درآمد
درآمـد
آگاهی و انسان الهی
1402 شمسی | شماره ۱
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ
عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ
(إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)
درآمد
آگاهی، توصیفی برای ادراک، فهم، علم، حکمت و معرفت به همراه توجه و انتباه است. آگاه کسیست که میداند و میداند که میداند و خودآگاهی و هوشیاری میسازد. اما علم و دانایی، روایتِ روشمند و مستند واقعیت است.
کتاب حاضر تحلیلیست بر چیستی آگاهی، چگونگی تحقق آگاهی انسان تنمند، چیستی ذهن او، مطالعهی فیزیکالیسم ذهنی، مقایسهی آگاهی ذهن مادی و علم و تفسیر مفهومی با آگاهی انسان الهی و حکمت و معرفت که بر قلب مینشیند، تفاوتهای میان آگاهی ذهن و آگاهی قلب و خودآگاهی برآمده از آنها و تلاش برای یافتن پاسخهای واقعی به بنیادیترین پرسشهای فلسفهی ذهن.
علم و آگاهی، حیاتِ متفاوت هر پدیده و هر کسی و کیفیت ممتاز اوست. شخصیت هر کسی و حقیقت او و فصل مقوّم وجودی ظهوری (نه ماهی) وی و معنای او، علم، آگاهی، معرفت و کشفهاییست که از حقیقت دارد و هر کسی همان داناییها، حکمها و اعتقادهای اوست که به آنها توجه ارادی دارد. هر کسی همزیست، بلکه همان میشود که به آن توجّه، آگاهی، باور، انس، محبت و عشق دارد و به آن به اختیار حکم میکند. هر انسانی به حسب تعینات علمی و ادراکات خویش، برخوردار از فصل مقوّمهای وجودیظهوری متعدد و شخصیتهای بیشماریست. انسان با آگاهیهایش و با حکمهایش به شخصیت خویش ظهور و تعیّن میبخشد و میهمان ابدی آخرین مرتبهی آگاهی و سرنوشت علمی و معرفتی خویش و در شبکهی حکم خود میگردد و خداوند بلکه هر پدیدهای را به چهرهی کیفیت معرفت خویش و تصدیقها و حکمهای خود مییابد.
آگاهی با ناآگاهی برابر نیست، بلکه آگاهی کیفیتزا و مرتبهساز است و ناآگاهی و دانشطلبنبودن، سرگشتگی، بیمعنایی و غرقگی در پوچی و به تعبیر امیرمؤمنان، هَمَجٌ رَعَاعٌ و فاقد عیار انسانیت و قرب است.
عالِم و دانا با نادان و جاهل ارزش و معنایی برابر ندارد و انسانیت انسان به علم، حکمت، معرفت و حکم و عقیدهی اوست و این تفاوت، چنان پیآمدهایی کارا در سلامت حیات ناسوتی و سعادت و رستگاری ابدی دارد که قرآنکریم نیز آن را هشدار داده است:
(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ)
بگو آیا کسانیکه میدانند و کسانیکه نمیدانند یکسانند؟ زمر/ ۹.
آفرینش انسان به افتخار علم است و انسان با آگاهی موهبتی و قلبی، انسانی الهی میشود. خداوند برای آفرینش انسانِ جمعی در میان تمامی کمالاتی که دارد، به علم قلبی آدم به عنوان انسان خویش افتخار میکند و در اعتراض فرشتگان، به آگاهیهای موهبتی او مباهات دارد. خداوند به آدم نامها را آموزش داد.
(وَعَلَّمَ آدَمَ الاَْسْمَاءَ کُلَّهَا)
و (خدا) همهی نامها را به آدم آموخت. بقره / ۳۱.
آنگاه از فرشتگان خواست آن نامها را بگویند، چون ناتوان شدند، خداوند به آدم که از خداوند رحمان اسما و بیان آموخته بود، فرمود تا به آنان بگوید چه آگاهیهایی برای ارائه دارد.
(قَالَ یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ)
فرمود: ای آدم! ایشان را از اسامیشان خبر ده. بقره / ۳۳.
خداوند در سورهی رحمان که عروس قرآنکریم است، مهمترین شاخص رحمانیت و مهرگستری خود را یاددهی و آموزش و جریان یاددهی و یادگیری و بیان و زبان و انتقال معنایی به انسان قرار داده که همه در خدمت آگاهیست.
(الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الاِْنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ)
(خدای) رحمان، قرآن را یاد داد، انسان را آفرید، به او بیان آموخت. رحمان / ۱ ـ ۴.
مرحمت خداوند، زمینهی یاددهی و یادگیری و پرسشگری، و آفرینشِ انسان، اقتضای آموزش و دانایی بر اساس همدلی و رحمت و مَحرَمیّت دارد.
خداوند با علم به خویش، به خود توجه و عنایت کرد و با آگاهی از خود و بهجت عشق خویش، تعین علمی و نقشهی آفرینش و پیدایی و ظهور را رقم زد؛ آفرینشی که سراسر علم است.
دانش و آگاهی و یاددهی و فراگیری هم در طبیعت نقش خورده و اثر پذیرفته و هم خودِ طبیعت و دیگر عوالم از سنخ آگاهیست. انسان هم خود آگاه است و هم در عوالم و حضرات، انواعِ آگاهیهاست. هر پدیدهای انبوهی آگاهی متراکم، فشرده، شهودی، حضوری و منحصر دارد.
در علم حضوری، علم به شیء عین خود شیء است و واقع، نزد فاعل شناسا و عالِم حاضر است. خود حقیقت نیز تمامی علم، آگاهی و خویشتاب است. اگرچه حقیقت خودش از حیث اطلاقیاش به سبب شدت ظهورش در خفاست و ظهور و پیداییاش که تعین حقیقت است، معلوم و آشکار و قابل شناخت و آگاهی میشود.
اما خود علم و آگاهی چیست و چه شناختی از خود آگاهی داریم؟ روش تحصیل آگاهی کدام است؟ در این کتاب از علم و آگاهی میگوییم: از امکان، حدود، ارزش، انواع و ابزارهای آگاهی و چگونگی یاددهی و آموزش و فراگیری و از روششناسی علم و معرفت و از واقعیتهای آگاهی و آگاهی آنگونه که هست و نیز از حقیقت آن و آگاهی آنگونه که باید باشد و نیز از انسان الهی که با آگاهیهایش الهی و معنادار میشود و اینکه کدام آگاهیها انسان را الهی و مستند به خداوند و مربوط به او و معنادار میسازد.
آگاهی، هم مفهومی و هم معنایی و مصداقیست و با توجه به چندگونگیاش امری کیفی و کیفیتساز و با لحاظ چگونگیاش، به حیات و به انسانها معنا میبخشد و میان آنها تفاوت میسازد. آنکه آگاهی حِکَمی، فرزانگی و شناخت قلبی ندارد و در آگاهی مفهومی و بریده از باطن محصور است، سرگشته و با سیری افقی میشود و آنکه برخوردار از معنا و قرب، و مَحرمِ به حقیقت است، با عنایت مستقیم و سببسوزی محبوبی و وحیانیِ تحویلی و نزولی یا با ارتقای صعودی به تدلّی (سببسوزی و جذب) یا ترقّی (سببسازی محبّی)، حیاتی الهی، طیّبه، کریمه، مبارک و آسودمند از سیری عمودیست. در کتاب حاضر، از این روشهای آگاهی خواهیم گفت.
حضور در اینجا ملاک معلومشدن است. وجود یا ظهور به صرف وجود و پیدایی، برای فاعل شناسا معلوم نمیگردد، بلکه افزون بر آن، فاعل شناسا به حضور نیاز دارد. حضور با شاخصِ ربط و معیار تناسب و سنخیت شکل میگیرد که گوهر آن ربط، انس و جذب است. انسان الهی با انس و جذب به خداوند به او ربط و زیستهی الهی مییابد. ارتباط و پیوند متناسب و جذب و همنشینی و همزیستی میتواند از نوعی ربط بیآغازد و به علاقه، شوق، مشابهت، عشق، اتحاد و وحدت برسد. وحدت، امری مشکّک است و نوع عالی آن، در وحدت عقلی و بیتنیست که نهایت عشق، ابتهاج، سرور، شادی و نشاط را داراست، بلکه بسیار بالاتر از آن، وحدت در بالاتر از مجرّدات و در فراتجرّد و خود حقتعالی و در بیتعین است که در اوج بداهت است و تعریف و توصیف نمیپذیرد.
وحدت در حقتعالی، با حقتعالی عینیت دارد. رابطهی عینیت حقتعالی با کمالاتش را توضیح خواهیم داد.
مطالعهی تطبیقی علم
نوشتار حاضر به مطالعهی تطبیقی مسألهی علم و آگاهی و مراتب عمدهی انسانی که تفاوت آنها برآمده از سنخ آگاهیهای آنان است، یعنی انسان تنمند و فیزیکی و انسان الهی در پرتو مقایسهی دادههای تجربی و استقرایی، عقلورزی فلسفی، خرد و رؤیت حکیمانه و شهود باطن و متون معارف و دین و منبع وحیِ الهی میپردازد و شرایط لازم و کافی برای درک، فهم و شهود و الگوی مفهومی آنها را بیان میدارد و تأکید میکند انسان عادی و تنمند، تنها از طریق ربط ولایی به انسان الهی و اخذ معرفت از او معنادار میشود؛ چراکه او با ربط مستقیم و قلبی به خداوند، برخوردار از آگاهی، معنا، معرفت، حقیقت و برینتوجیه شده است.
از آنجا که مسألهی این نوشتهی بنیانی، پدیدهای چندتباری و کثیرالاضلاع است، ناگزیر از مطالعهی میانرشتهایست، در غیر اینصورت هرگونه مطالعهای به تحریف مسألهی آگاهی انجامیده و خطای وجه و کنه را موجب میگردد. اخذ رویآوردهای گونهگون به معنای جمع جبری و التقاط دیدگاههای علمی (تجربی ـ استقرایی)، عقلی، شهودی و وحیانی نمیباشد؛ اما این رویکرد، در نهایت، توفیق ادعاییِ هریک از آنها در کشف و تبیین این مسأله را به دست میدهد.
روش تجربی
روش تجربه و استقرا برای درک آگاهی و کشف، سادهترین، کوتاهترین و کاملترین مسیر آموزش و نقطهی شروع موفق و الهامبخش است.
در کتاب حاضر از معتبرترین روایتهای آزمایشگاهی و قابل سنجهی بیولوژیک و مطالعهی فعالیتهای حیاتی تن و رابطهی آن با محیط و زیستشناسیِ عصبی (نوروبیولوژی) و چگونگی کارکرد نظام مغزی و نیز قلب و تمامی اندام تنی و نیز نقش کائنات در خصوص تجربهی آگاهی و دانش بهطور مختصر و با بیانی ساده و عاری از اصطلاحات پیچیده و به میزانی که برای این کتاب لازم و کافی بوده، بهره برده شده است.
رویکرد فلسفی
کتاب حاضر، برای شناخت آگاهی و علم، افزون بر تکیه بر شناخت تجربی، بعدتر که پیش میرود فلسفیدن مفهومی را ارج نهاده و با روش عقلورزی در جستوجوی معنای آگاهی و چگونگی دانایی و فهم معرفت و روششناسی تولید دانش برآمده و دادههای شرطی فلسفی را راجع به معرفتشناسی تحلیل کرده است.
در نظام عقلورزیِ این کتاب سعی شده است بهگونهی روشمند، هماهنگ و سازگار از آرای مستدل و متکی به دلایل بیناذهانی و با گزارههای فلسفی برهانی از آگاهی، وجود علمی و احکام و آثار آن و از انسانشناسی گفته شود. برای اینکه کتاب حاضر از زبان فلسفهی رایج و عمومی دور نشود و جنبهی معرفتی آن غلبه نیابد، بر وجود و احکام و احوال آن و بر گزارههای اطمینانی و برهانی بدون تقید به فلسفه و مشربی خاص و با ارجنهادن به گزیدهگویی و دوری از درازگویی، حصرِ گفته شده است. البته از گزارههای مبنایی این کتاب، امکان انتقال آگاهی به طریقی غیرمفهومی و از راه ارائهی مصداق میباشد.
با آنکه کتاب پیشِ رو، دارای روشی فلسفی و عقلورز است، از نتایج این تحقیق آن است که تلاشهای عقلی و فلسفی سنتی با همه عظمتی که دارد، در نیل به فهمِ ساحت آگاهی، هم در شناخت ذهن مادی و تنی و هم در شناخت آگاهیهای تحویلی و سیر نزولِ آگاهیبخش و علمی و موهبتی مانند نظام وحیِ الهی و نیز در شناخت سیر صعود و معراج قلبی و رجعتِ عدالتگستر، فیروزمند و موفّق نبوده است. از دلایل آن، اتخاذ گزارههای اشتباه در مسائل بنیادی و ریشهای فلسفههای سنتیست. حتی حکمت متعالیهی جناب صدرالدین شیرازی؛ و نیز نظرگاههای پساصدراییان، دامنگیر خلط و خبطهاییست که این نظام فلسفی را از تحلیل درست مسائل آگاهی و نیز ولایی دور داشته است و با این فلسفه نمیشود از فلسفهی ذهن و فلسفهی ولایت گفت. فلسفهی ملاصدرا در زمان خود و در گذشته فلسفهی معیار بوده است، اما فلسفه در ذات خود تقلید را نمیپذیرد، بهخصوص این فلسفهی در زمان که تابع دانشهای زمان خود بوده است، چنانچه با همان محتوای تاریخی با تعصب و تصلّب به زمان امروز آورده شود، به تحریف و کشانیدن حجاب متراکم بر شناخت واقعیتها منجر میگردد.
فلسفه در ذات خود تقلید را نمیپذیرد و با آن تلاش مفهومیِ در بند زمان، نمیشود فلسفهی ذهن و نیز فلسفهی حکمت قلبی و علوم و آگاهیهای تابع آن را دریافت، چه رسد به ولایت و امامت انسان الهی و معارف و حقایق آن.
فلسفهی مفهومی با حکمت و عقل قدسی و با طبیعت، تجربه و لابراتوار، منطق مادی مییابد و بدینگونه در قدمت تاریخی و گذشتهی علمی محبوس نمیماند و به دانشی مستحکم، کارا، دارای زبان، بهروز و برخوردار از جامعه تبدیل میشود.
معضل فلسفهی مفهومی و ذهنی، بریدگی این دانش از صاحبان حکمت قلبی و ولایت باطنی در تاریخ طولانی عصر غیبت است. فلسفه از زمانی که حکیمان و صاحبان آگاهی قلبی را از دست داد و به انحصار فلسفیان مفهومی و با تکیه بر معقولات ذهنی درآمد، به انحطاط مبتلا شد و سازوکار، دستگاه و نقشهی واقع و عالم عین و آدم را از دست داد و فقط ذهنی و انتزاعی و بریده از هرگونه واقعیتی شد. بهخصوص که خداوند که ریشهی تمامی کمالات و هر ظهور و پیداییست، تنها از طریق دل و قلب قابل یافت و وصول است و ذهن از ذوق خداوند عاجز است.
حضور شهودی
خود علم، تمامی حضور است و علمِ حضوری توصیفناپذیر است؛ اگرچه درک میشود و چنانچه خواهیم گفت با مفهوم و معقول میتوان به شناختی آلوده و برخوردار از حیث ابزاری و لحاظ یک گذر و معبر به آن رسید، ولی اگر فاعل شناسا بیواسطه به حضور آگاهی رسد و آن را با دلی عاشق و تجربهی باطنِ صافی و بدون آلودگی بیابد، به شناختی واضح وصول مییابد. بنابراین تحقیق حاضر به رویکرد وجدانی و حضور در صحنهی ادراک و معرفت در کنار روایت معتبر این حضور و تحویلبردن آن به مفهوم برای بیناذهانیشدن و شناخت معقول علم و آگاهی بهره برده است.
منظور از معرفت حضوری، نظامی از آرای هماهنگ و سازگار و متکی به شهود دربارهی هستی و حقتعالی و چگونگی رهیافت ذوقی و چشیدنی به حقیقت و غرقشدن در آن است، نه مکتوبات و مسفورات و آرا و نظرگاههای رایج و گاه بسیار متفاوت یا متقابل عرفانی.
برای وصول به سرچشمهی صافی شهود لازم است برخوردار از نظام انبا و دانشهای جمعی و هجومی بود؛ نظامی که مبتنی بر تئوری تحقیقی انسان الهی بهخصوص انسان مورد عنایت الهی بهطور نزولی، تحویلی و محبوبیست؛ انسانی که تجربهی عینی عشق پاک و علم جمعی و جمعیت آگاهی و دانایی و توانایی رؤیت و شهود معنوی بلکه تمامیّت معرفت و برینتوجیه را بهطور فعلی درون خود و به عشق و وحدت و به موهبت نزولی برخوردار است و صدق کامل و تمام میباشد و اقتدار آگاهیبخشی و وصولدادن عینی انسان طبیعی و تنمند را به واقعیتها دارا میباشد.
نظام انباییِ معیار، بدون واسطهی متن و مفهوم و معقول به حقیقت تکوینی علم و آگاهی، در نهایتِ شفافیت و روشنی و بدون ابهام و ایهام وصول دارد. انبا، تجربهی معرفتی و درک شهودی و باطنیست که چون محدودیتهای درک استقرایی و تجربهی حواس شناختهشده و مفهوم عقلانی را ندارد، بسیار قویتر، شفافتر و دقیقتر از آنهاست. برای همین، لازمِ عقلوریست که این گزارهها دستکم معتبر فرض شوند تا با فراهمشدن زمینه و لابراتوارهای لازم برای بررسیهای استقرایی، مورد مقایسه، ارزیابی و سنجه قرار گیرند.
نظام انبایی شهودی بهطور مستقیم به یافت حقیقت تکوینی میرسد و نیاز به واسطهگری متن و مفهوم ندارد که گفته در مرتبهای بسیار نازل نسبت به شهود اصل حقیقت میباشد. انبا از واقع خبر میدهد و در امور عبادی میتواند مددکار فهم درست شریعت در ساز و کار اجتهاد دینی شود.
نظام انبایی، هم قابل انتقال قلبی و مصداقیست و هم روایتپذیر است و هم قابل الگوگیری و تقلید و پذیرش اطمینانی و ارادتمحور از گزارهها و متن انبایی که گزارشی از مشاهدههای روایتگر قدسی و انسان الهی در قالب گفته و جهانی از یک نظام معرفتی و برخوردار از تمامیّت و سازگاریِ منطقیست.
وحیِ قرآنکریم
برتر از تمامی این رویکردها، تحقیق عملیِ انسمحور بر متن قدسی قرآنکریم است که شرح حال وحیانی حقایق است. همدلی با قرآنکریم، به شکلی روشن و ساده و به معیار طهارت ظاهری و پاکی باطنی، آگاهیبخشِ آگاهی بلکه چارهی تمامی مشکلات باطن و جان آدمیست:
(إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ لاَ یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ)
که این (پیام) بهقطع قرآنیست ارجمند در کتابی نهفته که جز پاکشدگان بر آن دست ندارند. واقعه / ۷۷ ـ ۷۹.
دین وحیانی، متکی به وحی الهیست. در این کتاب توضیح داده میشود وحی، انشای مستقیم الهی و مستند به خداوند است و به موهبت الهی و امری تحویلی و نزولیست، نه به تلاش و اکتساب بشری و ارتقا و صعود. آگاهیهای وحیانی با تجربه و مکاشفهی عرفانی تفاوت دارد و نمیشود وحی را مکاشفه و رؤیت یا رؤیای خیالین خواند. مکاشفه به حوادث یا حقایق تعلق میگیرد. رؤیت حوادث، نوعی استدراج و محرومشدن از اشراف بر حقایق معنوی، تجردی و ثابت است. کشفی که متعلق آن حقایق باشد، فرد را محقق و واصل میگرداند. اگر وی وابسته به هیچ حقیقتی نگردد، مقام جمعی مییابد.
وصول به آگاهی دینی و معارف وحیِ ختمی دارای نظامی گزینشیست نه پذیرشیِ سعیمحور. وحی اگر به صورت واژگان و به شکل متن قدسی و گفته باشد، با نظام اجتهاد و استنباط دینی و به معیار عقل و تناسب ملکهی قدسی قابل فهم یا رؤیت عقلی یا دیگر انواع رؤیت میباشد. ملکه یا عقل قدسی در نظام اجتهاد دینی توان ناطقکردن متن صامت دین را دارد و شبکهی معناییِ حکمت قدسی آن چنانچه موهبت شود، بر متن حاکم است.
مهمترین منبع شناخت آگاهی و ساحتهای آن، متن قدسی قرآنکریم است که با روش انس، طهارت، محرمیّت و قرب میشود به ساحت قدسی کتاب خداوند ورود یافت و از معارف کدگذاریشده و زبان تخصصی آن، رمزگشایی کرد. این ورود نیازمند سیر باطنی و ملکهی قدسیست. فرزانگان حکیم که برخوردار از عقل نوری به موهبت هستند، وحیِ قرآنکریم را مییابند نه الهیات، کلام و فقه ظاهرگرا که باطن و ولایت باطنی شیعه را به حاشیه رانده است. ماجرای ظاهرگرایان و تأثیر آنان را بر سیر کیفی علم و آگاهی در جامعهی مسلمانان، بعدتر خواهیم آورد.
گزارههای وحیانی و مرسل، صورتِ نقلی و گفتهی حقیقت و ابزاری برای کشف حقیقت از طریق انس و اجتهاد قدسی و دینیست. اجتهاد دینی متکی به عدالت (ملکهی قدسی یا ولایت موهبتی) و نیز متعهد به علم و پژوهش است. تعهد به علم استقرایی که در موضوعشناسی حکم مؤثر است و تأکید بر نقش ارادت و عشق و لزوم استادمحوری و داشتن راهنما و هادی در یادگیری هر تخصصی، از مؤلفهها و سازههای گمشده، مهجور یا غفلتشده در نظام آموزش و نیز در اجتهاد دینیست.
گزارههای وحیانی و رسالی دین ختمی که دانشِ مستند و دستگیرِ دانش است، ناظر به حقایق ساحتِ نفسامری و واقعِ لازم و مورد نیاز بشر است که آن را بهحسب کمال و در بعضی موارد بهنسبیت حکایت میکند. در این میان، بعضی از معارف فلسفی و تکوینی مانند بدیهیات و گزارههای ریاضی، حقیقت صرف و محض هستند و درگیر نسبیت نمیباشند.
نسبیت، وصف حقیقت عینی نیست، بلکه وصف فاعل شناساست. بر این اساس، خیر و شرّ و کمال و نقص، تمامی اموری وابسته و اضافیست و هیچیک اطلاق ندارد. یعنی خیری برای مرتبه و فردی کمال و همان خیر برای مرتبه و فردی دیگر شرّ و نقص است. خیر، میل زیستی و اشتیاق طبیعی یا جبلّی و فطری هر پدیده است و کیست که بداند چه چیزی یا چه آگاهی برای چه کسی مناسب و خیرِ اوست و درستیها کدام است و نادرستیها کدام؟
وحی، هم خود از غیب است و هم حکم و روایت مستقیم الهی و انشای خداوند از غیب بشری و ناسوتی و غیب حضرات دیگر و غیب پدیدهها و اموریست که بر علم و عقل انسانِ نوعی پنهان است. غیب، امری نسبیست و مرتبهی فراتر نسبت به مرتبهی فروتر، برای فرد ناآگاه که توانایی تماشاگری و آگاهی و رؤیت مرتبهی پنهان را ندارد، غیب به شمار میآید و وحی واسطهای به شکل گفته میشود تا آن حقایق را به معنا تبدیل کند. ظهور و تجلّی در مسیر نزول و علمی و نیز صعود و عملی خود دارای مراتبیست که کمال سنخیت و سازگاری و تناسب را با هم دارند و به لحاظ فردِ تماشاگر است که غیب و پنهانی یا شهود و آشکاریست و برای همین، غیب، امری نسبیست.
درک سازههای آگاهی و ساختار آن و یافت حقایق، امری روشمند و دارای منطق علمیست. ملاکِ حقیقت، کشف خارجی حقیقت است که دین آن را با دستگاه «وحی» و ادراک شهودی با ساختار «معرفت» وصول میدهد و علم استقرایی و تجربی یا مفاهیم فلسفی نیز با آن هماهنگ و مطابق میباشد. بنابراین درستی و راستی و صدق معرفت، آن را با حقیقت هماهنگ میکند. در این صورت، اگر هیچیک از لایههای آگاهی به پیرایههای ناآگاهان غیردانشی مبتلا نشده باشد، تمامی این رویکردها با هم یک روایت دارند و به تعبیر منطقی تمامی این معانی و محتواها فقط یک گزارهی صادق و معتبر میباشند، نه گزارههای متعدد.
ماجرای آگاهی حاضر
کتاب «آگاهی و انسان الهی» دارای نظامی منسجم و درهمتنیده از رویکردهای متفاوت علمی و نیز بنیانی فلسفیست که بنمایهها و نظریهی علمشناسی و آگاهیشناختِ آن میتواند نظام آموزشی، اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالی و نظام تربیتی و پرورشی را بر گزارههای معتبر بنیاد نهد و در خصوص اجتهاد دینی نیز به عنوان نظریهای پایه لحاظ شود. یعنی میتواند به تغییر اساسی در بنیان فهم اجتهاد دینی و چگونگی تحصیل در حوزههای سنتی و بهروز و کارآمدسازی آنها در عصر گسترش اطلاعات و اشتراکی و جمعیشدن دانشها در ناسوت اختیار و آزادی و فیروزی ارادههای مستحکم بینجامد. در نگاهی عامتر، این گزارهها سبک آگاهی و ایدههای مربوط به زندگی معنادار را میسازند.
نوشتهی حاضر در زمینهی شناخت علم و آگاهی و چگونگی یادگیری، با رویکردی جمعی میان ساحتهای علم، فلسفه، عرفان و دین بهطور مشاعی و درهمتنیده از ساحت پیدایی تا فرجام آن را تعقیب کرده، اگرچه آنچه به سامان رسیده در برابر ساحت عظیم علم و آگاهی که به عینیّتِ بیپایانیِ وجود و خدای نامتناهی و پدیدههای بیشمارش بیکرانه است، تعیّنی بسیار محدود و کوتاه است، بهخصوص که ایجاز و خلاصهگویی را ارج نهاده است.
با این حال، با توجه به نسبیت آگاهی، نمیشود خطای هیچ اندیشهی بشری از جمله همین کتاب را به صفر رساند و تنها اهتمام علاقمندان و ژرفاندیشی محتاطانه و مطالعهی دور از شتابزدگی و هماندیشی در نقد و بررسیِ محتوای کتاب میتواند به عیار و خلوص آن بیفزاید.
پایاننامهی «ساحت غیبی اهلبیت علیهمالسلام» که در شهریورماه سال ۱۳۸۳ شمسی در مشهد قدس رضوی و در کنار مضجع شریف امام مهربانیها، عالِم آلمحمّد دفاعشده و بحث تطبیقی میان فلسفه، عرفان و دین میباشد، متن پایهی کتاب حاضر است. این پایاننامه با محذورات و الزامات پایاننامههای دانشگاهی و در فرصتی محدود نوشته شد که توفیق بازاندیشی و نشر آن تا سال جاری (۱۴۰۲ شمسی) روی داد و به کتاب «آگاهی و انسان الهی» تبدیل شد.
مسألهی پایاننامهی یادشده که در فصل دوم این کتاب آمده این است که انسان الهی و بهخصوص اهلبیت علیهمالسلام افزون بر ساحت طبیعی و نفسانی که با ساحت روح الهی آنان موازنه و ارتباط مستقیم دارد و از آن متأثر است، دارای ساحتهای غیبی دیگر و وجه ربّی بیواسطه هستند که در مقام فنای ذاتی و بهویژه در خصوص خمسهی طیبه علیهمالسلام در مرتبهی وصول به مقام ذات الهی قرار دارد. همین امرِ طولی، شرافت، قداست و برتری آنان را سبب گردیده است. وجه خلقی آنان فروکاستهشده از ساحت ربّی آنان بلکه مستغرق در وحدت است که در نهایت اعتدال و استواست و از این جهت، اشرف پدیدهها میباشند. انسان الهی در چهرهی محبوبی ذاتی که بهطور تکوینی و با ارادهی مستقیم خداوند محبوبیست و همین محبوبیت تکوینی منشأ تمامی کمالات او از جمله ولایت و عصمت است، دارای مزاج اعدل و مظهر احدی و تمام حقیقت حق و برخوردار از عصمت و حقیقت و نورانیت در تمامی ساحتهای پدیداریست. چنین انسان الهی جز با قتل و شهادت از دنیا نمیرود.
جامعيت بحث، پرهيز از افراط و تفريط در تفسير روايات باب ولايت و فضيلتهاى اهلبيت علیهم السلام ، گشودن برخى از پيچيدگىهاى نظرى پذيرش ساحتهاى غيبى اهلبيت : و تبيين چارچوب شناختى شيعى نظريهى انسان كامل و انسان الاهى و ولايى و تلاش براى ارائهى مسير نظاممندسازى معناشناسىِ متون معارف از ويژگىهاى اين كتاب است. اين امتياز به ارتقاى آگاهىها و استحكام دانشهاى دانشوران سختكوش نسبت به منقبتهاى اهلبيت : و بازگشايى درهاى جديد فهم معارف الاهى مىانجامد. تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد تاكنون نوشتهى جامعى در باب ولايت به دست ما نرسيده و آنچه كه به سامان رسيده نيز تنها نوشتههايى كوتاه و پراكنده و در خصوص بعضى موضوعات ولايى بوده است. همچنين در موضوع آگاهى، اين نوشته داراى رويكردى جامع، ميانرشتهاى و تطبيقىست.
فصل نخست
فصل نخست کتاب از چیستی آگاهی و از ذهن انسان تنمند میگوید و از اینکه آگاهیِ برآمده از حواس ادراکی، خیالی و عقل مفهومی و دستگاه ذهن، دارای خاستگاهی فیزیکی، مادی و تمامتنیست. ذهن مادی با مغز و قلب و دیگر اندام مادی و تنی، سازمان آگاهی بشر و به تعبیری فیزیکالیسم ذهنی را میسازد. مادهای که میتواند از طریق همدوسی، ارادت، عشق، کامیابی، دانشهای درست، مطالعات خوب، پژوهشهای منطقی، استادمحوری و یکّهشناسی و ترک تعیّنهایش لطافت بگیرد و به تجرّد و به دستگاه آگاهی قلبی و حکمت تحویل رود و برخوردار از حکم نوری و الهی شود. یعنی همان چیزی که موضوع فصل دوم کتاب میباشد و انسان تنی و فیزیکی را فراتجرّد و الهی میسازد.
از بارزترین صفات علم و آگاهی، حقیقیبودن این صفت، هویتسازی و بقای ابدی آن است. آگاهی، امری اعتباری و جعلی و قابل اعطا و اخذ نیست، بلکه صفتی حقیقیست و چون صفتی حقیقیست، حافظ و نگهدار فرد آگاه میباشد و با او هم در دنیا و هم بعد از مرگ و برای ابد بهطور پایدار میماند و شخصیت و هویت فرد آگاه و سرمایهی حکمی و معرفتی او را بهخصوص در مسیر قرب به حقتعالی و زیارت خداوند استمرار، بقا، جاودانی و رونق میبخشد. سرمایۀ آگاهی قلبی در عوالم دیگر بازدهی و اثربخشی فراوانتر و کارآمدتری دارد تا در دنیا.
سپاسگزاری
پایاننامهی پایۀ این کتاب، در فضای معنوی حرم رضوی، با راهنمایی و نکتهسنجیهای استاد عزیز دکتر سیّدمرتضی حسینی شاهرودی تکوّن یافت و با انس مداوم با آثار معرفتی استاد فرزانه آیتالله محمدرضا نکونام به نونوشتهی حاضر تبدیل گردید که از سویزای سینه شکگزار هر دو استاد عزیزم. همچنین سپاسدار دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی هستم که در مقام مشاورت پایاننامه بودهاند.
وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الاُْمُورِ
آگاهی و انسان الهی: کاوشی چندرشتهای
1402 شمسی | قم | شماره 1
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ
عَالِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ
(إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ)
«او الله است که هیچ معبودی جز او نیست. دانای نهان و آشکار، او رحمان و رحیم است. (حکم تنها از آنِ الله است.)» (قرآن کریم، حشر: 22؛ انعام: 62).
چکیده
این مقاله مفهوم آگاهی را از منظری چندرشتهای بررسی میکند و رویکردهای تجربی، فلسفی، شهودی و وحیانی را یکپارچه میسازد. آگاهی، شامل ادراک، فهم، دانش، حکمت و بصیرت، بهعنوان صفتی تعیینکننده هویت انسانی و ظرفیت الهی تحلیل میشود. با تکیه بر علوم شناختی، فلسفه ذهن، الهیات اسلامی و تفسیر قرآنی، این مطالعه آگاهی مادی را با آگاهی قلبمحور مقایسه میکند و به پرسشهای بنیادین درباره خودآگاهی و ارتباط الهی پاسخ میدهد. تحلیل حاضر نقش تحولآفرین آگاهی در شکلدهی به کرامت انسانی و رستگاری ابدی را برجسته میسازد و از دادههای تجربی، استدلال عقلی و متون مقدس پشتیبانی میکند.
مقدمه
آگاهی، که ترکیبی از ادراک، فهم، دانش، حکمت و بصیرت است، در مرکز وجود انسانی قرار دارد. فرد آگاه از دانش خود آگاه است و خودآگاهی و هوشیاری ذهنی را پرورش میدهد. در مقابل، دانش روایتی روشمند و مبتنی بر شواهد از واقعیت است (پلانی، 1958). این مقاله چیستی آگاهی، تحقق آن در انسان تنمند و تعالی آن در انسان الهی را با بهرهگیری از روشهای چندرشتهای بررسی میکند.
این مطالعه فیزیکالیسم ذهن را تحلیل میکند و آگاهی مادی را با آگاهی الهی مبتنی بر بصیرت قلبی مقایسه میکند (چالمرز، 1996). هدف آن یافتن پاسخهای معتبر به پرسشهای بنیادین فلسفه ذهن است و تمایز بین آگاهی ذهنمحور و قلبمحور را کاوش میکند (سرل، 1992). دیدگاه قرآنی، که دانش را موهبتی الهی میداند، چارچوب بحث را شکل میدهد (قرآن کریم، بقره: 31).
چارچوب نظری
آگاهی کیفیت وجودی افراد را شکل میدهد و با باورها، قضاوتها و توجه ارادی آنها تعریف میشود. انسانها با آنچه آگاهانه به آن توجه میکنند، دوست میدارند و تأیید میکنند، همراستا میشوند (جیمز، 1890). این با معرفتشناسی اسلامی همخوانی دارد، جایی که دانش، آگاه را از ناآگاه متمایز میکند (قرآن کریم، زمر: 9؛ الغزالی، 1380).
«آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟» (قرآن کریم، زمر: 9).
انسان الهی، همانگونه که در دانش موهبتی آدم تجلی یافته است (قرآن کریم، بقره: 31-33)، از طریق آگاهی قلبمحور از آگاهی مادی فراتر میرود. این با حکمت متعالیه ملاصدرا همراستا است، هرچند محدودیتهای چارچوب او در پاسخ به پرسشهای مدرن فلسفه ذهن نقد میشود (صدرالدین شیرازی، 1383).
روششناسی
این مطالعه از رویکردی چندرشتهای استفاده میکند که شامل موارد زیر است:
- روشهای تجربی: تحلیل دادههای نوروبیولوژیکی درباره کارکرد مغز و قلب، با تکیه بر مطالعات آگاهی (داماسیو، 1999).
- کاوش فلسفی: بررسی عقلی معرفتشناسی و خودآگاهی، با تعامل با فلسفه غربی و اسلامی (دکارت، 1641؛ فارابی، 1364).
- حضور شهودی: تحلیل دانش مستقیم قلبمحور، همراستا با سنتهای عرفانی (ابنعربی، 1381).
- تحلیل وحیانی: تفسیر متون قرآنی، با پشتیبانی از احادیث و تفاسیر (طباطبایی، 1374).
این رویکرد یکپارچه از تجمیع التقاطی پرهیز میکند و کارایی هر روش در کشف آگاهی را ارزیابی میکند.
بحث
ماهیت آگاهی
آگاهی هم مفهومی است و هم معنایی، و از طریق تمایزات کیفی، وجود انسانی را تحول میبخشد. افرادی که در آگاهی مادی محصورند، سرگشتگی را تجربه میکنند، درحالیکه آگاهی الهی زندگیای معنادار و متعالی را پرورش میدهد (مولوی، 1383). انسان الهی از طریق عشق و همدلی به خدا متصل میشود و به وحدت عقلی فراتر از فیزیک میرسد.
«و همه نامها را به آدم آموخت.» (قرآن کریم، بقره: 31).
بینشهای تجربی
مطالعات نوروبیولوژیکی نقش مغز و قلب را در آگاهی برجسته میکنند (داماسیو، 1999). دادههای تجربی درباره همدوسی عصبی، پایه فیزیکی آگاهی را تأیید میکنند، اما تجربه ذهنی را بهطور کامل توضیح نمیدهند (تونونی، 2004).
نقد فلسفی
فلسفههای سنتی، از جمله حکمت متعالیه ملاصدرا، به دلیل خطاهای بنیادین در پاسخ به پرسشهای مدرن آگاهی ناکام ماندهاند (صدرالدین شیرازی، 1383). فلسفه تقلید را رد میکند و نیازمند رویکردی پویا با تلفیق بینشهای تجربی و وحیانی است.
دیدگاه وحیانی
قرآن دانش را رحمتی الهی میداند که از طریق آموزش و بیان، آگاهی را پرورش میدهد (قرآن کریم، الرحمن: 1-4). همدلی با قرآن آگاهی را روشن میسازد و نیازمند طهارت باطنی است (قرآن کریم، واقعه: 77-79).
نتیجهگیری
این مقاله نشان میدهد که آگاهی پدیدهای چندبعدی است و نیازمند رویکردی یکپارچه است. انسان الهی از طریق آگاهی قلبمحور به معنا و ارتباط الهی ابدی دست مییابد. تحقیقات آینده باید همبستگیهای نوروبیولوژیکی دانش شهودی را کاوش کرده و معرفتشناسی قرآنی را در علوم شناختی صورتبندی کند.
منابع
- ابنعربی. (1381). فتوحات مکیه. تهران: انتشارات حکمت.
- الغزالی. (1380). تهافت الفلاسفه. قم: انتشارات دارالفکر.
- طباطبایی، محمدحسین. (1374). تفسیر المیزان. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
- صدرالدین شیرازی (ملاصدرا). (1383). حکمت متعالیه. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
- فارابی. (1364). آراء اهل المدینه الفاضله. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- مولوی، جلالالدین. (1383). مثنوی معنوی. تهران: انتشارات هرمس.
- Chalmers, D. J. (1996). The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory. Oxford: Oxford University Press.
- Damasio, A. R. (1999). The Feeling of What Happens: Body and Emotion in the Making of Consciousness. New York: Harcourt Brace.
- Descartes, R. (1641). Meditations on First Philosophy. Cambridge: Cambridge University Press.
- James, W. (1890). The Principles of Psychology. New York: Henry Holt.
- Polanyi, M. (1958). Personal Knowledge: Towards a Post-Critical Philosophy. Chicago: University of Chicago Press.
- Tononi, G. (2004). An information integration theory of consciousness. BMC Neuroscience, 5(42). https://doi.org/10.1186/1471-2202-5-42
- قرآن کریم. (ترجمههای مختلف).
صادق خادمی
آزاد باد طهور دانستن
زندهباد آگاهی
شهریور 1383، مشهد / شهریور 1402، قم
یک نظر
I got what you intend, thankyou for putting up.Woh I am pleased to find this website through google.