متن درس
کتاب منازل السائرین: اراده، جزم عارفانه در مسیر حق
برگرفته از درسگفتارهای آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۹۶)
دیباچه: درآمدی بر باب اراده در سلوک عرفانی
در مسیر سلوک عرفانی، اراده چونان چراغی فروزان است که راه سالک را به سوی مقصد اعلی روشن میسازد. این منزل، که در پی قصد و عزم میآید، نقطه عطفی است که سالک را از نیت و ایستادگی به سوی فعل و حرکت رهنمون میشود. اراده، جزم قطعی مرید برای وصول به حق است که چونان شاسی استوار، بنیان سلوک را محکم میکند. در این بخش، با استناد به آیات قرآن کریم و نقد جبرگرایی، اراده بهعنوان یکی از قوانین بنیادین عرفان معرفی میشود.
بخش نخست: اراده، پایه سوم سلوک عرفانی
مفهوم اراده در سلوک
اراده، سومین منزل از اصول سلوک عرفانی است که پس از قصد (هدفگذاری) و عزم (ایستادگی) قرار دارد. اراده، چونان پلی است که نیت و تصمیم را به فعل متصل میسازد. این منزل، سالک را از اندیشه و عزم به سوی تحقق عملی هدایت میکند. اراده، جزم قطعی مرید برای وصول به غایت و هدف است؛ حالتی که در آن شک، تردید، هوس و عادت از وجود سالک رخت برمیبندد و وحدتی درونی برای حرکت به سوی حق شکل میگیرد. این وحدت، چونان کیمیایی است که جان سالک را به سوی کمال صیقل میدهد.
استناد به قرآن کریم: شاکله و اقتضای وجودی
در تبیین اراده، به آیه ۸۴ سوره مبارکه اسراء استناد شده است:
قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَىٰ شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِيلًا
(بگو هر کس بر حسب شاکله خود عمل میکند و پروردگارتان به کسی که راهیافتهتر است داناتر است، ). این آیه، شاکله را بهعنوان فطرت و اقتضای وجودی هر موجود معرفی میکند. شاکله، همان غریزه و حقیقت وجودی است که رفتار هر موجود را شکل میدهد. این اقتضا، در انسان به کمال، در سنگ به سختی، در چوب به شکنندگی، و در آتش به سوزندگی تجلی مییابد.
شاکله، چونان نقشهای است که در خلقت هر موجود نهفته و رفتار او را هدایت میکند. اما این اقتضا جبری نیست؛ بلکه قابل تغییر، تکامل و تضعیف است. انسان، با اراده و تلاش، میتواند شاکله خود را به سوی کمال هدایت کند، چنانکه آب در کوزه کهنه، خنکتر میماند، زیرا رطوبت سفال، مانع نفوذ گرما میشود.
جمعبندی بخش نخست
اراده، چونان ستونی استوار در بنای سلوک عرفانی است که سالک را به سوی فعل و حرکت هدایت میکند. این منزل، با استناد به آیه شریفه قرآن کریم، شاکله را بهعنوان اقتضای وجودی معرفی کرده و بر نقش آن در عمل تأکید میورزد. شاکله، اگرچه رفتار را شکل میدهد، اما جبری نیست و اراده انسانی میتواند آن را به سوی کمال سوق دهد.
بخش دوم: نقد جبرگرایی و تبیین اختیار
نقد جبرگرایی تاریخی و سیاسی
جبرگرایی، چونان غباری است که بر آیینه حقیقت نشسته و اراده انسانی را در پرده ابهام فرو برده است. این باور، که از سوی خلفا و سلاطین بنیامیه و بنیعباس ترویج شد، ظلم و ستم را به خواست الهی نسبت میداد تا مردم را از تلاش و اراده بازدارد. این دیدگاه، که در قانون اساسی مشروطه نیز سلطنت را موهبت الهی میدانست، ابزار توجیه سلطه و عقبماندگی بود. حتی ابنابیالحدید، با ستایش خليفه و ترجیح او بر امیرالمؤمنین علیهالسلام، به این تحریف دامن زد.
این جبرگرایی، چونان زنجیری بر پای اراده انسانی است که سالک را از حرکت به سوی حق بازمیدارد. عرفان حقیقی، اما، جبر را بهکل رد میکند و اراده را چونان مشعلی فروزان در مسیر سلوک میداند.
نقد عرفان جبری
برخی عرفا، که از ضعف و انفعال رنج میبردند، با پذیرش جبر، خود را از تلاش و اراده محروم کردند. این گروه، که گاه به دلیل فقر و عقبماندگی به جبر پناه بردند، عرفان را به انفعال کشاندند. عرفان جبری، چونان کوزهای نو است که هنوز رطوبت نگرفته و حرارت را به خود جذب میکند، در حالی که عرفان حقیقی، مانند کوزهای کهنه است که با رطوبت حقیقت، گرمای هوس را دفع میکند.
این نقد، عرفان منفعل را از عرفان پویا جدا میسازد. عرفان حقیقی، اراده را چونان کلیدی میداند که قفلهای مسیر حق را میگشاید.
جمعبندی بخش دوم
جبرگرایی، چه در بستر تاریخی و سیاسی و چه در عرفان منفعل، مانعی در برابر اراده انسانی است. این باور، که ریشه در تحریفات خلفا و سلاطین دارد، با عرفان حقیقی در تضاد است. عرفان، با تأکید بر اختیار و اراده، سالک را به سوی حق هدایت میکند و از انفعال و تسلیم به جبر برحذر میدارد.
بخش سوم: اراده مرید و الگوی عمار یاسر
مرید و اراده جزمی
مرید، سالکی است که با اراده جزمی، تمام وجودش را به سوی حق معطوف میسازد. این اراده، چونان ترمزی است که با فناوری ABS، در مسیر حق متوقف نمیشود، بلکه با ثبات و خلوص، سالک را به مقصد میرساند. مرید، با رفع شک، تردید، هوس و عادت، به وحدتی درونی دست مییابد که او را از تزلزل و تقيه نادرست دور میکند.
این جزم، چونان بیل مکانیکی است که در آسفالت مسیر سلوک فرو میرود و سالک را در برابر لغزشها استوار میسازد. مرید، با چشم دوختن به مراد، از حواشی و پراکندگیهای نفسانی رهایی مییابد.
عمار یاسر، الگوی مرید حقیقی
عمار یاسر، چونان ستارهای درخشان در آسمان سلوک، الگویی از مرید با اراده جزمی است. او، که در میان یاران اندک امیرالمؤمنین علیهالسلام جای داشت، هرگز تغییر نکرد: «لم یتغیر أبداً». عمار، نه رادیکال بود که از مراد پیشی گیرد، و نه بزدل که به تقيه نادرست پناه برد. او، با چشم دوختن به امیرالمؤمنین علیهالسلام، در مسیر حق ثابتقدم ماند.
این ثبات، چونان تیغی تیز بود که از آتش حديد آبدیده شده و در برابر آزمونها استوار ماند. عمار، با ارادهای که از شاکلهای سالم و کامل سرچشمه میگرفت، نمونهای از مرید حقیقی است.
نقد یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام
یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام، به دلیل شاکله ضعیف، اندک بودند: «عده القیله». بسیاری، به دلیل تردید و اشکالتراشی، از همراهی با حقیقت او بازماندند. برخی او را تندرو، برخی سختگیر، و برخی ناسازگار با عرف میدانستند. این ضعف شاکله، چونان کوزهای نو بود که هنوز رطوبت حقیقت نگرفته و در برابر گرمای هوس و تردید آسیبپذیر بود.
این نقد، نشاندهنده چالشهای تاریخی در پذیرش حقیقت است. شاکله ضعیف، مانع درک عظمت اولیای الهی و همراهی با آنها میشود.
جمعبندی بخش سوم
اراده مرید، چونان مشعلی است که مسیر سلوک را روشن میسازد. عمار یاسر، با ثبات و تبعیت از مراد، الگویی از این اراده است. در مقابل، شاکله ضعیف یاران، مانع همراهی با حقیقت شد. این بخش، بر اهمیت اراده جزمی و نقش شاکله در سلوک تأکید میورزد.
بخش چهارم: شاکله، خلق، خُلق و ادب
تمایز خلق، خُلق و ادب
در تبیین شاکله، سه مفهوم کلیدی متمایز میشوند:
- خَلق: ساختار اصلی و شاسی وجود، که بنیان هستی هر موجود را تشکیل میدهد.
- خُلق: صفات باطنی و محتوای درونی، که در باطن انسان جای دارد.
- ادب: رفتار ظاهری که از خُلق سرچشمه میگیرد و جلوه بیرونی شاکله است.
خَلق، چونان شاسی است که بنای وجود را استوار میسازد؛ خُلق، محتوای این بنا را شکل میدهد؛ و ادب، چونان نمای بیرونی است که حقیقت باطن را آشکار میکند. از ادب است که خُلق و خَلق انسان شناخته میشود.
شاکله و اقتضائات وجودی
شاکله، فطرتی است که هر موجود بر اساس آن آفریده شده: «الفطره التي فطر الناس عليها». این فطرت، در انسان و دیگر موجودات (چون سنگ، چوب، آهن، آب و باد) اقتضائات متفاوتی دارد. سنگ سختی، چوب شکنندگی، و آب سیالیت را اقتضا میکند. اما این اقتضا، جبری نیست؛ بلکه تحت تأثیر عوامل محیطی، تربیتی و زمانی تغییر مییابد.
شاکله انسان، چونان کوزهای است که گاه کهنه و پر از رطوبت حقیقت، و گاه نو و تشنه حرارت هوس است. کوزه کهنه، با جذب رطوبت، آب را خنک نگه میدارد، اما کوزه نو، حرارت را به خود میگیرد و آب را گرم میکند. این تمثیل، نشاندهنده تأثیر شاکله و امکان تغییر آن با اراده است.
جمعبندی بخش چهارم
شاکله، چونان نقشهای وجودی، رفتار هر موجود را هدایت میکند. تمایز خَلق، خُلق و ادب، سلسلهمراتب وجودی انسان را روشن میسازد. این مفاهیم، با تأکید بر امکان تغییر شاکله، اراده را بهعنوان کلید تکامل معرفی میکنند.
بخش پنجم: اراده در عرفان و نقد ضعف انسانی
اراده، قانون بنیادین عرفان
اراده، از قوانین بنیادین عرفان است: «الإرادة من قوانین هذا العلم». این اراده، برخلاف اراده عامه (که به تعبیر درسگفتار، «آبگوشتی» است)، طوعی و جزمی است. اراده عرفانی، اجابت خواستههای حق است: «الإجابة لدواء الحقیقة طوعاً». این اجابت، بدون کراهت و اجبار، سالک را به سوی حقیقت هدایت میکند.
اراده عرفانی، چونان ترمزی است که با فناوری ABS، در مسیر حق متوقف نمیشود، بلکه با ثبات و خلوص، سالک را به مقصد میرساند. این اراده، از مبادی محکم سلوک است که بنای عرفان را استوار میسازد.
نقد ضعف انسانی در برابر نعمت و نقمت
درسگفتار به آیه ۸۳ سوره مبارکه اسراء اشاره میکند:
وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَىٰ بِجَانِبِهِ ۖ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئُوسًا
(و چون به انسان نعمت دهیم، روی میگرداند و به خود میبالد، و چون شری به او رسد، نومید میشود، ). این آیه، ضعف شاکله انسانی را در برابر نعمت و نقمت نشان میدهد. انسان، در نعمت، خدا را فراموش میکند و در نقمت، مأیوس میشود. اراده قوی، اما، سالک را از این تزلزل به سوی استقامت هدایت میکند.
این ضعف، چونان کوزهای نو است که حرارت را به خود میگیرد و آب را گرم میکند. اراده، اما، چون کوزهای کهنه است که با رطوبت حقیقت، در برابر نعمت و نقمت استوار میماند.
جمعبندی بخش پنجم
اراده، قانون بنیادین عرفان است که با اجابت طوعی حقیقت، سالک را به سوی کمال هدایت میکند. نقد ضعف انسانی در برابر نعمت و نقمت، بر اهمیت اراده در غلبه بر تزلزلهای نفسانی تأکید میورزد.
بخش ششم: اهمیت مطالعه تاریخ
تاریخ، آیینه حقیقت و تحریف
تاریخ، چونان انباری است که گاه پر از خرتوپرتهای تحریفشده و گاه حاوی گوهرهای حقیقت است. درسگفتار، بر مطالعه روزانه تاریخ تأکید میکند: «لااقل روزی یک ساعت تاریخ بخوانید». تاریخ، اگرچه به دلیل تحریفات دشمنان و دوستان، گاه گندیده است، اما با قرائن و شرایط، میتواند حقایق را روشن سازد.
تحریفات تاریخی، چونان لعن امیرالمؤمنین علیهالسلام یا نسبتهای ناروا به ایشان، نتیجه پرداخت پول برای بد یا خوب نوشتن است. اما مطالعه تاریخ، چونان کاوش در انبار حقیقت است که با دقت و قرائن، گوهرهای آن را آشکار میسازد.
جمعبندی بخش ششم
تاریخ، با وجود تحریفات، آیینهای است که با مطالعه دقیق و قرائن، حقیقت را آشکار میسازد. این مطالعه، برای شناخت شاکلههای گذشته و دوری از تحریفات ضروری است و سالک را در مسیر حقیقت یاری میکند.
نتیجهگیری نهایی
اراده، چونان مشعلی فروزان در مسیر سلوک عرفانی، سالک را از قصد و عزم به سوی فعل و حرکت هدایت میکند. این منزل، با استناد به آیات قرآن کریم، شاکله را اقتضای وجودی معرفی کرده که جبری نیست و با اراده قابل تغییر است. نقد جبرگرایی تاریخی و عرفانی، بر نقش اختیار و اراده در سلوک تأکید میورزد. عمار یاسر، الگویی از مرید با اراده جزمی است که با تبعیت از مراد، در مسیر حق استوار ماند. تمایز خَلق، خُلق و ادب، سلسلهمراتب وجودی انسان را روشن میسازد و اراده را کلید تکامل شاکله معرفی میکند. مطالعه تاریخ، چونان کاوش در انبار حقیقت، راه را برای شناخت حقیقت و دوری از تحریفات هموار میسازد.