در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

منازل السائرین 659

متن درس





نهایات توحید: تأملاتی در مقام جمع و جمع الجمع

نهایات توحید: تأملاتی در مقام جمع و جمع الجمع

برگرفته از درس‌گفتارهای آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره (جلسه ۶۵۹)

دیباچه

در گستره معارف عرفانی، توحید به‌منزله گوهر بی‌بدیل سلوک و نهایت مقصود سالکان طریق حق معرفی شده است. درس‌گفتار حاضر، که از مجموعه درس‌های آیت‌الله محمدرضا نکونام قدس‌سره در شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری استخراج شده، به تکمیل مباحث نهایات باب توحید اختصاص دارد. این گفتار، با تأمل در مراتب توحید، از مقام جمع تا جمع الجمع، و با استناد به اشعار عرفانی خواجه و نقدهای شارحان، کوشیده است تا افق‌های بلندی از معرفت توحیدی را به روی طالبان حقیقت بگشاید.

بخش نخست: مبادی و زمینه‌های بحث توحید

اهمیت تکمیل نهایات توحید

بحث نهایات باب توحید، به‌منزله قله‌ای رفیع در سلوک عرفانی، از چنان اهمیتی برخوردار است که تکمیل آن، حتی در جزئی‌ترین بخش‌ها، ضرورتی انکارناپذیر دارد. در این گفتار، یک ورق باقی‌مانده از مباحث پیشین مورد توجه قرار گرفته تا جامعیت موضوع حفظ شود: «یک ورق را ماندیم که ان‌شاءالله این یک ورق را برای اینکه بحث ناقص نماند… دنبال می‌کنیم». این اهتمام، به‌سان باغبانی است که آخرین نهال را با دقت در خاک می‌نشاند تا باغ معرفت کامل گردد. توحید، به‌عنوان کمال سلوک، نه‌تنها مقصد نهایی سالک، بلکه مقدمه‌ای برای ورود به مبادی عملی و اخلاقی است که در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

انتقال به مبادی سلوک

پس از اتمام نهایات توحید، گفتار به سوی مبادی سلوک هدایت می‌شود، جایی که اخلاق علمی، عرفانی، و خصوصیات نفس انسانی مورد کاوش قرار می‌گیرند: «و سپس وارد بحث مبادی می‌شویم که… مباحث فنی اخلاق و خصوصیات علمی نفس آدمی… دنبال می‌شود». این انتقال، به‌منزله پلی است که از قله توحید به دشت عمل و تربیت نفس می‌رسد. مبادی، چونان بذرهایی هستند که در خاک توحید کاشته شده و با تربیت عرفانی به بار می‌نشینند. در این بخش، تفاوت‌های اخلاق کلامی، منبری، علمی، و عرفانی نیز بررسی می‌شود تا تمایز میان رویکردهای صوری و حقیقی در سلوک روشن گردد.

تمایز اخلاق کلامی، منبری، علمی و عرفانی

اخلاق کلامی، اغلب در قالب منابر و خطابه‌ها، به بیان احکام و ظواهر شرعی محدود می‌شود، درحالی‌که اخلاق علمی، ریشه در استدلال و برهان دارد و اخلاق عرفانی، با شهود و حضور در محضر حق، به کمال می‌رسد. این تمایز، به‌سان تفاوت میان نقاشی سطحی، طرحی عمیق، و آیینه‌ای شفاف است که حقیقت را بی‌غبار بازمی‌تاباند. اخلاق منبری، گرچه گاه مؤثر، فاقد عمق علمی و شهودی است، اما اخلاق عرفانی، چونان چشمه‌ای زلال، از سرچشمه توحید جوشان است و سالک را به سوی وحدت هدایت می‌کند.

درنگ: توحید، نه‌تنها مقصد نهایی سلوک، بلکه مقدمه‌ای برای تربیت نفس و ورود به مبادی اخلاقی است. تمایز میان اخلاق کلامی، علمی، و عرفانی، راه را برای فهم دقیق‌تر سلوک هموار می‌سازد.

بخش دوم: توحید در مقام جمع و جمع الجمع

مراتب عالم: تفرقه، جمع، و جمع الجمع

در عرفان نظری، عالم به سه مرتبه تقسیم می‌شود: عالم تفرقه، که قلمرو کثرت و پراکندگی است؛ عالم جمع، که وحدت در آن آشکار می‌شود؛ و جمع الجمع، که مقام توحید محض است: «عالم تفرقه است و جمع، عالم جمع است و جمع الجمع». این مراتب، به‌سان امواجی هستند که از ساحل کثرت به اقیانوس وحدت می‌رسند. عالم تفرقه، چونان جنگلی پراکنده است که هر درخت، خود را مستقل می‌پندارد؛ عالم جمع، چونان باغی است که وحدت در نظم آن هویداست؛ و جمع الجمع، چونان آیینه‌ای است که تنها نور حق در آن منعکس می‌شود.

سالک کامل: شهود حق و خلق در محضر حق

پرسش بنیادین این است: سالک کامل کیست؟ آیا کسی است که جز حق نمی‌بیند و از خلق غافل است، یا کسی که حق را با صفات و افعالش و خلق را در ظهور حق می‌بیند؟ پاسخ این است که کمال، در شهود حق با ظهوراتش و خلق در محضر حق است: «سالک کامل کیست؟ آن کس که مغفول قرار بگیرد جز حق کامل است یا آن کس که حق و خلق را به ظهور بگیرد کامل است». سالکی که از خلق غافل شود، از صفت فعلی حق محروم می‌ماند و ناقص است: «اگر انسان کامل کسی است که جز حق به ذهنش نیاید، از خلق غافل است و… این ناقص است». این نقص، به‌سان باغبانی است که تنها به ریشه درخت توجه کند و از شاخسار و میوه غافل بماند.

مراتب رؤیت خلق

رؤیت خلق به دو گونه است: یا بدون لحاظ حق، که غفلت است و حال اهل دنیاست؛ یا با لحاظ حق در قول و عمل، که توحید عملی را به ارمغان می‌آورد. اهل دنیا، خلق را بی‌حق می‌بینند، یا به حق اعتقاد ندارند یا در عمل، حق را دخیل نمی‌دانند: «یک وقت خلق را می‌بیند بی‌حق، این غافل است مثل اهل دنیا». در مقابل، مومنی است که بسم‌الله را نه‌تنها بر زبان جاری می‌کند، بلکه در عمل نیز متجلی می‌سازد: «یک مومنی است که هم بسم‌الله را قرائت می‌کند هم بسم‌الله را در عمل در خودش ظاهر می‌کند». این تفاوت، به‌سان تفاوت میان نقاشی که تنها خطوط را ترسیم می‌کند و هنرمندی است که روح حقیقت را در اثرش می‌دمد.

توحید در ذهن و عمل

سالک کامل در مقام جمع، تار و پود ذهن و عملش با نور حق بافته شده است: «تار و پود ذهن و عمل، اندیشه و فعلش حضرت حق است». در این مقام، نه‌تنها زبان، بلکه چشم و گوش او نیز حق را می‌گویند، نه به‌صورت کنایی، بلکه به معنای حقیقی: «نه زبانش می‌گوید حق، چشمش می‌گوید حق». این بیان، به‌سان چشمه‌ای است که از هر سو جوشان است و همه اعضا و جوارحش، چونان لسان‌هایی گویا، حقیقت را فریاد می‌کنند.

فعلیت استعدادات در اولیاء

در اولیاء الهی، اعضا و جوارح به مرتبه‌ای از فعلیت می‌رسند که زبانشان چشم می‌شود و چشمشان زبان: «زبانشان چشم دارد و چشمشان زبان دارد». این تحول، در ظرف سلوک قابل اثبات است و نشانه‌ای از ظهور استعدادات باطنی در مقام توحید است. اولیاء، در خواب و بیداری، از روبه‌رو و پشت سر، حق را می‌بینند: «نسبت به آقا رسول‌الله، در خواب هم می‌بیند… از رو می‌بیند و از پشت سر می‌بیند». این رؤیت، فراتر از ابزار ناسوتی است و به‌سان پرنده‌ای است که در آسمان حقیقت، بی‌نیاز از بال‌های مادی پرواز می‌کند.

درنگ: سالک کامل، حق را با صفات و افعالش و خلق را در ظهور حق می‌بیند. در اولیاء، اعضا و جوارح به فعلیت توحیدی می‌رسند و ادراکشان فراتر از محدودیت‌های ناسوتی است.

غفلت از استعدادات انسانی

انسان‌ها، به دلیل غفلت فعلی، از استعدادات بی‌کران خود بهره نمی‌گیرند: «ما اصلاً از امکاناتی که انسان دارد استفاده نمی‌کنیم». این غفلت، چونان گوهری است که در خاک مدفون مانده و از نور محروم است. بسیاری بسم‌الله می‌گویند، اما در عمل آن را متجلی نمی‌کنند: «یک بسم‌اللهی می‌گوید، حالا یک نمازی هم می‌خواند، اما عملاً بسم‌الله در او ظهور ندارد». این نقص، مانع ظهور حقیقت در نفس می‌شود و سالک را در کثرت گرفتار می‌سازد.

آثار کثرت در زندگی

کثرت، چونان طوفانی است که نفس را فرسوده و از صفا و جلال محروم می‌کند: «کثرت، دمار از روزگار مردم دارد درمی‌آورد… عمرها کوتاه می‌شود». انسان گرفتار کثرت، مانند مته‌ای بدون فولاد است که هرچه فشار آورد، جز فرسودگی نتیجه‌ای نمی‌گیرد: «اگر ظرف توحید و کمال در جان انسان قرار نگیرد، مثل آن مته‌ای است که فولاد ندارد». این تشبیه، بر ضرورت توحید به‌عنوان جوهره کمال تأکید دارد.

نمونه‌های عدم بهره‌وری

بسیاری با سال‌ها عبادت، به دلیل فقدان انس با حقیقت، از کمال محروم می‌مانند: «پنجاه سال نماز خوانده، با آن بی‌نماز هیچ فرقی ندارد». این عبادت صوری، چونان پوسته‌ای است که هسته حقیقت را در خود ندارد. انسان، حتی با تکرار عبادات، اگر به انس و عشق نرسد، از تحول باطنی بازمی‌ماند: «پنجاه سال نماز می‌خواند ولى باز هنوز از نماز خوشش نمی‌آید».

بخش سوم: اشعار توحید و شرح عرفانی آن

اشعار خواجه عبدالله انصاری

خواجه عبدالله انصاری، در پاسخ به پرسشی درباره توحید صوفیه، سه قصیده عرفانی سروده است: «و قد عجبت فی ثالث زمان سائلاً سألنی عن توحید الصوفیه». این اشعار، در صفحه ۲۷۰ منازل السائرین آمده و بیانگر مراتب توحید در مقام احدیت هستند. این قصاید، چونان گوهرهایی هستند که در صدف عرفان نهفته‌اند و نور توحید را به طالبان حقیقت می‌تابانند.

شعر نخست: نفی توحید غیر

در شعر نخست، خواجه می‌فرماید: «ما وحد الواحد من واحدی، توحید نمی‌کند واحد را هیچ‌کس». هیچ‌کس جز حق نمی‌تواند حق را به توحید بخواند، زیرا توحید غیر، غیریت می‌آورد. این شعر، به‌سان آیینه‌ای است که وحدت ذاتی حق را بی‌هیچ پرده‌ای نشان می‌دهد. توحید خلقی، چونان سایه‌ای است که در برابر نور حقیقت محو می‌شود.

شعر دوم: بطلان توحید عاریه

شعر دوم، توحید عاریه را نفی می‌کند: «توحید من ینطق عن نعته عاریه، ابطلها الواحد». توحید کسی که از صفات حق سخن می‌گوید، عاریه است و حق آن را باطل می‌سازد، زیرا وحدت، تنها در ذات حق متجلیظ است. این بیان، به‌سان نسیمی است که پرده‌های کثرت را کنار می‌زند و حقیقت وحدت را آشکار می‌کند.

شعر سوم: توحید ذاتی حق

در شعر سوم، خواجه به توحید حقیقی اشاره دارد: «توحیده ایاه توحیده». توحید حق، همان توحید خود حق است و هر وصف غیر، تعدد می‌آورد. این شعر، چونان قله‌ای است که سالک پس از پیمودن راه‌های پرپیچ‌وخم، در آن آرام می‌گیرد و تنها نور حق را می‌بیند.

شرح شارح: نفی رسوم و آثار

شارح منازل السائرین تأکید می‌کند که توحید حق، ذاتی و احدی است: «ما وحد حق تعالی حق التوحید الذاتی احد». توحید خلقی، به دلیل دخالت رسم و اثر، باطل است. در حضرت احدیت، نعت و نطق وجود ندارد: «اذ لا نعة فی الحضرة الاحدیت و لا نطق و لا رسم». این بیان، به‌سان دریایی است که هر موجی از کثرت را در خود محو می‌کند.

عاریه بودن وجود غیر

هر وجودی در عالم، عاریه از حق است و باید به صاحبش بازگردد: «کل ما یشم منه رائحة الوجود فهو للحق عاریة عند الغیر». این عاریه، چونان امانتی است که سالک باید آن را به مالک حقیقی‌اش بازآورد تا توحیدش صحت یابد: «فیجب علیه ردها الی مالکها».

كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ ۞ وَيَبْقَىٰ وَجْهُ رَبّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ

«همه آنچه بر آن است فانی است و چهره پرشکوه و ارجمند پروردگارت باقی می‌ماند» (، سوره الرحمن، آیه ۲-۶-۲۷).

درنگ: توحید حقیقی، ذاتی حق است و هر توحید غیر، عاریه و باطل است. وجود غیر، امانتی است که باید به حق بازگردد تا توحید سالک کامل شود.

بطلان توحبه و سكوت توحیدی

توحید حقیقی، در سکوت و فنای رسوم محقق می‌شود: «توحید الحق می‌شود سمت و سکوت و وقوف». هر حرکت یا بیانی، غیریت می‌آورد. این سکوت، به‌سان آرامشی است که در آن، تنها نور حق می‌درخشد و هر صدایی از کثرت خاموش می‌شود. سالک در این مقام، به جایی می‌رسد که «اذا تم العقل نقص الكلام»، یعنی هنگامی که عقل به کمال رسد، کلام فرومی‌ماند.

بخش چهارم: نقد و بررسی اشکالات لسانی

اشکال لسانی به خواجه

لسانی، شارح منازل السائرین، معتقد است که خواجه عبدالله انصاری تنها سفر اول (توحید محض) را بیان کرده و به سفرهای دوم، سوم، و چهارم نپرداخته است: «تمام آنچه در توحید گفت، اینها سفر اول بود، سفر دوم را ندارد». این اشکال، به‌سان نگاهی است که تنها قله را می‌بیند و دامنه‌های سلوک را نادیده می‌گیرد.

پاسخ شارح به لسانی

شارح، این اشکال را رد کرده و می‌گوید خواجه همه مراتب، از جمله فرق قبل و بعد از جمع را، به بیان درآورده است: «والحق انهم لو شهدوا ما شهد الشیخ… لم یقولوا ذلک». این پاسخ، چونان عدالتی است که حق را به صاحبش بازمی‌گرداند و جامعیت کلام خواجه را تأیید می‌کند.

فرق قبل و بعد از جمع

فرق پیش از جمع، کثرت است و فرق پس از جمع، بقاست: «فرق قبل از جمع کثرت بود، فرق بعد از جمع بقاست». جمع الجمع، یا شهود حق بدون ظهورات است یا با ظهورات، که دیدگاه دوم، یعنی رؤیت حق با ظهورات به‌عنوان ظهور حق، صحیح‌تر است: «حق را با ظهور ببیند، ظهور الحق ببیند، این جمع است». این تمایز، به‌سان تفاوت میان شبه و شب است که در اولی، سایه‌ها باقی و در دومی، تنها نور حاکم است.

توحید در ذکر لا اله الا الله

ذکر «لا اله الا الله»، زمانی توحیدی است که از قول حق جاری شود، نه از انانیت سالک: «اگر سالک به این مقام برسد که ذکر من قول الحق بگوید… این توحید است». این ذکر، چونان کلیدی است که قفل کثرت را می‌گشاید و سالک را به وحدت می‌رساند.

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ

«بگو او خداست، یگانه» (، سوره اخلاص، آیه ۱).

درنگ: توحید در ذکر، زمانی محقق می‌شود که سالک آن را از قول حق بگوید. فرق بعد از جمع، بقاست که در شهود حق با ظهوراتش متجلی می‌گردد.

بخش پایانی: جمع‌بندی و تأملات نهایی

نهایات باب توحید در منازل السائرین، به‌سان چراغی فروزان، مراتب سلوک را از کثرت به وحدت و از جمع به جمع الجمع روشن می‌کند. سالک کامل، نه‌تنها حق را می‌بیند، بلکه خلق را نیز در ظهور حق شهود می‌کند. اولیاء الهی، با فعلیت یافتن استعداداتشان، اعضا و جوارح را به آیین توحید آراسته می‌کنند و ادراکشان از محدودیت‌های ناسوتی فراتر می‌رود. غفلت انسان‌ها از استعداداتشان، چون پرده‌ای بر حقیقت، و کثرت، چون طوفانی بر نفس، مانع کمال است. اشعار خواجه عبدالله انصاری، با تأکید بر توحید ذاتی حق و نفی غیریت، سالک را به سکوتی توحیدی فرا می‌خوانند. نقد لسانی، که جامعیت کلام خواجه را نادیده گرفته، با پاسخ شارح رد شده و مراتب سلوک، از فرق قبل و بعد از جمع تا بقا، به‌تمامی روشن گشته است. توحید، چونان دریای بی‌کران، در ذکر «لا اله الا الله» به قول حق متجلی می‌شود و سالک را به ساحل آرامش و وحدت می‌رساند. این گفتار، دعوتی است به تأمل در این حقیقت که سلوک، جز بازگشت به وادی توحید و فنای در نور حق نیست.

با نظارت صادق خادمی


منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده