درس عرفان عملی نشست های 16 – 20: بر اساس درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام
عرفان عملی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام
جلسه شانزدهم: ترک طمع بهعنوان پیشنیاز سلوک عرفانی
سلوک عرفانی، سفری است که بدون رهایی از طمع، به مقصد نمیرسد. طمع، ریشه تمام مفاسد و کاستیها در غیر ظرف عصمت، سالک را از قرب الهی دور میکند. این جلسه، بر اساس گفتار آیتالله نکونام در تاریخ 30 دی 1385، به تبیین ترک طمع بهعنوان پیشنیاز سلوک عرفانی میپردازد. محور بحث، سه منزل ترک طمع (از غیر، خود، و خدا) است که با تأکید بر ایثار، عشق بدون انتظار پاداش، و سادگی عارفانه، سالک را به کمال قرب الهی هدایت میکند. نظم و انضباط، پرهیز از زرنگی، و شعار «إن أجری إلا على الله» از دیگر ارکان این مسیر هستند که با تحلیلهای تفصیلی و مثالهای ملموس تشریح میشوند.
طمع: ریشه تمام مفاسد
طمع، نیرویی پنهان است که حتی در مراتب عالی، مانند میل حضرت آدم (ع) به دیدن خود در خمسه طیبه، سالک را به دام میاندازد. این تمایل، نه به معنای خوردن گندم یا انگور، بلکه تلاش برای قرار گرفتن در مقام عالین بود که با نهی «لا تقربا هذه الشجرة» مواجه شد. طمع، مانند تلهای است که سالک را از مسیر حق منحرف میکند. برای مثال، سالکی که به دنبال مقامات معنوی است، اگر انگیزهاش طمع به کرامات باشد، از حقیقت عرفان دور میماند. ترک طمع، مانند رها کردن این تله، سالک را آزاد میکند.
دو نوع انسان: طینی و نوری
انسان دو فصل دارد: طینی (حیوان ناطق، محدود به عقل ابنسینایی) و نوری (مربوط به خاتم و کمال جمع). انسان طینی، مانند پرندهای زمینگیر، در محدودیتهای عقلی محصور است و حتی با معاویه و شمر همسنخ میشود. اما انسان نوری، با بالهای معرفت، به سوی کمال پرواز میکند. بسیاری به مقام طینی میرسند، اما خاتم تنزیلی یا اصلی را درک نمیکنند. سالک عارف باید از طمع به مقامات طینی رها شود تا به فصل نوری دست یابد.
سه منزل ترک طمع
عرفان در سه منزل خلاصه میشود: ترک طمع از غیر، خود، و خدا. در منزل اول، سالک باید با غیر (دوست، دشمن، همسر، همکار) رابطهای عاشقانه داشته باشد، بدون بغض در صورت قطع نفع. در منزل دوم، از خودخواهی و طمع به منافع شخصی، مانند بهشت، رها میشود. در منزل سوم، حتی از خدا و بهشت طمع ندارد و عشقش بیانتظار پاداش است. این سه منزل، مانند پلههایی هستند که سالک را از اسارت نفس به سوی آزادی الهی میبرند. برای مثال، سالکی که به خاطر بهشت ریاضت میکشد، همچنان طماع است، اما عارفی که در جهنم هم «سبوح قدوس» میگوید، از طمع رها شده است.
علمآموزی عاشقانه در برابر زالوگری
علمآموزی باید عاشقانه باشد، مانند مکیدن شیر از مادر، نه مانند زالویی که خون استاد را میمکد. علم طماعانه، قساوت قلب، تکبر، و خودخواهی میآورد، اما علم عاشقانه، قلب را سیراب و روح را متعالی میکند. برای نمونه، طلبهای که درس میخواند تا مقام یا منفعت کسب کند، زالوست، اما طلبهای که عاشقانه معرفت میجوید، به تواضع و ایثار میرسد. این عشق به علم، مانند آبی زلال، سالک را از طمع پاک میکند.
ایثار و جبران خودخواهی
جامعه از سه گروه تشکیل شده است: خودراضایان (طالب بیش از حق)، قانعان به حق، و ایثارگران. ایثارگران با ترک طمع، خودخواهی خودراضایان را جبران میکنند تا تعادل اجتماعی حفظ شود. اولیای خدا، مانند انبیا، با ایثار جان و مال، این نقش را به کمال ایفا میکنند. برای مثال، امدادگری که جان خود را برای نجات دیگران به خطر میاندازد، ایثارگر است و جامعه را از فروپاشی معنوی نجات میدهد. ایثار، مانند ستونی است که بار خودخواهی دیگران را تحمل میکند.
خطر طمع در عرفان
طمع حتی در عرفان، مانند تمایل به کسب مقامات یا کرامات، سالک را به خودخواهی میکشاند. خواجه نصیرالدین طوسی میفرماید اگر امیرالمؤمنین (ع) دنیا را برای آخرت ترک کرد، طماعتر از معاویه است، زیرا طمع به آخرت نیز خودخواهی است. عارف حقیقی، از هر نوع طمع، حتی به آخرت، رها میشود. برای نمونه، سالکی که به دنبال کرامات است، همچنان در بند طمع است، اما عارفی که جز خدا نمیبیند، به آزادی کامل میرسد.
حرمت دنیا و آخرت برای اهل الله
دنیا و آخرت برای اهل الله حراماند، به این معنا که دلبستگی به آنها ندارند و جز خدا چیزی را نمیبینند. این بینیازی، مانند عشق عاشقی است که جز معشوق الهی به چیزی دل نمیبندد. برای مثال، عارفی که به بهشت طمع ندارد، حتی در جهنم هم خدا را میپرستد، زیرا عشقش خالص است. این رهایی، سالک را به مقام قرب میرساند.
ترک معرفت و وصول
راه عرفان، ترک عرفان است؛ راه معرفت، ترک معرفت؛ و راه وصول، ترک وصول. انبیا و اولیا نه به دنبال نبوت بودند و نه امامت، بلکه بدون طمع، بنده خدا بودند. برای نمونه، هیچ پیامبری برای کسب مقام نبوت تلاش نکرد، بلکه خدا آنها را برگزید. سالک باید از طمع به مقامات معنوی رها شود تا به حقیقت وصول یابد. این ترک، مانند رها کردن نقشه راه، سالک را به مقصد الهی میرساند.
