در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 219

متن درس





تبیین نقش حواس در عرفان و فلسفه: بازخوانی تمهید القواعد (شماره 219)

تبیین نقش حواس در عرفان و فلسفه: بازخوانی تمهید القواعد (شماره 219)

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۱۹)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثری سترگ از صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، به‌عنوان یکی از متون محوری عرفان نظری، پیوند عمیقی میان شریعت، عقل و شهود برقرار می‌سازد. این اثر، با نگاهی روشمند، اصول سلوک عرفانی را تبیین کرده و جایگاه ویژه‌ای در سنت عرفانی اسلامی دارد. بخش شماره ۲۱۹ این کتاب، که در این نوشتار بازخوانی و تدوین شده، به بررسی نقادانه ادعای تفکیک علوم نظری (حسی) از علوم عرفانی (الهی) پرداخته و با استدلال‌هایی دقیق، نقش حواس را به‌عنوان مبادی اولیه در هر دو مسیر عرفان و فلسفه روشن می‌سازد. این بخش، با پاسخ به شبهات و اشکالات، بر نقش دوگانه ماده و حس به‌عنوان معد و مانع وصول به کمال تأکید دارد. نوشتار پیش‌رو، با نگاهی عمیق به این مبحث، تلاشی است برای ارائه محتوایی منسجم و روشن که هم‌چون نوری در مسیر حقیقت‌جویی، راهنمای طالبان معرفت باشد.

بخش نخست: نقد تقسیم‌بندی علوم نظری و عرفانی

یکی از مباحث بنیادین در عرفان نظری، نقد ادعای برخی عرفا مبنی بر حس‌محور بودن علوم نظری و الهی بودن علوم عرفانی است. این تقسیم‌بندی، که علوم نظری را به حواس و علوم عرفانی را به الهامات الهی منسوب می‌دارد، از منظر مؤلف «تمهید القواعد» نادرست است. متن اصلی چنین می‌نگارد:

بسم الله الرحمن الرحيم
وما قيل ان علوم النظار ماخوذه من الحواس فليس بشيء فان الحواس هي المعدات الاول في الطريقين.

ترجمه: «و آنچه گفته شده که علوم نظری از حواس اخذ شده، چیزی نیست، زیرا حواس، معدات اولیه در هر دو مسیرند.»

این استدلال، بر اشتراک مبادی حسی در هر دو مسیر عرفان و فلسفه تأکید دارد. حواس، به‌سان پلی میان عالم ماده و معنا، ابزار اولیه ادراک‌اند و بدون آن‌ها، نه علوم نظری و نه معارف عرفانی به کمال نمی‌رسند. این دیدگاه با کلام قرآن کریم هم‌خوانی دارد:
وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ (العنكبوت: ۴۳)؛ «و آن را جز دانایان درنیابند». این آیه، بر ضرورت فهم عقلانی تأکید کرده و نشان می‌دهد که حواس و عقل، در کنار یکدیگر، راه به سوی معرفت می‌گشایند.

درنگ: تقسیم‌بندی علوم به حس‌محور (نظری) و الهی (عرفانی) نادرست است، زیرا حواس در هر دو مسیر عرفان و فلسفه، مبادی اولیه‌اند و معطی علوم، حق تعالی است.

بخش دوم: نقش حواس در مسیرهای عرفان و فلسفه

حواس، به‌عنوان ابزارهای اولیه ادراک، در هر دو مسیر عرفان و فلسفه نقشی بی‌بدیل دارند. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

فان الحواس هي المعدات الاول في الطريقين.

ترجمه: «زیرا حواس، معدات اولیه در هر دو مسیرند.»

حواس، هم‌چون دروازه‌هایی به سوی عالم معنا، زمینه‌ساز ادراک اولیه‌اند. در فلسفه، حواس داده‌های اولیه را برای استدلال فراهم می‌کنند و در عرفان، بستری برای تجلی معارف الهی ایجاد می‌سازند. این نقش مشترک، نشان‌دهنده پیوند عمیق میان این دو مسیر است. قرآن کریم نیز بر اهمیت فطرت و ادراک حسی تأکید دارد:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا (الروم: ۳۰)؛ «پس روی خود به سوی دین یکتاپرستانه کن، فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است». این آیه، حواس را به‌عنوان بخشی از فطرت الهی معرفی می‌کند که راه به سوی حقیقت می‌گشاید.

زیربخش: تجرد حواس و ادراک

برخلاف تصور رایج، حواس به معنای دقیق کلمه، مجردند و ابزارهای مادی (چون چشم و گوش) تنها مجاری آن‌ها هستند. ادراک حسی، در ظرف تجرد رخ می‌دهد و نه در ماده. این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم تقویت می‌شود:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (الأعراف: ۲۰۱)؛ «به راستی کسانی که تقوا پیشه کردند، چون وسوسه‌ای از شیطان به آنان رسد، متذکر می‌شوند و ناگهان بینا می‌گردند». این آیه، بر نقش ادراک مجرد در فهم حقیقت تأکید دارد.

درنگ: حواس، به‌عنوان قوای ادراکی مجرد، در هر دو مسیر عرفان و فلسفه مبادی اولیه‌اند و ادراک آن‌ها در ظرف تجرد رخ می‌دهد.

بخش سوم: اعطای علوم از جانب حق تعالی

معطی علوم، چه در فلسفه و چه در عرفان، حق تعالی است و حواس، تنها مبادی اولیه‌اند، نه منبع اصلی معرفت. متن اصلی چنین می‌فرماید:

والمفيض المعارف والعلوم هو المبدا الفياض بذات.

ترجمه: «و افاضه‌کننده معارف و علوم، مبدأ فیاض به ذات است.»

این بیان، بر فیاضیت الهی به‌عنوان سرچشمه معرفت تأکید دارد. حواس، تنها ابزارهایی‌اند که روح را به سوی دریافت فیض الهی رهنمون می‌سازند. این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:
نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ (النور: ۳۵)؛ «نور بر نور است، خدا هر که را بخواهد به نور خود هدایت می‌کند». این آیه، بر نقش الهی در هدایت و اعطای معرفت تأکید می‌ورزد.

بخش چهارم: نقش ماده در وصول به کمال

یکی از مباحث محوری در این بخش، نقش ماده در وصول به کمال است. متن اصلی چنین استدلال می‌کند:

فبانها لو لم تكن معدة وما تعلقة النفس الناطقة ببدنها.

ترجمه: «زیرا اگر حواس معد نبودند، نفس ناطقه به بدن تعلق نمی‌یافت.»

تعلق روح به ماده، نه‌تنها مانع کمال نیست، بلکه زمینه‌ساز فعلیت یافتن کمالات آن است. اگر ماده مانع وصول بود، روح پیش از تعلق به ماده یا پس از مفارقت از آن باید به کمال می‌رسید، حال آن‌که کمال در ظرف ماده شکل می‌گیرد. این استدلال، با آیه‌ای از قرآن کریم تقویت می‌شود:
وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا (الأنعام: ۱۳۲)؛ «و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام داده‌اند». این آیه، بر نقش اعمال و تعلق به ماده در کسب درجات کمال تأکید دارد.

زیربخش: رد مانعیت مطلق ماده

مؤلف، با استدلال خلف، مانعیت مطلق ماده را رد می‌کند. اگر ماده مانع وصول بود، روح پیش از تعلق به ماده یا پس از مفارقت از آن باید کامل می‌بود، اما چنین نیست. متن اصلی می‌فرماید:

فلو كانت مانعة لكان الكمال الحقيقي يحصل للنفس قبل التعلق بالمادة او بعد مفارقتها.

ترجمه: «اگر ماده مانع بود، کمال حقیقی باید پیش از تعلق نفس به ماده یا پس از مفارقت از آن حاصل می‌شد.»

این استدلال، نشان می‌دهد که ماده، نه‌تنها مانع نیست، بلکه معد وصول است. قرآن کریم نیز این دیدگاه را تأیید می‌کند:
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (العنكبوت: ۶۹)؛ «و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم». این آیه، بر نقش تلاش در ظرف ماده برای وصول به کمال تأکید دارد.

درنگ: ماده، نه‌تنها مانع وصول نیست، بلکه معد کمال است و تعلق روح به ماده، زمینه‌ساز فعلیت یافتن کمالات آن است.

بخش پنجم: دوگانگی نقش ماده و حس

ماده و حس، از حیثی معد و از حیثی مانع وصول‌اند. متن اصلی چنین می‌نگارد:

فلئن قلتم وكما يكتسب من ذلك التعلق ملكات مانعة للوصول فلا يبعد عن يكتسب منه ملكات اخرى تعد من جملة الاسباب والشروط المطلقة.

ترجمه: «اگر بگویید که از تعلق به ماده، ملکه‌هایی مانع وصول حاصل می‌شود، بعید نیست که ملکه‌های دیگری نیز از آن به دست آید که از جمله اسباب و شرایط وصول‌اند.»

ماده، هم‌چون شمشیری دو لبه، هم می‌تواند حجاب‌های نفسانی (هوای نفس) ایجاد کند و هم زمینه‌ساز کمال باشد. این دوگانگی، در آیه‌ای از قرآن کریم نیز بازتاب یافته است:
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى (النازعات: ۴۰)؛ «و اما کسی که از مقام پروردگارش ترسید و نفس را از هوی بازداشت». این آیه، بر ضرورت مهار هوای نفس برای وصول به کمال تأکید دارد.

زیربخش: نقش عشق در عرفان

عشق، به‌عنوان یکی از عناصر محوری عرفان، نیز دارای نقشی دوگانه است. متن اصلی می‌فرماید:

عشق حیوانی، اگر در ماده منحرف شود، مانع وصول است و سقوط می‌آورد، اما اگر به عشق عفیف تبدیل شود، معد صعود و وصول است.

عشق، هم‌چون آتشی است که اگر مهار نشود، وجود را به خاکستر بدل می‌کند، اما اگر هدایت شود، چون مشعلی راه به سوی کمال می‌گشاید. این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا (العنكبوت: ۶۹)؛ «و کسانی که در راه ما کوشیدند، به یقین آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم». این آیه، بر نقش تلاش و هدایت عشق در وصول به کمال تأکید دارد.

درنگ: ماده و حس، از حیثی معد و از حیثی مانع وصول‌اند. عشق، اگر به درستی هدایت شود، معد صعود است و اگر منحرف شود، سقوط می‌آورد.

بخش ششم: نقد تخطئه فلسفه توسط عرفا

برخی عرفا به اشتباه فلسفه را به دلیل حس‌محور بودن تخطئه می‌کنند، حال آن‌که حس، مبدا مشترک هر دو مسیر است. متن اصلی چنین می‌فرماید:

عارف نبايد تخطئة كند برهان را بل يقول ان هناك ما هو اعلى من البرهان.

ترجمه: «عارف نباید برهان را تخطئه کند، بلکه باید بگوید که چیزی بالاتر از برهان نیز وجود دارد.»

فلسفه و عرفان، هر دو از حواس به‌عنوان مبادی اولیه بهره می‌برند و معطی علوم در هر دو، حق تعالی است. تخطئه فلسفه، هم‌چون انکار نیمی از حقیقت است که راه به سوی کمال را تنگ می‌سازد. این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:
وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (البقره: ۲۶۹)؛ «و جز خردمندان متذکر نمی‌شوند». این آیه، بر اهمیت خرد و استدلال در کنار شهود تأکید دارد.

بخش هفتم: وابستگی عرفان به حس بیش از فلسفه

عرفان، به دلیل تمرکز بر معرفت جزئی و محسوس، بیش از فلسفه به حس وابسته است. متن اصلی چنین بیان می‌دارد:

فان موضوع العرفان الحق وهو اقرب الى المحسوسات والماديات من الكليات.

ترجمه: «زیرا موضوع عرفان، حق است و آن به محسوسات و مادیت نزدیک‌تر است تا کلیات.»

فلسفه، با تمرکز بر کلیات، از حس فاصله می‌گیرد، اما عرفان، با تأکید بر معرفت جزئی، به محسوسات نزدیک‌تر است. این تفاوت، عرفان را به حواس وابسته‌تر می‌سازد، چنان‌که مشاهده و معاینه در عرفان، ریشه در ادراک حسی دارند. این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌خوانی دارد:
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ (البقره: ۱۸۶)؛ «و چون بندگانم از تو درباره من بپرسند، بگو که من نزدیکم». این آیه، بر قرابت حقیقت با ادراکات جزئی و محسوس تأکید دارد.

درنگ: عرفان، به دلیل تمرکز بر معرفت جزئی، بیش از فلسفه به حس وابسته است، زیرا موضوع آن با محسوسات قرابت بیشتری دارد.

بخش هشتم: نقص عضو و مانعیت وصول

نقص عضو، به دلیل اختلال در حواس، مانع وصول به کمال است. متن اصلی چنین می‌فرماید:

نقص عضو، مانع سلوک است، زیرا حس، مبدا اولیه وصول در هر دو مسیر عرفان و فلسفه است.

حواس، به‌سان ابزارهایی برای صعود به قله‌های معرفت، در صورت نقصان، راه را دشوار می‌سازند. این دیدگاه، با آیه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:
وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا (الأنعام: ۱۳۲)؛ «و برای هر کس درجاتی است از آنچه انجام داده‌اند». این آیه، بر نقش ابزارهای ادراکی در کسب درجات کمال تأکید دارد.

بخش نهم: جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

بخش شماره ۲۱۹ از «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه اصفهانی، با نگاهی نقادانه به ادعای تفکیک علوم نظری و عرفانی، بر اشتراک مبادی حسی در هر دو مسیر تأکید دارد. حواس، به‌عنوان معدات اولیه، در کنار فیاضیت الهی، راه به سوی معرفت می‌گشایند. ماده و حس، هم‌چون شمشیرهای دو لبه، هم معد و هم مانع وصول‌اند. عرفان، به دلیل تمرکز بر معرفت جزئی، بیش از فلسفه به حس وابسته است، اما این وابستگی، نافی نقش الهی در اعطای علوم نیست. تخطئه فلسفه توسط برخی عرفا، خطایی است که از فهم نادرست نقش حواس ناشی می‌شود. این بخش، با استدلال‌هایی منطقی و آیاتی از قرآن کریم، راه را برای فهمی عمیق‌تر از پیوند عرفان و فلسفه هموار می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی