متن درس
تحلیل و تبیین رابطه ذات ثابت و مظاهر متغیر در فلسفه اسلامی
برگرفته از درسگفتارهای استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره (جلسه ۳۷۷)
مقدمه
رابطه میان ذات ثابت حق و مظاهر متغیر، از مسائل بنیادین فلسفه اسلامی است که در آثار فیلسوفان بزرگی چون ابنسینا و ملاصدرا مورد کاوش قرار گرفته است. این موضوع، نهتنها به چیستی ذات الهی و نحوه ظهور آن در عالم ممکنات میپردازد، بلکه به پرسشهای عمیق متافیزیکی درباره وحدت وجود، علم الهی، و پویایی هستی نیز پاسخ میدهد. استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، در درسگفتار شماره ۳۷۷ (مورخ ۲/۲/۱۳۸۱)، با رویکردی عمیق و نوآورانه، به نقد مفهوم سنتی «ثبات» به معنای سکون پرداخته و آن را به «حرکت وجودی» بازتعریف کردهاند. این بازتعریف، با استناد به آیات قرآن کریم و اشارات عرفانی، چارچوبی متافیزیکی برای فهم وحدت ذات و مظاهر ارائه میدهد.
بخش نخست: اشکال بنیادین رابطه ذات و مظاهر
شناسایی مسئله
مسئله محوری این بحث، رابطه ذات ثابت حق با مظاهر متغیر و چگونگی همراهی علم الهی با متغیرات است. این پرسش، از دیرباز در فلسفه اسلامی مطرح بوده و فیلسوفانی چون ابنسینا و ملاصدرا به آن پرداختهاند. ابنسینا این مسئله را بهدقت شناسایی کرده، اما پاسخهای او به دلیل محدودیتهای مفهومی در فلسفه مشایی، ناکافی بوده است. ملاصدرا نیز در حکمت متعالیه تلاش کرده با تکیه بر اصل وحدت وجود، این مسئله را حل کند، اما پاسخهایش به دلیل کلیگویی، ابهاماتی را باقی گذاشته است.
درنگ: اشکال بنیادین در فهم رابطه ذات ثابت و مظاهر متغیر، ریشه در تمایز متافیزیکی میان واجبالوجود (ثابت) و ممکنات (متغیر) دارد. این تمایز، نیازمند بازتعریفی از مفهوم ثبات است که از سکون به حرکت وجودی تغییر یابد.
نقد مفهوم ساکن بودن ذات
یکی از سوءتفاهمهای رایج در فلسفه مشایی، فهم نادرست از ثبات ذات به معنای سکون است. ابنسینا و برخی دیگر، ثبات را بهگونهای تصور کردهاند که گویی ذات حق، مانند تختهسنگی ساکن یا دیواری بیحرکت است. این فهم، با حقیقت ذات الهی که سرشار از حیات و پویایی است، سازگار نیست. استاد فرزانه با نقد این دیدگاه، تأکید دارند که ثبات ذات، نه به معنای سکون، بلکه به معنای وحدت و پویایی وجودی است که در همه شئون هستی جریان دارد.
﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ (سوره [مطلب حذف شد] : «هر روز او در کاری است.»
این آیه از قرآن کریم، به پویایی و حضور فعال ذات حق در همه مراتب هستی اشاره دارد. ثبات، در این نگاه، به معنای ساکن بودن نیست، بلکه به معنای حضور مدام و فعال الهی در سیر وجودی است، مانند رودی که در عین جریان، وحدت خود را حفظ میکند.
وحدت وجود و حل اشکال
استاد فرزانه با استناد به اصل وحدت وجود در حکمت متعالیه، رابطه میان ذات (لا تعین) و مظاهر (تعینات) را تبیین میکنند. ذات حق، فاقد تعین است، اما مبدأ همه تعینات است. مظاهر، مُظهرات، احدیت، واحدیت، هویت ساریه، و معیت قیومیه، همگی تعیناتی هستند که در سیر وجودی قرار دارند. مشکل اصلی، نه در رابطه تعینات با یکدیگر، بلکه در فهم نادرست رابطه تعینات با ذات است. این رابطه، به دلیل قرب لا تعین به تعینات، نهتنها مشکلی ندارد، بلکه از قرب تعین به تعین نیز عمیقتر است.
به تعبیر استاد، ذات حق مانند اقیانوسی بیکران است که امواج مظاهر، از آن برمیخیزند و در آن فرومیروند. این امواج، هرچند متعیناند، اما از ذات جدا نیستند و ظهورات همان لا تعیناند.
درنگ: رابطه تعین و لا تعین، به دلیل ظهور همه تعینات از لا تعین، هیچگونه منافاتی ندارد. قرب ذات به مظاهر، بیش از قرب مظاهر به یکدیگر است، زیرا ذات، مبدأ و خاستگاه همه تعینات است.
بخش دوم: نقد پاسخهای ملاصدرا
اضافات واجبالوجود
ملاصدرا در اسفار اربعه (جلد اول، صفحه ۱۲۶) به نقد اضافات واجبالوجود پرداخته و میگوید: «ربما یقال فیه أن هذا الحکم منقوض بالنسب والاضافات اللاحقة لذات المبدأ». او استدلال میکند که اضافات ذات واجب، به دلیل وابستگی به امور متغیر، با کمال مطلق ذات سازگار نیستند. با این حال، پاسخ او مبنی بر اینکه اضافات متأخر از ماهیات نیستند و مصداق صفات اضافی، خود ذات است، به دلیل فقدان شفافیت، ناکافی است.
استاد فرزانه این پاسخ را نقد کرده و تأکید دارند که ملاصدرا، گرچه با تکیه بر وحدت وجود، اضافات را ظهورات ذات میداند، اما چگونگی این رابطه را بهصورت مصداقی تبیین نکرده است. این ابهام، از محدودیتهای روششناختی حکمت متعالیه در ارائه جزئیات ناشی میشود.
علم اجمالی و کفایت ذات
ملاصدرا ادعا میکند که علم اجمالی حق، همه اشیاء را در بر میگیرد و ذات حق، برای انتزاع همه لواحق کافی است. اما این ادعا، بدون توضیح مکانیزم این کفایت، ابهامآمیز باقی میماند. استاد فرزانه این دیدگاه را به چالش کشیده و آن را به دلیل کلیگویی، ناکافی میدانند. علم الهی، نهتنها اجمالی نیست، بلکه تفصیلی و حضوری است و همه مراتب هستی را در بر میگیرد.
به تعبیر استاد، علم حق مانند آینهای بیانتها است که همه مراتب وجود در آن منعکس میشوند، نه آنکه بهصورت اجمالی و کلی دربرگیرنده آنها باشد. این آینه، خود ذات حق است که در عین وحدت، همه کثرات را بهصورت تفصیلی در خود جای داده است.
درنگ: علم الهی، نه اجمالی و نه انفعالی، بلکه تفصیلی و حضوری است. این علم، مانند خانه زلیخا پر از آینه است که حق در آن، خود را با همه مراتب و همه مراتب را با خود میبیند.
بخش سوم: بازتعریف ثبات و حرکت وجودی
نفی سکون در عالم
یکی از نوآوریهای استاد فرزانه، نفی مفهوم سکون بهعنوان مفهومی عرفی و غیرعلمی است. ایشان تأکید دارند که سکون، مانند مفاهیم ماهیت و ممکن، مفهومی دروغین است که از عرف عامه به فلسفه راه یافته است. در حقیقت، همه هستی در حرکت است و سکون، هیچ مصداق واقعی در عالم ندارد.
استاد با تمثیلی زیبا، هستی را به دو هواپیما تشبیه میکنند که برای سوختگیری در آسمان، ریتمی واحد پیدا میکنند. این ریتم واحد، نماد وحدت وجودی است که در عین کثرت ظاهری، همه اجزای هستی را به هم پیوند میدهد. توحید، در این نگاه، ریتم واحدی است که همه هستی را در سیر وجودی هماهنگ میسازد.
حق بهعنوان دائمالحرکه
استاد فرزانه با استناد به آیات قرآن کریم، حق را نه ساکن، بلکه دائمالحرکه میدانند. این پویایی، با حیات و کمال مطلق الهی سازگار است و هرگونه تصور سکون را نفی میکند.
﴿لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ﴾ (سوره [مطلب حذف شد] : «نه چرت او را فرا میگیرد و نه خواب.»
این آیه، به حیات و پویایی مطلق حق اشاره دارد. استاد با تمثیلی عرفانی، این پویایی را به شببیداری عاشق تشبیه میکنند که از شدت عشق، نه چرت میزند و نه به خواب میرود. عشق الهی، موتور محرکه همه ظهورات و سیر وجودی است.
درنگ: حق، دائمالحرکه است و سکون در ذات او راه ندارد. این پویایی، از عشق الهی سرچشمه میگیرد که مانند عاشقی شببیدار، همواره در حال ظهور و فعالیت است.
نفی سکون و بتپرستی
استاد فرزانه تأکید دارند که فرض ساکن بودن حق، به بتپرستی منجر میشود. این دیدگاه، با استناد به آیهای از قرآن کریم تبیین میشود:
﴿إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾ (سوره [مطلب حذف شد] : «من افولکنندگان را دوست ندارم.»
این آیه، هرگونه سکون و افول را از ذات حق نفی میکند. ساکن بودن، با حیات و کمال الهی منافات دارد و توحید را به بتپرستی تقلیل میدهد. استاد با این نقد، نشان میدهند که فهم نادرست از ثبات، مانع جا افتادن توحید در دلها شده و به رواج شرک و کفر انجامیده است.
بخش چهارم: پیامدهای فهم نادرست از ثبات
غیبت امام زمان و سکون توحید
استاد فرزانه با نگاهی عمیق، غیبت امام زمان علیهالسلام را نتیجه فهم نادرست از توحید میدانند. وقتی توحید به بت تبدیل شود و ثبات به معنای سکون فهمیده شود، مفاهیمی چون عصمت، امامت، و قرآن کریم کارایی خود را از دست میدهند. این فهم نادرست، مانع تحقق حضور امام در جامعه شده و به غیبت منجر گردیده است.
تمایز اعیاد طبیعی و توحیدی
استاد با تمثیلی فرهنگی، به تفاوت میان اعیاد طبیعی و توحیدی اشاره میکنند. عید نوروز، به دلیل ثبات زمانی (اول فروردین)، در فرهنگ عامه جا افتاده است، اما اعیاد توحیدی مانند عید غدیر، قربان، و فطر، به دلیل پویایی و حرکت در زمان، کمتر مورد پذیرش قرار گرفتهاند. این تمایز، نشاندهنده تأثیر فهم نادرست از ثبات بر فرهنگ دینی است.
درنگ: فهم نادرست از ثبات به معنای سکون، نهتنها توحید را به بتپرستی تقلیل داده، بلکه مانع جا افتادن مفاهیم توحیدی مانند امامت و اعیاد دینی شده است.
بخش پنجم: فلسفه و عرفان در زندگی
کاربردی شدن فلسفه و عرفان
استاد فرزانه تأکید دارند که فلسفه و عرفان، اگر به زندگی روزمره و خیابان راه نیابند، به خرافات تبدیل میشوند. زندگی عرفانی، حتی در جزئیات روزمره مانند کاسه و بشقاب، باید سرشار از پویایی و حرکت باشد. فلسفه، مانند نقاشی هستی است که باید بوی حقیقت را در همه ابعاد زندگی جاری سازد.
نقد علم انفعالی محییالدین
استاد با نقد دیدگاه محییالدین ابنعربی، علم حق را نه انفعالی و تابع اعیان ثابته، بلکه فعال و مبدأ همه ظهورات میدانند. علم الهی، تفصیلی و بینهایت است و بیش از ششصد طریق علم در قرآن کریم ذکر شده است. این علم، مانند خانهای پر از آینه است که حق در آن، خود را با همه مراتب و همه مراتب را با خود میبیند.
حقیقت و افسار آن
استاد حقیقت را به اسبی چموش تشبیه میکنند که اگر افسار نشود، به هرجومرج میانجامد. روششناسی فلسفی و عرفانی، افسار این حقیقت است که آن را در مسیر صحیح هدایت میکند. بدون این افسار، حقیقت میتواند به وحشتی بیمهار تبدیل شود.
درنگ: فلسفه و عرفان، اگر در زندگی جاری نشوند، به خرافات تبدیل میگردند. حقیقت، نیازمند روششناسی دقیق است تا از هرجومرج مصون بماند.
بخش ششم: عشق بهعنوان مبنای حرکت
فاعلیت الهی و عشق
استاد فرزانه فاعلیت حق را نه از رضایت، تجلی، عنایت، اراده یا جبر، بلکه از عشق میدانند. عشق، جوهره حرکت و ظهور حق است که همه مراتب هستی را به سیر وجودی هدایت میکند. این عشق، مانند آتشی است که هستی را در خود میگدازد و به پویایی وا میدارد.
نفی غرض زاید در خلقت
استاد تأکید دارند که غرض خلقت، تکامل به معنای باد کردن نیست، بلکه ظهور کمال عشقی است. لام در «ليعرف» در قرآن کریم، لام تفريع است، نه غرض زاید. خلقت، ظهور ذاتی حق است، نه برای هدفی خارجی.
حالات اولیاء و عشق حق
حالات خاص اولیاء، مانند حالات امیرالمؤمنین علیهالسلام، نتیجه رؤیت عشق و حرکت حق است که فراتر از ظرفیت انبیا و ملائکه است. این حالات، مانند شعلهای است که از شدت عشق الهی در دل اولیاء زبانه میکشد و آنها را به شهود پویایی ذات میرساند.
درنگ: عشق، مبنای فاعلیت و حرکت حق است. این عشق، نهتنها خلقت را به ظهور میرساند، بلکه اولیاء را به شهود پویایی ذات الهی هدایت میکند.
نتیجهگیری
درسگفتار شماره ۳۷۷ استاد فرزانه، آیتالله محمدرضا نکونام قدسسره، یکی از عمیقترین کاوشهای فلسفی در تبیین رابطه ذات ثابت و مظاهر متغیر است. این درسگفتار، با نقد مفهوم سنتی ثبات به معنای سکون، چارچوبی نوین ارائه میدهد که ثبات را به حرکت وجودی بازتعریف میکند. ابنسینا، با وجود شناسایی دقیق مسئله، به دلیل فهم نادرست از ثبات، نتوانسته پاسخ جامعی ارائه دهد. ملاصدرا نیز، گرچه با تکیه بر وحدت وجود تلاش کرده این مسئله را حل کند، اما پاسخهایش به دلیل کلیگویی، ناکافی است.
استاد فرزانه با استناد به آیات قرآن کریم، از جمله ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾، ﴿لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ﴾، و ﴿إِنِّي لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ﴾، نشان میدهند که ذات حق، دائمالحرکه و سرشار از حیات است. علم الهی، نه اجمالی و نه انفعالی، بلکه تفصیلی و حضوری است و همه مراتب هستی را در بر میگیرد. نفی مفاهیم دروغینی مانند سکون، ماهیت، ممکن، و علم اجمالی، راه را برای فهم عمیقتر توحید هموار میکند. عشق، بهعنوان مبنای فاعلیت و حرکت حق، همه ظهورات را به سیر وجودی هدایت میکند.
این تحلیل، نهتنها در حوزه فلسفه و عرفان، بلکه در اصلاح معرفت توحیدی و احیای پویایی دینی نیز راهگشاست. با نفی سکون و بازتعریف ثبات، میتوان به فهمی پویا و زنده از توحید دست یافت که هم در زندگی فردی و هم در فرهنگ اجتماعی، تحولآفرین است.
با نظارت صادق خادمی