در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

اسماء الحسنی 9

متن درس

کتاب اسماء و صفات الهی: عینیّت صفات با ذات الهی و نقد اقوال کلامی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه نهم)

دیباچه

در گستره معارف الهی، مسئله عینیّت صفات با ذات الهی، چونان قله‌ای رفیع در الهیات اسلامی، از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین مباحث کلامی و فلسفی است. این نوشتار، که برگرفته از درس‌گفتارهای ژرف آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در جلسه نهم است، به کاوش در این موضوع پرداخته و با نقد اقوال کلامی اشاعره، کرامیه، معتزله و دیگر دیدگاه‌ها، به تبیین دیدگاه شیعه در عینیّت مصداقی صفات با ذات الهی می‌پردازد.

بخش نهم: عینیّت صفات با ذات الهی و نقد اقوال کلامی

یکم: مسئله عینیّت صفات با ذات الهی

یکی از دشوارترین مسائل در الهیات اسلامی، فهم عینیّت صفات الهی (مانند علم، قدرت، حیات) با ذات واحد حق‌تعالی است. در موجودات امکانی، مانند انسان، صفات متعدد (عالم، شجاع، شاعر) از حیثیات مختلف بر ذات حمل می‌شوند؛ برای مثال، زید از حیث علم، عالم است و از حیث شجاعت، شجاع. اما ذات الهی، به دلیل بساطت مطلق، حیثیت‌بردار نیست. آیه شریفه فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (: «به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست»، سوره بقره: ۱۱۵) بر این حقیقت گواهی می‌دهد که ذات الهی، فارغ از هرگونه حیثیت و محدودیت، وجهی یگانه و مطلق دارد. این بساطت، تصور عینیّت صفات متعدد با ذات واحد را دشوار می‌سازد، زیرا ذهن بشر، به‌سان نقاشی که بر بوم کثرت ترسیم می‌کند، به تصور وحدت مطلق در عین کثرت صفات عادت ندارد.

درنگ: ذات الهی، به دلیل بساطت مطلق، حیثیت‌بردار نیست، لذا عینیّت صفات متعدد با ذات واحد، از پیچیده‌ترین مسائل الهیات اسلامی است.

این مسئله، که ریشه در فلسفه ملاصدرا و نظریه وحدت وجود ابن‌عربی دارد، نشان می‌دهد که ذات الهی، به‌سان اقیانوسی بی‌کران، تمامی صفات را در خود متحد ساخته، اما فهم این وحدت برای ذهن بشری، که به کثرت حیثیات عادت دارد، چالشی عظیم است.

دوم: نقد قول اشاعره در باب صفات

اشاعره معتقدند که صفات ثمانیه (علم، قدرت، سمع، بصر، حیات، اراده، کلام، ادراک) لازمه ذات الهی‌اند، قدیم‌اند، اما عین ذات نیستند. این دیدگاه، به‌سان ساختمانی که بر پایه‌ای سست بنا شده، به دو اشکال اساسی گرفتار است: نخست، اگر صفات قدیم و غیر ذات باشند، تعدد واجب‌الوجود (هشت واجب) لازم می‌آید که با توحید ذاتی منافات دارد و به شرک می‌انجامد. دوم، ذات بدون این صفات، مانند ظرفی خالی، فاقد کمالات است و نمی‌تواند واجب‌الوجود باشد. چنین ذاتی، به‌سان قوطی‌ای دربسته است که صفات در آن انباشته شده‌اند، اما خود ذات، از حقیقت الهی تهی می‌ماند.

درنگ: قول اشاعره به تعدد واجب‌الوجود و تهی شدن ذات از کمالات منجر می‌شود که با توحید ذاتی و وجوب الهی منافات دارد.

این نقد، که با دیدگاه شیعه در «تجرید الاعتقاد» خواجه نصیرالدین طوسی و کلام علامه حلی هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که تصور ذات منفک از صفات، به‌سان جداسازی روح از جسم، ذات الهی را از کمال و حیثیت واجب‌الوجودی محروم می‌سازد.

سوم: نقد قول کرامیه در باب صفات

کرامیه، برخلاف اشاعره، صفات الهی را حادث و وابسته به حدوث ذات می‌دانند. این دیدگاه نیز باطل است، زیرا اگر صفات حادث باشند، ذات در صفات ممکن‌الوجود می‌شود که با وجوب ذاتی خدا منافات دارد. افزون بر این، ذات بدون صفات، مانند درختی بی‌برگ و بار، ذات نیست و صفات ممکن‌الوجود نمی‌توانند خدا را تشکیل دهند. این قول، ذات الهی را به موجودی امکانی تقلیل می‌دهد که با اصل وجوب بالذات در فلسفه ابن‌سینا و کلام شیعه سازگار نیست.

درنگ: قول کرامیه با حادث دانستن صفات، ذات الهی را به موجودی ممکن‌الوجود تقلیل می‌دهد که با وجوب ذاتی خدا منافات دارد.

این نقد، به‌سان تیغی برنده، نشان می‌دهد که حادث دانستن صفات، ذات الهی را از وجوب و کمال تهی کرده و به‌سان نقاشی ناتمام، تصویری ناقص از حقیقت الهی ارائه می‌دهد.

چهارم: نقد قول معتزله در باب نیابت ذات

معتزله، برای حل مسئله عینیّت، معتقدند که ذات الهی بدون داشتن صفات، کار صفات (علم، قدرت، سمع) را انجام می‌دهد. این قول، مانند ادعای درس دادن بدون دانش، منطقاً محال است. انکار صفات، ذات را از کمالات تهی می‌کند و اصل فلسفی «فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد» را نقض می‌کند. ذاتی که علم ندارد، نمی‌تواند کار علم را انجام دهد، همان‌گونه که فاقد قدرت نمی‌تواند قدرت اعطا کند. این دیدگاه، ذات الهی را به‌سان ظرفی تهی از محتوا تصویر می‌کند که قادر به ایفای نقش صفات نیست.

درنگ: قول معتزله در نیابت ذات، با انکار صفات، ذات الهی را از کمالات محروم کرده و با اصل «فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد» منافات دارد.

این نقد، که با اصل «الفاعل بالطبع یفید ما عنده» در فلسفه اسلامی هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که نیابت ذات بدون صفات، مانند ادعای روشنایی بدون نور، بی‌معناست و ذات الهی را از حقیقت وجودی‌اش محروم می‌سازد.

پنجم: نقد تبدیل صفات ثبوتیه به سلبیه

برخی، برای فرار از مشکل عینیّت، صفات ثبوتیه (عالم، قادر) را به صفات سلبیه (عدم جهل، عدم عجز) تبدیل می‌کنند. این قول نیز باطل است، زیرا انکار صفات ثبوتیه، خدا را از کمالات محروم می‌کند. افزون بر این، معنای ثبوتی (مانند عالم به معنای انکشاف) با معنای سلبی (عدم جهل) متفاوت است و این تبدیل، خلاف لغت، عرف و ادب است. عالم، به‌سان چراغی است که نور معرفت را می‌افشاند، نه صرفاً نفی تاریکی جهل. این دیدگاه، با تحریف معانی الفاظ، مانند نقاشی است که به جای ترسیم چهره‌ای زیبا، تنها سایه‌ای از آن را به تصویر می‌کشد.

درنگ: تبدیل صفات ثبوتیه به سلبیه، معانی الفاظ را تحریف کرده و خدا را از کمالات ثبوتی محروم می‌سازد.

این نقد، که با تحلیل دلالت مطابقتی و التزامی در فلسفه زبان اسلامی و تأکید عرفان بر حفظ معانی اسماء هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که تبدیل صفات ثبوتیه به سلبیه، مانند جایگزینی حقیقت با سایه، ذات الهی را از کمال و معنا تهی می‌کند.

ششم: نقد قول وحدت مفهومی صفات

برخی معتقدند که صفات الهی در مفهوم و مصداق واحدند، به‌گونه‌ای که عالم یعنی قادر، قادر یعنی حکیم. این قول نیز باطل است، زیرا مفاهیم صفات (عالم، قادر، حکیم) در لغت و عرف متمایزند و نمی‌توانند مترادف باشند. وحدت مفهومی، الفاظ را مهمل و بی‌معنا می‌کند و ترجیح یک صفت بر دیگری را غیرممکن می‌سازد. عالم به معنای انکشاف است و قادر به معنای اقتدار؛ این دو، مانند دو رنگ متمایز در نقاشی، نمی‌توانند یکسان انگاشته شوند. این دیدگاه، مانند تلاش برای یکی دانستن آسمان و زمین، معانی الفاظ را مخدوش می‌کند.

درنگ: وحدت مفهومی صفات، معانی متمایز الفاظ را مهمل کرده و با لغت و عرف منافات دارد.

این نقد، که با دیدگاه آخوند خراسانی در «کفایة الاصول» و تحلیل مفاهیم در فلسفه اسلامی هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که مفاهیم صفات، مانند ستارگان آسمان معرفت، هر یک نوری متمایز دارند و نمی‌توان آن‌ها را در یک مفهوم واحد ادغام کرد.

هفتم: دیدگاه شیعه: عینیّت مصداقی صفات با ذات

دیدگاه شیعه، که در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره تأکید شده، بر این است که صفات الهی عین ذات‌اند، نه زائد بر آن، و این عینیّت، مصداقی است، نه مفهومی. مفاهیم صفات (عالم، قادر، حکیم) متمایزند، اما مصداقاً با ذات واحدند. آیه شریفه هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (: «اوست اول و آخر و ظاهر و باطن»، سوره حدید: ۳) بر این حقیقت گواهی می‌دهد که تمامی صفات، در مصداق، به ذات واحد بازمی‌گردند. این دیدگاه، مانند اقیانوسی است که امواج گوناگون آن، در حقیقت، یک حقیقت واحدند.

درنگ: شیعه معتقد است که صفات الهی، مصداقاً عین ذات‌اند، اما مفاهیم آن‌ها متمایز است، که با بساطت ذات الهی سازگار است.

این دیدگاه، که با نظریه ملاصدرا در «اسفار» و کلام شیعه در «تجرید الاعتقاد» هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که ذات الهی، مانند نوری بی‌پایان، تمامی صفات را در خود متحد ساخته، بدون آنکه کثرتی در ذات پدید آید.

هشتم: چگونگی تصور عینیّت صفات با ذات

تصور عینیّت صفات با ذات برای عرف دشوار است، اما خواص، از طریق مراتب معرفت (تصوری، تصدیقی، وجودی) می‌توانند آن را درک کنند. در مرتبه وجودی، سالک با تلبس به اسماء و صفات، مانند حضرت علی علیه‌السلام که خود را «قرآن ناطق» می‌دانست، عینیّت را شهود می‌کند. این شهود، مانند یافتن گوهری در اعماق اقیانوس، تنها با سلوک عمیق و معرفت حضوری میسر است. سالک، با عبور از تصور و تصدیق، به مرتبه وجودی می‌رسد که در آن، ذات و صفات، مانند نور و پرتوهایش، یک حقیقت واحدند.

درنگ: عینیّت صفات با ذات، در مرتبه وجودی و از طریق تلبس به اسماء، برای سالک قابل شهود است.

این تحلیل، که با مراحل سلوک در عرفان نظری هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که فهم عینیّت، مانند صعود به قله‌ای رفیع، نیازمند تلاشی عظیم در مسیر معرفت است.

نهم: اهمیت معرفت در سلوک و عبادت

معرفت به عینیّت صفات با ذات، مقدمه سلوک و انس با خداست. بدون معرفت، عبادت به لقلقه زبان تقلیل می‌یابد و نفس را متأثر نمی‌کند. آیه شریفه وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (: «پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید»، سوره حجر: ۹۹) بر این حقیقت تأکید دارد که عبادت با معرفت، مانند کلیدی است که درهای قرب الهی را می‌گشاید. سالک، با شناخت عینیّت صفات با ذات، مانند مسافری که مقصد خویش را می‌شناسد، با اطمینان در مسیر سلوک گام برمی‌دارد.

درنگ: معرفت به عینیّت صفات با ذات، شرط لازم برای سلوک معنوی و تأثیر عبادت بر نفس است.

این تأکید، که با عرفان عملی در آثار مولوی و روایات شیعه هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که معرفت، مانند نوری است که مسیر سلوک را روشن می‌سازد و عبادت را از ظاهری صوری به حقیقتی باطنی تبدیل می‌کند.

دهم: سوره توحید، تجلی عینیّت صفات با ذات

سوره توحید (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، سوره اخلاص: ۱) به‌عنوان اسم جامع الهی، تجلی عینیّت صفات با ذات است. تمامی مفاهیم این سوره (احد، صمد، لم یلد، لم یولد، کفواً احد) در «هو» متحدند و مصداقاً یک حقیقت‌اند. گفتن «هو»، مانند گشودن دری به سوی تمامی اسماء الهی است، و سالک باید از یک اسم به همه اسماء عبور کند تا از شرک خفی رهایی یابد. این سوره، مانند گوهری درخشان، تمامی معارف توحیدی را در خود متحد ساخته و سالک را به سوی حقیقت واحد هدایت می‌کند.

درنگ: سوره توحید، به‌عنوان اسم جامع الهی، تمامی صفات را در «هو» متحد ساخته و راه رهایی از شرک را نشان می‌دهد.

این دیدگاه، که با تفسیر عرفانی سوره توحید در «فتوحات مکیه» ابن‌عربی و روایات شیعه درباره جامعیت این سوره هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که سوره توحید، مانند نقشه‌ای جامع، تمامی معارف الهی را در خود جای داده است.

یازدهم: دشواری تصور عینیّت برای عرف و فهم خواص

فهم عینیّت صفات با ذات، برای عرف، مانند صعود به قله‌ای مه‌آلود، دشوار است، اما خواص، با عبور از مراتب معرفت (تصوری، تصدیقی، وجودی)، به این حقیقت نائل می‌شوند. در مرتبه وجودی، سالک، مانند حضرت علی علیه‌السلام که خود را «قرآن ناطق» می‌دانست، با تلبس به اسماء، این عینیّت را شهود می‌کند. این شهود، مانند یافتن گوهری در اعماق اقیانوس، تنها با سلوک عمیق میسر است. آخوند خراسانی در «کفایة الاصول» نیز بر عینیّت مصداقی صفات با ذات تأکید دارد، اما از تبیین چگونگی آن پرهیز می‌کند، زیرا این فهم، مانند رازی است که تنها در محضر حقیقت گشوده می‌شود.

درنگ: عینیّت صفات با ذات، برای عرف دشوار است، اما خواص با عبور از مراتب معرفت، به شهود آن نائل می‌شوند.

این تحلیل، که با مراحل سلوک در عرفان نظری هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که فهم عینیّت، مانند کلیدی است که تنها با سلوک و معرفت حضوری گشوده می‌شود.

دوازدهم: چالش‌های معرفتی فرق اسلامی

فرق اسلامی، به دلیل دشواری فهم عینیّت صفات با ذات، به اقوال نادرست روی آورده‌اند. اشاعره با تعدد واجب‌الوجود، کرامیه با حادث دانستن صفات، معتزله با نیابت ذات، و دیگران با تبدیل صفات ثبوتیه به سلبیه، از حقیقت توحید دور شده‌اند. این چالش‌ها، مانند گمراهی مسافران در بیابانی بی‌انتها، ناشی از ناتوانی در فهم بساطت ذات الهی است. دیدگاه شیعه، با تأکید بر عینیّت مصداقی، مانند ستاره‌ای راهنما، مسیر توحید را روشن می‌سازد.

درنگ: اقوال نادرست فرق اسلامی، ناشی از دشواری فهم عینیّت صفات با ذات است که دیدگاه شیعه آن را حل می‌کند.

این دیدگاه، که در درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره برجسته شده، نشان می‌دهد که حقیقت توحید، مانند گوهری پنهان، تنها با معرفت صحیح قابل دسترسی است.

سیزدهم: نقش معرفت در عبادت و سلوک

بدون معرفت به عینیّت صفات با ذات، عبادت به لقلقه زبان تقلیل می‌یابد و اثری بر نفس ندارد. سالک، مانند کوری در اتاقی تاریک، بدون معرفت، نمی‌تواند نور حقیقت را درک کند. اما با معرفت، مانند یافتن کلیدی زرین، درهای قرب الهی گشوده می‌شود. آیه وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ (: «پروردگارت را بپرست تا یقین به تو آید»، سوره حجر: ۹۹) بر این حقیقت تأکید دارد که یقین، مانند مهمانی ناخوانده، به سراغ سالک می‌آید و او را به قرب الهی می‌رساند.

درنگ: معرفت به عینیّت صفات با ذات، عبادت را از لقلقه زبان به حقیقتی باطنی تبدیل می‌کند.

این تأکید، که با عرفان عملی در آثار مولوی هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که معرفت، مانند نوری است که عبادت را از ظاهری صوری به حقیقتی وجودی مبدل می‌سازد.

چهاردهم: سوره توحید و جامعیت اسماء

سوره توحید، مانند گوهری درخشان در تاج معارف الهی، تمامی صفات را در «هو» متحد ساخته است. گفتن «هو»، مانند گشودن دری به سوی تمامی اسماء، سالک را از شرک خفی رهایی می‌بخشد. این سوره، که مفاهیم احد، صمد، لم یلد، لم یولد و کفواً احد را در خود جای داده، مانند نقشه‌ای جامع، تمامی معارف توحیدی را در بر می‌گیرد. سالک، با قرائت این سوره، مانند مسافری که از یک دروازه به تمامی شهر وارد می‌شود، به حقیقت واحد الهی نائل می‌گردد.

درنگ: سوره توحید، با جامعیت خود، تمامی صفات الهی را در «هو» متحد ساخته و راه توحید را نشان می‌دهد.

این دیدگاه، که با تفسیر عرفانی ابن‌عربی در «فتوحات مکیه» و روایات شیعه هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که سوره توحید، مانند کلیدی زرین، درهای معرفت الهی را می‌گشاید.

پانزدهم: عینیّت و شهود در سلوک

عینیّت صفات با ذات، در مرتبه وجودی، مانند شهود نوری بی‌پایان در قلب سالک است. حضرت علی علیه‌السلام، که خود را «قرآن ناطق» می‌دانست، با تلبس به اسماء، این حقیقت را شهود کرد. سالک، مانند باغبانی که با مراقبت از نهال، به باروری آن می‌رسد، با انس به اسماء و معرفت به عینیّت، به قرب الهی نائل می‌شود. این شهود، مانند یافتن گوهری در اعماق اقیانوس، تنها با سلوک عمیق و معرفت حضوری میسر است.

درنگ: شهود عینیّت صفات با ذات، در مرتبه وجودی، سالک را به قرب الهی و حقیقت توحید می‌رساند.

این تحلیل، که با مراحل سلوک در عرفان نظری هم‌خوانی دارد، نشان می‌دهد که شهود عینیّت، مانند صعود به قله‌ای رفیع، نیازمند تلاشی عظیم در مسیر معرفت است.

جمع‌بندی بخش نهم

این بخش، با تمرکز بر عینیّت مصداقی صفات با ذات الهی، به نقد اقوال کلامی اشاعره، کرامیه، معتزله و دیگر دیدگاه‌ها پرداخت. دیدگاه شیعه، که صفات را مصداقاً عین ذات می‌داند، به‌عنوان تنها راه‌حل منطقی و عرفانی معرفی شد. آیات قرآنی مانند فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (بقره: ۱۱۵) و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص: ۱) گواه بساطت ذات و جامعیت اسماء الهی‌اند. نقش معرفت در سلوک و عبادت، و جامعیت سوره توحید، از دیگر محورهای کلیدی این بخش بود که سالک را به سوی فهم عمیق‌تر توحید هدایت می‌کند.

نتیجه‌گیری کلی

کتاب «اسماء و صفات الهی»، برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، مانند مشعلی فروزان، مسیر معرفت الهی را روشن می‌سازد. این اثر، با تبیین عینیّت مصداقی صفات با ذات، نقد اقوال کلامی و تأکید بر نقش معرفت در سلوک، منبعی جامع برای پژوهشگران الهیات، فلسفه اسلامی و عرفان نظری فراهم آورده است. آیات قرآنی، مانند هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ (حدید: ۳) و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (اخلاص: ۱)، مانند ستارگانی در آسمان معرفت، راه توحید را نشان می‌دهند. این کتاب، با زبانی فاخر و ساختاری علمی، پلی میان ظاهر و باطن معارف الهی ساخته و سالکان را به سوی حقیقت واحد رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. طبق درسگفتار، چرا نمی‌توان صفات حق تعالی را مانند صفات انسانی با حیثیات مختلف تصور کرد؟

2. بر اساس متن، اشاعره درباره صفات حق تعالی چه نظری دارند؟

3. معتزله در مورد صفات حق تعالی چه دیدگاهی ارائه کردند؟

4. طبق درسگفتار، اشکال اصلی قول تبدیل صفات ثبوتیه به سلبيه چیست؟

5. بر اساس متن، دیدگاه شیعه درباره رابطه صفات و ذات حق چیست؟

6. طبق درسگفتار، صفات حق تعالی مانند علم و قدرت در ذات الهی حیثیت‌بردار هستند.

7. بر اساس متن، قول اشاعره منجر به تعدد واجب الوجود می‌شود.

8. معتزله معتقدند که ذات حق تعالی فاقد صفات است اما کار صفات را انجام می‌دهد.

9. طبق درسگفتار، تبدیل صفات ثبوتیه به سلبيه به معنای انکار صفات است.

10. بر اساس متن، در دیدگاه شیعه، مفاهیم صفات حق تعالی مانند عالم و قادر یکسان هستند.

11. چرا طبق درسگفتار، قول اشاعره درباره صفات حق تعالی به تعدد واجب منجر می‌شود؟

12. طبق متن، اشکال اصلی قول معتزله در مورد صفات حق چیست؟

13. چرا تبدیل صفات ثبوتیه به سلبيه در درسگفتار خلاف ادب و عرف دانسته شده است؟

14. تفاوت مفهوم و مصداق صفات در دیدگاه شیعه طبق درسگفتار چیست؟

15. چرا در درسگفتار گفته شده که سوره توحید تماماً اسم الله است؟

پاسخنامه

1. چون حق تعالی حیثیت‌بردار نیست

2. صفات لازم ذات و قدیم هستند اما عین ذات نیستند

3. ذات به نیابت صفات عمل می‌کند بدون وجود صفات

4. خلاف ادب، عرف و لغت است

5. صفات و ذات متحد هستند اما مفاهیم مختلف دارند

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. درست

10. نادرست

11. زیرا صفات را لازم ذات و قدیم می‌دانند اما عین ذات نیستند، که منجر به تعدد واجب‌های الهی می‌شود.

12. فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد، یعنی ذات بدون صفت نمی‌تواند کار صفت را انجام دهد.

13. زیرا معنای ثبوتی (مثل عالم) را به معنای سلبي (مثل عدم جهل) تقلیل می‌دهد، که با لغت و عرف سازگار نیست.

14. مفاهیم صفات مختلف هستند اما مصداقاً همگی عین ذات و یک حقیقت واحدند.

15. چون تمام مفاهیم سوره (هو، الله، احد، صمد، لم یلد، لم یولد) در مصداق به یک حقیقت واحد اشاره دارند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده