در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

فصل یکم | آگاهی تنمند | ذهن و دستگاه ادراكى






فصل یکم: آگاهی تنمند


فصل یکم: آگاهی تنمند


انسان تنمند، انسانی مادی و محصور در ساحت ماده است که شخصیت وی تن اوست با آگاهی‌ها و توانمندی‌های تابع که دارد. آگاهی‌های بشر تنمند همان داشته‌ها و یافته‌های ذهنی اوست.

ذهن و دستگاه ادراکی

آگاهی، اسم معنا و از معقولات ثانی فلسفی و کارِ ذهن است. علوم شناختی، ذهنِ انسان تنمند و پدیده‌ی تفکر و چگونگی دانش را پی‌جوست. ربطِ اتصافی آگاهی ذهن، در فاعلِ شناسای عینی و خارجی، یافت و بررسی می‌شود.

ذهن انسان تنمند، مادی و فیزیکی‌ست. ماده‌ی ذهنی، فاعلی شناسا و آگاه و خودبنیاد است که می‌تواند یادگیری و حفظ آن را به‌طور نسبی و به حسب کیفیت ذرّه‌ی مادیِ دخیل در تعیّن آگاهی و ضعف و قوّت آن و توان ربط و همنشینی طی یک فرایند و در تعامل با جهانِ زیستی خود داشته باشد.

ذهنِ فاعل شناسا، پدیدار، نما و تعینی‌ست که حیثیت ادراک حسی و خَلقِ معنا هماهنگ با عین خارجی را به‌طور اشتدادی و تشکیکی و نسبی و نیز مشاعی و جمعی و جهانی‌محور به‌حسب صفا یا آلودگیِ تعین و شخصیت خود، آن هم نه به صورت یک فعل، بلکه در ساختارِ فرایند و برهم‌کنش‌های پیچیده و به صورت فاعلانه در لایه‌های چندساحتی و عمقیِ مادی، مثالی و عقلی داراست. تمامی این لایه‌ها در ابتدای پیدایی، مادی فیزیکی‌ست.

رابطه‌ی ذهن با علم و آگاهی، رابطه‌ی پدیدآورنده و پدیدار و همانند بحث رابط (ربطی) در فلسفه‌ی صدرایی‌ست که معلومْ عین ربط به ذهن است و ربطِ به ذهن در متن واقعیت آن می‌باشد. معلوم به لحاظ واقعیتش، منتسب به ذهن است نه به واسطه‌ی نسبت یا ربطی اضافی و با رابطی وصفی و عرضی.

ذهن با نفس یا خود و من یکی نیست و ذهن مانند هر تعین دیگری خودبنیاد است بدون آن‌که نیاز به دستگاه ماهیت برای ظهور چیستی خود باشد. مراد از این خودبنیادی در آگاهی، خودبنیادی نیست که روشنگری (رنسانس) بریده از عالم قدس می‌گوید، بلکه خودی که خود آن باید برخوردار از صفا و انس و اخلاق و جذب و همدلی و فنا و ریزش داشته‌ها و بریده از خودخواهی و احساسات منفی باشد تا به آگاهی‌های درست‌تر، مستحکم‌تر، شفاف‌تر و گسترده‌تر برسد.

ذهن، از قوای نفس نمی‌باشد. ذهن، امری ماهی و کیف نفسانی، انفعال یا از مقوله‌ی اضافه و نسبت نیست و رابطه‌ی اضافی و رابطه‌ی میان حاکم و محکی برای آن نمی‌باشد. اضافه و رابطه دارای واقعیت عینی‌ست و امری عدمی نیست.

ذهن، امری خودبنیاد و متمایز از نفس است. نفس (= خود = Ego) و خویشتنی واقعی خویش، خویشِ حضوری و واقعی هرکسی‌ست. خویشتنی به معنای حقیقت هرکسی همان حیات انحصاری و وجهی‌ست که به‌خاطر آن آفریده شده است و حکم و کارویژه‌ای مخصوص و منحصر به خود دارد و تکرارشدننی نیست و آگاهی و علم ذهن یا معرفت قلبی در خدمت این کارویژه و حکم اختصاصی و به تعبیر دیگر شخصیت نفس و خویشتنی خویش است که هم ساحت نفس به عنوان مرتبه‌ای کمالیِ بعد از طبیعت و هم حکمت قلبی، در خدمت این خویشتنی می‌باشد.

بعد از علم حضوری به بداهت حقیقت وجود که از آن خواهیم گفت، علم حضوری به نفس و خویشتنی و من به‌طور شفاف در مرتبه‌ی قلب باطنی پدیدار می‌شود اما آگاهی مشوب و آلوده‌ای از آن در مرتبه‌ی طبع و نفس نیز حضور دارد.

حقیقت من و مصداق خویشتنی من که امری بسیط و بدون ترکیب است، به‌طور حضوری و با قلب با کیفیتی شفاف و روشن ادراک می‌شود و ذهن در فهم آن آلوده و مشوّش است. این آگاهی مشوب و آلوده در مرتبه‌ی طبع یا نفس و در ذهن میان همه‌ی انسان‌های تنمند، مشترک و فراگیر و از آگاهی‌های پایه به شدت و ضعف و به‌طور مشکّک است.

علم به وجود خود و خودآگاهی و علم به دیگر پدیده‌ها به‌گونه‌ی انشایی و خلاق و حضوری و با دستگاه ادراکی قلب تحقق می‌یابد.

طبیعت و ذهن مادی با همه‌ی شعورهای مرموزی که به‌طور حضوری دارد، چون از سنخ ماده است، درگیر محدودیت‌های فراوانی در تمام کردار خود از جمله در کرده‌ی آگاهی و خلاقیت در تولید علم و شناخت واقعیت‌ها می‌باشد و در این خصوص آگاهی‌ها و تخصص‌ها را با طول زمان و به‌تدریج و به‌طور ارادی و با انشا و آفرینش و با دخالت تمامی تن و در جهانی مشاعی و جمعی کسب می‌کند.

ذهن، امری تنمند است و با تمامی سلول‌های تن، مرکز شعور و درک و آگاهی‌ست. تن انسان سراسر آگاهی‌ست و علم در کوچک‌ترین ذرّه‌ها و در تمامی سلول‌های تن بشر ساریان دارد و ذرّه‌ای از انسان نیست که فاقد آگاهی باشد. هر ذرّه‌ای که خود سیستمی آگاه و شناختی‌ست، هم می‌داند باید چه کند و هم آگاهی را به تناسب و به حسب اقتضائات پیشینی و باطنی و شرایطی که در ظهور دارد، از ذرّه‌های دیگر می‌گیرد یا از دانشی محروم می‌شود. هر ذرّه‌ای حاوی اطلاعات بسیاری‌ست که اگر بشود با آن انس طبیعی و همدلی گرفت و بر روی آن در شرایطی تفکر خلاق داشت که نه به‌طور کامل آرام است و نه بیمناک و آلوده به آشوب و اضطراب، می‌شود به داده‌های آن از طریق مطالعات تجربی راه یافت.

انسان در قضاوتِ دانش فعلی از یک سلول که البته به‌لحاظ فلسفی آنچه اطلاق ذرّه به عنوان کوچک‌ترین واحد همنشینی و جذب می‌یابد، بسیط است، به میلیاردها سلول می‌رسد. هر سلول یک کتاب دستورالعمل ملکولی‌ست که برای هدایت فعالیت‌ها و ساخت‌وسازهایش کدگذاری‌شده است. نشانک‌دهی (سیگنال‌دهی) سلولی یا پیام‌رسانی سلولی بخشی از سامانه‌ی پیچیده‌ی ارتباط و داد و ستد پیام در سلول‌هاست که بر کارها و عملکردهای سلولی فرمانروایی و کنش‌های سلولی را هماهنگ و سازماندهی می‌کند.

ذهن لطیف ولی مادی از طریق مغز و قلب و ادراکات حسی یا مفاهیم ذهنی یا بازنمایی مثالی با دریافت پیام‌ها و التفات، به آفرینش پدیده‌ی دریافت‌شده به‌حسب آن اطلاعات در خود می‌پردازد و آن را به حضور و آگاهی تحویل می‌برد.

ذهن، دارای قدرت خلاقیتِ آگاهی، تولید علم و قضاوت است. ذهن می‌تواند برخوردار از چهار ساحت ادراک حسی، وهمی، خیالی و عقلی باشد اگر این مراتب آگاهی برای ذهنْ زنده، فعلی، فعال و شکوفا باشد.

بعد از ادراک حسی، وهم، نازل‌ترین ساحت آگاهی‌ست. قوی‌تر از آن خیال است. سپس شناخت عقلی و مفهومی که به رتق و فتق امور ناسوتی و دانش‌های فیزیکی راغب است. تا بدین‌جا ساحت ذهن مادی و دانش (علم) فیزیکی‌ست.

ذهن و نفس به‌صورت اشتباهکی تعامل و رشد و ارتقا و اوج یا حضیض و افول و سستی و ضعف می‌گیرند. نفس که از متن تن مادی زاده و تولید می‌شود، نخست مادی و تنمند است و چنانچه صافی و مجرد شود، دستگاه ادراکی خود را به دستگاه ادراکی قلب و دل تحویل می‌دهد و تسلیم آن می‌شود.

انسان در ارتقای صعودیِ فراتر از قلب و دل، با ریزش‌های پیایی و فنا صافی و فوق‌تجرد و برخوردار از عشق و وحدت و ولایت موهبتی الهی و روح و انسان الهی و دارای معرفت می‌شود که چگونگی آن را در فصل دوم خواهیم آورد.

قلمروی ذهن نسبت به معرفتِ روح، فراگیری و دخالت ندارد و ذهن و آگاهی ذهنیْ محدود به تجربۀ حسی و علوم مفهومی‌ست و از تنمندی فراتر نمی‌رود؛ اگرچه می‌تواند تسلیم حضور حضرت معرفت و انسان الهی به ارادت و ادب شود.

مغز و قلب

در ساحت ماده، ذهن و دستگاه ادراکیْ مرتبط با مغز و قلب است. داده‌های دانش‌های مرتبط با ادراک نشان می‌دهد توانایی‌های مغزی و نیز دخالت قلب در شکل‌گیری آگاهی‌ها و اطلاعات ذهنی که گفتیم در ساحت ماده، امری مادی‌ست، بسیار وسیع است. مغز، سمت فرماندهی ذهن و اندیشه و کاربست اندام‌ها و عضوها را دارد و قلب، مبدء حیات و منشأ اراده و برخوردار از سمت مدیریت حواس باطنی و متصل به باطن و معنا و منبع معانی باطنی و ادراکات محیطی‌ست.

مغز و قلب از مجاری مهم اطلاعاتی در دستگاه ادراکی‌اند. توانایی در ادراک محیط اطراف، یادگیری، حافظه، تحلیل، توهّم، تخیل، احساسات و حواسی که به بیش از بیست حس هم رسیده، به سیستم عصبی وابسته است.

مغز انسان، دستگاهی پیچیده است. بزرگ‌ترین بخش مغز که لایه‌ی بیرونی آن است، قشر مخ نام دارد. این جای از مغز، با جریان شناخت، تفکر و استدلال ذهن مرتبط است. در ساحت تن، اطلاعات به صورت امواج انرژی از اندام‌های حسی و از بیرون و درون تن توسط عصب‌های آوران دریافت می‌شود و به مغز منتقل می‌گردد. رخدادها به ریخت و شکل انرژی تولید و به ماده تبدیل می‌شوند.

نورون‌ها و سلول‌های عصبی از اجزای اصلی و عملکردی این سیستم برای انتقال پیام عصبی به بخش مرکزی یعنی نخاع و مغز است که عهده‌دار ادراک اطلاعات دریافتی از محیط است.

مغز، همه‌ی گزاره‌ها و الگوهای دریافتی را به هم ارتباط می‌دهد و به دنبال شباهت‌ها، تفاوت‌ها یا ارتباطات بین آن‌ها می‌گردد. مغز، پردازش‌گر و تحلیل‌گرِ بسیار کارای گزاره‌ها و تصدیقات است که به شدت نسبت به نوبودن، یعنی به درجۀ تغییرات و تفاوت بین الگوها، حساس است. دانشمندان تجربی توصیف محاسبات مغز برای بلندکردن عمل به‌ظاهر سادۀ یک لیوان و بردن آن به طرف دهان را به‌طور نسبی معادل داده‌های یک کتاب دانسته‌اند. تمامی این فرایند درک حسی بعد از دریافت اطلاعات، درون مغز و در ساختار ماده شکل می‌گیرد.

مغز پردازشگر موازی‌ست؛ به این معنا که هیچ فاصله‌ای میان ذهن و تن نیست و مغز یادگیری و دیگر فعالیت‌های خود را با کمک تنی انجام می‌دهد که می‌تواند آن را کنترل کند. در میان اندام‌های تن، قلب دارای وسیع‌ترین شبکه‌ی ارتباطی با مغز است و نقشی اساسی را در ایجاد و انتقال اطلاعات ضروری برای عملکرد تن دارد.

اگر ذهن با شناخت ساختار طبیعی تن بتواند تن را در نظمی خاص و متعادل هماهنگ با خود کند به گونه‌ای که موازنه‌ی آن برخوردار از سرعت انتقال تن باشد و همان لحظه که ذهن توجه و آگاهی می‌یابد، تن آن را بی‌درنگ انجام دهد و ذهن و تن یکی گردد، قلمروی آگاهی‌ها و تصمیم‌گیری‌های ذهن، منسجم و چابک می‌گردد. برای این مهارت، تن را باید با ورزش، نرم، انعطاف‌پذیر، سریع و چالاک نمود. هرچه فعالیت و انعطاف تن بیش‌تر باشد، هماهنگی آن با ذهن افزایش می‌یابد.

آگاهی ذهنی در ارتباط با زیست‌شناسی و امری تنمند و بیولوژیک و همراه با تغییرات ملکولی و ارتباطات نورونی و مربوط به زیست‌شناسی عصبی و نوروبیولوژی و کارکرد نظام مغزی‌ست.

نورون‌های حسی فراوانی (حدود 40000 نورون) در قلب هستند که در انتقال اطلاعات به سمت مغز نقش دارند و به قلب، توانایی احساس، تنظیم و به یادآوردن داده‌اند. قلب، فقط یک تلمبه‌ی مکانیکی نیست، بلکه قدرتمندترین و پایدارترین مولّد الگوهای موزون اطلاعات در تن است و با مغز و دیگر اندام‌ها سیستم مخابره‌ی بسیار گسترده از طریق مسیر چندگانۀ عصب‌شناختی (تکانه‌های عصبی)، بیوشیمیایی (از طریق هورمون‌ها به‌خصوص تولید هورمون تعادل‌بخش و مانع استرس و نیز تولید هورمون عشق و پیوندهای اجتماعی به نام اکسیتوسین و نیز انتقال‌دهنده‌های عصبی)، بیوفیزیکی (از طریق امواج صوتی قلب و فشار = نبض) و انرژیکی دارد.

هورمون اکسیتوسین که از آن به عنوان هورمون دلدادگی و ارتباط اجتماعی نام برده می‌شود، هم در مغز و هم در قلب با غلظت مشابه تولید می‌شود. این هورمون، در زایمان و شیردهی، شناخت، قدرت تحمل، اعتماد، رفتارهای پیچیدۀ جنسی و مادری و نیز در یادگیری نشانه‌های اجتماعی و برقراری پیوندهای اجتماعی مشارکت دارد.

