فصل دهم: بهداشت خواب
فصل دهم: بهداشت خواب
زندگى خوب نيازمند خواب خوب، با كيفيت و كافىست. از راههاى تقويت و ارتقاى درك حواس و هوشمندى و كارا در نضج و سلامت ساختار تن و انرژىبخشى به باطن و محتواى درست قلب و نشاط جان، تنظيم خواب و داشتن خواب مناسب، راحت، بهاندازه و كافى، بهموقع، بدون اختلال و هماهنگ با ساعت طبيعى و بيولوژيك تن است.
خواب، يكى از مهمترين صفات حس است. حواس و تصرف ظاهرى تن با خواب به افول و ضعف مىرود و حواس باطنى مىتواند رونق بگيرد.
خواب مىتواند به فرد حس، احساس و توانمندى و امداد و از همه مهمتر بُعد بدهد؛ بُعدى كه به او رغبت يا كدورت وارد مىكند.
خواب بد مىتواند انسان خوب را بد كند و خواب خوب مىتواند فرد بد را خوب و برخوردار از حال خوش كند.
افراد بدخواب درگير ركود حافظه و سستى ادراك و مبتلا به بدفهمى و ضعف در هشيارى مىگردند و در آنها توان آموزش، استجماع و استحضار معلومات و جستوجو ميان ذخيرهى آگاهىها ضعيف مىگردد.
اگر كسى بتواند خواب خود را مناسب گرداند، و در محيط پاكيزه و مناسب براى خواب عميق به خواب رود، حس وى قوى و در نتيجه، حافظهاش هم تقويت مىشود و اين ابزارهاى كسب آگاهى و محتوا براى او پركارآمد مىگردند.
انسان بايد به موقعيتى برسد كه بداند با چه ابزارى مىتواند بيشترين ارتقا، پيشرفت و توسعه را در كمترين زمان با اندك هزينه و به آسانى داشته باشد، نه با زحمت و سختى. براى نمونه ابزار قلب و دل مىتواند انسان را به آگاهىهاى هجومى و حكمت ايتايى برساند. يا يكى ديگر از ابزارهاى در دسترس، خواب مناسب و بهداشتىست كه با تنظيم و بالانس آن، مىتوان حس و هوش را با آن تقويت كرد و صيقل داد. با تقويت حواس و سبكبارى و صفا مىتوان به جايى رسيد كه تمام مشاهده شد و حتا پشت سر خود را ديد، بلكه به رؤيت پديدههاى معنايى و مجرد رسيد كه به انبوه و تنوع با ما زندگى مىكنند.
مىشود مهارت خوب خوابيدن را آموزش ديد تا حس را تقويت و روان را در ابعاد فراوانى كه دارد، از بيمارىهاى روانى بهخصوص از اضطراب، افسردگى و مشكلات فراموشى و آلزايمر سالم و از قضاوتهاى نادرست نگاه داشت و شادابى سلامت تن را حفظ كرد.
بهداشت خواب، ارتباط مستقيم با پاكسازى فكر و انديشه و ارتباط سالم با اسم ربّ دارد و افكار غمآلود، ناراحت و مصيبتديده و مبتلا به كدورت و بغض يا كردار ظالمانه يا رفتارهاى لجاجتآميز به فرد اختلال خواب مىدهد. افراد غمزده بهطور غالبى به حالت گرد و درهمرفته مىخوابند.
افرادى كه ربّ خود را با ستمورزى غضبناك مىكنند، از طرف او به موقعيتى مبتلا مىشوند كه براى آنان ريزش و از دسترفتن موقعيتهاى خوب، سوز و درد و بىخوابى را در پى دارد.
از عاملهاى عمدهى كاهش عمر، بدخوابى و خوابهاى نامناسب است. زودپيرى و زودميرى، از عوارض بدخوابى و خوابهاى داراى اختلال است. خواب نامناسب و خوراك بد موها را زودتر از موعد سفيد مىكند.
خواب و آگاهى
پژوهشهاى آكادميك نشان مىدهند ميان كيفيت خواب كه با خودمراقبتى تأمين مىشود با سلامت جسمى و روانى، رشد ذهنى و تقويت فرايندهاى شناختى، تنظيم و تعادل هيجانى، چابكى و نشاط فيزيكى و عملكرد ورزشى، تأمين آرامش عميق روان و آرامشدن تن، بازسازى حياتى تن، بهينهسازى عملكرد سيستم ايمنى، سلامت و تقويت قلب، بهبود كيفيت ظاهر پوست و زيبايى و تقويت و ديرپيرى پوست، احساس بهتر شادى، خوشبختى و رضايت و پاداش و لذت ارتباط معنادارىست و اهميت خواب مناسب فقط در استراحت و تجديد قوا و نيرو نيست.
خواب نامناسب و با كيفيت پايين و بروز يا تشديد اختلالات خواب بر سلامت جسمانى، رفتار و بر شناخت تأثير دارد و اختلال در خواب به اختلال در يادگيرى و ناتوانى در رشد ذهنى و كاهش بهرهورى و افزايش استرس و اضطراب منجر مىشود.
خواب درهم، ناموزون، نامنظم، بىهنگام، آشفته و ناراحت، ادراك حسى و ضريب هوشمندى را كاهش مىدهد و سلامت روان و كاركردهاى اجتماعى را تهديد مىكند و موجب افت عملكرد كلى فرد مىشود. بخشى از بيمارى فراموشى و آلزايمر، از خواب نادرست ريشه مىگيرد.
اگر كسى خواب مناسبى نداشته باشد، در هر سنى كه باشد، از حس و هوش باكيفيتى بهرهمند نخواهد بود. افراد قوى در حس و هوش بسيار راحت و سريع به خواب مىروند و راحت نيز از خواب بيدار مىشوند؛ اما افراد ضعيف در حس و هوش بهسختى به خواب مىروند و هنگام بيدارشدن نيز تنى مثل نعش دارند و حس و هوش گويى مرده و در موقعيت مرگ مرزىست.
خواب ناكافى بر خلق و خوى، قدرت تفكر، كاهش حافظه و در نتيجه بر عملكرد تحصيلى بسيار مؤثر است و موجب خشونت، پرخاشگرى و بىحوصلگى مىشود.
خواب و زيبايى
تنى كه خواب مناسب، سالم و عميق ندارد نمىتواند هورمونهاى ترميم پوست را بهطور متعادل تأمين كند، در نتيجه حالت ارتجاعى و استحكام پوست از دست مىرود و ظاهر فرد، خسته بهنظر مىرسد. اين چرخه وقتى به مرور زمان درگير اختلال و كمبود مداوم خواب باشد، به ظاهر پوست آسيب مىرساند و به زودپيرى و تشكيل چروك، گودرفتگى يا كاهش ضخامت پوست منجر مىشود. خواب خوب، با سلامت و استحكام پوست و داشتن ظاهر زيبا و جذاب بهطور قابل توجهى در ارتباط است.
فراهمساختن خواب خوب و كافى باعث عملكرد بهتر مىشود و از خستگى عاطفى و تنى، عدم تمركز، خوابآلودگى و چرتزدنهاى نابجا و كمبود خواب و اختلال در عادتهاى كارى مانع مىشود و كيفيت زندگى و فعاليت را در بقيهى اوقات شبانهروز ارتقا مىدهد. چُرتهاى غيرارادى، نشانهى بيمارى و تراكم مواد زائد در بدن است. تن اگر به غبارها و بخارهاى حاصل از فضولات متراكم در تن و لجنها و مواد دفعى روده گرفتار باشد، پىآمد آن عارض چرت و خواب است. بهترين راه دفع اين مواد، حركت و ورزش است.
خواب نامناسب، سوخت و ساز تن و هورمونهاى اشتها را نامتعادل مىسازد كه با اضافهوزرن و چاقى ارتباط مهم و كارا دارد.
بهزيستى عاطفى
تأمين خواب مناسب و استراحت كافى در افزايش كيفيت زندگىِ لذتبخش و كامياب و در بهزيستى عاطفى و احساسى كاراست. بهزيستى، تجربهى راحتى سلامتى و خوشبختى و احساس خوببودن است. بهزيستى عاطفى احساس مثبت بهزيستىست كه فرد را بر كار در جامعه و تأمين نيازهاى خود از جمله عواطف مثبتى چون احساس راحتى و آسودگى، رضايت، شادمانى و شادكامى و مبتلانشدن به تجارب و احساسات منفى، چون اضطراب، افسردگى، استرس و فشار روانى، تنفر، خستگى، ملال، فرسودگى شغلى و ترس توانمند مىسازد.
خستگى عاطفى يكى از ابعاد مهم فرسودگى شغلىست كه منجر به از بينرفتن احساسات فردى مىشود. فرسودگى فردى همان تجربهى خستگى عاطفىست. نشانههاى خستگى عاطفى عبارت است از: اختلالات خواب، خستگى مزمن و حساسيت بيشتر در برابر فشارها و استرسها.
رؤياها
اهميت خوابيدن به عنوان يكى از اركان مهم سلامتى تن، افزون بر بازيابى انرژى لازم، در رؤياهايىست كه براى تن در خواب پيش مىآيد.
رؤيا، مشاهدهى پديده يا رويدادى يا تماس با پديدههاى معنايى و فرامادى يا وصول به غيب و رساندن مثال منفصل به مثال متصل در خواب را گويند.
نظام خودمراقبتى تن به اعتبار صفايى كه مىتواند داشته باشد، توانمندى مشاهدهى آينده را در رؤياها دارد. فرد كه از همراهى با تن مادى خود در ناسوت لذت مىبرد، سعى مىكند از طريق نظام خودمراقبتى خطرات و تهديدهايى تن را بهوسيلهاى مانند رؤيا به آگاهى فرد برساند تا تن را از آسيب مصون نمايد و لذت همراهى تن را برقرار و پايدار نگاه بدارد؛ تنىكه در بستر ناسوت با مجموعهاى از باورها، درستىها، كجىها، غمها، شادىها، استرسها، عذاب وجدانها، تنيدگىها، استرسها، بشارتها، بيدارىها، خوابها، روياها، ترسها، بيمها، آرزوها، اميدها، رنجها، مبارزات، پايدارىها، دوستىها، دشمنىها، صفاها، صميمتها، كينهها، بغضها، حسادتها، عشقها، خاطرخواهىها، دغدغهها، دلنگرانىها، موفقيتها و شكستهاست و فرد در تمامى اين صحنهها بايد قهرمانى حقطلب باشد. دنيا بسترىست كه هويت ازلى آدمى را آشكار مىسازد و كمال ابدى او را رقم مىزند. ناسوت و ماجراهاى گوناگون طبيعى آن همچون گذر شب و روز و فصول و ماجراهاى ارادى آن، بستر آرامش و گهوارهى كمال انسان تا زمان مرگ است و در تمامى اين موجها تن شريك غمها، دردها، شادىها و لذتهايىست كه بر فرد وارد مىشود.
براى آنكه رؤيا واقعنما باشد، بايد شرايط خواب را كنترل و محيط خوابيدن را مناسب ساخت و عوارض رؤيا را مهار كرد. براى نمونه اگر كسى شام سنگينى بخورد و ساعات متمادى به صورت پيوسته بخوابد، معدهى وى باتلاقى مىگردد و بخار حاصل از آن به مغز مىرسد و زير اين بمباران مغز، ممكن است خواب ببيند كه كسى مىخواهد او را خفه كند يا با او دعوا دارد يا سر فرزند او را ببرد.
اگر كسى در مكانى بخوابد كه ريگ و اشياى آزاردهنده و خار، مورچه، سوسك يا رطوبت دارد، مىتواند رؤياى بد ببيند. اين رؤياها تابع حيثيتهاى محيطىست. اگر فردى در باب رويا بتواند عوارض خود را كاهش دهد، رؤياهاى وى صحيح و داراى تعبير است و چنانچه فردى درگير عوارض يادشده باشد، رؤياى او مىتواند حكايت از پيشامد اين اختلال داشته باشد و به واقعيتهاى خارجى ديگرى ناظر نيست تا تأويل يا تعبيرى داشته باشد.
بسيارى از رؤياها در خوابى كه طولانى و پيوسته باشد، فراموش مىگردد. كسىكه مىخواهد رؤياهاى خود را حفظ و نگهدارى و قابل بهرهبردارى كند، لازم است خواب خود را كوتاه و زمان آن را متعدد و متناوب كند. گفتيم خواب كوتاه و متناوب بر قدرت عقل مىافزايد و و ضريب هوشى را بالا مىبرد.
رؤياهاى آشفته بهويژه آنانكه مدام در توالت محبوس هستند يا به درّهها پرت مىشوند يا به دعوا درگير شدهاند، نتيجه مواد زائد و دفعى يا عادت به ذهن يا اشتغال به كثرات و رويدادهاى محيطى و پيرامونىست. با مديريت و مهار اين سه امر مىشود روياى خوش و انبايى داشت كه آنها را در حافظه ثبيت كرد و به ياد آورد و به مصرف رساند.
هم خوابيدن و هم رؤياها بازتاب عملكرد و حال و وضعيت انسان در بيدارىست و در خواب همان براى فرد پيش مىآيد كه در بيدارى داشته است. فرد مبتلا به دروغزنى، رؤياهايى دارد كه صادق نيست و او را به انحراف مىبرد و فرد راستگو بهرهمند از رؤياهاى صادق مىگردد. فرد برخوردار از رزق حلال، خواب و رؤياى متناسب و فرد مبتلا به مصرف حرام خواب و رؤيايى متناسب با مصرف نابجاى خود دارد. انسان عادى و تنمند كه فقط در پى خور و خواب و شهوت يا مبتلا به انواع بيمارىهاست، در خواب نيز عائدى جز همين امور ندارد. بعضى در رؤياهاى خود افرادى را مىبينند كه در گذشته بر آنها يا چشمشان مكث و درنگ يا با آنها رويدادى داشتهاند.
وارون آن، خواب محبوبان و افراد برخوردار از انباى الاهى و نزولات ربوبى كه علمى و آگاهانه و تابع ارادهى حقتعالاست و زمان مناسب آن نيز برخوردار از تعيين الاهىست، پيونددهنده با ادراك باطنىست و باطن آنان از خواب شكوفايى و ظهور روزانه مىگيرد و فرداروزشان با شبشان ساخته مىشود.
پرخوابى
سن و سال و كهولت در ميزان خواب كافى و خوب تأثير دارد، ولى در ايجاد اختلالهاى خواب، تأثير مستقيمى ندارد. نوزادان تا يكسالگى حدود 16 ساعت، كودكان از دو سالگى تا 12 سالگى حدود 12 ساعت، نوجوانان حدود ده ساعت و بزرگسالان حدود هفت تا نه ساعت بهطور نسبى به خواب نيازمندند. اين نياز نسبىست و در بعضى تنها كمتر و در بعضى بيشتر است.
پرخوابى خطر بيمارى قلب و عروق يا حملهى قلبى را به همراه دارد. بعضى از افرادى كه در خواب سكته مىكنند، به دليل پرخوابى آنها بوده است.
پرخوابى، همانند پرگويى، پرخورى، مصرف مال حرام، غبطه، حسد و خودخورى و مواجهكردن خود با اين پرسشها كه چرا من و چرا او، اشك چشم را خشك مىكند و دل را با ابتلا به قساوت مىميراند.
پرخوابى و خواب زياد همانند خواب گسترده و ممتد در روز و بىخوابى در شب، منجر به سستى مغز و ضعف اعصاب و تباهشدن عمر مىشود.
اگر كسى پرخوابى يا تنفس ناآرام دارد، ممكن است اختلالى در كبدش پيشامد كرده يا گرفتار ضعف اعصاب باشد.
فرد پرخواب چون ضعف در اراده دارد، لازم است آن را با ورزش و نرمش برطرف كند. همچنين بايد ميزان چربى و قند خود را تست كند. از ماست، خيار، لبنيات گاوى و نعناع مصرف نكند و اجازه ندهد انرژىهاى منفى به او وارد شود.
بىخوابى
بىخوابى فراوان يك بيمارى و اختلال خطرناك است و سيستم طبيعى تن را ضعيف مىگرداند و چون بدن نيازمند خواب است گويى مرگ مرزى دارد.
براى تنظيم خواب و خوراك بايد اهل فكر و انديشه بود و متفكر شد. افراد غمزده، مصيبيتديده يا منتظر اعدام نه خواب دارند و نه خوراك و انديشههاى بد مانع از خواب و خوراك مناسب آنان شده است.
فقر، چون مىتواند نوميدى و يأس آورد، هم مىتواند عامل خوابآور باشد و هم اگر فقر و نوميدى حاصل از آن شدت بگيرد، چون احساس نوميدى و يأس بيشترى به فقير دست داده است، مىتواند موجب بىخوابى او گردد. اين عارضه زيانبارتر از خوابآوربودن آن است؛ زيرا خواب براى فقير آرامشبخش و تسكيندهنده است، در حالىكه بىخوابى براى وى زيانبار است و موجب تشديد عوارض فراوانى مىگردد.
همچنين افرادى كه به نوعى خيانت آلودهاند عارض معصيت و فساد آنان اين است كه نمىتوانند خواب راحت، خوش و شيرين داشته باشند و به پريدن در خواب مبتلا مىشوند. علت پريدن آنها در خواب، دخالت و تأثير پديدههاى معنايى مانند شياطين و نيز شياطين معروف به بختك خيالىست كه با خيانت وى توان جذب به او را مىيابند و مىتوانند بر وى مسلط شوند و با آزار وى و دخالت در زندگى او نمىگذارند به تصميمهاى درست، خوشى، رضايت و شادمانى برسد؛ يعنى شياطين مسلط، حيرانى و استهلاك به آن خائن مىدهند. اختلال خواب چنين كسى زمينهى بروز بيمارىهاى فراوانى در تن او مىگردد.
نداشتن احساس امنيت، استرس، اضطراب و ترس از ديگر عاملهاى پريدن از خواب است. ناراحتى و غم يا فراق نيز از عاملهاى اختلال در خواب است.
نداشتن تنوع و تناسب غذايى و نگهنداشتن اندازه در خوراك و ابتلا به پرخورى يا كمخورى و نيز ضعف در نظم خوابى و نداشتن خواب نظاممند از عاملهاى اختلال در خواب است. سوءتغذيه و نداشتن تناسب غذايى مىتواند عامل بىخوابى و چرت گردد.
كمبود خواب با افزايش ميل به غذاهاى چرب و شيرين در ارتباط است.
رابطهى مصرف حرام با اختلال خواب
مصرف حرام، اعم از مال حرام و خوردن رزق ديگران به ستم و تجاوز، حرف حرام و فكر حرام، هم بىخوابى مىآورد و هم آشفتگى رؤيايى يا رؤياى دفع و دستشويى يا خوردن قورباغه و پىآمد چنين قبض و چسبندگى حرامى، عمر مصرفكننده كوتاه مىشود و آنچه به حرام و به فساد جمع شده نيز نه خير است و نعمت و گوارا و نه ماندگار و داراى ظرفيت بقا.
فردىكه در طول چندماه حتا يك رؤياى خوش و ملكوتى يا هشداردهنده يا آگاهىبخش ندارد، به احتمال زياد آلوده به مصرف حرام شده است.
با مصرف حرام، نهتنها خواب خوش و راحت و رؤياهاى آگاهىبخش، هدايتگر يا خبردهنده، كه عباداتى همچون نماز و ذكر نيز فاسد و هدر مىشود و راه توسعهى باطن و وصول به آگاهىهاى هجومى و معرفتى و غيب بهطور كلى سدّ و بسته مىگردد. وارون آن رزق حلال و طيب، هم خواب خوش و هم صفا و عشق و حتا خداوند را به رؤياى فرد مىآورد.
براى داشتن رؤياهاى خوش نه حرام و نه آلودگى نبايد در تن باشد. يبوست و انباشتگى مواد زائد در معده هم غذا را فاسد مىكند و هم عملكرد مغز را مختل و گاه تعطيل مىكند و مديريت تن از مغز گرفته شده و به معده واسپارى مىگردد؛ زيرا تمامى انرژى و عملكرد مغز معطوف معده مىگردد و مغز با اين توجه مضاعف، خود را مسؤول و پاسخگو به معده مىشمرد تا بتواند حركت و قدرت آن را تأمين كند. معدهى سبك، جوان، قوى، تازه و بهرهمند از مواد تازه و زودگذر و مصون و ايمن از سلولهاى مرده و مرگبار مىتواند از توليد فكرهاى نو و ايدههاى شفاف و رؤياهاى خوش حمايت كند.
استرس و هيجان
اختلال استرس و هيجان پس از سانحه، مىتواند موجب اختلال خواب مانند بىخوابى مىشود و بهصورت منفى در رؤياها بروز مىكند. همچنين گروه خونى O گروه پراسترس هستند.
انسان در مركز بحران ناسوت قرار دارد و بهسختى و تحت فشار و زير انواع سلطهها و با سلب بيشتر آزادىها بهسوى پروردگارش در سير است. اين فضاى زيستى، انسان را كوچك، سرخورده و مأيوس مىسازد و به او اضطراب مىدهد. اضطراب، افسردگى و محدوديت حركتى از عاملهاى مهم اختلال در خواب است.
استرس و فشارهاى زندگى، تحريكپذيرى و عصبانيت، افسردگى، اضطراب و بيشفعالى، هم خود منبع اختلال خواباند و هم اختلال خواب عامل پديدآمدن اين اختلالهاى روانى و نيز تشديدكنندهى اختلال دوقطبى ( افسردگى ـ شيدايى )ست.
عمر انسان در شرايط فشار و استرسِ پايدار و در مواجهه با كثرتها، كوتاه مىشود. استرس و كثرتى كه امروزه به جان انسانها افتاده است، چيزى از مرگ تدريجى كم ندارد. شخص بهخاطر اينكه هر روز نميرد يا كشته نشود، هر روز در شرايط فشار و استرس و زير آوار كثرتها مىميرد.
سرايتپذيرى استرس
استرس حالتى سرايتپذير و انتقالى دارد و استرس در يك نفر مىتواند ديگران را كه در محيط استرس نيستند، دلاشوب و درگير عوارض استرس گرداند.
مديريت استرس
از راههاى مديريت استرس و فشار روانى، بهرهمندساختن فرد مبتلا از حمايتهاى اجتماعىست كه به وى حس امنيت و شايستگى و توان بسط و گشودگى مىدهد و به او كمك مىكند تا به چالشهاى پيش رو كارآمدتر پاسخ دهد.
حمايت اجتماعى به عنوان يك درمان مؤثر با افزايش عزت نفس و كرامت، براى بهبود انعطافپذيرى استرس عمل مىكند كه ممكن است در مقابله با خستگى عاطفى و نيز خودارزيابى منفى مفيد باشد و موجب كاهش فرسودگى، افرايش توانمندى، فراوانى كفايت فردى، انجام بهتر فعاليتهاى روزانه، بالارفتن كيفيت زندگى و احساس بهتر از زندگى گردد.
افراد داراى عزت نفس بالا در موقعيتهاى استرسزا احساس خودارزشمندى بالاترى دارند و اين احساس، آنان را از اثرات مخرب استرس در امان مىدارد.
اگر نياز به عزت نفس با حمايتهاى اجتماعى ارضا نشود، نيازهاى گسترده مانند نياز به پيشرفت و درككردن محدود مىماند و علايمى نظير افسردگى، بىاشتهايى عصبى، اضطراب، خشونت، رفتارهاى جنگجويانه و كنارهگيرى روانى اجتماعى بروز مىيابند.
هنگام استرس تن مصرف فراوانى از زينك ( روى )، منيزيوم و ويتامينهاى ب 5، ب 1 و ب 6 و ويتامين سى دارد. اين ويتامينها در مديريت استرس مداخله دارند. ويتامينها تركيبات آلىاند كه از طريق مواد غذايى و نور خورشيد جذب مىشوند و تن بهطور غالبى توان توليد آنها را ندارد. ويتامينها را مىشود با رژيم غذايى متنوع و متعادل دريافت كرد كه حاوى مقدار زيادى ميوه و سبزيجات است.
زينك ( روى ) در عدس، لپه، لوبيا، گوشت، زردهى تخممرغ، آجيل مانند گردو و بادامزمينى بوداده، تخم كدو، غلات كامل و محصولات لبنى مانند ماست است.
كمبود روى باعث ضعف سيستم خودايمنى تن و ابتلاى مكرر به بيمارىهاى ويروسى و عفنى مانند سرماخوردگى و آنفولانزا، كاهش اشتها، كمخونى، كاهش وزن، اسهال و كندبودن روند بهبود زخمها مىشود.
منيزيوم در تنظيم قند خون، كاهش استرس، كاهش وزن، سلامت استخوان و بهوبد خواب كارآمد است. كمبود آن مىتواند منجر به پوكى استخوان، ريزش مو، خشكى پوست، بىقرارى، افسردگى، بىخوابى و مشكل در تمركز شود.
منابع منيزيوم عبارت است از موز، اسفناج، لوبيا، تخمهى كدو، شير، انجير خشك، سيبزمينى با پوست، مغز آفتابگردان و دانهى كنجد. مصرف بيشاز اندازهى آن احتمال اسهال و استفراغ را افزايش مىدهد.
ويتامين ب 5 ( پانتوتنيك اسيد ) براى توليد انرژى و هورمونها لازم است. در گوشت، شير، تخممرغ، گوجه فرنگى و سبزيجات برگپهن وجود دارد.
ويتامين ب 6 ( پيريدوكسال ) براى تشكيل سلولهاى قرمز مؤثر است و كمبود آن موجب كمخونى مىشود. موز و آجيل حاوى آن است. توجه شود موز براى معدهى خالى مناسب نيست و آن را سنگين مىكند.
ويتامين سى براى ترميم زخم و تشكيل استخوان و جذب آهن مفيد است. كمبود آن منجر به مشكلات عصبى مىشود. مرغ، تخممرغ، ماهى، محصولات لبنى و غلات از منابع آن هستند.
مصرف گوشت ماهى كه بهطور غالبى تازه نيستند، توصيه نمىشود. ماهى در صورتى تازه است كه وقتى پوست آن با انگشت فشار داده شود، پوست پايين نمىماند و بالا مىآيد. بهتر است آن را با سير و ماست پروريد تا بوى آن كه براى تَن مشمئزكننده است، مهار شود. افرادى كه درصد مردگى پوست آنان بالاست، پوست آنان همانند پوست ماهى مرده و مانده، با فشار انگشت، كشش و برگشت ندارد. گوشت ماهى برآمده از آب و نمك است و ذوبكننده و فاقد عيار بالاست و نمىتواند جاى مصرف گوشت قرمز را براى فرد سالم بگيرد.
استرس مثبت
استرس داراى موقعيت مثبت نيز هست. نمونهى آن درد و رنج حاصل از زمان امتحان براى دانشآموزى كه كه كمكارى و اهمال و امهال نداشته است كه باعث تمركز فكر و افزايش قدرت و توان او مىشود تا امتحان را با كيفيت بهترى انجام دهد.
با ايجاد استرسهاى مديريتشده و موقعيتهاى ترسزا كه هول و ولولهساز و دلآشوبگر است مىتوان حافظهى بعضى از افراد مبتلا به فراموشى را بازيابى كرد يا مشكلى روانى را از او برطرف ساخت.
مشاغل فرسودهساز
پژوهشها نشان مىدهد كار در شيفت شب موجب مىشود افراد شبكار كيفيت خواب پايينترى داشته باشند و خواب آنها همراه با اختلال است و كارشان را با كيفيت كمترى انجام مىدهند و چنين كسانى درگير فرسودگى شغلىاند.
بعضى از مشاغل، به حس و هوش آدمى آسيب وارد مىكند. كارهايى كه در اعماق زمين انجام مىشود و كار در شيفت شب كه اختلال در ريتم شبانهروزى و ناهماهنگى ساعت داخلى تن با برنامهى چرخهى طبيعى خواب و بيدارىست، باعث سستى ذهن و فراموشى مىگردد.
شيفتهاى كارى بر ريتم شبانهروزى خواب و بيدارى كه ساعت داخلى بدن ناميده مىشود، تأثير دارد. افراد با شيفت شبانهى طولانىمدت يا كسانىكه برنامهى كارىشان نامنظم است، بيشتر اختلال در خواب دارند.
فرسودگى شغلى و بىخوابى رابطهاى دوسويه دارند و در طول زمان بر همديگر تأثير مىگذارند.
فرسودگى شغلى باعث تجربهى علائم روانى ـ تنى، مشكلات هيجانى، مشكلات نگرشى و مشكلات رفتارى مىشود. بىخوابى بيشتر در كسانى ديده مىشود كه از فرسودگى شغلى رنج مىبرند. فرسودگى جسمى و روانى از علائم اصلى فرسودگى شغلىاند.
كار در معدن كه در اعماق زمين انجام مىپذيرد و هم از پوشش خاك و عملگرهاى آن تأثير مىپذيرد و هم بهخصوص در ارتباط با كار با مواد منفجره سطح اضطراب بيشترى دارد، چنين است. اگر حيوانى اهلى براى مدتى در اعماق زمين برده شود، ناآرام، چموش و وحشى مىشود. همچنين است كارهايى كه در شيفت شب انجام مىگيرد. حس و هوش افرادى كه خواب شبانه ندارند سبك و سست مىشود.
بىاشتغالى و اختلال خواب
جوان اگر بيكار شود، پى هوا و هوس و خوشگذرانى يا پرسهزنى مىرود، بهويژه در اين روزگار اگر به خودرو دسترسى داشته باشد، و پير چنانچه بيكار باشد، هم اختلال خواب مىيابد و هم با خداوند درگير مىگردد؛ اگرچه تسبيح بيندازد و ذكر بگويد؛ چراكه در پيرى، وهم در او قوى، نيرومند و كارا مىگردد و او را به كار مىگيرد.
وهم به فرد پير حب بزرگى و ميل به تلاش براى گرفتن مقام به هر بهايى اگرچه به درگيرى با خداوند و دين او مىدهد. او دوست دارد مرتب از او تعريف و تمجيد شود و در هرجايى بيشترين احترام و بزرگداشت را نسبت به وى داشته باشند؛ بهگونهاى كه اگر كفش او ديرتر جلوى پاى وى جفت شود، ناراحت مىشود و ابرو درهم مىكشد و رفتار نامتعارف و غيرعادى از او سر مىزند. فرد وهمى وسواسى، افراطى، تفريطى، شكاك و بددل مىشود. چنين كسى حتا در لحظهى مرگ مىخواهد در دنيا باقى باشد و براى ماندن در دنيا به جنگ با خداوند مىرود و هرچه هم تلقين شود، زبانش تهليل نمىگويد. مسلمانىِ چنين كسى يدككشكردن اسلام بوده است. چنين فردى مردمى نمىتواند باشد. مردمىبودن يعنى در ميان مردم و با مردم بودن و همانند مردم، نداشتن اعوجاج، ناراستى، نامتعارفى، تجسس و فضولى كه نوعى وحشىبودن در هوشمندىست و مبتلانبودن به قبضى و دگمىست.
خوابِ گرسنه
همانطور كه خوابِ پس از پرخورى خوب نيست، خواب همراه با گرسنگى نيز خوب نيست؛ زيرا رؤياهاى آشفته و خواب پرتشويش به سراغ شخص مىآيد.
اگر كسى بهطور مداوم و پيوسته در زمانى طولانى رؤيا مىيند يا بهطور دائم يك رؤياى آشفته را مىبيند، همانند كسىكه مبتلا به سرفههاى مزمن است، بهنوعى بيمارى گرفتار است.
فردىكه شب را به پرسهزدن، گپزدن، وقت تلف كردن در فضاى مجازى و ديدن فيلم يا چت مىگذراند، بدترين خوابها را مىبيند؛ خوابهايى كه فقط بازتاب و انعكاسى از فضاى روانى بينندهى رؤيا و خيال متصل اوست و ناظر به واقعيتهاى بيرونى نيست.
درمان بدخوابى
حلالدرمانى از راههاى داشتن خواب خوب است. مصرف حلال، افزون بر سلامت و صفا و عشق و خدا، خواب خوش و خوب مىآورد.
افراد مبتلا به بىخوابى مىتوانند پيش از رفتن به بستر تركيب ماست و خيارى كه بهحتم رندهشده به تناسب قدرت اشتها و پايدارى معدهى خود بخورند تا تن آنان براى پذيرش خواب آمادگى يابد. آنان لازم است مصرف زعفران، سير و خرما را تا مىشود كاهش دهند و به حد ضرورت آن بسنده كنند.
مصرف گردوى تازه رخوتبخش و خوابآور است و فرد را به خواب عميق فرو مىبرد.
نازكشى، خوابآور است. فردى كه اختلال خواب دارد، اگر مورد ناز و نوازش قرار داده شود، كمكم تن وى سست مىشود و رخوت پيدا مىكند و مانند آن كه دست وى بىاختيار آويزان شده است، به خواب مىرود. فرد درگير رخوت خواب، مجارى تنفسى وى تنگتر مىشود و فرد گاه خورخور مىكند.
افراد مبتلا به پرخوابى اگر هر شب يك قاشق تركيب عسل و كنجد بخورند، خواب آنان كمتر مىشود.
استفاده از گلاب خوب كه اندكى تلخمزه است، در طبخ برنج يا همراه آب يا چاى مىتواند مانع رخوت و چرت شود.
ترياك، مادهاى خوابآور است كه در داروهاى خوابآور مورد استفاده قرار مىگيرد. پاف استنشاقى آن عرضه شده است.
بعضى از موسيقىها مانند گوشهى نازنين و مهربانى آرامشبخش، رخوتدهنده، خمارساز و خوابآورند.
چيستى بهداشت خواب
پايهى درمان اختلالات خواب، بهداشت خواب است. بهداشت خواب، مجموعهاى از رفتارها و عادات است كه بر بهبود كيفيت و مدت زمان مناسب خواب تأثير مىگذارند و از ريتم طبيعى خواب و بيدارى و ارتقاى خواب آرام و توانايى فرد براى بهخواب رفتن و در خواب خوب ماندن حمايت مىكنند تا فرد خواب كافى، راحت، آرام، مناسب و بهترى داشته باشد. بهداشت خواب به پنج حوزهى رفتارى، شناختى، محيطى، الگوى خواب و استفاده از مواد دستهبندى مىشود.
بعضى از آنها عبارت است از: برنامهريزى منظم و داشتن زمان معين براى رفتن به محل خواب، محيط خواب مناسب و تنظيم نور منزل قبل از خواب و تأمين سكوت و خنكى محل خواب، داشتن تغذيهى مناسب و پرهيز از غذاهاى چرب و حاوى كافئين مانند قهوه در ساعات پايانى روز و در طول شب، داشتن فعاليت و نرمش بدنى و تحرك مناسب و منظم در روز، عدم استفاده از گوشى و تبلت يك ساعت قبل از خواب و محدودكردن كار با آنها در رختخواب و بهكاربردن مهارتهاى آرامشبخش مانند مطالعهى كتاب پيش از خواب و تمرين تنفس عميق كه عبارت است از دم از راه بينى به مدت ده ثانيه، حبس تنفس به مدت ده ثانيه و بازدم از راه دهان به مدت دهثانيه، حالت روانى مساعد را براى شروع خواب فراهم مىكند و موجب مىشود تن در حال تجربهى آرامش به خواب رود و آرامش را از بيدارى به خواب انتقال دهد.
محيط خواب لازم است تميز و بهداشتى و عارى از آلودگى باشد. محيط زيست آلوده، خوابيدن با داندانهاى كثيف، رعايتنكردن بهداشت و تميزى لباس، رزق را كاهش و افول مىدهد. وارون آن، تميزى و نيز صفاى باطن در توسعهى رزق و افزايش آن مؤثر است.
نرمش و ورزش
براى نگهداشت و مراقبت از سلولهاى مغزى و حامل آگاهى بايد ورزش داشت كه ورزش بهترين سازنده و ترميمكنندهى سلولهاست و بايد از استرس و ناراحتى و تصميمهاى احساسى و از سر ضعف پرهيز داشت.
تصميمهاى احساسى انسان را سطحىانديش و ظاهرگرا مىسازد. ظاهرگرايى و سطحىانديشى بدترين آفت آگاهى و توسعهى فردىست.
توانمندى و قوت حواس و عملكرد ذهنى و فيزيكى متعادل و تثبيت حافظه و برخوردارى از انرژى كافى، شادابى و سرزندگى از خواب مناسب، سالم و عميق خوراك مىگيرد و تغذيه مىشود.
ورزشهاى سنگين صبحگاهى مناسب تن نيست؛ چون سلولها و عضلات بيدارى ندارند و مثل يك چتر بستهاند و كشاندن آنها به ورزش، به جاى بازشدن، آنها را مىشكند، اما بعد از گذشت ساعتى پس از بيدارشدن يا عصرگاهان، وقت مناسبى براى نرمش تن است. ورزش تا سه ساعت پيش از خواب نيز مناسب تن نيست؛ زيرا ورزش، سطح هوشيارى را بالا مىبرد.
ورزش حرفهاى مناسب تن نيست و بعد از چند وقت ممكن است قواى عقلانى و ذهنى را به افول برد و مغز نتواند عملياتهاى خود را بدون اختلال انجام دهد. از همين رو گاه از بعضى ورزشكاران رفتارهاى خلاف عرف رايج سر مىزند. ورزش حرفهاى سخت مىتواند فرد را به اضطراب و تشنج مبتلا كند.
نرمش و تحرك مناسب تن در طول روز كيفيت خواب را بهبود مىدهد.
بهترين زمان خواب
خواب مناسب، ظرايف و مهارتهايى دارد؛ مانند بستر، زمان و مكان مناسب و نور و دماى كافى تا بدخواب نگرديد.
بهترين خواب ـ اگر زياد و پيوسته نباشد ـ خواب در شب است. بهترين زمان براى خواب خوب، بين ساعتهاى ده تا دو بامداد مىباشد. شريعت بر خواب در اين ساعتها تأكيد دارد. خواب در غير اين ساعتها، حافظه و محفوظات فرد را ضعيف مىكند و صفحهى ذهن را مثل پارازيتهاى تلويزيونى آلوده مىسازد، از اينروبخشى از مسألهاى را در خاطر دارد، ولى تكهى ديگر آن فراموش شده است.
مقدار كمى خواب در روز، به علاوهى خواب ابتداى شب، بهترين خواب است. خواب در روز به اندازهى نيمساعت تا يكساعت پيش از ظهر يا بعد از ظهر براى تن مفيد است و نداشتن هيچ خوابى در طول روز آسيبزاست.
خواب پس از ناهار سنگين براى تن ضرر دارد؛ از اينرو، بهتر است خواب قيلوله پيش از ناهار باشد، اما اگر ناهار سبك باشد، بهتر است خواب پس از آن صورت گيرد. بعد از غذا، هم ورزش و هم خواب، براى تن مفيد نيست.
چنين نيست كه تمامى تنها با اوقات شب و روز بهطور يكسان هماهنگ باشند. بعضى بايد سر شب بخوابند و بعضى افزون بر آن نياز به خواب صبحگاهى دارند. آنان اگر بعد از طلوع فجر بيدار باشند و ذكر بگويند، يا براى نمازشب برخيزند، روز را با كسالت و بدحالى مىگذرانند و نشاط خود را از دست مىدهند. گفتن ذكر در اين وقت يا گزاردن نمازشب براى آنان مناسب نيست و بايد خواب خود را داشته باشند، تا نشاط روز و كيفيت كار را از دست ندهند.
زمانها و مكانها با هر تنى ارتباط و كارايى متفاوتى برقرار مىكند و هر تنى حالات ويژهى خود را دارد كه هركسى بايد آنها را بشناسد و تن خود را با آن حالتها هماهنگ سازد. يكى در شب بهتر مطالعهى مؤثر و كارساز دارد و يكى در روز. با خودمراقبتى و هماهنگى تن با اين حالتها از تفويت وقت جلوگيرى مىشود. كراهت يا استحباب شرعى در هركسى با توجه به اين صفات، حالات و رفتارها تعريف مىشود و دين در امور مربوط به تن و روان، نسخهاى كلى و يكسان براى همه ندارد. نسخههاى كلى، نظام خودمراقبتى را نامنظم و براندازى مىكند.
مكان و بستر خوابيدن
براى خوبخوابيدن، بايد به فضاى خواب توجه كرد. محل خواب بايد تهويهى مناسب و نسيم مناسب و هواى آزاد داشته باشد. چهارساعت خواب در يك محيط دربسته، ارزش نيمساعت خواب در يك محيط باز را ندارد. تنفسِ كهنه، بيشترين استرس را در خواب ايجاد مىكند. اگر كسى رؤياى آشفته و مىبيند و در خواب تشويش دارد، بخشى از آن به علت فضاى بسته است؛ بهويژه در فصل زمستان كه در و پنجرهها بسته و وسائل گرمايشى هوا را پخته مىسازد. بسيارى از اينگونه خوابها تعبير ندارد؛ چون با استرس، از بيدارى به خواب منتقل شده است. كسى كه در فضاى بسته مىخوابد، ممكن است خواب خفهشدن ببيند؛ چون هواى اطراف وى مرده و پُرتراكم بوده است. تعبير چنين خوابهايى همان فضاى بسته است.
گاهى كسى پردهها را مىكشد و در فضايى كاملا تاريك مىخواب و در رؤيا مىبيند زندانى شده و مورد شكنجه قرار گرفته است.
گاهى رؤياهاى بد مربوط به نامرغوببودن تشك و بستر است. بايد راحتى تشك و بالش را فراهم كرد. كسى كه روى تشك نامناسب مىخوابد، ممكن است خواب رانندگى در سنگلاخ و يا تصادف را ببيند. تشك و بستر نبايد سفت يا خيلى نرم يا پر سر و صدا باشد. بهترين بستر، پتوست. براى ايجاد بستر بايسته اگر از چند پتو روى هم استفاده شود تا بستر نرم باشد، نه سفت و سخت، مىتواند خواب مناسب را فراهم كند. بهترين لحاف و روانداز نيز پتوى سنگين است كه آرامش در خواب را موجب مىشود.
بايد اندازهى سينه، بازو و گردن با متكا تنظيم شود. متكا در استراحت تن كاراست. فاصلهى سر و بازوان اشخاص متفاوت است و بايد با متكاى شخصى و خصوصىشده تنظيم گردد. بعضى از بيمارىهاى مفصلى مثل آرتروزها و بيمارىهاى غضروف، به خاطر تشك و متكاى نامناسب است كه كيفيت خواب را بد، نامناسب و غيربهداشتى مىكند.
تشك پنبهاى مناسب نيست و تن را به انزجار مىكشاند.
ارتباط با هواى تازه
بهترين نوع استراحت، خواب در فضاى آزاد و ارتباطداشتن با هواى تازه است. استفاده از هواى آزاد و پاك، سبب سلامتى و صفاى باطن و آرامش روان و اعتبار و درستى ذهن و انديشه و نيز رؤياها مىگردد. هواى آلوده و محروميت از فضاى آزاد آسمان مىتواند فرد را اوهامى و درگير اختلال در عملياتهاى مغز كند.
پيشتر گفتم مهمترين طعام و غذاى انسان، هواست كه چون به شكل گاز و سرايتپذير است، مىتواند با ايجاد حركت در خون به عنوان مايعى شناور و در مادهى جامد تن، زمينهى جذب غذاهاى ديگر و اقتدار و ارتقاى باطن براى بهرهبردن از امور معنايى را فراهم كند. هوا چون غذاست، بلع ارادى هوا مىتواند براى فردى كه عادت به خوردن غذاهاى جامد و سنگين ندارد، تأمين غذايى و سيرايى آورد. سلامتى هوا پايهى بهداشت و سلامت تن است.
هواى آلوده، بيشترِ بيمارىهاى مسرى و عفونى را انتقال مىدهد. هواى خشك مىتواند عامل يبوست و هواى رطوبتى مىتواند عامل ضعف و سستى باشد.
خوابيدن در فضاى بسته و استنشاق هواى مرده و سوخته، باعث ديدن خوابهاى آشفته مىشود كه ممكن است روانشناس و مُعبّر را به اشتباه اندازد. هواى سوخته در فضاى دربسته به تن نفوذ مىكند. بهعكس اگر انسان در جايى بخوابد كه ارتباط با آسمان و هواى تازه و خوب داشته باشد، مىتواند از نزولات ربوبى بهرهمند شود.
افرادى رؤياهاى آنان تعبير غيرمحيطى دارد كه خواب آنان به آسمان اتصال و پيوند دارد، وارون آن افرادى كه در زيرزمينها ساكن هستند، مبتلا به رؤياهاى محيطى و درگير تن يا خاك زمين مىباشند و نمىشود براى رؤياهاى آنان تعابير مثالى آورد.
براى دورى از بدخوابى مىشود در را باز گذارد اگر هوا آلوده نباشد، اگرچه خواب بد كه به مرگ مرزى رسيده از هواى آلوده به ريزگرد آسيب بيشترى دارد.
خوابيدن زير سقفهاى امروزى كه ارتباطى به آسمان ندارد، اعصاب را تضعيف مىكند و تن را مىشكند و يا به آن فشار مىآورد و تن را به سستى، خستگى و نگرانى مبتلا مىكند. بايد سعى نمود در حد امكان زير آسمان به سر برد.
بايد بههنگام خوابيدن ارتباط و وصلبودن به آسمان را بهگونهاى برقرار داشت تا چشمها بتواند آسمان را ببيند و به خواب رود. فردىكه تمامى درها را مىبندد و پردههاى كلفت و ضخيم و با رنگهاى تيره را مىكشد و هواى پخته از بخارىهاى زمستانى مصرف مىكند و چشمهايش از نگاه به آسمان محروم است كه مىخوابد، آگاهىهاى ربوبى بسيارى را كه مىتواند بر او ريزش داشته باشد، از دست مىدهد. هواى پخته، باطن تن را مىميراند.
نور مناسب
تاريكى مطلق براى خواب مفيد نيست. نصب پردههاى ضخيم به در و پنجرهها براى عمر، نشاط و استراحت انسان اختلال ايجاد مىكند و راه ارتباطى انسان با آسمان و نور طبيعى را مىگيرد.
روشنايى اتاق بايد بهطور طبيعى و از فضاى بيرون و از نور ماه و فضاى آسمان تأمين شود، نه از نور حاصل از جريان برق. بايد استفاده از نور مصنوعى بهويژه در عصر را به حداقل رساند. نور لامپها حتا چراغ خواب مانند شيشهخرده بر سر فرد فرو مىآيد و به قواى مغزى آسيب مىرساند و باعث ضعف اعصاب مىشود.
ساعت داخل تن اگر بهاندازهى كافى در معرض نور طبيعى قرار گرفته باشد، مىتواند وقت بيدارى را به فرد اعلان كند و او را بدون نياز به آلارام و زنگ هشدار، بيدار كند. نور طبيعى بهويژه استفاده از نور آفتاب در طول روز، ساعت درونى تن را تنظيم مىكند.
طهارت و پاكى
اگر كسى در بيدارى رعايت طهارت و وضو را نمىكند، دستكم براى رفتن به خواب، وضو و طهارت را رعايت كند. وقتى كسى بدون وضو و طهارت به خواب مىرود، بهجاى ظرفيت امور ربوبى و الهامات، با ظرفيت خاطرهها و هاجسههاى ذهنى وارد خواب مىشود و چنين كسى برخوردار از زمينهى انتقال و ابتلاى به بيمارىهاست.
همانطور كه تن در خواب زودتر به سرماخوردگى مبتلا مىشود تا وقت بيدارى، چون تن اقتدار لازم را براى خودمراقبتى از خويش در خواب ندارد، كسىكه با وضو و طهارت به خواب نمىرود، اقتدار باطنى وى ضعيف مىشود و زمينه براى ورود مشكلات به وى آماده است و بعد از خواب و در طول روز احساس استرس و التهاب دارد. چنين كسى در پيرى زمينهى بيشترى براى ابتلا به رعشه و لغوه در اوست.
در تحليل اين رويداد مىشود گفت: هر پديدهاى مرتبهاى از باطن، به نام « دل » دارد. پديدهها در دلهاى خود يا با هم مشابهت دارند يا منافرت. شباهت در تمايلات دل، برخى پديدهها را هماهنگ، همسنخ و متحد مىسازد و آنان را همدلانه كنار هم مىكشاند. افراد مشابه و مسانخ به هم دل مىدهند؛ چنانكه در برابر، بعضى كه مسانختى با هم ندارند، به تنافر و تقابل كشيده مىشوند.
دلها با هم تجانس دارند و دلى كه با ديگر ديگر هويتى هماهنگ داشته باشد در طبيعت با او انس مىگيرد. براى همين است كه هركسى در پى آن است تا فردى مانند خود را بيابد. شجاع از شجاع و عالم از عالم خوشامد دارد كه زبان دل يكديگر را درك مىكنند. همكارىهاى شغلى و زندگى مشترك زناشويى از اين عوامل تأثير مىپذيرد. مرد شجاع هيچگاه نمىتواند با زنى ترسو و بزدل سازگار باشد و ميان آنان جنگ اعصاب پيش مىآيد؛ چراكه دو دل نامتجانس و متنافر دارند؛ هرچند هر دو مىتوانند از خوبان و مؤمنان باشند و تلازمى ميان اين نيست كه دو فرد خوب يا بد بايد با هم تجانس داشته باشند؛ چرا كه تنافر و تجانس به جنس و دل آنان مربوط است.
همدلى، قوىترين لايهى مشابهت را مىسازد. همدلى لايهى ظاهر و تن و مسانخت و هماهنگى در ذهن و در انديشه و نيز در باطن را شامل مىشود. اين مسانخت و مشابهت سبب مىشود فرد كمالات و ارزشهاى مشابه خويشتن را به خود بگيرد؛ همانطور كه فرد مىتواند ارتعاش و فركانس ويژهى خود را به همسنخهاى خويش انتقال دهد. اين تأثيرپذيرى، به خواستهها و آرزوهاى فرد هماهنگى و همسنخى مىدهد و دو فرد مشابه را متأثر از دريافتهاى باطنى همشاكلهى خويش مىسازد؛ شاكلههايى كه قدرت ارتعاش مشاعى دارند. اين ارتعاش مانند آينههاى درهم مىباشد و قدرت انعكاس و بازتاب را بر اساس ميزان بسط و توان بردى كه هريك دارند، مضاعف مىسازد. افكار و انديشههاى فرد و همدلىهاى وى مىتواند بازنشر جنبشهاى درونى و فركانسهاى متأثر از ارتعاش مسانخان و جذب نيروهاى آنان باشد.
انديشههاى نورانى و معنوى، خوبىها را جذب مىكند و انديشهى آلوده يا دلچركين، به صاحبان دلهاى كثيف و خبيث پيوند مىخورد.
بر اساس قاعدهى مشاعىبودن نظام ظهورى و پديدارهاى هستى وقتى ذهن شخص با يك جهت مشابهت خاص با ذهن مشاعى عالم تماس مىگيرد و بر آن تمركز پايدار و طولانىمدت، تكرارشدنى و مدام مىيابد، از آن جهت مشابهت، انرژى دريافت مىكند و افكار نيروهاى شبيه به آن را كه مىتواند خير و نيكى يا شرّ و خباثتآلود باشد، به خود التفات دهد و از آنها تأثيرپذيرى داشته باشد.
بر اساس آنچه گذشت بايد « شباهت »هاى كردارى، رفتارى و گفتارى و شبيهسازىها و همدلىها، محبتها و عشقها و نيز ورودىهاى ذهن و وجهشباهتها را كنترل كرد و باورهاى معنوى و الاهى و فراگير را به صورت قدرتمند مديريت نمود.
مراقبت از ديدههاى چشم
افزون بر رعايت وضو و طهارت براى ايمنماندن از انرژىهاى منفى، بايد چشمها را نيز از نگاهانداختن عمدى به چهرههاى مبتلا به گناه و آلودگى تميز نگاه داشت. چشمهايى كه در روز مبتلا به نگاهكردن به افراد بسيار آلوده مىباشند، اين آلودگى را به باطن فرد سرايت مىدهند و براى نمونه فرد در رؤيا مىبيند كه آلوده شده است يا گناهى را مىآورد كه به هيچوجه زير بار ارتكاب آن نمىرود.
بعضى از رؤياها متعلق به خود انسان نيست، بلكه براى چهرههايى آلوده است كه در روز ديده شدهاند و فرد در معرض فركانسهاى او بوده است و در رؤيا آلودگى او را به وى نسبت مىدهند. نگاه و رؤيت را بايد ارادى و فرنطينه ساخت. گاه نگاه به فردى آلوده همان آلودگى را به ژنها و به چند نسل بعد وى وارد مىكند و يكى از آنان را به ارتكاب همان آلودگى مبتلا مىگرداند. از اين رو نداشتن هرزگى و ولگردى يا توفيق بر كارهايى كه كمترين ارتباط را با افراد آلوده و اهل دنيا دارد، از راههاى مهم در خودمراقبتى براى مصون و پاكيزه نگاهداشتن تن و باطن مىباشد.
ديدن چهرهى فردى كه پليدى باطن دارد، باطن را دچار كدورت مىسازد و براى همين است كه توصيه به گفتن ذكر « سبحانالله » شده است تا زنگارهاى حاصل از چنين ديدارهايى برطرف شود يا فساد آنان دامنگير فرد نشود. مصرف اين ذكر همانند فيلترى كه براى تصفيهى هوا به كار مىرود، باطن آدمى را از آلودگىها حفظ مىكند. گاه بودن با فردى پليد يا همسايه شدن با او، نطفه را آلوده و فرزند حاصل از آن را به گمراهى و فساد مىكشاند؛ با اينكه هم پدر و هم مادر هر دو درستكردار بودهاند. زير آسمان ناسوت پر است از هدايتها و اضلالهاى ايصالى و ارايى.
براى در امانماندن از آسيبهاى هدايت اضلالى بايد حرز داشت و با ذكر، زرهى آهنين به تن كرد. كسانى كه در ذكر موكّل دارند، موكّل آنان در هر موقعيتى ذكرى را به آنان تزريق مىكند تا آنان را در امان بدارد.
فردى كه به خواب مىرود چنانچه در خواب جيغ مىزند يا ناله مىكند يا تعريق دارد، لازم است بىدرنگ او را بيدار كرد و از وضعيتى كه در خواب به آن دچار شده است آزاد كرد. انسان، يك جمعيت از ذرههاى مادى و لايههاى باطنىست و خواب ممكن است فرد را به هر جايى كشانده باشد، از اينرو چنانچه زير فشار و استرس رؤياها يا واردات هولناك باشد، ممكن است درگير اختلال روانى، ترس و فوبيا يا جنون شود.
گاهى يك لقمهى حرام در باطن فرد تجسم پيدا مىكند و به شكل اين رؤيا مىشود كه فردى با سنگينى تمام روى او افتاده است و مىخواهد او را خفه كند و بكشد و اثر مصرف حرام را به اشتباه به بختك و شياطين نسبت مىدهد.
پاكسازى كدورتها
انديشههاى منفى و كدورتها اگر به صورت مدام و در مدتى طولانى در ذهن و قلب نگه داشته شوند، اراده را تحت تأثير قرار مىدهد و فرد بر انجام بسيارى از كارهاى مثبت نه توانايى مىيابد نه انگيزهاى.
فكركردن به مشكلات زندگى و به پيشامدهاى منفى اگر پيوسته باشد و در پايان هر روز و پيش از خواب، زمين گذاشته نشوند و از صفحهى ذهن و دل، پاكسازى نشوند، انرژى فرد را تحليل مىبرند و او را كه ظرفى از امور منفى شده است، مسانخ با بدىها و بدها و متمايل به سوى بدها و بدىها مىگرداند. از سوى ديگر چيزهاى همجنس و مشابه يكديگر را جذب مىكنند و حفظ بدى بر احتمال پيشامد بدىها و رويدادهاى منفى مىافزايد.
چيزىكه اندك آن فراوان است و توان نابودگر و تخريبكنندهاى دارد، ناسازگارى و بدتر از آن، دشمنى و كينه نسبت به ديگران و بدتر از آن، لجاجت براى انتقامجويىست.
كسىكه در دل خود از ديگرى خرده و كينه به دل مىگيرد و از بدى محافظت مىكند و همواره آن را در دل تكرار مىكند و نمىتواند آن را فراموش سازد، بر آلودگى خود مىافزايد و چاهى مىشود كه نجاست نگاه مىدارد. چنين كسى شرّ و پليدى را به خود جذب مىكند.
بايد شبها درون خود را از هرگونه رنجيدگى و چركِ منفىبينى و بدانديشى پاك كرد و با « رضايت » و خرسندى از خلق خدا و از حقتعالا سبكبار بود.
نبايد خواب را حرام كرد و بايد انديشيد ممكن است صبحگاهى براى برخاستن وجود نداشته و فردا هنگامهى مرگ نابهنگام باشد.
ارادىبودن خواب
افرادى بهراحتى و سريع به خواب مىروند كه هوشمندى و توجه و ارادهى آنان قوى باشد. فرد برخوردار از ارادهى قوى و مستحكم مىتواند خواب را در اختيار خود گيرد و آن را ارادى سازد.
خواب منظم و عالى را مىتوان ارادى ساخت و با اراده به خواب رفت و با اراده از خواب برخاست. حتا فرد مىتواند به مدت يكربع يا نيمساعت با اراده بميرد كه البته غسل ميّت هم ندارد؛ چون مرگ ارادىست كه احتضار و فشارهاى حاصل از آن را ندارد. با مرگ ارادى مىشود مسلمان مرد.
فرد عادى آگاهىهاى خود را از طريق حافظه به دست مىآورد. واردات و القاءات وى مبتنى بر نيروى حافظه و حواس ظاهرى و نيز باطنى مانند وهم، خيال و عقل تنىست. افراد قوى كه با اراده زيست دارند، از راههاى گوناگون آگاهىِ وارداتى و هجومى و نزولى يا ارتقايى برخوردار و متنعم هستند. پايينترين مرتبهى چنين آگاهىهايى رؤيايىست كه فرد را از ظاهر به باطن عبور دهد و داراى تعبير معنوى و آگاهىهاى حقيقى و ربوبى باشد و بر دستگاه ادراكى قلب بنياد دارد، نه خيال ذهنى.
شرايط خواب
اگر مىگوييم مىشود در پنجدقيقه خوابيد و بهطور مناسب سيرخواب شد و بدخواب نگرديد، به شرط رعايت شرايط آن است. در يكدقيقه مىتوان خواب خوبى داشت و رؤياهاى آگاهىبخش ديد. خوابهاى كوتاه مىتواند رؤياهاى بلند را در خود جاى دهد. خواب خوب عامل ژنتيكى نيز دارد.
خوابى سالم و خوب است و مىتواند عميق گردد كه به حسب سن و سال و نياز تن كميت و كيفيت آن فراهم شود و فرد در مدت زمان كافى حداكثر تا دو ساعت بدون وقفه بخوابد و خوابيدن وى داراى برنامهى خواب ثابت و منظم باشد و فرد بهراحتى به خواب رود و هنگام بيدارشدن احساس نشاط، شادابى و سرزندگى داشته باشد و عملكرد روزانهى وى را از جمله در بخش شناخت و ثبات خلق و خو و رفاه فيزيكى بهبود بخشد و او را هوشيار، متمركز و فعال نگه دارد.
فردىكه بهراحتى به خواب نمىرود و با سختى و ناراحتى و با مكافات به خواب مىرود، التهاب روانى پيدا مىكند و دچار زودپيرى و كوتاهى عمر مىشود. چنين كسى رؤياهاى خود را فراموش مىكند يا رؤياهايى ناموزون، بىنظم و نامرتبط دارد. براى نمونه از خاطرات كودكى و از خانهى مادربزرگش به حادثهى روزش منتقل مىشود.
اگر كسى بخواهد عمرى طولانى داشته باشد بايد خوابرفتن خود را تنظيم و سالم كند، بهگونهاى كه سريع و راحت به خواب رود.
فرد از طريق صفاى باطن و رؤياهاى منظم و روشن خويش مىتواند لايههاى باطنى خود را بشكافد و رويدادهاى روز را به دست آورد تا در حادثهاى غافلگير نشود.
به خواب رفتن بسيار راحتتر از بيدارشدن از خواب است و فردىكه با سختى و صعوبت به خواب مىرود براى بيدارشدن سختى و ناراحتى بيشترى تحمل مىكند و گاه بدون دحالت عامل خارجى و بيرونى بيدار نمىشود.
خواب طولانىمدت و پيوسته
خواب از سازههاى سلامت تن است. خواب بايد كم و در وعدههاى متعدد باشد؛ مثل خوراك كه اگر در چند وعده خورده شود، اضافهوزن را موجب نمىشود.
بدترين نوع خواب كه حس و هوش را كاهش مىدهد، خواب طولانىمدت است. خوابهاى طولانى و دراز تن و حافظه را افول مىدهد، عمر را كوتاه مىگرداند و به ديگران حالت اشمئزاز و نفرت از فرد پرخواب مىدهد. اين حالت در اهل دنيا نيز هست و آنان حال و دل ديگرانى را كه اهل دنيا نيستند به هم مىزنند.
اصحاب كهف چون خواب و رقود طولانىمدت داشتند، كيفيت حيات آنان نازل شده بود و آنان بعد از بيدارى فقط توانستند اندكزمانى زنده باشند.
فردىكه هشتساعت مداوم يا بيشتر بدون وقفه مىخوابد، بخش عمدهاى از آموختههاى خود را به مرور زمان فراموش مىكند؛ اگرچه آنها را با سختى به دست آورده باشد.
خواب اگر بيشتر از دوساعت بهطور پيوسته باشد، ديگر خواب مناسب نيست. ممكن است فردى پنجدقيقه بخوابد و سبك شود؛ اما فردى ششساعت بخوابد و هنوز احساس خواب داشته باشد و به جاى خواب، مرگ مرزى را وارد تن خود كرده باشد كه براى قواى عقلانى و حواس بسيار آسيبزاست.
پرخوابى ( خواب زياد و نامناسب ) و خواب طولانىمدت، پيوسته، مداوم و بدون وقفه هردو زيانبار است؛ درست مثل پارازيت و سانسورى كه بخشهاى ناپيوستهاى از يك تصوير را مخدوش مىكند و يا مانند ديوارى كه آجرى از يك قسمت و آجر ديگرى از قسمت ديگر را از دست بدهد و اين، بدتر از آن است كه بخشى از يك قسمتِ ديوار را بهطور پيوسته و بدون وقفه خراب كنند؛ چراكه اگر ديوار به صورت پراكنده آجرهاى خود را از دست بدهد، ديگر ديوار نيست. خواب طولانى در آسيبرساندن به قواى ذهنى و عقلى بدتر از پرخوابىست. خواب گسترده در روز نيز براى قواى عقلانى بسيار آسيبرسان است.
بيدارشدن از خواب
وقتى فرد از خواب بيدار مىشود، نبايد بىدرنگ بستر خواب را ترك كرد، بلكه بايد نخست دقايقى نشست، نفسى عميق تازه كرد تا سلولهاى مغز رفتهرفته راهاندازى و فعّال شوند و تحت استرس و ريزش قرار نگيرند. كسىكه بىدرنگ با بيدارشدن از خواب، از بستر خود بلند مىشود، سلولهاى مغزى وى كه بهطور كامل بيدار نشدهاند، اختلال در عملكرد پيدا مىكند و مىتواند رؤياهاى خود يا نزولاتى را كه در خواب پيشين داشته است، فراموش كند يا به ضعف حافظه مبتلا شود. فردى كه اين نكته را رعايت نمىكند، ممكن است در سنين كهولت نتواند حس تعادل داشته باشد، در نتيجه نمىتواند خود را برپا نگه دارد و زمين مىخورد.
بعد از بازيابى تن، بهتر است نخست به خداوند سلام داد و گفت يا الله سلام. اين يعنى فقط خدا را عشق است و زنده باد حقتعالا.
بايد جز خداوند نخواست و جز خداوند نپوييد، بلكه جز خداوند نيافت و در مسير حق و تفكر حقانى يكهشناس بود و دانست هرچه هست، براى حقتعالاست و او باعث و وارث است و ديگر به بنده چه مربوط.
سپس بايد به خواب گذشتهى خود فكر كرد كه آيا در آن رؤيايى داشته است يا نه؟ در خواب مىشود ارتباط و پيوند خود را با ارواح و عاملهاى معنايى، بلكه با اولياى الاهى و حقتعالا برقرار كرد و همنفس خداوند شد و از اين ارتباط و پيوند بهرهى مثبت برد. اين ارتباط در درازمدت مىتواند حتا بر روى كيفيت فرزندآورى فرد تأثير بگذارد.
آنان كه بهداشت و نظم در خواب دارند، مىتوانند حادثههاى مرتبط با زندگى خود را در خواب پيشرؤيتى كنند. كسى كه با بيدارشدن از خواب بىدرنگ از بستر برمىخيزد، محتواى رؤياى خود را از دست مىدهد. اين در حالىست كه بعضى از رؤياها آگاهىهايى به فرد مىدهد كه نمىتوان آنها را با اكتسابهاى روزانه و تعليمات مدرسى التفات يافت.
ابراز عشق به خداوند
بعد از هر خواب، عشقبازى با خداوند و قربان صدقهى او رفتن و فداى او گرديدن و نازكشيدن و تعريفكردن از او به زبان خود فرد، عشق خدا و توجه به حقتعالا را به مصرف انسان مىرساند.
ذهن و قلب اگر همان ابتداى بيدارى توجه يابد و آگاه شود كه خدايى دارد و به خود تلقين كند كه خدايا قربانت بروم، چقدر دوستت دارم، تو چقدر نازى و من كه آفريده و خلقشده و ظهور تو هستم چقدر نازم، هم ذهن و هم دل بوى صفا مىگيرد و همين عشق و مناجات، كدورتها، عقدهها، كينهها و ديگر آلودگىها را پاكسازى مىكند. فرد همان ابتداى بيدارى آگاه مىشود خدايى دارد كه پاى او از روى وفا مىايستد. چنين فردى از هيچكس نمىترسد و توحيد را تعقيب و دنبال مىكند.
تن و روان از اين عشق، بوى صفا مىگيرد. صفاى اين عشق مىتواند پاككننده و تطهيرساز تن و روان از كدورتها، كينهها و عقدهها باشد. انسان با ابراز عشق به حقتعالا، تجديد عهد با خداوند مىكند؛ خدايى كه در هرجايى بهطور وفادار پناه انسان است و به او اقتدارى مىدهد كه ترس و پروايى براى او نمىماند؛ زيرا در وصول هيمانبرانگيز و حيرانساز به توحيد كه امرى بهطور دائم در سيلان، حركت و تكاپوست، بهصورت تخصصى و موضوعى، غيرى نمىيابد، بلكه خداوند چنان با بندگانش در هرجايىست كه هر بندهاى بر روى زمين بهظهور، آن به آن بهطور تازه و نو خدايى مىكند و اقتدار خدايىكردنِ ظهورى را در خود مىيابد؛ يعنى حقانيت، قدرت و عنايت خداوند را با خود تجربه مىكند. ما ظهور الاهى با اقتدار خدايىكردن از طريق نفى طمع و نفى تعين هستيم و هيچكس نمىتواند به حريم ظهور خدا وارد شود جز خود خداوند كه ولايت بر دل دارد و مىتواند دل را به ولايت خويش بىطمع گرداند. دل بىطمع، وصول به ذات حقتعالا دارد. از اين رو نبايد از زورگويى ظهورى ترسيد كه هرچه خير است از خداست و اگر شرى هم بيايد، بدون اذن خداوند نيست؛ بهويژه كه خداوند بىواسطه در هر دلى ظهور و انكشاف دارد و دلّالى و واسطهگرى در عشق با ظهور نمىپذيرد.
نفى طمع به معناى نفى طلب نيست، بلكه به معناى مصرف يكسويه و بىقاعده از انرژىها و تلاشهاى ديگرى و توقع گرفتن آنها بدون تناسب و پيوند است.
انسان تا از داشتههاى خود و ديگران فارغ نشود و حتا از سر تمامى خيرات خداوند نگذرد و برنخيزد و تمامى را نريزد، به وصول نمىرسد. براى وصول بايد نخست كششها و ميلهاى سرشتى و سيگنالهاى قرب محيطى و موجهاى اطرافش و محتواى درونى خود را دنبال كرد، نه اينكه كوششهاى تحصيلى و تحميلى را تعقيب كند.
برخى از افراد با خود حقتعالا و خدايىشدن چندان فاصلهاى ندارند. حقتعالا با هر ظهورى زفاف عشق دارد، كافىست بنده به اين عشق بپيوندد تا از حرمان جدا شود. مىگويم عاشقم بر همه عالم كه همه عالم خود اوست، نه از اوست. لازم نيست كسى براى وصول خداوند را تعقيب كند. خداوند در چهرهى هر ظهورىست بهگونهاى كه طواف هر ظهور طوافِ خود اوست. يك فاصلهى مجهول ميان بنده و خداست تا بنده در خمار خدايىبودن مبتلا بماند. براى رسيدن به خدا نيروى صفا، صميميت، صداقت و صبر لازم است. نخست بايد مشكلات ناسوت را حل كند و خود را از فقر و كمبرخوردراى و از بيمارى و اختلال و از كثرت نجات بخشيد تا بتوان وصول كامل به حق تعالا داشت. فقر، عامل بعضى از بيمارىهاى آسان، ظاهرى و آشكار است؛ همانطور كه ستمورزى بهخصوص كتمان حقتعالا و افترابستن بر او عامل بعضى از بيمارىهاى سخت و پنهانى همچون سرطان يا خودشيفتگى، خودبزرگبينى و كوچكشمردن ديگران است.
بنده غير از وصول، از حقتعالا از طريق اعتقاد به قانون محتوايى استيفاى خداوند نيز مىتواند كام بگيرد و از غمها و محنتها و از ناراحتىها و فشارها و از اضطرابها و زرنگىها و فريبها با اين اعتقاد الاهى كنده شود؛ آن هم با توجه به خداوندى كه شيرين و مهربان است. بايد مدام با خود تكرار كرد خداوند شيرين است تا آن را ملكهى جان خويش نمود و جان را به آستان انس با خداوند مهربان و عاشق رساند؛ خداوندى كه نمىشود از او ترس و خوف و دلهرهاى داشت، بلكه جذاب و جبروتىست.
اگر كسى يك چيز را بهطور مرتب بگويد، اگرچه تكرار يك دروغ باشد، آن دروغ صورت تكوينى مىگيرد و راست مىشود. همچنين تلقين در جان انسان بسيار مؤثر است و شخصيت هركسى همان مىشود كه به او تلقين مىگردد. چيزى كه به ذهن و انديشه و به دل وارد مىشود، به معناى دعوتكردن و ميهمانساختن آن رويداد است. اگر انسان پيوسته به خداوند ابراز حبّ و عشق كند، كمكم حبّ الاهى در دل انسان مىنشيند و رفتهرفته عاشق حقتعالا مىشود و نور و صفاى او را به خود مىگيرد. انسان اگر مدام بگويد خدايا دوستت دارم، رفتهرفته رنگ وحدت مىگيرد و خدايى مىشود.
خدايىبودن، فرد را بر بسيارى تفوق و برترى مىدهد و او را شاكلهاى محكم و الاهى مىبخشد. بعضى اما نه، لازم است در كورهى حادثات حرارتها ببينند و مورد لطف خداوند واقع شوند تا بيابند همهچيز از خداوند و الاهىست. غير از حب خداوند، هرچيز ديگرى كه در دل باشد، منفصل و در مسير دنيا جداشدنىست و نهايت از انسان مىريزد. با انسان جز حُبّ الاهى نمىماند، بلكه جز او نيست تا بماند. ظهور جز ظهورى وابسته، غيرمستقل و بىبهره از ذات نيست كه نه مىتواند فقير باشد نه غنى.
هر ظهورى يك سِرّالقدر يعنى يك اندازه و ميزان ناسوتى و يك پيوند حقانى معين به خداوند دارد كه كيفيت حيات و محتواى او را مىسازد. ساختار ناسوت چنين است كه سرّالقدر هم با حق و هم با باطل است و هر ظهورى برخوردار از صدق و عدل است. اين حيث حقانى همان وجه باقى ظهور است و غير آن هرچه باشد، دهر نامانا و فانىست. اين حيث حقى در هر ظهورى همانند شعلهاى كوچك در يك تاريكى گسترده و در ظلمات انبوه ناسوتى و در ميان باطلهاى آكنده سوسو مىكند و هر آن در مخاطرهى خاموششدن از ناحيهى هجومهاى مستمرّ ايادى و موقعيتهاى سلطهى باطل و خَلقىست، ولى حتا در ميانهى چيرگى باطل و در خود باطل و در هر خَلق و ظهورى خاموش نمىشود و حق همچنان در اين نظام احسن و در ناسوت اقتضا و در طبيعت آزاد، سوسو مىزند و به ظهور، عيارِ حقّى مىبخشد.
هر فردى در كش و قوس نزول و صعود به سوى معبود خود و حقتعالا در حركت است و با تعينات ربوبى خويش همواره محشور مىباشد و جز حق را در مسير خود نمىيابد؛ يعنى هر ظهور فقط همان وصول به وجود است و هرچه را هر پديدهاى مىرسد، همان رسيده وصول خويشتنِ خويش است.
كسىكه حقتعالا و كمال مطلق را مىيابد انتظار از او برداشته مىشود و از هيچ پديدهاى توقعى ندارد و در پى چيزى نمىرود، بلكه همان را انجام مىدهد كه نقد اوست. او از خود چيزى ندارد و عين فقر و فناست و تنها به حق باقىست. تنها امتياز بندهى واصل با حق اين است كه حق همه كمالى دارد و چنين بندهاى چيزى ندارد. حق بى چيزى بندهى واصل را ندارد. كسىكه از ديگرى توقعى دارد غير از آنچه شده است؛ يعنى واصل نشده و منتظر وصول است. واصل، رسيده است و دورهگردى ندارد و ولگرد و پرسهزن نمىشود و باصلابت و استوارى بر حال و نقد خويش مىايستد و همان را انجام مىدهد كه حق خواسته است و حكم اوست.
قرائت صبحگاهى قرآنكريم
لطف چشمهاى اين است كه در ابتداى صبح از قرآنكريم خوراك، انرژى، روشنايى، صفا زندگى، سرزندگى و نشاط بگيرد تا براى ديدن و رؤيت بهترينها و نگاه به حقتعالا آمادگى يابد.
ارتباط با قرآنكريم در همان ابتداى حيات دوباره و روز تازه مىتواند طعم و رنگ و روى آن روز و يافتههاى علمى فرد را نورانى و الاهى گرداند، وگرنه فرد در حرمان ممكن است بهجاى علم درست و آگاهىهاى مورد اعتبار، وهم ببافد.
استفاده از زمين صبحگاهى
در ظرف صبح، پيادهروى و راهرفتن بر روى زمين بهويژه اگر بدون كفش و با پاى برهنه بر روى خاك باشد و پا محكم به زمين زده نشود بلكه نرم بر آن قرار بگيرد، بسيار خوب و مناسب است. پيادهروى بهتر است در صبح انجام شود نه در شب. صبح، زمين و چاكراهاى آن باز است و انرژى و نشاط به انسان مىبخشد و مغز و عملكرد آن را حيات و بهبودى مىبخشد، اعصاب را محكم و وسواس را برطرف مىگرداند. وارون آن، پيادهروى شبانه، گويى انسان با نعش مردهاى همراه است كه نهتنها هيچ سرزندگى به انسان نمىدهد، بلكه او را فرسوده مىسازد.
بهتر است ميوه را صبح مصرف كرد كه حتا انرژى ميوهها در وقت صبح برخوردار از حركت و نشاط و سرزندگىست. ميوهها و زمين در شب به استراحت و خواب مىروند و برادر مرگ را در آغوش مىگيرند.