در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

مصباح الانس 309

متن درس

 

بازبینی درس گفتارهای حضرت آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه 309)

مقدمه: تأملی در معرفت حق و سلوک عرفانی

این نوشتار، با رویکردی عرفانی و فلسفی به تبیین ارتباط وجودی میان حق و عالم، مراتب سلوک، و مقامات معرفتی می‌پردازد.

این اثر، همچون آیینه‌ای که نور حقیقت را بازمی‌تاباند، تلاش دارد تا با زبانی روشن و وزین، مخاطب را به سوی ادراک وحدت ذاتی حق و فهم مراتب تجلیات الهی رهنمون سازد. تمامی محتوای دو سند پیوست‌شده، شامل متن اصلی درس‌گفتار و تحلیل تفصیلی آن، بدون حذف یا خلاصه‌سازی، در این نوشتار گنجانده شده و با توضیحات تکمیلی و پیوندهای معنایی پرورش یافته است.

بخش نخست: وحدت ذاتی حق و مراتب تجلی

بی‌نیازی سالک از رغبت‌های دنیوی و اخروی

سالک در مسیر سلوک عرفانی به مرتبه‌ای از معرفت دست می‌یابد که از هرگونه رغبت، چه به عالم مادی و چه به خیرات معنوی ناشی از حق، بی‌نیاز می‌گردد. این بی‌نیازی، نه از سر انکار خیرات، بلکه از درک عمیق اطلاق و وحدت ذاتی حق نشأت می‌گیرد. سالک در این مقام، همچون کویری که از باران بی‌نیاز است، زیرا به چشمه‌ای جوشان از حقیقت متصل شده، از هر تعلق خلقی رها می‌شود.

درنگ: بی‌نیازی سالک از رغبت‌های دنیوی و اخروی، نشانه‌ای از فنای فی‌الله است که در آن، انگیزه‌های شخصی در برابر ادراک اطلاق حق رنگ می‌بازند.

این حالت، به یکی از اصول بنیادین عرفان نظری اشاره دارد که در آن، سالک از وابستگی به مراتب خلقی و حتی خیرات معنوی فراتر می‌رود. چنین بی‌نیازی، نتیجه ادراک وحدت وجودی است که سالک را از هر قید و بند آزاد می‌کند.

تجاوز از مراتب اسما و صفات

سالک با ادراک اطلاق ذات حق، از محدودیت‌های اسما و صفات الهی که در مراتب ظهور متجلی می‌شوند، عبور می‌کند. این ادراک، همچون دریایی بی‌کران، سالک را از حصار تعینات رها ساخته و به وحدت ذاتی حق متصل می‌سازد. حق در هیچ‌یک از مظاهر یا حتی در کل آن‌ها محصور نیست، و این فهم، سالک را به سوی شهود بی‌تعین هدایت می‌کند.

درنگ: ادراک اطلاق حق، سالک را از تعینات اسما و صفات فراتر برده و به وحدت ذاتی حق رهنمون می‌سازد.

تمایز میان ذات حق و مظاهر آن، یکی از مفاهیم محوری عرفان اسلامی است. اسما و صفات، اگرچه جلوه‌های حق‌اند، در مراتب ظهور به تعینات محدود می‌شوند. سالک در این مقام، از این محدودیت‌ها عبور کرده و به ذات مطلق متصل می‌شود.

ادراک فطری و ذاتی حق

سالک با فطرت اصیل و ذاتی خود، بدون تردید یا واسطه، به این حقیقت دست می‌یابد که وجودش مستند به حق است. این ادراک، همچون نوری که از درون جان می‌تابد، شهودی و غیراکتسابی است و سالک را به فهم وجود خود به عنوان جلوه‌ای از وجود حق رهنمون می‌سازد.

درنگ: ادراک فطری و ذاتی، ظرفیت ذاتی انسان برای شناخت حق است که سالک را به معرفت شهودی هدایت می‌کند.

فطرت اصیل، مبنای معرفت الهی در عرفان اسلامی است. این ادراک، عاری از شائبه غیریت یا شک بوده و سالک را به درک مستقیم حقیقت وجودی خود و اتصال آن به حق می‌رساند.

اقبال کامل به حق با قلب و قالب

سالک با تمام وجود خود، یعنی قلب به عنوان حقیقت باطنی و قالب به عنوان قوای ظاهری، به سوی حق اقبال می‌کند. این اقبال، همچون پرنده‌ای که با دو بال عقل و عشق به سوی آسمان حقیقت پرواز می‌کند، کامل و بی‌واسطه است و هیچ غیریتی در آن راه ندارد.

درنگ: اقبال کامل با قلب و قالب، نشانه تحقق وحدت وجودی است که سالک را در برابر حق قرار می‌دهد.

این مقام، به وحدت وجودی اشاره دارد که در آن، سالک با تمام ابعاد وجودی خود در برابر حق حاضر می‌شود. مواجهه تام، نتیجه سلوک کامل و اتصال بی‌واسطه به حق است.

بخش دوم: مراتب سلوک و مقامات معرفتی

سه مرتبه وجودی: تعلق، تخلق، و تحقق

ارتباط میان حق و عالم در سه مرتبه وجودی تعریف می‌شود: تعلق، که ارتباط اولیه خلق با حق است؛ تخلق، که تجلی حق در قالب اسما و صفات است؛ و تحقق، که ظهور کامل حق در وحدت است. ظرف تحقق، مقام احدیت است، در حالی که ظرف تخلق، مقام واحدیت است. این مراتب، همچون پله‌هایی به سوی قله حقیقت، سالک را به سوی کمال هدایت می‌کنند.

درنگ: مراتب تعلق، تخلق، و تحقق، چارچوبی نظام‌مند برای فهم سلوک عرفانی ارائه می‌دهند.

این تقسیم‌بندی، مراحل سلوک را به روشنی نشان می‌دهد. تعلق، آغاز ارتباط وجودی است؛ تخلق، تجلی اسما و صفات در مظاهر است؛ و تحقق، وحدت کامل با ذات حق را محقق می‌سازد.

ادراک حق در مقام تخلق و تحقق

سالک در سلوک خود به مرحله‌ای می‌رسد که همه‌چیز را از جانب حق می‌بیند. در مقام تخلق، حق را به صورت کلی و در همه مظاهر می‌بیند، و در مقام تحقق، حق را به صورت واحد و بدون قید می‌یابد. این ادراک، همچون نوری که از منشور حقیقت می‌گذرد، در تخلق کثرت را نشان می‌دهد و در تحقق به وحدت بازمی‌گردد.

درنگ: در مقام تخلق، سالک حق را در کثرت مظاهر می‌بیند، و در مقام تحقق، به وحدت بی‌قید حق می‌رسد.

تمایز میان واحدیت و احدیت، یکی از مفاهیم کلیدی عرفان نظری است. واحدیت، مرتبه کثرت در اسما و صفات است، در حالی که احدیت، مرتبه وحدت مطلق ذات حق را نشان می‌دهد.

فقدان مرتبه و کثرت در ذات حق

ذات حق، به خودی خود، از هرگونه خصوصیت، کثرت، یا مرتبه عاری است. کثرت و مراتب، تنها در نسبت فاعلی و در ارتباط با اعیان ثابته پدیدار می‌شوند. ذات حق، همچون خورشیدی است که نورش بی‌حد و مرز است، اما در آیینه‌های مظاهر به رنگ‌های گوناگون متجلی می‌شود.

درنگ: ذات حق، مطلق و بی‌مرز است، و کثرت تنها در تجلیات و مظاهر آن ظاهر می‌شود.

این اصل، بر تمایز میان ذات و تجلی تأکید دارد. کثرت و مراتب، نتیجه اعیان ثابته‌اند که قالب‌های وجودی مظاهر را تشکیل می‌دهند.

تفاوت ادراک به واسطه تعینات

هر فرد، حق را به میزان ظرفیت وجودی و تعین خود ادراک می‌کند. این ادراک، همچون رودی است که به اندازه بستر خود جاری می‌شود، و به مرتبه وجودی فرد وابسته است.

درنگ: ادراک حق، به تعینات وجودی فرد وابسته است و هر کس حق را به اندازه ظرفیت خود می‌بیند.

این مفهوم، به نسبیت معرفت انسانی اشاره دارد. تعینات، که قالب‌های وجودی افراد هستند، نحوه ادراک حق را تعیین می‌کنند.

بخش سوم: وحدت و کثرت در ادراک حق

وحدت ذاتی و کثرت ظهوری

حق از منظر ذات خود، واحد است، اما از منظر مظاهر، متکثر و مختلف ظاهر می‌شود. سالک در نهایت، همچون پرنده‌ای که از ابرهای کثرت عبور می‌کند، به ادراک وحدت حق می‌رسد و از کثرت خلقی فراتر می‌رود.

درنگ: وحدت، به ذات حق مربوط است، در حالی که کثرت، نتیجه تجلیات حق در مظاهر است.

این اصل، به دوگانگی ظاهری وحدت و کثرت اشاره دارد. سالک با عبور از کثرت، به وحدت ذاتی حق متصل می‌شود.

حیرت نوری و شهود بی‌تعین

سالک در مقام وحدت، از نقصان‌های ناشی از کثرت خلقی رها می‌شود. دعای «اللَّهُمَّ زِدْنِي فِيكَ عِلْمًا وَ تَحَيُّرًا» به قرب به حق و حیرت نوری اشاره دارد که سالک را به شهود حق بدون تعین می‌رساند. این حیرت، همچون غرق شدن در اقیانوس نور حقیقت، سالک را از هر قید و بند آزاد می‌کند.

وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا (طه: ۱۱۴)؛ : «و بگو پروردگارا، بر دانشم بیفزا.»

درنگ: حیرت نوری، مرتبه‌ای عالی از معرفت است که سالک را به شهود بی‌تعین حق هدایت می‌کند.

حیرت نوری، نتیجه ادراک اطلاق حق است که سالک را در نور وحدت غرق می‌سازد.

طلب ذاتی اهل الله

اهل الله، به دلیل ذات طالب حق بودن، از هر تعین و جهت‌گیری خلقی آزادند. فعل و حال آن‌ها، همچون رودی که به سوی دریا جاری است، در راستای وجهه الهی قرار دارد.

درنگ: طلب ذاتی اهل الله، نشانه جهت‌گیری کامل به سوی حق و آزادی از تعینات خلقی است.

این مقام، به ولایت عرفانی اشاره دارد که در آن، سالک به صورت ذاتی به سوی حق حرکت می‌کند.

بخش چهارم: سفرهای عرفانی و مقام ولایت

حضور سالک با حق

سالک در مقام وحدت، به حالتی می‌رسد که حضور او با حق، مشابه حضور حق با ذات خود است. این حضور، همچون آیینه‌ای که حقیقت را بی‌غبار بازمی‌تاباند، عاری از هرگونه غیریت است.

درنگ: حضور سالک با حق، به سان حضور حق با خود، نشانه فنای کامل در حق است.

این مفهوم، به مقام فنا و وحدت وجودی اشاره دارد که سالک خود را در حق محو می‌کند.

سفرهای عرفانی

سالک در این مقام، سه سفر عرفانی (الی‌الله، من‌الله، و فی‌الله) را در خود جمع می‌کند و به کمال و وصال می‌رسد. این سفرها، همچون مراحل پرواز روح به سوی حقیقت، سالک را به وحدت کامل هدایت می‌کنند.

درنگ: جمع سه سفر عرفانی، نشانه تحقق کامل وحدت و کمال در سلوک است.

این سه سفر، مراحل سلوک را نشان می‌دهند: سیر به سوی خدا، سیر از خدا، و سیر در خدا.

سفر علی‌الخلق و ولایت

پس از تحقق سه سفر عرفانی، سالک به مقام سفر علی‌الخلق می‌رسد که در آن، به هدایت و ارشاد خلق می‌پردازد. این سفر، همچون بازگشت خورشید به زمین برای نورافشانی، نشانه ولایت است.

درنگ: سفر علی‌الخلق، نشانه ولایت عرفانی است که سالک را به هدایت خلق رهنمون می‌سازد.

این مقام، مرحله‌ای است که سالک پس از وصال به حق، به خلق بازمی‌گردد تا آن‌ها را به سوی حقیقت هدایت کند.

بخش پنجم: معرفت و تفویض امر به حق

تفویض امر به حق

معرفت کامل، با شناخت جبروت الهی آغاز شده و با تفویض کامل امور به حق به پایان می‌رسد. این تفویض، همچون سپردن کشتی وجود به امواج اراده الهی، نشانه تسلیم مطلق است.

درنگ: تفویض امر، نشانه تسلیم و رضا در برابر اراده حق است.

تفویض، یکی از ارکان کلیدی عرفان عملی است که سالک را به مقام رضا می‌رساند.

استخلاف و بقای حکمی

پس از استخلاف، سالک در حق فانی شده و بقای او، بقای حکمی است، نه بقای عینی. این حالت، همچون محو شدن قطره در دریا، سالک را به بقای بالله می‌رساند.

درنگ: بقای حکمی، نتیجه فنای عینی در حق و اتصال به حکم الهی است.

این مفهوم، به مقام فنا و بقای بالله اشاره دارد که سالک وجود عینی خود را در حق محو می‌کند.

زیاده در علم به مراتب

زیاده در علم، تنها در مراتب و وجوه کثرات ممکن است، نه در علم به ذات احدی حق که مطلق و بی‌حد است. این زیاده، همچون افزودن برگ به درختی است که ریشه‌اش در حقیقت ثابت است.

وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا (طه: ۱۱۴)؛ : «و بگو پروردگارا، بر دانشم بیفزا.»

درنگ: علم به ذات حق، قابل زیاده نیست، اما علم به مراتب و مظاهر، قابلیت افزایش دارد.

این اصل، بر محدودیت علم انسانی در برابر ذات حق و امکان افزایش علم در مراتب تأکید دارد.

بخش ششم: تعینات و ظهورات حق

تفاضل در معرفت، نه در حقیقت

تفاضل میان عارفان، تنها در معرفت آن‌هاست، نه در حقیقت حق. حقیقت حق، همچون خورشیدی واحد است که در آیینه‌های مختلف به گونه‌های گوناگون بازمی‌تابد.

درنگ: تفاضل، به معرفت عارفان مربوط است، نه به حقیقت واحد حق.

این مفهوم، بر وحدت حقیقت حق و نسبیت معرفت انسانی تأکید دارد.

تعینات و ظهورات متغیر

تعینات، جلوه‌های ظهوری غیب ذات‌اند که به طور مداوم از غیب غیرمتعین بروز می‌کنند. این تعینات، همچون امواج دریا، متغیر و غیرثابت‌اند.

درنگ: تعینات، متغیر و وابسته به مظاهرند، در حالی که ذات حق، غیرمتعین و ثابت است.

این مفهوم، به پویایی تجلیات حق در عالم اشاره دارد که به دلیل وابستگی به مظاهر، متغیر است.

حق تابع مظاهر

حق در مقام ظهور، تابع مظاهر، صفات، و مراتب آن‌هاست. این تبعیت، همچون نوری است که به رنگ شیشه‌ای که از آن می‌گذرد، متجلی می‌شود.

درنگ: ظهور حق، با ظرفیت و مرتبه مظاهر سازگار است.

این اصل، به نسبیت ظهورات حق در عالم خلق اشاره دارد.

بخش هفتم: توحید و جهت ربوبی

ادراک حق به قدر تعین

ادراک حق توسط هر فرد، به میزان مرتبه و تعین وجودی او وابسته است. حق برای هر کس، همچون آینه‌ای است که به اندازه صیقل خود، حقیقت را بازمی‌تاباند.

درنگ: حق برای هر کس، به اندازه ظرفیت وجودی او ظاهر می‌شود.

این مفهوم، به محدودیت ادراک انسانی و تأثیر تعینات بر معرفت تأکید دارد.

توحید و وحدت وجودی

توحید، به معنای وحدت وجودی میان حق و خلق است، نه صرفاً یکتایی خدا و بنده. این وحدت، همچون اتصال قطره به دریا، خلق را به حق پیوند می‌دهد.

درنگ: توحید، وحدت وجودی است که خلق را به عنوان جلوه حق می‌بیند.

این مفهوم، به وحدت وجود در عرفان اسلامی اشاره دارد.

جهت ربوبی و خلقی

ارتباط حق و عالم، از دو جهت است: جهت خلقی، که با واسطه‌ها و مراتب همراه است، و جهت ربوبی، که بی‌واسطه و در وحدت است. جهت ربوبی، همچون نوری است که مستقیم از خورشید حقیقت می‌تابد، در حالی که جهت خلقی، از میان ابرهای کثرت عبور می‌کند.

درنگ: جهت ربوبی، بی‌واسطه و در وحدت است، در حالی که جهت خلقی، به مراتب و واسطه‌ها وابسته است.

این دو جهت، به دوگانه کثرت و وحدت در عرفان اشاره دارند و نقش آن‌ها در سلوک را روشن می‌سازند.

جمع‌بندی

این نوشتار، چارچوبی جامع و نظام‌مند برای فهم مفاهیم عرفانی مرتبط با سلوک، وحدت، و معرفت حق ارائه داد. مراتب سلوک، شامل تعلق، تخلق، و تحقق، و سفرهای عرفانی، شامل الی‌الله، من‌الله، فی‌الله، و علی‌الخلق، به عنوان مراحل کلیدی این مسیر معرفی شدند. تمایز میان ذات مطلق حق و تجلیات متکثر آن، از مفاهیم محوری این اثر است که بر نسبیت معرفت انسانی و وحدت حقیقت الهی تأکید دارد. حیرت نوری، به عنوان مقام نهایی، سالک را به شهود بی‌تعین حق رهنمون می‌سازد.

با نظارت صادق خادمی

 

کوئیز

به سوالات زیر پاسخ داده و در پایان، نتیجه را با پاسخنامه مقایسه کنید.

1. بر اساس متن درسگفتار، حقیقت ابصار چگونه تحقق می‌یابد؟

2. طبق متن، چرا نظریه خروج شعاع از چشم برای توضیح ابصار رد می‌شود؟

3. مطابق متن، صورت‌های مرئی در کجا موجود نیستند؟

4. طبق درسگفتار، نقش چشم در فرآیند ابصار چیست؟

5. بر اساس متن، چرا صورت‌های مرئی نمی‌توانند در ذهن موجود باشند؟

6. ابصار به معنای انعکاس صورت مرئی در چشم است.

7. چشم به عنوان آلت اعدادی برای ادراک نفسانی عمل می‌کند.

8. صورت‌های مرئی در عالم مثال معلق موجود هستند.

9. نظریه خروج شعاع از چشم به دلیل حرکت طبیعی شعاع رد می‌شود.

10. صورت‌های خیالی نیازی به مظهر خارجی مانند آینه ندارند.

11. چرا نظریه انعکاس صورت مرئی در چشم برای توضیح ابصار رد می‌شود؟

12. نقش آینه در فرآیند ابصار چیست؟

13. چرا صورت‌های مرئی نمی‌توانند در هوا موجود باشند؟

14. تفاوت صور خیالی و صور ابصاریه چیست؟

15. چگونه اشراق حضوری نفس در ابصار نقش دارد؟

پاسخنامه

1. به واسطه اشراق حضوری نفس بر مستنیر

2. چون شعاع تحت اراده بیننده نیست

3. در چشم، آینه، ذهن یا هوا

4. آلت اعدادی برای ادراک نفسانی

5. چون ذهن مجرد است و نمی‌تواند صور جسمانی را بپذیرد

6. نادرست

7. درست

8. درست

9. نادرست

10. درست

11. زیرا محال است که شیء بزرگ در چشم کوچک منعکس شود و صورت مرئی در چشم موجود نیست.

12. آینه به عنوان معد و ظرف تقابل عمل می‌کند که اشراق نفسانی را برای رویت ممکن می‌سازد.

13. زیرا از پشت آینه، با وجود حضور هوا، صورت مرئی دیده نمی‌شود.

14. صور خیالی نیازی به مظهر خارجی ندارند، اما صور ابصاریه به مظهر خارجی مانند آینه وابسته‌اند.

15. اشراق حضوری نفس بر مستنیر، با واسطه چشم سالم، رویت را محقق می‌کند.

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده