در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 234

متن درس




تحلیل و تبیین تمهید القواعد: وحدت وجود و نقد براهین فلسفی (جلسه 234)

تحلیل و تبیین تمهید القواعد: وحدت وجود و نقد براهین فلسفی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۳۴)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، نگاشته صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته قرون هشتم و نهم هجری، از آثار بنیادین در عرفان نظری است که با نگاهی نظام‌مند، به تبیین مبانی وجودشناختی و سلوکی عرفان می‌پردازد. این اثر، با محوریت وحدت شخصی وجود و نقد براهین فلسفی، جایگاه حقیقت وجود و ظهورات آن را روشن می‌سازد. در این نوشتار، محتوای جلسه ۲۳۴ از شرح این کتاب، با رویکردی علمی و تخصصی بازنویسی شده و نکات کلیدی آن استخراج و تبیین گردیده است. ساختار نوشتار به‌گونه‌ای طراحی شده که با حفظ تمامی جزئیات متن اصلی، مفاهیم به زبانی روشن، وزین و متناسب با فضای پژوهشی ارائه شود. آیات قرآن کریم با ترجمه‌ای دقیق و با احترام کامل به این کتاب آسمانی، در کنار توضیحات تکمیلی، به غنای محتوا افزوده است. نوشتار حاضر، با ساختاری منسجم، به تبیین وحدت وجود، نقد براهین فلسفی و پیوند عرفان نظری با لسان قرآن کریم و انبیا می‌پردازد و با ختامه‌ای در جهت‌گیری عرفانی به‌سوی ولایت، به پایان می‌رسد.

بخش نخست: بداهت وحدت وجود و نفی اثبات‌پذیری آن

وحدت وجود: امری بدیهی و غیرقابل اثبات

وحدت وجود، به‌عنوان بنیادی‌ترین اصل در عرفان نظری، امری بدیهی است که نیازی به برهان ندارد. حکیم متأله و عارف، هر دو، واقعیت وجود را پذیرفته‌اند و بدون وحدت، تحقق واقعیت ناممکن است. هرگونه قید یا شرطی، مانند امکان، کثرت یا ماهیت، که به وجود نسبت داده شود، خود نیازمند اثبات است، اما اصل وجود و وحدت آن، از این قیود مبراست.

درنگ: وحدت وجود، به دلیل بداهت ذاتی، از مقوله امور اثباتی خارج است و هر قیدی که به آن افزوده شود، نیازمند برهان است.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

بگو او خداست، یگانه.

این آیه، با تأکید بر یگانگی حق، بداهت وحدت وجود را نشان می‌دهد و هرگونه نیاز به اثبات را نفی می‌کند.

عدم نیاز عارف به اثبات واقعیت و وحدت

عارف، برخلاف حکیم که به استدلال برای اثبات واقعیت و وحدت می‌پردازد، این دو را بدیهی می‌داند. عرفان، با مبنا قرار دادن شهود، از وحدت به‌عنوان نقطه آغاز سلوک بهره می‌گیرد و نیازی به برهان ندارد. این تفاوت روش‌شناختی میان عرفان (شهود) و فلسفه (استدلال)، عرفان را از قید برهان‌آوری آزاد می‌سازد.

برای نمونه، عارف چون خورشیدی است که در پرتو نور شهود، حقیقت را بی‌واسطه می‌بیند، درحالی‌که حکیم، چون ستاره‌شناسی است که با ابزار استدلال، به سوی حقیقت راه می‌جوید.

نقد خلط مفهوم و مصداق

یکی از اشکالات بنیادین براهین هفت‌گانه مطرح‌شده در «تمهید القواعد»، خلط میان مفهوم و مصداق است. واقعیت وجود، مصداقی است که مفهوم از آن حکایت می‌کند، نه خود مفهوم. این خلط، براهین را از اثبات وحدت وجود ناتوان ساخته و به تحریف حقیقت منجر شده است.

این نقد با تمایز میان «علم حضوری» (مصداق) و «علم حصولی» (مفهوم) در عرفان نظری پیوند دارد. علم حضوری، چون آبی است که عارف در آن غوطه‌ور است، درحالی‌که علم حصولی، چون نقشه‌ای است که حکیم برای یافتن آب ترسیم می‌کند.

کاستی براهین هفت‌گانه

براهین هفت‌گانه، نه وحدت وجود را اثبات می‌کنند و نه به اصل واقعیت می‌پردازند، زیرا هر دو بدیهی‌اند. این براهین، به‌جای اثبات وحدت، به اوصاف وجود، مانند وجوب، ازلیت و غنا، توجه دارند و از هدف عرفانی که وحدت مصداقی است، دور می‌مانند.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ

به‌زودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آن‌ها نشان خواهیم داد.

این آیه، بر بداهت وجود و وحدت در شهود تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، به‌جای اثبات، به ظهور آیات الهی در آفاق و انفس می‌پردازد.

بخش دوم: پیوند عرفان نظری با لسان قرآن کریم و انبیا

تطابق عرفان با لسان قرآن کریم

عرفان نظری، با لسان قرآن کریم و انبیا هم‌راستاست که وجود و وحدت را بدیهی دانسته و به‌جای اثبات، به تبیین اوصاف حق می‌پردازند. قرآن کریم، چون چراغی فروزان، اوصاف الهی را روشن می‌سازد و نیازی به اثبات ذات حق ندارد.

برای نمونه، آیه شریفه‌ای از قرآن کریم این معنا را تأیید می‌کند:

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ

بر تو کتاب را به‌حق نازل کرد، تصدیق‌کننده آنچه پیش از آن است.

این آیه، بر نقش هدایتی قرآن کریم در تبیین حقیقت تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، در امتداد این لسان، به تبیین شئون و اوصاف وجود می‌پردازد.

بررسی براهین اعلایی

براهین اعلایی، شامل پنج برهان نخست، به اوصاف وجود مانند وجوب، ازلیت و غنا می‌پردازند، نه اثبات اصل وجود. این براهین، وجود را مفروض گرفته و به توصیف اوصاف آن مشغول‌اند، که با هدف عرفان نظری، یعنی تبیین وحدت مصداقی، ناسازگار است.

این نقد، با دیدگاه عالمان دینی، مانند ملاصدرا در «اسفار اربعه»، هم‌سو است که براهین مشائیان را به دلیل تمرکز بر اوصاف، ناکافی می‌دانست.

کاستی براهین جوهر، عرض و اطلاق

براهین جوهر، عرض و اطلاق، برای حکیم متأله که به اثبات واجب به شرط لا می‌پردازد، مناسب‌اند، اما برای عارف که وحدت شخصی وجود را می‌جوید، ناکارآمدند. این براهین، از کثرت به وحدت حرکت می‌کنند و نمی‌توانند وحدت مصداقی را اثبات کنند.

درنگ: براهین جوهر، عرض و اطلاق، به دلیل حرکت از کثرت به وحدت، با وحدت مصداقی عرفان نظری ناسازگارند.

این نقد، با تمایز میان «وحدت مصداقی» (عرفانی) و «وحدت مفهومی» (فلسفی) پیوند دارد و نشان می‌دهد که عرفان، وحدت را در ذات وجود می‌بیند، نه در مفاهیم.

نقد امکان فقری

امکان فقری، که از وجود فقیر آغاز کرده و به اثبات وجود غنی می‌رسد، برای عرفان نظری ناکارآمد است. این مفهوم، وجود را در قالب تضاد میان فقر و غنا می‌بیند، درحالی‌که عرفان، وجود و ظهور را مسانخ و هم‌سنخ می‌داند.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

پس [خدا] مردم را بر آن [فطرت] آفرید.

این آیه، بر مسانخت وجود و ظهور تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، وجود را در پرتو وحدت و عشق می‌نگرد.

نقد توسعه مفهوم امکان

مفهوم امکان، متعلق به فلسفه مشائی است و در عرفان نظری جایگاهی ندارد، زیرا امکان، فرع بر تعدد است و عرفان، تعدد را نفی می‌کند. توسعه مفهوم امکان، مانند امکان فقری یا غنایی، با وحدت مصداقی عرفان ناسازگار است.

این نقد، با تمایز میان «تصور» و «تصدیق» در منطق اسلامی پیوند دارد. عرفان، چون دریایی بی‌کران، تعدد را در وحدت ذوب می‌کند و مفاهیم فلسفی را در شهود وحدت بی‌معنا می‌بیند.

بخش سوم: عشق به‌عنوان مبنای وجود و ظهور

عشق: بنیان فاعلیت و ظهور

در عرفان نظری، فاعلیت حق و ظهورات آن، از جنس عشق است. وجود و ظهور، هر دو تعینات عشقی‌اند و تقابلی مانند فقر و غنا در آن‌ها راه ندارد. عرفان، چون باغی پرشکوفه، همه‌چیز را در پرتو عشق می‌بیند و مفاهیم متضاد را به مسانخت بازمی‌گرداند.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌سو است:

يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ

خدا شما را از [عذاب] خود بر حذر می‌دارد.

این آیه، بر رابطه عشقی میان حق و خلق تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، وجود را در ظرف عشق تبیین می‌کند.

تبیین مفهوم «لا اسم له و لا رسم له»

عبارت «لا اسم له و لا رسم له»، نه به معنای نفی زبان و بیان، بلکه اشاره به ظرف بی‌تعینی است که در آن، وجود و ظهور، هر دو از جنس عشق‌اند. این مفهوم، بر وحدت مصداقی وجود و نفی هرگونه کثرت و تقابل تأکید دارد.

درنگ: «لا اسم له و لا رسم له» به ظرف بی‌تعینی اشاره دارد که در آن، وجود و ظهور، هر دو در پرتو عشق معنا می‌یابند.

این دیدگاه، با مفهوم «وحدت در عین کثرت» در عرفان نظری هم‌راستاست و نشان می‌دهد که عرفان، حقیقت را در ورای نام‌ها و تعینات می‌جوید.

تغزل در عرفان

تعابیر عرفانی مانند «أنا عبد ضعیف مسکین»، نه بیان فقر و ذلت، بلکه تغزلی عشقی است که ظهور عشقی حق را نشان می‌دهد. این تعابیر، چون نغمه‌های عاشقانه، در ظرف عشق و مسانخت معنا می‌یابند، نه در تضاد و عقده.

این مفهوم، با دعای امام سجاد علیه‌السلام در صحیفه سجادیه هم‌سوست که بندگی را در قالب عشق به حق بیان می‌کند: «إلهی أنا عبدک الضعیف المسکین» (خدایا، من بنده ناتوان و مسکین توام).

بخش چهارم: نقد اشتراک معنوی و مسائل تصوری

نقد اشتراک معنوی مفهوم وجود

اشتراک معنوی مفهوم وجود، در عرفان نظری نادرست است، زیرا عرفان، وجود را واحد می‌داند و تعدد را نفی می‌کند. اشتراک، فرع بر تعدد است و در عرفانی که تعدد را نفی می‌کند، جایگاهی ندارد.

این نقد، با تمایز میان «اشتراک لفظی» و «اشتراک معنوی» در منطق اسلامی پیوند دارد. عرفان، چون آینه‌ای صاف، وجود را در وحدت مطلق می‌بیند و هرگونه اشتراک را بی‌معنا می‌داند.

نقد براهین اثبات وجود مطلق

براهین هفت‌گانه، نه‌تنها وجوب و وجود مطلق، بلکه اصل وجود را مورد اشکال قرار داده‌اند، زیرا خلط مفهوم و مصداق دارند. این براهین، به دلیل حرکت از مفهوم به مصداق، نمی‌توانند وحدت مصداقی وجود را اثبات کنند.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

بگو او خداست، یگانه.

این آیه، بر وحدت مصداقی وجود تأکید دارد و هرگونه نیاز به اثبات را نفی می‌کند.

نقد اثبات موضوع در علم عرفان

موضوع علم عرفان، یعنی وجود و وحدت، در خود این علم قابل اثبات نیست و در علم اعلی (فلسفه) نیز به دلیل بداهت، نیازی به اثبات ندارد. عرفان، چون قله‌ای رفیع، موضوع خود را بدیهی می‌داند و از استدلال بی‌نیاز است.

این دیدگاه، با نقد خواجه نصیرالدین طوسی در «تجرید الاعتقاد» هم‌سوست که موضوعات بدیهی را از اثبات مستغنی می‌داند.

نقد برهان صدیقین

برهان صدیقین، در عرفان نظری جایگاهی ندارد، زیرا صدیقین، معرفت و یقین‌اند، نه برهان. انبیا و اولیا، به‌جای اثبات، به تبیین اوصاف حق پرداخته‌اند. برهان، فرع بر تعدد و شک است، درحالی‌که عرفان، وجود را بدیهی و واحد می‌داند.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا

پس [خدا] مردم را بر آن [فطرت] آفرید.

این آیه، بر بداهت وجود در فطرت تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، در پی تبیین است، نه اثبات.

بخش پنجم: رفع مشکلات تصوری و تبیین نقش قرآن کریم

مشکل تصوری کفار

نزاع میان کفار و مؤمنان، تصوری است، نه تصدیقی. انبیا برای رفع مشکل تصوری بشر آمده‌اند، نه اثبات وجود حق. عرفان، با تبیین وحدت وجود، این مشکل را برطرف می‌کند.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَتَّقِي

آیا جز خدا را به تقوا گیرم؟

این آیه، بر مشکل تصوری مشرکان تأکید دارد و نشان می‌دهد که عرفان، در پی اصلاح تصورات است.

نقد سوفسطایی‌گری

سوفسطایی‌ها، واقعیت را انکار نمی‌کنند؛ شبهه آن‌ها در مطابقت علم با خارج است، نه انکار اصل وجود. این شبهه، در جزئیات و خصوصیات است، نه در کلیت واقعیت و وحدت.

این دیدگاه، با نقد ابن‌سینا به سوفسطاییان در «الشفاء» هم‌سوست که شبهات آن‌ها را به جزئیات محدود می‌داند.

قرآن کریم: کتابی فنی برای رفع مشکلات تصوری

قرآن کریم، کتابی فنی است که با تبیین اوصاف حق، مشکل تصوری بشر را برطرف می‌کند، نه اثبات وجود او را. این کتاب، چون آیینه‌ای زلال، اوصاف الهی را بازتاب می‌دهد و نیازی به اثبات ذات ندارد.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ

در خانه‌هایی که خدا اجازه داده رفعت یابند و نام او در آن‌ها یاد شود.

این آیه، بر تبیین اوصاف حق تأکید دارد و نقش هدایتی قرآن کریم را نشان می‌دهد.

نقد شیطان‌پرستی

شیطان‌پرستی، به معنای واقعی، وجود خارجی ندارد. حتی یزیدیان، شیطان را به‌عنوان قدرتی متعالی قبول دارند، نه به‌عنوان معبود. این دیدگاه، مشکل تصوری است، نه تصدیقی.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ

پس [همه] سجده کردند جز ابلیس.

این آیه، بر نقش شیطان به‌عنوان موجودی متعالی، نه پرستش‌پذیر، تأکید دارد.

بخش ششم: ختامه و جهت‌گیری عرفانی

ختامه با صلوات بر محمد و آل محمد

متن با صلوات بر محمد و آل محمد علیهم‌السلام خاتمه می‌یابد، که نشان‌دهنده جهت‌گیری عرفانی به‌سوی ولایت است. این ختامه، عرفان را به محور ولایت الهی متصل می‌کند و بر اهمیت معصومین در سلوک عرفانی تأکید دارد.

این دیدگاه با آیه شریفه‌ای از قرآن کریم هم‌راستاست:

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ

بر تو کتاب را به‌حق نازل کرد، تصدیق‌کننده آنچه پیش از آن است.

این آیه، بر نقش هدایتی معصومین در تأیید حقیقت تأکید دارد و عرفان را در مسیر ولایت قرار می‌دهد.

جمع‌بندی

متن جلسه ۲۳۴ از شرح «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه اصفهانی، با تمرکز بر بداهت وحدت وجود و نقد براهین فلسفی، نشان می‌دهد که وجود و وحدت، اموری بدیهی‌اند و نیازی به اثبات ندارند. براهین هفت‌گانه، به دلیل خلط مفهوم و مصداق و تمرکز بر اوصاف وجود، نمی‌توانند وحدت مصداقی را اثبات کنند. عرفان نظری، با تکیه بر شهود و هم‌راستا با لسان قرآن کریم و انبیا، به تبیین اوصاف حق می‌پردازد، نه اثبات ذات او. مفاهیمی مانند امکان فقری، به دلیل حرکت از فقر به غنا، با عرفان که وجود و ظهور را مسانخ و عشقی می‌داند، ناسازگار است. تعابیر عرفانی، چون «أنا عبد ضعیف»، در ظرف تغزل، بیانگر عشق و مسانخت‌اند. حتی سوفسطایی‌ها و منکران، مشکل تصوری دارند، نه تصدیقی، و قرآن کریم و انبیا برای رفع این مشکل آمده‌اند. ختامه متن با صلوات بر محمد و آل محمد علیهم‌السلام، بر جهت‌گیری عرفانی به‌سوی ولایت الهی تأکید دارد. این نوشتار، عرفان نظری را به‌عنوان علمی مبتنی بر شهود وحدت معرفی می‌کند که در آن، وجود و ظهورات، همگی در پرتو عشق و مسانخت معنا می‌یابند.

با نظارت صادق خادمی