متن درس
تأملاتی در نفس رحمانی و ظهورات وجود
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 363)
مقدمه: درآمدی بر تأملات عرفانی در نفس رحمانی
این نوشتار، تأملی است عمیق و نظاممند در مفاهیم بنیادین عرفان نظری، با محوریت نفس رحمانی، ظهورات الهی و رابطه میان کلمات و مظاهر وجود، برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره.
درسگفتار حاضر، با رویکردی نقادانه و عمیق، به بررسی مفاهیمی چون نفس رحمانی، تمایز فیض و تعین، و نقش کلمات الهی در ظهور موجودات میپردازد. این تأملات، نهتنها به فهم نظام ظهورات الهی کمک میکند، بلکه با نقد اصطلاحات کلامی و فلسفی، بر ضرورت خالصسازی زبان عرفانی تأکید دارد.
بخش نخست: نفس رحمانی و جامعیت آن در ظهورات
شباهت نفس انسانی و رحمانی در اشتمال بر کلمات و آیات
نفس رحمانی، به مثابه فیض مقدس الهی، منشأ همه ظهورات وجودی است و همانگونه که نفس انسانی حامل حروف، کلمات و آیات است، نفس رحمانی نیز در موجودات، حامل این عناصر الهی است. این تشبیه، به جامعیت نفس رحمانی اشاره دارد که همه مظاهر را در بر میگیرد، همچون دریایی که همه امواج را در خویش جای داده است.
﴿كَذَلِكَ أَشْتَمَلَ النَّفْسُ الرَّحْمَانِيُّ فِي المَوْجُودَاتِ عَلَى الحُرُوفِ وَالكَلِمَاتِ وَالآيَاتِ﴾
این دیدگاه، با نظریه وحدت وجود ابنعربی همخوانی دارد، که نفس انسانی را مظهر نفس رحمانی میداند. نفس انسانی، از طریق تنفس و تولید کلمات، به مثابه آینهای است که ظهورات نفس رحمانی را بازتاب میدهد، اما این تشبیه، به معنای تساوی کامل نیست، بلکه بر نقش نفس رحمانی بهعنوان منشأ همه موجودات تأکید دارد.
درنگ: نفس رحمانی، چونان خورشیدی است که پرتوهایش همه موجودات را روشن میسازد، و نفس انسانی، آینهای است که این پرتوها را در قالب کلمات و عبارات بازتاب میدهد. |
نفس رحمانی به اعتبار نفس انسانی
مفهوم نفس رحمانی، به اعتبار تشبیه به نفس انسانی صورتبندی شده است، زیرا نفس آدمی از طریق تنفس، کلمات و عبارات را پدید میآورد. به همین سان، ظهورات الهی نیز بهعنوان کلمات و مظاهر نفس رحمانی تلقی میشوند، گویی که حق تعالی با نفس خویش، عالم را نطق کرده و هر موجود، کلمهای از کلام بیپایان اوست.
این تشبیه، ریشه در نظریه وحدت وجود دارد که نفس انسانی را مظهر نفس رحمانی میداند. همانگونه که انسان با نفس خود، کلمات را از باطن به ظاهر میآورد، حق تعالی نیز با نفس رحمانی، موجودات را از لاتعین به تعین میرساند. این دیدگاه، انسان را بهعنوان مظهر جامع اسمای الهی معرفی میکند که بر صورت الهی خلق شده است.
نفس رحمانی بهمثابه نفس انسانی
نفس انسانی، مظهر نفس رحمانی است، اما به دلیل تعدد قوابل، در مراتب ناسوت کثرت مییابد. نفس رحمانی، وحدت خود را در همه مظاهر حفظ میکند، گویی که جویباری واحد است که در ظرفهای گوناگون، به اشکال مختلف ظهور مییابد.
این اصل، با تأکید بر وحدت وجود، نشان میدهد که نفس انسانی، در حقیقت، جلوهای از نفس رحمانی است. تفاوت میان این دو، نه در ذات، بلکه در مراتب ظهور است. انسان، در مرتبه ناسوت، به کثرت گرایش مییابد، اما در اصل، مظهر وحدت الهی است.
