تفسیر سوره اخلاص: خداداری در پرتو توحید و علوم نوین
“`html
تفسیر سوره اخلاص: رویکردی علمی و فلسفی به توحید در نظام مشاعی
ضرورت جامعهمندی در شناخت توحیدی
مقدمه
سوره اخلاص (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) بهعنوان هسته مرکزی توحید قرآنی، دعوتی است به سوی شناخت خداوند در بستر جامعه توحیدی. استاد صادق خادمی در درسگفتار «خداداری بر محور سوره توحید» تأکید دارند که معرفت توحیدی تنها در شبکهای اجتماعی و درهمتنیده، که نظام مشاعی نامیده میشود، محقق میگردد. این بخش، با رویکردی علمی و فلسفی، مفهوم جامعهمندی و نظام مشاعی را بر اساس دیدگاههای استاد خادمی تبیین کرده و با علوم نوین تطبیق میدهد.
تعریف جامعه توحیدی از دیدگاه استاد صادق خادمی
استاد صادق خادمی جامعه توحیدی را شبکهای از انسانها میدانند که در آن، هر فرد با ساختار منحصر خود (هویت وجودی منحصربهفرد) بهعنوان گرهای در نظام مشاعی عمل میکند. این جامعه، فضایی است که در آن، تعاملات معنوی و عاطفی میان افراد به ظهور معرفت توحیدی منجر میشود. واژه «قُلْ» در ابتدای سوره اخلاص، دعوتی است به گفتوگو و تعامل اجتماعی برای انتقال و تکامل شناخت الهی.
نکته کلیدی: جامعه توحیدی، شبکهای است که در آن، هر فرد با سرشت اختصاصی و یگانه خود به غنای معرفت جمعی کمک میکند. واژه «قُلْ» در سوره اخلاص، دعوتی است به تعامل اجتماعی برای شناخت خداوند.
تعریف نظام مشاعی
نظام مشاعی، شبکهای هستیشناختی است که تمامی موجودات، از حق تعالی تا خلق، در آن درهمتنیدهاند. هر فرد، با عین ثابت و سرشت اختصاصی خود، بهعنوان یک گره در این شبکه عمل میکند و از طریق تعاملات معنوی (یالها) با دیگر گرهها، به پویایی و غنای شبکه کمک میکند. این نظام، مشابه یک اکوسیستم پیچیده یا شبکه عصبی، از اجزای درهمتنیده تشکیل شده که در آن، هوش جمعی و معرفت توحیدی بهعنوان خواص ظهورگرا پدیدار میشوند.
تعریف نظام مشاعی: نظام مشاعی، شبکهای درهمتنیده از موجودات است که در آن، هر فرد در عین منحصر به فرد بودن خود بهعنوان گرهای فعال، به ظهور معرفت توحیدی در جامعه کمک میکند.
تبیین ضرورت جامعهمندی در شناخت توحیدی
استاد خادمی تأکید میکنند که انسان بهتنهایی قادر به دستیابی به شناخت توحیدی نیست، زیرا معرفت الهی در بستر تعاملات اجتماعی و معنوی شکل میگیرد. جامعه توحیدی، فضایی است که در آن، هوش عاطفی و معنوی افراد از طریق همدلی و ارتباط با دیگران تقویت میشود. این تعاملات، به فعالسازی نواحی مغزی مرتبط با شهود و تحلیل کمک میکنند، که در نهایت به فهم عمیقتر توحید منجر میشود.
نقش استادمحوری: استاد، با شناخت عین ثابت و اسم رب و سرشت اختصاصی هر فرد، او را در شبکه مشاعی به سوی معرفت توحیدی هدایت میکند، مشابه مربی در سیستمهای یادگیری هدایتشده.
آیات قرآنی و ارتباط با جامعهمندی
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾ اللَّهُ الصَّمَدُ ﴿٢﴾ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ﴿٣﴾ وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ ﴿٤﴾
ترجمه فولادوند:
بگو: اوست خدای یگانه.
خدای صمد [بینیاز].
نزاده و زاده نشده.
و هیچکس همتای او نبوده است.
تحلیل تکمیلی
استاد خادمی جامعه توحیدی را به اقیانوسی تشبیه میکنند که در آن، هر قطره (فرد) به غنای کل اقیانوس کمک میکند. این تشبیه، با مفهوم همافزایی در نظریه سیستمهای پیچیده همراستاست، که در آن، تعامل اجزا به ظهور خواص جدیدی منجر میشود. نظام مشاعی، امکان ارتباط با موجودات غیرمادی (مانند فرشتگان و ارواح مؤمنان) را نیز فراهم میکند، که از طریق شهود یا خواب به تقویت معرفت توحیدی کمک میکنند.
پژوهش مرتبط: مطالعات عصبشناسی، مانند کارهای اَندرو نیوبرگ، نشان میدهند که تعاملات اجتماعی و معنوی، نواحی مغزی مانند قشر پیشپیشانی و آمیگدال را فعال میکنند، که به تقویت شهود و هوش عاطفی منجر میشود.
نتیجهگیری
ضرورت جامعهمندی در شناخت توحیدی، بهعنوان اصل بنیادین درسگفتار استاد صادق خادمی، بر این نکته تأکید دارد که معرفت الهی در بستر شبکه مشاعی و از طریق تعاملات اجتماعی شکل میگیرد. نظام مشاعی، با درهمتنیدگی موجودات و نقش عین ثابت هر فرد، بستری برای ظهور هوش جمعی و معرفت توحیدی فراهم میکند.
تصور صحیح از خداوند
مقدمه
این درسگفتار در ادامه به بررسی «تصور صحیح از خداوند» میپردازد. شناخت خداوند نیازمند تصوری صحیح از ذات اقدس اوست که نه به پیچیدگیهای غیرضروری گرفتار شود و نه به ابتذال فروکاهد. این تصور در بستر نظام مشاعی و از طریق تعامل با جامعه توحیدی و هدایت استاد شکل میگیرد.
تعریف مفاهیم کلیدی: تصور، تصدیق، بدیهی، و نظری
تصور
تصور، تصویر ذهنی یا مفهومی است که ذهن از یک حقیقت و موضوع، بدون حکم به وجود یا عدم آن، شکل میدهد. استاد خادمی تصور خداوند را تصوری میدانند که باید عاری از تعینات مادی و محدودیتهای ناسوتی باشد.
تعریف تصور: تصور، تصویر ذهنی از خداوند است که بدون حکم به وجود یا عدم، در بستر جامعه توحیدی و با هدایت استاد شکل میگیرد.
تصدیق
تصدیق، پذیرش وجود یا عدم یک حقیقت و موضوع است که همراه با حکم و اذعان می باشد. در درسگفتار استاد خادمی، تصدیق به خداوند به معنای پذیرش وجود ذات اقدس او بهعنوان حقیقت مطلق و بیتعین است.
تعریف تصدیق: تصدیق، پذیرش وجود خداوند بهعنوان حقیقت مطلق است که در شبکه مشاعی و از طریق تعاملات معنوی محقق میشود.
بدیهی
مفاهیم بدیهی، آنهایی هستند که ذهن بدون نیاز به استدلال آنها را میپذیرد. استاد خادمی تأکید دارند که تصدیق به وجود خداوند در فطرت بدیهی است، اما نیازمند پالایش و جمع آوری داده های لازم برای رسیدن به تصوری سالم است که این داده ها می توانند بدیهی نباشند بلکه قضیه های نظری باشند که پایه تصور یا زمینه تصدیق بدیهی را فراهم می سازند.
تعریف بدیهی: بدیهی، قضا یا مفهومی است که ذهن بدون استدلال آن را میپذیرد، اما تصدیق بدیهی به خداوند نیازمند پالایش از طریق مطالعه و تعامل است.
نظری
مفاهیم نظری، نیازمند استدلال و مطالعه هستند. استاد خادمی تأکید میکنند که تصور صحیح از خداوند، مبتنی بر تصدیقهای نظری است که از طریق مطالعه و تعامل به دست میآیند.
تعریف نظری: نظری، قضا یا مفهومی است که نیازمند استدلال و مطالعه است. تصور صحیح از خداوند، مبتنی بر تصدیقهای نظری در بستر نظام مشاعی است.
وابستگی بعضی از تصدیق های بدیهی به تصورات و تصدیقهای نظری
تصدیق بدیهی به خداوند، هرچند در فطرت ریشه دارد، نیازمند پالایش از طریق تصدیقهای نظری است که از مطالعه و تعامل در نظام مشاعی به دست میآیند.
نکته کلیدی: تصدیق بدیهی به خداوند، هرچند در فطرت ریشه دارد، نیازمند پالایش از طریق تصدیقهای نظری است که از مطالعه و تعامل در نظام مشاعی به دست میآیند.
تبیین تصور صحیح از خداوند
تصور صحیح از خداوند تصوری ست که نه به پیچیدگیهای غیرضروری گرفتار شود و نه به ابتذال فروکاهد. این تصور، در نظام مشاعی و از طریق تعامل با جامعه توحیدی و هدایت استاد شکل میگیرد.
پژوهش مرتبط: مطالعات عصبشناسی، مانند کارهای دانیل کانمن در نظریه دوگانه پردازش، نشان میدهند که شناخت شهودی (بدیهی) نیازمند پالایش از طریق تحلیل نظری است.
نتیجهگیری
تصور صحیح از خداوند، بهعنوان یکی از ارکان شناخت توحیدی در درسگفتار استاد صادق خادمی، نیازمند ترکیبی از تصدیق بدیهی و تصدیقهای نظری است. این تصور در بستر نظام مشاعی و از طریق جامعه توحیدی و هدایت استاد شکل میگیرد.
نقش هوش اجتماعی در شناخت الهی
مقدمه
در ادامه به بررسی «نقش هوش اجتماعی در شناخت الهی» میپردازیم. هوش، بهویژه هوش عاطفی و معنوی، در بستر جامعه توحیدی معنا مییابد. هوش معنوی در مسیر رشد به عقل شکوفای دلشده و مقام قلب باطنی میرسد، که منبع ادراکات حکمی است.
تعریف انواع هوش
هوش، توانایی ذهن برای یادگیری و تحلیل است که به انواع شناختی (استدلال)، عاطفی (همدلی)، اجتماعی (تعامل گروهی)، و معنوی (ارتباط با حقایق متعالی) تقسیم میشود.
انواع هوش: هوش شناختی (استدلال)، عاطفی (همدلی)، اجتماعی (تعامل گروهی)، و معنوی (ارتباط با حقایق متعالی) در شناخت الهی نقش دارند.
تبیین هوش معنوی
هوش معنوی، توانایی ارتباط با خداوند است که در مسیر رشد به عقل شکوفای دلشده و مقام قلب باطنی میرسد. این مقام، منبع ادراکات حکمی با توان رسوخ در حقیقت است.
هوش معنوی: هوش معنوی، توانایی ارتباط با خداوند است که به عقل شکوفای دلشده و مقام قلب باطنی میرسد، و منبع ادراکات حکمی است.
نقش هوش اجتماعی در تعاملات گروهی
هوش اجتماعی، توانایی تعامل مؤثر در گروهها، در نظام مشاعی به ظهور معرفت توحیدی کمک میکند. گولمن (2006) و نیوبرگ (2009) نشان میدهند که تعاملات اجتماعی، نواحی مغزی مانند قشر پیشپیشانی را فعال کرده و همدلی را تقویت میکنند.
پژوهش مرتبط: گولمن و نیوبرگ نشان میدهند که هوش اجتماعی، با فعالسازی نواحی مغزی، همدلی و معرفت معنوی را تقویت میکند.
تبیین نقش هوش اجتماعی در شناخت الهی
هوش اجتماعی، از طریق تعاملات معنوی، به شکوفایی هوش معنوی کمک میکند. عقل شکوفای دلشده در مقام قلب باطنی، ادراکات حکمی را فراتر از ظاهر امور ارائه میدهد.
عقل شکوفای دلشده: هوش معنوی در مقام قلب باطنی به عقل شکوفای دلشده تبدیل میشود، که منبع ادراکات حکمی است.
نتیجهگیری
هوش اجتماعی، در بستر جامعه توحیدی، به شکوفایی هوش معنوی و تبدیل آن به عقل شکوفای دلشده در مقام قلب باطنی کمک میکند. این مقام، منبع ادراکات حکمی با توان رسوخ در حقیقت است.
ارتباط با موجودات غیرمادی در نظام توحیدی
در ادامه تفسیر به بررسی ارتباط با موجودات غیرمادی میپردازیم. انسان میتواند از طریق خواب یا شهود با فرشتگان، ارواح مؤمنان، و اولیای الهی ارتباط برقرار کرده و معرفت کسب کند. این ارتباط، در شبکه مشاعی و با هدایت ولی الهی، قلب و مغز را فعال میکند.
ارتباط با موجودات غیرمادی در نظام توحیدی
در نظام مشاعی، انسان از طریق خواب و شهود با موجودات غیرمادی ارتباط برقرار کرده و معرفت توحیدی کسب میکند. این تعاملات، در حضور ولی الهی، به شناخت عمیقتر خداوند منجر میشوند.
نکته کلیدی: ارتباط با موجودات غیرمادی (فرشتگان، ارواح مؤمنان، انبیا) در نظام مشاعی، از طریق خواب و شهود، معرفت توحیدی را تقویت میکند.
تبیین نظام مشاعی و تعاملات غیرمادی
نظام مشاعی، شبکهای درهمتنیده از موجودات مادی و غیرمادی است که از طریق شهود و خواب با هم تعامل میکنند. ولی الهی، این ارتباطات را به سوی معرفت توحیدی هدایت میکند.
نظام مشاعی: شبکهای درهمتنیده که موجودات مادی و غیرمادی از طریق شهود و خواب در آن تعامل کرده و معرفت توحیدی را تقویت میکنند.
تطبیق با علوم مدرن: انرژی کائنات و نقاط هفتگانه
انرژی کائنات، مشابه شبکه مشاعی، موجودات را متصل میکند. فعالسازی چاکرای قلب و چشم سوم، حالات شهودی را تقویت کرده و با ارتباط غیرمادی همراستاست.
پژوهش مرتبط: مطالعات تیلر و هارتمث نشان میدهند که انرژی کائنات و فعالسازی چاکرای قلب، حالات شهودی را تقویت میکنند.
نقش ولی الهی در تعاملات غیرمادی
ولی الهی، با هدایت تعاملات غیرمادی، قلب باطنی را فعال کرده و انسان را از انحرافات حفظ میکند.
نقش ولی الهی: ولی الهی، با هدایت تعاملات غیرمادی، قلب باطنی را فعال کرده و انسان را به معرفت توحیدی میرساند.
نتیجهگیری
ارتباط با موجودات غیرمادی، در شبکه مشاعی و با هدایت ولی الهی، معرفت توحیدی را تقویت میکند. تطبیق با انرژی کائنات و چاکراها، عمق علمی این دیدگاه را نشان میدهد.
محدودیتهای ناسوت و میل به اطلاق
در ادامه به بررسی محدودیتهای ناسوت و میل به اطلاق میپردازیم. انسان در عالم ناسوت با محدودیتهای مادی مواجه است، اما میل فطری او به حقیقت مطلق (خداوند) هدایت میشود.
نکته کلیدی: انسان در عالم ناسوت با محدودیتهای مادی مواجه است، اما میل فطری او به حقیقت مطلق، او را به سوی شناخت خداوند هدایت میکند.
فطرت انسان، میل به اطلاق را در خود نهفته دارد که در تقابل با محدودیتهای ناسوتی، او را به سوی حقیقت بیتعین سوق میدهد.
فطرت و اطلاق: میل به اطلاق، ریشه در فطرت دارد و در تقابل با محدودیتهای ناسوتی، انسان را به سوی حقیقت بیتعین هدایت میکند.
موجودات مقید نیازمند مبدأ مطلق (خداوند) هستند. این دلیل نظری، تصدیق فطری را تقویت میکند.
دلیل اطلاق و تقیید: موجودات مقید نیازمند مبدأ مطلق (خداوند) هستند، که فطرت انسان را به سوی او هدایت میکند.
تطبیق با نظریه دوگانه پردازش
نظریه دوگانه پردازش کانمن نشان میدهد که میل فطری به اطلاق (سیستم ۱) نیازمند پالایش تحلیلی (سیستم ۲) است، که با دلیل اطلاق و تقیید همراستاست.
پژوهش مرتبط: نظریه دوگانه پردازش کانمن نشان میدهد که میل فطری به اطلاق نیازمند پالایش تحلیلی است.
نتیجهگیری
محدودیتهای ناسوت، انسان را با تعینات مادی مواجه میکند، اما میل فطری او به اطلاق، او را به سوی خداوند هدایت میکند. دلیل اطلاق و تقیید، این میل را پالایش میکند.
ذات بيتعين و احديت ذاتي
ذات خداوند، بيتعين و در مقام غيبالغيوب است، و اولین ظهور آن با اسم «هو» آغاز ميشود. ذات خداوند، در مقام غيبالغيوب، بيتعين و فاقد اسم، صفت، یا اشاره است. این مقام ورای ادراک عقلاني است.
ذات بيتعين: ذات خداوند، در مقام غيبالغيوب، بيتعين و فاقد اسم، صفت، یا اشاره است، که ورای ادراک عقلی و ذهن محدود انساني قرار دارد.
اسم «هو» و احديت ذاتي
اسم «هو» به احديت ذاتي اشاره دارد، که اولین ظهور الهی و مظهر کمال اجمالي خداوند است، فاقد کثرت و ترکيب.
احديت ذاتي: اسم «هو» به احديت ذاتي اشاره دارد، که اولین ظهور الهی، فاقد کثرت، و مظهر کمال اجمالي است.
تبيين اسم «هو» و مرتبه ظهور
«هو» اولین پرده ظهور ذات بيتعين است که در سوره اخلاص به احديت ذاتي اشاره ميکند و مرتبه اجمال و جمع الجمع کمالات است.
اسم «هو»: «هو» اولین ظهور ذات بيتعين در مرتبه احديت است، که کمال الهی را بهصورت اجمالي نمایان ميکند.
تطبيق با علوم نوين
احديت ذاتي، مشابه نقطه تکين در نظریه پيچيدگي، مبدأ شبکه مشاعي است. مطالعات نيوبرگ نشان ميدهند که حالات شهودي، ادراک وحدت را تقويت ميکنند.
پژوهش مرتبط: مطالعات نيوبرگ نشان ميدهند که حالات شهودي، نواحي مغزي مرتبط با وحدت را فعال ميکنند.
نتيجهگيري
ذات خداوند، بيتعين و در غيبالغيوب است. اسم «هو» به احديت ذاتي، اولین ظهور الهی، اشاره دارد. این مرتبه مبدأ ظهورات است.
تمایز ظهور حقی و خلقی
ظهور حقی (احدیت و واحدیت) و ظهور خلقی (هویت ساری) از هم متمایزند، و هویت ساری حضور خداوند در خلق است بدون عینیت با ذات.
تمایز ظهور حقی و خلقی
ظهور الهی به ظهور حقی (احدیت و واحدیت) و خلقی (هویت ساری) تقسیم میشود. خلق فاقد عینیت با ذات است، اما خداوند با هویت ساری در آن سریان دارد. باید میان مقام ذات (هویت ذاتی) و مقام تجلی و سریان (حق ساری) تفکیک دقیق قائل شد و این دو را با یکدیگر خلط نکرد.
نکته کلیدی: ظهور الهی به ظهور حقی (احدیت و واحدیت) و ظهور خلقی (هویت ساری) تقسیم میشود. خلق فاقد عینیت با ذات است، اما خداوند با هویت ساری در آن حضور دارد.
ظهور حقی: احدیت ذاتی و واحدیت
احدیت ذاتی، وحدت بسیط بدون کثرت، و واحدیت، ظهور اسماء و صفات است. این مراتب به ذات الهی وابستهاند و از خلق متمایزند.
ظهور حقی: احدیت ذاتی (وحدت بسیط بدون کثرت) و واحدیت (ظهور اسماء و صفات) مراتب ظهور حقیاند که به ذات الهی وابستهاند.
ظهور خلقی و هویت ساری
هویت ساری، حضور فیض الهی در خلق است، بدون عینیت با ذات. به آن نفس رحمانی و فیض وجودی نیز میگویند. اولین تعین و ظهور حق تعالی با قید احدیت جمعی در خلق است.
هویت ساری: هویت ساری، حضور فیض الهی در خلق است، بدون عینیت با ذات. خلق مظهر اسماء است، اما از ذات متمایز است.
جلوگیری از خلط احدیت ذاتی و هویت ساری
تمایز ظهور حقی و خلقی، از خلط احدیت و هویت ساری جلوگیری کرده و توحید را حفظ میکند.توجه بر این تمایز مهم است. در معرفت، مفاهیم بنیادینی چون هویت ذاتی و حق ساری، ابزارهایی برای تبیین نحوه صدور و حضور هستی از مبدأ اعلی تا مراتب کثرتاند. واسطه فیض الهی و ظهور حق در مراتب هستی میداند. هویت ساری حقیقتی ظهوری و وحدانی و بسیط است که در تمام مراتب ظهور، از عقل تا ماده، بهطور کامل و بدون تجزیه حضور دارد. این حضور، نه به معنای تقسیم شدن، بلکه به معنای سریان کامل حقیقت واحد در هر مرتبه است. برای تقریب ذهن، می شود به چوب مثال زد که در ساخت اشیای مختلف (میز، صندلی و…) با تمام حقیقتش حضور دارد، نه اینکه بخشی از چوب در یک شیء و بخشی دیگر در شیء دیگر باشد. حق ساری از باطن صقع ربوبی به تعینات مختلف ظهور مییابد و همه ظهورهای عالم، مظاهر آن هستند. این حقیقت، اصل سریان و حضور وحدت در کثرت را نشان میدهد. همه ظهورها، مراتب مختلف یک حقیقتاند که از عالم عقل و مثال تا عالم ماده تنزل مییابند. این فیض ظهوری، همان ظهوری است که از خزائن الهی (عالم امر) تنزل یافته و در دنیا با جسم متحد میشود و در همه مراتب ظهور حضور دارد.
هویت ذاتی یعنی حقیقت وجود یا هویت مطلقه الهی، در همه اسما و صفات جاری و ساری است و هر اسمی، ظهور و مظهر آن حقیقت است که با آن عینیت دارد. حق ساری نیز به معنای حضور و سریان حق (خداوند) در همه اشیای خلقی است، بهگونهای که هیچ ظهور خلقی از فیض و حضور او خالی نیست و هیچ ظهوری از آن بیبهره نیست.
تمایز کلیدی: تمایز ظهور حقی و خلقی، از خلط احدیت ذاتی و هویت ساری جلوگیری میکند و توحید را حفظ مینماید.
نتیجهگیری
ظهور الهی به ظهور حقی و خلقی تقسیم میشود. هویت ساری، حضور فیض الهی در خلق است، بدون عینیت با ذات. تمایز این دو، توحید را حفظ میکند.
نقش اعیان ثابته
اعیان ثابته، علم قالبریزیشده خداوند، واسطه بین حق و خلق هستند. اعیان ثابته، حقایق علمی موجودات در علم الهیاند که ساختار و کیفیت ظهوری هر ظهور را در عالم خلق تعیین کرده و واسطه بین حق و خلق هستند.
تعریف اعیان ثابته: اعیان ثابته، حقایق علمی و ثابت موجودات در علم الهی هستند که واسطه بین حق و خلق بوده و ساختار ظهوری هر ظاهر را در عالم خلق تعیین میکنند.
احکام و صفات اعیان ثابته
اعیان ثابته ثابت، با آن که ظهوری عینی و حقیقی اند، واسطه حق و خلق، تعیینکننده ساختار و کیفیت ظهور هر ظاهر، وابسته به فیض الهی، و مظهر اسماء الهی هستند.
احکام اعیان ثابته: اعیان ثابته ثابت، فاقد وجود عینی، واسطه حق و خلق، تعیینکننده ساختار و کیفیت ظهوری، وابسته به فیض الهی، و مظهر اسماء الهی هستند.
نقش اعیان ثابته در پیوند ظهور حقی و خلقی
اعیان ثابته، ظهور حقی (احدیت و واحدیت) و خلقی (هویت ساری) را پیوند داده و ساختار و کیفیت خلق را تعیین میکنند.
نقش اعیان ثابته: اعیان ثابته، علم قالبریزیشده خداوند، ظهور حقی و خلقی را پیوند داده و ساختار ظهوری خلق را تعیین میکنند.
تطبیق با نظریه سیستمهای پیچیده
اعیان ثابته، مانند الگوهای خودسازمانده در سیستمهای پیچیده، ساختار شبکه هستی را تعیین میکنند.
پژوهش مرتبط: نظریه سیستمهای پیچیده نشان میدهد که الگوهای خودسازمانده، مشابه اعیان ثابته، ساختار شبکههای هستی را تعیین میکنند.
نتیجهگیری
اعیان ثابته، علم قالبریزیشده خداوند، واسطه بین حق و خلق هستند که ظهور حقی و خلقی را پیوند میدهند. این اعیان، ساختار وجودی خلق را تعیین میکنند.
چهار عالم ظهور خلقی
چهار عالم خلقی، شامل ناسوت، مثال، ملکوت، و جبروت، مراتب سلسلهمراتبیظهور خلقی را تشکیل میدهند که مراحل کمال انسانی را نشان میدهند. انسان کامل، با توانایی حضور در تمامی این عوالم، به همراه ظهور ربوبی ظهور جمعی اسماء الهی دست مییابد. این مفهوم، در کتاب آگاهی و انسان الاهی نوشته صادق خادمی، بهویژه در بخشهای مرتبط با آگاهی الاهی و سیر انسان به سوی کمال، تبیین شده است. خادمی این عوالم را در چارچوب نظام مشاعی بهعنوان لایههای شبکه هستی، معرفی کردهد که میتواند. انسان را با درک به لایه آنها، به معرفتی توحیدی و تجلی برساند.
چهار عالم خلقی: ناسوبت، مثال،، ملکولت، و جبروت، مراتبت ظهرهری خلقی و مراحال کمال انسانی را تشکیل میدهند.
تببین عالم در کتاب آگاهی و انسان الهی
در کتاب آگاهی و انسان الاهی، عوالم ظهور خلقی بهعنوان مراتب سیر آگاهی و ظهور انسان الاهی معرفی شده اند. کتاب تأکید دارد که این عوالم، حضراتی هستند که هر یک ویژگیهای خاص خود را دارند و انسان با پیمودن آنها، جمعیت می یابد. در ادامه، هر عالم با استناد به متن کتاب و منابع عرفانی شرح داده میشود:
- ناسوت (حضرت موجود):
ناسوت، عالم ماده و محسوسات است که انسان با جسم و تن خود در آن زیست میکند. خادمی در کتاب، ناسوت را عالم ظهور مادی و پایینترین مرتبه وجود میداند. او مینویسد: «ناسوت، عالم تنتمند است که آگاهی در آن با حواس ظاهری و ادراکات مادی شکل میگیرد، اما این عالم، نقطه آغاز سیر به سوی عوالم بالاتر است».
ابنعربی در فتوحات مکیه، ناسوت را عالم محدودیتهای زمانی و مکانی میداند، و علامه طباطبایی در تفسیر الميزان، آن را عالم شهادت مینامد که انسان با حواس ظاهری به درک آن میپردازد (ج 2، ص 25). خادمی تأکید دارد که ناسوت، بستری برای تجربه آگاهی تنمند است، اما انسان کامل از محدودیتهای آن فراتر میرود.
نقل از کتاب: «حضرت ناسوت، عالم آگاهی تنمند است که انسان در آن با جسم و حواس ظاهری به تجربه واقعیت میپردازد، اما این عالم، مقدمهای برای صعود به مراتب بالاتر است.»
- مثال (عالم خیال منفصل):
عالم مثال، مرتبهای واسطه بین ناسوت و ملکوت است که به عالم برزخ یا خیال منفصل معروف است. خادمی در کتاب، این عالم را محل ظهور صور خیالی و شهودات باطنی میداند و مینویسد: «ظهور مثالی، عالمی است که معانی مجرد در قالب صور خیالی ظاهر میشوند، مانند رؤیای صادقه و مکاشفات» . او این عالم را جایی میداند که انسان با تخیل فعال و شهود به درک حقایق میرسد.
«ظهور مثالی، عالمی است که انسان در آن با صور خیالی و شهودات باطنی مواجه میشود، و این عالم، واسطهای برای درک حقایق ملکوتی است.» - ملکوت (عالم ارواح و معانی):
ملکوت، عالم مجردات و حقایق نورانی است که از محدودیتهای مادی آزاد است. خادمی در کتاب، ملکوت را «ظهور ملکوتی» مینامد و آن را عالم ارواح و معانی تثبیت شده ولی نازل نسبت به ارواح جبروت معرفی میکند: «ملکوت، عالم نورانیت است که انسان با قلب مجرد و ادراکات معنوی به آن راه مییابد». او تأکید دارد که در این عالم، انسان با فرشتگان، ارواح مؤمنان، و حقایق توحیدی ارتباط برقرار میکند.
نقل از کتاب آگاهی و انسان الاهی: «ظهور ملکوتی، عالم ارواح و معانی است که انسان با قلب مجرد به آن وارد میشود و حقایق توحیدی را شهود میکند.»
- جبروت (عالم اسماء و صفات الهی):
جبروت، بالاترین مرتبه عوالم ظهوری و خلقی است که به ارواح اختصاص دارد. او تأکید دارد که این عالم، مرتبهای است که انسان با روح باطنی به آن میرسد خادمی جبروت را در نظام مشاعی، لایه نهایی شبکه خلق میداند که انسان کامل با عشق و وحدت، به آن متصل میشود.
عوالم ظهوری خلق: ناسوت (ماده)، مثال (خیال منفصل)، ملکوت (قلب)، و جبروت (ارواح) نقشه ظهور خلقی و مراحل کمال انسانی را تشکیل میدهند.
انسان کامل و ظهور جمعی اسماء الهی
خادمی در آگاهی و انسان الاهی تأکید دارد که انسان کامل، بهعنوان خلیفةالله، با حضور در تمامی عوالم وجودی، به ظهور جمعی اسماء الهی میرسد. او مینویسد: «انسان کامل، مظهر تمام اسماء الهی است که با سیر در حضرات ناسوت، مثال، ملکوت، و جبروت، به مقام وحدت با حق میرسد». این سیر، در نظام مشاعی، بهعنوان اتصال گره انسانی به تمامی لایههای شبکه هستی تبیین میشود.
خادمی فرآیند خلافت انسان از حق تعالی را با تأکید بر نقش ولایت و استادمحوری در نظام مشاعی شرح میدهد: «انسان کامل، با هدایت استاد و انس با جامعه توحیدی، از ناسوت به جبروت سیر میکند و تمامی کمالات خلقی الهی در او متجلی میشود».
نقل از کتاب: «حضرت انسان کامل، با حضور در تمامی حضرات، مظهر احدی و جامع اسماء الهی است که در نظام مشاعی، به وحدت با حق میرسد.»
ارتباط با نظام مشاعی و آگاهی الاهی
خادمی در کتاب، نظام مشاعی را چارچوبی برای درک عوالم وجودی معرفی میکند. او مینویسد: «نظام مشاعی، شبکهای از لایههای آگاهی است که هر لایه، مرتبهای از عوالم وجودی را نشان میدهد. انسان با اتصال به این لایهها، به آگاهی الاهی میرسد». این نظام، بر تعاملات جمعی و هدایت استاد در جامعه توحیدی تأکید دارد.
در این چارچوب، عوالم وجودی بهعنوان لایههای شبکهای توصیف میشوند که هر لایه، گرههای خاصی (مانند انسان، فرشتگان، یا اسماء الهی) را دربرمیگیرد. انسان کامل، با اتصال به این لایهها، به درک توحیدی و تجلی اسماء الهی میرسد. خادمی تأکید دارد که این سیر، از طریق انس و محبت در جامعه توحیدی ممکن است: «انس با انسان الاهی و استاد، انسان را از ناسوت به جبروت هدایت میکند».
شبکه مشاعی آگاهی: «نظام مشاعی، شبکهای از آگاهی است که عوالم وجودی را بهعنوان لایههای متصل به هم نشان میدهد، و انسان کامل با اتصال به این لایهها، به کمال الهی میرسد.»
تطبیق با علوم نوین: مدلهای سلسلهمراتبی آگاهی
این مفاهیم عرفانی را می شود با علوم نوین، بهویژه علوم شناختی، تطبیق داد. آگاهی انسان در مراتب مختلف، از ادراک حسی در ناسوت تا شهود نورانی در جبروت، مشابه مدلهای سلسلهمراتبی علوم شناختی است. مطالعات دیوید چالمرز (1996) در ذهن آگاه نشان میدهند که آگاهی در سطوح مختلف (حسی، تخیلی، عقلی، متعالی) عمل میکند، که با عوالم وجودی همراستاست. خادمی این تطبیق را در نظام مشاعی بهعنوان اتصال گرههای آگاهی به لایههای شبکه هستی تبیین میکند.
نقل از کتاب آگاهی و انسان الاهی: «آگاهی تنمند در ناسوت، با ادراکات حسی آغاز میشود، اما با سیر در عوالم مثال، ملکوت، و جبروت، به آگاهی نورانی و الاهی میرسد.»
آیات قرآنی و ارتباط با عوالم وجودی
خادمی در کتاب، از آیات قرآنی برای تبیین عوالم وجودی استفاده میکند. آیه زیر، که در ابتدای متن کتاب ذکر شده، به وحدت الهی و مراتب ظهور اشاره دارد:
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ﴿٢٢﴾
ترجمه فولادوند:
اوست خداوندى كه جز او معبودى نيست، داناى نهان و آشكار است، اوست رحمان و رحيم.
خادمی این آیه را نشاندهنده ارتباط غیب (ملکوت و جبروت) و شهادت (ناسوت) میداند و مینویسد: «خداوند، عالم به غیب و شهادت است، و انسان کامل با سیر در این عوالم، به علم الهی میرسد».
همچنین، آیه سوره اخلاص، که محور درسگفتارهای خادمی است، به احدیت الهی و مبدأ عوالم ظهوری اشاره دارد:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ﴿١﴾
ترجمه فولادوند:
بگو: اوست خدای یگانه.
تحلیل تکمیلی: نقش ولایت و رجعت
خادمی در کتاب، نقش ولایت را در سیر عوالم وجودی برجسته میکند. او مینویسد: «ولایت، باطن رسالت است و انسان با ربط ولایی به انسان الاهی، از ناسوت به جبروت سیر میکند». این سیر، در دوران رجعت به اوج خود میرسد، جایی که انسانهای کامل با تن ناسوتی به ناسوت بازمیگردند تا عدالت الهی را محقق کنند.
رجعت، بهعنوان بازگشت نفوس به ناسوت برای استیفای حقوق و اجرای عدالت، با عوالم ظهور مرتبط است. خادمی تأکید دارد که رجعت، نه صرفاً تمثل مثالی، بلکه حضور واقعی با تن ناسوتی است: «رجعت اولیاء الهی با تن ناسوتی است، و ناسوت، کانون حضورشان با نفس و روح باطنی است».
نقل از کتاب: «رجعت، بازگشت نفوس به ناسوت با تن واقعی است، به عدالت عادی در نظام الهی محقق و مثمر هنا ظهوره کامل درامان نجات است.»
چهار عالم وجودی (ناسوت، مثال، ملکوت، جبروت) در کتاب آگاهی و انسان الاهی بهعنوان مراتب سير و كمال انسانيت تبیین شدهاند. انسان كامل، با سير در اين عالم و اتصال به لايهي نظام مشاعي، به ظهور جمعي اسماء الهي ميرسد. خادمي با استناد به آيات قرآني، ديدگاه هي عرفاني، و تطبيق با علوم شناختي، اين مفاهيم را در چارچوبي منسجم ارائه ميدهد. نقش دين، انس، و استادمحوري در اين سير، و همچنين اهميت رجعت بهعنوان تحقق عدالت الهي، از نكات برجسته كتاب هستند.
مراتب قرب الهی
مراتب قرب الهی، بهعنوان مراتب سیر انسان به سوی حقتعالی، در چهار نوع قرب نوافل، قرب فرائض، قرب جامع (جمعالجمع)، و قرب مطلق در متن کتاب آگاهی و انسان الاهی و فایل ارائهشده تبیین شدهاند. این مراتب، نهتنها مراحل کمال انسانی را نشان میدهند، بلکه بهعنوان زیرسیستمهای نظام مشاعی، در شبکهای از آگاهی و ظهور جریان دارند. مطلق قرب، بهعنوان بالاترین مرتبه، انسان کامل را به مقام احدیت و وحدت کامل با حق میرساند. در ادامه، هر مرتبه با استناد به متن و تحلیل عرفانی شرح داده میشود.
مراتب قرب الهی: قرب نوافل، قرب فرائض، قرب جامع، و قرب مطلق، مراحل سیر انسان به سوی وحدت با حقتعالی در نظام مشاعی هستند.
تبیین مراتب قرب الهی
- قرب نوافل:
قرب نوافل، مرتبهای است که بنده با انجام اعمال مستحبی و نوافل، به حقتعالی نزدیک میشود. در این مرتبه، خداوند بهصورت ابزاری، گوش، چشم، و دست بنده میشود، و بنده در جهت ربانی فانی میگردد. در این قرب و انس، خداوند بهطور ابزاری گوش و چشم و دست و علم و آگاهی بنده میشود. این قرب، به فنای صفتی منجر میشود، جایی که صفات بشری در صفات الهی فانی میشوند، اما تعین عبد همچنان باقی است.
روایت نقلشده از امام باقر (ع) در متن تأیید میکند: «و إنه لیَتَقرَّب إلیَّ بالنافلة حتى أحبَّه فإذا أحببته کنتُ إذا سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به». یعنی بنده با نوافل به خدا نزدیک میشود تا جایی که خدا ابزار ادراک او میگردد.
ابنعربی در فصوص الحکم (فص حکمت رحمانی) این مرتبه را به تخلق بنده به اخلاق الهی نسبت میدهد، و علامه طباطبایی در رسائل توحیدی آن را مرتبهای میداند که بنده با محبت الهی، مظهر صفات حق میشود.
«در قرب نوافل، خداوند بهطور ابزاری گوش و چشم و دست و علم و آگاهی بنده میشود. شدت محبت و قرب و وحدت، خداوند را گوش و چشم بنده گردانده است.
- قرب فرائض:
قرب فرائض، مرتبهای بالاتر است که بنده با انجام واجبات، واسطه ادراک و کردار خداوند میشود. در این مرتبه، بنده به فنای ذاتی میرسد، و جهت خلقی او محو میشود. متن میگوید: «مقربان فرائضی، خود واسطهى ادراکی و کرداری خداوند میباشند… این قرب، مقام قرب و فنای ذاتی و ولایت کلیست».
در این حالت، بنده با جوارح خود ابزار حق میشود، مانند نمازگزار که «سمع الله لمن حمده» را با لسان حق جاری میکند . روایت مذکور نیز این مرتبه را تأیید میکند: «و ما یتقرب إلیَّ عبد من عبادی بشیء أحب إلیَّ مما افترضت علیه» ، یعنی محبوبترین تقرب، از طریق فرائض است.
ابنعربی در فتوحات مکیه (ج 2، ص 120) این مرتبه را مقام ولایت کلی میداند، و علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، آن را مرتبهای توصیف میکند که بنده به کنه صفات الهی دست مییابد.
در قرب فرائضی، بنده کرداری را میآورد که خداوند آنها را ایجاب کرده است و موجب فنای ذاتی و محوشدن جهت خلقی میگردد.
- قرب جامع (جمعالجمع):
قرب جامع، مرتبهای است که بنده هر دو قرب نوافل و فرائض را بهصورت همزمان و فعلی داراست. این مرتبه، مقام بقای بعد از فنا است، جایی که بنده هم مظهر صفات الهی است و هم ابزار فعل حق. متن میگوید: «مقرّبان جامع بین دو قرب نوافل و فرائض که هر دو قرب را با هم بهطور فعلی دارند، برخوردار از مرتبهی جمعالجمع و کمال به موهبتاند».
این مرتبه، انسان کامل را به وحدت با اسماء و صفات الهی میرساند، و او در عین حضور در هر دو قرب، به کمال موهبتی دست مییابد. این مرتبه مقام انسان کامل است که مظهر جامع اسماء الهی است. بنده به جمع بین غیب و شهادت میرسد.
آگاهی و انسان الاهی: «مقرّبان جامع بین دو قرب نوافل و فرائض، برخوردار از مرتبهی جمعالجمع و کمال به موهبتاند.»
- قرب مطلق:
قرب مطلق، بالاترین مرتبه قرب الهی است که بنده از هرگونه قید و محدودیت آزاد میشود و در مقام احدیت قرار میگیرد. در این مرتبه، انسان کامل میتواند به اراده خود در هر قرب (نوافل، فرائض، یا جامع) ظاهر شود و دوران میان آنها داشته باشد. متن میگوید: «مقرّبان مطلق و کلی به هیچیک از این احوال سهگانه مقید و محدود نیستند، بلکه در هر قربی و در جمع میان هر دو قرب نوافل و فرائض، بدون تقیّد به یکی، میتوانند ظاهر شوند» .
این مرتبه، مقام ولایت مطلقه است که انسان کامل با اراده خود به علم غیب و سرّالقدر دسترسی مییابد. روایت از امام صادق (ع) تأیید میکند: «إن الإمام إذا شاء أن یعلم علم»، یعنی امام هرگاه بخواهد، میداند. این مرتبه، مقام احدیت جمع است؛ مرتبهای که انسان به وحدت کامل با ذات حق تعالی میرسد.
آگاهی و انسان کامل: «مقرّبان مطلق و کلی… در هر قربی و در جمع میان هر دو قرب نوافل و فرائض، بدون تقیّد به یکی، میتوانند ظاهر شوند و دوران میان سه قرب پیشین دارند.»
مطلق قرب: بالاترین مرتبه قرب الهی، مقام احدیت است که انسان کامل با اراده خود به علم غیب و وحدت با حق دست مییابد.
ارتباط مراتب قرب با نظام مشاعی
مراتب قرب الهی در نظام مشاعی، بهصورت لایههای شبکهای آگاهی جریان دارند. خادمی در کتاب آگاهی و انسان الاهی نظام مشاعی را شبکهای از لایههای وجودی و آگاهی توصیف میکند که انسان با اتصال به آنها به کمال میرسد. در این چارچوب:
- قرب نوافل: لایهای است که بنده با آگاهی صفتی و محبت به حق متصل میشود.
- قرب فرائض: لایهای که بنده با آگاهی ذاتی و فنای عمل در فعل حق، به لایههای عمیقتر شبکه وارد میشود.
- قرب جامع: لایهای که بنده به جمع بین لایههای صفتی و ذاتی میرسد و مظهر جامع اسماء الهی میشود.
- قرب مطلق: لایه نهایی که بنده به وحدت شبکه مشاعی و احدیت الهی متصل میشود و در تمامی لایهها حضور آزاد دارد.
متن تأیید میکند: «آگاهی، سعه و گستردگی ظهوری میآورد… با لحاظ بیانتها و پایانناپذیر بودن مراتب تجلی و فعلیت بینهایت ظهور و بطون الهی، آگاهی پایانه و سیریپذیری ندارد». این بینهایتبودن، امکان سیر در مراتب قرب را در نظام مشاعی فراهم میکند.
نقش آگاهی و علم در مراتب قرب
آگاهی، محور اصلی سیر در مراتب قرب است. خادمی میگوید: «قویترین آگاهی از سنخ وحدت است که مرز میان فاعل شناسا و معلوم… برداشته میشود». این وحدت در مراتب قرب به شرح زیر است:
- قرب نوافل: آگاهی صفتی، با تخلق به صفات الهی.
- قرب فرائض: آگاهی ذاتی، با محو تعین خلقی و دسترسی به سرّالقدر.
- قرب جامع: آگاهی جمعآوری، با تجلی وحدت در اسماء و صفات.
- قرب مطلق: آگاهی ارادی، با احاطه بر ظاهر و باطن و دسترسی به علم غیب.
روایت از امیرمؤمنان (ع) در متن تأیید میکند: «إن رسول الله علمنی ألف باب من الحلال و الحرام… حتی علمت علم المنایا و البلایا و فصل الخطاب» (سطر 171)، که نشاندهنده آگاهی کامل در قرب مطلق است.
آیات قرآنی مرتبط
- آیه توحید و قرب:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ
ترجمه: بگو: اوست خدای یگانه.
این آیه، مبدأ احدیت را نشان میدهد که در قرب مطلق محقق میشود.
- آیه علم غیب:
عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهَرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدٌ إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ
ترجمه: داناى نهان است و كسى را بر غيب خود آگاه نمىكند جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد.
این آیه (جن، 26-27) نشاندهنده دسترسی انسان کامل به علم غیب در قرب مطلق است.
تطبیق با علوم نوین
مراتب قرب، مشابه مدلهای سلسلهمراتبی آگاهی در علوم شناختی هستند. دیوید چالمرز (1996) در ذهن آگاه، آگاهی را در سطوح حسی، تخیلی، عقلی، و متعالی تقسیم میکند. قرب نوافل به آگاهی صفتی (حسی و تخیلی)، قرب فرائض به آگاهی ذاتی (عقلی)، و قرب مطلق به آگاهی متعالی (وحدت با کل) قابل تطبیق است. نظام مشاعی، این سطوح را بهعنوان لایههای شبکهای آگاهی توصیف میکند.
نتیجهگیری
مراتب قرب الهی (نوافل، فرائض، جامع، و مطلق) در نظام مشاعی، مراحل سیر انسان به سوی وحدت با حقتعالی را نشان میدهند. قرب مطلق، بهعنوان بالاترین مرتبه، انسان کامل را به مقام احدیت و آگاهی ارادی از غیب و شهادت میرساند. این مراتب، با آگاهی، ولایت، و فنای در حق مرتبط هستند و در شبکه مشاعی بهصورت لایههای وجودی جریان مییابند. روایات، آیات قرآنی، و دیدگاههای عرفانی، این مراتب را تأیید میکنند.
اختیار در عالم ناسوت
عالم ناسوت، پایینترین مرتبه در سلسله عوالم ظهور خلقی (ناسوت، مثال، ملکوت، جبروت) است که عالم ماده، محسوسات، و محدودیتهای زمانی و مکانی در آن جریان دارد.
انسان در این عالم با جسم و حواس ظاهری زیست میکند و بهواسطه اختیار، قادر به انتخاب میان خیر و شر است.
کتاب آگاهی و انسان الاهی تأکید دارد: «بزرگترین امتیاز ناسوت این است که عالم تغییر میباشد و آزادی و اختیار در آن است».
این اختیار، انسان را مسئول اعمالش میسازد و فرصتی برای تعامل با شبکه هستی در نظام مشاعی فراهم میکند تا به سوی قرب الهی سیر کند.
ناسوت، بستری است که انسان میتواند احکام الهی را توسعه دهد یا نقض کند، و این انتخابها، سرنوشت ابدی او را رقم میمیزنند.
ناسوت و اختیار: ناسوت، عالم ماده و اختیار است که انسان با اراده آزاد خود میتواند احکام الهی را توسعه دهد یا نقض کند، و این اختیار، بستری برای تعامل با شبکه هستی و حرکت به سوی قرب الهی فراهم میسازد.
تبیین اختیار در عالم ناسوت
- ناسوت: عالم ماده، تغییر، و اختیار:
ناسوت، عالم حضور فعل مقید حقتعالی است که با ویژگی تغییرپذیری و اختیار از سایر عوالم متمایز است. ناسوت، عالم تغییر و تبدیل میباشد و آزادی و اختیار در آن است.
این عالم، متراکم و پویاست، و حرکت در آن با شتاب بیشتری نسبت به عوالم دیگر رخ میدهد:
«ناسوت، حضرتیست متراکم که حرکت و ارتقا در آن سرعت و شتاب دارد» .
انسان در ناسوت، با کالبد جسمانی و حواس ظاهری، به آگاهی حسی دست مییابد و میتواند مسیر رستگاری یا شوربختی را انتخاب کند.
«بزرگترین امتیاز ناسوت این است که عالم تغییر و تبدیل میباشد و آزادی و اختیار در آن است.»
- اختیار: توسعه یا نقض احکام الهی:اختیار در ناسوت، انسان را قادر میسازد تا احکام الهی را توسعه دهد (با عمل به واجبات و مستحبات) یا نقض کند (با معاصی).
این اختیار، ریشه در آزادی مشاعی دارد: «اختیاردر ناسوت پیشارجعت، آن را محکم ساخته است».
هر کردار، دو حکم دارد: حکم بشری ناسوتی (موقت) و حکم مثالی ابدی (برزخ یا رجعت).
اختیار ویژگی خلافت انسانی و ابزار ولایت الهی است.
«هر کرداری در ناسوت، یک حکم بشری ناسوتی و محدود و یک حکم و قضاوت مثالی و ابدی دارد.»
- اختیار و تعامل با شبکه هستی:
اختیار، انسان را گرهای فعال در شبکه هستی در نظام مشاعی قرار میدهد:
«ناسوت، حضرتیست که واحد آن ماده و طبیعت است و کارپردازی در آن اقتضایی و مشاعی است».
حرکت در ناسوت، اشتدادی و به سوی کمال است: «حركت ماده اشتدادیست و بهسوی برترشدن در حال حرکت است» .
انسان با انتخاب خیر، به لایههای بالاتر (مثال، ملکوت) متصل میشود.
خادمی تأکید دارد: «نظام مشاعی، شبکهای از آگاهی است که عوالم را به هم متصل میکند». اختیار، کلید اتصال به حقایق الهی و سفردر حضرات چهارگانه است.
«در دل هر ذرّة ناسوتی، عشق به کمالِ قائم به ذات نهفته است و این عشق، کمالبخش هر پیداییست.»
- اختیار و سیر به سوی قرب الهی:
اختیار، ابزار سیر از ناسوت به قرب الهی است: «ناسوت، بستر و فرصتی محدود برای آگاهی و دانایی و عاشقیست».
انسان با اعمال صالح، از آگاهی حسی به آگاهی نورانی صعود میکند: «ناسوت، عالم تسبیح است که حیات، علم، و عشق در آن سرایان دارد».
«انسان می تواند با هدایت استاد و انس با جامعه توحیدی، از ناسوت به جبروت و فراتر از آن به عوالم فراتجرد سیر کند.»
اختیار و قرب: اختیار در ناسوت، انسان را قادر میسازد تا با خیر انتخاب و عمل صالح، به لایههای بالاتر شبکه متصل و به قرب الهی برسد.
آیات قرآنی مرتبط
- آیه اختیار و مسئولیت:
«وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً»
ترجمه: هرکه در این دنیا کور باشد، در آخرت نیز کور و گمراهتر است.
این آیه (اسراء، 72) نشان میدهد که انتخابهای ناسوتی، سرنوشت اخروی دارد.
تطبیق با علوم نوین
اختیار در ناسوت، مشابه مدلهای تصمیمگیری در علوم شناختی است.
دیوید چالمرز (1996) در *ذهن آگاه*، آگاهی را در سطوح حسی و ارادی تقسیم میکند.
اختیار ناسوتی به آگاهی ارادی قابل تطبیق است.
نظریه سیستمهای پیچیده، ناسوت را شبکهای پویا میداند که گرههای انسانی با اختیار، تعادل آن را شکل میدهند.
نظام مشاعی، این شبکه را لایههای آگاهی و وجود توصیف میکند.
نتیجهگیری
ناسوت، عالم ماده، تغییر، و اختیار است که انسان با اراده آزاد، میتواند احکام الهی را توسعه دهد یا نقض کند.
این اختیار، انسان را مسئول سرنوشت خود میسازد و فرصتی برای تعامل با شبکه هستی در نظام مشاعی فراهم میکند.
با خیر و عمل صالح، انسان از آگاهی حسی ناسوت به آگاهی نورانی عوالم بالاتر صعود میکند و به قرب الهی میرسد.
ناسوت، نقطه آغاز سیر به سوی کمال است، و اختیار، کلید این حرکت وجودی است.
اختیار و محدودیتهای آن در ناسوت
مقدمه
عالم ناسوت، عالم ماده و محدودیتها، بستر اختیار انسانی است. اختیار، موهبتی از حقتعالی است که انسان را قادر به انتخاب خیر و شر میکند. بزرگترین امتیاز ناسوت این است که عالم تغییر و تبدیل میباشد و آزادی و اختیار در آن است». این اختیار در چارچوب احکام الهی عمل میکند و نباید در تقابل با اراده حق قرار گیرد. خادمی مینویسد: «انسان در ناسوت، با اختیار خود میتواند به سوی کمال حرکت کند یا از آن دور شود» (ص ۱۸۰). اختیار، مشابه آزادی در فلسفه ذهن، در شبکهای از محدودیتها جریان دارد و انسان را مسئول سرنوشت خود میسازد.
اختیار در ناسوت: اختیار، موهبتی الهی است که از حقتعالی سرچشمه گرفته، در چارچوب احکام الهی عمل میکند و نباید در تقابل با اراده حق قرار گیرد.
تبیین اختیار و محدودیتهای آن در ناسوت
- سرچشمه اختیار: موهبت الهی از حقتعالی
اختیار، هدیهای از حقتعالی است که انسان را مسئول میسازد. فایل: «اراده و اختيار به ناسها تكليف و مسؤوليتپذيرى شرعى داده است». خادمی: «اختیار، جلوهای از اسماء الهی در انسان است». اختیار مظهر اسم «مختار» و موهبتی برای تکلیف است. اختیار، مانند جویباری است که از چشمه حق جاری میشود.
«اراده و اختيار در كنار علم، عقل و قدرت نسبى، به ناسها تكليف و تعهد و مسؤوليتپذيرى شرعى داده است.»
- محدودیتهای اختیار: چارچوب احکام الهی
اختیار در چارچوب احکام الهی و نظام مشاعی محدود است. فایل: «ناسوت، حضرتىست متراكم كه حركت در آن سرعت دارد». اختیار، مانند پرندهای است که در قفس احکام الهی پرواز میکند. محدودیتها شامل تکلیف شرعی، اقتضائات ناسوت، و شبکه مشاعی است.«اختیار در ناسوت، مانند پرندهای است که در قفس احکام الهی پرواز میکند.»
- اختیار و نظام مشاعی: تعامل با شبکه هستی
اختیار، انسان را گرهای فعال در شبکه مشاعی میسازد. ناسوت، حضرتىست كه كارپردازى در آن اقتضايى و مشاعى است. نظام مشاعی، شبکهای از آگاهی است که اختیار کلید اتصال به آن است. انسان با انتخاب خیر، به لایههای بالاتر متصل میشود. اختیار، مانند نخهایی است که گرههای انسانی را در شبکه هستی میبافد.«ناسوت، حضرتىست كه كارپردازى در آن اقتضايى و مشاعى و با فعاليت درهمتنيده است.»
- اختیار و سیر به سوی قرب الهی
اختیار، ابزار سیر به قرب الهی است. ناسوت، بستر و فرصتى محدود براى آگاهى و عاشقىست.
اختیار و قرب: اختیار، موهبتی الهی است که در چارچوب احکام الهی، انسان را به لایههای بالاتر شبکه مشاعی و قرب الهی هدایت میکند.
تطبیق با فلسفه ذهن و علوم نوین
اختیار، مشابه آزادی در فلسفه ذهن است. دیوید چالمرز (1997) آزادی را انتخاب در محدودیتهای شناختی میداند. اختیار ناسوتی، در چارچوب احکام الهی عمل میکند. نظریه سیستمهای پیچیده، ناسوت را شبکهای پویا میداند که گرهها با اختیار، تعادل را شکل میدهند. جان سرل (1983) اختیار را ترکیبی از اراده و محدودیتهای عقلانی میبیند.
آیات قرآنی مرتبط
- آیه اختیار و تکلیف:
«إنّا هديناه السبيل إما شاكراً وإما كفوراً»
ترجمه (وفولادوند): ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است یا ناسپاس.
این آیه (انسان، ۳) سرچشمه الهی اختیار را نشان میدهد.
- آیه چارچوب الهی:
«وما كان لمؤمن ولا مؤمنة إذا قضى الله ورسوله أمراً أن يكون لهم الخيرة من أمرهم»
ترجمه (وفولادوند): هیچ مؤمنی را نرسد که چون خدا و رسولش حکمی کنند، اختیاری داشته باشند.
این آیه (احزاب، ۳۶) محدودیت اختیار را نشان میدهد.
نتیجهگیری
اختیار در ناسوت، موهبتی الهی است که از حقتعالی سرچشمه گرفته و در چارچوب احکام الهی عمل میکند. این اختیار، انسان را مسئول سرنوشت خود میسازد و او را در شبکه مشاعی فعال میکند. با انتخاب خیر، انسان به آگاهی نورانی و قرب الهی میرسد. محدودیتها، مانند قفسی الهی، اختیار را به سوی وحدت هدایت میکنند.
نقش استاد و ولی الهی
در نظام مشاعی، که شبکهای درهمتنیده از آگاهی و وجود است، استاد و ولی الهی نقشی محوری در هدایت انسان به سوی قرب الهی دارند. استاد، با شناخت ویژگیهای منحصربهفرد هر فرد، او را در مسیر توحید و کمال راهنمایی میکند، و ولی الهی، بهعنوان مظهر اسم اعظم «هو»، تجلی کامل وحدت الهی است. «ناسوت، بستر و فرصتی محدود برای آگاهی و دانایی و عاشقیست». استادمحوری، اصل کلیدی نظام مشاعی است که هر گره را به جایگاه توحیدی خود متصل میکند. خادمی مینویسد: «انسان کامل، با هدایت استاد و انس با جامعه توحیدی، از ناسوت به جبروت سیر میکند».
استادمحوری: اصل کلیدی نظام مشاعی که استاد و ولی الهی، هر انسان را به جایگاه توحیدی و قرب الهی هدایت میکنند.
تبیین نقش استاد و ولی الهی
- استاد: راهنمای شخصیسازیشده به سوی قرب الهی
استاد، با شناخت ویژگیهای اختصاصی هر فرد، مسیر منحصربهفرد او را به سوی قرب الهی ترسیم میکند. خادمی تأکید دارد: «استاد، مربیای است که با شناخت گرههای وجودی شاگرد، او را به لایههای بالاتر شبکه مشاعی متصل میکند». ناسوت، طبيعتى معقول و حكيم است كه اگر كسى را عاشق خداوند بيابد، الهامبخش درستى براى وى میشود».
«استاد، مربیای است که با شناخت گرههای وجودی شاگرد، او را به لایههای بالاتر شبکه مشاعی متصل میکند.»
- ولی الهی: مظهر اسم «هو» و تجلی وحدت
ولی الهی، انسان کامل و مظهر اسم «هو» است که وحدت ذات و صفات الهی در او متجلی میشود. حركت تسبيحى پديدارها غايت حقيقى ظهور و تجلّىست». ولی الهی، مظهر تجلی حق است. ولی الهی، مظهر اسماء حسنی است. ولی، مانند آینه الهی، حق را منعکس میکند.«ولی الهی، مظهر اسماء حسنی است که با ولایت خود، شاگردان را به مقام توحید میرساند.»
- استادمحوری: اصل کلیدی نظام مشاعی
استادمحوری، هر گره را به جایگاه توحیدی متصل میکند.همه براى همه هستند. استادمحوری شامل شخصیسازی هدایت، اتصال به شبکه، و تزکیه است. استادمحوری، کلید اتصال گرههای انسانی به شبکه توحیدی است». استاد مربی محبت و واسطه بقای بعد از فناست.«استادمحوری، کلید اتصال گرههای انسانی به شبکه توحیدی است.»
- نقش استاد و ولی الهی در سیر به قرب الهی
استاد و ولی الهی، انسان را در مراتب قرب هدایت میکنند. فایل: «ولىّ الاهى ميتواند فرد گرفتار را از عذاب رهايى بخشد». خادمی: «برای محبی بدون استاد، سیر به سوی قرب الهی ممکن نیست».«بدون استاد، سیر به سوی قرب الهی ممکن نیست، زیرا او کلید اتصال به شبکه مشاعی است.»
استاد و ولی: استاد با هدایت شخصیسازیشده و ولی الهی با ولایت کامل، انسان را از ناسوت به جبروت و قرب الهی رهنمون میکنند.
ارتباط استادمحوری با نظام مشاعی
نظام مشاعی، شبکهای از گرههای آگاهی است که استاد هر گره را به جایگاه توحیدی متصل میکند. «انسان با كالبد جسمانى با ناسوت و در نظامى مشاعى ارتباط مىگيرد». استاد، این ارتباط را بالفعل میکند. نظام مشاعی، بدون استادمحوری، مانند شبکهای بدون اتصال است.
تطبیق با علوم نوین
استادمحوری، مشابه مدلهای یادگیری هدایتشده در علوم شناختی است. دیوید چالمرز (1996) یادگیری را فرایندی مربیمحور میداند. نظریه سیستمهای پیچیده، نظام مشاعی را شبکهای پویا میداند که استاد، مانند نود مرکزی، ارتباطات را تقویت میکند.
نتیجهگیری
استاد و ولی الهی، انسان را از ناسوت به جبروت و قرب الهی هدایت میکنند. استادمحوری، اصل کلیدی نظام مشاعی است که هر گره را به جایگاه توحیدی متصل میکند. استاد، با هدایت شخصیسازیشده، و ولی الهی، با مظهریت اسم «هو»، مسیر وحدت را هموار میسازند.
بیتعینی انسان کامل
انسان کامل، مظهر تام اسماء الهی، از تعینات رها است و با تمامی ظهورات سازگار میشود. بیتعینی، او را قادر میسازد تا در شبکه مشاعی، تجلیات حق را بازتاب دهد.جهت حقیقى به وحدت میگراید که حقتعالا با احدىِ جمع خود تجلّى نموده است. انسان کامل، چون از تعینات رها شده، با همهی موجودات در وحدت است. این ویژگی، مشابه انعطافپذیری تام در سیستمهای پیچیده است.
بیتعینی انسان کامل: انسان کامل، فاقد تعین، با تمامی ظهورات سازگار است و تجلیات حق را بازتاب میدهد.
تبیین بیتعینی انسان کامل
- بیتعینی: رهایی از محدودیتهای وجودی
بیتعینی، رهایی از تعینات (نفس، مکان، زمان) است. حركت تسبیحی پديدارها غایت ظهور و تجلّىست. انسان کامل، از خودیت رها شده، در ظهورات الهی حضور جمع الجمع دارد و مظهر وحدت ذاتی است.«انسان کامل، چون از خودیت رها شده، در همهی ظهورات الهی حضور دارد.»
- سازگاری با تمامی ظهورات: وحدت با کثرت
انسان کامل با ظهورات الهی و کائناتی سازگار است. ناسوت، حضرتىست كه كارپردازى در آن مشاعى و درهمتنيده است. انسان کامل، با هر ظهوری هماهنگ میشود و جامع کثرت و وحدت و مظهر جمع اسماء است. مانند دریایی است که نهرهای ظهورات به او میپیوندند.«ناسوت، حضرتىست كه كارپردازى در آن اقتضايى و مشاعى و با فعاليت درهمتنيده است.»
- بیتعینی و نظام مشاعی: گره مرکزی شبکه هستی
انسان کامل، گره مرکزی شبکه مشاعی است. همه براى همه هستند. انسان کامل، محور شبکه مشاعی و قطب عالم و واسطه فیض است. مانند خورشیدی است که شبکه هستی را روشن میکند.«انسان کامل، محور شبکه مشاعی است که همهی گرهها را به وحدت متصل میکند.»
- تطبیق با سیستمهای پیچیده: انعطافپذیری تام
بیتعینی، مشابه انعطافپذیری تام در سیستمهای پیچیده است. انسان در نظامى مشاعى ارتباط مىگيرد. بیتعینی، انسان کامل را انعطافپذیر میکند. چالمرز انعطافپذیری را سازگاری با شرایط متغیر میداند. انسان کامل، مانند نورون مرکزی، تعادل شبکه را حفظ میکند.«بیتعینی، انسان کامل را به گرهای انعطافپذیر در شبکه مشاعی تبدیل میکند.»
بیتعینی و وحدت: انسان کامل، با بیتعینی، با تمامی ظهورات هماهنگ شده و به وحدت با حق میرسد.
آیات قرآنی مرتبط
- آیه وحدت و فنای تعینات:
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ
ترجمه (وفولادوند): هر چیزی نابود میشود جز وجه او.
این آیه (قصص، 88) رهایی از تعینات را نشان میدهد.
- آیه جامعیت انسان کامل:
وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا
ترجمه (وفولادوند): و به آدم همهی اسماء را آموخت.
این آیه (بقره، 31) جامعیت انسان کامل را نشان میدهد.
تطبیق با سیستمهای پیچیده
بیتعینی، مشابه انعطافپذیری تام در سیستمهای پیچیده است. گرههای مرکزی با انعطافپذیری، تعادل شبکه را حفظ میکنند. سرل (1983) انعطافپذیری را سازگاری با شرایط متغیر میداند. نظریه آشوب، انعطافپذیری را کلید پایداری میداند، مشابه نقش انسان کامل در نظام مشاعی.
نتیجهگیری
بیتعینی انسان کامل، او را از تعینات رها کرده و با تمامی ظهورات سازگار میسازد. انسان کامل، گره مرکزی شبکه مشاعی، تجلیات حق را بازتاب میدهد. این ویژگی، مشابه انعطافپذیری تام در سیستمهای پیچیده، او را محور وحدت و هماهنگی قرار میدهد.
سه مسیر وصول به حقتعالی
وصول به حقتعالی، غایت وجودی انسان در نظام مشاعی است که از طریق سه مسیر محقق میشود: ارتباط با ولی الهی، اتحاد با عین ثابت، و دستیابی به احدیت ذاتی. وصول به حق، سفری است که از ناسوت آغاز و به احدیت ختم میشود. این مسیرها، مشابه الگوهای یادگیری در علوم شناختی، انسان را به توحید و قرب الهی هدایت میکنند.
سه مسیر وصول: ارتباط با ولی الهی، اتحاد با عین ثابت، و دستیابی به احدیت ذاتی، انسان را به قرب الهی هدایت میکنند.
تبیین سه مسیر وصول به حقتعالی
- ارتباط با ولی الهی: هدایت از طریق ولایت
ارتباط با ولی الهی، اولین مسیر وصول است. ولی، مظهر اسم «هو» و واسطه فیض است. «ولىّ الاهى ميتواند فرد گرفتار را از عذاب رهايى بخشد». ولی الهی، شاگرد را به توحید میرساند. این مسیر نیازمند تسلیم و محبت است. ابنعربی ولی را خلیفةالله میداند، و علامه او را واسطه فیض میخواند. ولی، مانند فانوس دریایی، انسان را هدایت میکند.
تطبیق شناختی: مشابه یادگیری هدایتشده، که مربی الگوهای صحیح را ارائه میکند.«ولىّ الاهى در ناسوت ميتواند با صرف فراخواندن فرد گرفتار، او را از عذاب رهايى بخشد.»
- اتحاد با اعیان ثابته: اتصال به حقیقت وجودی
اعیان ثابته، حقایق ازلی در علم الهی هستند. «در مقام اعيان ثابت هر پديدهاى تعينات خويش را به فاعليت خداوند مييابد». خادمی: «اتحاد با اعیان ثابته، انسان را به حقیقت وجودیاش متصل میکند» این مسیر با تزکیه و شهود محقق میشود. ابنعربی آن را مظهر اسماء میداند، و علامه مبنای وجود میخواند.
تطبیق شناختی: مشابه یادگیری خودسازمانده، که فرد الگوهای درونی را کشف میکند.«در مقام اعيان ثابت هر پديدهاى چهرهى تعينات و احكام و عملكرد خويش را به فاعليت خداوند مييابد.»
- دستیابی به احدیت ذاتی: وحدت کامل با حق
احدیت ذاتی، مرتبه وحدت مطلق است. جهت حقى به وحدت مىگرايد كه حقتعالا با احدىِ جمع خود تجلّى نموده است. احدیت ذاتی، وحدت مطلق با حق است. با فنای کامل و عشق محقق میشود. ابنعربی آن را جمع الجمع میداند، و علامه غایت وجودی میخواند. مانند بازگشت قطره به دریا است.
تطبیق شناختی: مشابه یادگیری متعالی، که به آگاهی متافیزیکی میرسد.«احدیت ذاتی، مقامی است که انسان در آن به وحدت مطلق با حق میرسد.»
سه مسیر و قرب: ارتباط با ولی الهی، اتحاد با اعیان ثابته، و احدیت ذاتی، انسان را از ناسوت به جبروت و وحدت با حق هدایت میکنند.
تطبیق با الگوهای یادگیری در علوم شناختی
سه مسیر با الگوهای یادگیری همخوانی دارند: ارتباط با ولی الهی مشابه یادگیری هدایتشده (چالمرز، 1996)، اتحاد با اعیان ثابته مشابه یادگیری خودسازمانده، و احدیت ذاتی مشابه یادگیری متعالی (سرل، 1983). نظریه سیستمهای پیچیده، نظام مشاعی را شبکهای پویا میداند که این مسیرها گرهها را به توحید میرسانند.
آیات قرآنی مرتبط
-
نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي
ترجمه (وفولادوند): از روح خود در او دمیدم.
این آیه (حجر، 29) حقیقت وجودی انسان را نشان میدهد.
- آیه احدیت ذاتی:
كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ
ترجمه (وفولادوند): هر چیزی نابود میشود جز وجه او.
این آیه (قصص، 88) وحدت ذاتی را نشان میدهد.
نتیجهگیری
سه مسیر وصول — ارتباط با ولی الهی، اتحاد با اعیان ثابته، و دستیابی به احدیت ذاتی — انسان را از ناسوت به جبروت و قرب الهی هدایت میکنند. این مسیرها، مشابه الگوهای یادگیری، انسان را در شبکه مشاعی به توحید میرسانند. ولی الهی با هدایت، اعیان ثابته با خودشناسی، و احدیت ذاتی با وحدت، غایت وجودی انسان را محقق میسازند.
نقش ذهن در هماهنگی با نظام ظهور
ذهن انسان، ابزار ادراک و آگاهی، باید با نظام ظهور (ظهورات ربوبی و خلقی) هماهنگ شود. ذهن، مانند آینهای است که باید با نقشه الهی ظهورات هماهنگ شود. این هماهنگی، مشابه یادگیری در شبکههای عصبی مصنوعی است.
هماهنگی ذهن: ذهن باید با نقشه ظهورات ربوبی و خلقی هماهنگ شود تا به قرب الهی هدایت کند.
تبیین نقش ذهن در هماهنگی با نظام ظهور
- ذهن: ابزار ادراک و آگاهی در نظام مشاعی
ذهن، آگاهی را به شبکه مشاعی متصل میکند. انسان با ذهن تنمند خود با ناسوت ارتباط میگيرد. ذهن، دریچهای است که باید با نظام ظهور همسو شود. ذهن، ابزار شناخت وحدت برای تسلیم شدن به قلب و رسیدن به عقل دلشده است. ذهن، مانند آینهای صیقلی، ظهورات را بازتاب میدهد.
«ذهن، مانند دریچهای است که باید با نظام ظهور همسو شود تا حقیقت را ببیند.»
- نظام ظهور: نقشه ربوبی و خلقی
ظهورات ربوبی، تجلیات اسماء الهی، و ظهورات خلقی، مظاهر حق ساری اند. هر پديدهاى مسیر تجلى است که ظهور هویت ساری در آن حركت میکند. ذهن باید نقشه ظهورات را درک کند که جلوه وحدت هستند. نظام ظهور، مانند نقشهای الهی است.«در هالهى نور وحدت، هر پديدهاى به سوى تجلى و ظهور حق ساری حركت میکند.»
- فرایند هماهنگی: تزکیه و آگاهی
هماهنگی با تزکیه نفس، مراقبه، و شهود محقق میشود. ناسوت، بستر آگاهى و عاشقىستهماهنگی ذهن، آن را به شبکه نورانی مشاعى متصل میکند. ذهن از طریق قلب و تبدیل به دلشدگی، مانند رادیو، فرکانس الهی را دریافت میکند.«هماهنگی ذهن، با تزکیه و مراقبه، آن را به شبکه نورانی مشاعى متصل میکند.»
- تطبیق با یادگیری در شبکههای عصبی مصنوعی
هماهنگی ذهن، مشابه یادگیری در شبکههای عصبی است. انسان با ذهن خود با نظام مشاعى ارتباط میگيرد. ذهن دلشده، مانند شبکهای عصبی، با یادگیری الهی هماهنگ میشود. چالمرز یادگیری را هماهنگی با الگوها میداند. ذهن قلبی و هوش معنوی یا عقل نوری و دلشده، مانند شبکه عصبی، الگوهای الهی را بازتولید میکند.«عقل نوری، مانند شبکهای عصبی، با یادگیری الهی، با نظام ظهور هماهنگ میشود.»
ذهن و قرب: ذهن، با هماهنگی با ظهورات، انسان را به آگاهی نورانی و قرب الهی هدایت میکند.
آیات قرآنی مرتبط
- آیه آگاهی و شناخت:
وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ
ترجمه (وفولادوند): و در خودتان [آیات الهی است]، آیا نمیبینید؟
این آیه (ذاریات، 21) نقش ذهن در درک آیات را نشان میدهد.
- آیه ظهورات الهی:
سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ
ترجمه (وفولادوند): بهزودی آیات خود را در آفاق و در نفوسشان به آنها نشان میدهیم.
این آیه (فصلت، 53) ظهورات ربوبی و خلقی را نشان میدهد.
تطبیق با علوم شناختی و هوش مصنوعی
هماهنگی ذهن، مشابه یادگیری در شبکههای عصبی است. سرل (1983) شناخت را هماهنگی با واقعیت میداند. نظریه سیستمهای پیچیده، نظام مشاعی را شبکهای پویا میبیند که ذهن با تنظیم ارتباطات، به تعادل میرسد. الگوریتمهای یادگیری تقویتی، مشابه هماهنگی ذهن با بازخورد از ظهوراتاند.
نتیجهگیری
ذهن، با هماهنگی با نظام ظهور، از ناسوت به آگاهی نورانی صعود میکند. این هماهنگی، با تزکیه و مراقبه، ذهن را به شبکه مشاعی متصل کرده و به قرب الهی میرساند. شباهت با یادگیری عصبی، پویایی ذهن در انطباق با حقیقت را نشان میدهد.
صفا و شرح صدر، قبض و و عدم همراهی
در نظام مشاعی، انسان با صفا و شرح صدر بستر ظهور حق را فراهم میکند، در حالی که قبض و عدم همراهی با ولی الهی به قساوت و دوری از توحید میانجامد. ناسوت، بستر آگاهى و صفاست. صفا قلب را آینه نور میکند و قبض آن را محروم میکند. اینها مشابه انعطافپذیری و اختلال در سیستمهای علمیاندند.
صفا و قبض: صفا قلب را برای ظهور حق آماده میکند، در حالی که قبض آن را از توحید محروم میسازدد.
- صفا و شرح صدر: آمادهسازی قلب
صفا پاکی قلب و شرح صدر گشادگی آن است. خداوند ایمان میخواهد تا قلب نورانی شود. صفا و شرح صدر قلب را آماده میکنند. شرح صدر موهبت است. صفا مانند زلال شدن چشمه است.
«صفا و شرح صدر، قلب را برای دریافت نور الهی آماده میکنند»
- نقش در ناسوت: بستر ظهور حق
ناسوت عالم تحول است. امتیاز ناسوت، تغییر و اختیار است. انسان صافى مانند چراغ میدرخشد. روایت امام صادق: «القلب حرمالله». قلب صافی، آینه نور حق است.
- تطبیق با سیستمهای پیچیده: انعطافپذیری
صفا و شرح صدر مثل انعطافپذیریاند. ناسوت مشاعى است. صفا قلب را منعطف میکند. چالمرز انعطاف را سازگاری میداند. صفا مانند پلی به فیض است.
«صفا و شرح صدر، قلب را به گرهای منعطف در شبکه مشاعی میرساند.»
تبیین نکته ۱۷: پیامدهای قبض و عدم همراهی
- قبض: انقباض قلب
قبض سختی قلب است. ولى، فرد را از عذاب میرهاند. قبض قلب را سنگ میکند و غفلت و مانع هدایت و مانند ابر تیره است.
«قبض، قلب را مانند سنگی سخت میکند که نور حق در آن نفوذ نمیکند.»
- پیامدها: قساوت و دوری
قبض به قساوت و انفصال از توحید میانجامد. همه براى همه هستند. قبض انسان را از وحدت و جمعیت محروم میکند. قبض مانند جزیره منزوی است.
- تطبیق با شبکههای عصبی: اختلال
قبض مثل اختلال در شبکه عصبی است. انسان با ذهن خود ارتباط میگيرد. قبض قلب را از فیض جدا میکند. سرل اختلال را مانع هماهنگی میداند. قبض مانند قطعی مدار است.
«قبض، مانند قطعی در شبکه عصبی، قلب را از فیض الهی جدا میکند.»
ارتباط بین دو نکته
صفا و شرح صدر قلب را به وحدت متصل میکنند، قبض آن را منفصل میسازد. صفا با ولی الهی ممکن است، و قبض از دوری او ناشی میشود. مانند رودخانهای که صفا جریان آن و قبض سد آن است.
وصل و انقطاع: صفا قلب را به شبکه توحیدی متصل میکند، قبض آن را از فیض محروم میسازد.
آیات قرآنی مرتبط
- آیه صفا و شرح صدر:
ألم نشرح لك صدرك
ترجمه (وفولادوند): آیا سینهات را نگشودهایم؟
این آیه (انشراح، 1) شرح صدر را نشان میدهد.
- آیه قساوت و قبض:
فويل للقاسية قلوبهم من ذكر الله
ترجمه (وفولادوند): وای بر آنان که قلبشان سخت است.
این آیه (زمر، 86) قساوت قلب را نشان میدهد.
تطبیق با علوم نظری
صفا مانند گره منعطف در سیستم پیچیده، و قبض مانند اختلال در شبکه عصبی است. نظریه آشوب انعطاف را کلید تعادل، و نظریه شبکه انقطاع را مخرب میداند.
نتیجهگیری
صفا و شرح صدر قلب را به نور وحدت متصل میکنند، قبض آن را به تاریکی انزوا میبرند. انسان با ولی الهی به صفا و قرب میرسد.
یادداشت: محتوای درسگفتار چهارم خداداری بر محور سوره توحید بر اساس کتاب آگاهی و انسان الاهی تنظیم شده است.
یک نظر
استاد: راهنمای شخصیسازیشده به سوی قرب الهی
استاد، با شناخت ویژگیهای اختصاصی هر فرد، مسیر منحصربهفرد او را به سوی قرب الهی ترسیم میکند. خادمی تأکید دارد: «استاد، مربیای است که با شناخت گرههای وجودی شاگرد، او را به لایههای بالاتر شبکه مشاعی متصل میکند». ناسوت، طبيعتى معقول و حكيم است كه اگر كسى را عاشق خداوند بيابد، الهامبخش درستى براى وى میشود».
تبیین اینگونه ایی بسیارعالیه حتی به ذهن تصوراین معنا بی سابقه آیت بسیارعالی این مفاهیم جاافتاده شده اند
منشکرم