در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

فصل چهاردهم : مسيح پربار

سندهاى تاريخى، يكى از فرهمندان مورد تأييد نظام مغانى را عيسا مسيح بيان مى‌كنند. در انجيل متّا ( مربوط به حدود سال‌هاى 80 – 90 ميلادى و يكى از چهار انجيل به تصويب‌رسيده در عهد جديد ) بيان شده كه مقارن تولد عيسا مسيح، چند مغ و امام دينى از مشرق‌زمين به اورشليم آمده و مقدم عيسا مسيح را مبارك دانستند و براى او هدايايى آوردند.  متن آيه‌ى يادشده در انجيل متّا چنين است :

« آنگاه چون مسيح در عصر هرود پادشاه در بيت‌اللحم يهوديه زاده شد، مجوسانى ( مغانى ) چند از مشرق‌زمين به اورشليم آمدند و گفتند: “آن مولود كجاست، پادشاه يهود؟ زان‌كه ما ستاره‌ى او را در مشرق ديده‌ايم” ».

خاستگاه رسم هديه‌دادن در روز كريسمس، پيشكشى و هديه‌ى اين روحانيان رسمى و قانونى ايرانى به نوزاد پيامبر است كه از آنان به مجوس ياد مى‌شود. مسيحيان اين زايش را تجسد خداوند در پيكر مسيح مى‌دانند.

شناخت مسيحيت با توجه به اين‌كه فرهنگ و ديندارى غالب تمدن اروپا و غرب و جمعيتى بالغ بر بيش از دوميليارد و سيصدهزار نفر است و منطق تفكر يا خاستگاه خردورزى انتقادى بعضى از فيلسوفان بوده است، اهميت بيشترى دارد.

همچنين شناخت دقيق مسيحيت براى اديان‌شناسان از آن رو اهميت دارد كه اين دين نه‌تنها رو به افول نيست، بلكه از رشديابنده‌ترين اديان جهان در دنياى امروز است. البته به‌لحاظ نرخ رشد، اسلام و قدرت جذب آن بيش از مسيحيت و در رقابت تنگاتنگ با آن است. از اسلام و ايمان ولايى بايد در جاى خود گفت.

در شخصيت تاريخى عيسا ترديدى نيست، اما بعد از ضرورت تاريخى يا تواتر روايات شفاهى بر وجود عيسا و پيروانش در سده‌ى نخست ميلادى، اعتبار انجيل‌هايى كه از وى مى‌گويند ثابت نيست.

فصل حاضر، فقط بر تحقيق تاريخى راجع به شخصيت عيسا و عيساى تاريخى بسنده نكرده و باورهاى رايج ميان كليساى غيرفرهمند و مسيحيان امروزى يعنى مسيح ايمان را آورده است. بنابراين در ادامه شخصيت و زندگى و زمانه‌ى عيساى ناصرى را از ديدگاه عهد جديد و كليسا نيز خواهيم آورد.

واژگان عيسا و مسيح

عيسا واژه‌اى عبرى به معناى پربار است. مادرش مريم ( زاده‌ى حدود 12 يا 13 ق م) است. مريم در عبرى به معناى پرحادثه و بى‌قرار است. او براى مصايب عيسا بسيار اندوهگين بوده و بعد از ماجراى محاكمه‌ى او توسط سنهدرين رحلت كرده است.

مسيح در فرهنگ دينى يهود به رهبرى گفته مى‌شود كه توسط خداوند براى پيامبرى و پادشاهى انتخاب شده است.

در تَنَخ ( Tanakh )، مسيح توسط خداوند مسح شده است. يهوديان، كورش بزرگ را يك مسيح مى‌دانند. برگردان يونانى آن كريستوس ( Christus  ) است كه امروزه به مسيحيت گفته مى‌شود.

يهود به كسى كه لايق شاهى بود و هم از قدرت مادى و هم اقتدار معنوى به‌طور نژادى برخوردار بود و توسط مقام روحانى يهودى به‌طور نمادين با روغنى مقدس مسح مى‌شد تا به مقام پادشاهى يهود برسد، به عبرى ماشَيح ( مسح‌شده ) مى‌گفت. ترجمه‌ى لاتين آن مسيح (  Messiah) است.

جامعه‌ى يهود از فرزندان خدا يعنى يهوديان و كليميان عضو اين جامعه حمايت كامل دارد و يك كل اجتماعى مؤثر براى اعضاى خود بوده است. يهوديان با مراسم ختنه عضو اين جامعه‌ى الاهى مى‌شوند. يهوديت در نظر يهوديان امرى نژادى‌ست. يهود همانند مزداييان با نظريه‌ى نژادى‌بودن دين نيازى به تبليغ مرام خود ندارد. حمايت سختانه‌ى جامعه‌ى يهود از اعضاى اندك خود آن را مانا و جاودانه ساخته است.

يهوديان بر اين باورند كه مسيح و منجى قوم يهود در آخرالزمان يعنى دوره‌ى بعد از كليسا كه دوره‌ى پراكندگى و پريشانى يهود است، ظهور خواهد كرد و پادشاهى جهانىِ يهود را محقق خواهد ساخت. يهوديان در ابتدا عيساى ناصرى را مشياح تورات مى‌دانستند اما بعدتر اعلام كردند عيسا همان مسيح الاهى نيست. اما مسيحيان معتقدند كه عيساى ناصرى همان مسيح موعود و يگانه پسر خدا و خود خداست كه بعد از دوره‌ى كليسا در آخرالزمان، به همين دنيا رجعت خواهد كرد و جهان را از آرماگدون ( = Armageddon ) نجات مى‌بخشد و صلح، محبت و ايمان را به‌طور حقيقى و پايدار دولت مى‌دهد و فراگير مى‌سازد.

آرمگدون محل درگيرى بزرگ آخرالزمانى ميان مسيح واقعى و مسيح‌نماى دجال است كه صلح موقت و ناپايدار خاورميانه را به تظاهر ايجاد كرده است و سپس عليه اسرائيل اقدام خواهد كرد[1] .

تاريخ انبياى يهود

با توجه به شيوع تاريخى عيسا، يادكرد از عيسا و مسيحيت بدون موسا و يهود آمده است. موسا كه پيامبرى محبّى و برخوردار از وحى قدرتى‌ست، از لحاظ تاريخى از
هيچ سند، مدرك و شاهدى برخوردار نيست. عهد عتيق بدون اعتبار مسيحيت و قرآن‌كريم، ملاك تاريخى ندارد. اين مسيحيت بود كه يهوديت باستانى را زنده ساخت، حقيقت فلسفى داد و به عنوان منبع حكمت مسيحيت ماندگار ساخت و شريعت يهود نيز كه منحصر به بنى‌اسرائيل بود، توسط مسيحيت براى همه، فراگير و جهانشمول گرديد.

موساى فرهمند از وحى قدرتى را با اعتقاد به حضرت عيسا و به‌خصوص قرآن‌كريم مى‌شود شناخت و ايمان داشت.

تعليمات عيسا كه پيامبرى محبوبى و برخوردار از هر دو حيث وحى قدرتى و معنوى‌ست، داراى شريعت و قوانين نيست و شريعت موسا را كه پيامبرى محبى و با وحى قدرتى‌ست تأييد كرده است.

در شريعت موسا هر پسرى بايد ختنه گردد تا به عضويت در قوم بنى‌اسرائيل درآيد و از فرزندان خدا گردد، اما در مسيحيت پولسى، تعميد، مسير ايمان و عضوگيرى كليساست. در حدود سال 49 م اين نخستين بحرانِ كليسا بوده است كه غيرپولسى‌ها مى‌خواستند مسيحيان غيريهودى را با ختنه‌ى اجبارى اهل ايمان و نجات بدانند.

نظام روايت الاهى و خبررسانى وحيانى

حضرت عيسا  علیه السلام برخوردار از نظام وحى رسالى و روايت الاهى بوده است. قرآن‌كريم در سوره‌ى آل‌عِمران آيات 45 ـ 49، عيسا 7 را پيامبرى الاهى و از محبوبان خدا معرفى مى‌كند؛ كلمه‌اى الاهى كه اقتدار حيات‌بخشى دارد و با نظام انبايى و وحى رسالى، هم در كودكى و هم در ميانسالى وحى و گزارشگرى غيبى و باطنى و لزوم بيعت و اطاعت و پيروى با اظهار و بيان دارد.

وحى الاهى القاى آگاهى از بالا به پايين و بدون نياز به ارتقاست و براى همين اين عنايت نزولى الاهى مى‌تواند براى خُرد و كلان و نه‌تنها نوزاد، بلكه جنين باشد. جنين يا نوزاد داراى وحى چنانچه امر الاهى را ابلاغ كند و آن را به اظهار، بيان، وصول و احراز بكشاند، پيروى از آن واجب است.

عيسا در نوزادى به‌طور آشكار و با اعلان و اظهار داراى كتاب است. او به اطلاق و بدون تقييد خود را برخوردار از تمامى امنيت، سلامت، صيانت و عصمت و از حقيقت ( تا مقام واحديت ) مى‌شمرد و مى‌فرمايد: ( وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيّآ ). در سوره‌ى مريم آمده است :

( فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَها تَحْمِلُهُ قالُوا يا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئآ فَرِيًّا . يا أُخْتَ هارُونَ ما كانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما كانَتْ أُمُّکِ بَغِيّآ. فَأَشارَتْ إِلَيْهِ قالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّآ . قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَني نَبِيّآ . وَ جَعَلَني مُبارَكآ أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصاني بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيّآ . وَ بَرّآ بِوالِدَتي وَ لَمْ يَجْعَلْني جَبَّارآ شَقِيّآ. وَ السَّلامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ حَيّآ . ذلِکَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذي فيهِ يَمْتَرُونَ . ما كانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ سُبْحانَهُ إِذا قَضى أَمْرآ فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ). مريم : 27 ـ  35 .

پس ( مريم ) در حالى‌كه او را در آغوش گرفته بود به نزد قومش آورد. گفتند: اى مريم! به‌راستى كار بسيار ناپسندى مرتكب شده‌اى! اى خواهر هارون! پدرت مرد بدى نبود و مادرت ( نيز ) بدكاره نبود ( مريم ) به‌سوى ( عيسا ) اشاره كرد. گفتند : چگونه با كسى كه در گهواره  ( و ) نوزاد است، سخن بگوييم؟! ( نوزاد ) گفت: منم بنده‌ى خدا! به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است و هرجا كه باشم مرا با بركت ساخته و تا زنده‌ام به نماز و زكات سفارش كرده است و مرا نسبت به مادرم نيكوكار كرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مى‌ميرم و روزى كه زنده برانگيخته مى‌شوم. اين است ( ماجراى ) عيسا پسر مريم  ( همان ) گفتار درستى كه در آن شك مى‌كنند. خدا را نسزد كه فرزندى برگيرد. منزه است او؛ چون كارى را اراده كند، همين‌قدر به آن مى‌گويد موجود شو، پس بى‌درنگ موجود مى‌شود.

بر اساس انبا و خبرگيرى قلبى، فارغ از هر گونه شرطى از جمله شرط سنى مى‌توان اطلاعات كسب كرد و اقدامات الاهى داشت و با پيش‌گيرى از توطئه‌ها و دفع بازدارنده از فسادها در راستاى تأمين امنيت اقدام داشت، همانطور كه عيسا امنيت مادر خود را در نوزادى فراهم ساخت.

عيسا  علیه السلام از همان ابتداى تولد، ادعاى نبوت و پيامبرى و برخوردارى از كتاب وحيانى دارد. اطاعت و پيروى از او نيز با ابلاغ و اظهار كه همان زمان نوزادى اوست، واجب است. محبوبان الاهى از كودكى موهبت عقل جمعى و سخنان حكيمانه دارند. همين از نشانه‌هاى محبوبى‌بودن يك كودك است.

نظام انبايى و رسالى نياز به طرح كفرآلود تجسّد الاهى ندارد. نوزادى كه روايتگر غيب مى‌شود و قدرت باطنى و نبوت و امامت محبوبى و غيرجعلى خود را اظهار مى‌كند، به نظام وحى الاهى و انباى خداوندى چنين مى‌كند و نه با الوهيت و فرزندى خدا.

تفاوت نظام انبايى نبوت با امامت

نظام انبايى در مقام نبوت رسالى به‌طور ضرورى برخوردار از وحى و عصمت الاهى‌ست، اما در مقام وصايت و امامت به‌طور ضرورى چنين نيست، مگر اين‌كه نبى رسالى به عصمت امام تصريح كند. قوم بنى‌اسرائيل از چنين مسأله‌اى آگاهى داشتند، براى همين مهندسان مسيحيت اولى، رسولى چون پولس را كه در زمان حضور عيسا به عيسا ايمان نياورده بود و داراى سوءپيشينه و ظلم و آزار به مسيحيان بود، بعد از عيسا داراى تأييد و حمايت روح‌القدس ساختند. مسأله‌ى اعتبار رسولان چنان جايگاهى دارد كه براى‌اش عيد پنجاهه گرفتند تا تأكيد كنند گفته‌هاى حواريان داراى صدق الاهى، حجيت و اعتبار است؛ به‌خصوص كه آنان نمى‌خواستند كتابى مكتوب از عيسا ارايه دهند، بلكه بر آن بودند تا گفته‌هاى پولس را حجيت بخشند. اين درحالى‌ست كه نظام وصايت و امامت به كسانى نمى‌رسد كه داراى سوءسابقه باشند، زيرا همين سوءپيشينه حكايت از آن دارد كه فرد مورد حمايت الاهى نبوده كه به ناآگاهى و ظلم كلان مبتلا شده. اين معنا در سيره‌ى حضرت ابراهيم تصريح گرديده است. خداوند بعد از آن‌كه به شخص حضرت ابراهيم ( نه به مال و منال و خوان و مانش ) بلاها و ابتلاءات بسيار وارد كرد، در دوره‌ى كهولت و كمال پيرى و در اوج بندگىِ عاشقانه، هيمانى و توحيدى كه تمامى كلمات خداوند يعنى الهامات باطنى و اوامر و نواهى الاهى و برنامه‌ى زندگى را كه به آن حكم مى‌شده و از عالم معنا بر قلب او ظاهر مى‌گرديده و دين وجدانى و باطنى او بوده، پيروى و اجرايى مى‌نموده است، به او امامت موهبت نمود. بر اساس اين آيه‌ى شريفه، نظام امامت حتا در ميان انبياى الاهى امرى جعلى و تابع گزينش و قرارداد الاهى‌ست. بنابراين مى‌شود بعضى از انبيا امام نباشند؛ همانطور كه بعضى از امامان از انبيا و صاحب وحى نبوّتى نمى‌باشند، اما نظام الهام و انباى الاهى را دارند. خداوند مى‌فرمايد :

( وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمامآ قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ ).

و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد، ( خدا به او ) فرمود: من تو را پيشوا و امام مردم قرار دادم.  ( ابراهيم ) پرسيد: از دودمانم ( چطور؟ ) فرمود: پيمان و عهد امامت من به بيدادگران و ظالمان نمى‌رسد. بقره : 124 .

امامت، پيشوايى و وصايت از نبى در نظام جعل الاهى به كسى مى‌رسد كه وارث دانش‌هاى نبى به‌طور كمال و تمام باشد و بتواند آنها را هم تبيين كند و هم توسعه بخشد و مردم را بهره‌مند از هدايت ايصالى خود سازد نه اين‌كه صرف ارايه‌ى طريق داشته باشد. همچنين امام، مردمان را از تحريف و انحراف مصون مى‌دارد و نسبت به اميال نفسانى، اغراض سياسى و سوءاستفاده از موقعيت‌ها خودنگه‌دار و خويشتندار است. آگاهى، اقتدار و بزرگ‌منشى وصى و جانشين نبى و حوارى او بايد چنان باشد كه مهره‌ى ارباب سلطه نگردد. وى بايد چنان استحكام و قداستى داشته باشد كه هيچ‌گاه و در هيچ شرايطى تاب‌آورى الاهى خود را از دست ندهد و ايمانى داشته باشد كه بيابد از جانب خداوند و نماينده‌ى اوست و به قدرت خدا اعتماد دارد؛ قدرتى كه تمامى قدرت‌ها از اوست و نمى‌تواند در قدرت خداوند حركتى داشته باشد، بلكه به تمامى، خواست و اراده‌ى خداوند را زندگى مى‌كند. چنين اطمينان باطنى مانع يأس و نااميدى و پناهندگى فرد به دستگاه حكومت، به‌خصوص امپراتورى جور براى رهايى خود مى‌گردد، اما پولس به دستگاه حكومت رم براى نجات خود پناه برده است. رسولان و امامان الاهى در هيچ موردى مهر تأييدى براى حكومت ظلم نمى‌گردند. اين در حالى‌ست كه روايتى كه از زندگى پولس رسيده، برخلاف اين سيره‌ى فرزانگان و قدّيسان است. همچنين نظام خبردهى پولس نيز درگير اشتباه بوده و براى نمونه انتظار وى براى رجعت و ظهور عيسا در امروز يا فردا و زمانى نزديك و يا حتا در هزاره‌اى كه مدعى شده، همانند آنچه امروزه بعضى مدعيان نالايق براى ظهور امام‌عصر وعده‌ى اين جمعه و آن جمعه مى‌دهند، خلاف واقع بوده است. چنين وصى و رسول و به تعبير مسيحيان حوارى، نمى‌تواند براى تبيين ديانت و عرضه‌ى انجيل و يارى مسيحيت و خداوند از ناحيه‌ى مسيح يا روح‌القدس تنفيذ و حمايت شده و شاهد و گواه بر آن باشد.

طرح نجات و بى‌تفاوتى دينى

مهندسان مسيحيت براى آن‌كه در مسير سياست سلطه‌ى كليسا با مخالف و مزاحمى مواجه نشوند و مداخله‌اى صورت نگيرد، شعار « موسا به دين خود عيسا به دين خود » و بى‌رگى و بى‌تفاوتى را در ميان مردمان نهادينه مى‌كردند. ضمن آن‌كه اگر موسا تنها پيامبرى براى نجات بنى‌اسرائيل و فرزندان خدا به‌طور سرشتى بوده، عيسا در نگاه ارباب كليسا پيامبرى براى نجات تمامى بشريت و دينى با ادعاى جهانشمولى‌ست كه پيام نجات و بشارت رستگارى را به همه مى‌رساند و به قومى خاص تعلق ندارد و از اين حيث، دينى بى‌طرف و بى‌سو نيست و همه را به شيوه‌ى نجات‌بخش خود مى‌خواهد.

نظام آفرينش و حتا حسابرسى آخرت مشاعى‌ست و تمامى دنياى ما زندگى ماست و سرنوشت و زندگى بشر همپيوسته، يكپارچه و متصل است. البته در اين دنياى مشاعى به لحاظ فلسفى و تكوينى هركسى بر طريق خود در كمال آزادى رهسپار است و كسى مزاحم طريق ديگرى نيست و حتا مشيت، لطف و اراده‌ى الاهى نيز در ناسوت به‌گونه‌ى اقتضايى كارپردازى دارد، نه آن‌گونه كه الاهيات مسيحيت مى‌گويد به ضرورت عِلّى يا با جبر و قهر سرنوشت و لطف الاهى؛ طريقى كه مقصد و غايت ندارد و بى‌پايان است.

از سوى ديگر سازگارى بايد با حق و انعطاف و نرمش باطنى باشد، نه با سلطه و زورگويى كه ظلم‌پذيرى و ضعف و تحميل باطل و دست‌برداشتن از مبارزه و پايدارى با آن است. البته قرآن‌كريم در مثل آيه‌ى زير در بيان اين معناست كه اصرار و لجاجت بر كفر و پاى‌فشارى بر موضع باطل موجب مؤاخذه و پرسش از كسانى نمى‌شود كه در انجام تكليف دينى خود با مسئوليت‌پذيرى، كوتاهى و اهمالى نداشته‌اند؛ وظيفه‌اى كه ممكن است تقيه و پرده‌پوشى يا قيام و خيزش باشد. هيچ‌كس نمى‌تواند نسبت به تصميم‌ها و كردارى كه دارد، مسئوليت‌ناپذير باشد :

( قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ ) .

بگو خدا و پيامبر را اطاعت كنيد. پس اگر پشت نموديد، ( بدانيد كه ) بر عهده‌ى اوست آنچه تكليف شده و بر عهده‌ى شماست آنچه موظف هستيد و اگر اطاعتش كنيد راه خواهيد يافت و بر فرستاده‌ى ( خدا ) جز ابلاغ آشكار  ( ماموريتى ) نيست. نور : 54 .

هرچه باشد، ضرب‌المثل « موسا به دين خود عيسا به دين خود » برآمده از جامعه‌اى‌ست كه يك سوى آن كليساست. عيسا در ميان قوم بنى‌اسرائيل به پيامبرى برگزيده شد و وحى موسا را تأييد كرد. به تعبير قرآن‌كريم:

( وَ مُصَدِّقآ لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لاُِحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ . إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ ) .

و ( مى‌گويد آمده‌ام تا ) تورات را كه پيش از من  ( نازل شده) است تصديق‌كننده باشم و تا پاره‌اى از آنچه را كه بر شما حرام گرديده براى شما حلال كنم و از جانب پروردگارتان براى شما نشانه‌اى آورده‌ام، پس از خدا پروا داريد و مرا اطاعت كنيد. در حقيقت خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بپرستيد ( كه ) راه راست اين است. آل‌عمران : 50 ـ 51 .

موسا و عيسا هر دو بر صراط مستقيم عبوديت خداوند بوده‌اند، نه دو دين مستقل، بيگانه و بريده از هم. دين عيسا ناظر به دين موسا و عيسا اصلاحگر پيرايه‌هاى دين موساست و در آن دين و شريعت، مسئولانه مداخله كرده است، وگرنه بزرگان و روحانيان مخالف عيسا در قوم بنى‌اسرائيل به او اتهام دگرگونى و تحريف آئين را وارد نمى‌كردند. نظام سلطه كه به كفر يا فسق آلوده بوده، براى ادامه‌ى حيات و تثبيت خود، اين شعار را رايج كرده است تا بتواند هر اقدام خرابكارانه و استعمارى را عليه مردمان غيرمسئولانه و بدون مزاحمت و مقاومت و پاسخگويى داشته باشد. سلطه‌اى كه زور دارد هر ننگى را بدون عار مرتكب مى‌شود بدون آن‌كه صدايى عليه آن بلند شود، چون پشتوانه‌ى آن زور و ستمگرى‌ست. در واقع نظام سلطه كه فلسفه‌اى جز چپاولگرى بدون پرده و ظلم عيان و آشكار ندارد و علم آزاد با آن مخالف است، در پى مصون‌سازى خود از مرتبه‌ى بالاتر و پيش از اقدام يعنى مهار انديشه و مديريت اعتقاد مردمان با سياست‌ورزى بوده است، نه خواستار زيست سازگار ميان مردم و حفاظت مردمان با ارتباطات سالم و احترام‌آميز.

معناى نجات

محبوبان مورد اِنعام و موهبت ويژه‌ى خداوندند. نه ابراهيم كه با بازيابى چهار پرنده البته به دست خود خداوند در پى اطمينان قلبى‌ست و نه موسا در اين گروه نيستند، بلكه عيسا، يوسف و سليمان از محبوبان هستند. در دل محبوبان كمترين غبارى از كينه، ناراحتى، آزردگى و ريا و تظاهر نيست و هم مهر و قهر براى آنان يكسان است و هم غرق در محبت و صفا در مواجهه با بندگان خدايند. آنان در اين مواجهه بيگانه‌اى نمى‌بينند و در عشق، به‌جز وحدت نيست. آنان نه‌تنها از تمامى رذايل، بلكه از كمالات و از اسارت كام نجات يافته‌اند. نجات واقعى اين آزادى و اطلاق است. عيسا برخوردار از نجات بوده چون محبوبى و برگزيده‌ى الاهى‌ست. محبوبان در بلاپذيرى تاب‌آورى ايمانى و الاهى دارند اگرچه آن بلا تصليب باشد، هيچ ناخرسندى ندارند و خود صليب خويش را بر دوش مى‌كشند. تصليب براى نمونه‌گيرى آمده است نه براى روايت تاريخى. محبوبان حكم باطنى خويش را به‌ضرورت الاهى زندگى مى‌كنند.

موسا در بزرگسالى به پيامبرى مى‌رسد، اما عيسا كمالاتش را به موهبت خدا و از همان آغاز تولد و در نوزادى و پيش از تعميد داشته است. متافيزيك او مربوط به بعد از غسل تعميد توسط يحيا و نزول روح‌القدس بر او به شكل كبوتر نمى‌باشد و او چون پيامبرى محبوبى‌ست، پيش‌تر از آن و از ابتداى تولد، بلكه از آغاز دوره‌ى جنينى در مريم مقدس، روح الاهى و فرهمند بوده است.

قرآن‌كريم حضرت عيسا را از محبوبان ياد كرده و ديدگاه‌ها و مواضع مسيحيت را به‌تفصيل نقد فرموده و سران آنان را موعظه و خاطرنشان كرده است، بلكه خيرخواهى و لطف اقتضايى خداوند را پذيرا گردند :

( مَا الْمَسيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كانا يَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَيْفَ نُبَيِّنُ لَهُمُ الاْياتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنَّى يُؤْفَكُونَ. قُلْ أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِکُ لَكُمْ ضَرّآ وَ لا نَفْعآ وَ اللَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ. قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثيرآ وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبيلِ. لُعِنَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ بَني إِسْرائيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ . كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ. تَرى كَثيرآ مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ فِي الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ . وَ لَوْ كانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثيرآ مِنْهُمْ فاسِقُونَ . لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْبانآ وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ. وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدينَ. وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحينَ. فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنينَ. وَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحيمِ ). مائده: 75 ـ 86 .

مسيح پسر مريم جز پيامبرى نبود كه پيش از او ( نيز ) پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود. هر دو غذا مى‌خوردند. بنگر چگونه آيات  ( خود ) را براى آنان توضيح مى‌دهيم. سپس ببين چگونه ( از حقيقت ) دور مى‌افتند. بگو آيا غير از خدا چيزى را كه اختيار زيان و سود شما را ندارد مى‌پرستيد و حال آن‌كه خداوند شنواى داناست. بگو اى اهل كتاب! در دين خود بناحق گزافه‌گويى نكنيد و از پى هوس‌هاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسيارى ( از مردم ) را گمراه كردند و ( خود ) از راه راست منحرف شدند نرويد. از ميان فرزندان اسرائيل آنان‌كه كفر ورزيدند به زبان داوود و عيسابن‌مريم مورد لعنت قرار گرفتند. اين ( كيفر ) به‌خاطر آن بود كه عصيان ورزيده و ( از فرمان خدا ) تجاوز مى‌كردند ( و ) از كار زشتى كه آن را مرتكب مى‌شدند يكديگر را بازنمى‌داشتند. راستى چه بد بود آنچه مى‌كردند. بسيارى از آنان را مى‌بينى كه با كسانى كه كفر ورزيده‌اند دوستى مى‌كنند راستى چه زشت است آنچه براى خود پيش فرستادند كه ( در نتيجه ) خدا بر ايشان خشم گرفت و پيوسته در عذاب مى‌مانند. و اگر به خدا و پيامبر و آنچه كه به‌سوى او فرود آمده ايمان مى‌آوردند، آنان را به دوستى نمى‌گرفتند، ليكن بسيارى از ايشان نافرمانند. به‌طور مسلم يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‌اند دشمن‌ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و به‌قطع كسانى را كه گفتند ما نصرانى هستيم نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت، زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى‌اند كه تكبر نمى‌ورزند. و چون آنچه را به سوى اين پيامبر نازل شده بشنوند، مى‌بينى بر اثر آن حقيقتى كه شناخته‌اند، اشك از چشم‌هايشان سرازير مى‌شود مى‌گويند پروردگارا ما ايمان آورده‌ايم پس ما را در زمره‌ى گواهان بنويس. و براى ما چه ( عذرى )ست كه به خدا و آنچه از حق به ما رسيده ايمان نياوريم و حال آن‌كه چشم داريم كه پروردگارمان ما را با گروه شايستگان ( به بهشت ) درآورد. پس به پاس آنچه گفتند خدا به آنان باغ‌هايى پاداش داد كه از زير ( درختان ) آن نهرها جارى‌ست. در آن جاودانه مى‌مانند و اين پاداش نيكوكاران است. و كسانى كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ پنداشتند، آنان همدم آتشند.

سردمدارانِ ادعاى الوهيت، هوس‌مدارند. هوس نيز انسان را كوچك مى‌كند و حقيقت آدمى را به ادعاهاى غيرحقيقى اما قابل سودجويى مى‌فروشد.

روح‌اللَّه

عيسا، خود روح خداست بدون آن‌كه الوهيت داشته يا فرزند خدا باشد. قرآن‌كريم اين حقيقت را به‌زيبايى تبيين كرده است :

( يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْرآ لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الاَْرْضِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلا لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدآ لِلَّهِ وَ لاَ الْمَلائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ مَنْ يَسْتَنْكِفْ عَنْ عِبادَتِهِ وَ يَسْتَكْبِرْ فَسَيَحْشُرُهُمْ إِلَيْهِ جَميعآ . فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَمَّا الَّذينَ اسْتَنْكَفُوا وَ اسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذابآ أَليمآ وَ لا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيّآ وَ لا نَصيرآ . يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُورآ مُبينآ . فَأَمَّا الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ اعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ يَهْديهِمْ إِلَيْهِ صِراطآ مُسْتَقيمآ ). نساء : 171 ـ  175 .

اى اهل كتاب! در دين خود غلو مكنيد و درباره‌ى خدا جز  ( سخن ) درست مگوييد. مسيح عيسابن‌مريم فقط پيامبر خدا و كلمه‌ى اوست كه آن را به‌سوى مريم افكنده و روحى از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد ( خدا ) سه‌گانه است. باز ايستيد كه براى شما بهتر است. خدا فقط معبودى يگانه است. منزه از آن است كه براى او فرزندى باشد. آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است از آنِ اوست. و خداوند بس كارساز است. مسيح از اين‌كه بنده‌ى خدا باشد هرگز ابا نمى‌ورزد و فرشتگان مقرّب  ( نيز ابا ندارند ) و هركس از پرستش او امتناع ورزد و بزرگى فروشد، به‌زودى همه‌ى آنان را به‌سوى خود گرد مى‌آورد. اما كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‌اند، پاداششان را به تمام  ( و كمال ) خواهد داد و از فضل خود به ايشان افزونتر مى‌بخشد و اما كسانى كه امتناع ورزيده و بزرگى فروخته‌اند، آنان را به‌عذابى دردناك دچار
مى‌سازد و در برابر خدا براى خود يار و ياورى نخواهند يافت. اى مردم در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان برهانى آمده است و ما به سوى شما نورى تابناك فرو فرستاده‌ايم. و اما كسانى كه به خدا گرويدند و به او تمسك جستند، به‌زودى ( خدا ) آنان را در جوار رحمت و فضلى از جانب خويش درآورد و ايشان را به‌سوى خود به‌راهى راست هدايت كند.

كسى كه روح خدا باشد، محبوبىِ خداوند است. فن‌واژه‌ى محبوبى، ترجمان رُوح‌اللَّه است. همچنين است فن‌واژه‌ى نَفْس‌اللَّه كه افقى بالاتر از رُوح‌اللَّه دارد. عيسا چون نبوت و امامت محبوبى را به موهبت داراست، نفسى مطمئن و آرام است كه خود زنده و احيا مى‌كند.

عيساى صديق

هم حضرت عيسا و هم مريم مقدس از صديقان مى‌باشند. صديق كسى‌ست كه توانمندى ارتباط سالم و صافى با غيب و حقايق را دارد و برخوردار از باطن و نظام قلبى‌ست. عيسا در ميان پيامبران از صدرنشينان قرب الاهى و پيامبرى در رده‌هاى عالى‌ست.

عنايت روح‌القدس

به گفته‌ى انجيل متا، عيسا را روح‌القدس به مريم داده است. يهوديان روح‌القدس را خرد قدسى و الاهى و از اقانيم سه‌گانه ( خداى پدر، فيض عيساى پسر و روح‌القدس ) و شخصيت سوم تثليث ( ثالوث ) و سه‌گانه‌باورى و عين ذات خدا اما متمايز از خداى پدر و خداى پسر مى‌شمرند. اقانيم سه‌گانه دليل بر شرك مسيحيت است. اين شرك، به كفر بازمى‌گردد.

به نظر كليسا در تجسد و آشكارگى خداوند، سرورى و خدابودن خداى پدر با خدابودن و سرورى خداى پسر و روح‌القدس درهمتنيده و در مشاركت است و عليرغم آشكارشدگى لطف خداوند در عيساى فرزند، خدابودن تنها به يكى تعلق ندارد.

كليسا باور دارد روح‌القدس منبع انرژى، توان، قوّت و امداد به مؤمنان است تا بتوانند هر روزه و هرچه بهتر و مؤمنانه‌تر شاگردى عيسا و پيروى از او را بنمايند و شخصيت خدا و محبت، شادى، صبر و ديگر كمالات او را هرچه بهتر دريابند.

روح‌القدس با آن‌كه جانى پاك و شخصيتى واقعى‌ست همانند خداى پدر بدن مادى ندارد، او اراده دارد، آفرينش را پديد آورده و در كار خَلق است، تعليم مى‌دهد، صحبت مى‌كند، هدايت مى‌نمايد، مجذوب مى‌سازد، تسلّى مى‌بخشد و روح خداست كه كار فيض عيسا را به ثمر مى‌نشاند. او مردم را براى خدا جدا و مقدس مى‌گرداند و به مردم نيرو مى‌دهد تا اراده‌ى خداوند را انجام دهند و با شياطين بجنگند.

مسيحيت در جريان فيض الاهى وسايط را مى‌پذيرد، ولى الوهيت وسايط ( عيسا و روح‌القدس ) را ملغا نمى‌سازد.

در باور فرزانگى و حكمت خسروى، عيسا هم خود روح خداست و هم از امداد و عنايت روح‌القدس و وحى او برخوردار است. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقآ كَذَّبْتُمْ وَ فَريقآ تَقْتُلُونَ ).

و همانا به موسا كتاب  ( تورات ) را داديم و پس از او پيامبرانى را پشت‌سرهم فرستاديم و عيسا پسر مريم را معجزه‌هاى آشكار بخشيديم و او را با روح‌القدس تأييد كرديم. پس چرا هرگاه پيامبرى چيزى را كه خوشايند شما نبود برايتان آورد، كبر ورزيديد: گروهى را دروغگو خوانديد و گروهى را كشتيد. بقره:  87 .

روح‌القدس روحى جبروتى‌ست كه حامى، مددكار، محافظ، معلم و مربّى بندگان برگزيده و محبوبى خداوند مى‌شود بدون آن‌كه شراكتى در الوهيت خداوند داشته باشد. عنايت روح‌القدس، فيض، توليد و نوآورى او انتشارى و به تنوع بسيار است نه به توليدمثل و عددىِ محدود.

روح‌القدس هم علم و كتاب مى‌دهد و هم تفسير كتاب را و هم به افراد برشده به ملكوت آسمان‌ها نيرو و توان تازه و سوخت جديد براى نفوذ و برشدن و معراج بالاترى مى‌بخشد.

بر اساس تعليمات قرآن‌كريم و نيز تجربه‌هاى باطنى و شهودى كه در عرفان عينى به‌طور تخصصى تعقيب مى‌گردد، موضوع امدادها و عنايت‌هاى روح‌القدس به هيچ‌وجه افراد عادى و نازل و حتا متوسط نيست. روح‌القدس تنها با اولياى عالى همزيست مى‌گردد. براى همين، اين تعليم كليسا كه همه‌ى مؤمنان به عيسا از روح‌القدس بهره‌مند مى‌شوند با حقايق اين روح شكوهمند و جبروتى همخوانى ندارد و از پيرايه‌هاى كليساست. روح‌القدس در خدمت محبوبان الاهى‌ست و حتا انبيا و اولياى محبى به او قرب ندارند و همزيست پناه امن و آرامبخش او نمى‌گردند.

در شيعه، افراد برخوردار از فضل طينت و خلقت نورى كه از محبوبان هستند، در سير تحويلى و نزولى، به مراتب از امدادى بالاتر و صفايى نيرومندتر از مقام روح‌القدس بهره‌مند مى‌باشند تا چه رسد به صاحب خلق نورى. چيستى و چگونگى خلق نورى را در كتاب آگاهى و انسان الاهى آورده‌ام.

( الْبَيِّناتِ ) در آيه‌ى شريفه، معجزاتِ گويايى‌ست كه در متن جامعه و در حضور گروهى از مردمان به نرمى و با فروتنى و در نظامى طبيعى و بدون قهر، غلبه، تسلط و خشونت انجام مى‌گرفته است. بينات مى‌تواند كتاب وحيانى يا معجزات فعلى باشد.

درگيرى پايدار مسيحيت

چنين نيست كه با تأييد پيامبرى به روح‌القدس و برخوردارى از بينات و معجرات گويا، آتش اختلاف در دنيا خاموشى بگيرد و تمامى بشر به‌طور يكسان حق‌شناس و حق‌پو گردند. قرآن‌كريم در تبيين اين ماجراى مسيحيت مى‌فرمايد :

( تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ ) بقره :  253 .

برخى از آن پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم. از آنان كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد و به عيسا پسر مريم دلايل آشكار داديم و او را به‌وسيله‌ى روح‌القدس تأييد كرديم و اگر خدا مى‌خواست كسانى كه پس از آنان بودند بعد از آن ( همه ) دلايل روشن كه برايشان آمد به كشتار يكديگر نمى‌پرداختند، ولى با هم اختلاف كردند پس بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند و اگر خدا مى‌خواست با يكديگر جنگ نمى‌كردند، ولى خداوند آنچه را مى‌خواهد، انجام مى‌دهد.

اختلاف و تفرقه و گاه جنگ و درگيرى‌هاى خانمان‌سوز مذهبى و دينى در ناسوت اقتضا و اختيار، از بشر جدايى ندارد و به ديگرپذيرى نمى‌رسد. خداوند كه خداى صلح حكمت‌آميز است، با ادب تمام از دو سوى ايمان و كفر به‌طور برابر چنين گفته است :

( فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ).

پس بعضى از آنان كسانى بودند كه ايمان آوردند و بعضى از آنان كسانى بودند كه كفر ورزيدند .

اخلاق‌محورى، بزرگوارى و آزادمنشى

عيسا برخوردار از مكارم و فضيلت‌هاى اخلاقى به‌خصوص نرمى و مهربانى‌ست. در دنيايى كه پر از مواجهه است، عيسا چهره‌اى مظلوم و متين است كه با كسى تندى نداشته است.

عيسا نه فقط پيامبرى از پيامبران بنى‌اسرائيل بلكه پيامبر تمامى اقوام و بشريت است كه متانت، ادب، فروتنى، نرمى، مهربانى، قداست و مظلوميت اجتماعى وى و مكارم اخلاقى او ممتاز است و همين صفات، او را از پيامبرى مانند موسا متمايز كرده است.

چون عنايت الاهى و كمال بندگى با عيساست، او فروتنى، افتادگى، تواضع، مهربانى عطوفت و نرمى را در مواجهه و همسخنى با خداوند و خلق او دارد. او خطاب به خداوند مى‌فرمايد :

( إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ. ).
اگر عذابشان كنى آنان بندگان تواند و اگر بر ايشان ببخشايى، تو خود توانا و حكيمى. مائده : 110 ـ  120.

عيسا در برابر آزار و اذيت خَلق، آزردگى و نفرينى ندارد و امر بندگان خدا را با نرمى و تاب‌آورى، به خدا واسپارى مى‌كند. خليفه و امام الاهى انعطاف‌پذير است و نرمش مقتدرانه و غيرقابل شكست در اوست. به عكس حضرت نوح كه روايت مواجهه‌ى او با بندگان خداوند در قرآن‌كريم چنين است :

( وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الاَْرْضِ مِنَ الْكافِرينَ دَيَّارآ. إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَکَ وَ لا يَلِدُوا إِلاَّ فاجِرآ كَفَّارآ ) . نوح : 26 ـ  27 .

و نوح گفت: پروردگارا! هيچ‌كس از كافران را بر روى زمين مگذار؛ چراكه اگر تو آنان را باقى گذارى، بندگانت را گمراه مى‌كنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند.

كارينتر در كتاب عيسا گويد :

« جاذبه‌ى عيسا هم فرهمندانه بود و هم انديشه‌كارانه، ولى توانمندى‌اش در زمينه‌ى تعليم اخلاقى مثال نداشت… سادگى تعليمات عيساست كه به رغم اختلال و تحريف پيام‌هاى او، هنوز هم  تأثيرى نيرومند بر ذهن بشر دارد.»[2]

براى عيساى بسيار رئوف و عاطفى، خداوند و ملكوت او و آن‌جهان معنوى مهم است و پيروان او پى‌گير غيب و عالَم معنا حتا به شكلى خرافى و با از دست‌دادن قوانين مادى هستند. عيسا چون محبوبى خداست از زمره‌ى كسانى‌ست كه خداوند چنانچه كاستى احتمالى هم داشته باشد، آنها را به نيكويى تبديل مى‌كند. اگر مراد كليسا از آمرزش گناهان ( ترك اولا ) تبديل آنها به سيئات باشد، گزاره‌اى درست را به پيرايه‌ها و خرافات آلوده است. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلا صالِحآ فَأُوْلئِکَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُورآ رَحيمآ ). فرقان :  70 .

مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته كند، پس خداوند بدى‌هايشان را به نيكى‌ها تبديل مى‌كند و خدا همواره آمرزنده مهربان است.

اما موسا در ساختار ماده و مبتنى بر تلاش و سعى انسانى حركت مى‌كند. او در برابر سربازى قبطى، خود وارد ميدان مى‌شود و امر او را به خداوند واسپارى نمى‌كند، و در مقام دفاع از مظلوم، قبطى را با ضربه‌اى از پاى در مى‌آورد.

قوم موسا به دليل قرب به ماده، در معرفت و معنويت در چنان ضعفى‌اند كه به غيبتى كوتاه به سامرىِ دجّال مى‌گروند و پيامبرى الاهى را با آن همه بيّنات مادى فراموش مى‌كنند.

يهوديان قومى ماده‌گرا و همزيستِ ماترياليست‌ها و سازگار با آنها هستند. محتواى غالب دينى بر آنان اقتصاد دنيوى و سياستِ اين‌جهانى‌ست.

نقد مسيحيت با شناخت شخصيت عيسا

كليسا مى‌گويد اگر خداوند در جست‌وجوى شما برآمده و شما را براى ايمان برگزيده است، ايمان بياوريد تا از غرقگى در گناه و ظلمت گمگشتگى آزاد شويد و رفته‌رفته حقايق را در گردباد حوادث غبارآلود، از دل ايمان خود بفهميد و از ارتباط، انس و قربى كه به خدا مى‌يابيد، آن هم ايمان به شخص مسيح و فيض خداوند، براى ايجاد رابطه و نيل به نجات عظيم به‌رايگان بهره ببريد. اين بشارت خداوند به شما و خبر خوش او براى بندگان برگزيده براى ايمان است.

شناخت مسيحيت را بايد از شناخت عيسا آغازيد. مسيحيت يعنى خود مسيح. ما اگر مسيح را به‌درستى بشناسيم، آنگاه مى‌توانيم مسيحيت را با دقت تحليل كنيم. براى همين ما شخصيت عيسا مسيح را به روش فرزانگان در اين كتاب پيش انداختيم. با به‌دست آوردن شخصيت اصلى عيسا، مسيحيت كنونى نقد مى‌گردد. بزرگترين معجزه‌ى عيسا شخصيت اوست كه از بزرگترين معجزات نيز عجيب‌تر است.

براى شناخت عيسا بايد فارغ از سازمان كليسا، عيسا را به محك رويدادهاى تاريخى‌اش و تحليل عقل ملكوتى و بسط‌يافته شناخت.

اعجاز در مسيحيت، برهان درستى و صدق آن است. به شهادت قرآن‌كريم، پديدآمدن معجزه‌آساى رطبِ رسيده و نهر روان پس از زايمان مريم، سخن‌گفتن عيسا در گهواره، آفريدن پرنده از گل و آوردن مائده‌ى آسمانى با ذكر جزئياتى كه حتا در انجيل‌هاى چهارگانه نيست، بعضى از معجزات عيسا هستند. به روايت قرآن‌كريم عيسا خود، مردگان را زنده و بازيابى مى‌كرده و گاه از پنهانى‌هاى ديگران خبر و آگاهى مى‌داده است.

عيسا كلمه‌ى الاهى‌ست، يعنى حقيقتى ربوبى‌ست كه ظهور و آشكارشدگى حق‌تعالا به‌طور جمعى‌ست و از خود نه ذاتى دارد و نه استقلالى و تمام حقيقتش از خداست. كسى كه فرزند خدا نيست چون خداوند براى بقا و استمرار خويش نياز به غير و فرزند ندارد و خودش به‌طور ابدى باقى‌ست :

( إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجيهآ فِي الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبينَ . وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلا وَ مِنَ الصَّالِحينَ . قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْني بَشَرٌ قالَ كَذلِکِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ إِذا قَضى أَمْرآ فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ . وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الاِْنْجيلَ . وَ رَسُولا إِلى بَني إِسْرائيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَكُونُ طَيْرآ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الاَْكْمَةَ وَ الاَْبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ إِنَّ في ذلِکَ لاَيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ). آل‌عِمرَان : 45 ـ  49 .

( ياد كن ) هنگامى ( را ) كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه‌اى از جانب خود كه نامش مسيح عيسابن‌مريم است مژده مى‌دهد در حالى كه  ( او ) در دنيا و آخرت آبرومند و از مقرّبان  ( درگاه خدا ) است. و در گهواره  ( به اعجاز ) و در ميانسالى  ( به وحى ) با مردم سخن مى‌گويد و از شايستگان است. ( مريم ) گفت: پروردگارا! چگونه مرا فرزندى خواهد بود با آن‌كه بشرى به من دست نزده است؟! گفت: چنين است  ( كار ) پروردگار خدا! هرچه بخواهد مى‌آفريند چون به كارى فرمان دهد فقط به آن مى‌گويد باش، پس مى‌باشد. و به او كتاب و حكمت و تورات و انجيل مى‌آموزد. و ( او را به عنوان ) پيامبرى به‌سوى بنى‌اسرائيل ( مى‌فرستد كه او به آنان مى‌گويد: ) در حقيقت من از جانب پروردگارتان برايتان معجزه‌اى آورده‌ام: من از گل براى شما  ( چيزى ) به شكل پرنده مى‌سازم، آنگاه در آن مى‌دمم، پس به اذن خدا پرنده‌اى مى‌شود و به اذن خدا نابيناى مادرزاد و پيس را بهبود مى‌بخشم و مردگان را زنده مى‌گردانم و شما را از آنچه مى‌خوريد و در خانه‌هايتان ذخيره مى‌كنيد، خبر مى‌دهم. به‌طور مسلم در اين ( معجزات ) براى شما اگر مؤمن باشيد عبرت است.

اين معجزات به‌خصوص احيا و بازيابى مردگان كه به اقتدار خود عيسا مستند است، برخوردار از تخصص علمى‌ست و علم مى‌تواند چگونگى بازتوليد آنها را به دست آورد. معجزه علم‌گريز نيست و همين معجزات، گوياى مقام علمى و آگاهى عيساست كه هنوز هم فراتر از علم بشر است.

[1] – فهيم‌دانش، على، مسيحيان صهيويسم را بهتر بشناسيم، پيشگويى‌ها و آخرالزمان، تهران، موعود عصر،1385، ص 168 .

[2] – همفرى، كارينتر، عيسا، ترجمه‌ى حسن كامشاد، تهران، طرح نو، چ دوم، 1375.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فوتر بهینه‌شده