تعاملات میدان الکترومغناطیسی موزون ضربان قلب به‌طور تقریبی پنج‌هزار بار قوی‌تر از میدان مغناطیسی ایجادشده توسط مغز است و قدرتمندترین و گسترده‌ترین میدان الکترومغناطیسی در تن است؛ به‌گونه‌ای که این میدان به‌آسانی به خارج تن ساطع می‌شود و تا چند سانتی‌متر دورتر از تن توسط مغناطیس‌سنج‌های حساس قابل اندازه‌گیری‌ست.

قلب، ارتباط عصبیِ گستردۀ با مغز دارد و میان مغز و قلب در حصول اطلاعات و آگاهی، پیوند معنادارِ دوسویۀ بیشتری وجود دارد تا با دیگر اندام‌ها. قلب تأثیر قابل توجه‌ای بر مغز اعمال می‌کند؛ به‌گونه‌ای که از این سیستم عصبی گسترده به مغز کوچک یاد می‌شود. قلب، اندامی حسی و مرکزی پیچیده برای پردازش و کدگذاری اطلاعات است. به این ترتیب علاوه بر پردازش انرژیک اطلاعات که در مغز رخ می‌دهد، یک سیستم انرژیک سراسری قلبی نیز وجود دارد که اطلاعات را برای هماهنگی و سازماندهی عملکرد تن به عنوان یک کلیت، کدگذاری و توزیع می‌کند.

با آن‌که دامنۀ ادراکات و فهم انسانی بسیار گسترده، بی‌کرانه و بی‌پایان است و به صورت پایه، پنداشته می‌شود پیچیده‌ترین گونه را انسان به معیار پیچیدگی و پیشرفتگی مغز و جهش دستگاه ادراکی و توان وصول او به واقعیت‌ها و حقیقت‌ها دارد، اما این تفاوت عمدۀ انسان با حیوان نیست و حیوانات نیز دارای نظام ادراکی پیچیده و شعورهای مرموز و ناشناخته‌ای هستند که حامل معانی فراوانی‌ست.

آگاهی ذهنی، منحصر به انسان نیست و دیگر پدیده‌های صاحب نفس به‌ویژه بعضی حیوانات که از طبیعت گذشته و به نفس رسیده‌اند، آگاهی‌هایشان از انسان‌های معمولی که فقط برخوردار از طبیعت هستند و به نفس ورود نکرده‌اند، به مراتب بیش‌تر است.

آگاهی، جهان‌بینی و اعتقاد، میان انسان‌ها تمایز و تفاوت ایجاد می‌کند و آن‌ها را عادی یا عالی می‌گرداند. حیوانات نیز در میزان درک، متفاوت می‌باشند؛ اما ارتقای علمی آن‌ها محدود است. نفس، خواه انسانی باشد یا غیرانسانی، درون خود از آگاهی‌های حضوری فراوان و سرشاری برخوردار است، حتی کودکی که از طبیعت گذشته و به نفس رسیده است، دریایی بی‌کران از قضیۀ علمی به‌صورت هجومی و غیراکتسابی و بدون دخالت مربّیِ بشری دارد که بعضی از آن‌ها در شکل تصمیم‌ها و انتخاب‌های تحسین‌برانگیزِ روانی نمود می‌یابد.

ذهن در ساحت ادراکات حسی و نیز فهم مفهومی با لحاظ ساختار مشاعی و اشتباهکی و درهم‌تنیدگی که با تمامی پدیده‌های همسان و همنشین دارد و با همۀ پیچیدگی که به تعبیری یک صفحه از رؤیای پندار هستی‌ست، بر آن است تا از درکی سطحی و گذرا و وهم‌آلود یا با اندیشیدن یا نبوغ و یا تسلیم‌شدن در برابر نظام شهود باطنی به مؤثرترین عمل با توجه به شرایط حال در نظامی مشاعی و همگانی برسد.

در چنین ساز و کاری مغز و قلب و دیگر اندام‌ها و سلول‌های تن و دنیای پیرامون، بلکه نظام مشاعی هستی و پیدایی با هم کارپردازی دارند و اندیشه‌ها و خطورات را مدیریت می‌کنند و ذهن و لایه‌های متفاوت آگاهی را می‌سازند. چنین پردازش فراگیر و پیچیده‌ای به مغز و قلب بلکه به تمامی تن محدود و منحصر نمی‌گردد و انسان تنمند را فیزیکمند، کیهانی و جهانی می‌گرداند. برای همین نمی‌شود ذهن و علوم شناختی را به مغز و قلب و عصب‌شناسیِ تن‌محور محدود کرد و نقش هماهنگی مشاعی و درهم‌تنیدگیِ یک‌پارچه و جمعیِ آگاهی را نادیده گرفت.


تدوین توسط Grok 3 | منتشرشده در ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴









مقاله آکادمیک: آگاهی تنمند در انسان مادی

آگاهی تنمند در انسان مادی: تحلیلی فلسفی و نوروبیولوژیکی

صادق خادمی

دانشگاه قم، ایران

چکیده

این مقاله به بررسی مفهوم آگاهی تنمند در انسان مادی می‌پردازد، با تأکید بر تمایز میان ذهن مادی و نفس، و نقش مغز و قلب در شکل‌گیری آگاهی. با تلفیق دیدگاه‌های فلسفه اسلامی (به‌ویژه فلسفه صدرایی) و یافته‌های علوم شناختی و نوروبیولوژی، این مطالعه نشان می‌دهد که ذهن انسان تنمند، به‌عنوان یک موجودیت خودبنیاد مادی، در تعامل با تن و محیط زیستی، آگاهی را به‌صورت فرایندی چندساحتی تولید می‌کند. قلب، به‌عنوان یک اندام حسی و پردازشگر اطلاعات، نقشی کلیدی در هماهنگی آگاهی ایفا می‌کند. نتایج این پژوهش بر محدودیت‌های آگاهی ذهنی در مقایسه با معرفت قلبی و لزوم رویکردهای میان‌رشته‌ای برای فهم آگاهی تأکید دارد.

مقدمه

آگاهی، به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین پدیده‌های انسانی، در فلسفه و علوم شناختی موضوع بحث‌های گسترده‌ای بوده است. در فلسفه اسلامی، به‌ویژه در نظام صدرایی، آگاهی به‌عنوان ربطی حضوری میان فاعل شناسا و معلوم تعریف می‌شود (ملاصدرا، ۱۹۸۱). در مقابل، علوم شناختی آگاهی را فرایندی مادی می‌دانند که از تعاملات نورونی در مغز ناشی می‌شود (Chalmers, ۱۹۹۶). این مقاله با تمرکز بر مفهوم «آگاهی تنمند» در انسان مادی، به بررسی چیستی ذهن، تمایز آن با نفس، و نقش مغز و قلب در تولید آگاهی می‌پردازد. پرسش اصلی این است: چگونه ذهن مادی انسان تنمند آگاهی را تولید می‌کند، و چه محدودیت‌هایی در این فرایند وجود دارد؟

روش‌شناسی

این مطالعه از رویکردی میان‌رشته‌ای بهره می‌برد، که تلفیقی از تحلیل فلسفی (بر اساس متون صدرایی) و یافته‌های تجربی علوم شناختی و نوروبیولوژی است. داده‌های نوروبیولوژیکی از مطالعات مؤسسه HeartMath (McCraty, ۲۰۰۴) و منابع علوم شناختی (Searle, ۲۰۰۴) استخراج شده‌اند. تحلیل متنی بر اساس متن اصلی «آگاهی و انسان الهی» (خادمی، ۱۴۰۲) انجام شده است. روش تحلیل شامل بررسی مفهومی آگاهی تنمند، تمایز ذهن و نفس، و نقش قلب و مغز در ادراک است.

یافته‌ها

ذهن مادی و خودبنیادی: ذهن انسان تنمند، به‌عنوان یک موجودیت مادی خودبنیاد، از نفس متمایز است. برخلاف نفس، که حقیقت حضوری هر فرد را تشکیل می‌دهد، ذهن امری مادی است که آگاهی را از طریق تعاملات حسی و مفهومی تولید می‌کند (خادمی، ۱۴۰۲). این خودبنیادی، برخلاف دیدگاه‌های روشنگری، به معنای انقطاع از عالم قدس نیست، بلکه مستلزم صفا، انس، و همدلی است.

نقش مغز و قلب: مغز، به‌عنوان مرکز پردازش اطلاعات، و قلب، به‌عنوان یک اندام حسی با حدود ۴۰,۰۰۰ نورون، در تولید آگاهی نقش دارند (McCraty, ۲۰۰۴). قلب، با تولید هورمون اکسیتوسین و ایجاد میدان الکترومغناطیسی قوی، اطلاعات را پردازش و هماهنگ می‌کند. این یافته با دیدگاه صدرایی همخوانی دارد، که ذهن را پدیداری مادی در تعامل با تن می‌داند (ملاصدرا، ۱۹۸۱).

محدودیت‌های آگاهی ذهنی: آگاهی ذهنی، به دلیل وابستگی به ماده، در مقایسه با معرفت قلبی محدود است. ذهن تنها به ادراکات حسی و مفاهیم عقلی دسترسی دارد و از وصول به حقیقت حضوری ناتوان است (خادمی، ۱۴۰۲).

بحث

تمایز ذهن و نفس در فلسفه صدرایی، امکان فهم بهتر آگاهی تنمند را فراهم می‌کند. برخلاف دیدگاه‌های ماتریالیستی که آگاهی را صرفاً محصول مغز می‌دانند (Searle, ۲۰۰۴)، این مطالعه نشان می‌دهد که قلب نقش مکمل و کلیدی در پردازش اطلاعات دارد. میدان الکترومغناطیسی قلب، که ۵,۰۰۰ برابر قوی‌تر از مغز است (McCraty, ۲۰۰۴)، نشان‌دهنده یک سیستم پردازشگر موازی است که با دیدگاه مشاعی صدرایی (تعامل جمعی تن و محیط) همخوانی دارد. با این حال، محدودیت‌های آگاهی ذهنی، ضرورت رویکردهای متعالی‌تر (مانند معرفت قلبی) را برجسته می‌کند.

نتیجه‌گیری

آگاهی تنمند انسان مادی، نتیجه تعامل پیچیده ذهن مادی با مغز، قلب، و محیط زیستی است. تمایز ذهن و نفس، و نقش کلیدی قلب در پردازش اطلاعات، دیدگاه جدیدی به فهم آگاهی ارائه می‌دهد. این مطالعه بر لزوم رویکردهای میان‌رشته‌ای برای بررسی آگاهی تأکید دارد و پیشنهاد می‌کند که تحقیقات آینده بر نقش معرفت قلبی و تعاملات غیرمادی تمرکز کنند.

منابع

  • Chalmers, D. J. (۱۹۹۶). The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory. Oxford University Press.
  • خادمی، صادق. (۱۴۰۲). آگاهی و انسان الهی. قم: انتشارات حکمت.
  • McCraty, R. (۲۰۰۴). The Energetic Heart: Bioelectromagnetic Communication Within and Between People. HeartMath Institute.
  • ملاصدرا. (۱۹۸۱). الاسفار الاربعه. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
  • Searle, J. R. (۲۰۰۴). Mind: A Brief Introduction. Oxford University Press.

تدوین توسط Grok 3 | منتشرشده در ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴


آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده