در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 297

متن درس

 

تأملاتی در عرفان نظری

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 297)

مقدمه: درآمدی بر علم اسما و صفات

در گستره عرفان نظری، علم اسما و صفات الهی از جایگاهی بس والا برخوردار است، چه آنکه این علم، دریچه‌ای است به سوی فهم حقیقت ذات باری‌تعالی و تجلیات آن در مراتب وجودی. درس‌گفتار 297 از مجموعه مصباح الانس، که به قلم و بیان آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره نگاشته و تقریر شده، به کاوشی عمیق در این حوزه اختصاص دارد. این جلسه، با تمرکز بر اشکال سوم مطرح‌شده در مفتاح الغیب، به بررسی تفاوت میان اسما و صفات، مراتب اسما، جایگاه اسم اعظم، و تمایز میان مُظهر و مَظهر می‌پردازد.

بخش اول: اشکال سوم و تبیین رابطه اسما و صفات

تفاوت اسما و صفات در مفتاح الغیب

یکی از محورهای اصلی درس‌گفتار، بررسی اشکال سوم در مفتاح الغیب است که به تفاوت میان اسما و صفات الهی پرداخته است. در این اثر، به‌جای ذکر اسما (مانند «واحد»)، صفات (مانند «وحدت») یا اوصاف (مانند «ایجاد»، «احیاء»، و «اماته») آورده شده‌اند. این تمایز، ریشه در این اصل عرفانی دارد که صفات، مبادی و اصول تعینات‌اند و اسما با لحاظ ذات از صفات مشتق می‌شوند. برای مثال، وحدت به‌عنوان صفت، مبدأ اسم واحد است، و این تقدم صفت بر اسم، دلالت اولیه بر حقیقت ذات حق را نشان می‌دهد. این دیدگاه، مانند نوری است که از سرچشمه ذات ساطع شده و در آینه اسما تجلی می‌یابد.

درنگ: صفات الهی، اصول تعینات‌اند و اسما با لحاظ ذات از صفات پدید می‌آیند. این تقدم، نشان‌دهنده دلالت اولیه صفات بر حقیقت ذات حق است.

در جدول ارائه‌شده در متن، اسمایی چون «رب»، «ملک»، «قدوس»، «سلام»، «مؤمن»، و «مهیمن» به‌عنوان نمونه‌های اسمای ذاتی ذکر شده‌اند. این اسما، در مفتاح الغیب با اوصاف جایگزین شده‌اند، که این جایگزینی، بر تقدم مفهومی صفات تأکید دارد. این امر، مانند آن است که باغبان، پیش از نامیدن گل‌ها، به سرشت و جوهر آن‌ها نظر کند.

تقدم صفات بر اسما

متن تأکید می‌کند که صفات، اصل و مبدأ اسما هستند و اسما با لحاظ ذات از صفات پدید می‌آیند. این دیدگاه، ریشه در عرفان نظری دارد که اسما را ظهور صفات در ظرف ذات می‌داند. برای مثال، وحدت به‌عنوان صفت، اصل در واحد است، و این اصل، در مرتبه اطلاق، دلالت بر حقیقت حق دارد. این تقدم، مانند تقدم نور بر سایه است که سایه، تنها با وجود نور معنا می‌یابد. در پاسخ به اشکال سوم، آمده است که صفات، اصول تعینات‌اند و دلالت آن‌ها بر حق، مقدم بر اسما است. این دلالت، به واسطه تعینات حیثی است که اسما را در ظرف تقید محدود می‌کند. از این‌رو، گفتن «وحدت» به‌جای «واحد» اولی است، زیرا وحدت، اصل در واحد است و دلالتش بر حق، اولیه‌تر است.

صحت اسما و اوصاف

با این حال، متن تأکید می‌کند که هم اوصاف و هم اسما برای دلالت بر حق صحیح‌اند. تفاوت در این است که اوصاف، اصل‌اند و اسما با لحاظ ذات از اوصاف پدید می‌آیند. این صحت دوگانه، مانند دو بال پرنده‌ای است که هر دو برای پرواز به سوی حقیقت ضروری‌اند، اما یکی ریشه در جوهر و دیگری در تجلی دارد. این دیدگاه، انعطاف‌پذیری علم اسماء را نشان می‌دهد که می‌تواند هم از منظر صفات و هم از منظر اسما به حقیقت نظر کند.

بخش دوم: مراتب اسما و جایگاه اسم اعظم

پیشنهاد بحث جامع اسما

درس‌گفتار پیشنهاد می‌دهد که بحثی جامع درباره اسما، مراتب، اقسام، و خصوصیات آن‌ها، به‌ویژه اسم اعظم، ارائه شود. این پیشنهاد، مانند دعوتی است به کاوش در اقیانوسی بی‌کران که هر موج آن، جلوه‌ای از حقیقت الهی را نمایان می‌کند. این بحث، شامل مراتب وجودی اسما، از علم الهی و اعیان ثابته تا ظهورات خارجی، و جایگاه اسم اعظم به‌عنوان تجلی جامع ذات حق است.

انسان به‌عنوان اسم اعظم

یکی از نکات برجسته درس‌گفتار، تلقی انسان به‌عنوان اسم اعظم است. انسان کامل، به دلیل تجلی همه اسمای الهی در او، مظهر جامع اسما نامیده می‌شود، اما خود اسم نیست. این دیدگاه، مانند آن است که انسان را آینه‌ای تمام‌نما ببینیم که نور همه اسما در آن منعکس شده، اما ذاتاً نور نیست. انسان، به دلیل ظرفیت وجودی‌اش، همه اسما را در خود نشان می‌دهد، اما ذاتاً واجب‌الوجود یا اسم نیست. این تمایز، از خلط میان مُظهر (حق) و مَظهر (انسان) جلوگیری می‌کند.

درنگ: انسان کامل، مظهر جامع اسمای الهی است، اما خود اسم نیست. این تمایز، از خلط میان مُظهر و مَظهر جلوگیری می‌کند و جایگاه انسان را در نظام عرفانی روشن می‌سازد.

مراتب اسما

اسما در مراتب علم، اعیان ثابته، و ظهورات خارجی ظاهر می‌شوند. این مراتب، مانند پله‌های نردبانی است که از علم الهی تا تجلیات عینی امتداد می‌یابد. هر مرتبه، دلالت خاصی از اسما را نشان می‌دهد، و این تنوع، جامعیت ذات حق را در ظهورات مختلف آشکار می‌سازد. برای مثال، اسما در مرتبه علم، به اعیان ثابته تعلق دارند و در مرتبه ظهورات خارجی، در موجودات متجلی می‌شوند.

تطابق اسما و مظاهر

میان اسما و مظاهر آن‌ها تطابقی وجود دارد که به ظهور اسما در مظاهر به‌صورت متناسب با ظرفیت هر مظهر اشاره دارد. این تطابق، مانند هماهنگی میان نغمه و ساز است که هر یک، دیگری را به کمال می‌رساند. مظاهر به‌صورت تنزیلی می‌توانند اسمای ظهوری نامیده شوند، اما این اسما، نه اسمای حقیقی، بلکه تجلیات اسما در ظرف مظاهرند.

بخش سوم: اطلاق و تعین حق

حق و عدم تعین

درس‌گفتار تأکید می‌کند که حق در اطلاق خود متعین نیست و تنها در ظرف تعین، اسم می‌پذیرد. این اصل، مانند آن است که ذات حق را اقیانوسی بی‌کران بدانیم که تنها در کرانه‌های تعین، به شکل موج‌های اسما ظاهر می‌شود. در مرتبه اطلاق، حق فاقد اسم و رسم است، زیرا اسما در ظرف تعین پدید می‌آیند. این عدم دلالت مطابقتی اسما، به دلیل محدودیت اسما در ظرف تقید است که تنها جنبه‌ای از حقیقت مطلق را نشان می‌دهند.

درنگ: حق در اطلاق خود از هرگونه تعین مبراست و اسما تنها در ظرف تعین ظهور می‌یابند. این اصل، محدودیت دلالت اسما بر حقیقت محض حق را نشان می‌دهد.

محدودیت اخبار و علم

اخبار و حکایت، در ظرف تقید ممکن است و اطلاق را دربرنمی‌گیرد. علم و رؤیت غیر، نیز در ظرف تقید محدود است و نمی‌تواند اطلاق حق را دربرگیرد. این محدودیت، مانند آن است که پرنده‌ای در قفس تعین، نتواند آسمان بی‌کران اطلاق را درنوردد. تمامی احکام و اوصاف، از حیثیت تعین ناشی می‌شوند و در اطلاق حق، حصر یا تنزیه معنا ندارد.

وحدت و کثرت

وحدت و کثرت، از حیثیت تعین ناشی می‌شوند و به ظهورات تعینی حق در مراتب مختلف اشاره دارند. این دو نسبت، مانند دو روی یک سکه‌اند که هر یک، جلوه‌ای از حقیقت واحد را نشان می‌دهند. حق از حصر و تنزیه از حصر مبراست، زیرا اطلاق او، هم حصر و هم تنزیه را دربرمی‌گیرد.

کلیت حق

حق، همه‌چیز است و همه‌چیز در اوست، بدون جزء و ثمة. این اصل، مانند آن است که ذات حق را خورشیدی ببینیم که همه پرتوهای وجود از آن ساطع می‌شوند، اما خود از تقسیم و محدودیت مبراست. این جامعیت، به فقدان هرگونه حصر در اطلاق حق اشاره دارد.

بخش چهارم: معیت و احاطه حق

آیه معیت

قرآن کریم در آیه ﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَمَا كُنْتُمْ﴾ (حدید: ۴) به معیت حق با هر موجود اشاره دارد. : «و او با شماست هر کجا که باشید». این معیت، مقید به ظرف مصحوب است، اما حق از این تقید مبراست. این معیت، مانند سایه‌ای است که همراه جسم حرکت می‌کند، اما خود جسم نیست.

آیه احاطه

آیه ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾ (فصلت: ۵۴) به احاطه حق بر همه‌چیز دلالت دارد. : «به هر چیزی احاطه دارد». این احاطه، شامل ظاهر و باطن هر ذره و فراتر از آن است، مانند اقیانوسی که هر قطره را در خود جای داده و فراتر از آن است.

معیت قیومی

معیت حق با هر شیء، به‌صورت قیومی و متناسب با ظرفیت آن شیء است. این معیت، مانند جریانی است که حیات هر موجود را تأمین می‌کند، اما خود از محدودیت ظرف شیء مبراست. حق، گرچه مطلق است، در معیت با مصحوب مقید، به‌صورت مقید ظاهر می‌شود، اما از تقید مبراست.

اطلاق معیت

معیت حق، به تقید محدود نیست و اطلاق خود را حفظ می‌کند. این اطلاق، مانند نسیمی است که در همه جا جاری است، اما به هیچ مکان محدود نمی‌شود. حق با هر متعینی به‌صورت متعین ظهور می‌یابد، اما ذاتاً از هر حصر و تقید مبراست.

بخش پنجم: مفاتيح غیب و علم الهی

مفاتيح غیب

قرآن کریم در آیه ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ﴾ (أنعام: ۵۹) به انحصار علم مفاتيح غیب به خدا اشاره دارد. : «و نزد اوست کلیدهای غیب، جز او کسی آن‌ها را نمی‌داند». این آیه، علم غیب را مختص ذات حق می‌داند، اما برخی اولیا با اطلاع الهی از مفاتيح غیب آگاه می‌شوند. این اطلاع، مانند شعاعی است که از خورشید حقیقت ساطع شده و ذهن اولیا را روشن می‌کند.

درنگ: علم مفاتيح غیب مختص ذات حق است، اما اولیا با ارشاد الهی می‌توانند به بخشی از آن آگاه شوند. این علم، مقید به ظرف تعین است و با علم ذاتی حق متفاوت است.

علم غیر به مفاتيح

غیر خدا نمی‌تواند از ذات خود مفاتيح غیب را بداند، بلکه این علم، تنها از طریق ارشاد و اعلان حق ممکن است. این اصل، مانند آن است که تنها با اذن پادشاه، گنجینه‌های قصر گشوده شوند. برخی اولیا، مانند کسانی که از مرگ یا ما فی الارحام آگاه‌اند، با اطلاع الهی به این علم دست می‌یابند، اما این آگاهی، به علم جزئی و مقید محدود است.

نقد شواهد محدود

درس‌گفتار، علم به مرگ یا ما فی الارحام را مفاتيح غیب نمی‌داند، زیرا مفاتيح غیب، فراتر از اطلاعات جزئی و به علم کل مرتبط است. این نقد، مانند آن است که قطره‌ای را با اقیانوس مقایسه کنیم و تفاوت عظیم میان آن‌ها را یادآور شویم. اولیای معصومین، عالم به ما کان، ما یکون، و ما هو کائن‌اند، و علم آن‌ها، جامع و ذاتی است، برخلاف علم محدود برخی اهل الله.

مثال عیسی و علم والا

درس‌گفتار به عیسی (ع) اشاره می‌کند که از مرگ، حیات، و امور زندگی خبر می‌داد. این مثال، مانند چراغی است که در تاریکی معرفت، راه را روشن می‌کند. علم والای انبیا و معصومین، فراتر از علم عادی است و با شواهد پراکنده برخی اهل الله قابل مقایسه نیست.

بخش ششم: نقد خلط و استقلال علم اسماء

نقد خلط مُظهر و مَظهر

یکی از محورهای کلیدی درس‌گفتار، نقد خلط میان مُظهر (حق) و مَظهر (موجودات) است. این خلط، مانند آمیختن سرچشمه با جویبار است که نظام‌مندی علم اسماء را مختل می‌کند. علم اسماء، نیازمند تمایز میان اسمای حقیقی (مُظهر) و مظاهر آن‌هاست و نباید با مباحث عرفانی مخلوط شود. این استقلال، مانند جدایی منطق از شعر است که هر یک، قلمرو خاص خود را دارد.

درنگ: علم اسماء باید مستقل از مباحث عرفانی باشد تا از خلط میان مُظهر و مَظهر جلوگیری شود. این استقلال، نظام‌مندی و دقت علمی را تضمین می‌کند.

انسان به‌عنوان مظهر، نه اسم

درس‌گفتار تأکید می‌کند که انسان، مظهر جامع اسما است، نه خود اسم. این تمایز، مانند آن است که آینه را از نور منعکس‌شده در آن جدا کنیم. انسان کامل، به دلیل ظرفیت وجودی‌اش، همه اسما را در خود نشان می‌دهد، اما ذاتاً واجب‌الوجود یا اسم نیست. این دیدگاه، از خلط میان انسان و الله جلوگیری می‌کند و جایگاه انسان را در نظام عرفانی روشن می‌سازد.

نقد عدم دخالت لفظ

ادعای عدم دخالت لفظ و کتابت در انسان کامل مورد نقد قرار گرفته است. انسان کامل، مانند سایر موجودات، دارای مراتب لفظی، کتابی، ذهنی، و خارجی است. این نقد، مانند یادآوری این است که هر موجود، در مراتب وجودی خود، از لفظ و مفهوم بی‌نیاز نیست. جدایی انسان از دیگر مظاهر به دلیل عدم دخالت لفظ، بی‌معناست و همه موجودات، از جمله انسان، دارای مراتب لفظی و کتابتی‌اند.

بخش هفتم: تقسیم‌بندی اسما و جایگاه انسان کامل

تقسیم اسما به پنج قسم

درس‌گفتار، اسمای الهی را به پنج قسم تقسیم می‌کند، که قسم اول، اسمایی‌اند که به لفظ و کتابت وابسته نیستند. این قسم، به انسان کامل به‌عنوان مظهر جامع اشاره دارد که حقیقتش فراتر از لفظ و کتابت است. این تقسیم‌بندی، مانند نقشه‌ای است که قلمرو اسما را در مراتب مختلف ترسیم می‌کند، از اسمای ذاتی و صفاتی تا اسمای ظهوری در مظاهر.

انسان کامل و اسم اعظم

انسان کامل، مصداق قسم اول و اسم اعظم محسوب می‌شود، اما نه به معنای لفظی، بلکه به‌عنوان مظهری که همه اسما را در خود جمع کرده است. این جایگاه، مانند قله‌ای است که تمام دره‌های وجود را در خود جای داده، اما خود دره نیست. این دیدگاه، جامعیت انسان کامل را در نظام عرفانی نشان می‌دهد.

بخش هشتم: نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

درس‌گفتار 297 مصباح الانس، کاوشی عمیق در علم اسما و صفات الهی ارائه کرده است. این متن، با بررسی اشکال سوم در مفتاح الغیب، مراتب اسما، جایگاه اسم اعظم، و تمایز میان مُظهر و مَظهر، به تبیین اصول عرفان نظری پرداخته است. صفات، به‌عنوان مبادی اسما، تقدم دارند و دلالت اولیه بر حقیقت حق را ارائه می‌دهند. انسان کامل، مظهر جامع اسما است، اما خود اسم نیست. اطلاق حق، از هرگونه تعین مبراست و اسما تنها در ظرف تعین ظهور می‌یابند. مفاتيح غیب، مختص ذات حق است، اما اولیا با ارشاد الهی می‌توانند به بخشی از آن آگاه شوند. نقد خلط میان مُظهر و مَظهر، بر ضرورت استقلال علم اسماء تأکید دارد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، چرا حق تعالی به دلالت مطابقی اسم ندارد؟

2. طبق متن، انسان کامل در رابطه با اسمای الهی چه جایگاهی دارد؟

3. بر اساس متن، صفات در مفتاح الغیب چگونه با اسما مرتبط هستند؟

4. طبق متن، چرا معرفت کنه حق تعالی ممکن نیست؟

5. بر اساس متن، مفاتیح الغیب به چه معناست؟

6. اسمای الهی در ظرف لاتعین تحقق می‌یابند.

7. انسان کامل مظهر جامع اسمای الهی است، نه خود اسم.

8. معرفت کنه حق به دلیل اطلاق حق تعالی غیرممکن است.

9. مفاتیح الغیب تنها توسط خدا و به ذات او شناخته می‌شود.

10. اسما و صفات الهی در ظرف تعین یکی هستند.

11. چرا حق تعالی به دلالت مطابقی اسم ندارد؟

12. تفاوت بین مظهر و مُظهر در بحث اسمای الهی چیست؟

13. چرا معرفت کنه حق تعالی ممکن نیست؟

14. نقش صفات در مفتاح الغیب چیست؟

15. مفاتیح الغیب چیست و چرا تنها خدا به ذات خود آن را می‌داند؟

پاسخنامه

1. چون حق لاتعین است و اسم در ظرف تعین است.

2. انسان کامل مظهر جامع اسمای الهی است.

3. صفات اصول تعینات اسما هستند.

4. چون عارف مقید است و حق مطلق است.

5. کلیدهای غیب که تنها خدا به ذات خود می‌داند.

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. درست

10. نادرست

11. چون حق لاتعین است و اسما در ظرف تعین تحقق می‌یابند.

12. مظهر، انسان کامل است که اسما را ظاهر می‌کند، اما مُظهر، حق تعالی است که اسما از او نشأت می‌گیرند.

13. زیرا عارف مقید است و حق مطلق است، و اطلاق حق با تقید معرفت سازگار نیست.

14. صفات در مفتاح الغیب اصول تعینات اسما هستند که به لحاظ ذاتی اسما را متعین می‌کنند.

15. مفاتیح الغیب کلیدهای غیب هستند که تنها خدا به ذات خود آن‌ها را می‌داند، زیرا غیر او از طریق ذات خود به آن دسترسی ندارد.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده