فصل نهم: تغذيهى سالم
فصل نهم: تغذيهى سالم
براى تن و باطن انسان چيزى غذاست كه به جان وى بنشيند و در آن نهادينه گردد و بقا يابد. غذا سازندهى كيفيت جان است. لطيفخوارى مانند نگاه و نظر به خوراكى و توجه باصفا و عاشقانه به آن، غذا را به مصرف ذهن، انديشه، دل و جان مىرساند و مىتوان به غذا و به تبع آن به باطن خويش، نور و صفا داد.
غذا مىتواند برخوردار از انواع صفات و خلق و خوهاى لطيف مادى يا تجردى شود. مىشود غذايى را عزت، بزرگى و آقايى داد يا آن را به حقارت و كوچكى كشاند. عجله، تندى، شتاب و فشار را قرين آن ساخت يا طمأنينه، وقار و آرامش را.
تن، روان، منش و شخصيت انسان و بقاى او تابع غذايىست كه مصرف مىكند و غذا نيز تابع خلق و خوهاى انسانى مىشود.
صفات تنى و روانى هر فردى تابع خوراك اوست و مزه و طعم آن را مىگيرد. قرب به هر غذايى، فرد را متفاوت از زمان پيش مىگرداند كه خوراكى ديگر داشت.
غذا در انديشهى ذهن و اراده تا حتا در عالىترين صفات كمال انسانى مؤثر است و اين صفات با تغذيهى خوراكىهاى خاص به دست مىآيد.
غذا كه مىتواند تابعى از رزق باشد، مسانخ با سرشت هر فرد و حكمهاى الاهى اوست؛ از اين رو خوراكها، ميلها، سليقهها و هوسهاى غذايى هر فرد متمايز از ديگرىست.
براى فراگيرساختن تغذيهى سالم، كشور در سطح ملى نيازمند تحقيقات غذايى براى آگاهىيافتن، بهزيستى و پيشگيرى از انواع بيمارىهاست. اين نوع تحقيقات بايد بخشى از هزينهى درمان را به خود اختصاص دهد.
غذا لازم است با سلولهاى تنى و با سامانهى اعصاب و روان مسانخت و هماهنگى داشته باشد تا بتواند جذب شود. غذاهايى كه توان جذب به تن و روان را ندارد و با سامانههاى تنى و روانى هماهنگ و متناسب نيست، جز ايجاد ثقل و سنگينى و آسيب براى تن و روان ندارد.
لقمههاى غذا مىتواند آرامش دهد و گوارا و لذتبخش باشد يا اگر حرام و آلوده باشد، غمبارى و ناراحتى آورد. غذا مىتواند به فرد غم و ناراحتى و دلگيرى يا يأس دهد يا او را شاد و بانشاط و اميدوار سازد. غذا مىتواند خواب عميق و راحت يا اختلال خواب آورد؛ انديشه و عقلورزى را توانمند و فعال كند يا آن را به كندى و ركود و به بليدى مبتلا سازد و هوش را نوسان دهد. غذا مىتواند فشارخون را نامنظم گرداند و بالا برد يا افت دهد و يا حركت نبض را منظم گرداند.
غذا مىتواند فرد را نرمخو و آرام كند يا او را عصبانى و پرخاشگر سازد. غذا مىتواند به فرد خوابآلودگى دهد يا او در او بغض، كينه، تندخويى و هارى توليد كند و از بعضى متنفر سازد يا به بعضى رغبت دهد. نمونهى آن مصرف غذاهايىست كه با تعجيل و بدون رعايت روند طبيعى آن تهيه شده است.
غذا مىتواند به فردى ايمان و رقص ملكوت و توحيد يا لذت مصرف ناسوت دهد يا شهوت و يا حتا شرك يا كثرتگرايى را در فردى برانگيخته كند يا دقت عقلى و قدرت تحليل و استدلالآورى يا گيجى و پريشانى پديد آورد. بعضى غذاها برخوردار از معنويت و باطن و موحدند و بعضى خوراكىها مشركاند و فاقد باطن.
پيامبران و اولياى الاهى تنى سالم و شايسته داشتند، چون تغذيهى متناسب با نظام خودمراقبتى الاهىِ تن خويش و معنويت غذايى داشتند. آنان چون تن سالم و تناسب اندام داشتند مىتوانستند كمالات معنوى را وصول يابند و داشتههاى ربوبى را بهگونهى عصمتى حفظ كنند و ارتقا بخشند. از اين رو بايد بهترين، با كيفيتترين، تازهترين و نوبرترين خوراكها و گُل و مغز آنها را مصرف كرد و از مصرف خوراكهاى لهيده و مانده پرهيز داشت.
از امورى كه در حفظ، تقويت و ارتقاى حس و هوش و درستى و اعتبار انديشه و نيز در سلامت پوست، زيبايى و تناسب اندام و در داشتن تن و جنسيتِ شايسته و در تأمين شور، شوق، عشق، مستى، صفا و نشاط كاراست، تغذيه و خوراك است، بلكه غذاى تن درهمتنيده با باطن و توان برشدن و توسعه است و اوج و حضيض و عروج و برشدن يا نزول و مفلوكى و سستى فرد را فراهم مىسازد و كيفيت سلوك او مىگردد. غذا اگر با امور معنايى و با نام حقتعالا از مردار بيرون نيايد، فرد را مردار مىگرداند.
تن اگر تغذيهى سالم و دستگاه دفع درستى نداشته باشد، كند و تنبل و تعطيل مىگردد و عمر را خود را به بطالت مىگذراند. تغذيه اگر سالم و متناسب نباشد، فرد تند و گويا و چابك نيست و دل خاموش و مغز رخوت و سستى و اختلال و تن سنگينى و ثقل دارد.
رنگهاى كدر و تيره در تن، نشانهى تغذيهى ناسالم و معدهى بيمار است. رنگ صورت و كيفيت پوست، آينهى سلامت و بيمارى معده است. ضعف و عارضههاى معده در چهرهى افراد ديده مىشود. بدى تغذيه موجب مىشود استحكام پوست از دست رود و سست و كشيده شود. سستى پوست، از نشانههاى شناخت نوع بيمارىست.
حتا نماز و عبادات بدون تغذيهى درست مانند نماز فاقد طهارت يا مبتلا به آب غصبىست و عروج و برشدن و پاكسازى و تطهير از آن بيرون نمىآيد، بلكه ممكن است فرد را به قساوت و تصلب و به تفرعن و استكبار و به شرك يا به ديگر اوهام و انواع وسواسها بكشاند و مُضر گردد.
نماز و عبادات نيازمند سوخت و انرژى پاك و ارزش آن تابع انسانيت هر انسان و صفا و خلوص و آگاهى و اقتدار اوست. فردى كه تغذيهى حلال و خوراك مناسبى ندارد يا گرفتار يبوست و موارد زائد و فاسد تن يا بيمارى و عفونت يا سنگينبار از غيض، حقد و كينه يا دروغ و ستم است، هر فعل وى از جمله نماز و عبادت او فاسد مىشود و عيار ندارد تا برشدن، قرب و وصولى بياورد يا منتج آگاهىهاى هجومى و ربوبى باشد. چنين فردى برخوردار از آمادگى براى گزاردن نماز و حس و حال توجه به خداوند و زمينهى تربيت علمى، دينى و الاهى نيست و حكم خودروى پنچر را دارد، اگرچه اين خودرو بالاترين امكانات امنيتى و رفاهى را دارا باشد.
فردى كه فاقد تغذيهى درست و مصرف امور معنايى مثبت است، درگير فشار، استرس، اختلال و تراكم توهمات و اوهامى مىگردد كه از آنها در قرآنكريم به سدّ و اغلال تعبير شده است.
فرد اوهامى نياز به مراقبت و مهندسى تغذيه و يافت تناسب غذايى، كيفيت خواب خوب و كافى، مصرف انرژى از طريق ورزش و نيز مراقبت معنايى با قرائت قرآنكريم، عبادات و اذكار دارد.
مراقبت غذايى از مرحلهى توليد تا مصرف غذا را رصد و پالايش مىكند. براى نمونه موقع خوردن غذا با خوراك معاشقه مىكند و فرد خطاب به آن در دل مىگويد : عزيزم، قربانت بروم! من تو را مىخورم كه آشغال و لهيده نشوى و جذب جانى گردى كه ممكن است تو را به مثال و ملكوت بپيوندد.
به هنگام ذبح حيوان، به حيوان آب داده مىشود، اما اين آب از او رفع عطش نمىكند، بلكه براى آن است تا حيوان بتواند با فرد انس بگيرد و فرد هم به حيوان اعلام دارد عزيزم من با تو مشكل ندارم من ار روى صفا و بدون كينه و قساوت ذبحت مىكنم تا ارتقا و كمال يابى و قابل مصرف براى مؤمنان و برخوردار از ظرفيت وصول گردى و نجس و مردار نشوى.
اگر مراقبت غذايى، خواب داراى كيفيت و نرمش مناسب نباشد، بخش مراقبت معنايى و انجام عبادات و اذكار فاقد حياتبخشى و توانزايى مىگردد و هيچ عمل معنايى نتيجهبخش نخواهد بود.
همين سه امر مىتواند براى اعصاب و روان مخدر و مسموم شود و عملكرد مغز را ناسالم و درگير ركود سازد. عبادات و نماز در فردى كارآمد مىگردد كه تغذيهى وى درست مهندسى و مصرف شده باشد.
اهميت مراقبت از دستگاه گوارش
دستگاه گوارش و بهويژه معده و روده از عضوهاى حياتى و حائز اهميت در تن براى گوارش و دخالت در جذب غذاست. از سازههاى خودمراقبتى، شناخت و پايش مراكز مؤثر در تغذيهى تن و نيز پايگاههاى عمدهى توليد ميكروبهاى بيمارىزاست. معده يكى از اين مراكز است كه نيازمند كنترل مداوم و پايش سخت و پاكسازى مستمر است تا ضعيف و بيمار نگردد و بتواند در طول عمر با اقتدار براى گوارش غذا كارآمدى سالم، راحت و گوارا داشته باشد و با عملكرد درست خود، غذاى خوردهشده را تخريب و فاسد نگرداند.
از مراكز مهم بر مديريت تن و حركت آن، معده و دستگاه گوارش است كه حتا قلب را تحت تأثير خود قرار مىدهد.
مركز دوم، مغز، ذهن و دستگاه انديشه و تفكر است كه تن را بر حركت عقلانى قدرت مىدهد. فكر اگر مبتلا به غم و مصيبت و دلنگرانى نسبت به آيندهى خود يا نزديكانش باشد، معده را از فعاليت سالم بازمىدارد و فرد را درگير بىاشتهايى عصبى و اختلال خواب مىگرداند.
معده داراى توجه و آگاهى و نيز غفلت و ناهشيارىست. هرچه فرد غذاى برخوردار از كيفيت بهتر و خوبترى مصرف كند يا هرچه بيشتر بخورد، چون معده به غذا توجه مىكند، فرد زودتر گرسنه مىشود. فردى كه غذاهاى فاقد كيفيت مىخورد يا عادت به كمخورى دارد، ديرتر گرسنه مىشود، زيرا معده توجه خود به غذا را كاهش مىدهد و به غفلت از غذا مىآلايد و گرسنگى براى آن عادت مغفول مىشود.
هم سلامتى و هم عمدهى بيمارىها و اختلالات تن از معده و روده است؛ بهويژه از پرخورى و پركردن معده از خوراكىهاى فاسد و بيهوده و كثيفى و آلودگى آن.
هرچه پرخورى بيشتر باشد، فضولات تن و احتمال ابتلا به يبوست و مدفوعكردن سخت، بيشتر مىگردد.
دستگاه گوارش، راه ورود بسيارى از بيمارىهاست. رعايت بهداشت و سلامت دستگاه گوارش و معده و كنترل درست اين دروازه به سالمسازى تن در عضوها و بخشهاى ديگر منجر مىگردد، وگرنه آشفتگى و اضمحلال، تمامى تن را درگير مىسازد. حواس تن كه ورودىهاى آن است بيشترين ارتباط را با معده دارد.
دومين عضو حياتى و مؤثر در سلامتى تن، قلب و دستگاه گردش خون است. البته كيفيت خون، تابع معده و تغذيه و هضم و گوارش آن است. منشأ بيشتر بيمارىها كيفيت نازل خون است كه خود ريشه در معده دارد. در آينده بشر مىتواند به تكنولوژى ساخت خون از زبالههاى خاص برسد و آن خون نيز تمامى احكام خون طبيعى را دارد.
پيشتر گفتم سير و حركت انسان تنمند و مادى يا از دستگاه گوارش بهويژه معده است كه دهان، حلق، مرى و سپس دستگاه گردش خون و قلب و نيز ششها و ريهها را تحت تأثير قرار مىدهد و يا از مغز اوست كه انديشهى ذهنى و دستگاه فاهمه و عقلانيت را كنترل مىكند و يا امرى فرامغزى و از قلب مادى و نفوذ باطنى و حكمت هجومى اوست.
خوراكى كه به معده آمده است، پس از هضم، به خون وارد مىشود و از اين طريق، مغز را تحت تأثير قرار مىدهد.
مغز، ابزار متوسط انديشه است و برد عالى آن مفهوم و حيات معقول است. اما مركز عالى آگاهى، دل و قلب است كه افزون بر انعطاف، نرمى و قدرت استماع كه شاكلهى هدايتپذيرىست، انكشاف حكمت دارد و فصل نورى انسان از آن است و با قلبِ تن در ارتباط و تعامل است و باطن اين قلب به شمار مىرود.
صاحب قلب مىتواند از خوراكهاى مادى به توانمندى اراده بلكه همت خويش بيش از متعارف مصرف داشته باشد و آن را ذخيره كند و در طول زمان، رفتهرفته به مصرف برساند.
شستوشو و پاكسازى معده و روده
معدهى سالم و پاكيزه، براى هرچيزى صافىست و غذا را به صفا تبديل مىكند، ولى معدهى آلوده هر چيزى را آلودگى مىدهد و حتا غذاى تازه و سالمى كه خوردهشده را همانند يبوست، فاسد و به مواد زائد تبديل مىگرداند. از اين رو سالمسازى و تطهير معده از آلودگىها و رسوبات و نيز از افكار آلوده و وهمى امر لازم و ضرورىست.
ذكرهاى مناسب با فرد نيز خواب و خوراك او را تنظيم مىكند و مانع فرد بهويژه از پرخوابى و پرخورى مىشود.
معده و روده نياز به شستوشو و پاكسازى از آلودگى و ميكروبهاى آفتزا و تخليهى كامل دارند. معده و رودهاى كه پاكسازى و تطهير و تخليه نشوند، آلودگى و رسوبات عذره را در خود نگه مىدارند و دهان بوى بد مىگيرد و بوى بد معده، در بازدم مىآيد، دندانها خراب مىشود، گوشها وِزوِز مىكند، چشم پلك مىزند و مىپرد. معده و رودهى آلوده تمامى تن از جمله مغز و انديشه را آلوده، ميكروبى و تخريب مىسازد.
اگر معده شستوشو و پاكسازى نشود، مخ و مخچه و فعاليت مغز اختلال پيدا مىكند و فكر و انديشه موزون و منطقى نمىانديشد و به توهمات مبتلا مىشود. سلامت تن و انديشه در داشتن معدهاى تميز و پاك است. تمامى اعضاى صاحبان معده و رودههاى كثيف، بوى آلودگى و گند مىدهد.
معده و روده اگر آلوده باشد، اختلال خواب مىآورد. اختلال خواب، گروهى از بيمارىها و شرايط هستند كه توانايى فرد بر خوابيدن منظم را تحت تأثير قرار مىدهند. زياد يا كمخوابيدن، پريدن از خواب، نرفتن به مرحلهى عميق خواب، سخت بهخوابرفتن يا سندرم خستگى مزمن، بعضى از اختلالات خواب است و مانع از داشتن خواب به مقدار متناسب است.
تنى كه پاكسازى مداوم معده و تخليهى روده بهويژه از طريق نرمش مداوم ندارد، ظاهر تن را تحت تأثير قرار مىدهد و شفافبودن، جذاب و دلربا بودن و زيبايى و خوشسيمايى را از ظاهر فرد مىبرد و او را زشت و كريه مىسازد. اين در حالىست كه تن سالم افزون بر عشق و صفاى باطنى، داراى زيبايى، شادى و سرزندگى ظاهرىست.
رابطهى معده با ضعف اعصاب
منشأ بعضى از ضعفاعصابها معده است. درست است در اين نوعضعف اعصابها گفته مىشود اعصاب ضعيف است؛ اما در واقع علت ضعف اعصاب معدهى ضعيف و آلوده است. اعصاب را مىتوان به مدارهاى يكپارچهى الكترونيكى بر روى يك برد تشبيه كرد كه در سرتاسر تن حتا در استخوان و مو منتشر است. دادههاى پزشكى كنونى راجع به عصبها هنوز به دقت خود نرسيده است. پيشرفت دانش پزشكى و پزشكى صنعتى انسان را تركيبى از عصبها خواهد شناخت، نه از گوشت و استخوان. تمامى تن، حتا موهاى آن، غرق عصب است.
معدههاى عصبى را نبايد گرسنه گذاشت؛ وگرنه معده به پرخورى و سيرىناپذيرى مبتلا مىشود و پرخورىِ عصبى، چون نوعى استبداد و ديكتاتورى براى تن و بهويژه دستگاه اعصاب و عروق مىسازد، عمر را كوتاه مىكند.
هواى سالم، تنفس عميق و ورزش، معده را سير و اشباع مىكند و توانى بيش از خوراك نان بربرى يا سنگك با كباب كوبيده براى فعاليتها توليد مىكند، از اين رو در كتاب حاضر پيشتر آورده شدند.
تغذيهى غلط رايج كه ريشه در عادت دارد، نه طبيعت تن، به اعتيادى مىماند كه فرد در آن مىپندارد راحتى وى در سوءمصرف مواد مخدر و افيونىست. فرد معتاد را با حس دوستداشتن از ناحيهى اطرافيان و توجه به عزت و ارزش ظهورى و مورد اعتماد واقع شدن و سبك ورزش مداوم و مصرف هواى تازه و فرحبخش و خوراكهاى توانبخش و لذيذ مانند كباب و پسته و شيرينىهايى مانند باقلوا مىتوان براى ترك سوءمصرف آماده ساخت.
حقوق معده
معده مىتواند مركز بيمارىها باشد. مرگ به مانند نوزادى كه در رحم بزرگ مىشود، در معده گسترش پيدا مىكند. چيزى بازدارندهى اين مرگ تدريجى و رشد سلول پيرى نيست، مگر خودمراقبتى با پرهيز از مصرف نابجا و فراوان داروهاى شيميايى، كنترل وزن، مصرف هواى آزاد و سالم و تنفس عميق، رعايت بهداشت خواب، داشتن تغذيهى درست و انجام آزمونهاى خودمراقبتى و امور ديگرى كه در اين كتاب از آنها گفتهام يا خواهم گفت.
در اينخصوص توجه به استفاده از هواى سالم و پاك بسيار حائر اهميت و مورد اعتناست. معده با بهرهبردن از هواى پاك و سالم در تنفسِ كشيده و عميق، آن را در هضم غذا و ميكروبكشىِ درون خود، دخالت مىدهد. بنابراين استفاده از تنفس درست و هواى پاك، كمك به پاكسازى معده است. تنفس هواى پاك بهگونهى طولانى و كشيده سبب سلامتى و طول عمر و روشنى پوست و جلوگيرى از كدرى رنگ و چروكى پوست و مانع از بيمارىهاى قلبى و نيز دلپيچه مىشود.
حركت مغز بر حركت معده غلبه دارد و مىتواند آن را تحت تأثير قرار دهد. براى همين، وقتى فردى اهل تفكر مىشود يا در گذشته مىانديشد و غصهى آن را دارد يا صحنههاى وحشتزا مانند تصادف و مرگ يكى از خويشان و آشنايان را مىبيند يا قرار است در روز آينده اعدام شود يا فرزند خود را گم كرده يا بدهكار است، فكر وى به حركت وادار مىشود و حركت فكر و مغز، حركت معده را تحت تأثير قرار مىدهد و آن را از حركت سالم و اعتدالى مىاندازد و فعل و انفعالاتى در معده پديد مىآورد و اشتها يا ترشح اسيدهاى معده را كور يا كاهش مىدهد. معده از غصهها و از شادمانىها بسيار تأثير مىپذيرد و تمامى تن را درگير آنها مىگرداند. بسيارى از بيمارىهاى معده و دستگاه گوارش عامل روانتنى دارد.
در تفكر سالم، فقط به حال نقد و آنِ حاضر توجه مىشود. فردىكه براى فردا زندگى مىكند يا به رويدادهاى ديروز مىانديشد، غفلت از حال پيدا مىكند و لذت و گوارايى زندگى را كه همان در امروز بودن است، غافل مىشود و رضايت و شادى را از دست مىدهد.
معده اگر پر از غذا و سنگين شود، نهتنها ديگر مزهى غذاها را بهدرستى درك نمىكند، بلكه فكر و انديشه را به ضعف مىبرد و قدرت تحليل و درك آن را مىكاهد. براى آن كه قوهى تفكر محكم و استوار و داراى نيروى خلاق باشد، لازم است از غذاهاى بسيار روان مانند آش و نوشابهها و مايعات بهره برد و از غذاهايى كه معده را اشغال و سنگين مىكند و يبوست مىآورد، كمتر استفاد كرد و به هيچوجه از غذاهاى مانده و تفالهها نخورد كه فكر را ركود مىدهد و از يافت تازهها محروم مىسازد.
كسى اهل تفكر مىگردد كه برخوردار از خوراك و خواب متناسب و باكيفيت باشد. معدهى پر و سنگين، ناراحت است و سعى و تلاش در هضم و دفع غذا دارد و خون را به معده مىكشاند و توانى براى مغز و انديشه نمىماند. معدهاى كه از غذاهاى رنگارنگ و متنوع پر شده است خون را به سوى خود مىكشد تا آن غذا را هضم و دفع سازد و نيروى تن و مغز و قواى فراوانى بر معده متمركز مىشود و اين توان به مغز و انديشه نمىرسد. در نتيجه ادراك آدمى سست و طريق فهم زمينى و الهام آسمانى او بسته مىشود. تفاوت ادراك با فهم و الهام در مرتبهى آنهاست. درك مربوط به امور محسوس و ضعيفتر از فهم است، فهم، تيزبينى ادراك و مربوط به معقولات است و الهام صافىهاى فهم است كه بر عقل قدسى وارد مىشود. از آنها در كتاب آگاهى و انسان الاهى به تفصيل گفتهام. كتاب منطق فهم را به همين اعتبار، اين نام نهادهام.
براى تغذيه بايد صراط و برنامه داشت و ذهن فرد منظم و برخوردار از برنامه، تن را براى پذيرش غذا خيلى پيشتر آماده مىكند و تن را براى برنامه و جدول غذايى آماده مىكند. در چنين حالتى معده براى هضم سختترين غذاها آمادگى مىيابد و براى تن شرايط فشار، قهر و خطر را نقش نمىزند. زندگى تحت فشار، زور، بىنظمى، بىارادگى و نبود زمينهى انتخاب، بستر بروز انواع بيمارىها مىشود.
تن با حق انتخاب در غذا و گزينشى بودن برنامهى تغذيه، توان تعامل با غذا را مىيابد و از جذب غذا مراقبت و محافظت مىكند. در چنينحالتى، پيش از اينكه غذا خورده شود، غذا به مصرف تن رسيده است و چنين غذايى نمىتواند خطرى براى تنِ خودمراقب داشته باشد.
در اين كتاب اگر از برنامهى معنويت غذايى گفته مىشود، مراد افراد سالم است. افراد بيمار نيازمند مراجعه به پزشك درمانگر و عمل به توصيههاى او مىباشند.
مديريت خوراك بايد با كيفيت غذايى بالا باشد و به گرسنگىِ حاصل از كمخوراكى منجر نشود و چنين نيست كه بتوان به صورت كلى شعار « گرسنگى » داد كه ضعف تن، ضعف اعصاب و وسواس را موجب مىشود و فرد را از زندگى طبيعى و از توسعهى فردى ساقط و فعاليتهاى مغز را درگير اختلال مىكند، نه اينكه به او آمادگى براى توسعه دهد. البته فرد تا گرسنه نشود نبايد بخورد. تن اگر به مرز گرسنگى نرسد و آن را بهطور طبيعى و بهاندازه تجربه نكند، مغز گرفتار انقباض و ضعف در عملكرد و سستى حافظه و فراموشى مىشود.
همانطور كه عافيتطلبى و تفريح فراوان و نيز پرخورى نكوهيده و هر دو همانند پركارى، عاملِ عصبيت، پرخاشگرى و نيز سستى و ضعفاند و همچون خودخورى كه از عاملهاى قساوت است، نتيجهاى جز بيمارى ندارند، نخوردن بد و گرسنگى نيز عوارض خود را دارد و معده را كند، سست، ضعيف و پير مىكند و ماليخوليا و توهمات ذهنى پديد مىآورد.
براى داشتن معدهى سالم كه نخستين مركز فرماندهى تن انسان تنمند است، بايد حقوق معده از جمله پرهيز از كثرتگرايى و تمركز بر غذاخوردن را هنگام خوردن رعايت كرد تا از ابتلا به انواع بيمارىهاى گوارشى مانند زخممعده و نيز به ماليخوليا و توهمات ذهنى دچار نگرديد.
هم پرخورى براى معده مضر است و هم نخوردن و گرسنگى بد و هم توجهنداشتن به غذايى كه خورده مىشود. بايد به كيفيت غذا و تنوع آن اهميت داد و نيز به تركيبهاى غذايى توجه داشت و از خوراكهاى ناسازگار استفاده نكرد. در هر چيزى بايد رعايت اندازه و تناسب را داشت و به صورت علمى به مسايل زندگى نگاه كرد و علم زندگى داشت تا بتوان به سلامت زيست و تضييع حقوق هيچيك از اعضاى تن را نداشت و چنين مهمى بدون داشتن مهندسى تغذيه و برنامهى خواب درست و سالم و آگاهى بر دانش زندگى محقق نمىشود. علم زندگى به انسان آموزش مىدهد تا سيستم طبيعى خود را بشناسد و بر مسير آن حركت درست و بر صراط داشته باشد.
از امورى كه معده و مغز را تحت تأثير قرار مىدهد، شهوت جنسى و لذتبرى تنىست كه محرِّك و برانگيزاننده است. كسى كه تن خود را تحت تأثير تحريك بسيار در خصوص مسايل شهوانى و لذتبرى از حظوظ تنى داشته باشد، به صورت قهرى معده را به كار فراوان وا مىدارد و آن را اكتيو و فعال مىسازد.
ضدعفونى معده
معده اگر بهدرستى از مواد زائد پاكسازى نشود يا مبتلا به سختى و يبوست باشد، رنگ تن را تغيير مىدهد و آن را تيره و كدر و رنگ مو را مرده و خاكسترى مىكند. چنين معده و رودهاى غذاها را فاسد مىكند و توان حركت و نشاط را از فرد مىگيرد و او را به زودپيرى مبتلا مىكند. معده اگر بهدرستى پاكسازى شود، رنگ چهره باز و رنگ مو زنده، روشن و زيباست.
مصرف خيار كه براى طراوت و شادابى پوست مؤثر است، با داشتن گوگرد زياد، معده را ضدعفونى و ميكروبهاى مُضرّ آن را از بين مىبرد.
گوگرد، خاصيت ضدميكروبى دارد. خون را ضدعفونى و تن را در برابر اثرات زيانآور پرتو و آلودگى محافظت مىكند و در درمان آكنه و جاى زخمها كاراست.
كمبود گوگرد باعث مشكلات گوارشى و اختلالات حافظه مىشود. سير، پياز، گوجهفرنگى، سيبزمينى، موز و سبزيجاتى چون انواع كلمها، جعفرى و اسفناج و نيز زردهى تخممرغ حاوى گوگرد است و بهتر است از اين خوراكىها مصرف مداوم و بهتناسب داشت.
گوگرد بعد از كلسيم و فسفر، سومين مادهى معدنى تن است كه وظيفهى تناسب، زيبايى اندام، سمزدايى و پاكسازى تن از انواع سمها و پاكسازى عضو حياتى كبد را بر عهده دارد.
مادهى حياتى و شفابخش عسل طبيعى و سالم كه مظهر اسم صمد و نفوذناپذير است، وارون پياز كه بيشترين ميكروبها را به خود جمع مىكند و خاصيت پاكسازى محيط دارد، نهتنها ميكروبى را در آلودهترين محيطها به خود جذب نمىكند، بلكه خاصيت ميكروبكشى دارد و براى بيمارىهاى دستگاه گوارش و رودهاى و نيز براى تقويت اعصاب داروى طبيعىست. عسل كه از بهترين شيرينىهاست، خود قندشكن و جانافزاست.
بايد توجه داشت خواص هر عسل تابع گياهانىست كه زنبورعسل در هر منطقه استفاده مىكند. اگر زنبور عسل تغذيهى طبيعى نداشته باشد، عسل آن نيز شفابخش نخواهد بود. زنبور عسل چنانچه بر طبيعت و آزادى خود باشد، از چيزى تغذيه مىكند و عسل مىسازد كه باب ميل و گواراى تن او باشد و از آن لذت ببرد.
صورت رؤيايى عسل حكايتگر انرژى محبت معنايى و مهر باطنىست. عسل از خوراكىهاى بردهنده است. قرآنكريم در خصوص عسل مىفرمايد :
( وَ أَوْحى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتآ وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ ثُمَّ كُلي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكي سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلا يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ في ذلِکَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ).
و پروردگار تو به زنبور عسل وحى ( =الهام غريزى ) كرد كه از پارهاى كوهها و از برخى درختان و از آنچه داربست ( و چفتهسازى ) مىكنند خانههايى براى خود درست كن سپس از همهى ميوهها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى ( آنگاه ) از درون ( شكم ) آن شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مىآيد در آن براى مردم درمانىست. راستى در اين ( زندگى زنبوران ) براى مردمى كه تفكر مىكنند نشانهى ( قدرت الاهى )ست. نحل: 68 ـ 69
عسل ممتاز اگر با اندكى شير يا آب گرم مصرف شود، يا سبزيجات ( غير از كاهو و نعناع ) بهويژه ريحان بهجاى نان و با خوراكهايى مانند ميگو يا خاويار يا اندكى گوشت نجيب گوسفند استفاده شود، غذايى تقويتكننده براى تن و خوشخوراك مىباشد كه افزايش عمر مىآورد.
ران گوسفند چون با زمين و خاك برخورد و مواجهه دارد، مصرف آن مناسب نيست. فيله، راسته، گردن و سردست كه با خاك ارتباط ندارد، خاصيت بيشترى براى تن دارد. مصرف گوشت ران، موها را سفيد، نور چشم را ضعيف و قوت بازو را مىكاهد و زودپيرى مىآورد و گويى بر روى باطن فرد خاك مىريزد و آن را مدفون مىسازد.
خاطرنشان مىگردد خوراك آبگوشت اگر به روش زودپز طبخ شود، باعث انقباض ذهن و عضلات مىگردد و اعصاب را ضعيف مىكند. زودپز چون غذا را در فضاى سختى و فشار وارد مىسازد و نرم و سازگار با طبخ تدريجى و ملايم نيست، آن را به تلخى زهرآلود مىكند. غذاى آرامپز براى تن شيرين، سازگار و گواراست.
دو غذاى ايرانى كباب كوبيده و كلهپاچهى شيشك، سرآمد خوراكهاى دنيا در لذيذى و توانبخشى توأم است. كلهپاچه اگر تازه پخته باشد بهويژه هنگامى كه دم ديگ آن برداشته مىشود، بيشترين انرژى را انتقال مىهد و براى تن بسيار خوشمزه و مطبوع است.
فردى كه از فيله استفاده مىكند، با آنكه تن وى سنگين و فربه نمىشود، مغز و باطن را سنگين مىكند، از اينرو لازم است در كنار آن كاهو، دارچين و زنجبيل مصرف كرد. با مصرف گوشت براى آنكه معده بتواند مواد زائد حاصل از آن را دفع كند لازم است سركه مصرف شود. مصرف آبليمو كار سركه را نمىكند.
مصرف مناسب و بدون زيادهى فلفل سبز (فرنگى ) همراه غذا، تحريك اشتها، هضم بهتر و رفع ترشكردن غذا را در پى دارد.
نوشابههاى گازدار به دليل گازى كه دارند در جابهجاسازى و جرياندادن به موارد رسوبشده در معده و روده كارآمدند. همين پاكسازى تن را مىتوان با مصرف هواى تازه با اسبسوارى چابك و سرعتى يا در جادههاى خلوت با پاييندادن شيشههاى خودرو و با جريانيافتن هوايى كه سرعت دارد، در اندامها تحصيل كرد. سلولهاى مردهى تن با اين پاكسازى چون جابجايى مىگيرند، نهايت بيرون رانده مىشوند.
تنى كه از تغذيهى سالم و ارادهى قوى و از امور معنايى همچون صفا، عشق، رؤيت و خداوند مصرف دارد، در نوسازى و جوانسازى سلولها برخوردار از سرعت است و چنين نيست كه هرچند سال يكبار سلولهاى وى نو شود، از اين رو همواره نشاط، طراوت و تازگى پوست و سرخى و جذابيت چهرهى چنين فردى نمايان مىباشد؛ بهويژه اگر فرد با امور مجرد در ارتباط باشد و از مجردات تغذيه نمايد و مجرد را به ماده تبديل كند و به تن بكشاند يا تن را به لطافتى غيرعادى برساند.
زخممعده
زخممعده زخمهايى باز در سطح معده يا بخش ابتدايى روده ( دوازدهه = اثناعشر ) است كه به دليل از بينرفتن پوشش محافظ معده بر اثر ترشح بيش از اندازهى اسيد معده ايجاد مىشود.
نشانهى آن درد معده ( بالاى شكم ) است كه ممكن است در نواحى مختلف تن احساس شود. اين درد وقتى معده خالى باشد، به علت تأثير اسيد، شديدتر مىشود. با عاملهايى مانند استرس و فشار روحى يا عامل باكتريايى يا تحركات شديد تنى يا نخوابيدن بهطور ممتد و در زمانى طولانى، ممكن است توليد اسيد افزايش يابد، در نتيجه زخمهاى عصبى در معده ايجاد مىشود. اگر زخم شديد شود، ممكن است معده و روده خونريزى كنند و وزن تن بدون دليل مشخص كاهش يابد. زخممعدههاى استرسى با سرعت بالايى ايجاد مىشوند.
مصرف عسل و نيز نعناع به عنوان مواد ضدالتهاب و ضدباكترى به مدت دو هفته تا حدود يكماه به حسب اقنضاءات تنى فرد در كنار مهارت مديريت فشار و استرس و مصرف روغن زيتون، براى زخممعده مفيد است.
استرس و فشار براى معده ايجاد تورم و زخممعده مىكند. مهار استرس با عاملهايى همچون حمايت اجتماعى از مبتلا به استرس، دوشگرفتن با آب ولرم و متمايل به خنكى ( نه خيلى سرد و تگرى ) يا رفتن در وان حمام يا استخر هر دو روز يكبار، پرهيز از غذاهايى كه نظام خودايمنى تن به آن حساسيت و آلرژى دارد، و نرمش صبحگاهى و عصرگاهى به مدت پنج تا ده دقيقه در كنار مراجعه به پزشك متخصص داخلى در بهبود زخممعده مؤثر است.
مصرف ميوههاى شيرين براى مبتلايان به زخممعده زيانبار است.
برنامهى غذايى
غذاى نامتناسب و غيرعلمى كه به ارتكاز و عادت خورده مىشود و نه با برنامهريزى و اراده، اراده را سست، ميانتهى و قابل نفوذ مىكند و توان استجماع و وحدت فرد افول و سستى مىگيرد.
براى سلامت و ارتقاى حس و هوش و عملكرد درست مغز و بهرهمندى از باطن و مواهب قدرت استجماع و اراده، بايد به خوراك توجه داشت و در تغذيه تربيتپذير و برخوردار از برنامهى تغذيه بود و چنين نبود كه هرچه جلوى انسان گذاشته مىشود يا تن به آن عادت كرده است و مورد توجه و اراده نيست، قابل تغذيه، جذب و كارآمد باشد. قرآنكريم مىفرمايد :
( كُلُوا وَ اشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللَّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدينَ ).
( و گفتيم: ) از روزى خدا بخوريد و بياشاميد و( لى ) در زمين سر به فساد برمداريد. بقره : 60
آيهى شريفه با فراز ( وَ لا تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدينَ ) بر كيفيت خوردن و آشاميدن و بهزيستى و دورى از تخريب تن و رزق الاهى توصيه دارد.
همانطور كه افيونها اعتيادآورند؛ عادتهاى خوراكى نيز چنين است و براى بعضى حتا شهوت سيرىناپذير و غيرقابل كنترل در خوردن مىآورند كه مصداق فسادآفرينى براى تن است.
ذهن بايد در ناخودآگاه خود از پيش بداند دستكم در سهروز آينده چه غذاهايى خواهد خورد تا براى آن آمادگى داشته باشد. تن بايد بداند چه مىخورد و چه اندازه بخورد و چگونه تنوع غذايى را حفظ كند.
پس از تناسب خوراك با فعاليت فيزيكى، بايد به نوع خوراك اهتمام داشت. ميزان نوشيدنىها بايد بهحسب خوراكىهاى جامد، دستكم دو برابر آن باشد. مشروبات، عصاره و خوراكىها، تفاله است. چنانچه درصد تفالهى تن با نوشيدنىها و مايعات متناسب نباشد، براى تن فشار و بحران بهويژه با يبوست ايجاد مىكند و مستراح افراد را شكنجهگاه و محنتگاه آنان مىسازد. فشار و قند خون، از يبوست ناشى مىشوند. نبايد نان، برنج و گوشت را جز به اندازهى ضرورت و با داشتن برنامه و نظم غذايى، به معدهى خود ورود داد.
تنوع غذايى و نداشتن عادت غذايى
غذا بايد تنوع و تفاوت داشته باشد تا هم تن به كمبود غذا و كمبرخوردارى و فقر غذايى مبتلا نشود و هم تن به غذاها عادت نكند و هر غذايى را به اراده و با احساس ارادت و خوشايندى و احساسات مثبت جذب كند و با توان جذب بالاى غذا، حيات و سرزندگى و نشاط تن و جان را تأمين و تقويت كند.
كيفيت غذا بهويژه در انسان ذهنى و تنمند، بيشترين نقش را در ساختار آگاهىها، احساسات، عواطف، هوسها و تمايلات او دارد.
غذايى كه تن به آن عادت كند، جذب نمىشود و كارايى چندانى براى تن ندارد، بلكه به رسوبات، سمومات، زوائد و چاقى تن مىافزايد.
مصرف غذاهاى تكرارى و نداشتن جدول تغذيهاى كه تنوع غذايى را رعايت كرده باشد، از عاملهاى خستگى ذهنى و ضعف تن و طبيعىنبودن رنگ پوست و فراوانى موى تن حتا در زن و سفيدى مو مىباشد. فردى كه تنوع غذايى ندارد، ضعيف مىماند و صلابت نمىيابد تا بتواند باطن داشته باشد.
ارتزاق سالم، برخوردار از تنوع غذايى و بهرهبردن از تمامى گروههاى غذايىست.
يعنى براى رسيدن به آگاهىهاى درست و صادق يا گزارههاى تجربى و مورد اعتماد بايد تنوع غذايى و سبك تغذيهى درست داشت. فردى كه يك غذا را بيش از دهبار در طول يك ماه مصرف مىكند و فاقد تنوع غذايىست، باطن وى خاموش و ذهن وى كندى و ناآگاهى مىگيرد. چنين فردى در انتخاب جنسيت فرزند نيز ناتوان است؛ زيرا يكى از اجزاى مؤثر در پسرزايى، ارتزاق قوىست. فردى كه حرارت مناسب و بهاندازه و نشاط و سرمستى ندارد، ممكن است بيشتر دخترزا شود؛ اگرچه عاملهاى معنايى و محيطى از جمله كيفيت هوايى كه تنفس مىشود، در تعيين جنسيت فرزند دخيل است.
نداشتن تنوع غذايى بهخصوص براى كودك، عملياتهاى مغزى را با اختلال مواجه مىكند و فرد را كندذهن و سطح استعداد وى را ضعيف مىسازد. خوراكهاى متنوع موجب رشد استعداد و تقويت آن و در نتيجه شكوفايى فردى مىشود.
تنوع غذايى به تن، تنوع شكلى و تناسب با سن و سال و اقتدار بقا و صيانت مىدهد و تن را همواره و در تمامى دورههاى عمر، چابك، سبكبار و پرانرژى مىگرداند. چنين بدنهايى احتضار، كما و مرگ راحت و آسانى دارند.
تنوع و همنشينى غذايى، امور معنايى را فراگير است و شامل غذاهاى متنوع مثالى، ملكوتى، جبروتى و غذاهاى الاهى، ربّانى و اسمايى و بهرهبردن از انرژىهاى فرامادى و تجرّدى نيز مىشود.
بايد غذا و قُوت را از بساطت غذايى بيرون آورد و آن را هرچه بيشتر گستردهتر و تركيبى ساخت و از مواد گسترده به سمت امور معنايىِ توسعهيافته رو نمود تا غذا با تمامى جوارح و جوانح فرد مصرف شود؛ بهويژه بيش از جامدات از مايعات، و بيش از مايعات از گازها و از هواى تازه و سالم و رايحهها و لطيفبينى و بيش از آن از امور معنايى و ربوبى بهره برد و قوت و غذا را متوجه مصرف امور تجردى ساخت.
تنوع غذايى برخوردار از انرژى و توان بالا و قدرت جذب عالىست و فرد را توانمند و پرانرژى مىكند. تنوع، زمينهى جذب و استفاده و مصرف غذا را فراهم مىسازد. تكغذايى و استكبار، هيچ سير و حركت سازندهاى را ايجاد نمىكند و باطن نمىآورد. تنوع غذايى مىتواند اراده را فاقد بُعد و فكر را خلاق و فرد را رونده بر مسيرهايى سازد كه تاكنون آن را تجربه نكرده است. معرفت نيازمند سبك غذايىِ برخوردار از غذاهاى متنوع است.
تا تنوع غذايى سامان نگيرد و حلالدرمانى و رعايت تناسب و اندازهى غذايى نباشد، نبايد از قلب و آگاهى معرفتى چيزى گفت. نداشتن تنوع غذايى، نعمت حيات طيبه، راحتى گوارا و بالاترين كيفيت زندگى، برخوردار از معرفت و انس با پديدههاى متنوع و عوالم گوناگون معنوى را مىگيرد و فرد را بهخاطر استبداد غذايى به يبوست و خشكشكمى دچار مىگرداند.
تنوع غذايى و استفاده از تمامى گروههاى غذايى اعم از حيوانى و گياهى و رعايت تناسب پختهخوارى و خامخوارى با هم و بهطور جمعى و مصرف شيرينىها و ترشىها بهحسب سرشت تن، كثرت كار و تلاش و سرعت در حركت كه مانع از آن مىشود كسى در يكجا بىحركت و ساكن باشد و فكرش تكاپويى يا رؤيت و مشاهداتش تنوعى نداشته باشد، فرد را از اينكه ركود، بليدى و كندى ذهنى و اختلال در عملياتهاى مغز بگيرد، جدا مىسازد.
فرد بهرهمندِ از تنوع غذايى زمينهى آن را دارد كه سنگينترين مباحث را توجه نمايد و آگاه شود و با دقت ژرف، ظاهربين نگردد.
تنوع غذايى افزون بر حفظ سلامتى، به چهره زيبايى و متانت مىدهد و زمينهى شيرينى عمر و امكان لذتبرى از يك زندگى آسان و رونده است. وارون آن، يكنواختى غذايى مىتواند عامل يبوست و شكمخشكى و در نتيجه سياهى پوست و زشتى گردد و زندگى نيز آسان و رضايتبخش نمىشود.
عادت به مصرف خوراكىهاى فاقد تنوع، و داشتن وحدت غذايى، عادتدادن تن به ديكتاتورى خوراكى و واردكردن فشار به تن و به تهوعكشاندن زندگىست!
خوراكهاى تكرارى ـ مانند برنج، نان و ماكارونى ـ نهتنها ظاهرِ تن را تخريب
مىكند، بلكه حتا انديشه را نيز تحت تأثير قرار مىدهد. اين شعر جناب مولوى
كه مىگويد :
« اى برادر تو همه انديشهاى مابقى خود استخوان و ريشهاى »
صحيح نيست؛ زيرا حتا استخوان، معده و روده و تماى سلولها نيز سرشار از عصب و تمامى برخوردار از انديشه و پيامهايى خاص است و هر انديشه و آگاهى ديدارى و شنيدارى و غير آن نيز چهره و تعينى خاص و همچون توانمندى اجنه در تغيير هيأت، شكلى متفاوت به فرد مىدهد. همانطور كه انديشهها، آرزوها و هوسها متفاوت است، غذاهاى متناسب هر فرد نيز با ديگرى تفاوت دارد و به او شكل و چهرهاى متناسب مىدهد.
غذاهاى هر فرد بايد تنوع داشته باشد تا تن در پرتو حفظ كمال اختصاصىِ جمعيت انسانى، با استبداد غذايى مواجه نشود، وگرنه گاه تن براى هميشه از غذايى كه به زور به خورد آن داده شده است، آزردگى و بدآيندى دارد و تغيير اين حساسيت و تعادلبخشى به برانگيختى حساس خودايمنىِ تن، بسيار سخت است.
كسىكه معده يا تنش بو بدهد و تن وى ناپاك باشد، علمش نيز بو مىدهد و آلوده است. بر اساس قانون مشاعى و جمعى انديشه، هركسى به اشاعهى ظهورى خويش و با سيگنالهاى محيطزيست خود مىانديشد، يعنى نهتنها تن و روان وى كه حتا خوراك و لباسهاى وى بلكه ديگران و محيطزيست و نوع اقليم در انديشهاش كاراست و خوراك و رنگ لباسهاى وى و ديگران و اقليم زندگىاش در باطنش ريخته مىشود و به انديشهاش جهت مىدهند و هويت و شخصيت او را مىسازند.
بر اساس مشاعىبودن كردار و اقتدار ادراك انسانى، ما به يكديگر زبان و كلام و نگاه وارد مىكنيم و مىتوانيم همديگر را به هم بريزيم و سمّى نماييم.
شخصى كه تنش سالم نيست، علمش نيز ناسالم است و خرافات مىسازد. خرافات و پيرايهها در علوم مىتواند از معدهى ضعيف و بيمار و تن ناسالم و آلوده
باشد. از تن بيمار يا ناسالم نمىتوان سخن علمى و درست و برخوردار از صدق شنيد. معده با مغز و انديشه چنان در ارتباط تنگاتنگ است كه مىتوان ادعا نمود معده و مغز، دو پايگاه تحقيقات و دانشهاى انسانىست. بايد براى داشتن تغذيهى مناسب به واقع وقت گذاشت و هزينه نمود كه صرف وقت براى آن وقتگذاشتن براى داشتن علم سالم و انديشهى درست است.
غذا در صورتى جذب تن مىشود كه تنوع غذايى پاس داشته باشد و معده به غذا ميل، رغبت و محبت داشته باشد و غذا به اجبار و فشار به آن ريخته نشود. معدهايى كه تنوع غذايى ندارد، غذا را نمىپذيرد، چون در فضاى قهر و احساس منفى، از آن غذاى زورى خوشايند ندارد و آن را به زور در خود پذيرفته است. چنين كسانىكه غذاى متناسب خود را مصرف نمىكنند، ميل شديد و اعتيادى به خوردن آب يا نوشابه و ديگر مايعات با غذا به مقدار زياد پيدا مىكنند تا معده بتواند غذاى تكرارى را هرچه زودتر دفع كند. غذا اگر به تكرار مصرف شود و تنوع نداشته باشد اگرچه غذايى باشد كه در سال به يكى يا دو بار تهيه و مصرف شود، معده آن را تحويل نمىگيرد تا بتواند به هضم و جذب آن به رغبت اقدام كند.
انواع خوراكىها
خوراكهاى مورد نياز تن، بر چهار گروه اصلىاند. اگر خوراكىهاى تن را بر دو بخش مادى و معنوى تقسيم نماييم، خوراكىهاى مادى خود بر سه بخشاند : چاشنىهاى پرانرژى، خوراكهاى پرحجم و خوراكهاى معنايى. از گروه معنوى مانند نماز و ذكرها، ناز و نياز بهطور مستقل سخن مىگويم.
- خوراكىهاى كمحجم ولى پرانرژى، مانند معجون جوانى كه از آن پيشتر گفتم و چاشنىها و ادويههايى مانند زعفران، نمك، سير، پياز و انواع چاشنىها و نيز چاى و آبميوهها و ميانوعدهها كه اگرچه بايد هر روزه مصرف شوند، در استفاده از آنها نبايد افراط يا تفريط داشت و مصرف آنها به تقويت حواس، مشاعر و آگاهى انسان منجر مىشود.
مصرف روزانهى غذاهاى انرژىزا و نشاطانگيز به شرط رعايت اعتدال و تناسب، مشكلى را براى تن ايجاد نمىكند، بلكه به مواد زائد و مردار و ميكروبهاى معده شبيخون مىزنند و معده را شستشو مىدهند و قلب، معده، روده، پوست و ديگر اعضا را جوانسازى مىكنند. بهرهنبردن از اين غذاها بهويژه از سبزيجات و ميوهها، توان فرد رو به تحليل مىرود و سستى و ضعف تن را مىگيرد.
- خوراكهاى پرحجم ولى داراى انرژى عادى، مانند برنج، گوشت و نان كه بهطور ميانگين مىشود از آنها در هر روز به مقدار فراوان مصرف كرد.
در نظام خودمراقبتى بسيار اهميت دارد كه نسبت به مصرف اين غذاها هم اهتمام شود كه بنيهى تن را مىسازد و فرد با مصرف مورد نياز و متعارف غذا گرسنه نگردد و فشار گرسنگى بر تن وارد نياورد و هم پرخورى نشود.
توجه شود اين گروه غذايى، بيشتر غذاى مناسب كارگران و فعّالان فيزيكى تن به شمار مىرود نه گروههاى علمى و انديشارى.
در نظام خودمراقبتى به خامخورى يا گياهخوارى محض توصيه نمىشود و اين رژيمهاى غذايى به تن آسيب مىرساند، ولى پختهخوارى فراوان نيز براى تن مناسب نيست. تا مىشود بايد از انواع ميوهها، سبزىها، علفها و خارهاى بهداشتى كه بهخوبى تميز و شسته شده باشند، بهره برد.
غذاهايى كه پخته نمىشوند، براى تن كمآزارترند؛ از اينرو بهتر است سبزيجات و ميوهها را بهطور خام و نپخته يا كنسرونشده مصرف كرد.
انسان نبايد از اين بخش خوراكىها مصرف فراوان داشته باشد و نبايد معده را انبار انواع گوشتهاى حيوانات و برنج و نان و حبوبات بهطور وفور و بيش از نياز تن كرد. اين خوراكها را بايد با بمباران هواى پاك و ورزش قابل هضم و به غذاى تن تبديل كرد. تن نبايد به اين لذت پرخورى از اين خوراكها اعتياد پيدا كند. پرخورى تن از اين گروه خوراكهاى حجيم با كارى عادى ريشهى بروز انواع بيمارىها و در نتيجه به پرمصرفى دارو منجر مىشود. چنين تنى از پس تحصيل آگاهى، دانشاندوزى، تفكر و تحقيق برنمىآيد.
مصرف فراوان اين غذاها به فعاليت فراوان و بيشفعّالى معده و دستگاه گوارش و كبد و ديگر اعضاى تن و منجر به فلجشدن و ركود آنها در درازمدت و ضعف و زودپيرى و كوتاهى عمر مىشود.
تن انسان تنها مىتواند بخشى از انرژى غذا را جذب و اضافهى آن را دفع مىكند. روند دفع غذا اگر فراوان باشد، باعث پيرى اعضاى درگير تن مىشود.
پرخورى از اين نوع غذاها عادت به خوابيدن بر روى شكم ( دمر ) و ضعف ستون فقرات مىشود بهگونهاى كه وزن اين افراد را به هنگام خوابيدن تحمل نمىكند.
مصرف اين بخش از غذاهاى حجيم را بايد با تنفس سالم در هواى آزاد و ورزش و مديريت و تقويت اراده و مصرف فراوان سبزيجات و مايعات محدود كرد تا عادت به استفاده از اين غذاها ترك شود. از اين نمونه غذاها ساندويچها هستند كه كمتر نيازى از تن را تأمين مىكند و خواهش معدهى لوس در پى آن است. اين خواهش را مىشود با مصرف آب و مايعات و مصرف فراوان سبزيجات كنترل كرد تا معده و ذائقه در پى لذت سيرىناپذير نباشد و به گاه مصرف، به مقدار نياز اندازه نگه دارد.
اعتياد به لذتجويى از غذا مانند اين است كه برخى معتاد به جمعآورى پول و ثروتاندوزى و گرفتار آزمندى و طمعورزى شدهاند و فقط جمع و پسانداز مىكنند بدون آنكه مصرف مورد نياز و لازم خود را پاسخ گويند. تن چون ظرفىست كه با پرشدن، چيز ديگرى را نمىپذيرد. اگر معدهى تن به اصطبل غذاى وافر بسته شود، ديگر نه آگاهى را مىپذيرد و نه احكام و دين الاهى و پرستش خداوند را. حتا سلامتى و اقتدار با پرخورى در گوشت و برنج حاصل نمىشود، بلكه تن مركزى براى پرورش انواع ميكروبها و بيمارىها مىشود.
از سوى ديگر با مصرف فراوان انواع خوراكها و بالارفتن تقاضا، بازار اين غذاها با انواع مواد فاقد كيفيت اشباع مىشود؛ بهگونهاى كه بعضى از بيمارستانها در تأمين غذاى باكيفيت براى بيماران با پيشامد يك پاندمى درماندهاند.
مصرف بيش از حدِ اين غذاها توسط ثروتمندان كه هم پرخورترند و هم چندين برابر بيشتر آن را تهيه و طبخ مىكنند، اسرافِ حقِ نيازمندان و كمبرخورداران است و تاوان اين اسراف و تقاص هزينهى پولهاى اضافى بهشكلى نامشروع، وفور بيمارى و استكبار، حقد و كينه را در تن آنها موجب مىشود و راحتى، لذت و شادمانى زندگانى را از آنان مىگيرد. به هر روى خوردن غذا براى صرف لذت، تندادن به مرگ تدريجى تن است و مثل مصرف ترياك و نوشيدن مشروبات الكلى نوعى اعتياد است. لذتِ خوردن كه ارزشى را تأمين مىكند، ارزشمند است؛ ولى لذتِ بدون تأمين هيچ نياز و ارزشى، بلكه مبتلاشدن به نوعى آفت و بيمارى، هوسى نابجاست.
چنين نيست كه پرخوردن غذاهايى مانند گوشت، تن را سالمتر و قوىتر گرداند يا دارندگى در چنين جاهايى مصداق برازندگى باشد كه چنين دارايى و مصرفى چيزى جز تازندگى به تن و آفت آن نمىباشد.
آرامش و سلامتى با مصرف فراوان و پرخورى به دست نمىآيد، بلكه رعايت عفاف و كفاف معيار سلامت است، وگرنه پايبندنبودن به اين اصل، باعث بيچارگى و ناهنجارىهاى اعصاب و روان مىشود كه منشأ بسيارى از بيمارىهاست و احتمال ابتلا به بيمارىهايى چون سرطان را افزايش مىدهد.
- خوراكهاى معنايى، لطيف و ظريف ريزپايه مانند شادمانى و داشتن شوخى و بهرهبردن از اعياد ملى و مذهبىِ سازنده مانند عيد نوروز و شب يلداى ايرانى بدون آنكه تخريبى در آن باشد، و بهرهمندى از هواى پاك و تازه تا عاملهايى چون عشق، كاميابى، صفاى باطن، ذكر و مصرف ايمان، ولايت و حقتعالا.
استفادهى متناسب از غذاهاى بخش نخست و اخير، بستر خواب خوش و سالم را پديد مىآورد و تن را در بيشتر زمينهها متعادل مىسازد.
تنفس در هواى پاك و تازه، مصرف آب سالم، داشتن تفريح و فراغت و ورزش و نرمش تن، بهترين روش خودمراقبتى از تن و از سلامت، زيبايى و آرامش خويشتن است. صبحگاهان بايد با مايعات آغازيد و دقايقى را نفس عميق در هواى پاكيزه كشيد و در روز نرمش كرد و بر نرمش مداومت داشت تا معده پاك و تخليهى مناسب
انجام شود و تن به مسموميتها و عوارض ناشى از يبوست و رسوبات معده و روده و تراكم انواع ميكروبها گرفتار نشود و زيبايى و تناسب اندام حفظ شود.
تا تن نيازهايش در زمينهى تغذيهى مادى را تأمين نكند و سالم نباشد، زمينه براى جذب غذاهاى معنوى در آن نهتنها فراهم نمىشود، بلكه گاه بدون تأمين سلامت و اعتدال اين ناحيه، مصرف امور معنايى مانند سم قاتل ضرر دارد.
خوراكهاى معنايى مانند انصاف، شجاعت، مهربانى، عزت، شادى، رضايت، ايمان، معرفت، مناسك دينى بهويژه نماز و سجده كه نمايش نهايت احترام و محبت به خداوند است و انواع ذكرها بهخصوص ذكرهاى قرآنى و قرائت قرآنكريم تا قرب به اولياى الاهى و حتا مصرف ( عنايت ) خداست. مصرف خداوند با قرب به او، مزه و طعم الاهى و نيز توان و اقتدار به مصرفكننده مىدهد. كسى كه از طريق قرب، رؤيت يا وصول خدا مىخورد، مستحكم و وسيع و صاحب بسط، همت، قدرت و صفا مىشود و از امور مادى و دنيوى بهراحتى فارغ مىگردد؛ اما كسى كه مصرف ( عنايت ) خدا ندارد و از انرژىبخشها و توانزاهايى همچون سجده و نماز بهره نمىبرد، در ضعف و سستى اسير دنياست و با اضطراب و پريشانى و افولِ هوشمندى و كمدقتى و پراكندهكارى و بىبهرگى مواجه مىشود. خداوند و پرستش حقتعالا براى انسان قدرت، استحكام، عزت و نفوذناپذيرى مىآورد.
خوراك سازگار و متنوع
اگر هر فردى خوراكِ سازگار با معدهى خود را پيدا كند و از خوراك مناسب خويش مصرف كند، نه اينكه مادر، همسر و سرآشپز، غذايى را براى تمامى اعضاى خانواده به شكل يكسان تهيه كنند و بقيه بخورند؛ بلكه بايد هر شخص، غذاى ويژهى خود را داشته باشد. اين بخشى از خودمراقبتىست كه هركسى غذاى متناسب خود را فارغ از اعضاى خود داشته باشد. اجبار و الزام تمامى اعضاى خانواده به يك دستور و برنامهى غذايى يا به يك پوشش و مد خاص نشانهى استبداد و خودكامگىست.
زندگى در فضاى استرس حاصل از اختناق و فشارهاى تكصدايى و تكرفتارى و نداشتن تنوع در خوراك و پوشش و ديگر رفتارها، عمر انسانها را كاهش مىدهد و مو را سفيد مىكند.
فردى كه تكصدايى و ديكتاتورى مىكند ممكن است مبتلا به عقدهى حقارت، كمبود، آلودگىهاى ذهنى، مشكلات شناختى، بزدلى و ترس باشد.
فرزندىكه بيشتر ابعاد و اميال زندگى وى مثل تعيين مد مو و پوشش يا رنگ لباس او توسط والدين تصميمگيرى و انتخاب مىشود، سليقه و قدرت نقد و مميزى و خلاقيت وى كور مىشود. نبايد چيزى را بر كسى تحميل كرد.
طبيعت آزاد انسان زورپذير نيست و مىخواهد به عشق فعاليت و از سنگ تا مرواريد را مصرف داشته باشد. اما انسان، بشارت و انذار خيرخواهانه و در بسترى آزاد و مشفقانه را خوشايند دارد و آن را محبت و مهرورزى مىيابد.
تناسب غذا با سرشت
غذا بايد با سرشت و تن فرد و با ميزان بسط و تقدير و رزق و ردهى سنى او تناسب داشته و مرتبط و همسنخ و بهتبع تفاوت افراد متنوع، وفق و سازگار باشد تا بتواند در بقاى فرد و ارتقاى او مؤثر گردد.
تغذيه بر اساس نظام خودمراقبتى لازم است متناسب با تن و دل هر فرد، سالم و طبيعى و با جمعيتخاطر و توجه حواس ظاهر و دل باطنى باشد تا حق خوراك را ادا كند و خود فرد به خوراك و نوشيدنىهاى خويش توجه كند. خوراك هركس بايد توسط نظام طبيعى خود فرد در وضعيتى آزاد و درست گزينش شود، نه توسط كس ديگرى مثل همسر يا يك واسطهى درمانگر كه نظام طبيعى تن را نمىشناسد.
غذاى مناسب كودك و هر فردى غذايىست كه آن را با خوشامد و دوستى ميل كند. هيچگاه نبايد كودكى را مجبور به خوردن غذايى خاص كرد.
جامعه بايد صنعت استفاده از انواع گوشتهاى حلال اعم از حيوانات خشكى و دريايى و پرندگان و چرندگان را پى بگيرد و از خواص درمانى تمامى حيوانات استفاده برد كه هر حيوانى را خاصيتى درمانىست. هر حيوانى كه خورده شود مانند درختى كه هرس گردد، توليد انبوه صنعتى و توجيه اقتصادى براى پرورش مىيابد.
يكنواختى غذايى بهويژه اگر با قهر و زور و اصرار در مصرف آن همراه شود و آلوده به ديكتاتورى و استبداد گردد، عقدهها و اختلالات روانى و تهوع مىآورد.
اصرار بر اعمال زور براى اين كه حيوانى غذايى خاص را بخورد اگرچه غذا بهترين كيفيت را داشته باشد، حيوان را عقدهاى مىسازد. مصرف فراوردهها و گوشت چنين حيوانى فرد را مبتلا به اختلالات آن حيوان مىكند. براى نمونه مصرف مداوم گوشت حيوانهاى وحشى مانند شير و پلنگ يا حشرات يا استفاده از قاذورات مىتواند قدرت و انرژى بالاتر و اقتدار مضاعفى براى انسان توليد كند بهگونهاى كه فرد مىتواند شياطين را قبض كند و قساوتى بدتر از امثال حرمله و شمر مبتلا شود، ولى صفاى باطن و سعادت اخروى فرد از دست مىرود.
داشتن حركتهاى ورزشى و فعاليت شديد نيز انسان را در استعداد جابهجا مىكند و ارتقا مىبخشد. كسى كه بسيار مىخوابد يا در گوشهاى بىحركت مىنشيند، حتى اگر كندذهن و بليد نباشد، بليدى و سستى ذهن به سراغ وى مىآيد؛ اما فرزندى كه صبح زود بيدار مىشود و حركت و جنبش دارد، بخشى از بليدىها از وى مىريزد.
تنوع در كالاهاى توليدى و صنعت مد از عاملهاى موفقيت اهل دنيا و توسعهى اقتصاد است.
در ميان حيوانات، مگس از فضولات انسانى تغذيه مىكند و طاووس از مگس. فضولات انسانى كه در آن همنشينى غذايى متنوع است، از طريق خوراك با تركيب و همنشينى بالا به طاووس مگسخوار زيبايى مىدهد. فضولات انسانى براى گياهان و درختان عيار بالايى دارد. يكنواختى و عادت غذايى براى انسان موجب زودپيرى و زشتى چهره و يأس و شكستگى ( دمغى ) مىشود. چشمهايى چنين فردى پيام مرگ ارسال مىكند. نداشتن تنوع غذايى روده را بسترى مناسب براى زندگى كرمهايى مىسازد كه حتا مىتوانند در علمكرد مغز ايجاد اختلال كنند. فرد مبتلا به چنين كرمهايى نمىتواند پيشرفت تحصيلى داشته باشد. اين كرمها كه خود تنوع دارند، گاه عامل بىاشتهايى و خستگى يا عامل انسداد روده و يبوست مىشوند. علائم اين كرمها گاه نمايان نمىشود و بهطور خاموش در روده فعاليت دارند. كرمهاى انگل، بر مغز يا گاهى بر جذب پروتئين و كاهش جذب آن در ميزبان تأثير مىگذارند و مىتوانند از روده، مغزخوارى نمايند و با سبك و ضعيفساختن عملكرد مغز، اختلال در سطح هوشيارى و تمركز، يادگيرى و حافظه داشته باشند. تنوع غذايى يا خوردن آب خنك بهطور ناشتا از بهترين راههاى مبارزه با فعاليت كرمهاى روده و افول عملكرد آنهاست. مغز چنين افرادى توسط معده و كرمهاى روده و بخارها و گازهاى مواد دفعى و فاسد كنترل مىشود.
مىشود فلز آهن يا حتا سنگها را با اطلاعات دانش كيميا مذاب كرد و عصاره و آب زندگانى و آب حيات را از مايع ذوبشدهى آن تحت شرايطى استخراج و با موقعيت و شرايط ويژه روزى يك قطره از آن را مصرف كرد و چنان رويينتن شد كه بقاى خويش را تا صدها سال تضمين كرد. آنان كه عمرهاى طولانىمدت دارند چه بسا فرمول خوراكهايى بقادهنده را در اختيار دارند و مصرف آنان مصرف متعارف و معمولى مردمان عادى نباشد.
مراقبت غذايى، هم پيش از غذا را شامل مىشود و هم پس از دفع، لازم است ادرار و مدفوع را با نگاه آزمايشى التفات داشت و نشانههاى مورد توجه در پزشكى را لحاظ كرد تا تن را به فشار حاصل از استبداد غذايى مبتلا نساخت. براى تحقق اين مقصود، يعنى سنجهى سلامتى تن لازم است هرچند وقت يكبار آزمايش ادرار و نيز خون و ديگر آزمايشها و چكاپهاى لازم را داشت.
تناسب غذا با كار
گروههاى شغلى به تناسب سبكى يا سنگينى شغل و حرفهى خود برنامهى غذايى دارند و وحدت غذايى براى مشاغل گوناگون به تن آسيب مىرساند. گروه علمى نبايد غذاهاى سنگين در برنامهى تغذيهى خود داشته باشند تا مغز بتواند در هماهنگى با معدهاى كه كمترين فشار را تحمل مىكند، انرژى لازم را از غذاها بگيرد و مغز و ديگر اعضاى تن به سستى و فرتوتى دچار نشود. كارگرى كه كار سنگين دارد، به غذاى سنگين نيازمند است تا زود گرسنه نشود. رعايتنكردين اين تناسبها، توانمندى شناخت ذهن و حافظه را كاهش مىدهد و درك حس و هوش را به افول مىكشاند. فرد مبتلا در اين صورت نمىتواند سادهترين مسايل را حتا درك كند و در سادهترين مسايل، نيازمند تكرارهاى مداوم مىشود. قرآنكريم بخشى از مهندسى تغذيه را چنين آورده است :
( كُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنيئآ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ). طور : 19
( به آنان گويند ) به ( پاداش ) آنچه به جاى مىآورديد، بخوريد و بنوشيد! گواراتان باد.
آيهى شريفه هم مىفرمايد كار كنيد تا حق خودتان را خورده باشيد كه اگر كار نكنيد و دسترنج خود را استفاده نكنيد، حق ديگران را مىخوريد و هم اينكه وقتى تنتان را حركت نمىدهيد و فعاليتى فيزيكى نداريد، نخوريد كه تن خود را خراب و فاسد و بيمار مىسازيد.
ميان خوراك و فعاليت فيزيكى و تنى بايد مراعات تناسب و تعادل گردد، وگرنه ناهماهنگى، به تخريب اعضاى تن مىانجامد. غذا بايد به اندازهى فعاليت باشد. كسىكه فعاليت روزانهى بيشتر دارد، غذا و خوراك بيشترى بايد در طول روز مصرف كند و آن كه فعاليت شبانه دارد، بايد در شب بيشتر بخورد.
بايد به اندازهى كار و به تناسب فعاليت فيزيكى خورد و نوشيد. خوراك بهاندازه و متعادل و مناسب، كيفيت حيات، سلامت، زيبايى، طول عمر و تقويت هوش و حواس را تأمين مىكند.
اينكه معيار خوراك فرد، كار اوست به اين معناست كار به خوردن و آشاميدن سيستم طبيعى مىدهد. هركسى بايد كار خود را مصرف كند؛ زيرا هر كار متناسب با طبيعت فرد است و هركسى بايد ارتزاق خود را بر اساس طبيعتى كه دارد به دست آورد، وگرنه خوراك به دست آمده رزق وى نمىگردد و در جان او نهادينه نمىشود و احساس گرسنگى و نياز از او برداشته نمىشود و به اصطلاح عرف، چشمودلى سير نمىيابد. رعايت تناسب كار و خوراك و ديگر شؤون زندگى سبب مىشود هر فرد بر اساس سيستم طبيعى خود كه درگير نظام مشاعى عالم است از خوراك و ديگر نيازهاى خويش با كاميابىدادن به ديگران، كام بگيرد و آن را نعمت و مايهى آرامش روان خود سازد، وگرنه مصرفىبودن صرف هرچند در فضاى امكانات فراوان باشد، ناآرامى مىآورد و ثروت را نعمت نمىسازد. نعمت به معناى گوارايى، آرامشبخشى، خرسندكنندگى و مايهى لذت و كاميابىست.
غذا لازم است با شغل تناسب داشته باشد. فردى كه خواهان علم و در پى تحقيق و فعاليت مغزىست، هر روز لازم است از زعفران و پسته استفاده كند، نه از گوشت و برنج كه معده را قفل و سنگين مىكند. كارگر بايد آبگوشت بخورد تا زور بازو و توان كار داشته باشد. آنكه ضعف در كمر دارد، نبايد فندق بخورد و آنكه كمرش محكم است لازم است سيب مصرف كند.
تغذيهى مناسب تن همچون نماز كه خود خوراكى معنوىست؛ در زيبايى و ايجاد جذابيت مؤثر است. تنى كه زيبايى خود را از نرمش، تغذيهى متاسب و مصرف علمى امور معنايى و پرهيز از مصرف حرام دارد، هيچگاه نيازمند پيكرتراشى براى ايجاد زيبايى نمىگردد.
جذب سريع چشم با نگاه به غذا
قدرت جذب غذاها تركيبى برآمده از خود غذا و تابع شخصيت غذا بهطور نسبى و نيز تابع شخصيت فرد مصرفكننده و وضعيت او و همچنين سلامتى و بيمارى و اقتدار و ضعف او و نيز همسنخى و تناسب غذا با مصرفكننده است.
سرعت جذب غذا و قدرت جايگزينى و تبديلپذيرى سلولها، تن را همواره با اقتدار، باصلابت، بانشاط و جوان نگاه مىدارد.
قوىترين دستگاه جذب غذا كه آن را به باطن و به آخرين نقطهى لطافت فرد مىرساند، دستگاه چشم و حس بينايى و رؤيت است. از اين رو چشمها براى جذب
و مصرف غذا از دستگاه گوارش معدوى اهميت بالاترى دارند.
با نگاه به غذا و امور معنايى در فضايى دور از استرس، اضطراب و نبود حرص و جوش و با مصرف غذايى اندك، مىشود اقتدار و انرژى لازم را فراهم كرد. ميان ضريب هوشى و ميزان غذا به همين دليل، تناسب است و افراد با هوش بالاتر، غذاى كمترى مصرف مىكنند.
غذايى كه جذب مىشود، به وهم، خيال و عقل و آگاهى باطنى و كيفيت آن تبديل مىشود و چنانچه هويت عقلى يا شخصيت قلبى فرد را شكل دهد، به هيچوجه از او ريزش ندارد و همچون ذكر قلبى بهطور ابدى محتواى او مىشود و با فرد وحدت دارد و ابد و كيفيت زندگى جاويدان او را مىسازد.
غذا خود مىتواند برخوردار از باطن باشد، طيب باشد، حلال و نيز جميل و بهرهمند از بزرگى و بزرگوارى و عطر مطبوع و بهداشتى و سالم باشد و چنين غذايى مىتواند باطن و بزرگى و سلامت و ارتقا و انرژى و لذت آورد. بنابراين غذا در مرتبهى نخست بايد حلال باشد تا بعد بتواند با باطن و خاصيت غالب خود انرژىبخش و لذتآور گردد.
اينكه فرد به هنگام غذا توجه به عشق و صفا يا امور معنايى و ربوبى داشته باشد يا متوجه رياست فعلى و برترىطلبىاش يا اينكه خود را مفلوك و فقير ببيند، نهتنها شخصيت فرد كه شخصيت غذايى را كه مصرف مىكند، متفاوت مىسازد.
انسان با ادراكات ذهنى و با محتواى باطنى خود مىتواند با غذا و خوراك ارتباط بگيرد و از آن استفاده كند يا آن را جذب نكند. براى نمونه فردى كه از مصرف نوعى گوشت بدآيند دارد، به هيچوجه نمىتواند به آن توجه كند و آن غذا را به مصرف و جذب تن خويش برساند. توانمندى و اقتدار هر فردى تابع قُوت و شخصيت غذايىست كه مىخورد.
مهمترين دستگاه براى جذب غذا، چشم و نگاه و حس بينايى و سپس حس بويايى و بعد از آن معده است. از اين رو نگاه به جام شراب حكم مصرف شراب را
دارد و همان آثار را بر باطن بيننده مىگذارد و غذايى كه كنار جام شراب است اگرچه حلالترين خوراكى باشد، مصرفش حرام مىشود. نگاه فرد نمازگزار به فرد بىنماز، هويت انسانى و ايمانى او را تغيير مىدهد و فرد نمازگزار را سنگينبار و محروم از خواندن نمازى بانشاط و از روى ميل و علاقه مىسازد و نگاه به فرد معاند حق، ترديد و شك فعلى نسبت به حق و آلودگى او را از طريق باطن نفوذ مىدهد.
چشمها نهتنها خوراكهاى متعارف را جذب مىكند، بلكه حتا در نگاه به افراد آنان را به مصرف خوراكى فرد مىرساند و خلقوخوى فرد را به هوش و ذهن و به باطن و قلب فرد انتقال مىدهد.
غذاها و ميوهها را بايد ابتدا خوب نگاه كرد. اين غذا مىخواهد هم خوراك تن شود و هم خوراك باطن. غذا از راه چشم سريعتر به باطن و روان مىرسد تا از طريق معده. ابتدا بايد غذاها اعم از خوراكى و آشاميدنىها را با چشم ديد و با چشم مدتى به آن نگريست و از بوى آن بهره برد و سپس خوردن آن را شروع كرد؛ وگرنه روان و باطن از خوراكى و آشاميدنى بهره نبرده است. اين مانند آن است كه اگر كسى آتشى را بيفروزد تا گرم شود، وقتى به آن نگاه مىكند، بيشتر گرما را حس مىكند تا وقتى آن را نمىبيند؛ زيرا حس بينايى در انتقال معنا بر ديگر حواس ظاهرى پيشى و غلبه دارد.
نمونهى بارز آن، صرف نگاه فرد معتاد به مواد افيونىست كه چشمهاى وى آن را سوءمصرف مىكند و از آن سيرايى مىگيرد. تن در اعتياد، خود را رام عادت بدى مىكند كه دارد. فرد مبتلا به سوءمصرف مواد به كباببرگ، مرغ و جوجه و كلهپاچه اهميت نمىدهد، ولى از صرف ديدن مواد افيونى پيش از سوءمصرف آن، سيرايى و ارضا مىگيرد.
صرف نگاه به يگ گُل بهطور دائم و تكرار آن براى مدتى طولانى، خلقوخوى فرد را نرم مىكند. صرف نشستن بر سفرهى شراب و نگاه به شراب نيز چنين است و تن را به عارض بد شراب مبتلا مىكند.
غرقگى در غذا
نظام منشى مراقبت از غذا در صورتى فعال مىشود كه فرد پيش از خوردن غذا، غذا را با دقت نگاه كند؛ يعنى غذا را زيارت و عشق نمايد تا به آن قرب و محرميت بيابد و با غذا ارتباط چشمى بگيرد. بعد از ارتباط چشم، معده و تن با آن غذا پيوند و انس مىگيرد و باطن فرد، آن غذا را مىخورد و سير مىشود. بدينگونه چشم و دل انسان از غذا سير و ارضا مىگردد و از آن خوشايندى و لذت مىگيرد. افرادى كه تندخورى، شتاب و پرخورى دارند، بيمارند و اين بيمارى نخست در روان آنها بروز مىيابد.
چشم مىتواند غذايى را با نگاه دقيق خود مصرف و جذب كند و از خوردن آن لذت برد. بهينهترين مصرف غذا زمانى رخ مىدهد كه فرد به غرقگى در غذاخوردن برسد و تمامى توجه او به خوراك باشد. هرچه دفعات غرقگى بيشتر باشد، احتمال افزايش عمر بالاتر است.
با غرقگى در غذا مىشود از همان غذا رنگ و طعم همهى عالم و مزهى حق در خلق را با وحدتى كه دارد، چشيد. اين پيروِ شعور نامحدود و آگاهى توقفناپذير و جمعى انسان است كه مىتواند هر چيزى را به مصرف برساند.
قدرت نگاه چشمها در نفوذدادن سريع غذا به تن و باطن بالاتر از قدرت نفوذ هواست. يك نگاه چشم مىتواند هويت يك فرد را بهطور كلى و باشتاب تبديل سازد و او را زير تأثير بازتابها و انعكاسهاى باطنى، انسانى ديگر گرداند.
همانطور كه بعضى بيمارىهاى عفونى از طريق هوا و تنفس انتقال مىيابد، بعضى از بيمارىها و بهويژه اختلالات روانى و ناهنجارىهاى اخلاقى از طريق رؤيت و نگاه انتقال مىيابد و فرد با يك نگاه سرايتبخش و رؤيتِ انتقالدهنده، گرفتار و مبتلا مىشود.
بوييدن غذا بعد از رؤيت آن چنين است. معده پايينتر اثر را در جذب غذا دارد و اگر كسى تنها به آن بسنده كند و به غذاى خود نيك ننگرد و از بوى آن بهره نبرد، بيشتر غذا را اسراف و تفاله كرده و آن را مالك نشده است.
ناپسندبودنِ سخنگفتن موقع غذاخوردن براى آن است كه چشمها بتواند غذا را با دقت ملاحظه و زيارت كند و آن را به نظام خودمراقبِ تن تحويل دهد. نظام خودمراقب تن، روح و باطن غذا را كه مهمتر از تن غذاست، با چنين زيارتى التفات مىيابد و آن را به تن پيوند مىدهد. فردى كه هنگام غذاخوردن، پيوسته حرف مىزند يا تلويزيون نگاه مىكند و بهجاى غذاخوردن، باطن اين و آن را مىخورد، آن حرفها و آن فيلم را با غذا وارد تن و معده مىسازد و معده و تن با اين كار آشفتگى مىگيرد و همين مىتواند از عاملهاى خواب پريشان باشد. چنين كسى گاه خود را در قبرستان، يا به شكل مرده يا در كفن يا گرفتار در دستشويى مىبيند كه راه نجاتى ندارد و كسى نيز دستگير او نيست. كسىكه هنگام غذاخوردن، فيلم تماشا مىكند يا با ديگران حرف مىزند و نگاهش يله و رهاست و پَرسِگى نگاه به اين و آن دارد، در خواب، از مرده و قبرستان و دستشويى يا گرفتارى در آسانسور يا وحوشى كه به او حملهور مىشوند، جدايى ندارد. قرآنكريم مىفرمايد :
( فَلْيَنْظُرِ الاِْنْسانُ إِلى طَعامِهِ ). عبس : 24
پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد.
( فَلْيَنْظُرِ ) يعنى انسان با دقت، توجه و اهميت، غذا را معاينه كند، تا از طريق زيارت چشمى و غرقگى در غذا، آن را به نظام خودمراقبتى تن بسپارد و آن را از روى نظم و روشمندى واگذار كند و سپس بعد از اين آمادگى، آن را با اراده، گزينش و انتخاب و به تناسب منش خود بخورد.
آيهى شريفه، سفارش به خودمراقبتى راجع به نگاه و ديده دارد. نگاه و نظر، تحليل و تجزيه و ارزيابى غذا، كيفيت آن و نيز آثار، عوارض و خاصيت غالب آن و عشق و حال كردن با غذا از طريق توجه به آن است.
توجه به غذا موجب مىشود قُوت و غذايى كه رزق حلال خود انسان است، از روى صفا مصرف شود، نه به چاشنى حرص و جوش.
چشم، سامانهاىست كه مىتواند ماده و تمامى غذاهاى چيدهشده در سفره را بهحسب ظرفيت باطن، در يك آن و پيش از دستبردن به غذا براى رساندن آن به معده، با يك نظر و توجه و تمركز، به لطافت و تجرد تبديل و به مصرف ذهن، حافظه، باطن و ناخودآگاه و سرشت خويش برساند. از اين رو بيشترين مصرف باطن و توسعه و رشد و فربهى آن از نگاه و رؤيت و نيز از هوش و آگاهىهاى ذهنى و قلبى و از رنگهاى محيطى مىباشد.
مصرف رنگها
بعضى از غذاهاى رنگارنگ فقط نگاهكردنىاند، نه خوردنى و تن از راه رؤيت و نظر و نگاه، آن غذا را مصرف مىكند. در بعضى از مناطق هند يا چين ارزش چنين غذاهايى را مىدانند و سفرههاى رنگارنگ براى مصرف چشم و فقط نگاه مىچينند.
نهتنها تن انسان و معده در خوراك به تنوع نياز دارد، بلكه هريك از اندامها قُوت و غذاى مناسب و متنوع خود را مىطلبد. چشم هم نياز به ديدن چهرهى يار و لذتبردن از زيبايى او دارد و هم نيازمند رؤيت قرآنكريم و هم تنوع در رنگهاى شاد و بهجتافزا. گوش هم صوت قرآنى مىطلبد، هم صحبت دلدار و هم صوت و آهنگ موسيقايى و طبعپذير.
هريك از رنگها تأثيرى متفاوت بر چشمها دارد. چشمها از رنگها تغذيه مىكند و به هوش و ذهن توجه و آگاهى خاص مىدهد. چشمها تنوع در پوشش و مد آن و تنوع در اختيار رنگهاى شاد و روشن را مىطلبند تا از ويژگىهاى هر رنگ بهره برد و در پيش چشم ديگران، طراوت و تازگى خود را با بهرهبردن از رنگهاى روشن حفظ كرد تا بتوان فرد را توسعه داد و شكوفايى استعدادهاى متنوع فرد را گسترش بخشيد و فرد به ضعف اعصاب و دلزدگى مبتلا نگردد.
رنگها خاصيت درمانى يا اختلالزايى دارند. رنگهاى روشن، مانند رنگهاى سفيد، كِرمى و ليمويى نهتنها آسيبرسان به سيستم عصبى نيستند، بلكه براى اعصاب مفيد و تقويتكنندهى آن است. رنگ سفيد و روشن نشانهى صفاى باطن و صافى بودن است. استفاده از رنگهاى روشن همانند مصرف علم و آگاهى يا عشق صفاآور است.
رنگهاى تاريك و تيره، مناسب براى استفاده نيست و مشكلات روانتنى مانند وسواس، سستى، يأس، پريشانى و نگرانى را موجب مىشوند. پريشانى همانند بيمارى، صفتى ظهورىست، نه امرى عدمى كه تن، روان و باطن را مبتلا مىگرداند.
رنگ قرمز رنگ خطر و رنگى پويا و محرّك است كه اگر كسى در معرض فراوان و مداوم آن باشد، به ضعف اعصاب دچار مىشود.
در سياست نيز فرد يا دولتى مىتواند پايدار بماند و ركود و دلزدگى براى مردم نياورد كه از منابع متعدد و متنوع قدرتى و نيز تنوع برنامههاى اجرايى بهرهمند باشد.
عشقبازى و انس با غذا
غذايى كه با توجه و عشق، مورد توجه قرار مىگيرد و نيز رزق خود انسان است نه رزق ديگرى، نهايت توجه، صفا و عشق توليد مىكند. وارون اين، عدم توجه به خوراك و بهويژه اسراف خوراكى، بىاحترامى به خوراك است و خوراك هوشمند از آن ناراحت و دلگير مىشود و ناراحتى خود را به خورنده سرايت مىدهد. نمونهى آن نانخشكهايىست كه كنار پسماندها نگهدارى و نهايت به گاوها داده مىشود. لبنيات حاصل از چنين نانى عوارض بدى براى مصرفكننده دارد. اما خوراكى كه مسير حاصلشدن آن با احترام همراه بود و فرد تمامى آن را با توجه و عشق و بدون آزمندى و حرض و جوش مىخورد، لذت مىبرد كه چنين يار و دلدارى يافته است و به دل او با علاقه و ميل طبيعى جذب مىگردد. غذا و آب و هوا و خوراك مىتوانند عاشق باشند و همچنين عشق و توجه معشوق خويش را دريابند. چه بسيار آبهاى شفافى كه عاشق هستند و خود عطش دارند كه توسط معشوقشان نوشيده شوند.
در خوردن غذا نبايد تعجيل داشت. خوراكى كه به آن توجه كافى و با آن عشقبازى و نوازش و احساس شادى و مثبت نيفتاده باشد و به تعجيل و شتابزدگى خورده شود و با لقمههاى كوچك برداشته نشود و خوب جويده نگردد و به هر روى، تندخورى و نداشتن حال خوش با غذا و غفلت از رؤيت و نظر و نداشتن مرحمت و صفا نسبت به خوراك يا ابتلا به ناراحتى، غم و عصبانيت، همانند حوصلهنداشتن در سخنگفتن با ديگرى و تندگويى و بهطور كلى هر تعجيلى كه سير و روند طبيعى را ناديده مىگيرد، همچون كمتوجهى ـ بيشفعالى يا نقص توجه، بيمارىزا و اختلالآور مىگردد و عمر را كوتاه مىسازد.
فردى كه غذا را با غم و غصه مىخورد و به آن غذا مسير ناراحت مىدهد، آن ناراحتى و درد را به جان خويش و آن غذا را به فساد و تباهى مىكشاند و تن و روان را فرسوده مىگرداند و گاه نيز براى جبران به داروها و خوراكهاى خودگردان و انرژىهاى كاذب رو مىآورد.
توجه و نگاه به چهرهى غذا، يعنى چشم و ديگر اندام با غذا حال كند و آن را از روى ميل، شهوت، اشتها، نرمى و نشاط بخورد، بهگونهاى كه به غرقگى در غذاخوردن برسد و به هنگام غذاخوردن جز غذا را نبيند، نه اينكه همراه زور، قهر و عجله باشد.
غذا بايد با طمأنينه و آرامش مصرف شود تا بشود با آن عشق كرد و به غرقگى رسيد و احساس عاشقانهى خود را با غذا همراه ساخت تا غذا نرمى و صفا و سلامت به تن دهد و آلودگىها و اختلالات و بار منفى غذا تن را درگير نسازد، بلكه تمامى بدون ايجاد هيچ كنش بد، دفع شود. عروق و اعصاب و اندامها تا باطن و دل در اينصورت از غذا بهرهمند مىشوند و خوراك را در خود مىبينند و آن را هضم و جذب مىكنند.
اقتدار همانندسازى
نظام خودمراقبتى طبيعى مىگويد چشم داراى اقتدار جذب و همانندسازىست و با ارتباط مستقيمى كه با دل و جان دارد، هرچه با توجه ديده مىشود، در همان آنِ ديدهشدن و توجه، به جذب باطن مىرسد و جان، آن را از طريق چشم به مصرف و به جذب باطن مىدهد، وارون غذايى كه معده مصرف مىكند كه تا صافى و تبديلشدن به جان، روندى بسيار زمانبر است.
اگر فرد نخست با چشم خويش غذا را به حافظه و به اراده و به باطن خود نرساند و با توجه و عنايت و نگاه به غذا، چشم خويش، حافظه، اراده و باطن و دل خود را سير نسازد، معده بهصرف خوردن، احساس ارضا و سيرايى نمىگيرد و روان و باطن فرد بهخاطر كمحسى و بىتوجهى و اشتغال به كثرات يا ضعف در حافظه، درگير گرسنگى مىشود.
اگر قرآنكريم مىفرمايد به خوراك خويش بنگر براى آن است كه هم چشم، داراى قدرت نفوذ است و هم هر پديده و ظهورى مىتواند خوراك و غذاى جان انسان گردد. فردىكه خوبىها يا عيبهاى ديگران را مىبيند، همان خوبى يا عيب به او سرايت مىكند و همان را روزى در جايى مبتلا و مرتكب مىشود. كسىكه ديگرى را با عيبش نگاه مىكند و آن عيب به چشم وى مىآيد، بالاخره همان عيب، روزى در او ظاهر مىشود.
اگر با مشاهدهى عيب و ايراد فردى، آن بندهى خدا از چشم وى بيفتد، خود او از چشم خداوند افتاده و افول يافته است.
فردىكه روزبهروز خوشامد بيشترى از مردمان دارد و خوبىهاى آنها را بيشتر و بيشتر مىبيند، در مسير رشد و توسعه و در حال قرب است.
نگاه بر خلقوخو اثر مىگذارد. نگاه مداوم به آب در مدتى قابل اعتنا، خشونت نهادينهشده در جان را كاهش مىدهد. نگاه به سبزه و به جمال زيبا و به عالِم دينى و دانشمند الاهى و به آيات قرآنكريم، قساوت و سختى دل را مىكاهد. نداشتن مصرف لطيفخوارى از طريق چشم، دل را سخت و قسى و فرد را خشن مىكند.
نگاهكردن مداوم به فردى، بيننده را ناخودآگاه مانند ديدهشده و همسنخ و همسان با او مىگرداند. نشست و برخاست با يك زنديق، فرد را رفتهرفته و اندكاندك زنديق مىسازد و همنشينى با يك ولىّ الاهى فرد را مؤمن مىگرداند؛ زيرا هر دو غذا و قوت يكديگرند و هم را با چشمان خويش و نگاهكردن مصرف مىكنند. هر پديدهاى نيز حكمى دارد كه با همان حكمش پذيرفتنى و شيرين مىشود. مهم اين است كه فرد با ولايت حرام و فردى كه برخوردار از حكم الاهى نيست، همراه و حامى نشود.
تأثير سوء تغذيه بر چشمها
چشمها نياز به تغذيه و خوراك بهويژه از طريق نظر و رؤيت مناسب دارد و از اين طريق سرويس، شاد، بشاش، زيبا و چنان برخوردار از كيفيت، شفافيت، شيرينى،
شكفتگى، خجستگى و فرخى مىشود و آنگونه زنده، تازه و صافى مىگردد كه مىتواند به خداوند نيز نگاه كند.
پلكها و حدقهى چشمها بر اثر سوءتغذيه جمع مىشوند. بسيارى از چين و چروكهاى اطراف چشم ناشى از عادت بد غذايىست. مصرف مناسب سبزيجات، معده را رونده و چنين مشكلاتى را برطرف مىگرداند.
صبحانه
خوراك مناسب تن در دو وعدهى عمدهى صبحانه و عصرانه توزيع مىشود. اگرچه انسان ميانوعدههايى سبك نيز لازم دارد كه از آن خواهم گفت.
مىگويند لقمة الصباح مسمار البدن، يعنى خوراك صبحانه ريشهى راسخ و ميخ محكم تن است كه آن را در برابر تندباد حوادث و بيمارىها مصونيت مىدهد.
كسىكه صبحانه نمىخورد، به خودخورى و مصرف انرژى از خود رو مىآورد و رفتهرفته افول و انقباض مغزى و در نتيجه فراموشى پيدا مىكند. مداومت بر خوردن صبحانهى سالم و نشاطانگيز مىتواند بر پيشگيرى از ضعف حافظه و فراموشى و جلوگيرى از آلزايمر مؤثر باشد.
صبحانه را مىشود با يك نوشيدنى سالم مانند آب يا چاى شروع كرد. مصرف غذاى جامد در ابتداى صبح، معده، اعصاب و عروق را تحت فشار قرار مىدهد، مانند فردىكه به حمام مىرود و گوشهى چشم وى قرمز مىشود، اين نشانهى تغذيهى ناسالم است. تغذيهى ناسالم كه تن را تحت فشار مىگذارد، مويرگهاى فراوانى را پاره مىسازد كه البته تن چنان مجهز و توانمند است كه مىتواند آنها را ترميم كند.
ميانوعدهها
ميانوعدهها و تنقلات براى سلامت معنوى و سير و سلوك لازماند. دستگاه رياضتى كه عرفانهاى هندى و چينى و بودايى تبليغ مىكنند و فاقد ملسى و شيرينى
و در ساختار و نظامى پرفشار و غيروفق براى تن است، برخوردار از سلامت، قرب و وصول نيست و فرد را خشن، افراطى و راديكال مىگرداند. بهجاى رياضت بايد به عنايت و خودمراقبتى رسيد و تن و باطن را با نرمى و شيرينى و سازگارى، رامِ خويشتن خويش ساخت تا از طريق وفق و هماهنگى و سازگارى و با شيرينى و پذيرش، پيشرونده باشد.
براى رامساختن تن و باطن و داشتن سامانهى عنايت و خودمراقبتى لازم است تن و باطن را براى خلوت و ذكر و عبادت و امور معنايى با مصرف تنقلات و ميانوعدهها آمادگى داد. نوشيدن يك چاى يا شربت، تناول ميوه بهويژه انگور و خوردن آلوبخارا يا آلوچه، باطن را جلا مىدهد و آن را آمادهى حركت و برشدن مىسازد و موجب مىگردد فرد بتواند راحتتر محبت، صميميت، عشق، صفا، وفا و معرفت را زندگى كند. اين عنايت و مراقبت، تن و باطن را براى پذيرش امور معنايى راضى، خرسند و همراه مىسازد. نماز يا ذكرى كه بعد از مصرف چنين ميانوعدههايى آورده مىشود، از كيفيت بسيار بالاترى برخوردار است و ذكر و عبادت اندكى مىتواند انرژى ذكر و عبادت فراوان را به فرد ببخشد.
مصرف سبزيجات
اسطقس و جوهر خودمراقبتى استفاده از نظام تغذيهاىست كه هواى پاك و سالم، مايعات، سبزيجات و انواع ويتامينها و پروتئينهاى مورد نياز تن را تأمين كند.
بايد از تمامى ردهها و طبقات غذايى بهويژه گياهان و سبزيجات مصرف كرد. سبزيجات نقش عمده در تأمين سلامت دارند. آب فراوانى كه در سبزيجات است خود از عاملهاى تقويت هوش و حواس و تثبيت حافظه و مؤثر در افزايش عمر است. مصرف سبزيجات احساس سيرى را افزايش مىدهد و به درمان چاقى كمك مىكند. تنوع سبزيجات، از نيازهاى ضرورى تن است.
مصرفنكردن سبزيجات از عاملهاى خشكى پوست و موست. همانطور كه مصرف فراوان نان، برنج و گوشت باعث سستى پياز مو و ريزش مو و خشكى پوست
مىگردد، مصرف سبزيجات تازه و سالم باعث تقويت ريشه و پياز مو و طراوت و شادابى پوست مىگردد.
مصرف سبزيجاتى چون كاهو و كلم براى پاكسازى معده و روده و تسهيل اجابت و دفع مواد زائد بسيار كاراست.
نداشتن مصرف ميوه و سبزى همانند كشيدن سيگار، نوعى مرگ تدريجى و نامحسوس است.
تركيب سبزى ريحان، تره و تربچه كه مىتواند ايجاد باد كند، مناسب است. شاهى با آنكه گرم است، چون سستكنندهى تن براى مصرف مناسب نيست.
سبزيجات هم سبزىهاى خوردنى، خورشتى، كوكو، قليه و مانند آن است و هم علفها، خارها و گلها كه بهصورت تازه يا خشك و آسيابشده مصرف مىشود و انواع گوناگون آنها به چندهزار نوع مىرسد و منبع بسيار غنى از مواد تغذيهاى براى تن است. ميوهها نيز در مرتبهى سبزيجات ردهبندى مىشود.
خارها هم غذا و هم دارو هستند و به تنها استحكام و قوت مىدهند. صاحبان كشف كه خاصيت علفها را مىبينند، از آنها استفاده مىكنند. اگر سبزيجات را كشاورز مىپروراند، علفها و خارها بهصورت بش و به دست طبيعت باغبانى مىشود. از اين رو خارها بسيار لذيذ و خوشمزهاند. خارها با آسيابكردن، قابل مصرف مىشوند و همچون شراب طهور در زمرهى طهورهاى مستكنندهاند، اما مستى و خمورى آنها خمارى و نشئگى را در پى ندارد.
مصرف علفها ( واشها ) و علوفهها، قدرت پاكسازى حيوانات از آلودگىها و بيمارىها را دارد؛ البته اين در حيواناتىست كه زندگى طبيعى دارند و از خوراكهاى صنعتى دام استفاده نمىكنند. علفها و علوفههاى طبيعى از حيوانات ميكروبزدايى مىكنند.
با اينكه زبان انسان، نزديكترين ابزار براى انتقال بيمارىست، بسيارى از حيوانات، تن و زخمهاى خود را با زبان پاكيزه و ضدعفونى مىكنند و غسل مىدهند.
دليل اينكه حيوانات با اين كار بيمار نمىشوند، استفادهى آنها از علوفهها و علفهاست كه تن و زبان آنان را ضدعفونى و ميكروبزدايى مىكند. انسان چون علفخوار نيست، چنانچه بر زخمهاى خود زبان بكشد، زخم عفونىتر مىشود. اما علفها، خارها و گلها در پاكسازى و تميزكردن معده سهم مؤثرى دارند. مصرف دمنوش خارها، بوى بد معده و تن را كاهش مىدهد يا از بين مىبرد و مىتواند به تن حيات، توانمندى و افزايش عمر دهد.
مصرف نان
تن نياز به مصرف نان دارد و نمىشود نان را از سبد غذايى حذف كرد. بهترين و سالمترين نان براى مصرف، نان سنگك ريگىست كه با طراحى شيخبهايى مهندسى و بهسازى شده است.
اثر غالب نان جو سبوسدار، مقاومسازى و ماهيچهدادن به تن مىباشد. البته با آن بايد سبزى و ميوهى فراوان مصرف كرد تا به يبوست مبتلا نشد.
نانهايى كه در كشور ما تهيه مىشود از سفتترين غذاهاست كه شكستن اين تفاله در معده، براى معده و دفع آن براى روده بسيار سخت است و براى بعضى بهويژه افراد مبتلا به يبوست مناسب نيست.
اگر گندمهاى وارداتى در كشتىها بهدرستى نگهدارى نشود و براى حفظ آن، نمك فراوان به آن اضافه كنند، مصرف نانى كه از چنين گندمى به دست مىآيد ممكن است فرد را به ديابت يا به خودشيفتگى و از خودراضىبودن دچار گرداند.
بدتر آنكه نان همراه برنج مصرف شود. بهتر است نان و برنج با هم مصرف نگردد. مصرف فراوان برنج، بزرگى شكم و فشار و قند خون بالا مىآورد.
تريت آبگوشت كه حاوى اين نانهاست براى كسى مناسب است كه فعاليت فيزيكىِ سنگين دارد.
مصرف زيادى نان، دو آسيب عمده دارد يكى به ظاهر و به پوست ضربه مىزند و رنگ پوست، بهويژه زير چشمها را كدر و زشت مىكند و ديگرى به بعضى از اعضاى درونى تن، بهويژه معده. حتا نان سنگك را كه از بهترين نانهاست، نبايد زياد خورده و مصرف شود.
بهتر است هر از چند مدتى براى يك يا دو هفته، مصرف نان و برنج را بهطور كلى قطع يا به كمترين ميزان رساند. اين كار هم وزن را كاهش مىدهد و هم اراده را تقويت مىسازد. بهجاى مصرف نان و برنج مىشود مصرف سبزيجات يا لبنيات سالم را افزايش داد.از خوراكهاى معنوى كه براى هر معدهاى مىتواند مناسب و سازگار باشد، تركيب نان خشك با دوغ به ضميمهى سبزى و اندكى نمك است بدون آنكه سبزى به دوغ آغشته شود. اين خوراك لطيف، براى تن صفاآور است و به تن لطافت مىدهد. مصرف نان خشك، موسيقى آرامى دارد كه براى گوش، حال و لذت مىآورد و بُنيهى تن را محكم مىكند.
گندم و آرد نان ممكن است شرايط بهداشتى براى نگهدارى در سيلوها را نداشته باشد. كشور بايد استاندارد سالمى در نگهدارى مواد خوراكىاى مانند گندم و زيتون داشته باشد، وگرنه آمار بيمارى ناشى از غذاهاى ناسالم فراوان مىگردد و مصرف دارو همپايهى مصرف خوراكىها و به تناسب آنها رشد مىيابد و افراد بهجاى اينكه با غذا زندگى كنند، ناچار هستند خود را با عامل قهرى دارو زنده نگهدارند. اين در حالىست كه بنيان و پايهى مقاومسازى تنها بر تغذيهى خوب و خواب مناسب و كافىست. همانطور كه يك خودرو نمىتواند بدون سوخت و انرژى حركت كند، انسان نيز با تغذيهى سالم و مناسب و با تقويت و مقاومسازى تن مىتواند از بسيارى از نابسامانىها و بيمارىها پيشگيرى كند.
طبخ و پخت برنج و آش
براى طبخ برنج بايد آداب آن را رعايت كرد. گفتيم تمامى ظهور داراى حيات، هوشمندى و آگاهىست. به هنگام ظبخ برنج بايد به برنج حرمت و احترام نهاد.
به هنگام جوشاندن برنج، نبايد كفگير به آن وارد كرد تا دانههاى برنج شكسته نشوند. اين مانند است كه چيزى بر برنج وارد شود تا آن را بشكند و برنج از اين حالت
در ترس و استرس قرار مىگيرد. مصرف برنج كفگير خورده كه گويى حالت شوك و غش به آن دست داده است، مىتواند عامل اضطراب و قلق روانى شود. براى جابهجاشدن برنج و تشخيص عملآمدن آن، بهجاى واردكردن كفگير بهتر است آب سرد به آن اضافه نمود.
هنگامى كه دمى بر قابلمه يا ديگ برنج گذاشته مىشود، لازم است برنج، دمِ موزون و هماهنگ ببيند. چنانچه در هنگام دمكشيدن، دمى يا در قابلمه بدون اذن و بهطور ناگهانى برداشته شود، بهواقع دانههاى برنج مىترسند و برنج جابهجا و فاسد مىشود.
خوشمزهترين برنج، لايهى ميانى و بهويژه ته ظرف برنج است. روى برنج چون هوا وارد مىشود، خوشمزگى خاص برنج را ندارد و براى افراد خوشخوراك مطبوع و لذيذ نيست.
برنج بهويژه برنجهاى غيروطنى مانند خرچنگىست كه بيرون كشيدن آن از تن، بسيار سخت است و مانند آهنِ نان، چنان جذب بدن مىشود كه خارج نمىگردد. البته نشاستهى برنجهاى وارداتى كمتر است، اما برنجهاى ايرانى داراى مقدار زيادى نشاسته است كه باعث قند خون و چربى مىشوند. مصرف برنج ايرانى خاصيت پاكسازى كليه را دارد. مصرف برنج خارجى بهويژه برنجهاى هندى كه با مردم اقليم ايران سازگارى ندارد، اعصاب را ضعيف و فرد را به خشونت و پرخاشگرى مبتلا مىكند. غذا لازم است از منطقهى زيستى و از خاك خود، يعنى از آنچه رزق فرد است، تهيه و مصرف شود.
مصرف غذاى وارداتى و از غير منطقهى خود، حتا اگر خوشامد فرد باشد، عمر را كوتاه مىكند.
مخلوط انواع حبوبات در يكغذا مانند آش، بيشترين فشار را به تن وارد مىآورد و براى معده بسيار سنگينتر از غذاهايى مانند برنج و نان است.
مصرف تخممرغ و حبوبات همانند مصرف گوشت، نان و برنج، نوعى بمباران معده است.
مصرف لبنيات
لبنيات سالم و پاك كه بهطور استاندارد تهيه شدهاند، بهحتم بايد در برنامهى غذايى باشد. شيرها اگر آلوده به فضولات حيوانات شده باشد و با ظرفهاى كثيف انتقال داده شوند، بهداشتى نيست و در صورتى كه با جوشاندن مناسب آلودگى آن دفع نشود، آلودگىهاى حيوانات را به انسان منتقل مىكنند.
نمكى كه به لبنياتى چون پنير اضافه مىگردد، از عاملهاى كارا در ضعف بينايىست.
استخوان و مغز قلم
مغز استخوان قلم گوسفند، شتر و گاو، جزو غذاهاى لطيف و لطيفساز و بردهنده و از خوراكهاى داراى شخصيت معنوىست كه به ترد نزديك است و انباشتهاى از خوراكهاست كه به مغز تبديل شده است. انباشتهاى از غذاها براى آنكه به مغز استخوان تبديل شود بسيار صافى و لطيف مىگردد و تا مرز تجرد پيش مىرود و تمامى توانمندى آن غذاها و انرژىهايى را كه حيوان براى توليد مغز مصرف كرده است، با خود بهطور متراكم و انباشته دارد. همچنين است گوشت ماهيچه كه صفا و لطافت بيشترى دارد. مصرف فراوان و زيادى گوشت، قساوت قلب مىآورد.
مىتوان آب قلم را بستهبندى كرد و براى صبحانه ميل كرد. مىشود به آن چاشنىهايى چون ربهاى سالم و پياز اضافه كرد تا لذيذتر گردد. افراد مبتلا به چربى، مىتوانند آن را با آب نارنج يا ليمو استفاده كنند.
مصرف مغز قلم بهويژه براى زنان باردار در ماههاى هشتم و نهم حاملگى به تقويت و ارتقاى جنين مىانجامد.
محصولات گاوى
استفاده از شير و محصولات لبنى گاو و گوشت آن مناسب نيست. گاو در ميان حيوانات از شعور و آگاهى بالايى برخوردار نيست و در سطح و كلاسى بسيار پايينتر از ساير حيوانات حتا الاغ است. به همين علت، اردك، غاز و مرغ هم مىتوانند گاو را بيازارند. گاو چون خودمهارى ندارد، مىتواند آنقدر بخورد تا بميرد؛ از اينرو گاو را مىبندند تا نتواند علفها و علوفهها را بهتمامى ببلعد.
مصرف لبنيات و گوشت گاو، رخوت، سستى و زودپيرى مىآورد و ظاهر پوست را زشت مىكند. شير خشك هم خوب نيست.
مصرف مرغ
ويتامينها و پروتئينها هم بُعدى فيزيكى و ظاهرى دارند كه دانش رايج از آن سخن مىگويد و هم بعدى باطنى كه هويت ويتامينهاست و اثر ويژهى آنها را بايد در اين بخش جستجو كرد. در التفات به بُعد باطنى مىشود غذاها را طبقهبندى كرد و براى نمونه اثر و انرژى باطنى گوشت مرغ يا تخممرغ بر محصولات گاوى چيره است و آن انرژى در محصول گاوى نيست. مصرف گوشت مرغهاى امروزى كه با هورمون فربه مىشوند، از علتهاى ريزش مو و ضعف حافظه مىباشند. اين مرغها كه شب و روزى كاذب، قهرى و استبدادى دارند و خواب كافى ندارند، چون عقدهاى شدهاند، مصرفكننده را نيز به اختلال مىكشانند.
مرغهاى صنعتى و ماشينى را مىشود در محيطى نرم، وفق، شاد و با كيفيتى بهتر از مرغهاى طبيعى پروريد اگر هدف در آن فقط كاسبكارى و تجارت و سوداگرى نباشد و به كيفيت نيز اهميت داده شود.
محصولات شتر
بهترين گزينهى مناسب براى جايگزينى شير گاو، شير شتر است كه همچون مُسكِرات طهور و بادههاى پاك، جان را مقتدر، مست و بانشاط و آلودگىها را دفع مىسازد. بول شتر چنانچه سالم و داراى رنگ طبيعى باشد، همانند شير آن در درمان بسيارى از بيمارىها و ضعف اعصابها كارآمد است. براى مصرف لازم است در آن يخ فراوان ريخت تا تگرى شود و چند قطره آبليمو به آن اضافه كرد تا بوى آن را تصفيه كند. مصرف اين دوپينگ قدرتى بعد از چندماه خاصيت و اقتدار خود را نشان مىدهد. بول شتر، عصارهى كوهان شتر است و هول و هراس و اضطرابى از ناحيهى شتر به آن وارد نمىشود. اين عصارهى توانبخش از ميليونها سوپاپ كليه رد و همچون اشك چشم، صافى شده است.
بول شتر آلوده به رسوبات نيست. افراد معدنكار و كسانى كه شغلشان ايجاب مىكند درون زمين كار كنند، چنانچه پيش از رفتن به درون زمين، چشم خود را با بول شتر شستشو دهند، نور چشم آنان آسيب نمىبيند؛ زيرا شستن چشم با بول شتر، نور چشم را افزايش مىدهد.
مصرف بول شتر براى كوهنوردان و براى فردى كه مىخواهد ساعتها و روزها در بيابانهايى باشد كه كسى در آنجا نيست مناسب است و همانند مصرف ويسكىهاى حرام نه مىگزارد فرد تشنهاش شود و نه گرسنه، اما اين، فرمولى حلال دارد. به آن مىشود فرمول شراب طهور را افزود و معجونى توانبخش را درست كرد كه فرد را مست و غزلخوان كند. در جاى ديگر، از آن گفتهام.
چربى كوهان شتر بهترين آرامبخش و مسكّن طبيعى درد بهويژه براى درد آرتروز، مفاصل و درمانكنندهى واريس است بدون آنكه به ترياك و مواد تخديرى، اسيد و سم آلوده باشد. در چربى كوهان شتر، آب دخالتى ندارد و چربى خالص و ناب است، اما براى نمونه دمبهى گوسفند فاقد اين عيار و تركيبشده با آب است.
مصرف ترشيجات
مصرف متناسب و بهاندازهى ترشيجات عامل پاكسازى تن بهويژه معده از انواع ميكروبها و نوعى توانمندسازى و تقويتكنندهى آن است.
سركه، آبغوره، آبليمو و هرچيز ترش و اسيدى، همانند سير، ميكروبهاى تن را از بين مىبرند و چربىها را مىشكنند.
ترشىهاى پرنمك خاصيت خود را از دست مىدهند. بهتر است ترشى را بهطور خانگى و با نمك كم تهيه كرد.
استفادهى هر روزه از آبليمو و آبغوره اگر بهاندازه و مخلوط با غذا يا آب باشد، همچنين مصرف سيب و آبپرتقال، بازدارنده از بيمارىست و چون اثر قدرتى دارند، كُندى و كسلى را از تن خارج مىسازند و تن را چابك مىگردانند. بهتر است از ليموترش استفادهى مداوم داشت. در ميان مركبات، ليموشيرين بالاترين گوارايى را داراست.
مصرف آبليمو و ديگر مايعات ترش و اسيدى پس از خوردن گوشت، مشكلات گوشت را دفع مىكنند.
استفاده از ترشى مانع از پوكى و سستى تن مىشود و به آن قدرت، نشاط و جوانى مىدهد. فرد بىبهره از مصرف ترشى، زودپيرى مبتلا مىگردد.
سماق خوب و رنگنشده از ترشىهاى سالم است. اين ادويهى ارغوانى و داراى مزهى ترش كه نوعى مُسكّن و آرامشبخش است، مىتواند عفونتهاى قارچى را بهبود بخشد و سيستم ايمنى تن را كارآمدتر گرداند و از تخريب سلولى و نيز از پوكى استخوان پيشگيرى و هورمونهاى زنانه را تنظيم كند.
بعضى افراد به مصرف آن حساسيت دارند و ممكن است با ناراحتىهاى گوارشى و ديگر علائم آلرژيك مواجه شوند. با بعضى داروها نيز تداخل دارد كه بايد با پزشك درمانگر در اين رابطه مشورت داشت.
كسى كه توانمندى بر مصرف ترشى ندارد، بهنوعى بيمارى گرفتار است. بعضى افراد كه به بيمارى چاقى و ميل به خواب زياد، آن هم به حالت دَمَر و خوابيدن بر روى شكم دارند كه نشانى از رخوت مغز است، ميل به خوردن ترشى ندارند.
افراط در مصرف ترشى و رعايتنكردن اندازه و تناسب در مصرف آن، ضعف اعصاب مىآورد. مصرف ترشى براى بانوان باردار مناسب نيست و مغز جنين را ضعيف مىگرداند.
مصرف شيرينيجات
مصرف شيرينى، اگر بدون مصرف ترشى در برنامهى غذايى باشد، تن را سست و ضعيف و مبتلا به رخوت مىسازد. مصرف شيرينى، انرژى را در تن متراكم و آلودگى را در رودهها، عروق و اعصاب رسوب مىسازد، مثل شورههايى كه در كولرهاى آبى رسوب مىگيرد. رسوبات، خود قدرت جذب دارد و عامل ذخيرهى انرژىهاى متراكم و چاقى مىشود.
نمك
نمك با خاصيت اسيدى، از چاشنىهاى پاكيزهساز تن است. چنانچه نمك به تناسب استفاده نشود، معده، روده، اعصاب و عروق را تخريب و غذا را آلوده و فاقد خاصيت مىگرداند. غذاها حاوى نمك فراوانىاند و بهندرت بايد از نمك استفاده كرد.
مصرف بيش از حد نمك، موها را سفيد و استخوانها را پوك و تن را يبوست مىدهد و موجب ريزش موها مىگردد.
مصرف فراوان نمك، آن را تبديل به يكى از خطرناكترين سمها مىكند.
افراد مبتلا به قندخون بالا تمايل به استفاده از نمك بيشترى دارند و غذا بدون نمك اضافه براى آنان طعم و مزه ندارد. مقدار بالاى سديم با چربى خون، قند خون و فشارخون بالا و افزايش خطر حوادث مغزى و ابتلا به بيمارىهاى قلبى عروقى مرتبط است. براى طعمداركردن غذا مىشود از ادويهجات و چاشنىهاى سازگارى چون سير، دارچين، زنجبيل و زعفران استفاده كرد.
زعفران و فلفل
مصرف زعفران، مانع از بروز سكته مىشود و رگها و عروق را پاكسازى و باز مىكند. كسىكه زعفران مصرف نمىكند، رفتهرفته رنگ پوست وى كدر و سياه مىشود. مصرف زعفران، خواب را كم و خوراك را تنظيم مىكند. زعفران بايد دستكم نيمساعت در آب بماند تا در آن حل شود.
بهجاى زعفران، مىشود از ريشهى آن، كه سبكتر از خود زعفران است، براى نمونه در آبگوشت استفاده كرد و بدينگونه مصرف زعفران داشت. آبگوشت در صورتى كه بعد از پختهشدن بهطور حرفهاى نيز بدون آنكه محتواى آن له شود، جا نيز بيفتد، براى تن لذيذ مىباشد.
در بعضى افراد چنين است كه اگر زعفران و عسل را همراه يا بهطور تركيبى بخورند، سنگكوب مىكنند. اين امر بهطور موردى و جزئىست، وگرنه در نسخهى كلى عسل و زعفران براى هركسى مفيد است.
زعفران، در پاكسازى و بهبود عملكرد مغز و تقويت حافظه و سلامت روان و تقويت دستگاه گوارش و معده و سلامتى پوستى كارآمد است.
زعفران اگر فراوان و بدون تناسب خورده شود، همانند فلفل فراوان تحريككنندهى اعصاب و تضعيفكنندهى آن است و اثر وارون دارد، درست همانند فردىكه قندش پايين آمده و آن را با نوشيدن شربت قند يا خوردن شكلاتى تنظيم مىكند. زعفران از ادويهها و چاشنىهاى بردهنده است اگر تناسب و اندازه در مصرف آن رعايت شود. از همين نمونه است زردچوبه، فلفل سياه، فلفل قرمز، زنجبيل و دارچين.
فلفل با تركيب و فرمولى خاص براى دفع بعضى از آفتهاى پوستى كارآمد است. بايد توجه داشت مصرف بدون تناسب و زيادهى فلفلها، پوست را خشك، پير و چروك مىكند. همچنين مصرف فراوان و نامتناسب فلفل در هر سه وعدهى غذايى و نيز زعفران، فرد را در كمتر از دو هفته خشن و پرخاشگر مىسازد. وارون آن، فردىكه در يكماه، يكى يا دو بار زعفران مصرف نكند، به رخوت، سستى و يأس و به زودپيرى مبتلا مىشود.
زيتون
چنانچه زيتون با زعفران يا عسل مصرف شود، تركيبى حياتبخش و توانزاست. مصرف زيتون خوراكى، روانكنندهى سامانهى دفع و مسهّل است و مىتواند دستگاه گوارش را پاكسازى كند.
زيتونى مرغوب است كه از نور آفتاب بيشترى بهرهمند بوده و نرم و روشن و دانهدرشت و پنبهاىست. هستهى چنين زيتونهايى نسبت به خود زيتون ريز است.
روغن زيتونهاى آفتابخورده و باكيفيت كه دانههاى درشت و نرم و پنبهاى دارد، براى بهبود كمردرد، ديسك، رفع آرتروز، درد استخوان، ضعف اعصاب و براى بازشدن عروق و رگها بسيار مفيد است، اما اين شفابخشى در زيتونهاى نامرغوب، ريز و سفت نيست. اگر يك تهاستكان روغن چنين زيتونى با يك قاشق آبليمو مخلوط شود و به پوست بهويژه جاى چاكخورده يا پوستى كه منافذ آن بسته شده يا انگشتهاى چسبيده ماليده شود، تمامى آنها را التيام مىبخشد و زنده، باز و شفاف مىگرداند.
براى بهبود كمردرد بايد پس از ماليدن روغن، كيسهاى پلاستيكى روى آن گذاشت و در فضاى گرم مانند زير پتو يا لحاف بود تا روغن بتواند جذب شود، اثر كند و شفابخش گردد. اين كار اگر مداومت داشته باشد، براى درمان بهتر از ارتوپدى نتيجهبخش مىباشد. اين خاصيت زيتون مرغوب و آفتابديده است كه مىتواند تن را حرارت بدهد و بازسازى و راهاندازى كند. چنين زيتونى چون خود روشناست مىتواند روشنايى و جلا و حيات دهد.
سير
سير موجب تقويت تن و بنيه مىگردد و از گرفتگى عروق و تَصَلُّب شَرايين يعنى از سخت و باريكشدن بافت رگها جلوگيرى و جريان خون را در رگها تنظيم مىكند. گرفتگى عروق، رگها را مسدود و گردش خون را به خطر مىاندازد.
سير در پايينآوردن فشارخون و در درمان التهابها و زخم معده مؤثر است.
تن براى آنكه از سير بهره ببرد، بايد آن را در دهان جويد و براى فرار از بوى بد دهان، نبايد آن را سالم قورت داد كه در اين صورت مفيد فايده نيست. تن به غذايى اذن دخول مىدهد كه جويدن آن با دندانها را حس كند و بلعيدن غذا بدون جويدن، تحميل و سلطهسازى به تن است.
بوگرفتن دهان از سير، مىتواند نشانهى ناسالمى يا آلودهبودن معده باشد. سير در معدهى بيمار و درگير رسوب مرده به افزايش بو منجر مىشود. معده اين خاصيت را دارد كه اگر سالم و پاك باشد، بوى بد را دفع مىكند.
خوردنِ روزى يكعدد سير، بدن را ضدعفونى مىكند.
پياز
پياز نشاط و شادابى مىدهد و خستگى را از تن مىزدايد. درد گلو را تخفيف مىدهد. مصرف روزانه مقدار كمى پياز، ميكروبهاى بد بدن را از بين مىبرد.
خاصيت غالب پياز اين است كه گيرندگى تن و قدرت جذب ذهن را تقويت مىكند و فرد مىتواند عمليات انتقال سيگنالها و دريافت پيامها را بهتر انجام دهد.
براى برطرفشدن سوزش ادرار مىشود از سير يا پياز استفاده كرد و مصرفِ اين دو به تناسب، ضررى ندارد.
مصرف پيازهاى درشت مناسب نيست. پياز بايد مانند پيازچه يا تربچه كوچك باشد. بهتر است پياز تند باشد؛ اما پيازِ تند را بايد بهگونهاى مصرف كرد كه به لثهها فشار نيايد.
گردو
گردوهاى پوست كاغذى كه درشت و نرم و نازك هستند و مغز فراوانى دارد كه بهراحتى از پوست جدا مىشود، چون بسط دارد، چربى سرشار آن حتا مىتواند ضدسرطان باشد، اما گردوهاى ريزى كه سخت شكسته مىشود و مغز كوچكى دارد، چون مُمسك، يبس و قبضىاند، بهرهمند از چنين خاصيتى نيست و خريد آنها اسراف مال است.
گردو با آنكه از مغزهاى چرب است، روغن عفيف آن، خود خاصيت چربىشكنى دارد.
مصرف آرد پوست گردو بهترين كيميا براى اقتدار تن است. مانع از پوكى استخوان مىشود و مفصلها را مستحكم مىكند و توانايى جنسى را افزايش مىدهد. مصرف آن نياز به تجويز خاص دارد تا معده و گوارش را به اختلال نكشاند.
نمونهاى از تغذيهى افراد ضعيف
فرد ضعيف نمىتواند كاهو بخورد. كاهو همانند كافور است و فرد ضعيف را سست و بىجان و جنگى مىكند. در پادگانها و سربازخانهها مىشود بهجاى كافور به سربازان كاهو داد.
براى تقويت تن مىشود مقدارى خاويار تهيه كرد و شبى يك قاشق از آن مصرف كرد. ميگو و نيز گوشت تمامى يا نصف يك راسته يا فيله را يكجا مصرف كند، اما گردن، سردست يا ران براى او مناسب و توانبخش نيست.
در ميان سبزىها تره، ريحان، ترب و گل كلم بوتهاى را كه خوشخوراك است، تقويتكننده است، اما نعناع و شاهى چنين نيست. مىشود به جاى نان از همين سبزيجات استفاده كرد.
در اين برنامه بايد هفتهاى يكى دو بار ـ نه هر روز ـ عسل خوب و طبيعى و نيز انجير نرم يا پودرشده با آسياب با شير كم يا چاى يا آبى كه كمى ولرم باشد و عسل يا انجير را رونده سازد، استفاده كرد كه از بهترين تقويتكنندههاست.
تغذيهى جنين از مادر
تغذيهى جنين از مادر از طريق جفت و بندناف و متأثر از مايعات درون رحم است؛ به اين معنا كه بعضى از بيمارىهاى كودك، مانند زردى و يرقان، به علت وجود عفونت در مايعات درون رحم است كه خود، معلول تغذيهى ناسالم مادر است. اين امر ضرورت توجه مادر به تغذيهى خود و داشتن برنامهى غذايى متناسب را مىرساند تا بتواند فرزندى سالم داشته باشد.