در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 302

متن درس

 

علم الهی و ذات حق: تبیینی عرفانی-فلسفی از اسما و صفات الهی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 302)

مقدمه: درآمدی بر علم الهی و نسبت آن با ذات حق

در منظومه عرفان نظری و فلسفه اسلامی، یکی از ژرف‌ترین مسائل، بررسی نسبت علم الهی با ذات حق تعالی است. این موضوع، که در تقاطع متافیزیک، الهیات و عرفان قرار دارد، به چیستی علم حق، امکان احاطه آن بر ذات الهی، و نقش اسمای الهی در تبیین این نسبت می‌پردازد..

بحث از علم الهی، نه‌تنها به فهم چیستی ذات حق یاری می‌رساند، بلکه راهگشای درک مراتب توحید و جایگاه اسمای الهی در ظهور حق است. این متن، با بهره‌گیری از آیات قرآن کریم، روایات، و تبیینات عرفانی-فلسفی، به تحلیل اقوال مختلف در باب احاطه علم بر ذات، تمایز علم خلق و علم حق، و نقش لفظ جلاله «الله» در دلالت بر ذات الهی می‌پردازد.

بخش نخست: چیستی علم و نسبت آن با ذات حق

علم خلق و علم حق: تمایز در ماهیت و کارکرد

بحث از نسبت علم با ذات حق، با تمایز میان علم خلق و علم حق آغاز می‌شود. علم خلق، به‌منزله نسبتی است که در ظرف ذهن انسانی شکل می‌گیرد و از انکشاف مظاهر الهی در عالم خارج نشأت می‌یابد. این علم، به دلیل محدودیت‌های وجودی انسان، نه‌تنها قادر به احاطه بر ذات حق نیست، بلکه حتی از درک کنه صفات الهی نیز عاجز است. در مقابل، علم حق، که عين ذات الهی است، از هرگونه نسبت و تعین مبراست و به‌مثابه انکشاف ذاتی حق تلقی می‌شود.

درنگ: علم خلق، نسبتی مظهرمحور و محدود است که از احاطه بر ذات و کنه صفات الهی عاجز است، در حالی که علم حق، عين ذات الهی و انکشاف ذاتی است.

این تمایز، ریشه در تفاوت میان وجود محدود خلق و وجود نامتناهی حق دارد. علم خلق، چونان سایه‌ای است که از نور وجود حق بر پرده ذهن انسان نقش می‌بندد، اما علم حق، خود آن نور بی‌کران است که ذات و صفات را در وحدت مطلق متجلی می‌سازد. درس‌گفتار، با استناد به این تمایز، اشکالاتی را که بر امکان احاطه علم بر ذات حق وارد شده، بررسی می‌کند.

اشکال بر احاطه علم بر ذات حق

یکی از اشکالات مطرح‌شده این است که اگر علم خلق، به دلیل نسبتی بودن، قادر به احاطه بر ذات حق نیست، علم حق که عين ذات الهی است، باید این توانایی را داشته باشد. در پاسخ، تأکید می‌شود که علم حق، هرچند عين ذات است، اما این عينیت به معنای احاطه محيط بر محاط نیست. علم حق، ظهور ذات است، نه چیزی که ذات را در بر گیرد یا از آن متمایز باشد.

درنگ: علم حق، عين ذات الهی است، اما این عينیت به معنای احاطه محيط بر محاط نیست، بلکه ظهور ذاتی حق است که از هرگونه نسبت و تعین مبراست.

این پاسخ، به‌مثابه کلیدی است که قفل پارادوکس احاطه را می‌گشاید. علم حق، چونان آینه‌ای است که ذات را در خود متجلی می‌سازد، بدون آنکه آن را محدود یا متعین کند. این دیدگاه، با رد هرگونه نسبت میان علم و ذات در مقام الوهیت، بر وحدت مطلق ذات تأکید می‌کند.

انکشاف به‌مثابه جوهره علم

درس‌گفتار، علم را نه به‌منزله نسبت، بلکه به‌مثابه انکشاف تعریف می‌کند. انکشاف، در علم خلق، به ظهور مظاهر الهی در ظرف ذهن وابسته است، اما در علم حق، انکشاف ذاتی است که عين ذات و ظهور آن در مقام وحدت است. این تعریف، از تصور علم به‌عنوان امری عرضی یا نسبتی فراتر می‌رود و آن را به جوهره ذات الهی پیوند می‌زند.

درنگ: علم، جوهره‌اش انکشاف است؛ در خلق، انکشاف مظهرمحور و در حق، انکشاف ذاتی است که عين ذات و ظهور آن در مقام وحدت است.

این تبیین، علم را از قید محدودیت‌های نسبی آزاد می‌سازد و آن را به نور بی‌کران ذات الهی متصل می‌کند. انکشاف ذاتی، چونان چشمه‌ای است که از ژرفای ذات می‌جوشد و تمامی مراتب وجود را سیراب می‌سازد، بدون آنکه به تعینات محدود شود.

جمع‌بندی بخش نخست

بخش نخست، با تبیین‌سازی تمایز میان علم خلق و علم حق، به بررسی چیستی علم و نسبت آن با ذات الهی پرداخت. علم خلق، به دلیل نسبتی، دست‌آموز شدن را از دست می‌دهد. علم حق، عين ذات و انکشاف ذاتی است. این عينیت، نه به معنای احتیاط محیطی بر ظهرنی، بلکه به‌مانند به‌مثل ظهور ذات در مقام وحدت است. تعریف علم به‌مانندبهاده‌انده انزعاف، دیدگاه سنتی داعتب به‌عطع یا رسیط‌محور را ارتقا داده و آن را به جوهره ذات الهی پیوند می‌زدهد. در ادامه، به بررسی امکان بررسی اسمایی بر ذری پرداخته خواهد شد.

بخش دوم: اسمای الهی و دلالت بر ذات حق

لفظ جلاله «الله» و جایگاه آن در اسمای الهی

یکی از پرسش‌های بنیادی، امکان وجود اسمی است که به‌طور کامل بر ذات حق داری کند. لفظ قمیزان‌الله»، به‌عنوان جامع‌ترین اسم مینی، در این معنا دینی ویژه‌ای دارد. برخی معتقدند که «چهچهچه» را شستقش یا شتکاب شنجل از است وایاد به، یا هتیق‌قمیق به مرتبه یا یا دیت دارد. در مرمم، به «نوان»، به «ن»اله الهله، اسمقط و سم را «ترخ می‌تظق می‌داند که جامع تمامی اسمای حسنی است.

درنگ: لفظ جلاله «الله»، به‌عنوان جامع اسمای حسنی، دلالت بر مرتبه الوهیت و واحدیت دارد، نه ذات مطلق، و از دیدگاه برخی، اسمی جامد و غیرمشتق است.

این دیدگاه، «الله» را چونان گوهری می‌داند که تمامی اسمای الهی را در خود جمع کرده، اما همچنان از دلالت مستقیم بر ذات مطلق بازمی‌ماند. درس‌گفتار، با نقد اشتقاق «الله» از «إله» یا «الحي»، بر جامد بودن این اسم تأکید می‌کند و آن را فراتر از تعینات اسمایی می‌داند.

امکان دلالت اسم بر ذات: نقلی و عقلی

اشکالی دیگر مطرح می‌شود که آیا حق تعالی می‌تواند اسمی بر ذات خویش نهد که به‌طور کامل بر آن دلالت کند و آن را به خلق بیاموزد؟ درس‌گفتار، با استناد به دلایل نقلی و عقلی، این امکان را نفی می‌کند. از منظر نقلی، روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل می‌شود که فرمودند: «استأثرت به في علم غيبک» (خداوند آن را در علم غیب خویش نهان داشته است). این روایت، نشان می‌دهد که حتی پیامبر (ص)، که کامل‌ترین خلایق و واجد علم اولین و آخرین است، به چنین اسمی دست نیافته است.

درنگ: دلالت اسمی بر ذات حق، به‌طور کامل، نقلاً و عقلاً ممکن نیست؛ زیرا ذات، افضل از تعین است و هر اسمی، متعین و محدود است.

از منظر عقلی، هر اسمی، به دلیل متعین بودن، نمی‌تواند ذات نامتناهی را در بر گیرد. ذات حق، چونان اقیانوسی بی‌کران است که هیچ کرانه‌ای آن را محدود نمی‌کند، در حالی که اسم، چونان ظرفی است که به ناچار متعین و محدود است. این استدلال، بر افضلیت ذات بر تعینات تأکید می‌کند.

نقد دیدگاه علميت لفظ جلاله

برخی از علمای ادب و شرع، مانند خليل، سيبويه، ابوحنيفه، شافعي، غزالي، و امام رازي، لفظ جلاله را علم بالغلبه می‌دانند، یعنی اسمی که بر مرتبه الوهیت دلالت دارد، نه ذات مطلق. درس‌گفتار، با تأیید این دیدگاه، تأکید می‌کند که «الله» اسم مرتبه الوهیت و واحدیت است، نه ذات من حیث هویت. این تبیین، از هرگونه خلط میان مراتب وجودی جلوگیری می‌کند.

درنگ: لفظ جلاله «الله»، علم بالغلبه است و بر مرتبه الوهیت و واحدیت دلالت دارد، نه ذات حق من حیث هویت.

این دیدگاه، «الله» را چونان دروازه‌ای می‌داند که به سوی مرتبه الوهیت گشوده می‌شود، اما همچنان از وصول به ژرفای ذات مطلق بازمی‌ماند. این تبیین، با حفظ مقام ذات از تعینات، بر توحید ناب تأکید می‌کند.

جمع‌بندی بخش دوم

بخش دوم، به بررسی امکان دلالت اسمای الهی، به‌ویژه لفظ جلاله «الله»، بر ذات حق پرداخت. «الله»، به‌عنوان جامع اسمای حسنی، بر مرتبه الوهیت و واحدیت دلالت دارد، نه ذات مطلق. دلالت کامل بر ذات، به دلیل افضلیت ذات بر تعینات، نقلاً و اکتشافاً ناممکن است. روایت پیامبر (ص) و استدلال عقلی، این امر را تأیید می‌کنند. در ادامه، به تحلیل مفهوم توحید در «لا اله الا الله» و نقدهای مرتبط با آن پرداخته خواهد شد.

بخش سوم: توحید و تبیین «لا اله الا الله»

معنای «لا اله الا الله» و چالش‌های تفسیری

درس‌گفتار، به تحلیل عبارت توحیدیه «لا اله الا الله» می‌پردازد که به‌عنوان محور توحید در قرآن کریم مطرح است. یکی از چالش‌های تفسیری، معنای دقیق این عبارت و نحوه دلالت آن بر توحید کامل است. برخی معتقدند که «لا اله الا الله» به معنای «هیچ خدایی در وجود نیست جز» است، اما این تفسیر، توحید را به نفوذ وجود محدود می‌کند و از نفی امکان الوهیت در غیر حق غافل می‌ماند.

درنگ: «لا اله الا الله» نه‌تن‌ها وجود الوهیت غیر حق را نفی می‌کند، بلکه امکان آن را نیز منتفی می‌سازد تا توحید کامل محقق شود.

این تفسیر نادرست، توحید را چون گوهری ناقص می‌نمایاند که تنها به ظاهر وحدت را نشان می‌دهد. درس‌گفتار، با نقد این دیدگاه، بر ضرورت نفی وجود و امکان الوهیت در غیر حق تأکید می‌کند.

نقد تفسیر نافع امکان

اگر «لا اله الا الله» به «لا اله ممكنٌ إلا الله» تفسیر شود، تنها امکان الوهیت در غیر حق نفی می‌شود، اما وجود الهی برای الله اثبات نمی‌گردد. این تفسیر، توحید را ناقص می‌گذارد، زیرا امکان الوهیت غیر حق را باقی می‌نهد. در مقابل، تفسیر «لا اله موجودٌ إلا الله»، وجود الهی را اثبات می‌کند، اما امکان را به‌طور کامل نفی نمی‌کند.

درنگ: تفسير «لا اله ممكنٌ إلا الله» توحيد را ناقص مي‌گذارد، زيرا وجود الهي را اثبات نمي‌کند، در حالي که «لا اله موجودٌ إلا الله» وجود را اثبات، اما امکان را نفی نمی‌کند.

این نقد، نشان‌دهنده ظرافت‌های منطقی در تفسیر توحید است. توحید کامل، چونان نوری است که باید هر سایه‌ای از کثرت، چه در وجود و چه در امکان، را محو کند.

راه‌حل پیشنهادی: نفی وجود و امکان

برای رفع این نقص، درس‌گفتار راه‌حلی جامع ارائه می‌دهد: «لا اله إلا في الوجود أو الإمكان إلا الله». این تعبیر، هم وجود و هم امکان الوهیت را در غیر حق نفی می‌کند. استفاده از «أو» به‌جای «و»، به دلیل قاعده منطقی «أو في حيز النفي بمعنى ولا» (أو در نفی به معنای ولا است)، نفی را کامل می‌سازد.

درنگ: «لا اله إلا في الوجود أو الإمكان إلا الله»، با نفی وجود و امکان الوهیت در غیر حق، توحید کامل را محقق می‌سازد و از نقص تفاسیر ناقص فرار می‌کند.

این راه‌حل، چونان پلی است که از کثرت به وحدت می‌رسد و توحید را در تمامی ابعاد آن متجلی می‌سازد. این تبیین، با حفظ اصالت عبارت قرآنی، به رفع اشکالات منطقی کمک می‌کند.

جمع‌بندی بخش سوم

بخش سوم، به تحلیل «لا اله الا الله» و چالش‌های تفسیری آن پرداخت. این عبارت، نه‌تن‌ها وجود الوهیت را به حق فقط نسبت می‌دهد، بلکه امکان آن را نیز در غیر حق نفی می‌کند. تفسیر ناقص، توحید را محدود می‌سازد، اما راه‌حل پیشنهادی، با نفی وجود و امکان، توحید کامل را محقق می‌کند. این تبیین، بر وحدت مطلق تأکید کرده و در ادامه، به نقد دیدگاه‌های مرتبط با کلی طبیعی و پیوند آن با توحید پرداخته خواهد شد.

بخش چهارم: کلی طبیعی و پیوند آن با توحید

مفهوم کلی طبیعی و نقد وجود عینی آن

درس‌گفتار، بحث از کلی طبیعی را با نقد دیدگاه‌هایی آغاز می‌کند که به وجود عینی آن در خارج قائل‌اند. کلی طبیعی، به طبیعت مشترک میان افراد (مانند انسانیت در زید و عمر) اشاره دارد. قطب‌الدین رازی استدلال می‌کند که اگر جنس، فصل، و نوع در خارج متحقق باشند، حمل منطقی میان آنها ناممکن است، زیرا تعدد حقایق مانع وحدت است.

درنگ: قطب‌الدین رازی، وجود عینی کلی طبیعی در خارج را نفی می‌کند، زیرا تعدد حقایق مانند جنس، فصل، و نوع، مانع حمل منطقی میان آن‌هاست.

این نقد، کلی طبیعی را چون سایه‌ای می‌داند که در ذهن نقش می‌بندد، اما در خارج، تنها افراد متعین وجود دارند. این دیدگاه، به حل پارادوکس‌های منطقی در فلسفه اسلامی کمک می‌کند.

تمایز وجود و ماهیت در کلی طبیعی

درس‌گفتار، با تبیین تمایز میان وجود و ماهیت، تأکید می‌کند که کلی طبیعی به معنای وجود عینی در خارج است، نه ماهیت ذهنی. وجود، مصدر وحدت است و امکان وحدت میان افراد را فراهم می‌کند، در حالی که ماهیت‌ها مصدر کثرت‌اند. این دیدگاه، ماهیت را به مفهوم ذهنی محدود می‌کند.

درنگ: کلی طبیعی، وجود عینی در خارج است، نه ماهیت ذهنی؛ وجود، مصدر وحدت، و ماهیت‌ها، مصدر کثرت‌اند.

این تبیین، وجود را چون نور وحدت‌بخشی می‌داند که در افراد متکثر با تعینات مختلف ظهور می‌یابد، در حالی که ماهیت‌ها، تنها در ذهن، کثرت می‌یابند.

نقد خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه نصیرالدین طوسی، با رد وجود عینی کلی مشترک، معتقد است که طبیعت در عقل موجود است و در خارج، تنها افراد وجود دارند. درس‌گفتار، این دیدگاه را تأیید می‌کند و استدلال می‌کند که کلیات، به‌عنوان مفاهیم ذهنی، تناقض حمل را رفع می‌کنند.

درنگ: خواجه نصیر، کلی را به عقل محدود می‌کند و معتقد است در خارج، تنها افراد موجودند، که این دیدگاه، تناقض حمل میان حقایق را رفع می‌کند.

این دیدگاه، کلی را چون آینه‌ای در ذهن می‌داند که وحدت را باز می‌تاباند، اما در خارج، تنها تعینات فردی موجودند.

جمع‌بندی بخش چهارم

بخش چهارم، به بررسی کلی طبیعی و پیوند آن با توحید پرداخت. نقد قطب‌الدین رازی و خواجه نصیر، وجود عینی کلی را به ذهن محدود کرد و با تأکید بر وجود به‌عنوان مصدر وحدت، دیدگاه ماهیت‌محور را رد کرد. این تبیین، با توحید هم‌راستاست، زیرا وحدت وجود را به حق نسبت می‌دهد و کثرت را به تعینات ذهنی.

بخش پنجم: حاشیه‌های تاریخی و اجتماعی

ری و جایگاه تاریخی آن

درس‌گفتار، به توصیف تاریخی شهر ری، به‌عنوان بستری برای رشد علم و فرهنگ، می‌پردازد. ری، که زادگاه عالمانی چون فخر رازی و قطب‌الدین رازی است، در دوره‌ای مرکز علمی و قضایی بود. تهران، در مقابل، به‌عنوان ییلاقی کم‌اهمیت مطرح بوده است.

درنگ: ری، به‌عنوان مرکز علمی و قضایی در تاریخ اسلامی، بستری برای رشد عالمان برجسته بود، در حالی که تهران، ییلاقی کم‌اهمیت بود.

این توصیف، چون آیینه‌ای است که گذشته پرشکوه ری را بازتاب می‌دهد و بستر فرهنگی تولید آثار فلسفی را روشن می‌سازد.

تحولات اجتماعی و نقد مادی‌گرایی

درس‌گفتار، به تحولات اجتماعی تهران و مناطق اطراف، مانند شمشک و دیزین، اشاره دارد که از روستاهایی فقیر به مراکز اقتصادی تبدیل شده‌اند. این تحول، با نقدی بر مادی‌گرایی همراه است که کیفیت علمی و معنوی را تحت تأثیر قرار داده است.

درنگ: تحولات اقتصادی، با مادی‌گرایی همراه شده و کیفیت علمی و معنوی را تحت تأثیر قرار داده است.

این نقد، چون هشداری است که از غرق شدن در مادیات برحذر می‌دارد و بر حفظ ارزش‌های معنوی تأکید می‌کند.

جمع‌بندی بخش پنجم

بخش پنجم، با توصیف تاریخی ری و نقد تحولات اجتماعی، بستر فرهنگی و اجتماعی تولید درس‌گفتار را روشن ساخت. ری، به‌عنوان مرکز علمی، و تحولات مادی تهران، نشان‌دهنده پیوند میان فلسفه و واقعیت‌های اجتماعی است. این حاشیه‌ها، درک عمیق‌تری از زمینه تاریخی بحث فراهم می‌آورند.

جمع‌بندی نهایی

این نوشتار، به تبیین علم الهی و نسبت آن با ذات حق پرداخت. علم حق، عين ذات و انکشاف ذاتی است، اما از احاطه محيطی بر ذات مبراست. لفظ جلاله «الله»، جامع اسمای حسنی، بر مرتبه الوهیت دلالت دارد، نه ذات مطلق. دلالت کامل بر ذات، نقلاً و اکتشافاً، به دلیل افضل بودن ذات از تعینات، ممکن نیست. «لا اله الا الله»، با نفی وجود و امکان الوهیت در غیر حق، توحید کامل را محقق می‌سازد. بحث کلی طبیعی، با تأکید بر وجودمحوری، وحدت را به حق نسبت داد و کثرت را به ذهن محدود کرد. حاشیه‌های تاریخی و اجتماعی، بستر تولید این مباحث را روشن ساختند.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس درسگفتار استاد فرزانه قدس سره، چرا علم خلق نمی‌تواند به ذات حق احاطه پیدا کند؟

2. طبق درسگفتار، علم حق چگونه با ذات حق ارتباط دارد؟

3. در درسگفتار، لفظ جلاله (الله) به چه چیزی اشاره دارد؟

4. بر اساس درسگفتار، چرا خدا نمی‌تواند اسمی مطابق با ذات خود به بشر اعطا کند؟

5. در درسگفتار، معنای «لا اله الا الله» چگونه تفسیر شده است؟

6. طبق درسگفتار، علم حق به ذات حق احاطه دارد و ذات حق محاط علم است.

7. بر اساس درسگفتار، لفظ جلاله (الله) مشتق از حی نیست، بلکه اسم جامد است.

8. در درسگفتار، علم خلق به ذات حق احاطه دارد، اما به صفات آن احاطه ندارد.

9. بر اساس درسگفتار، ذات حق از حیث هویت خود عاری از علم است.

10. در درسگفتار، نقل و عقل هر دو مانع از امکان اعطای اسمی مطابق ذات حق به بشر هستند.

11. تفاوت اصلی بین علم خلق و علم حق در درسگفتار چیست؟

12. چرا در درسگفتار گفته شده که ذات حق از حیث هویت خود علم ندارد؟

13. منظور از «احاطه بذلک الاعتبار للذات لا لنسبته» در درسگفتار چیست؟

14. چرا در درسگفتار امکان اعطای اسم مطابق ذات حق به بشر رد شده است؟

15. چرا در درسگفتار «لا اله الا الله» به معنای نفی وجود و امکان اله غیر از الله تفسیر شده است؟

پاسخنامه

1. چون علم خلق نسبت است و ذات حق غیر نسبی است

2. علم حق عین ذات حق و انکشاف آن است

3. مرتبه الوهیت و واحدیت

4. چون ذات حق فاقد تعین است

5. نفی وجود و امکان اله غیر از الله

6. نادرست

7. درست

8. نادرست

9. نادرست

10. درست

11. علم خلق نسبی و مظهری است و به ذات حق احاطه ندارد، اما علم حق عین ذات حق و انکشاف آن است.

12. این ادعا رد شده، زیرا ذات حق عین علم و انکشاف است، نه جدا از آن.

13. احاطه علم حق به ذات، به خود ذات مربوط است، نه به نسبت آن با چیز دیگر.

14. چون ذات حق متعین نیست و هر اسمی تعین دارد، لذا نمی‌تواند مطابق ذات باشد.

15. زیرا این تفسیر توحید کامل را شامل می‌شود و تعدد الوهیت را نفی می‌کند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده