متن درس
تأملات عرفانی و فلسفی
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۱۱۸)
دیباچه
این اثر، بازتاب تأملات عمیق عرفانی و فلسفی است که از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره در جلسهای به تاریخ هفتم مهرماه ۱۳۹۰ هجری شمسی (نوار شماره ۱۱۸) استخراج و بازنویسی شده است. با بهرهگیری از مثالی فقهی در باب حرمت مساهره، این تأملات به پیوند میان فقه، فلسفه، و عرفان نظری پرداخته و با نقد استدلالهای غیرعلمی، راه را برای فهمی ژرفتر از احکام شرعی و حکمتهای الهی هموار میسازد. این اثر، چونان آیینهای، جلوههای حقیقت را در کثرت تعینات بازمیتاباند و مخاطب را به تأمل در وحدت ذاتی حق دعوت میکند.
بخش نخست: وحدت وجود و تعینات الهی
مفهوم وحدت وجود در عرفان نظری
همه عالم هستی، چونان جلوهگاه اسماء و صفات الهی، تعینات و ظهورات حق تعالی است. موجودات، نه از عدم، بلکه از حقیقت وجود الهی نشأت گرفتهاند و به سوی او بازمیگردند. این دیدگاه، که ریشه در عرفان نظری دارد، عالم را چونان آیینهای میبیند که در آن، حق تعالی در مراتب گوناگون، از ملکوت و عقول تا ناسوت، تجلی یافته است. این تعینات، مراتب ظهور وجود الهیاند که از ذات بسیط حق آغاز شده و در کثرت ظاهری عالم نمودار گشتهاند.
درنگ: همه عالم هستی، تعینات و ظهورات اسماء و صفات الهی است که از حقیقت وجود الهی نشأت گرفته و به سوی او بازمیگردد. |
این مفهوم، با استناد به کلام الهی در قرآن کریم تبیین میشود:
«إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (البقرة: ۱۵۶). : «ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم». این آیه، منشأ الهی موجودات و بازگشت آنها به سوی حق را گواهی میدهد و مبنای قرآنی نظریه وحدت وجود است. موجودات، چونان شكستههای آیینه حق، جلوههای مختلف یک حقیقت واحدند که در مراتب گوناگون ظهور یافتهاند.
نفی خلقت از عدم
برخلاف برخی تفاسیر نادرست از روایات، مانند «ابتدأ الاشیاء لا من شیء»، خلقت از عدم به معنای وجود یک عالم عدمستان نیست، بلکه به عدم وجود خارجی پیشین اشاره دارد. موجودات، از حقیقت الهی نشأت گرفتهاند و نه از نیستی محض. این دیدگاه، با نقد تفسیرهای ناسازگار با وحدت وجود، بر این تأکید دارد که عالم هستی، «من شیء» است و با حقیقت حق پیوندی ناگسستنی دارد. این تبیین، روایات را با قواعد فلسفی و عرفانی همسو میسازد و از برداشتهای نادرست جلوگیری میکند.
درنگ: خلقت از عدم، به معنای عدم وجود خارجی پیشین است، نه وجود عالمی به نام عدمستان. موجودات، از حقیقت الهی نشأت گرفتهاند. |
تعینات و تجلیات الهی
موجودات عالم، چونان تعینات وجودی و تجلیات الهی، ظهورات حق تعالیاند که در مراتب مختلف، از ذات بسیط حق تا ناسوت، نمود یافتهاند. این تعینات، مانند ریختههای گوهر وجود الهی، کثرت ظاهری را در بستر وحدت ذاتی حق پدیدار ساختهاند. به تعبیری شاعرانه، موجودات، شكستههای حق تعالیاند که هر یک، جلوهای از حقیقت بیکران او را بازمیتابانند.
این دیدگاه، با کلام قرآنی تأیید میشود: «فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ ٱللَّهِ» (البقرة: ۱۱۵). : «پس به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست». این آیه، حضور وجه الهی در همه موجودات را گواهی میدهد و هر موجود را مظهر حق میداند.
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به تبیین وحدت وجود و تعینات الهی اختصاص یافت. عالم هستی، چونان جلوهگاه اسماء و صفات الهی، از حقیقت وجود حق نشأت گرفته و به سوی او بازمیگردد. نفی خلقت از عدم و تأکید بر تعینات و تجلیات الهی، مبنای عرفانی و فلسفی این بحث را تشکیل میدهد. آیات قرآنی، چونان مشعلی فروزان، این حقیقت را روشن ساخته و موجودات را مظاهر وجه الهی معرفی میکنند. این تأملات، زمینه را برای بررسی رابطه میان موجودات در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش دوم: رابطه میان موجودات و تأثیرگذاری
رابطه علت و معلول
موجودات عالم، در نظامی علّی و معلولی با یکدیگر پیوند دارند. این رابطه، در چارچوب وحدت وجود، به تعینات مختلف حق بازمیگردد. هر موجود، مظهر تعینی خاص است که با دیگر موجودات، در نسبتی وحدتمند قرار دارد. تأثیرگذاری میان موجودات، نیازمند تناسب و شرایط خاص، مانند زمان، مکان، و بستر مناسب است. بدون این تناسب، اثرگذاری ممکن نیست، چنانکه نطفهای بیبستر، به موجودی مبدل نمیشود.
درنگ: تأثیرگذاری میان موجودات، نیازمند تناسب و شرایط خاص است و در چارچوب وحدت وجود، به تعینات الهی بازمیگردد. |
این اصل، ریشه در فلسفه مشائی و عرفان نظری دارد که تأثیرگذاری را به سنخیت میان فاعل و قابل وابسته میداند. در عرفان، این رابطه به ظهورات فیض الهی در مراتب مختلف تحلیل میشود.
تأثیرگذاری در تعینات
هیچ موجودی در غیر خود اثر نمیگذارد، مگر در خودش با تعینی دیگر. این اصل، تأثیرگذاری را به وحدت وجودی و تعینات مختلف بازمیگرداند. به بیان دیگر، هر موجود، در تعین ثانوی خود اثر میگذارد، چنانکه پدر در تعین فرزند ظهور مییابد. این دیدگاه، غیریت واقعی میان موجودات را نفی کرده و همه را مظاهر یک حقیقت واحد میداند.
این مفهوم، با آیهای از قرآن کریم تأیید میشود: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ» (الأنفال: ۱۷). : «و تو [ای پیامبر] هنگامی که تیر انداختی، نینداختی، بلکه خدا انداخت». این آیه، فاعلیت ظاهری مخلوقات را به فاعلیت الهی بازمیگرداند و همه افعال را جلوهای از فعل حق میداند.
تمثیل فرزند و والدین
فرزند، ظهور تعین والدین است و رابطه او با پدر و مادر، بهعنوان تعین ثانوی، در چارچوب وحدت وجود تحلیل میشود. به تعبیر عربی، «الولد سرّ أبیه»، فرزند راز و ظهور پدر است. این تمثیل، به رابطه وجودی میان والدین و فرزند اشاره دارد که در آن، فرزند، مظهر تعینات والدین است.
در فرهنگ ایرانی، ضربالمثل «بچه حلالزاده به داییاش میرود»، به غلبه تعین مادر در فرزند اشاره دارد. اما به دلیل غیرت فرهنگی، بهجای ذکر مادر، دایی، بهعنوان برادر مادر، یاد میشود. این تمثیل، ریشه در سنتهای ایرانی دارد که از ذکر مستقیم نام زنان پرهیز میکرد و خویشاوندان مرد را جایگزین مینمود.
درنگ: فرزند، ظهور تعین والدین است و رابطه او با پدر و مادر، در چارچوب وحدت وجود، بهعنوان تعین ثانوی تحلیل میشود. |
وحدت وجود و قرب موجودات
همه موجودات، به دلیل وحدت وجودی، میتوانند با یکدیگر قرب و انس یابند، زیرا همه ظهورات یک حقیقت واحدند. انسان، با همه مخلوقات، از جمادات تا حیوانات و فراتر، میتواند پیوند وجودی برقرار کند، چرا که همه، جلوههای حقاند. این دیدگاه، انسان را به تأمل در وحدت عالم و انس با همه موجودات دعوت میکند.
این مفهوم، با آیهای دیگر از قرآن کریم تقویت میشود: «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ» (الحدید: ۴). : «او با شماست هر کجا که باشید». این آیه، حضور دائمی حق با مخلوقات را گواهی میدهد و رابطه وحدتمند میان ظاهر و مظهر را تبیین میکند.
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به رابطه میان موجودات و تأثیرگذاری آنها در چارچوب وحدت وجود پرداخت. رابطه علّی و معلولی، تناسب در تأثیرگذاری، و تحلیل تعینات الهی، مبانی این بحث را تشکیل میدهند. تمثیل فرزند و والدین، وحدت وجودی میان موجودات را بهزیبایی نشان داد و آیات قرآنی، این حقیقت را روشن ساختند که همه افعال و موجودات، جلوههای حق تعالیاند. این تأملات، زمینه را برای بررسی فقهی و نقد ملاکسازی در بخش بعدی فراهم میسازد.
بخش سوم: فقه، فلسفه، و نقد ملاکسازی
حرمت مساهره و دیدگاه حنفیه
بحث حرمت مساهره، با استناد به دیدگاه علمای حنفیه، بهعنوان مثالی فقهی برای تبیین یک قاعده فلسفی و عرفانی مطرح شده است. حنفیه، علت این حرمت را در جزئیت فرزند از والدین میدانند، بهگونهای که هر جزء از والدین، جزء دیگری قرار داده شده و استمتاع از این جزء، حرام است. این جزئیت، بهصورت لا بشرط، یعنی تعین فرزند بهعنوان ظهور تعینات والدین، تحلیل میشود.
درنگ: حرمت مساهره، به دلیل وحدت وجودی میان والدین و فرزند، بهعنوان ظهورات یک حقیقت واحد تبیین میشود. |
این دیدگاه، احکام فقهی را به مبانی عرفانی و فلسفی پیوند میزند، جایی که تعینات مشترک، مبنای تمایزات شرعی مانند محرمیت قرار میگیرند. بااینحال، در موارد ضرورت، برخی احکام محرمیت ممکن است استثنا شوند، مانند ازدواج با خویشاوندان در شرایط خاص، که شرع آن را تعیین میکند.
اهمیت شناخت ملاکات
شناخت ملاکات احکام شرعی، نیازمند تسلط بر علوم فلسفی و عرفانی است. فقیه باید موضوع، ملاک، و حکم را بهدرستی شناسایی کند تا از فتوای عوامانه پرهیز شود. ملاکات، به حکمتهای نهفته در احکام اشاره دارند که فهم آنها، مستلزم دانش عمیق در علوم عقلی و نقلی است. بدون این دانش، فقه به سطح عوامانه فرو میغلتد و از حکمت الهی دور میماند.
درنگ: شناخت ملاکات احکام شرعی، نیازمند تسلط بر علوم فلسفی و عرفانی است تا فقیه از فتوای عوامانه پرهیز کند. |
نقد ملاکسازی غیرعلمی
ملاکسازی بدون پشتوانه علمی، به نتایج نادرست منجر میشود. بهعنوان مثال، استدلالهای غیرعلمی برای حرمت ریشتراشی، مانند آسیب به پیازچهها یا پوکی استخوان، نقد شدهاند، زیرا این ملاکات در مورد سببیل نیز صدق میکنند، اما حکمش متفاوت است. این تناقض، به ضرورت ملاکشناسی دقیق در فقه اشاره دارد.
حکمت احکام، مانند ریش برای مردان، به زینت طبیعی و تفاوت خلقتی میان مرد و زن بازمیگردد، نه مسائل مادی. این دیدگاه، با آیهای از قرآن کریم تأیید میشود: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (الأحزاب: ۲۱). : «بیتردید، برای شما در [اقتدا به] پیامبر خدا الگویی نیکوست». این آیه، الگوگیری از سنت نبوی را مبنای حکمتهای شرعی میداند.
تمایز ملاک و علت
علت احکام، در اختیار خدا و پیامبر است، اما ملاک (حکمت) احکام، قابلشناسایی توسط فقیه است. ملاک، به خصوصیات و حکمتهای نهفته در حکم اشاره دارد، مانند صبر و تقسیم در تحلیل احکام. این تمایز، محدودیت عقل بشری در فهم علل الهی و امکان فهم حکمتها را نشان میدهد. فقیه، مشرّع نیست، بلکه متشرّع است و با شناخت موضوع، ملاک، و حکم، احکام را استنباط میکند.
درنگ: علت احکام در اختیار خدا و پیامبر است، اما ملاک (حکمت) احکام، قابلشناسایی توسط فقیه حکیم است. |
نقد فقه عوامانه
فقیه حکیم، با ارائه دلایل علمی و ملاکات، از فقه عوامانه که صرفاً به حرام و حلال بدون دلیل میپردازد، متمایز میشود. فقیه عوام، بدون شناخت موضوع و ملاک، به فتوای غیرمستند روی میآورد، مانند پرسوجو از عرف در مسائل شرعی. این رویکرد، فقه را از حکمت الهی دور میکند و به سطح عوامانه فرو میغلتاند.
نقد تعصب علیه علوم
تعصب علیه علوم، مانند فلسفه و عرفان، اغلب ریشه در انگیزههای سیاسی دارد، نه دلایل علمی. علوم، ابزار فهم حقیقتاند و نباید مورد بغض قرار گیرند. برخی دیدگاههای عرفانی، مانند آنچه در فصوص الحکم ابن عربی آمده، ممکن است نادرست باشند، اما نقد آنها باید علمی و مستدل باشد، نه از سر تعصب.
درنگ: تعصب علیه علوم، مانند فلسفه و عرفان، ریشه در انگیزههای غیرعلمی دارد و نقد دیدگاهها باید مستدل و علمی باشد. |
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به پیوند فقه، فلسفه، و عرفان پرداخت و با بررسی حرمت مساهره، اهمیت ملاکشناسی را نشان داد. نقد ملاکسازی غیرعلمی و فقه عوامانه، ضرورت دانش جامع و استدلال علمی را در فقه و عرفان برجسته ساخت. آیات قرآنی، مبنای حکمتهای الهی را روشن کردند و تعصب علیه علوم، مانعی در راه فهم حقیقت دانسته شد. این تأملات، راه را برای جمعبندی نهایی هموار میسازد.
جمعبندی نهایی
این اثر، چونان سفری معرفتی در ژرفای عرفان نظری و فلسفه اسلامی، به تبیین وحدت وجود، تعینات الهی، و رابطه میان موجودات پرداخت. با بهرهگیری از مثالی فقهی در باب حرمت مساهره، پیوند میان فقه، فلسفه، و عرفان روشن شد و نقد ملاکسازی غیرعلمی، راه را برای فهمی حکیمانه از احکام شرعی گشود. آیات قرآنی، چونان مشعلهایی فروزان، حقیقت وحدت وجود را روشن ساختند و موجودات را مظاهر وجه الهی معرفی کردند. این تأملات، مخاطب را به انس با همه مخلوقات و تأمل در جلوههای حق دعوت میکند، تا در هر موجود، نشانی از او ببیند و به قرب الهی نایل آید. این اثر، آیینهای است که کثرت تعینات را در وحدت ذاتی حق بازمیتاباند و راهنمای پژوهشگران در مسیر معرفت الهی است.
با نظارت صادق خادمی |