عشق بدون طمع: کمال عرفان
کمال عرفان در عشق بدون طمع است، حتی به بهشت یا مقامات. عارف در جهنم هم «سبوح قدوس» میگوید و نظم الهی را برهم میزند، زیرا خدا عاشقی بیطمع را نگه میدارد. این عشق، مانند گوهری نایاب، سالک را به قرب الهی میرساند. برای مثال، عارفی که خدا را برای خدا میپرستد، نه برای پاداش، به کمال عرفان دست یافته است.
نظم و انضباط در سلوک
ترک طمع به معنای بینظمی نیست. سلوک نیازمند نظم و انضباط است تا ایثار و عشق به بیانضباطی منجر نشود. نظم، مانند ریلهای راهآهن، سالک را به مقصد هدایت میکند. برای نمونه، سالکی که بدون نظم، ایثار میکند، ممکن است به هرجومرج اجتماعی دامن بزند. نظم، ایثار را هدفمند و مؤثر میسازد.
سادگی و رهایی از زرنگی
عارف باید از زرنگی، حسابگری، و خودخواهی رها شود و مانند مردم سادهای چون اهل هداوند، بیطمع و سبکبار باشد. سادگی، مانند نسیمی خنک، قلب سالک را از بار طمع سبک میکند. برای مثال، مردمی که بدون حسابگری به دیگران کمک میکنند، به سادگی عارفانه نزدیکترند. این سادگی، سالک را از بند خودخواهی آزاد میکند.
خنگی عارفانه
عارف، به تعبیر عامه «خنگ» است، زیرا بدون طمع به نفع دیگران عمل میکند. این خنگی، کمال است، نه نقص. اولیای خدا اینگونهاند و با ایثار، جامعه را متعادل میکنند. برای نمونه، سالکی که مال خود را بدون انتظار پاداش میبخشد، خنگ عارفانه است. این خنگی، مانند گنجی پنهان، سالک را به کمال میرساند.
شعار «إن أجری إلا على الله»
عالم و عارف باید مزدور نباشند و بگویند «إن أجری إلا على الله». علم و عمل برای خدا، نه برای سود و منفعت، ارزشمند است. این شعار، مانند مشعلی فروزان، مسیر عرفان را روشن میکند. برای مثال، عالمی که بدون طمع به منفعت، علم میآموزد و عمل میکند، به حقیقت عرفان نزدیکتر است.
ایثار در زندگی روزمره
ایثار در زندگی روزمره، مانند بخشیدن مال یا کمک به فقرا بدون انتظار پاداش، عارف را به کمال میرساند. بخشش، محتاج نمیکند، بلکه غنا میآورد. برای نمونه، سالکی که اموال خود را به نیازمندان میبخشد، نه تنها کمبودی احساس نمیکند، بلکه قلبش از غنای معنوی پر میشود. ایثار، مانند جویباری زلال، قلب عارف را سیراب و جامعه را آباد میکند.
نتیجهگیری: آزادی با ترک طمع
ترک طمع، ریشه تمام مفاسد، پیشنیاز سلوک عرفانی است. سالک با عبور از سه منزل ترک طمع (از غیر، خود، و خدا)، به عشق بدون انتظار پاداش میرسد. ایثارگران، با جبران خودخواهی دیگران، تعادل جامعه را حفظ میکنند و اولیای خدا، مانند سپری الهی، از فروپاشی معنوی جلوگیری میکنند. نظم و انضباط، سادگی، و خنگی عارفانه، سالک را سبکبار و آزاد میکنند. شعار «إن أجری إلا على الله» و ایثار در زندگی روزمره، مسیر قرب الهی را هموار میسازد. عارف حقیقی، با رهایی از طمع، جز خدا نمیبیند و به کمال عرفان دست مییابد.
اللهم صل على محمد و آل محمد
جلسه هفدهم: هدفمندی و ترک طمع در سلوک عرفانی
سلوک عرفانی، سفری هدفمند است که بدون نظم، ترک طمع، و انس خالص با خدا به مقصد نمیرسد. این جلسه، بر اساس گفتار آیتالله نکونام در تاریخ 6 بهمن 1385، به ضرورت هدفمندی در سلوک و رهایی از پرسهزنی معنوی میپردازد. محور بحث، تعیین هدف الهی (انس و قرب به خدا) و ترک طمع در سه مرتبه (غیر، خود، خدا) است. سالک با خرابی نفس و گم شدن در خدا، به ظهور الهی میرسد، نه به کسب مقامات. نظم، عشق پایدار، و رهایی از خودخواهی، مسیر سلوک را هموار میکنند.
مبادی سلوک و ضرورت نظم
سلوک نیازمند مبادی نظم در خواب، خوراک، و امور روزمره است که برای هر اهل کمالی ضروریاند. نظم، مانند پایههای یک ساختمان، بنای سلوک را استوار میکند. برای مثال، سالکی که بدون نظم در زندگی روزمره عمل میکند، مانند ساختمانی بدون پی، در برابر طوفانهای نفسانی فرو میریزد.
هدفمندی در سلوک
حرکت سالک باید متناسب با مقصدش باشد، مانند پریدن از جویی که دورخیز مناسب میطلبد. سلوک بدون هدف مشخص، به پرسهزنی بیحاصل میانجامد. هدفمندی، مانند قطبنما، سالک را در مسیر صحیح هدایت میکند. برای نمونه، سالکی که نمیداند چرا دعا میخواند یا درس میآموزد، در گرداب بیحاصلی گرفتار میشود.
پرسهزنی در معنویات
برخلاف دنیای مادی که اهداف مشخص (کار، پول) پرسهزنی را کاهش میدهد، در معنویات پرسهزنی فراوان است. بسیاری بدون هدف، نماز، روزه، یا درس را ادامه میدهند، که این بیثمری میآورد. پرسهزنی معنوی، مانند گم شدن در کوچههای بیانتها، عمر سالک را هدر میدهد. برای مثال، کسی که 20 سال به مسجد میرود اما هدفی جز عادت ندارد، پرسهزن است.
خطر همهچیزخواهی
سالک پرسهزن، مانند کودکی لوس، همهچیز (از علم تا قدرت معنوی) میخواهد اما هیچیک را به کار نمیبرد. این همهچیزخواهی، نشانه فقدان هدفمندی است. همهچیزخواهی، مانند پر کردن کیسهای سوراخ، تلاشی بیثمر است. برای نمونه، طلبهای که از هر علمی بهرهای میجوید اما هیچیک را عمیقاً دنبال نمیکند، پرسهزن است.
هدفهای غیرالهی در معنویات
بسیاری از اعمال معنوی، مانند رفتن به مسجد، با اهداف غیرالهی (مثل تحلیل غذا یا کسب قدرت) انجام میشوند. این اعمال، مانند قرصهای گوارشی، نیازهای نفسانی را رفع میکنند، نه قرب الهی را. اعمال غیرالهی، مانند نقاشی روی آب، ظاهری زیبا اما بیدوام دارند. برای مثال، کسی که به مسجد میرود تا غذایش هضم شود، هدفش نفسانی است، نه الهی.
هدف اصلی سلوک: انس با خدا
هدف سلوک، انس، قرب، و عشق به خدا بدون طمع به چیزی (شفاعت، قدرت، بهشت) است. سالک باید رنگ و حال الهی پیدا کند، مانند معتادی که از خدا جدا نمیشود. انس با خدا، مانند اکسیژن، حیات معنوی سالک را تأمین میکند. برای نمونه، سالکی که در هر لحظه خدا را به یاد میآورد، به انس حقیقی رسیده است.
تأله، تشبه، و تحقق به خدا
سالک باید از طریق تأله (الهی شدن)، تشبه (شبیه خدا شدن)، و تحقق (متحقق شدن به صفات الهی) به خدا متصل شود. خدا باید جزء لایتجزای وجودش شود، مانند دردی که فراموش نمیشود. تأله، مانند رنگی الهی، وجود سالک را به زیبایی الهی میآراید. برای مثال، سالکی که در هر سخن و عملی خدا را حاضر میبیند، به تحقق الهی نزدیک شده است.
ترک طمع در سه مرتبه
سلوک در ترک طمع از غیر، خود، و خدا خلاصه میشود. سالک باید بدون طمع با همه (غیر، خود، خدا) زندگی کند و حتی از خدا چیزی نخواهد، جز خود او. ترک طمع، مانند رها کردن بارهای سنگین، سالک را به سوی آسمان قرب پرواز میدهد. برای نمونه، سالکی که از خدا بهشت نمیخواهد، بلکه تنها او را طلب میکند، از طمع رها شده است.
خرابی نفس در برابر آبادانی خدا
برخلاف مسیرهای دنیوی که به سازندگی و دارندگی میانجامند، عرفان به خرابی نفس منجر میشود. تنها خدا شهر آباد است، و سالک باید خود را خراب کند. خرابی نفس، مانند تخریب بنای کهنه، فضا را برای عمارت الهی باز میکند. برای مثال، سالکی که خود را در برابر خدا هیچ میبیند، به خرابی عارفانه رسیده است.
بینیازی از کسب مقامات
سالک حقیقی نه شاف، نه کافی، و نه مستجابالدعوه میخواهد، بلکه فقط با خدا بودن را طلب میکند. این بینیازی، او را از طمع به مقامات معنوی آزاد میکند. بینیازی، مانند کلیدی طلایی، درهای قرب الهی را میگشاید. برای نمونه، سالکی که به دنبال کرامات نیست، بلکه خدا را برای خدا میخواهد، به بینیازی رسیده است.
عشق بدون برش و ریزش
عشق حقیقی به خدا، بدون برش (جدایی) و ریزش (کاهش) است. سالک عاشق، حتی در مرگ یا سختی، از خدا جدا نمیشود و همهچیز را به حساب خدا میگذارد. عشق پایدار، مانند نوری ابدی، تاریکیهای نفس را روشن میکند. برای مثال، عارفی که در سختیها خدا را فراموش نمیکند، عشقش پایدار است.
انتخاب اولیا توسط خدا
خدا اولیای خود را از میان کسانی انتخاب میکند که مانند چوپان یا واکسی، به خدا و مقاماتش طمع ندارند. این افراد، مانند امانتدارانی بیادعا، به چیزی دستدرازی نمیکنند. اولیای خدا، مانند الماسهای بیادعا، در سادگی خود میدرخشند. برای نمونه، پیامبرانی که پیش از نبوت به مقامات طمع نداشتند، برگزیدگان خدا بودند.
خطر خودخواهی طبیعی
خودخواهی طبیعی، مانند سرطانی در وجود انسان، مانع انس با خدا میشود. این خودخواهی باید با جراحی معنوی (ترک طمع) برداشته شود. خودخواهی، مانند سدی محکم، جریان رود قرب را متوقف میکند. برای مثال، سالکی که به منافع نفسانی خود میچسبد، از قرب الهی محروم میماند.
سلوک بدون اخاذی
سلوک، اخاذی و طمع به مقامات نیست، بلکه گم شدن در خداست. سالک بهجای کسب چیزی، خود را در برابر خدا از دست میدهد. گم شدن در خدا، مانند غرق شدن در اقیانوس، سالک را به بیکران الهی میرساند. برای نمونه، سالکی که خود را در خدا گم میکند، به جای کسب مقام، به وصال میرسد.
ظهور بدون اصالت
سالک باید ظهور خدا باشد، نه موجودی با اصالت مستقل. عمل با اصالت نفسانی، سالک را از تجلی الهی دور میکند. هدفهای جلوهای (الهی) باید جایگزین هدفهای اصالی (نفسانی) شوند. ظهور الهی، مانند آینهای پاک، تنها خدا را منعکس میکند. برای مثال، سالکی که عملش برای خدا و بدون خودنمایی است، ظهور الهی دارد.
نتیجهگیری: گم شدن در خدا
سلوک عرفانی، سفری هدفمند برای انس و قرب به خداست که با نظم، ترک طمع، و خرابی نفس محقق میشود. پرسهزنی و همهچیزخواهی، سالک را از مقصد دور میکند، اما هدف الهی (تأله، تشبه، تحقق) او را به خدا متصل میسازد. سالک حقیقی، بدون طمع به مقامات، خود را در خدا گم میکند و ظهور الهی میشود. عشق پایدار، بینیازی از کسب، و رهایی از خودخواهی، مسیر قرب را روشن میکنند. اولیای خدا، با سادگی و امانتداری، الگوی این مسیرند.
اللهم صل على محمد و آل محمد
جلسه هجدهم: ذکر خفی در تنفس بهعنوان ابزار سلوک عرفانی
ذکر خفی در تنفس، ابزاری کلیدی در سلوک عرفانی است که نفس را از مصرف حیوانی به مصرف معنوی ارتقا میدهد. این جلسه، بر اساس گفتار آیتالله نکونام در تاریخ 14 اسفند 1385، به اهمیت ذکر خفی و تمرین آن با «بسم الله الرحمن الرحیم» در دم و بازدم میپردازد. محور بحث، هماهنگی ذکر با تنفس، سرایت ذکر به تمام وجود، و مصونیت آن از ریا به دلیل پنهان بودن است. خلوت، تمرکز، و دوری از شلوغی زندگی مدرن، تمرین ذکر را تقویت میکنند، تا جایی که حتی خواب سالک به عبادت تبدیل میشود.
پیشرفت بشر در سلوک معنوی
بشر به دلیل بهرهمندی از تعالیم انبیا، در سلوک معنوی پیشرفت چشمگیری داشته است، برخلاف علم که هنوز در مراحل ابتدایی است. سلوک معنوی، مانند گنجینهای غنی از انبیا، مسیر روشنی برای ارتقای بصیرت فراهم میکند. برای مثال، تعالیم انبیا مانند چراغی است که تاریکیهای معنوی را روشن میکند.
اهمیت ذکر و تنفس در سلوک
ذکر و تنفس، ابزارهای کلیدی سلوکاند. سالک برخلاف مردم عادی که نفس را تنها برای حیات مادی مصرف میکنند، از تنفس برای ذکر و قرب الهی استفاده میکند. ذکر در تنفس، مانند سوار کردن گوهر معنوی بر مرکب نفس، حیات معنوی سالک را تأمین میکند. برای نمونه، سالکی که نفسش را با ذکر همراه میکند، با یک تیر دو نشان میزند: حیات مادی و معنوی.
ذکر خفی و عدم نیاز به زبان
ذکر خفی، برخلاف ذکر جلی، نیازی به زبان یا ابزار ناسوتی (مانند تسبیح) ندارد. این ذکر در قلب و با تنفس انجام میشود و از ریا و تظاهر مبراست. ذکر خفی، مانند نوری درونی، قلب سالک را بدون نیاز به ظواهر روشن میکند. برای مثال، سالکی که ذکر خفی را در خلوت تمرین میکند، از تظاهر و خودنمایی دور میماند.
تمرین بسم الله در دم و بازدم
سالک باید با هر دم و بازدم، یک «بسم الله الرحمن الرحیم» کامل را در قلب ادا کند، بهگونهای که ذکر با تنفس هماندازه باشد: نفس کوتاه، ذکر کوتاه؛ نفس کشیده، ذکر کشیده. هماندازگی ذکر و نفس، مانند تنظیم دقیق ساعت، هماهنگی معنوی سالک را تضمین میکند. برای نمونه، سالکی که ذکر را با تنفس هماهنگ میکند، مانند نوازندهای است که نتها را با ریتم موسیقی تنظیم میکند.
تفاوت دم و بازدم در ذکر
دم (اکسیژن) مهمتر از بازدم (کربن) است، زیرا ذکر دم، مانند بالا بردن بار از پله، نیازمند اراده و انرژی بیشتری است، درحالیکه بازدم، مانند پایین آمدن، به کنترل نیاز دارد. دم، مانند دروازه ورود نور الهی، ذکر را به عمق وجود سالک میرساند. برای مثال، ذکر در دم، مانند کاشت بذر در خاک حاصلخیز، اثری عمیقتر دارد.
سیر تدریجی تمرین ذکر
تمرین ذکر ابتدا در خلوت، بدون حرف زدن، و با دهان بسته آغاز میشود. سپس با حرف زدن و فعالیتهای روزمره ترکیب شده و به ناخودآگاه میرسد، تا جایی که حتی در خواب ادامه یابد (نوم المؤمن عبادة). تمرین ذکر، مانند کاشت بذر، با صبر و ممارست به درختی بارور تبدیل میشود. برای نمونه، سالکی که ذکر را به ناخودآگاه میرساند، مانند دستگاهی خودکار، در همه حال ذکر میگوید.
سرایت ذکر به تمام وجود
ذکر باید از ریه و شش فراتر رود و به تمام وجود (چشم، دست، استخوانها، و حتی ناخنها) سرایت کند. این سرایت، نه از مجاری مادی، بلکه در ظرف وجود معنوی رخ میدهد. سرایت ذکر، مانند جریانی الهی، تمام وجود سالک را به نور ذکر متصل میکند. برای مثال، سالکی که ذکر را به تمام وجودش سرایت میدهد، مانند آینهای است که نور الهی را در همه ابعاد منعکس میکند.
خلوت و تمرکز برای ذکر
تمرین ذکر نیازمند خلوت، تمرکز، و دوری از حواسپرتی (مانند نور زیاد یا شلوغی) است. شلوغی زندگی مدرن، بهویژه برای اهل علم، مانع خلوت و ذکر میشود. خلوت، مانند آینهای صاف، انعکاس نور ذکر را در قلب سالک تقویت میکند. برای نمونه، سالکی که در خلوت ذکر میگوید، مانند گلی است که در سایه آرامش شکوفا میشود.
نقد شلوغی زندگی و طلبگی
زندگی مدرن و شلوغی طلبگی، فرصت خلوت و ذکر را از سالک میگیرد. علمای گذشته با خلوت، ذکر را حفظ میکردند، اما امروز شلوغی بازار زندگی، این امکان را محدود کرده است. شلوغی، مانند طوفانی، آرامش لازم برای ذکر را از سالک میرباید. برای مثال، طلبهای که درگیر امور روزمره است، مانند پرندهای در قفس، از پرواز معنوی بازمیماند.
نفس اماره و همهچیزخواهی
نفس اماره، مانند کودکی لوس، همهچیز (پول، علم، مقام) را طلب میکند. سالک باید با تخلیه نفس از این خواستهها، خود را برای ذکر و قرب الهی آماده کند. تخلیه نفس، مانند پاک کردن صفحهای کثیف، فضا را برای نگارش ذکر الهی باز میکند. برای نمونه، سالکی که از طمع به مقامات رها میشود، قلبش برای ذکر آماده میگردد.
تمرین عملی ذکر با بسم الله
سالک باید روزانه 5 تا 15 دقیقه تمرین ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» را با تنفس انجام دهد، بدون زور زدن یا ادا و اطوار، تا به هماهنگی کامل برسد. تمرین مداوم، مانند تراشیدن سنگ، ذکر را در وجود سالک حک میکند. برای مثال، سالکی که روزانه ذکر را تمرین میکند، مانند ورزشکاری است که با تمرین، بدنش را ورزیده میسازد.
ذکر و مصرف معنوی نفس
نفس سالک، برخلاف حیوانات که تنها برای حیات مادی است، باید برای مصرف معنوی (ذکر) به کار رود. این استفاده بهینه، سالک را از سطح حیوانی به انسانی متعالی ارتقا میدهد. مصرف معنوی نفس، مانند تبدیل خاک به طلا، ارزش وجودی سالک را افزایش میدهد. برای نمونه، سالکی که نفسش را با ذکر مصرف میکند، مانند باغبانی است که خاک را به گلستان تبدیل میکند.
عدم ریا در ذکر خفی
ذکر خفی، به دلیل پنهان بودن و عدم نیاز به ابزار ظاهری، از ریا و تظاهر مصون است. این ویژگی، آن را به ابزاری خالص برای قرب الهی تبدیل میکند. ذکر خفی، مانند گنجی پنهان، تنها برای خدا و سالک ارزشمند است. برای مثال، سالکی که ذکر خفی را در قلبش نگه میدارد، مانند عاشقی است که عشقش را از چشم نامحرمان پنهان میکند.
چالش آموزش عمومی ذکر
آموزش ذکر بهصورت عمومی و غیرانفرادی، برخلاف سنت سینهبهسینه، چالشهایی مانند عدم کنترل، پراکندگی، و نبود نظارت دارد. بااینحال، این روش به اجبار دنبال میشود. آموزش عمومی، مانند کاشت بذر در زمین ناهموار، نیازمند صبر و تلاش مضاعف است. برای نمونه، آموزش عمومی ذکر، مانند پخش دانه در باد، ممکن است به نتایج پراکنده منجر شود.
نوم المؤمن عبادة
وقتی ذکر در وجود سالک جا افتد، حتی خواب او عبادت میشود، زیرا تنفسش بهصورت خودکار با ذکر همراه است، مانند دوربینی که خودکار عکس میگیرد. نوم مؤمن، مانند دستگاهی خودکار، ذکر را در تمام حالات ادامه میدهد. برای مثال، سالکی که ذکر را به ناخودآگاه رسانده، مانند رودی است که حتی در شب جریان دارد.
نتیجهگیری: ذکر خفی، کلید قرب الهی
ذکر خفی در تنفس، ابزاری قدرتمند برای سلوک عرفانی است که نفس را به مصرف معنوی ارتقا میدهد. سالک با تمرین «بسم الله الرحمن الرحیم» در دم و بازدم، ذکر را با تنفس هماهنگ کرده و به تمام وجودش سرایت میدهد. خلوت، تمرکز، و دوری از شلوغی زندگی مدرن، این تمرین را تقویت میکنند. ذکر خفی، به دلیل مصونیت از ریا، سالک را به قرب الهی میرساند و حتی خواب او را به عبادت تبدیل میکند. آموزش عمومی ذکر، هرچند چالشبرانگیز، فرصتی برای گسترش این عمل معنوی است. این مسیر، سالک را از حیات حیوانی به حیات الهی هدایت میکند.
اللهم صل على محمد و آل محمد
جلسه نوزدهم: علم قدرتمند، نفس پاک
مقدمه
در مسیر سلوک عرفانی، علم تنها هنگامی به حقیقت میرسد که با قدرت درآمیزد و به عمل درآید. این جلسه، ارائهشده در 18 اسفند 1385، به تمایز میان علم نظری و علم قدرتمند میپردازد و تنفس صحیح را بهعنوان پایهای برای ذکر خفی و ارتقای معنوی معرفی میکند. علم بدون عمل، مانند بذری است که در خاک کاشته نشود، و تنفس درست، مانند نسیمی پاک، وجود سالک را برای سلوک آماده میسازد. این فصل، با زبانی فاخر و آکادمیک، این آموزهها را برای پژوهشگران و سالکان بهگونهای منسجم و عمیق بازمینمایاند، تا راهی روشن به سوی حقیقت گشوده شود.
علم و قدرت: دو روی یک حقیقت
علم حقیقی، مانند مشعلی است که هم روشن میکند و هم راه را نشان میدهد، اما تنها زمانی به این مقام میرسد که با قدرت همراه شود. در فلسفه، علم آن است که به عمل درآید؛ وگرنه، صرف معلومات ذهنی است که مانند نقشهای بدون راه، در ذهن میماند. انسان ممکن است بداند آسمان بالای سرش است یا شهرها در کجا قرار دارند، اما اگر نتواند این علم را به حرکت درآورد، مانند پرندهای بیبال است. سالک باید علم خود را محک زند و ببیند کدام بخش آن قدرتمند و کدام بخش صرفاً ذهنی است، زیرا علمی که به قدرت نرسد، مانند سایهای بیجسم، حقیقت ندارد.
فلسفه در برابر حکمت
فلسفه، مانند تماشای منظرهای از دور، به نظریهپردازی ذهنی بسنده میکند، اما حکمت، مانند پلی، علم را از ذهن به عمل متصل میسازد. فلسفه در حد تماشا میماند، اما حکمت با عمل در ظرف زندگی جاری میشود. این تمایز، مانند تفاوت بین دانستن مسیر و پیمودن آن است. سالک باید علم را از قفس ذهن آزاد کند و به میدان عمل آورد، تا مانند درختی که ریشه در خاک و شاخه در آسمان دارد، به حکمت دست یابد.
نقد آموزشهای بیعمل
آموزش در حوزههای علمیه، مانند کاشتن بذر بدون آبیاری، اغلب فاقد بعد عملی است. طلاب کتاب میخوانند، اما علم را به قدرت تبدیل نمیکنند، مانند کسی که سیوطی خوانده اما ادبیاتش ضعیف است. داستان طلبهای که به دنبال جلد دوم سیوطی میگشت، مانند آینهای، این ناآگاهی را نشان میدهد. او نمیدانست سیوطی جلد دوم ندارد، زیرا علم را تجربه نکرده بود. این حکایت، مانند هشداری، یادآور میشود که علم بدون عمل، مانند خانهای بدون ستون، فرو میریزد.
عرفان عملی: میدان عمل
عرفان عملی، برخلاف آموزش مدرسهای، مانند ساختن بنایی عظیم است که سنگسنگ با تلاش و صبر چیده میشود. ذکر خفی و ترکیب آن با تکلم، کاری است که نیازمند سالها تمرین و ممارست است، گاه 5 تا 20 سال. این مسیر، مانند راهی صعبالعبور، تنها با ارادهای پولادین و مربیای آگاه پیموده میشود. سالک باید بداند که گفتن در سلوک آسان است، اما عمل، مانند کندن کوه، سنگین و دشوار است. عرفان عملی، میدان عمل است، نه جای الفاظ و ادعا.
تنفس صحیح: پایه ذکر خفی
تنفس صحیح، مانند فیلتری طبیعی، نفس را برای ذکر خفی آماده میکند. سالک باید از بینی تنفس کند، نه دهان، زیرا بینی هوا را تصفیه و نرم میکند، درحالیکه تنفس دهانی، مانند هوای آلوده، ریه و معده را ناپاک میسازد. بینی، مانند دستگاهی دقیق، هوا را لطافت میبخشد، اما دهان، مانند دروازهای بیحفاظ، هوا را خشک و سنگین به ریهها میرساند. سالک باید تنفس را از بینی عادت دهد، مانند باغبانی که خاک را برای کاشت آماده میکند، تا نفس پاک و آماده ذکر شود.
ناف: مرکز تنفس
ناف، مانند قطبنمایی، تنفس را در بدن تنظیم میکند. دم و بازدم، مانند لوسی که از ناف آغاز میشود، باید از این مرکز هماهنگ شوند. سالک باید تمرکز خود را بر ناف قرار دهد، نه اینکه به بیرون محتاج شود، مانند هیپنوتیزم که به نقطهای خارجی وابسته است. ناف، مانند قلب تنفس، دم و بازدم را به تمام بدن هدایت میکند، مانند کمربندی که بدن را در نظم نگه میدارد. این تمرکز، مانند کلیدی، نفس را برای سلوک باز میکند.
سرایت تنفس به تمام وجود
تنفس باید به تمام وجود سالک، از ماهیچهها تا ناخنها، سرایت کند، نه بهصورت مادی، بلکه در ظرف وجود معنوی، مانند فرشی کوچک که در تخیل به فضایی وسیع بدل میشود. این سرایت، مانند جریانی الهی، تمام بدن را با نفس هماهنگ میکند، حتی جاهایی که تنفس مستقیم نفوذ ندارد. سالک باید تصور کند که ناخنهایش نفس میکشند، مانند دیواری که در ذهن به میدانی بزرگ تبدیل میشود. این هماهنگی، مانند نوری، وجود را پاک و برای ذکر آماده میسازد.
تمرین تنفس در خلوت
تمرین تنفس، مانند صیقل دادن جواهر، باید در خلوت، بدون نور و صدا، و با نشستن چهارزانو انجام شود. سالک، مانند مجسمهای بیحرکت، باید بدون تکیه به جایی، دم و بازدم را هماهنگ کند. این تمرین، ابتدا 5 دقیقه است و بهتدریج افزایش مییابد، مانند رودی که کمکم عریضتر میشود. خلوت، مانند کورهای، نفس را برای ذکر خفی آماده میکند، و سالک باید با صبر، مانند نقاشی دقیق، تنفس را به کمال برساند.
نقد ریاضتهای غیرشرعی
ریاضتهای غیرشرعی، مانند خیره شدن به خورشید تا کوری، مانند دامهایی از ایادی ابلیساند. عرفان حقیقی، مانند درختی است که ریشه در ناسوت و شاخه در ملکوت دارد، نه تخریب جسم و زندگی. اولیای معصومین، مانند الگویی کامل، عرفان را با زندگی هماهنگ کردند، بدون آنکه ناسوت را فدا کنند. سالک باید از ریاضتهای تخریبی، مانند شکستن دندان برای خوردن از گوش، دوری کند، زیرا عرفان، مانند پلی، ناسوت و ملکوت را به هم متصل میکند.
خواب و بیداری در سلوک
اگر تنفس و ذکر در بیداری درست تنظیم شوند، مانند دستگاهی خودکار، در خواب نیز ادامه مییابند. مانند قاری که با دزد صدا، قرآن را متصل میخواند، سالک میتواند ذکر را در خواب حفظ کند. این امر، مانند پلی بین خواب و بیداری، نیازمند سالها تمرین است. وقتی تنفس در بیداری قدرتمند شود، مانند رودی جاری، در خواب نیز ذکر را هدایت میکند، و سالک، مانند پرندهای آزاد، در هر حال به ذکر متصل میماند.
هوادرمانی: پاکسازی نفس
تنفس صحیح، مانند نسیمی پاک، نوعی هوادرمانی است که رسوبات نفس را پاک و جسم و روح را سالم میکند. هوای پاک قم، بهویژه در شب، مانند آسمانی طلایی، برای این تمرین مناسب است. هوادرمانی، مانند آبی زلال، وجود را از آلودگیها میزداید و نفس را برای سلوک آماده میسازد. سالک باید در هوای پاک، مانند باغبانی در بهار، تنفس را تمرین کند تا مانند درختی تنومند، در مسیر عرفان رشد کند.
نقد طلبکاری در سلوک
طلبکاری و خودبرتربینی، مانند دیواری، سالک را از سلوک بازمیدارند. طلاب گاه به دلیل طلب مقام و حرمت، از مسیر حقیقت دور میمانند. سالک باید مانند معصومین، با ایثار و گذشت عمل کند، نه اینکه مانند تیغی در دست، علم را تنها برای منافع خود به کار برد. ایثار، مانند کلیدی، راه سلوک را هموار میکند، و طلبکاری، مانند باری سنگین، سالک را زمینگیر میسازد.
شک: راه نجات در سلوک
شک، مانند مشعلی در تاریکی، سالک را از پرتگاه یقین کاذب نجات میدهد. یقین بیشازحد ممکن است به استکبار یا گمراهی منجر شود، اما شک، مانند راهنمایی هوشیار، سالک را در مسیر نگه میدارد. سالک باید در وادی شک گام بردارد، نه اینکه به یقین قطعی دل ببندد، زیرا شک، مانند بستری نرم، او را از سقوط حفظ میکند و به سوی حقیقت هدایت مینماید.
چالش عمل در برابر حرف
گفتن در سلوک، مانند نوشتن شعر، آسان است، اما عمل، مانند کندن کوه، دشوار. سالک باید علم را با تمرین مداوم به قدرت تبدیل کند، نه اینکه به الفاظ بسنده کند. مانند طلبهای که در راه چند خط نوشت و درس را تعطیل کرد، کارهای سرانگشتی به سلوک نمیرسند. عرفان عملی، مانند میدان نبرد، نیازمند جدیت و تلاش است، و سالک باید مانند جنگجویی آماده، با تمام توان به میدان عمل گام نهد.
نتیجهگیری
این فصل، گفتار نوزدهم عرفان عملی را با نگاهی علمی بازنمایی کرد. عرفان عملی، برخلاف علم نظری، علم را به قدرت و عمل پیوند میزند. تنفس صحیح از بینی، با تمرکز بر ناف و سرایت به تمام بدن، مانند نوری، پایه ذکر خفی و سلوک است. این تمرین، در خلوت و با سالها ممارست، مانند ساختن بنایی عظیم، انجام میشود. ریاضتهای غیرشرعی، مانند دامهایی گمراهکننده، از عرفان دورند، و شک و ایثار، مانند مشعل و پل، سالک را به حقیقت میرسانند. این آموزهها، مانند تلسکوپی، راه سلوک را روشن و سالک را به سوی کمال هدایت میکنند.
اللهم صل على محمد و آل محمد
جلسه بیستم: نفس پاک، ذکر خفی
مقدمه
در سلوک عرفانی، تنفس نهتنها ضرورتی برای حیات جسم، بلکه کلیدی برای گشودن درهای ذکر خفی و اتصال به حقیقت است. این جلسه، ارائهشده در 25 اسفند 1385، به تنفس صحیح اختصاص دارد؛ تنفسی که چون نسیمی الهی، نرم، کشیده، بیصدا و بیحرکت، وجود سالک را برای ذکر آماده میسازد. این تنفس، مانند قطبنمایی، از ناف آغاز و به تمام بدن سرایت میکند، اما نیازمند نظم، تمرین، هوای پاک، رژیم غذایی سبک و ورزش است. این فصل، با زبانی فاخر و آکادمیک، این آموزهها را با نگاهی عمیق و منسجم برای پژوهشگران و سالکان بازمینمایاند، تا راهی روشن به سوی سلوک معنوی ترسیم کند.
تنفس، پایه ذکر خفی
تنفس صحیح، مانند آینهای صاف، وجود سالک را برای انعکاس نور ذکر خفی آماده میکند. این تنفس باید از ناف، بهعنوان مرکز ثقل بدن، آغاز شود، جایی که حرکت نفس نظم مییابد و به سینه منتقل میشود، اما بدن در کل راکد و بیحرکت میماند. مانند سالکی که در سجده، چون سنگی آرام، هیچ تکانی ندارد، تنفس طبیعی باید چنان نرم باشد که بدن از هر جابهجایی مصون بماند. تنفس سریع یا متوقفشده، مانند بادی تند، صدا و حرکت ایجاد میکند و برای ذکر خفی، که گنجی پنهان در قلب سالک است، نامناسب است. تنفس باید کشیده و نرم، مانند جریانی آرام در رودخانه، بیصدا و بیحرکت باشد تا سالک بتواند ذکر را چون نجوایی درونی، بیهیچ نشانه ظاهری، جاری سازد.
ذکر خفی و پنهانی وجود
ذکر خفی، مانند نوری که در عمق غار میدرخشد، باید از هر نشانه ظاهری، از خورخور بینی گرفته تا صدای سینه یا حرکت بدن، دور باشد. این پنهانبودگی، شرط اصلی ذکر خفی است، چنانکه سالک در حال ذکر، مانند کسی که سخن میگوید اما تنفسش آشکار نیست، هیچ اثری از تلاش در ظاهر نشان ندهد. اگر تنفس با کلمات هماهنگ نشود، مانند سازی ناکوک، صدای نفس در گفتار یا ذکر شنیده میشود. این ناهماهنگی، یا از تنگنفسی است، یا از پرخوری و انباشت معده، یا از چاقی که حرکت هوا را در بدن مانند بادی پرسرعت، پرصدا میکند. سالک باید تنفس را چنان تنظیم کند که مانند نواختن سازی بینقص، ذکر و گفتار را روان و بیصدا سازد.
رژیم غذایی و مهار جسم
پرخوری، بهویژه غذاهای سنگین مانند نان و خمیر، مانند خاکی متراکم، تنفس را کند و دشوار میکند. معده پر، حرکت هوا را مختل میسازد و تنفس را از نظم میاندازد. رژیم غذایی سبک، مانند زمینی حاصلخیز، بستری برای تنفس صحیح فراهم میکند. سالک باید جسم را مهار کند، چنانکه باغبانی شاخههای اضافی را هرس میکند، تا نفس آزادانه جاری شود. این مهار، نهتنها تنفس را تسهیل میکند، بلکه جسم را برای سلوک آماده میسازد، مانند کلیدی که قفل ریهها را برای ذکر خفی میگشاید.
ورزش، کلید ریهها
ورزش و نرمش، مانند روغنکاری دستگاه تنفس، ریهها را فعال و قابلکنترل میکند. بدون ورزش، ریهها ملتهب و تنفس ناپایدار میشود، بهویژه در کسانی که وزن سنگین دارند. نرمش، مانند موجی که ساحل را صیقل میدهد، بدن را برای تنفس صحیح آماده میکند. وقتی بدن با ورزش بالا و پایین میشود، مانند سازی که کوک میشود، تنفس قابلکنترل میگردد. سالک باید ورزش را چون ابزاری ضروری در مسیر سلوک به کار گیرد، تا ریهها، مانند بالهای پرندهای آزاد، نفس را به تمام وجود هدایت کنند.
هوای پاک، اکسیر سلوک
هوای پاک، تازه و خنک، مانند اکسیری، جسم و روح را برای سلوک آماده میسازد. هوای مانده یا آلوده، که پر از کربن بازدم است، مانند آبی گلآلود، تنفس را مختل و سلامت را تضعیف میکند. فصل بهار، با نسیم خنک و هوای تازه، مانند موهبتی الهی، بهترین زمان برای تمرین تنفس است. باد بهار، مانند دست نوازشگری، ریهها را تقویت و تنفس را تسهیل میکند. سالک باید در هوای پاک، بهویژه در صبحهای بهاری، تنفس را تمرین کند، مانند باغبانی که در بهار بذر میکارد.
مزایای تنفس صحیح
تنفس صحیح، مانند نسیمی الهی، جسم و روح را احیا میکند. این تنفس، سلامت، طول عمر، شادابی و رفع رنگپریدگی را به ارمغان میآورد، مانند آبی زلال که وجود را شستوشو میدهد. رنگپریدگی و زردی چهره، اغلب از تنفس نادرست یا هوای آلوده ناشی میشود. سالک با تمرین تنفس در هوای پاک و با ورزش، مانند درختی که در خاک پاک ریشه میدواند، وجود خود را برای ذکر خفی و سلوک معنوی آماده میسازد.
تمرین عملی تنفس
سالک باید تنفس را با چهار ویژگی کشیده، نرم، بیصدا و بیحرکت تمرین کند، مانند تراشیدن سنگی که به مجسمهای زیبا تبدیل میشود. برای سنجش حرکت بدن، قبا مانند شاقولی عمل میکند؛ اگر قبا بالا و پایین شود، تنفس هنوز به کمال نرسیده است. سالک باید با صبر و ممارست، مانند نقاشی که قلم را با دقت حرکت میدهد، تنفس را تنظیم کند تا هیچ اثری از حرکت یا صدا در ظاهر نماند. این تمرین، مانند کورهای که طلا را خالص میکند، نفس را برای ذکر خفی آماده میسازد.
از اراده تا ناخودآگاه
تنفس صحیح در ابتدا ارادی است، مانند یادگیری نواختن ساز، اما با تمرین به عادتی ناخودآگاه تبدیل میشود، مانند ضربان قلب که بیتلاش ادامه مییابد. وقتی تنفس کشیده و نرم شد، مانند رودی جاری، ذکر را بهطور طبیعی در وجود سالک حفظ میکند. این تبدیل از اراده به ناخودآگاه، مانند پلی است که سالک را از تلاش آگاهانه به سلوک بیتلاش میرساند. سالک باید با تمرین مداوم، مانند کشاورزی که زمین را آماده میکند، تنفس را به جریانی خودکار بدل سازد.
نقد کمتوجهی به آب و هوا
مردم به غذا، بهویژه نان، اهمیت میدهند، زیرا برایش هزینه میپردازند، اما آب و هوا را، که چون شریانهای حیاتاند، نادیده میگیرند، زیرا رایگاناند. آب پاک و هوای تازه، مانند اکسیژن خالص برای روح و جسم، برای تنفس و سلامت ضروریاند. کیفیت پایین آب قم، که برای تازهواردان آشکار است، نمونهای از این بیتوجهی است. سالک باید آب و هوا را، مانند گنجهایی پنهان، ارج نهد و در سلوک خود به کار گیرد، تا مانند درختی در خاک پاک، رشد کند.
نتیجهگیری
این فصل، با بازنمایی گفتار بیستم عرفان عملی، تنفس صحیح را بهعنوان پایه ذکر خفی و سلوک عرفانی معرفی کرد. تنفس کشیده، نرم، بیصدا و بیحرکت، مانند نوری که در قلب سالک میدرخشد، از ناف آغاز و به تمام وجود سرایت میکند. این تنفس، نیازمند رژیم غذایی سبک، ورزش، هوای پاک بهویژه در بهار، و تمرین مداوم است. سالک با صبر و ممارست، تنفس را از اراده به ناخودآگاه بدل میسازد، تا ذکر خفی چون رودی جاری در وجودش جریان یابد. این آموزهها، مانند تلسکوپی، راه سلوک را روشن میکنند و سالک را به سوی حقیقت هدایت مینمایند.
اللهم صل على محمد و آل محمد
یک نظر
ممنونم