در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 538

متن درس





وقت ثانی: ظرف تمکن و تلون در سلوک عرفانی

وقت ثانی: ظرف تمکن و تلون در سلوک عرفانی

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۵۳۸)

دیباچه

در ساحت عرفان اسلامی، باب ولایت چونان دری گشوده است که سالک را به سوی حقیقت مطلق رهنمون می‌شود. در این میان، وقت ثانی، که در نوار شماره ۵۳۸ از «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری تبیین شده، منزلگاهی است که سالک در آن میان ثبات و اضطراب، تمکن و تلون، در تپش و تشنج سیر می‌کند. این منزل، چونان کوره‌ای است که دل سالک را در آتش بلا می‌گدازد تا از غبار نفسیت پاک شود و به نور شهود آراسته گردد. درس‌گفتار، به تبیین نقش بلا، تمکن، و تلون در سلوک عرفانی پرداخته شده است.

بخش نخست: مفهوم وقت ثانی در سلوک عرفانی

تعریف وقت ثانی: میان تمکن و تلون

وقت ثانی، به تعبیر خواجه عبدالله انصاری، «اسْمٌ لِطَرِيقِ السَّالِكِ يَسِيرُ بَيْنَ تَمْكِينٍ وَتَلَوُّنٍ»، نامی است برای مسیری که سالک در آن میان ثبات (تمکن) و اضطراب (تلون) در حرکت است. این منزل، چونان پلی است که سالک را از تردد و تزلزل به سوی استقرار و اقتدار هدایت می‌کند. سالک در این مرحله، نه در ثبات کامل متمکن است و نه در اضطراب دائم متلون؛ بلکه چونان مسافری است که گاه در ساحل امن شهود لنگر می‌اندازد و گاه در امواج کثرت و غیریت گرفتار می‌شود.

تمکن، ظرف ثبات و اقتدار است که سالک در آن با دل حق را می‌بیند و از غیر غایب می‌گردد. تلون اما، ظرف اضطراب و عدم ثبات است که به دلیل باقی‌ماندن نفسیت، سالک را به کثرت و غفلت می‌کشاند. این دوگانگی، چونان رقص میان نور و سایه، سالک را در تپش و تشنج نگه می‌دارد تا با بلا و امتحان الهی، به سوی کمال ولایت رهنمون شود.

درنگ: وقت ثانی، منزلگاهی است که سالک در آن میان ثبات (تمکن) و اضطراب (تلون) در نوسان است. این مرحله، با تپش و تشنج همراه است که سالک را به سوی پختگی و کمال ولایت هدایت می‌کند.

رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (شعراء: ۸۳)

این آیه از قرآن کریم، دعای ابراهیم علیه‌السلام برای دستیابی به حکمت و پیوستن به صالحان را بازگو می‌کند که نشان‌دهنده طلب تمکن و ثبات در مسیر ولایت است.

بلا: محور پالایش در وقت ثانی

بلا در وقت ثانی، چونان آتشی است که دل سالک را می‌گدازد و او را از ناخالصی‌های نفسیت پاک می‌سازد. در تعبیر عرفانی، «فَبَلَاؤُهُ بَيْنَهُمَا»، بلا میان تمکن و تلون قرار دارد و سالک را در تشنج و اضطراب نگه می‌دارد تا به سوی ثبات رهنمون شود. برخلاف عافیت که ممکن است مکر الهی باشد و انسان را سست و پوچ کند، بلا عطای الهی است که سالک را آب‌دیده و محکم می‌سازد.

روایت «الْبَلَاءُ لِلْوَلَاءِ» (بحارالانوار) بر این حقیقت تأکید دارد که بلا، ابزار الهی برای تربیت اولیا و آماده‌سازی آن‌ها برای مقام ولایت است. سالک در این مرحله، چونان درختی است که در سینه کوه، در برابر طوفان‌ها و بی‌آبی‌ها استوار می‌ماند، در حالی که گل خانگی در عافیت، با اندک تلنگری پژمرده می‌شود.

