متن درس
تبیین مراتب توحید و ظهورات حق
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 416)
مقدمه: سفری به سوی معرفت وحدت و کثرت
در گستره عرفان اسلامی، تبیین مراتب توحید و شهود ظهورات الهی از جمله عمیقترین مباحثی است که سالک را به سوی فهم حقیقت ذات حق و نسبت آن با عالم خلق رهنمون میسازد. درسگفتار حاضر، که از سلسله مباحث *مصباح الانس* برگرفته شده، به کاوش در مراتب توحید، وجوه گوناگون ظهورات حق، و رابطه وحدت و کثرت میپردازد.
بخش اول: مراتب توحید و وجوه ظهور ذات
وجه سوم توحید: کمال در ارتباط وحدت و کثرت
در عرفان نظری، توحید به مراتب گوناگونی تقسیم میشود که هر یک، دریچهای به سوی فهم حقیقت ذات الهی میگشایند. وجه سوم توحید، که در این درسگفتار بهعنوان کاملترین وجه از دو وجه پیشین معرفی شده، به مجال ذات حق در ظرف رويت، معرفت و توحید اختصاص دارد. این وجه، نه بهصورت مطلق، بلکه در قالب ظهور ذات در اسماء و صفات کلی تعریف میشود. کمال این وجه، در شمول آن بر ارتباط میان وحدت (حق) و کثرت (خلق) نهفته است، بهگونهای که سالک را به شهودی جامع از وحدت در کثرت و کثرت در وحدت رهنمون میسازد.
این مرتبه، همانند پلی است که دو ساحل وحدت و کثرت را به هم پیوند میدهد. سالک در این مقام، خلق را نه بهعنوان واسطهای مستقل، بلکه بهمثابه جلوهای از ذات حق مینگرد. این شهود، دشوار و ثقیل است، زیرا نیازمند درک تفاوتهای ظریف میان مراتب حقی، خلقی و جمعی است.
مراتب ظهورات حق: از حق به خلق و جمع
مراتب توحید، سیر نزولی ظهورات الهی را از ظرف حقی (ذات) به ظرف خلقی (مظاهر عالم) و سپس به مرتبه جمعی (بیواسطه و باواسطه) ترسیم میکند. این مراتب، شامل وحدت، واحدیت، حقوقیت و حقیقت شخصی است. انسان در مقام توحید، باید حق و عالم را بهصورت متحد در ظرف ظهورات الهی ببیند، بهگونهای که خلق را نه واسطهای مستقل، بلکه جلوهای از ذات حق بداند. این شهود، همانند تماشای آیینهای است که در آن، صورتهای گوناگون، همگی بازتاب نور واحد حقاند.
در این دیدگاه، حق بهعنوان ذوالواسطه (دارای واسطه) دیده میشود، و سالک در یک رويت جامع، همه مظاهر را در وحدت ذات مشاهده میکند. این شهود، به دلیل پیچیدگی و نیاز به تدبر عمیق، امری دشوار و ثقیل توصیف شده است.
دشواری شهود جامع و ضرورت تدبر
شهود وحدت حق در عالم و جمع میان حق و خلق، امری است که به دلیل پیچیدگی ارتباط وحدت و کثرت، دشوار و ثقیل است. این دشواری، به نیاز به فهم دقیق تفاوتهای مراتب حقی، خلقی و جمعی بازمیگردد. از اینرو، تأکید بر تدبر در تمایزات این مراتب، بهعنوان ضرورتی برای سالک مطرح شده است. تدبر، همانند چراغی است که مسیر تاریک معرفت را روشن میسازد و سالک را از خلط مراتب بازمیدارد.
قرآن کریم نیز بر ضرورت تدبر تأکید دارد: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ» (سوره نساء، آیه ۸۲، : «آیا در قرآن تدبر نمیکنند؟»). این آیه، سالک را به تأمل عمیق در معانی الهی دعوت میکند تا تفاوتهای مراتب توحید را درک کند.
بخش دوم: تبیین وجوه حقایق الهی
اسماء ذاتیه و مجال ذاتی
حقایق الهی در دو وجه تبیین میشوند: نخست، اسماء ذاتیه، مانند عالم، قادر و مرید، که بهعنوان مفاتيح اولیه و امهات صفات الوهیت شناخته میشوند؛ دوم، مجال ذاتی، که ظهور ذات حق در قالب اسماء کلی است. وجه سوم، به دلیل شمول بر ارتباط وحدت و کثرت، کاملتر از دو وجه پیشین است. این وجه، همانند دری است که به سوی اقیانوس بیکران معرفت الهی گشوده میشود.
اسماء ذاتیه کلی، مبنای ظهورات الهیاند و بهعنوان ریشههای صفات الهی، در مرتبه وجه سوم، ظرف ظهور ذات حق را تشکیل میدهند. این اسماء، مانند کلیدهایی هستند که قفلهای معرفت را میگشایند و سالک را به سوی فهم حقیقت رهنمون میسازند.
مجال ذاتی غیرمطلق
مجال ذاتی حق، نه بهصورت مطلق، بلکه بهصورت «حیث هو» (از حیث ذات خویش) تعریف میشود. این محدودیت، به غنای ذاتی حق اشاره دارد که در قرآن کریم آمده است: «اللَّهُ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ» (سوره آلعمران، آیه ۹۷، : «خداوند از جهانیان بینیاز است»). غنای ذاتی حق، مانع از آن است که مجال ذاتی بهصورت مطلق باشد، و «حیث هو» به ظهور ذات در قالب اسماء و صفات کلی اشاره دارد.
کمال وجه سوم در ارتباط وحدت و کثرت
وجه سوم توحید، به دلیل شمول بر ارتباط وحدت و کثرت، کاملتر از دو وجه پیشین است. این وجه، نهتنها وحدت ذات را در خود دارد، بلکه کثرت را بهعنوان مظاهر وحدت لحاظ میکند. این ارتباط، همانند نخی است که مهرههای گوناگون کثرت را به وحدت پیوند میدهد، و سالک را به شهود جامعی از حقیقت رهنمون میسازد.
بخش سوم: وجه چهارم توحید و احدیت
دقت وجه چهارم: احدیت و نفی تعینات
وجه چهارم توحید، که دقیقتر از سه وجه پیشین است، به احدیت (تعین اول) و احوال آن در غیر ذات اختصاص دارد. این وجه، احکام وحدت را در ظرف احدیت تبیین میکند، جایی که تمام صفات در ذات مستجنه (پنهان) هستند. احدیت، به دلیل نفی تعینات، مرتبهای خالصتر و دقیقتر از واحدیت است. این مرتبه، همانند قلهای است که سالک پس از عبور از دامنههای واحدیت، به آن میرسد.
تفاوت واحدیت و احدیت
وجه سوم، ذات را در ظرف واحدیت (ظهور اسماء و صفات) تبیین میکند، درحالیکه وجه چهارم، ذات را در ظرف احدیت (وحدت بیتعین) میبیند. واحدیت، به ظهورات متمایز اشاره دارد، اما احدیت، وحدتی غیرمتمایز و خالص است. این تفاوت، مانند فرق میان نور پراکنده در آیینههای متعدد و نور خالص پیش از پراکندگی است.
احاطه احدیت بر اسماء و صفات
احدیت، بهعنوان مرتبه وحدت مطلق، بر تمام اسماء و صفات احاطه دارد و آنها را در ذات خود مستجنه میسازد. این احاطه، به جلال احدیت وابسته است که هرگونه تعین را نفی میکند. این مرتبه، همانند اقیانوسی است که تمام رودهای اسماء و صفات به آن میپیوندند و در آن محو میشوند.
بخش چهارم: ظهور حقایق و رويت اعیان
ظهور حقایق از باطن به ظاهر
حقایق الهی از باطن ذات حق به ظاهر (مظاهر خلقی) ظهور مییابند تا اعیان حق، خود و یکدیگر را در ظرف رويت ببینند. این ظهور، به فاعلیت حق وابسته است و همانند نوری است که از منبع خود به سوی آیینههای خلق میتابد و آنها را روشن میسازد.
در این ظرف، اعیان حق، خود را بهصورت مستقل و دیگران را در نسبت با خود مشاهده میکنند. این رويت متقابل، به معنای شهود مظاهر در ظرف خلق است، جایی که هر مظهری، جلوهای از حق را نشان میدهد.
ظهور علمی پیش از عینی
ظهور حقایق در حضرت علمی (علم الهی) پیش از وجود عینی (خلق) رخ میدهد. حق، در ظرف احدیت، تمام معلومات را پیش از خلق میبیند. این دیدگاه، مانند طرحی است که در ذهن معمار پیش از بنای عمارت شکل میگیرد.
نفس ظهور و خصوصیات آن
ظهور الهی، هم نفس ظهور (اصل تجلی) و هم خصوصیات آن (تعینات خاص) را شامل میشود. نفس ظهور، به اصل تجلی حق اشاره دارد، درحالیکه خصوصیات، به تعینات خلقی، مانند صور و نسبتها، مربوط است. این ظهور، به استعدادات مظاهر و احکام تعینات وابسته است.
تعین وجودی و علمی
تعین وجودی خلق، صورتی از تعین علمی نسبی است. تعینات وجودی، تجلی احدی اعیان ثابته در ظرف علم الهی هستند که بهصورت تدریجی ظهور مییابند. این تعینات، مانند سایههایی هستند که از نور حقیقت بر پرده عالم خلق افتادهاند.
بخش پنجم: وحدت و کثرت در ظهورات الهی
ثبات و تغییر در ظهورات
تمام هستی، دو چهره دارد: چهره ثباتی (حقی) که به وحدت ذات حق وابسته است، و چهره تدريجی و تغييرپذير (خلقی) که به کثرت مظاهر مربوط است. ثبات، به لا تعین حق، و تغییر، به تعینات خلق اشاره دارد. این دوگانگی، مانند جریان رودخانهای است که در عین حرکت، بستر ثابت خود را حفظ میکند.
تميز حقي غير معقول
تميز حقي، متفاوت از تميزهای معقول (حسی، خیالی، مثالی) است، زیرا به ذات حق وابسته است و فاقد خلقیت است. این تميز، در ظرف ربوبی و به دلیل ثبات آن، از تميزهای خلقی متمایز است. تميز حقي، مانند نوری است که در تاریکی عقل بشری نمیگنجد، اما حقیقت را روشن میسازد.
تميز ذاتی و نسبی
تميز حقي، میان شيء از حیث ذات آن (بدون تعین) و از حیث صور نسبی و صفات آن (با تعین) است. این تميز، ذاتی است و به خصوصیات و عوارض وابسته نیست. این تمایز، مانند خطی است که میان جوهر و عرض کشیده میشود، اما در مرتبهای فراتر از عقل معقول.
بخش ششم: نقد و بررسی جایگاه ملاصدرا
ملاصدرا: شارح برجسته، نه مبتکر
ملاصدرا، بهعنوان یکی از برجستهترین فلاسفه اسلامی، نه بهعنوان مبتکر، بلکه بهعنوان شارحی برجسته شناخته میشود که آرای فلاسفه پیشین، مانند ابنسینا، سهروردی و عرفا را جمعآوری، گزینش و تبیین کرده است. او با آزادمنشی علمی، حقایق را از منابع مختلف استخراج و نظاممند کرد، و نظام فلسفی حکمت متعالیه را بنیان نهاد که ترکیبی از فلسفه مشائی، اشراقی و عرفان نظری است.
این آزادمنشی، مانند نسیمی است که قفسهای تعصبات فرقهای را گشوده و حقیقت را در گسترهای وسیعتر نمایان ساخته است. ملاصدرا، بدون وابستگی به مکتب خاصی، آرای درست را از هر منبعی پذیرفت و آنها را در نظامی منسجم ارائه داد.
آزادمنشی علمی ملاصدرا
ویژگی ممتاز ملاصدرا، آزادمنشی علمی او بود که وی را از تعصبات فلسفی، کلامی یا عرفانی رها کرد. او، مانند باغبانی بود که گلهای حقیقت را از بوستانهای گوناگون چید و در باغ حکمت متعالیه کاشت. این آزادمنشی، او را قادر ساخت تا فلسفه را با عرفان و کلام تلفیق کند و نظامی نوین ارائه دهد.
بخش هفتم: وحدت اطلاقی و نفی تقابل
وحدت اطلاقی و تفاوت با وحدتهای معقول
وحدت حق، وحدت اطلاقی است که با وحدتهای عددی، جنسی، نوعی، شخصی یا ذاتی منطقی متفاوت است. این وحدت، با کثرت تقابلی منافات ندارد، بلکه تمام تعینات و کثرات را در بر میگیرد. وحدت اطلاقی، مانند خورشیدی است که با تابش خود، تمام سایههای کثرت را در نور خود محو میسازد.
نفی تقابل میان وحدت و کثرت
وحدت اطلاقی، وحدتی است که با وجود تعینات، تميز و کثرات، ثابت میماند. این وحدت، نه مقابل کثرت است و نه مقید به تعینات، بلکه ذات حق را در تمام مظاهر حفظ میکند. کثرت، مانند موجهایی است که بر سطح اقیانوس وحدت پدیدار میشوند، اما در نهایت به همان اقیانوس بازمیگردند.
نفی تحدید حق
حق را نباید در چیزی که از خلق مباين است یا در آنچه دیده میشود، محصور کرد. این تحدید، مشابه دیدگاه نصارا است که حق را به مسیح محدود کردند: «قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ» (سوره مائده، آیه ۱۷، : «گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است»). حق، مانند آسمانی بیکران است که نمیتوان آن را در قفس یک مظهر محصور کرد.
غرابت بيان توحید
بيان توحید اطلاقی، برای کسانی که حق را محدود به تعینات میکنند، غریب و بعید است. اما برای کسی که حدود تحدید را کنار بگذارد، این بيان قريب و قابلفهم میشود. این غرابت، مانند رازی است که تنها با قلب گشوده به حقیقت گشوده میشود.
بخش هشتم: سیادت و عبودیت حق
سيد و عبد بودن حق
حق، از حیث ذات و حقیقت، سيد (آقا) است، اما از حیث فعل، شریعت، حال و طریقت، عبد (بنده) است. این دوگانگی، به ظهور حق در مقامات مختلف اشاره دارد. حق، مانند پادشاهی است که در عین اقتدار، در لباس بندگی در میان خلق ظاهر میشود.
وصول سالک به حق
سالک با وصول به حق، به حالتی میرسد که دیگر قابلکنترل نیست و در هر لحظه، به شكل متفاوتی ظهور مییابد. این وصول، مانند غوطهور شدن در اقیانوس بیکران حق است که سالک را از قیود خلقی رها میسازد.
شطحیات اولیا
اولیای الهی، به دلیل وصول به حق، در هر لحظه در شأنی جدید ظهور مییابند: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» (سوره الرحمن، آیه ۲۹، : «هر روز او در کاری است»). این ظهور، مانند عبور شتر از سوراخ سوزن، فراتر از قواعد عادی است و شطحیات اولیا را نشان میدهد.
نفی شناخت اولیا
تلاش برای شناخت یا محدود کردن اولیای الهی، نشانه غفلت است، زیرا آنها در ظرف وحدت اطلاقی، غیرقابلتحدید و شناخت کاملاند. اولیا، مانند بادهایی هستند که در دشت حقیقت میوزند و نمیتوان آنها را در قفس شناخت محصور کرد.
بخش نهم: معرفت نفس و توحید
شناخت نفس و رب
حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» به این معناست که شناخت نفس، به فهم هیچ بودن آن منجر میشود، و این هیچی، دروازه شناخت رب است. سالک با فنای نفس، به معرفت حق میرسد. این شناخت، مانند کلیدی است که قفل معرفت الهی را میگشاید.
مراتب معرفت و توحید
ظرف معرفت و توحید، بالاتر از مرتبه ربوبیت است. سالک با گذر از رب (خدای ناس)، به مرتبه الهیت و سپس وحدت اطلاقی میرسد. این سیر، مانند صعودی است که سالک را از دامنههای ربوبیت به قله توحید میرساند.
نقد پناه بردن
آیه «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» (سوره ناس، آیه ۱، : «بگو: پناه میبرم به پروردگار مردم») برای مراتب نازل است، زیرا ربوبیت را بهصورت محدود (رب الناس) میبیند. عارف، از اعوذ و پناه بردن فراتر میرود و به وحدت با حق میرسد.
فرار بهسوی حق
سالک در مراتب عالی، از خود (نفس) بهسوی حق فرار میکند، که این فرار، به معنای فنای در ذات حق و وصول به وحدت است. این فرار، مانند پریدن پرندهای است که از قفس نفس به سوی آسمان بیکران حق پرواز میکند.
بخش دهم: توحید در اسماء و مظاهر
توحید در تمام مظاهر
تمام اشیاء، از حجر تا سماء و ارض، اسماء الله هستند و توحید را نشان میدهند. اما انحصار حق به یک مظهر، مانند عیسی یا حجر، به شرک میانجامد. توحید، مانند اقیانوسی است که تمام قطرههای مظاهر را در خود جای داده، اما هیچیک بهتنهایی آن را محدود نمیکنند.
جمعبندی
این نوشتار، با تکیه بر درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به تبیین مراتب توحید، ظهورات الهی و رابطه وحدت و کثرت پرداخت. مراتب توحید، از وجه اسماء ذاتیه و مجال ذاتی تا وجه سوم (کاملتر به دلیل شمول بر وحدت و کثرت) و وجه چهارم (دقیقتر به دلیل تمرکز بر احدیت) سیر میکند. ظهورات حق، از باطن به ظاهر، در قالب اعیان و مظاهر رخ میدهد، و سالک با تدبر در این مراتب، به معرفت وحدت اطلاقی میرسد. نقد ملاصدرا بهعنوان شارح برجسته، بر آزادمنشی او تأکید دارد که فلسفه را با عرفان و کلام تلفیق کرد. اولیای الهی، با وصول به حق، در هر لحظه در شأنی جدید ظهور مییابند و از قیود خلقی رها میشوند.