درنگ: نفس انسانی، چونان شاخهای است از درخت تنومند نفس رحمانی، که در کثرت مظاهر، وحدت خویش را بازمییابد. |
جمعبندی بخش نخست
بخش نخست، به بررسی جامعیت نفس رحمانی در ظهورات و تشبیه آن به نفس انسانی پرداخت. نفس رحمانی، بهعنوان منشأ همه موجودات، همه حروف، کلمات و آیات الهی را در بر میگیرد و نفس انسانی، بهعنوان مظهر آن، این ظهورات را در قالب کلمات و عبارات بازتاب میدهد. این دیدگاه، با تأکید بر وحدت وجود، انسان را مظهر جامع اسمای الهی معرفی میکند که در مراتب ناسوت، کثرت مییابد، اما در اصل، جلوهای از وحدت نفس رحمانی است.
بخش دوم: تمایز فیض و تعین در نظام ظهورات
تمایز ظرف نزولات و فیضات
ظرف تعینات و نزولات، اعم از فیضات است، زیرا نزول و تعین ممکن است بدون فیض رخ دهد، مانند مراتب احدیت و واحدیت که تعین دارند، اما فیض، به ظهور در مراتب خلقی (ممکنات) مرتبط است. این تمایز، به تفاوت میان مراتب وجوبی و خلقی در عرفان نظری اشاره دارد، گویی که تعین، چونان قالب است و فیض، جویباری است که در این قالب جاری میشود.
احدیت و واحدیت، مراتب وجوبیاند که تعین دارند، اما فیض، در ظروف مظاهر خلقی، از جمله وجودات علمی و عینی، ظهور مییابد. این دیدگاه، با نظریه مراتب وجود ابنعربی همخوانی دارد، که مراتب وجوبی را از خلقی متمایز میکند.
تجلی حبی و ایجاد
تجلی حبی، که بر اساس حدیث قدسی «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف» صورت میگیرد، منشأ ایجاد عالم است. ایجاد، لازمه تجلی است، نه خود تجلی، گویی که تجلی، چونان نور است و ایجاد، سایهای است که از این نور برمیخیزد.
این دیدگاه، با نظریه تجلی در عرفان ابنعربی همخوانی دارد. تجلی حبی، به ظهور ذات الهی از طریق عشق اشاره دارد که ایجاد عالم را به دنبال دارد. ایجاد، در ظرف خلقی ظهور مییابد، در حالی که تجلی، به مراتب وجوبی نیز مرتبط است.
درنگ: تجلی حبی، چونان کلیدی است که درهای وجود را میگشاید، و ایجاد، میوهای است که از این باغ الهی برمیخیزد. |
جمعبندی بخش دوم
بخش دوم، به تمایز میان فیض و تعین در نظام ظهورات الهی پرداخت. ظرف تعینات، اعم از فیضات است و فیض، در مراتب خلقی ظهور مییابد. تجلی حبی، منشأ ایجاد عالم است، اما ایجاد، لازمه تجلی است، نه خود آن. این تمایزات، به فهم دقیقتر مراتب وجود در عرفان نظری کمک میکند و جایگاه فیض و تعین را در نظام خلقت روشن میسازد.
بخش سوم: نقد اصطلاحات و خالصسازی زبان عرفانی
نقد تطبیق حروف الفبا بر مظاهر عالم
تطبیق حروف الفبا، مانند ۲۸ حرف عربی، بر مظاهر عالم، فاقد دلیل و ضرورت است و به خرافه شباهت دارد. اینگونه تطبیقات، از جنس ذوقیات یا خیالپردازیاند، گویی که کسی بخواهد ستارگان آسمان را با حروف الفبا شماره کند.
این نقد، به ضرورت خالصسازی عرفان از مفاهیم غیرمستدل تأکید دارد. تطبیق حروف بر مظاهر، در برخی مکاتب عرفانی دیده میشود، اما این رویکرد، غیرعلمی و غیرضروری تلقی میشود.
نقد کثرت الفبا و محدودیت آن
حق تعالی برای خلق و ظهور، نیازی به کثرت الفبا ندارد و با آیه شریفه ﴿كُنْ فَيَكُونُ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۱۷؛ : «بگو، پس میشود») عالم را ایجاد میکند. کثرت الفبا، نشانه محدودیت عالم مادی است، گویی که الفبای کثرت، زنجیری است بر پای معانی والا.
این اصل، با نظریه وحدت وجود همخوانی دارد که حق را فاعل مطلق و بینیاز از ابزار میداند. زبان حق، به دلیل وحدت، کاملترین زبان است که با یک کلمه، همه ظهورات را ایجاد میکند.
درنگ: حق تعالی، با کلمه ﴿كُنْ�>، چونان نقاشی است که با یک قلم، همه نقشهای عالم را بر صفحه وجود ترسیم میکند. |
نقد اصطلاحات درج و قهقری
اصطلاحات «درج» و «قهقری» برای بیان نزول و بازگشت حق مناسب نیستند، زیرا نزول، به ظهور در مظاهر، و صعود، به بازگشت غیرتکراری اشاره دارد. قهقری، به بازگشت بیمناسبت و تکراری اطلاق میشود، گویی که راه بازگشت، همان مسیر رفت باشد، حال آنکه صعود، سفری نو به سوی حق است.
این نقد، به ضرورت خالصسازی زبان عرفانی از اصطلاحات نارسا تأکید دارد. بازگشت به حق، تکراری نیست، بلکه تحقق مراتب ظهور در قوس صعود است.
جمعبندی بخش سوم
بخش سوم، به نقد اصطلاحات و خالصسازی زبان عرفانی اختصاص یافت. تطبیق حروف الفبا بر مظاهر، کثرت الفبا و اصطلاحات نارسا مانند «درج» و «قهقری» مورد نقد قرار گرفتند. این نقدها، به ضرورت بازسازی زبان عرفانی برای بیان دقیقتر حقیقت تأکید دارند و جایگاه عرفان نظری را در برابر کلام و فلسفه سنتی برجسته میکنند.
بخش چهارم: مراتب وجود و فاعلیت الهی
تفاوت مراتب وجود و محدودیت لفظ
هرچه مراتب وجود تجرد بیشتری یابند، وسعت بیشتری دارند. لفظ، به دلیل کثرت، قادر به بیان معنای واحد نیست، گویی که لفظ، پرندهای است در قفس کثرت، و معنا، آسمانی بیکران. عالم مافوق، بر عالم مادون اشراف دارد، و عالم تجرد، وحدت بیشتری نسبت به عالم ناسوت دارد.
این دیدگاه، با نظریه مراتب وجود در فلسفه و عرفان همخوانی دارد. عالم عقل و قلب، به دلیل تجرد، وحدت بیشتری دارند، در حالی که عالم ناسوت، به دلیل کثرت، محدودتر است.
تفاوت خلق انسانی و الهی
خلق انسانی، از ترکیب اجزا تشکیل میشود، گویی که انسان، با تکههای پراکنده، بنایی میسازد. اما حق تعالی، بدون نیاز به مقدمات، با ﴿كُنْ فَيَكُونُ�> عالم را ایجاد میکند، چونان باغبانی که با یک اراده، باغی پر از گل میآفریند.
این تمایز، به فاعلیت مطلق حق و محدودیت فاعلیت انسانی اشاره دارد. حق، فاعل حقیقی است که بدون نیاز به ابزار یا مقدمات، ظهورات را ایجاد میکند.
فاعلیت اولیای الهی
اولیای الهی، با عنایت و همت، بدون نیاز به مقدمات مادی، خلق میکنند، گویی که با یک نگاه، جهانی را زنده میکنند. این فاعلیت، مشابه فاعلیت الهی است و ریشه در عنایت حق دارد.
این اصل، با نظریه ولایت در عرفان ابنعربی همخوانی دارد. اولیا، بهعنوان مظاهر اسمای الهی، از فاعلیت عادی فراتر رفته و با عنایت الهی عمل میکنند.
درنگ: اولیای الهی، چونان ستارگانیاند که با نور عنایت حق، تاریکیهای ناسوت را روشن میکنند و بینیاز از مبادی مادی، خلق میآفرینند. |
جمعبندی بخش چهارم
بخش چهارم، به بررسی مراتب وجود و فاعلیت الهی پرداخت. تفاوت میان مراتب تجرد و کثرت، محدودیت لفظ در برابر معنا، و تمایز خلق انسانی و الهی مورد تحلیل قرار گرفت. فاعلیت اولیای الهی، بهعنوان مظاهر اسمای الهی، جلوهای از فاعلیت حق معرفی شد. این تأملات، به فهم عمیقتر نظام وجود و جایگاه انسان در آن کمک میکند.
بخش پنجم: وحدت وجود و بازگشت به حق
احاطه علمی و عینی حق
حق تعالی، بهصورت علمی در مقام واحدیت و عینی در مقام ظهور خارجی، بر همه اشیا احاطه دارد. این احاطه، گویی که دریای بیکرانی است که همه قطرات را در بر گرفته است.
﴿أَلَا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ﴾ (سوره فصلت، آیه ۵۴؛ : «آگاه باشید که او به همه چیز احاطه دارد»)
﴿وَأَحْصَىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾ (سوره جن، آیه ۲۸؛ : «و همه چیز را به شماره آورده است»)
این اصل، با آیات قرآن کریم همخوانی دارد و به جامعیت علم و فعل الهی اشاره میکند.
نزول و صعود حق
نزول حق، به تعین و ظهور در مظاهر اشاره دارد، گویی که خورشید، پرتوهایش را بر زمین میگستراند. صعود، بازگشت مظاهر به سوی حق است، چونان جویباری که به دریا بازمیگردد.
﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ (سوره بقره، آیه ۱۵۶؛ : «ما از آن خداییم و به سوی او بازمیگردیم»)
این اصل، با نظریه قوس نزول و صعود در عرفان ابنعربی همخوانی دارد و نظام ظهورات را در دو حرکت نزولی و صعودی تبیین میکند.
وحدت وجود و بقای وجه الله
در وجود، جز الله چیزی نیست. همه مظاهر فانیاند، و تنها وجه الله باقی میماند، گویی که همه امواج دریا فانیاند، اما دریا همچنان پابرجاست.
﴿كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ﴾ (سوره الرحمن، آیات ۲۶-۲۷؛ : «هر که بر آن است فانی است * و چهره پروردگارت که دارای جلال و اکرام است باقی میماند»)
این اصل، با نظریه وحدت وجود ابنعربی همخوانی دارد. مظاهر، به دلیل تعین، فانیاند، اما وجه الله، بهعنوان حقیقت وجود، ابدی است.
درنگ: وجه الله، چونان نوری است که همه سایهها را در خود محو میکند، و تنها حقیقت اوست که در ابدیت میدرخشد. |
جمعبندی بخش پنجم
بخش پنجم، به بررسی وحدت وجود و بازگشت به حق اختصاص یافت. احاطه علمی و عینی حق، نزول و صعود در نظام ظهورات، و بقای وجه الله مورد تحلیل قرار گرفتند. این تأملات، نظام وجود را در چارچوب وحدت وجود تبیین کرده و جایگاه مظاهر را در بازگشت به حقیقت الهی روشن میسازند.
بخش ششم: هدف معرفت و کمال الفبا
هدف معرفت: وصول، نه اثبات
هدف عرفان، وصول به حق است، نه اثبات مفاهیم با الفاظ. همه مباحث عرفانی، در خدمت وصول به حقیقتاند، گویی که عارف، مسافری است که به سوی مقصد میشتابد، نه آنکه در ایستگاه الفاظ توقف کند.
این اصل، به تمایز میان عرفان و کلام اشاره دارد. عرفان، بر شهود و وصول تأکید دارد، در حالی که کلام، به استدلال و اثبات متکی است. این دیدگاه، با عرفان ابنعربی و مولوی همخوانی دارد.
کمال الفبا در قلت آن
کمال الفبا در قلت آن است. اگر زبانی با یک حرف همه معانی را بیان کند، کاملتر است، گویی که حق تعالی، با ﴿كُنْ�>، همه عالم را نطق کرده است.
این اصل، به وحدت فیض الهی و بینیازی آن از کثرت ابزار اشاره دارد. زبان حق، به دلیل وحدت، کاملترین زبان است که با یک کلمه، همه ظهورات را ایجاد میکند.
درنگ: کمال زبان حق، در وحدت آن است، چونان کلیدی که با یک چرخش، همه قفلهای وجود را میگشاید. |
جمعبندی بخش ششم
بخش ششم، به هدف معرفت و کمال الفبا اختصاص یافت. عرفان، در پی وصول به حق است، نه اثبات مفاهیم، و کمال زبان الهی، در وحدت و قلت آن است. این تأملات، جایگاه عرفان را بهعنوان راهی برای شهود حقیقت برجسته میکنند.
نتیجهگیری نهایی
این اثر، با تأمل در درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، به بررسی عمیق مفاهیم عرفانی مرتبط با نفس رحمانی، ظهورات الهی، و تمایز فیض و تعین پرداخت. با استناد به آیات قرآن کریم، مانند ﴿كُنْ فَيَكُونُ>، ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ>، و ﴿وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ>، نظام ظهورات الهی در چارچوب وحدت وجود تحلیل شد. نقد اصطلاحات کلامی و فلسفی، بر ضرورت خالصسازی زبان عرفانی تأکید داشت و جایگاه عرفان نظری را در برابر کلام و فلسفه سنتی برجسته ساخت.
با نظارت صادق خادمی |