درنگ: بلا، عطای الهی است که برخلاف عافیت، که ممکن است مکر باشد، سالک را صیقل داده و برای کمال ولایت آماده می‌کند. این آتش الهی، دل سالک را می‌پزد و او را به سوی ثبات هدایت می‌نماید.

بخش دوم: تمکن و تلون، دو سوی سلوک

تمکن: ظرف شهود و فنای محض

تمکن، چونان ساحلی آرام است که سالک در آن با دل حق را می‌بیند و از غیر غایب می‌شود. در تعبیر خواجه، «يَسْلُكُ الْحَالَ… فِي الشُّهُودِ بِالْفَنَاءِ الْمَحْضِ»، تمکن ظرف حال، شهود، و حضور است که سالک در آن از فکر و علم فراتر رفته و با قلب به معرفت الهی می‌رسد. در این حالت، سالک چونان پرنده‌ای است که در آسمان توحید پرواز می‌کند و از بند کثرت رها می‌شود.

إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (انعام: ۱۶۲)

این آیه از قرآن کریم، نشان‌دهنده فنای محض در تمکن است که سالک همه وجود خود را به خدا تسلیم می‌کند. تمکن، مقدمه‌ای است برای رسیدن به ثبات دائم در وقت ثالث، جایی که سالک به کمال ولایت دست می‌یابد.

تلون: ظرف اضطراب و غیریت

تلون، در مقابل تمکن، چونان گردابی است که سالک را به سوی کثرت و غیریت می‌کشاند. در تعبیر متن، «وَيَلْتَفِتُ إِلَى الْعِلْمِ بِظُهُورِ الْبَقِيَّةِ الَّتِي هِيَ التَّلَوُّنُ»، تلون به دلیل باقی‌ماندن نفسیت (بقیه) پدید می‌آید. سالک در این حالت، به جای شهود حق، به علم و فکر مشغول می‌شود و از حال به غفلت می‌افتد.

روایت «مَنْ رَأَى فِي نَفْسِهِ شَيْئًا فَقَدْ أَشْرَكَ» (بحارالانوار) بر این نکته تأکید دارد که نفسیت، مانع توحید و فنای کامل است. تلون، چونان غباری است که دیدگان سالک را تیره می‌کند و او را از نور حقیقت محروم می‌سازد.

درنگ: تلون، ظرف غیریت و نفسیت است که سالک را به کثرت و اضطراب می‌کشاند. این حالت، حجابی است که باید با سلوک فعال و امداد الهی رفع گردد.

مراتب سه‌گانه بلا در وقت ثانی

بلا در وقت ثانی، چونان موجی است که سالک را در سه مرتبه به سوی پالایش می‌برد: «يَذِيقُهُ شُهُودًا طَوْرًا، وَيَكْسُوهُ غَيْرَةً طَوْرًا، وَيُرِيهِ غُبْرَةَ تَفَرُّقٍ طَوْرًا». این مراتب عبارت‌اند از:

  • شهود: سالک در این مرتبه، حق را با ذوق و حضور می‌چشد و در حال فنای محض قرار می‌گیرد. این حالت، چونان شرابی است که سالک را از خود بی‌خود می‌کند.
  • غیریت: در این مرتبه، غیریت و کثرت چونان جامه‌ای بر تن سالک پوشانده می‌شود و او را به اضطراب و غفلت می‌کشاند.
  • غبرة تفرق: سالک در این مرتبه، غبار تفرقه را می‌بیند که میان احکام علم و حال در نوسان است و او را در تحیر نگه می‌دارد.

وَيُؤْثِرُونَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ (حشر: ۹)

این آیه از قرآن کریم، نشان‌دهنده ایثار و بی‌نیازی اولیا در مرتبه شهود است که در آن، سالک از خود می‌گذرد و به حق می‌رسد.

بخش سوم: تضاد حال و علم در وقت ثانی

حال: پیش‌برنده به سوی شهود

حال، چونان بادبانی است که کشتی سالک را به سوی ساحل شهود می‌راند. در تعبیر متن، «وَالْحَالُ تَحْمِلُهُ فِي حِينٍ»، حال سالک را به سوی فنای محض و شهود حق می‌برد. در این حالت، سالک از فکر و علم فراتر رفته و با دل به معرفت الهی می‌رسد. حال، ظرف توحید است که سالک را از کثرت و نفسیت رها می‌سازد.

علم: مانع تمکن و کشاننده به کثرت

علم، در مقابل حال، چونان زنجیری است که سالک را به کثرت و غیریت می‌کشاند. در تعبیر متن، «فَالْعِلْمُ يَشْغَلُهُ فِي حِينٍ»، علم به دلیل ظهور نفسیت (بقیه)، سالک را از شهود به غفلت می‌برد. این تضاد، بلا و اضطراب سالک است که باید با تقویت حال و امداد الهی رفع شود.

درنگ: تضاد میان حال و علم، بلا و چالش سالک در وقت ثانی است. حال، او را به شهود و توحید می‌برد، اما علم، با ظهور نفسیت، حجاب کثرت ایجاد می‌کند.

اضطراب سالک: رقص میان پیش و پس

سالک در وقت ثانی، چونان مسافری است که یک قدم به جلو و یک قدم به عقب برمی‌دارد: «يَسِيرُ بَيْنَ تَمْكِينٍ وَتَلَوُّنٍ… يُقَدِّمُ رِجْلًا وَيُؤَخِّرُ أُخْرَى». این پس و پیش شدن، اضطراب و تشنج اوست که باید با ذکر، دعا، و عبادت به ثبات برسد. روایت «الذِّكْرُ يُنِيرُ الْقلبَ» (امام صادق علیه‌السلام) بر نقش ذکر در روشنایی قلب و رفع تلون تأکید دارد.

بخش چهارم: ولی‌الله و مسئولیت خلقی

ولی‌الله، چونان چوپانی است که گله خلق را، که عیال‌الله‌اند، در نظر دارد. در تعبیر متن، «وَلِيُّ اللَّهِ لَا يُمْكِنُ أَنْ يَكُونَ بِي‌تَفَاوُتٍ نِسْبَةً إِلَى عِيَالِ اللَّهِ»، ولی‌الله نمی‌تواند نسبت به خلق بی‌تفاوت باشد. ولایت، مسئولیت خلقی را به دنبال دارد و سالک را از خودمحوری به سوی خدمت به عیال‌الله سوق می‌دهد.

وَجَعَلَنِي نَبِيًّا * وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ (مریم: ۳۰-۳۱)

این آیه از قرآن کریم، به نقش پیامبرانه عیسی علیه‌السلام در خیررسانی به خلق اشاره دارد که نشانه‌ای از مسئولیت خلقی اولیای الهی است.

درنگ: ولی‌الله، به دلیل قرار گرفتن در ظرف ولایت، مسئول عیال‌الله است و نمی‌تواند نسبت به خلق بی‌تفاوت باشد. این مسئولیت، نشانه‌ای از کمال ولایت است.

بخش پنجم: عافیت و بلا، دو روی سکه سلوک

عافیت: مکر الهی

عافیت، چونان سرابی است که ممکن است سالک را به سوی پوچی و سستی بکشاند. در تعبیر متن، «عَافِيَةٌ مَكْرٌ… بَلَاءُ اللَّهِ عَطَاءٌ»، عافیت ممکن است مکر الهی باشد که انسان را از کمال بازمی‌دارد. اولیای خدا از عافیت دوری می‌کردند، زیرا عقلشان دریافته بود که عافیت، انسان را گندیده و بی‌محتوا می‌کند.

روایت «مَا أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ لَمْ يُصْقَلْ بِالْبَلَاءِ» (بحارالانوار) بر این حقیقت تأکید دارد که بلا، ابزار الهی برای صیقل دادن اولیاست.

بلا: عطای الهی

بلا، چونان آتشی است که سالک را در کوره امتحان می‌گدازد و او را برای ولایت آماده می‌کند. سالک در مواجهه با بلا، چونان درختی کوهستانی است که در برابر طوفان‌ها استوار می‌ماند، در حالی که گل خانگی در عافیت، با اندک تلنگری فرومی‌ریزد. این تفاوت، در کلام امیرالمؤمنین علیه‌السلام در نهج‌البلاغه به زیبایی تبیین شده است: درخت کوهستان، بی‌نیاز از باغبان و آب، استوار می‌ایستد، اما گل خانگی در عافیت، زود پژمرده می‌شود.

درنگ: عافیت، ممکن است مکر الهی باشد که انسان را سست می‌کند، اما بلا، عطای الهی است که سالک را محکم و آب‌دیده می‌سازد.

بخش ششم: غیریت و غیرت در سلوک

غیریت، چونان حجابی است که سالک را در تلون گرفتار می‌کند. در تعبیر متن، «وَيَكْسُوهُ غَيْرَةً طَوْرًا… غَيْرَةٌ مِنَ الْغَيْرِيَّةِ»، غیرت از غیریت نشأت می‌گیرد و سالک را به دلیل ظهور نفسیت، به اضطراب می‌کشاند. در مقابل، در حال شهود، غیر دیده نمی‌شود و سالک از غیریت رها می‌گردد.

غیریت، نشانه نفسیت باقی‌مانده است که سالک باید با سلوک فعال و امداد الهی، آن را رفع کند. این فرایند، چونان پالایش طلاست که ناخالصی‌ها را در کوره بلا می‌زداید.

بخش هفتم: طالب و سلوک فعال

طالب، چونان پرنده‌ای است که بال‌هایش را برای پرواز به سوی حقیقت گشوده است. در تعبیر متن، «طَالِبٌ وَصْفٌ فِعْلِيٌّ… لَهُ مَطْلُوبٌ فِعْلِيٌّ»، طالب به سالکی اطلاق می‌شود که در سلوک فعال است و با طلب مستمر به سوی حق حرکت می‌کند. سالک واقف، که در جای خود متوقف شده، از این طلب محروم است.

روایت «مَنْ طَلَبَ الْحَقِيقَةَ بِجِدٍّ وَجَدَهَا» (امام علی علیه‌السلام) بر اهمیت طلب مستمر در سلوک تأکید دارد. سالک طالب، با ذکر، دعا، و عبادت، خود را از تلون رها ساخته و به تمکن می‌رسد.

درنگ: طالب، سالکی است که با سلوک فعال و طلب مستمر، از تلون به تمکن می‌رسد. این طلب، نشانه‌ای از حرکت پویا به سوی حقیقت است.

بخش هشتم: انتقال به وقت ثالث

وقت ثانی، چونان پلی است که سالک را به وقت ثالث، یعنی مقام تمکن ثابت، رهنمون می‌شود. در تعبیر متن، «فَيَتَبَدَّلُ الْوَقْتُ بِهَذَا الْمَعْنَى بِالْوَقْتِ الثَّالِثِ»، سالک با غلبه حال و رفع تلون، به صفا و سکر الهی دست می‌یابد. در این مقام، سالک از اضطراب و مبادا آزاد شده و چونان آینه‌ای صاف، مظهر حق می‌گردد.

روایت «إِذَا صَفَا الْقلبُ اسْتَنَارَ» (امام صادق علیه‌السلام) بر این حقیقت تأکید دارد که قلب صافی، به نور الهی منور می‌شود. وقت ثالث، مقام کمال ولایت است که سالک در آن به جز خدا نمی‌بیند.

درنگ: وقت ثالث، مقام تمکن ثابت است که سالک با رفع تلون و غلبه حال، به صفا و سکر الهی می‌رسد و مظهر حق می‌گردد.

جمع‌بندی

وقت ثانی، در سلوک عرفانی، چونان کوره‌ای است که سالک را در آتش بلا صیقل می‌دهد تا از غبار نفسیت پاک شود و به نور شهود آراسته گردد. این منزل، با تضاد میان تمکن و تلون، سالک را در تپش و تشنج نگه می‌دارد تا با طلب مستمر و امداد الهی، به ثبات و کمال ولایت برسد. درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره، با تبیین دقیق این مفاهیم، راهنمایی روشن برای طالبان حقیقت ارائه می‌دهد.

با نظارت صادق خادمی


منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده