در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

جستجوی زنده در تمام درس‌ها

یافتن درس بر اساس شماره (در این دسته)

تمهید القواعد 237

متن درس





تبیین و تحلیل تمهید القواعد: کاوش در حقیقت مطلق وجود

تبیین و تحلیل تمهید القواعد: کاوش در حقیقت مطلق وجود

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۲۳۷)

دیباچه

کتاب «تمهید القواعد»، اثر صائن‌الدین علی بن محمد ترکه اصفهانی، حکیم و عارف برجسته سده‌های هشتم و نهم هجری، یکی از آثار بنیادین در عرفان نظری است که با نگاهی عمیق و نظام‌مند به تبیین مبانی وجودشناختی و سلوکی می‌پردازد. این اثر، با تمرکز بر وحدت شخصی وجود و نقد استدلال‌های فلسفی، جایگاه حقیقت مطلق وجود و رابطه آن با کثرات را بررسی می‌کند. نوشتار پیش رو، با بازخوانی و تحلیل محتوای جلسه دویست و سی و هفتم از این اثر، تلاش دارد تا با زبانی فصیح و متین، مفاهیم عمیق عرفانی را در قالبی علمی و منسجم ارائه نماید. این تبیین، با بهره‌گیری از متون اصلی عربی کتاب و ترجمه‌های دقیق، همراه با پیوندهای معنایی و توضیحات تکمیلی، به کاوش در حقیقت مطلق وجود و نقد رویکردهای منطقی و فلسفی می‌پردازد. هدف، ارائه نگاهی روشن و جامع به حقیقت وجود است که چون خورشیدی درخشان، بی‌نیاز از واسطه، خود را بر دل‌های جویندگان نور می‌تاباند.

بخش یکم: مبانی منطقی و فلسفی در تبیین وجود مطلق

کاوش در قضایای اولیه و امتناع اجتماع نقیضین

یکی از راه‌های بنیادین برای تبیین وجود مطلق و ضرورت آن، کاوش در قضایای اولیه است که در فلسفه و منطق، به‌ویژه در آثار ابن‌سینا، جایگاه ویژه‌ای دارد. در این راستا، قضیه «امتناع اجتماع نقیضین» به‌عنوان بنیادی‌ترین اصل منطقی مطرح می‌شود که تمام قضایای دیگر، حتی قضایای بدیهی مانند امتناع اجتماع ضدین یا ارتفاع نقیضین، به آن بازمی‌گردند. این قضیه بیان می‌دارد که نمی‌توان هم‌زمان چیزی را موجود و غیرموجود دانست، زیرا این امر به تناقض در اندیشه می‌انجامد.

درنگ: قضیه امتناع اجتماع نقیضین، به‌عنوان پایه‌ای‌ترین اصل منطقی، ضرورت ازلی دارد و تمام استدلال‌های فلسفی و منطقی بر آن استوارند. این قضیه، چون ستونی استوار، بنای اندیشه را نگاه می‌دارد.

ابن‌سینا در آثار خود، از جمله «الشفاء» و «الاشارات و التنبیهات»، این قضیه را به‌عنوان اولین قضیه در باب اندیشه معرفی می‌کند. وی استدلال می‌کند که هر قضیه‌ای، حتی قضایای بدیهی مانند «الکل اعظم من الجزء» (کل بزرگ‌تر از جزء است)، در نهایت به امتناع اجتماع نقیضین بازمی‌گردد. اگر این اصل را نپذیریم، هیچ مانعی برای ادعای این‌که جزء بزرگ‌تر از کل است، وجود نخواهد داشت، که این خود به تناقض منجر می‌شود.

متن عربی از «تمهید القواعد»:

قال: «ومن البيِّن أنّ حقيقتَه من حيث هي لا تقبل العدم، لأنّه لو قبل العدم لم يكن وجوداً، وهذا محال لأنّه يستلزم اجتماع النقيضين».

ترجمه: «و آشکار است که حقیقت وجود، از آن حیث که وجود است، عدم را نمی‌پذیرد، زیرا اگر عدم را بپذیرد، وجود نخواهد بود، و این محال است، چون مستلزم اجتماع نقیضین است.»

این دیدگاه، نشان‌دهنده پیوند عمیق بین قضایای منطقی و ضرورت وجود است، اما پرسش اصلی آن است که آیا این قضایا می‌توانند حقیقت مطلق وجود را، که فراتر از کثرات و مقیدات است، تبیین کنند؟

تطابق وجود واجب در خارج و ذهن

در فلسفه مشائی، همان‌گونه که در ساحت خارج، همه موجودات به واجب‌الوجود وابسته‌اند، در ساحت ذهن نیز تمام قضایا به امتناع اجتماع نقیضین متکی‌اند. این تطابق، نشان‌دهنده ضرورتی ازلی در هر دو حوزه است. همان‌گونه که در خارج، وجود واجب‌الوجود چون ریشه‌ای تنومند، همه ممکنات را تغذیه می‌کند، در ذهن نیز امتناع اجتماع نقیضین، چون چشمه‌ای زلال، اندیشه را سیراب می‌سازد.

درنگ: همان‌گونه که واجب‌الوجود در خارج، مبدأ همه ممکنات است، امتناع اجتماع نقیضین در ذهن، بنیاد همه قضایای منطقی است، و این تطابق، ضرورت ازلی هر دو را نشان می‌دهد.

با این حال، این قضایای منطقی نمی‌توانند حقیقت مطلق وجود را، که فاقد کثرت و تعدد است، به‌صورت کامل تبیین کنند. حقیقت مطلق، چون آفتابی بی‌غروب، پیش از هر قضیه و استدلالی در دل هستی می‌درخشد.

بخش دوم: نقد براهین فلسفی در برابر بداهت وجود

کاستی قضایای منطقی برای تبیین حقیقت مطلق

قضایای منطقی، مانند امتناع اجتماع نقیضین، به دلیل فرع بودن بر کثرت و مقیدات، نمی‌توانند حقیقت مطلق وجود را، که پیش از هر کثرت و قضیه‌ای است، تبیین کنند. حقیقت وجود، چون دریایی بی‌کران، فراتر از حدود استدلال‌های منطقی است و نیازی به حد وسط یا برهان ندارد.

متن عربی از «تمهید القواعد»:

قال: «إنّ الحقيقة المطلقة لا تقتضي الكثرة ولا التعدد، فإنّها متعالية عن القضايا والبراهين».

ترجمه: «حقیقت مطلقه، کثرت و تعدد را اقتضا نمی‌کند، زیرا فراتر از قضایا و براهین است.»

این دیدگاه، با نقد عرفانی به فلسفه مشائی هم‌راستاست، که در آثار ملاصدرا و قیصری نیز دیده می‌شود. حقیقت مطلق، پیش از آن‌که ذهن به تحلیل آن بپردازد، در بدیهی‌ترین وجه خود آشکار است.

تمایز مطلق وجود و وجود مطلق

یکی از نکات بنیادین در عرفان نظری، تمایز بین «مطلق وجود» (حقیقت اطلاقی وجود) و «وجود مطلق» (وجود مقید) است. مطلق وجود، فاقد هرگونه کثرت و تعدد است، در حالی که وجود مطلق، در کنار مقیدات قرار می‌گیرد و در چارچوب استدلال‌های فلسفی تحلیل می‌شود. این تمایز، چون خطی روشن میان حقیقت و سایه‌های آن، مانع از مغالطه در کاربرد این دو مفهوم می‌شود.

درنگ: مطلق وجود، چون خورشیدی بی‌حجاب، فاقد کثرت است، در حالی که وجود مطلق، در سایه مقیدات، در قلمرو استدلال‌های فلسفی جای می‌گیرد.

این تمایز، با تحلیل‌های قیصری در مقدمه «فصوص الحکم» هم‌خوانی دارد و بر وحدت شخصی وجود تأکید می‌کند.

نقد براهین عرفانی مبتنی بر قیاس

براهین عرفانی، مانند برهانی که در آثار قیصری و سید حیدر آملی آمده، به دلیل اتکا به امتناع اجتماع نقیضین، نمی‌توانند حقیقت مطلق را به‌صورت بدیهی تبیین کنند. به عنوان مثال، برهان قیاسی زیر:

صغری: وجود، عدم را قبول نمی‌کند.

کبری: هرچه عدم را قبول نمی‌کند، واجب است.

نتیجه: وجود، واجب است.

این برهان، به دلیل نیاز به مقدمات منطقی، از بداهت حقیقت مطلق دور می‌ماند. حقیقت وجود، چون چشمه‌ای جوشان، پیش از هر استدلالی در دل هستی جاری است.

بخش سوم: بداهت حقیقت مطلق و شهود ذات حق

فطری بودن علّیت و بداهت وجود

اصل علّیت، به‌عنوان رابطه‌ای ذاتی بین امور، فطری و بدیهی است و نیازی به برهان ندارد. این اصل، چون نوری که در فطرت انسان تابیده، پیش از هر استدلالی در دل آدمی حضور دارد. با این حال، برهان صدقین، به دلیل وابستگی به قانون علّیت، نمی‌تواند به‌عنوان اولین مسئله فلسفی مطرح شود، زیرا خود علّیت نیازمند تبیین است.

درنگ: علّیت، چون ریشه‌ای در فطرت انسان، بدیهی است و بخش‌هایی از آن نیازی به اثبات ندارد، اما وابستگی برهان صدقین به آن، این برهان را از بداهت دور می‌کند.

این دیدگاه، با تحلیل‌های ملاصدرا در «اسفار» و علامه طباطبایی در «نهایة الحکمه» هم‌راستاست.

ظهورات به‌جای کثرت

در عرفان نظری، کثرت، نه به معنای کثرت حقیقی یا مجاز، بلکه به‌صورت ظهورات وجود فهمیده می‌شود. این ظهورات، چون سایه‌هایی از نور وجود، استقلال ندارند و از حقیقت مطلق ناشی می‌شوند. این دیدگاه، کثرت را چون موج‌هایی بر سطح دریای وجود می‌بیند که هرگز از اصل خویش جدا نمی‌مانند.

ذات حق، شاهد بر خویش

ذات حق، خود شاهد بر خویش است و نیازی به واسطه یا استدلال ندارد. این بداهت، در قرآن کریم چنین تجلی یافته است:

أَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ

ترجمه: «آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر چیز شاهد است؟» (سوره فصلت، آیه ۴۱)

این آیه، چون آیینه‌ای زلال، بر خودکفایی ذات حق در شهادت تأکید دارد و نشان می‌دهد که حقیقت وجود، بی‌نیاز از هر واسطه‌ای، خود را آشکار می‌سازد.

نقد شناخت مشروط به قلب

حدیث شریف از امام صادق (ع) می‌فرماید:

مَنْ ظَنَّ أَنَّهُ يَعْرِفُ اللَّهَ تَعَالَى بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ فَهُوَ مُشْرِكٌ

ترجمه: «هرکس گمان کند خدا را با توهم دل‌ها می‌شناسد، مشرک است.»

این حدیث، بر این نکته تأکید دارد که شناخت خدا، اگر مشروط به قلب یا عقل باشد، به شرک می‌انجامد، زیرا شناخت حقیقی، متفرع بر ذات حق است، نه ابزارهای انسانی. قلب، چون آیینه‌ای است که نور حق را بازمی‌تاباند، اما اگر خود را مبدأ شناخت بداند، به کثرت و شرک گرفتار می‌شود.

درنگ: شناخت خدا، هنگامی حقیقی است که متفرع بر ذات حق باشد، نه مشروط به قلب یا عقل، که این شرط، چون سایه‌ای بر نور حقیقت، به کثرت و شرک می‌انجامد.

بخش چهارم: وحدت شخصی وجود و پیوند با ولایت

وحدت شخصی وجود و فقدان کثرت

وحدت شخصی وجود، به معنای فقدان هرگونه کثرت و تعدد در حقیقت مطلق است. این حقیقت، چون جویباری زلال، پیش از هر قضیه و استدلالی در هستی جاری است و نیازی به برهان ندارد. نقد ابن‌سینا در تقسیم واجب‌الوجود به ذهنی (امتناع اجتماع نقیضین) و خارجی (واجب مقابل ممکن)، نشان‌دهنده ناسازگاری این تقسیم با وحدت شخصی وجود است، زیرا حقیقت مطلق، فاقد هرگونه اقسام است.

پیوند عرفان با ولایت

متن با صلوات بر محمد و آل محمد خاتمه می‌یابد، که نشان‌دهنده پیوند عمیق عرفان نظری با محور ولایت است. این صلوات، چون کلیدی زرین، دروازه‌های معرفت را به‌سوی هدایت الهی می‌گشاید.

نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ

ترجمه: «بر تو کتاب را به‌حق نازل کرد، تصدیق‌کننده آنچه پیش از آن است.» (سوره آل‌عمران، آیه ۱)

این آیه، بر نقش هدایتی معصومین در تأیید حقیقت تأکید دارد و عرفان را به ولایت الهی پیوند می‌دهد.

جمع‌بندی

تبیین جلسه دویست و سی و هفتم از «تمهید القواعد» صائن‌الدین ترکه اصفهانی، بر بداهت حقیقت مطلق وجود و کاستی قضایای منطقی، مانند امتناع اجتماع نقیضین، در تبیین این حقیقت تأکید دارد. قضایای منطقی، هرچند در فلسفه و منطق بنیادین‌اند، به دلیل وابستگی به کثرات و مقیدات، نمی‌توانند حقیقت مطلق را، که چون خورشیدی بی‌غروب در هستی می‌درخشد، به‌صورت کامل تبیین کنند. این قضایا، اوصاف وجود مانند وجوب و ازلیت را اثبات می‌کنند، اما خود وجود، بدیهی و فراتر از استدلال است. آیات قرآن کریم، مانند «أَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»، و احادیث، مانند حدیث امام صادق (ع)، بر بداهت ذات حق و خطر شرک در شناخت مشروط تأکید دارند. ظهورات، به‌عنوان تعینات وجود، جایگزین کثرت حقیقی می‌شوند و وحدت شخصی وجود را نشان می‌دهند. ختم کلام با صلوات بر محمد و آل محمد، عرفان نظری را به ولایت الهی پیوند می‌دهد و آن را چون گوهری درخشان در مسیر سلوک معرفی می‌کند.

با نظارت صادق خادمی