متن درس
تبیین عرفانی رابطه حق و خلق
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه 547)
مقدمه
این نوشتار، بازنویسی علمی و فاخر درسگفتار شماره 547 از مجموعه مصباحالانس، برگرفته از بیانات آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، است که به تبیین عمیق مسائل عرفانی، فلسفی و الهیاتی مرتبط با رابطه میان حق تعالی و مخلوقات میپردازد. محور بحث، مفاهیم بنیادینی چون تعینات الهی، استقلال وجودی حق، استعانت، و نسبت میان ظهور و مظهر است که با رویکردی عرفانی و مبتنی بر آرای ابنعربی در فصوصالحکم تبیین شدهاند.
بخش نخست: تبیین عرفانی عالم بهعنوان مظهر تعینات الهی
عالم، ظرف دور نیست
عالم، بهعنوان جلوهگاه تعینات الهی، نه ظرف دور، بلکه مظهر تجلیات اسما و صفات حق تعالی است. این تعینات، در مراتب گوناگون، از کاملین تا متوسطین و افراد عادی، متجلی میشوند. همانگونه که آب از سرچشمهای زلال فرو میریزد و در ظرفهای گوناگون به اشکال متفاوتی متبلور میگردد، عالم نیز به مثابه ظرفی است که تجلیات الهی در آن به صورت مراتب وجودی ظهور مییابد.
درنگ: عالم، ظرف دور نیست، بلکه مظهر تعینات الهی است که در مراتب کاملین، متوسطین و دانی ظهور مییابد. این دیدگاه، با اصل وحدت وجود همراستا است که عالم را سایه وجودی حق میداند. |
تحلیل تفصیلی: این دیدگاه عرفانی، با رد مفهوم دور (چرخه متقابل میان حق و خلق)، عالم را بهعنوان تجلی یکطرفه اسما و صفات الهی معرفی میکند. تقسیمبندی موجودات به کاملین، متوسطین و دانی، به نظریه مراتب وجود در عرفان نظری اشاره دارد که موجودات را بر اساس شدت و ضعف تجلی الهی دستهبندی میکند. کاملین، مظهر اسما عالی، متوسطین، مظهر اسما متوسط و دانی، مظهر اسما نازلاند. این تبیین، با اصل وحدت وجود همخوانی دارد که عالم را سایهای از وجود حق میداند، نه موجودی مستقل که رابطهای دوسویه با حق داشته باشد.
استقلال وجودی حق و نفی استعانت
حق تعالی در ذات و وجود خویش مستقل است و به هیچوجه محتاج غیر نیست، زیرا تمامی ظهورات عالم، تعینات الهیاند و وجودی عاریتی از حق دارند. همانگونه که خورشید در پرتوافشانی خود به آینهها وابسته نیست، حق نیز در فاعلیت و ظهور خویش به خلق محتاج نیست.
درنگ: حق در وجود خود مستقل است و استعانت از غیر ندارد، زیرا خلق، مظهر تعینات الهی است و وجودی مستقل ندارد. |
تحلیل تفصیلی: استقلال وجودی حق، اصل بنیادین این بخش است که با اصل غنای ذاتی حق در فلسفه اسلامی و نظریه وحدت وجود در عرفان نظری همراستا است. خلق، بهعنوان تعینات الهی، فاقد فاعلیت مستقل است و تنها قوهای پذیرنده برای تجلی فعل الهی محسوب میشود. این دیدگاه، هرگونه نیاز حق به غیر را نفی میکند و خلق را سایه وجودی حق معرفی میکند. مثال پدر و پسر در اینجا روشنگر است: پدر در وجود خود به پسر محتاج نیست، اما پسر در وجودش به پدر وابسته است.
نفی استعانت در ظهورات
ظهورات فعلی حق، به واسطه اعیان خلق نیست، زیرا این ظهورات، فعل نفس حقاند و استعانت به معنای نیاز به غیر در آنها راه ندارد. همانگونه که نقاش در خلق اثر خود به بوم وابسته نیست، بلکه بوم تنها ظرف تجلی هنر اوست، حق نیز در ظهورات خود به خلق محتاج نیست.
درنگ: ظهورات حق، فعل نفس اوست و استعانت محسوب نمیشود، زیرا خلق تنها قوه پذیرنده است، نه فاعل مستقل. |
تحلیل تفصیلی: این استدلال، به تمایز میان فاعلیت ذاتی حق و قابلیت پذیرش خلق اشاره دارد. از منظر فلسفی، خلق تنها قوهای است که فعل الهی را دریافت میکند، نه فاعلی مستقل. این دیدگاه، با نظریه قوه و فعل در فلسفه ارسطویی و اسلامی همراستا است. شارح با رد شبهه وابستگی ظهور حق به خلق، تأکید میکند که تعینات، جلوههای فعل حقاند و نه موجوداتی مستقل که فاعلیتی داشته باشند.
نفی خصوصیات وجودی در ظهورات
خصوصیات ظهورات، وجودی نیستند، بلکه صوری و تعینیاند. حق در وجود ذاتی خود به غیر محتاج نیست، همانگونه که اقیانوس در عمق خود به امواج سطحی وابسته نیست، بلکه امواج، جلوههای ظاهری آناند.
درنگ: خصوصیات ظهورات، صوری و تعینیاند و وجودی نیستند؛ حق در ذات خود بینیاز از غیر است. |
تحلیل تفصیلی: این دیدگاه، اصل غنای ذاتی حق را تقویت میکند که حق را واجبالوجود بالذات و بینیاز از غیر معرفی میکند. از منظر عرفانی، ظهورات، تجلیات اسما و صفاتاند و نه موجوداتی مستقل. خصوصیات صوری (مانند صور اعیان) به مرتبه تعینات مربوطاند و به ذات حق اضافه نمیشوند. این استدلال، با اصل تنزیه در فلسفه اسلامی همخوانی دارد.
انقطاع نسبت و فقدان اسم و وصف در ذات
حق تعالی از حیث انقطاع نسبت، فاقد اسم و وصف است، اما در مرتبه تعینات، اسما و صفات او ظهور مییابند. همانگونه که نور در ذات خود بیرنگ است، اما در عبور از منشور به رنگهای گوناگون تجلی میکند، ذات حق نیز در تنزیه، بیوصف است، اما در تعینات، متجلی در اسما و صفات میگردد.
درنگ: ذات حق از حیث انقطاع نسبت، فاقد اسم و وصف است، اما در تعینات، اسما و صفات او ظهور مییابد. |
تحلیل تفصیلی: این تمایز، مبنای عرفان نظری در تبیین رابطه ذات و صفات است. انقطاع نسبت، به تنزیه ذات حق از هرگونه محدودیت و تعین اشاره دارد، در حالی که تعینات، مظهر اسما و صفاتاند. این دیدگاه، با اصل تنزیه و تشبیه در الهیات اسلامی همراستا است و به تمایز میان مراتب ذات، صفات و افعال اشاره دارد.
جمعبندی بخش نخست
این بخش، با تبیین عالم بهعنوان مظهر تعینات الهی، بر استقلال وجودی حق و نفی هرگونه استعانت او به غیر تأکید کرد. عالم، نه ظرف دور، بلکه جلوهگاه تجلیات یکطرفه اسما و صفات حق است. خلق، تنها قوهای پذیرنده است که وجودش عاریتی و وابسته به حق است. این دیدگاه، با اصول وحدت وجود، تنزیه و تشبیه، و تمایز مراتب وجود همراستا است و شبهه وابستگی حق به خلق را با استدلالهای عرفانی و فلسفی دفع میکند.
بخش دوم: نفی دور و تبیین رابطه یکطرفه حق و خلق
سؤال استعین یا استعان
پرسش بنیادین این است: آیا حق تعالی به کمک انسان (استعین) میآفریند یا انسان به کمک حق (استعان) ظاهر میشود؟ این پرسش، به سان کلیدی است که درهای معرفت به رابطه میان فاعل مطلق و مظهر را میگشاید.
درنگ: سؤال استعین یا استعان، به رابطه فاعلیت و قابلیت میان حق و خلق اشاره دارد و زمینهساز تبیین استقلال وجودی حق است. |
تحلیل تفصیلی: این پرسش، ریشه در مباحث توحید افعالی و فاعلیت الهی در فلسفه و عرفان اسلامی دارد. استعین، به معنای نیاز حق به خلق، و استعان، به معنای وابستگی خلق به حق است. پاسخ این سؤال، با تأکید بر استقلال وجودی حق، هرگونه فاعلیت مستقل خلق را نفی میکند و رابطه را یکطرفه معرفی میکند.
