در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 229

متن درس





تحلیل و تبیین تمهید القواعد صائن‌الدین ترکه اصفهانی (جلسه 229)

تحلیل و تبیین تمهید القواعد صائن‌الدین ترکه اصفهانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۲۹)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر گران‌سنگ صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، یکی از متون بنیادین در عرفان نظری است که با نگاهی عمیق و نظام‌مند به تبیین مبانی وجودشناختی و سلوکی می‌پردازد. این اثر، با تأکید بر وحدت شخصی وجود و نقد رویکردهای فلسفی، به‌ویژه حکمت متعالیه، جایگاه حقیقت وجود و ظهورات آن را بررسی می‌کند. در این نوشتار، محتوای درس‌گفتار جلسه ۲۲۹، که به شرح و تحلیل بخشی از این کتاب اختصاص دارد، با زبانی فصیح و متین بازنویسی شده و با افزودن توضیحات تکمیلی، ساختاربندی علمی و پیوندهای معنایی با آیات قرآن کریم، به اثری منسجم و متناسب با فضای پژوهشی تبدیل گردیده است. هدف، ارائه تبیینی روشن از دیدگاه عرفانی در برابر رویکردهای فلسفی و برجسته‌سازی بداهت حقیقت وجود است، چنان‌که گویی آینه‌ای شفاف پیش روی حقیقت نهاده شده تا تجلی آن را به روشنی بازتاب دهد.

بخش اول: وحدت وجود، اصل بداهت و نقد فلسفه متعالیه

تفاوت بنیادین عرفان و فلسفه در نگاه به وجود

عرفان نظری، برخلاف حکمت متعالیه، وجود را حقیقتی مصداقی و بدیهی می‌داند که نیازی به اثبات ندارد. عارف، با پذیرش واقعیت وجود، وحدت را قدر متیقن آن می‌بیند و کثرت را امری زائد بر اصل می‌داند که اثبات آن نیازمند دلیل است. حکمای متاله، با تقسیم وجود به واجب و ممکن، کثرت را پیش‌فرض گرفته و در پی اثبات آن برمی‌آیند. این تفاوت، ریشه در نگاه مصداقی عرفا به وجود، در برابر نگاه مفهومی حکما دارد.

درنگ: وحدت وجود، به‌عنوان قدر متیقن حقیقت مصداقی، نیازی به اثبات ندارد، اما کثرت، به‌عنوان امری زائد، محتاج دلیل است.

این دیدگاه عرفانی با آیه شریفه قرآن کریم هم‌خوانی دارد:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

«بگو او خداست، یگانه.» (سوره اخلاص، آیه ۱)

این آیه بر وحدت مصداقی حق تعالی تأکید دارد و بداهت آن را بازتاب می‌دهد، گویی وجود، چون خورشیدی است که نیازی به اثبات نورش نیست.

بداهت وجود و نفی سوفسطائیت

حقیقت وجود، به دلیل بداهت ذاتی، نیازی به اثبات ندارد. عرفا، برخلاف سوفسطائیان که واقعیت را انکار می‌کنند، وجود را حقیقتی بدیهی می‌دانند که انکار آن، چون انکار روز روشن است. به قول ابن‌سینا، سوفسطایی را نمی‌توان با استدلال متقاعد کرد، چرا که انکار واقعیت، خود تناقض‌گویی است.

متن عربی تمهید القواعد در این باره چنین می‌گوید:

ومن البيِّن أنّ حقيقتَه من حيث هي حقيقةٌ لا تقبلُ العدمَ

«و آشکار است که حقیقت وجود، از آن حیث که حقیقت است، عدم را نمی‌پذیرد.» (تمهید القواعد، وصل مرتبط)

این سخن، بر این نکته تأکید دارد که وجود، حقیقتی مصداقی است و انکار آن، به منزله انکار خود استدلال است.

تمایز مفهوم و مصداق در استدلال عرفانی

عرفا در استدلال‌های خود، وجود را به‌عنوان حقیقتی خارجی و مصداقی مراد می‌کنند، نه مفهومی ذهنی. این در حالی است که شارح تمهید القواعد، وجود را مفهومی فرض کرده و به خطا می‌رود. این تمایز، کلیدی در فهم اختلاف عرفان و فلسفه است، چرا که عرفا وجود را چون جویباری جاری در خارج می‌بینند، نه مفهومی محصور در ذهن.

درنگ: عرفا وجود را حقیقتی مصداقی و خارجی می‌دانند، نه مفهومی ذهنی، و این تمایز، بنیاد نقد آنها بر حکمت متعالیه است.

بخش دوم: شواهد قرآنی و برهان‌های عرفانی

شاهد قرآنی برای بداهت وجود

قرآن کریم، به جای ارائه دلایل برای اثبات وجود حق، به توصیف صفات، اسما و افعال الهی می‌پردازد، چرا که ذات حق بدیهی است و نیازی به اثبات ندارد. این رویکرد، با عرفان نظری هم‌راستاست که وجود را ظهور حق می‌داند، نه چیزی که نیازمند اثبات باشد.

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ

«بر تو کتاب را به‌حق نازل کرد، تصدیق‌کننده آنچه پیش از آن است.» (سوره آل‌عمران، آیه ۳)

این آیه، بر نقش قرآن کریم در تصدیق حقیقت تأکید دارد، نه اثبات آن، گویی قرآن آینه‌ای است که حقیقت از پیش موجود را بازمی‌تاباند.

بداهت ذات و مشکل تصور در انکار

انکار وجود حق، ناشی از اشکال در تصور است، نه تصدیق. بداهت ذات حق، تصدیق آن را بدیهی می‌سازد، اما مشکلات تصوری ممکن است به انکار منجر شود. انبیا با ارشاد و معجزات، این تصورات نادرست را اصلاح می‌کنند تا راه وصول به حقیقت هموار گردد.

فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

«پس [خدا] مردم را بر آن [فطرت] آفرید.» (سوره روم، آیه ۳۰)

این آیه، بر فطری بودن معرفت به حق تأکید دارد، گویی حقیقت چون آب زلالی است که در نهاد هر انسانی جاری است، اما غبار جهل ممکن است آن را مکدر سازد.

برهان دوم: ضرورت ازلی وجود

برهان دوم تمهید القواعد بر ضرورت ازلی وجود مطلق مبتنی است. وجود، به دلیل ذات خود، عدم را نمی‌پذیرد، زیرا فاعل عدم یا خود وجود است (که ممتنع است) یا غیر آن (که یا عدم است یا ممکن، و هر دو ناتوان از فاعلیت‌اند).

إنّ الوجودَ بما هو وجودٌ لا يقبلُ العدمَ لأنّه لا فاعلَ له

«وجود، از آن حیث که وجود است، عدم را نمی‌پذیرد، زیرا فاعلی برای آن نیست.» (تمهید القواعد، وصل مرتبط)

این برهان، ازلیت وجود را نتیجه می‌گیرد، چرا که وجودی که عدم را نمی‌پذیرد، ازلی است، گویی درختی است که ریشه در ابدیت دارد.

درنگ: وجود، به دلیل ذات خود، ازلی است و فاعلی برای پذیرش عدم ندارد، زیرا ضد خود نمی‌تواند علت خود باشد.

نقد و رد نقد شارح بر برهان دوم

شارح تمهید القواعد معتقد است که برهان دوم زمانی تمام است که مصداق وجود مطلق در خارج اثبات شده باشد. این نقد، به دلیل مفهومی گرفتن وجود، نادرست است، زیرا عرفا وجود را مصداقی می‌دانند و نیازی به اثبات آن ندارند. با پذیرش واقعیت وجود، وحدت به‌عنوان اصل پذیرفته می‌شود و کثرت نیازمند اثبات است.

این دیدگاه، کثرت را چون شاخه‌های فرعی درختی می‌بیند که وجود واحد ریشه آن است. حکما، با پیش‌فرض کثرت، بار اثبات آن را بر دوش می‌کشند، درحالی‌که عرفا وحدت را بدیهی می‌دانند.

بخش سوم: وجوب وجود و نقد فلسفه متعالیه

برهان سوم: وجوب وجود

برهان سوم تمهید القواعد بر این اساس است که اگر وجود مصداقی واجب نباشد، ممکن خواهد بود، اما امکان وجود باطل است، زیرا وجود ذاتاً واجب است.

لو لم يكن الوجودُ بما هو وجودٌ واجبًا لكان ممكنًا، والإمكانُ باطلٌ

«اگر وجود، از آن حیث که وجود است، واجب نباشد، ممکن خواهد بود، و امکان باطل است.» (تمهید القواعد، وصل مرتبط)

این برهان، با قیاس استثنایی، وجوب وجود را نتیجه می‌گیرد، گویی وجود چون کوهی استوار است که امکان زوال ندارد.

درنگ: وجود، به دلیل ذات خود، واجب است و امکان وجود، به معنای وابستگی به غیر، باطل است.

نقد و رد نقد شارح بر برهان سوم

شارح، نقدهای خود بر برهان‌های اول و دوم را بر برهان سوم نیز وارد می‌داند، زیرا موضوع برهان (وجود) را مفهومی فرض کرده است. این نقد، به دلیل مصداقی بودن وجود در نگاه عرفا، نادرست است. وحدتکلی و وجوب، اوصاف ذاتی حقیقت مصداقی‌اند و نیازی به اثبات ندارند.

أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا

«آیا جز خدا داوری بجویم؟» (سوره زمر، آیه ۴۳)

این آیه، بر بداهت حقیقت الهی تأکید دارد، گویی حقیقت چون ستاره‌ای درخشان است که نیازی به معرفی ندارد.

وحدت، پیش‌نیاز تحقق

وحدت، شرط تحقق واقعیت است و بدون آن، هیچ تحققی ممکن نیست. کثرت، امری فرعی است که نیازمند اثبات است، گویی شاخه‌های درخت وجود تنها در پرتو ریشه واحد آن معنا می‌یابند.

درنگ: وحدت، قدر متیقن وجود است و کثرت، به‌عنوان امری زائد، نیازمند دلیل است.

این دیدگاه با مفهوم تشخص در فلسفه اسلامی هم‌راستاست، که بدون وحدت، وجود تحقق نمی‌یابد.

بخش چهارم: ظهورات و نقش انبیا

ظهورات، شئونات وجود واحد

ظهورات، نه وجودات مستقل‌اند، نه عدم، و نه خیال، بلکه شئونات حقیقت واحدند. عرفا، برخلاف حکما، ممکنات را وجودات مستقل نمی‌دانند، بلکه آنها را تجلیات وجود واحد می‌بینند.

إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ

«به‌راستی پروردگار شما خداست که آسمان‌ها و زمین را آفرید.» (سوره اعراف، آیه ۵۴)

این آیه، عالم را ظهور حق می‌داند، گویی جهان چون آینه‌ای است که تصویر حق را بازمی‌تاباند.

نقش انبیا در تصحیح تصور

انبیا برای رفع مشکلات تصوری مردم آمده‌اند، نه برای اثبات حقیقت بدیهی. معجزات و ارشادات آنها، تصورات نادرست را اصلاح می‌کند تا وصول به حقیقت ممکن گردد.

الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَىٰ لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

«کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند، خوشا به حالشان و نیکو جایگاهی دارند.» (سوره رعد، آیه ۲۹)

این آیه، بر وصول به حقیقت از طریق ایمان و عمل صالح تأکید دارد، نه اثبات آن.

جمع‌بندی

درس‌گفتار جلسه ۲۲۹ تمهید القواعد، با محوریت وحدت شخصی وجود و بداهت حقیقت، بر این اصل استوار است که وجود مصداقی نیازی به اثبات ندارد و وحدت، قدر متیقن آن است. نقدهای شارح، که ریشه در مفهومی گرفتن وجود دارد، با دیدگاه عرفانی ناسازگار است. عرفا کثرت را زائد بر وحدت می‌دانند و ظهورات را شئونات وجود واحد می‌بینند. قرآن کریم، با تأکید بر بداهت ذات حق، نیازی به اثبات وجود نمی‌بیند و انبیا برای تصحیح تصورات مردم آمده‌اند. این متن، عرفان نظری را چون جویباری زلال معرفی می‌کند که حقیقت را در بداهت و وحدت آن بازمی‌نمایاند.

با نظارت صادق خادمی