

بخش دوازدهم: تعلق نفس به ماده برای کمال

تعلق نفس به ماده، برای ظهور کمالات آن است. نقص در حواس، مانع این ظهور است. متن اصلی چنین می‌فرماید:

«روح تعلق به ناسوت گرفته براى كمال بوده كه تعلق گرفته»

ترجمه: «روح به عالم ناسوت تعلق گرفته است تا کمالش ظاهر شود.»

این تعلق، به مانند بذری است که در خاک ماده کاشته می‌شود تا به درخت کمال بدل گردد. نقص در حواس، این بذر را از شکوفایی بازمی‌دارد. این دیدگاه با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا»

ترجمه: «پس روی خود به سوی دین یکتاپرستانه کن، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است» (الروم: ۳۰).

درنگ: تعلق نفس به ماده، برای ظهور کمالات است و نقص در حواس، مانع این ظهور می‌شود.

جمع‌بندی

بخش دویست و هجدهم از «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه، با نگاهی عمیق به مباحث اطلاق و تقید در سلوک و نظر، نقش حواس در معرفت، و ضرورت قطع علایق برای وصول به کمال، گامی بلند در تبیین عرفان نظری برمی‌دارد. این بخش، با تأکید بر استقلال سلوک عرفانی در مراتب عالی و نقش کمکی اندیشه نظری برای مبتدیان، به نقد اشکالات شارح و تخطئه فلسفه توسط عرفا می‌پردازد. همچنین، با تبیین ضرورت سلامت حواس و گزینش عقلانی در علم دینی، بر اهمیت مدیریت منابع و تربیت عالمان واجد شرایط تأکید دارد. این نوشتار، چون آیینه‌ای است که حقیقت عرفان و فلسفه را در کنار هم بازمی‌تاباند و راه را برای طالبان معرفت هموار می‌کند.

با نظارت صادق خادمی