نفی دور در دیدگاه عرفانی
دیدگاه متکلمان، که رابطه حق و خلق را بهصورت دور (چرخه متقابل) تفسیر کردهاند، مورد نقد قرار میگیرد. حق معین خلق است و خلق متعین، و هیچ دور دوسویهای در این رابطه وجود ندارد. همانگونه که رودخانه از سرچشمه به سوی دریا جاری است و دریا به رودخانه بازنمیگردد، حق نیز معین خلق است و خلق به او تعین نمیدهد.
درنگ: رابطه حق و خلق یکطرفه است: حق معین است و خلق متعین. دور، نتیجه خلط مفاهیم وصفی و وجودی است. |
تحلیل تفصیلی: این نقد، با آرای ابنعربی در فصوصالحکم همراستا است که دور را نفی کرده و رابطه را یکطرفه معرفی میکند. متکلمان، به دلیل خلط میان مفاهیم وصفی (عنواني) و وجودی (حقیقی)، به شبهه دور دچار شدهاند. برای واصلین به معرفت، این رابطه یکطرفه بدیهی است، زیرا حق فاعل مطلق و خلق مظهر اوست.
فاعلیت اسما در ظهور صور
هر اسم الهی، بهعنوان فاعل مؤثر، صور اعیان را در مرتبه تعین ظاهر میکند. همانگونه که هر رنگ در منشور، جلوهای از نور واحد است، هر اسم الهی نیز مظهر خاصی در عالم خلق ایجاد میکند.
درنگ: اسما الهی، فاعلهای مؤثری هستند که صور اعیان را در مرتبه ظهور متعین میکنند. |
تحلیل تفصیلی: این دیدگاه، ریشه در نظریه تجلی اسما در عرفان ابنعربی دارد. هر اسم الهی، مانند الرحمن یا القاهر، مظهر خاصی در عالم خلق ایجاد میکند. این فاعلیت، به مرتبه تعینات مربوط است و نه ذات حق، که از هر تعین و وصف منزه است.
نفی فاعلیت مستقل خلق
خلق، بهعنوان متعین، نمیتواند معین حق باشد، زیرا معین، خود حق است. همانگونه که سایه نمیتواند بر خورشید اثر بگذارد، خلق نیز نمیتواند فاعل حق باشد.
درنگ: خلق، متعین است و نه معین؛ فاعلیت تنها از آنِ حق است. |
تحلیل تفصیلی: این استدلال، به تمایز میان فاعلیت ذاتی و فاعلیت عارضی در فلسفه اسلامی اشاره دارد. خلق، تنها قوه پذیرنده است و فاعلیت مستقلی ندارد. مثال پدر و پسر این رابطه را روشن میکند: پدر علت وجودی پسر است، اما پسر علت وجودی پدر نیست، جز در عنوان وصفی.
قبول خلق و استعداد خاص
خلق، تنها قابلیت پذیرش وجود را دارد که بر حسب استعداد خاص خود ظهور مییابد. همانگونه که خاک، بذرهای گوناگون را به صورت گیاهان متفاوت متجلی میکند، خلق نیز بر حسب استعداد خود، مظهر تعینات الهی میشود.
درنگ: خلق، قوه پذیرندهای است که بر حسب استعداد خاص خود، تعینات الهی را متجلی میکند. |
تحلیل تفصیلی: این دیدگاه، به نظریه قوه و فعل در فلسفه ارسطویی و اسلامی اشاره دارد. استعداد خاص خلق، تعیینکننده مرتبه ظهور آن است. خلق، فاعل نیست، بلکه تنها قوهای است که فعل الهی را دریافت میکند.
جمعبندی بخش دوم
این بخش، با تبیین رابطه یکطرفه حق و خلق، شبهه دور را نفی کرد و فاعلیت اسما در ظهور صور اعیان را توضیح داد. خلق، تنها قوه پذیرنده است و هیچ فاعلیت مستقلی ندارد. این دیدگاه، با اصول وحدت وجود، توحید افعالی و تمایز مراتب وجود همراستا است و با استدلالهای عرفانی و فلسفی، رابطه حق و خلق را بهصورت یکسویه تبیین میکند.
بخش سوم: محبت الهی و رابطه عاشقانه حق و خلق
محبت الهی و سابقیت آن
محبت الهی، مقدم بر محبت خلق است و خلق را به سوی محبت و رضایت هدایت میکند. قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان میکند:
﴿يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ﴾
: «او آنها را دوست میدارد و آنها او را دوست میدارند» (مائده: ۵۴).
﴿رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾
: «خدا از آنها خشنود است و آنها از او خشنودند» (جهد: ۸).
درنگ: محبت الهی مقدم است و خلق را به محبت و رضایت هدایت میکند. این سابقیت، به فاعلیت الهی و قابلیت خلق اشاره دارد. |
تحلیل تفصیلی: این آیات، سابقیت محبت و رضایت الهی را نشان میدهند. حق ابتدا خلق را دوست میدارد و راضی میشود، سپس خلق به او محبت میورزند و راضی میشوند. این ترتیب، به اصل فاعلیت الهی و قابلیت خلق اشاره دارد. محبت حق، به سان بارانی است که خاک تشنه خلق را سیراب میکند و آن را به سوی رویش و کمال هدایت مینماید.
محبت والدین به فرزند
محبت والدین به فرزند، به دلیل فعل بودن فرزند برای آنها، بیشتر است. حق نیز خلق را بهعنوان فعل خود دوست میدارد، همانگونه که باغبان، نهال کاشتهشده به دست خود را با شوق بیشتری میپرورد.
درنگ: محبت حق به خلق، مانند محبت والدین به فرزند، به دلیل فعل بودن خلق برای حق، مقدم و شدیدتر است. |
تحلیل تفصیلی: این مثال، به غایتمندی حق در خلق اشاره دارد. خلق، بهعنوان فعل حق، مظهر تجلی اوست و محبت حق به خلق، به دلیل این رابطه فعل و فاعل، مقدم است. این دیدگاه، با نظریه تجاوب در عرفان ابنعربی همراستا است که رابطه حق و خلق را بر اساس محبت تبیین میکند.
نقد خشونت و تأکید بر محبت
خشونت خودسرانه با خلق، به دور از سیره الهی و نبوی است. محبت، به سان کلیدی است که قلبهای بسته را میگشاید و جامعه را به سوی وحدت و صفا هدایت میکند. قرآن کریم به محبت و همزیستی مسالمتآمیز دعوت میکند:
﴿تَعَالَوْا إِلَىٰ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ﴾
: «بیایید بهسوی سخنی که میان ما و شما یکسان است» (آل عمران: ۶۴).
درنگ: محبت، راهکار اصلی تعامل با خلق است و خشونت، نتیجه انحرافات روانی و جمود است. |
تحلیل تفصیلی: این آیه، دعوت به همزیستی مسالمتآمیز با غیرمسلمانان را نشان میدهد. متن با نقد خشونت خودسرانه، به اهمیت عطوفت و محبت در تعاملات اجتماعی تأکید میکند. تجربههای عملی نشان میدهند که محبت، حتی در دشوارترین شرایط، نتایج مثبتی به بار میآورد. این دیدگاه، با سیره پیامبر اکرم (ص) همراستا است که ایشان را رحمة للعالمین معرفی میکند.
جمعبندی بخش سوم
این بخش، با تأکید بر محبت الهی و سابقیت آن، رابطه عاشقانه میان حق و خلق را تبیین کرد. محبت حق، مقدم بر محبت خلق است و خلق را به سوی کمال هدایت میکند. نقد خشونت و تأکید بر محبت، با استناد به آیات قرآن کریم و سیره نبوی، نشاندهنده اصل رحمت در دین است. این دیدگاه، خشونت را نتیجه انحرافات روانی و جمود میداند و محبت را راهکار اصلی اصلاح جامعه معرفی میکند.
نتیجهگیری و جمعبندی کلی
این نوشتار، با بازنویسی درسگفتار شماره 547 مصباحالانس، به تبیین عمیق رابطه میان حق و خلق در چارچوب عرفان نظری و فلسفه اسلامی پرداخت. عالم، بهعنوان مظهر تعینات الهی، نه ظرف دور، بلکه جلوهگاه تجلیات یکطرفه اسما و صفات حق است. حق در ذات و وجود خود مستقل است و هیچ نیازی به غیر ندارد. خلق، تنها قوهای پذیرنده است که بر حسب استعداد خاص خود، مظهر تعینات الهی میشود. شبهه دور، نتیجه خلط مفاهیم وصفی و وجودی است و با تبیین رابطه یکطرفه حق و خلق، رفع میگردد. محبت الهی، بهعنوان اصل بنیادین، خلق را به سوی کمال هدایت میکند و خشونت، نتیجه انحراف از این اصل است. این متن، با بهرهگیری از تمثیلات ادبی، آیات قرآن کریم و تحلیلهای فلسفی و عرفانی، محتوایی جامع و منسجم ارائه داده که برای پژوهشگران حوزه الهیات و عرفان، منبعی ارزشمند است.
با نظارت صادق خادمی |