خودمراقبتی از ذهن و قلب: راهی به سوی خودآگاهی و سلامت معنوی
توجه : این متن توسط هوش مصنوعی ویراستاری و آماده شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم. انسان همواره به دنبال کمال و رشد فردی است. هر فردی تمایل دارد که خود را گسترش دهد و برای این منظور نیاز به آگاهی دارد. انسان نمیتواند در یک نقطه باقی بماند یا از اطلاعات محدود خود راضی باشد. او موجودی کمالگرا و توسعهطلب است و مانند حکومتها که در تلاش برای پیشرفت ملی هستند، انسانها نیز در پی توسعه و کمال فردی هستند. در روانشناسی، توسعه فردی یک بخش مستقل دارد که فرد را تحت آموزش قرار میدهد و به شناسایی استعدادهای او کمک میکند و راههای توسعه فردی را مشخص میسازد. کتاب «آگاهی و انسان الهی» نشاندهنده مسیر تکامل فردی انسان است و موارد لازم در این مسیر را به ترتیب معرفی میکند. این کتاب به تعریف انسان پرداخته و اشاره میکند که وجود انسان از سلولهایش آگاهی میگیرد. قلب و مغز هم اطلاعات را پردازش میکنند. انسان قابلیت دریافت اطلاعات از محیط اطراف، شناسایی دیگران و اشیاء را دارد و حتی ناخن و موها نیز به نوعی از این ارتباط بیبهره نیستند. بنابراین موها و ناخنها نیز اعضای زندهای هستند که از محیط آگاهی کسب میکنند. بدین ترتیب، وجود فیزیکی انسان (گوشت، خون و آب) در واقع محتوای آگاهی را جذب میکند. اگر انسان جزء به جزء این محتوا را بررسی کند، به علم میرسد. آگاهیهایی که از محیط خود دریافت میکنیم، ماهیت و هویت ما را شکل میدهد. مثلاً اگر به یک گلدان توجه کنیم، از آن اطلاعاتی کسب میکنیم که به هویت ما میافزاید و بر زیبایی و تناسب اندام ما تأثیر میگذارد. هوای تنفسشده نیز بر آگاهی ما تأثیرگذار است؛ هوای تمیز ما را به آگاهیهای درست میرساند در حالی که هوای آلوده میتواند ما را به وهمی مبتلا سازد. غذاهایی که استفاده میکنیم نیز بر علم و آگاهی انسان تأثیرگذارند. مصرف خوراکیهای حلال و مفید مانند شیر، عسل، زیتون، انار، سیب، گلابی و سبزیجات باعث افزایش آگاهی میشود. برعکس، غذاهای حرام آلودگی را به ذهن و قلب انسان منتقل میکنند و جلوی رشد و توسعه فردی را میگیرند. افرادی که از منابع حرام بهرهمند میشوند، در تعاملاتشان به مشکل برمیخورند و معمولاً پرخاشگر میشوند. این افراد نمیتوانند با واقعیتها به درستی ارتباط برقرار کنند و در نتیجه احترام متقابل را از بین میبرند. اگر کسی ارتباط سالمی با واقعیتها نداشته باشد، به راحتی حرمتها و احترامها را نادیده میگیرد و به همین دلیل، انسانهای وهمی چنین ویژگیهایی دارند.
“`html
افراد شروع به نقض حریمهای یکدیگر میکنند و این موضوع هم به نوعی وهمی و هم ناسالم است، چرا که اطلاعات نادرستی به انسان میدهد. دنیای جنها اگر با آنها آشنا باشید، موجوداتی وهمی به شمار میآیند. یعنی آنها به عقل نمیرسند و به قلب نیز نخواهند رسید و در وهم زندگی میکنند. به همین دلیل در شناخت و معرفت خود ضعیف هستند و درگیر وهم هستند. همنشینی با این موجودات یا نفوذ آنها در زندگی انسان، فرد را وهمی میکند. آنها زندگیشان را بر اساس همین وهم میگذرانند. فردی که همرتبه این موجودات باشد و همنشین آنها شود، ممکن است تلاش کند دیگران را نیز به وهم بکشاند.
به همین دلیل، کسانی که سایهها و شبهات را میبینند، از آنجایی که تحت تاثیر این وهمها هستند، دچار ترس میشوند یا اطلاعات غلطی را نسبت به دوستان، همسایگان و همسران خود تصور میکنند. این اطلاعات غلط بر اساس وهمی که در وجودشان شکل گرفته، روی روابطشان تاثیر میگذارد و باعث بروز درگیری و ناسازگاری میشود. هر چقدر هم که دیگران سعی کنند توضیح دهند که واقعیت چیز دیگری است، اما به دلیل سنگینی وهم و القائات درونی، نمیتوانند آن را بپذیرند و به تعصب دچار میشوند.
بدن انسان باید از منبع آگاهی و اصول توسعهای قوی برخوردار باشد. بنابراین، ابتدا باید بدن بهخوبی تقویت شود. بدن نمیبایست ضعیف باشد و تحت فشارهای شدید قرار گیرد. همچنین نباید در خوشگذران و رفاه زیاد غرق شود. رفاه مفرط میتواند به ضعف بدن منجر شود، زیرا این موضوع تعادل بدن را به هم میزند. تقویت بدن نیاز به رعایت عدالت و اعتدال دارد. انسان باید از غذاهای با کیفیت و مناسب استفاده کند و نه پرخوری. باید به مقدار کافی و مناسب غذا بخورد تا بدن دچار گرسنگی نشود. به همین خاطر صبحانه باید کامل باشد و از غذاهای پخته استفاده شود که انرژی زیادی ایجاد کند
زیرا غذایی که انسان مصرف میکند، زمینهساز آگاهیهای اوست. سبک تغذیه افراد و هوای استنشاقی آنها تاثیر زیادی بر آگاهیهایشان دارد. تغذیه سالم و پاکیزه میتواند باعث تقویت جسم و نهایتاً ارتقای آگاهی فرد شود. اگر انسان سبزیجات فراوان بخورد، آگاهیهایش به گونهای متفاوت شکل میگیرد. به همین ترتیب، نان و گوشتهای حجیم میتواند آگاهیهای فرد را به سمتی متوجه سازد که به وهم منجر میشود.
علاوه بر این، بهداشت خواب نیز باید رعایت شود، زیرا خواب باعث بازیابی بدن از خستگی، فشار و استرسهای روزانه میشود. در خواب، بدن به پاکسازی خود میپردازد و به باطن خود بازمیگردد و از آنجا میتواند بخشی از آگاهیها را کسب کند. خواب به نوعی برادر مرگ است و انسان را به عمق این عالم میبرد و برمیگرداند. از آنجا که انسان در خواب به پایینترین حالت از آگاهی میرسد، اطلاعاتی از آن تجربه دریافت میکند.
برای اینکه انسان بتواند به مجموعه اطلاعاتی که دریافت میکند دسترسی داشته باشد، باید خودآگاه خود را به ناخودآگاه پیوند دهد. ارتباط خودآگاه با ناخودآگاه، میتواند باعث ایجاد شرایط بهتری برای آگاهیاش شود. سبک زندگی انسان باید درست باشد، شامل تغذیه، هوای سالم، خواب کافی و تفریحات مناسب. ذکر و نماز نیز باید در زندگی جاری باشد، چرا که نماز همانند غذای روزانه میباشد، در حالیکه ذکر بهنوعی چاشنی و مکمل محسوب میشود.
اینها اطلاعات لازم را به دو عضو مهم بدن انسان که قلب و مغز هستند منتقل میکنند. اطلاعاتی که انسان در خواب از محیط دریافت میکند، به قلب منتقل میشود و اطلاعاتی که از دیگر اعضای بدن به مغز منتقل میشود، نیز بر آگاهیهای فرد تاثیر خواهد گذاشت. مغز به ظاهر و سیگنالهای محیط ارتباط دارد و قلب به درون و آگاهیهای باطنی متصل است. در نهایت، این دو عضو با هم در تعامل هستند و آگاهیهای مختلف را از یکدیگر دریافت میکنند.
“““html
وقتی که شما دو ساعت قبل باخبر میشوید که در خیابان ممکن است تصادفی برایتان پیش بیاید، این خبر شما را دچار نگرانی میکند. این حالت از درون انسان ناشی نمیشود، بلکه از قلب و بدن نشأت میگیرد. منبع آگاهی ما میتواند اطلاعات را زودتر از آنچه که ذهن به آن توجه کند، دریافت کند. افرادی که تحت فشار هستند، اطلاعاتی از دیگران میگیرند و احساس تنگی و مضیقه میکنند. این استرس به بدن وارد میشود و ممکن است باعث دلپیچه، فشار در قلب، یا احساس نیاز به دستشویی شود. منشأ این استرسها متفاوت است و باید دید که استرس از کدام ناحیه ناشی میشود تا بتوان آن را تشخیص داد و مدیریت کرد.
اطلاعاتی که به مغز و قلب انسان میرسد، زندگی دنیوی و جسمی او را شکل میدهد. اگر آگاهی انسان درست باشد، زندگی سالمی خواهد داشت و در مسیر رشد و توسعه قرار میگیرد. اما اگر دچار توهم شود و اطلاعات نادرستی دریافت کند، ممکن است به اختلالات روانی دچار شود و احساس ناامیدی کند. افزایش بیماریهای روانی و اطلاعات نادرست در محیط اطراف، مردم را به انزوا میکشاند و باعث میشود که آنها برای یک زندگی سالم در تنگنا قرار بگیرند.
نهایتاً، انسان وقتی که به درستی اطلاعاتی را دریافت کند و به صورت سالم زندگی کند، شغف پیدا میکند، درآمد مناسبی به دست میآورد و همسر مناسب خود را پیدا میکند. انتخاب همسر همسان و برابر باعث میشود که آنها بتوانند یکدیگر را تأمین کنند. این ارتباط سالم میتواند منجر به زندگی خانوادگی موفق و دور ماندن از انزوا شود.
اما این زندگی سالم به تنهایی کافی نیست. اگر انسان بخواهد به شناخت اولیاء خدا برسد، باید از آگاهی عمیقتری برخوردار باشد. قدرت ذهنی انسان نمیتواند جایگزین احساس قلبی او شود. در واقع، اولیاء خدا با قلب خود زندگی میکنند و ذهن نمیتواند آنها را ارزیابی کند. بنابراین، اگر فردی بخواهد با اولیاء خدا ارتباط برقرار کند، باید آگاهی درستی داشته باشد تا به درک عمیقتری از آنها برسد.
“““html
رود، افکار و تصورات ما را درگیر میکند. چیزی که انسان را از این همه موانع نجات میدهد، این است که به ذهن خود قانع نباشد و به سمت ابزاری دیگر برود و آن ابزار «قلب» است. انسان باید در مسیر توسعه فردی، از دام ذهن فراتر برود. ذهن باید وجود داشته باشد، زیرا نمیتوان گفت انسان باید عقل و خیال خود را نادیده بگیرد. اگر خیال حذف شود، زندگی هیچ لذتی نخواهد داشت و کامیابی در آن دیده نمیشود. لذت و موفقیت زندگی بر اساس قدرت خیال است. انسان باید اجازه دهد که تخیلاتش شکوفا شود، در حالی که عقلش باید بتواند مفاهیم را به صورت کلی درک کند و دیدی کلی به زندگیاش داشته باشد و از جزئیات فراتر برود. این جنبهها، سلامت را برای انسان به ارمغان میآورد، اما سعادت را نمیتوانند فراهم کنند.
سعادت و ساختن آخرت انسان خارج از ذهن به دست نمیآید. حتی اگر تمامی علوم انسانی که بر پایه ذهن نوشته شدهاند را بخوانید، هرگز معرفت را نمیتوانید پیدا کنید. مفاهیمی چون «توحید»، «ولایت»، «صفا»، «عشق» و «محبت» نمیتواند از دل علوم انسانی بیرون بیاید زیرا همه آنها بر اساس ذهن ساخته شدهاند. وقتی کتابی را در دست میگیرید، باید توجه کنید که آیا نویسنده آن در مرتبه خیال، وهم، عقل یا حتی بالاتر از آن، در سطح قلب بوده است. اگر نویسنده از ذهن فراتر نرفته، اطلاعاتی که ارائه میدهد در صورت درست بودن تنها دنیای شما را آباد خواهد کرد و هیچ انگیزهای برای عشق ورزیدن ایجاد نمیکند.
کتابهایی که بر پایه ذهن نوشته شدهاند وقتی عشق را تعریف میکنند، به آن حالتی مادی و هورمونی میدهند و این باعث میشود شخص با خواندن آنها ناامید شود و از عشق دوری کند. غالباً عشق به جز دردسر و درگیری چیز دیگری نیست و ممکن است فرد خود را در موقعیتهای سختی ببیند. در اینگونه موارد، ممکن است فرد به مشاور یا روانشناس مراجعه کند، که آنها هم معمولاً توصیههای ذهنی میکنند؛ مانند سرگرمی با دوستان یا جایگزینی کارها. در این حالتها، فرد به هیچ نتیجهای برای نزدیکی به عشق دست نخواهد یافت.
انسان باید به سلامت قلبش توجه کند، زیرا اگر قلب ضعیف شود، اطلاعات زیادی را از دست خواهد داد. هنگام بروز حوادث، مغز آسیب میبیند و انسان باید تا حد امکان از این دست حوادث دور باشد. سفرهایش باید طوری برنامهریزی شود که ایمنی او را تأمین کند و خود را در معرض خطر قرار ندهد، بهویژه در جادههای نامناسب. انسان باید سیستم ایمنی و امنیت روانیاش را تقویت کند و از سلامت اعضای خود مراقبت کند. چرا که این اعضا منابع فهم و توسعه هستند.
با وجود این، تمامی اینها کافی نیست. انسان تنها زمانی میتواند به توسعه و سعادت دست یابد که به درون خود نگریسته و صاحب قلب گردد. قلب، یک حقیقت باطنی و معنایی است و تنها با ارتقای سلامت جسم و آگاهیهای سالم است که انسان میتواند به معنای واقعی و رشد دست یابد. بنابراین، با مصرف غذاهای سالم و لطیف، میتوان در این مسیر قدم گذاشت.
“““html
کاهش مصرف مداوم غذاهای نرم و لطیف، رعایت بهداشت خواب و استفاده از هوای تازه از نکات مهمی هستند که برای سلامت روح و جسم ضروریاند. ارتباط انسان با هوای تازه و آسمان به همراه ذکر و نمازهایی که دین توصیه کرده، به تدریج فرد را به سمت معنا و روحانیت سوق میدهد. در این مسیر، انسان احساس میکند که در درونش چیزی فراتر از ذهن وجود دارد و این احساس میتواند بر روی نحوه ارزیابی همسرش تأثیر بگذارد. این ارزیابی گاه ناشی از ایثار و گذشت است، چیزی که ذهن معمولاً آن را محاسبه نمیکند. ذهن بهطور دائم در حال ارزیابی سود و زیان است و طبیعی است که انسان به منافع خود توجه داشته باشد؛ اما وقتی فرد به انگیزه قرب یا ایثار شروع میکند به نادیده گرفتن منافع خود، به سمت معنویت حرکت میکند.
کاهش احساس گیردادن در روابط با دیگران نشاندهنده رشد درونی و بیداری قلب است. اگر این گیردادن ها کم شوند، فرد قادر میشود بدون ابا از موقعیتها عبور کند و از آزادی بیشتری برخوردار شود. به این ترتیب، انسان از گرفتار شدن به ماده، خودخواهیها و تمایلات نفسانی رهایی مییابد و این نشانه رشد قلب اوست. در این فرایند، فرد به دیگران بیشتر محبت میکند و همچنین به زیباییهای زندگی اطرافش توجه میکند. او متوجه میشود که در مقایسه با بسیاری از افراد، نعمتهای بیشتری دارد و از این خودخواهی فاصله میگیرد.
قلب به تدریج درون فرد بیدار میشود و این پیشرفت ابتدا از توجه به ظرائف مادی شروع میشود. قلب به لطافتهای دیگران توجه میکند و از قابلیتهای آنها غافل نمیشود. فرد احساس میکند که هر قهرمان کوچک نیازهایش، گاهی اوقات به یک خودکار ساده تقاضا دارد و درک این نیاز به او لطافت و عمق بیشتری میدهد. هر چه انسان لطیفتر باشد، قلبش توسعه بیشتری پیدا میکند.
دستکشیدن از ایدههای خودطلبی و فشار به نیازهای دیگران، فرد را به شخصی دلسوز و نرمدل تبدیل میکند. او به جای سرکوب استعدادها و خواستههای خود، اجازه میدهد که این خواستهها در دیگران بروز پیدا کند. وقتی این شخص دوستانش را نمیبیند، دلتنگ میشود و این احساسات به قلب او عمق و روزی جدیدی میدهد.
در کنار این، فرد میتواند روی این نوع احساسات سرمایهگذاری کند. این سرمایهگذاری شامل پرداختن به امور لطیف و معنوی است. به عنوان مثال، شجاعت یکی از موارد مهمی است که میتواند به رشد معنوی او کمک کند. همچنین اگر فرد دچار ترس و نگرانی است، باید بتواند ریشه آنها را شناسایی و از آنها فاصله بگیرد. این لطافت طبیعی منجر به ظهور شجاعت میشود؛ چرا که مانند آب، فرد راحتتر به دیگران نزدیک میشود و در آنها نفوذ میکند.
“““html
قلب انسان به لطافت و نرمی معروف است و هرگز نمیتواند به حالت جامد و سفت بایستد. حتی وقتی در ظرفی قرار میگیرد، شکل آن ظرف را به خود میگیرد. این ویژگی قلب آن را قادر میسازد تا جاهای جدیدی را برای خود پیدا کند و در برخورد با موانع درگیری ایجاد نکند. در حقیقت، قلب در مراحل ابتدایی ضعیف است و وقتی به قدرت میرسد، دیگر از توانمندیهای دیگران نمیترسد. در ابتدا، قلب سرشار از محبت و عشق به یک فرد خاص است و وقتی میبیند که دیگران نیز به آن فرد محبت دارند، دچار درگیری میشود.
چنین احساسی به دلیل این است که محبت به دیگران، تمام وجود فرد را تسخیر میکند و فضای شخص را تنگ میکند. بنابراین، نیاز به قدرت قلب و تقویت آن از طریق عبادات و اعمال معنوی است. شجاعت و مقابله با ترسها نیز جزو این امور معنوی است.
باید تلاش شود که نرمی و انعطاف قلب را افزایش دهیم. این بسط و گسترش قلب باعث میشود که انسان بتواند با دیگران ارتباط بیشتری برقرار کند. افرادی که عادت به ماندن در خانه دارند، دچار قبض و تنگی قلب هستند، در حالی که کسانی که میتوانند با همه ارتباط برقرار کنند، بسط قلب دارند.
اگر قلب فردی احساس تنهایی کند، نمیتواند با دیگران دوست شود. اما قلبی که تقویت شده باشد، مانند آب میتواند همه جا را در بر بگیرد. این قلب، نیازی به دلایل و استدلالهای منطقی ندارد، بلکه خودش به سادگی به جمع اولیاء خدا تسلیم میشود.
قلب میتواند اطلاعاتی از کائنات به ما بدهد و درست مانند یک دریاچه یا اقیانوس گسترده است. این بسط، به انسان اجازه میدهد تا آگاهی بیشتری پیدا کند و با دیگران ارتباط بهتری برقرار کند. افرادی که دارای قلبهای بزرگ هستند، نیاز به گفت و گو ندارند، چرا که انرژی و آگاهی از طریق ارتباط سکوتی بلافاصله به فرد منتقل میشود.
بنابراین، در نهایت توسعه فردی و احوال انسان به قدرت قلب و توانایی آن در گسترش انرژی و محبت بستگی دارد.
“““html
این دستگاه انرژی قلب را جذب کرده و به ما نشان میدهد که چگونه ضربان قلب عمل میکند. حالا دستگاههای جدیدی به وجود آمدهاند که میتوانند فقط با قرار گرفتن در کنار قلب، اطلاعاتی از میدان انرژی آن دریافت کنند. اگر دو نفر که هر دو صاحب قلب هستند، در نزدیکی یکدیگر قرار بگیرند، میتوانند میدانهای انرژی یکدیگر را لمس کنند و اطلاعات و آگاهیهای خود را به اشتراک بگذارند. این ارتباط به صورت غیرمستقیم و از طریق میدان انرژی صورت میگیرد و به نوعی یادگیری و تعامل آگاهی است که با نشستن در یک کلاس درس حاصل نمیشود.
برای مثال، در فیلم جومونگ، استاد به جومونگ انرژی منتقل میکند و این نه یک تخیل سینمایی، بلکه حقیقتی در انرژی درمانی است. افرادی که در این زمینه فعالیت میکنند میتوانند انرژی را جابجا کنند و به فردی ضعیف کمک کنند که به فردی قوی تبدیل شود. این انتقال انرژی وجود دارد و افرادی که صاحب قلب هستند میتوانند از انرژی یکدیگر و همچنین انرژیهای دیگر عوالم بهره ببرند. اما باید بدانیم که استفاده از این انرژی نیازمند لطافت روان و قلب است. وقتی که فردی از منابع معنوی مانند قرآن، اولیاء و فرشتگان بهره میبرد، اگر قلبش لطیف نباشد، به حقیقت نخواهد رسید.
افرادی که تنها با ذهن خود پیشرفت میکنند، ممکن است به غرور و لجاجت دچار شوند. این افراد نمیتوانند ارتباط مثبتی با دیگران برقرار کنند و معمولاً با دیگران در تعامل نیستند، حتی اگر با خانوادهاشان نیز تفریح کنند، ممکن است دچار مشکلاتی شوند. علم بدون عشق و محبت، آرامش حقیقی ایجاد نمیکند. برای رسیدن به آرامش، وجود قلب با معنای کافی ضروریست. زیرا بدون ابزار معنایی، نمیتوانیم به معنای واقعی زندگی دست یابیم.
برای رسیدن به معنای واقعی زندگی، ما باید از خوبیهایی همچون مهربانی و ایثار بهره بگیریم. حال آنکه ذهن اغلب به خودخواهی و انحصار میانجامد. حتی اگر کسی کار زشتی انجام دهد، از حقیقت جدا نیست و وجود او به خداوند وابسته است. انسانها به رغم کارهای بدی که انجام میدهند، هنوز هم ارتباطی با حقیقت دارند. بنابراین، انسان باید به دیگران آگاهی دهد که بدیها نه تنها به خودشان آسیب میزند، بلکه دیگران را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
“`
همهی ما به نوعی با مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنیم. این مسئله به این معنا نیست که انسان باید خود را درگیر تعصبات کند یا به خشونت روی بیاورد تا از بدیها جلوگیری کند. ذهن انسان به دلیل طبیعتش ممکن است دچار تنگنا شود. به همین دلیل، هنگام مواجهه با اولیای خدا، قرآن و عبادات، ممکن است این مفاهیم را رد کند. اگر شما بخواهید با ذهن خود این موضوعات را تجزیه و تحلیل کنید، قطعا زیر بار هیچ عبادتی نمیروید و میپرسید این کارها چه فائدهای دارند؛ ذهن شما هیچ توجیه منطقی برای این رفتارها پیدا نمیکند. اما زمانی که به عمق قلب خود میرسید، قلب متحول شده و درک بهتری پیدا میکند. این قلب است که شما را به سمت نماز و روزه و درک عمیقتری از قرآن سوق میدهد. قرآن بهویژه برای قلبها نازل شده است؛ بنابراین انسان باید تلاش کند که به ذهن خود اکتفا نکند، در عین حال باید ذهنش را نیز سالم نگه دارد. چرا که اگر ذهن آسیب ببیند، قلب نیز نمیتواند بهدرستی عمل کند.
زمانی که میگوییم باید قلب انسان توسعه پیدا کند، به هیچ وجه منظور این نیست که انسان از بدن خود غافل شود. در واقع قلب و بدن در این دنیا ارتباطی عمیق دارند و قرار نیست انسان از این دنیای فیزیکی جدا شود. انسان باید در همین بدن زندگی کند و در کنار آن قلبی روحانی داشته باشد. اگر انسان قلبی توانمند و شکوفا داشته باشد اما تنش ضعیف باشد، ممکن است به مسائل باطنی وارد شود و از دستاوردهای ظاهری خود غافل شود. این فرد ممکن است به دنیای جن و ارواح نزدیک شود، در حالی که قرار است او در این دنیا بماند و به احکام دنیویاش پایبند باشد.
انسانی که در این دنیا زندگی میکند و به سلامت تن خود اهمیت نمیدهد، به طور طبیعی از نشاط و طراوت و قدرت خود دور میشود و دچار تردید و ضعف میشود. این موارد اثر منفی بر استعدادهای طبیعی انسان دارد و مانع از شناخت صحیح احکام الهی میشود. بنابراین، انسان باید بدنش سالم باشد و در کنار آن قلبش نیز به بلوغ برسد تا بتواند در این دنیا زندگی کند. در این راستا، ذهن نباید مزاحم قلب باشد و بالعکس. درصورتیکه این دوتا در کنار هم باشند، میتوانند یک زندگی الهی را رقم بزنند و انسانی الهی بسازند. به همین دلیل است که نام کتاب «آگاهی و انسان الهی» انتخاب شده، چراکه تمامی این مسیرها و چگونگی الهی شدن انسان را توضیح داده است.