در حال بارگذاری ...
Sadegh Khademi - Optimized Header
Sadegh Khademi

فصل سوم: اختلال‌هاى معناتنى

فصل سوم: اختلال‌هاى معناتنى

تأثيرات مثبت يا احساسات منفى و اختلالات معنايى رابطه‌ى عينى پديده‌اى معنايى و فراروان و فراتن و بيرون از انسان مانند اسم ربّ با تن و روان انسان است و به مطالعه‌ى اين روابط مى‌پردازد.

هر فردى نامى حقيقى و تكوينى دارد كه نمايانگر هويت، تشخص و مسمّاى حقيقى اوست و با طبيعت، حكم و حيات منحصر او مناسبت دارد و پديده‌هاى معنايى او را با آن عنوان و نام مى‌شناسند.

پديده‌ى معنايى مى‌تواند فرشته، جن، شيطانى شرور، ميت، جادو، طلسم، ذكر، ورد، دعا، نماز و ناز يا اسم ربّ باشد.

محققان معتقدند درصد بالايى از بيمارى‌هاى متداول، اختلالات روان‌تنى‌اند؛ يعنى بيمارى‌هايى‌اند كه منشأ عصبى و فكرى و روانى و باطنى دارند و داروهاى شيميايى مربوط به تن‌درمانى بر آنان مؤثر و كارا نيست.

عامل اختلالات روان‌تنى، يا درونى‌ست كه در حوزه‌ى روان‌شناسى از آن سخن گفته مى‌شود و يا بيرونى‌ست و مربوط به پديده‌هاى خارجى و واقعيت‌ها و قدرت‌هاى ماورايى و معنايى كه به چشم و ابزار صنعتى مشاهده‌گر نمى‌آيند؛ مانند تأثير اسم ربّ، جن يا چشم‌زخم و ديگر پديده‌هاى عينى ناشناخته كه مى‌شود آن‌ها را معناتنى ناميد.

چنين بيمارى‌ها و اختلالات معنايى را نه پزشك مى‌تواند بشناسد و نه در حوزه‌ى تخصص و درمان روانشناس يا روان‌پزشك است. اختلالات معنايى منشأ و عاملى بيرون از تن دارد و بازتاب و انعكاس پديده‌اى معنايى‌ست كه دانش پزشكى، روان‌شناسى، روان‌پزشكى و روان‌درمانگرى از عهده‌ى بهبودى آن بر نمى‌آيد، بلكه درمان آن در حوزه‌ى متخصص معناگراى قدرتى‌ست.

بعضى از بدخوابى‌ها و از خواب‌پريدن‌ها يا بى‌خوابى‌ها و پاره‌اى از استرس‌ها، اضطراب‌ها و تنيدگى‌ها يا ضعف اعصاب‌ها، خشم‌ها، پريشانى‌ها، فشارها، ترس‌ها، دل‌نگرانى‌ها و دلشوره‌ها يا فراموشى‌ها و بعضى از انواع آلزايمر و قطع ارتباط با معلومات و اطلاعات پيشين، همچنين روان‌پريشى‌ها، هذيان‌گويى‌ها و توهم‌ها يا وسواس‌ها و بددلى‌ها، عامل معنايى دارد و پيشگيرى‌ها يا درمان‌هاى رايج پزشكى و تجويز داروهاى اعصاب و روان بر آن كارا نيست.

وسوسه‌ها و دمدمه‌هاى شيطانى

قرآن‌كريم نمونه‌اى از اين اختلالات بيرونى را چنين روايت كرده است :

( وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ ).

و بگو پروردگارا از وسوسه‌هاى شيطان‌ها به تو پناه مى‌برم. مؤمنون: 97.

در آيه‌ى شريفه از عامل معنايى شياطين و همزات آنها نام برده است. توان وسوسه‌گرى و انحراف‌سازى انسان از طريق خنّاسى و وسوسه‌ها و تحريكات پنهانى و دمدمه‌ها و اراده و دميدن، همزات و اغواءات حضورى شياطين است كه انسان را به تبعيت از انحراف‌ها و خطوات شيطانى يعنى به نامناسب‌هاى زندگى يك فرد و به شرور وسوسه مى‌كنند.

پناه‌بردن به خداوند به‌ويژه با ذكر بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ حرز و حصن از آسيب‌هاى پديده‌هاى معنايى‌ست و آنها را مانند پس‌زدن يك نسيم، دور مى‌كند. دين از راه‌هاى درمانى بعضى از بيمارى‌ها و اختلالاتى گفته كه علم و تجربه به آن نرسيده و تاكنون قلمروى علم نبوده است.

بر پايه‌ى روايت آيه‌ى شريفه، بعضى از اختلالاتى كه در سامانه‌ى آگاهى و عملكرد مغز پيش مى‌آيد، برآمده از اغواءات، مسّ يا قرينىِ شيطان و جن است و راه درمان و بهبودش، دفع شيطان قرين است. قرينى شيطان نفوذ شيطان در جان آدمى و تسلط بر او و كشاندن وى به حيرانى در فكر و ساديسم و خشونت‌ورزى در عمل و رفتار است.

شياطين و اجنه همانند كرم روده كه در روده لانه مى‌كند، مى‌توانند در معده و روده‌ى افراد مبتلا به معصيت و خيانت نفوذ كنند و آنها را بيمار و فاسد يا مبتلا به يبوست گردانند و يا در شؤون زندگى وى دخالت و تصرف كنند و آن را نابسامان و آشفته سازند.

ريشه‌ى ابتلا به شياطين، ضيق، تنگى، بستگى، ضعف يا آلودگى باطن و خيانت و ظلم و معصيت يا قذارت‌هاى پيشينى يا تصرف نابجا در محدوده‌ى زندگى اجنه يا نداشتن ظرفيت همراهى با آنان است كه سبب مى‌شود عامل معنايى مجاز به دفاع از خود و آسيب‌رساندن به فرد گردد. البته اگر فردى بهره‌مند از علم و دانش‌هاى حقيقى و زيبايى باشد يا بهره‌مند از قرب معنوى و ادب حقى و از محبوبى‌ها باشد، براى عامل‌هاى معنايى چون اجنه شيرين و لذتبخش است و آنان در خدمت چنين افرادى و به طواف آنان درمى‌آيند و به هيچ‌وجه آسيبى به چنين كسانى وارد نمى‌كنند؛ به‌ويژه كه عامل‌هاى معنايى در معرفت و آگاهى و در زيبايى مرتبه‌ى انسان‌هاى بسيار زيبا و آگاه را دارا نمى‌باشند. چنين افرادى كه مغزى سالم دارند، سخت‌ترين بحث‌ها را با دقت بالا تمركز مى‌كنند.

وارون آن، افراد آلوده به معصيت، ظلم و خيانت و افرادى كه رزق ديگران را به حرام مصرف مى‌كنند و يا كثيف و مبتلا به عرق تن و بدبويى، بهترين غذا را براى شياطين فراهم مى‌كنند و متأثر از قرينى و تصرف آنها، عملكرد مغز و وضعيت شناختى و نيز سلامت معنوى‌شان افول مى‌گيرد.

عرق تن و كثيفى مو براى شياطين مانند استخوان براى سگ قابل مصرف است و چنين تنى به‌ويژه اگر بى‌بهره از حرز و ذكرهاى امنيت‌بخش و گزينش بهترين‌ها و با كيفيت‌ترين‌ها باشد، حكم اصطبل شياطين را پيدا مى‌كند.

در برابر، نگه‌دارى خروس، مصرف زيتون، انجير، زعفران و عسل و نيز استفاده از زينت حنا اگرچه براى زينت پا باشد و شسست‌وشوى سر با سِدر كه خاصيت ميكروب‌كشى و پاكسازى قوى دارد، تمامى از مواد آزاردهنده براى شياطين است و زمينه‌هاى سلامت و صيانت فرد را از شيطان و دورسازى آنها تأمين مى‌كند.

پرتابگران معنايى

در نمونه‌اى ديگر، آيه‌ى زير از نفّاثات ( پرتابگران ) معنايى مى‌گويد كه مى‌توانند با الهام‌هاى الاهى خود يا از طريق ساخت رؤيا براى خيال انسان، آگاهى‌بخش يا برانگيزنده‌ى آدمى از طريق باطن گردند و مددكار و راهنما يا هشداردهنده شوند :

( إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ ).

در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مى‌آيند ( و مى‌گويند ) هان بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد شاد باشيد.  فصلت : 30.

بر اساس اين دو آيه‌ى شريفه، در ناسوت، هم مدبّران، موكّلان و حافظان فراوانى براى پديده‌هاى ناسوتى‌ست كه نمونه‌ى شناخته‌شده‌ى آن، ملايكه‌ى الاهى به عنوان نيروهاى نگه‌دارنده‌ى ماورايى مى‌باشند و هم نيروهايى‌اند كه سعى در واردكردن آسيب به انسان‌ها مى‌باشند.

نمونه‌ى شناخته‌شده‌ى امور معنايى آسيب‌رسان، شياطين‌اند. شياطين با وسوسه‌گرى در روان و ذهن انسان‌ها، آنان را به ضعف و عجز، ارتكاب كارهاى ناروا و آزاردهنده و تكرار در كارهاى خود و وسواس سوق مى‌دهند. در چنين بحران عظيمى، بهترين ابزار براى جلب نيروهاى محافظ به خود و دفع نيروهاى آسيب‌زاى باطنى و ظاهرى و دشمنان خارجى و درونى ـ اعم از حيوانات، انسان‌ها و شياطينى كه با آدمى سر ستيز دارند ـ استفاده از امور معنايى، دورى از معصيت، مصرف حق‌تعالا و ذكر خداوند مى‌باشد.

يك متخصص معنادرمانى به‌نيكى مى‌داند عامل معنايى مى‌تواند به انسان شادى، اميدوارى و جلال شجاعت و صلابت و و جمال آگاهى، علم و معرفت بخشد يا غم، اندوه، نااميدى، ترس از آينده و انواع اوهام و فشار و استرس را درون فرد به حركت آورد و بر او چيره سازد.

كائنات سرشاز از انرژى و قدرت و فركانس‌هاى آگاهى‌بخش و مربيان معنايى‌ست. براى استفاده‌ى سالم از آنها بايد موانع گيرندگى و جذب انرژى‌ها و آگاهى‌ها و فسادهاى باطن را برطرف كرد و باطن فرد تعطيل نباشد. حتا كسى فقه علمى و معرفتى مى‌يابد كه عنايت مربيان آسمانى و تعليم آنها را با خود داشته باشد. به‌صرف مراجعه به كتاب و با كتاب‌محورى محض و حرمان از مربيان آسمانى، كسى فقيه نمى‌شود، بلكه بايد هريك از اسماى الاهى مانند حىّ يا قيّوم را مربّى الاهى داشت و با تخلق به آن، آگاهى يافت.

تأثيرپذيرى عامل‌هاى معنايى از مثل ذكر چنان است كه مى‌توان براى نمونه فرشتگان را با ذكر، به تسخير خود درآورد و به استخدام گرفت. اجنه را نيز مى‌توان با ذكر به خدمت خود گرفت و آنان را به كارهاى دلخواه، مانند كسب اطلاعات و آگاهى يا انجام برخى كارهاى قدرتى واداشت.

بيمارى‌هايى همچون بى‌خوابى، افسردگى و آسم با استرس و فشار روانى به‌طور اشتباكى درهم‌تنيده است. استرس و فشار روانى مى‌تواند عامل معنايى نيز داشته باشد نه فقط عامل روان‌تنى يا تنى. براى نمونه فردى‌كه به ظلم و ستم آلوده شده است، از ناحيه‌ى اسم ربّ خود درگير آشفتگى و پريشانى مى‌گردد و كارهاى وى به هيچ‌وجه معقول و مرتب نمى‌شود و براى همه استنكار عقلى، آشفتگى، بى‌نتيجگى و تباهى دارد.

در نمونه‌اى ديگر گاه بختك يا جنى از بانويى انسى خوشامد دارد و در او نفوذ و تصرف مى‌كند و وى را مى‌آزارد و به القاءات وهمى، ترس و اختلالات ذهنى مى‌كشاند يا در تن او نفوذ مى‌كند و او را به بيمارى‌هاى گوارشى مبتلا مى‌گرداند.

شياطين و عامل‌هاى معنايى بد، اذن مى‌يابند قرين فردى شوند كه به معصيت مبتلا مى‌گردد، خيانت مى‌كند، دروغ مى‌گويد يا به‌عمد از نجاست‌ها و قاذورات مصرف مى‌كند تا از انرژى آنها اقتدار نفسى بگيرد. چنين فردى به اختلالات روانى حاصل از معاشرت و ميزبانى از اين عامل‌ها گرفتار مى‌شود. چنين اختلالاتى منشأيى از درون سيستم اعصاب و روان تنى ندارد.

از سوى ديگر مى‌شود با بهداشت خواب و كيفيت‌بخشيدن به خواب و با داشتن بيدارى سالم و سرشار از صفا، ميزبان ملائكه‌ى نزولى يا ميهمان انرژى‌هاى تجردى گرديد و از آگاهى‌ها و توانمندى‌هاى آنها بهره برد.

اجنه كه نخستين عامل‌هاى معنايى شناخته‌شده‌اند، تحت نفوذ، تصرف و دولت فرشتگان هستند و آنان اجازه نمى‌دهند هيچ جنّى با سركشى و نافرمانى از قوانين كائنات، به اذيت و آزار انسان‌ها رو آورند، مگر اينكه فردى اقدام به تسخير و آزار آنها در مسير مقاصد نفسانى و آلوده‌ى خويش كند يا به نيرنگ، خدعه، خيانت و دروغ رو آورد. در اين فرض، آنان اذن دارند با همزات و پرتابگرهاى خود كه كمترين آن وسوسه و دمدمه است به‌شكل دميدن در گوش و ايجاد وسوسه و وسواس فكرى و نيز وسواس عملىِ پى‌آمد آن و ايجاد اضطراب، ترس، دلهره و استرس، در عملكرد مغز و قدرت نعوظ يا ميل جنسى فرد متجاوز ايجاد اختلال كنند و القاءات وهمى و ضعف به وى دهند. اگر وى در اين دوران مغلوبى، نزديكى و فرزندآورى داشته باشد، فرزند او نيز درگير اختلال در عملكرد مغز و كندذهن مى‌شود.

ناسوت، دنياى تصادم و تعارض است و بايد براى حفظ خود، سپر حفاظتى و قدرت مراقبت و خودصيانتى داشت. فردى مى‌تواند با شياطين انسِ بدون آسيب داشته باشد كه مست از حضور خداوند باشد و بتواند در انس خود صاحب ناز و نياز باشد، وگرنه تعقيب چنين موضوعاتى از روى هوا و هوس مخاطره دارد. اگر او درگير مس و لمس شيطان يا نفوذ نرم وى شود، از اختلالات روانى و ضعف در هشيارى ايمن نخواهد بود و بسيار خطا، فراموشى و حواس‌پرتى خواهد داشت.

هم تن و سلول‌هاى تنى و عملكرد بد مغز و قلب تنى مى‌تواند منشأ بيمارى و اختلال گردد و هم توان پديده‌هاى معنايى و هم توان الاهى و تدبير اسم ربّ.

فردى كه از ايمان به خداوند به عنوان عاملى معنايى برخوردار نيست، ميان‌تهى، پوك و پوچ حتا در ناحيه‌ى محتواى ذهنى و عملكرد مغز است. چنين فردى كه نظام خودمراقبتى معنايى در او فعال نيست، نه‌تنها از پديده‌هاى معنايى منفى و بد، بلكه از پديده‌هاى معنايى مثبت و خيرخواه نيز آسيب مى‌بيند. او چنانچه از عنايت آگاهى يا وحى نزولى برخوردار شود، آن را با اوهام خويش و سوءظن به سوءمصرف مى‌كشاند. ايمان به خداوند و مصرف خدا استحكام و توانمندى باطنى و قدرت استجماع و تمركز و گريز ار پراكنده‌كارى و حركت در مسير قرب الاهى و انجام احكام حق‌تعالا مى‌آورد، وگرنه چنانچه فردى مانند گنجشكها مبتلا به كثرت و پراكندگى باشد كه گنجشكها يك‌جا بند نمى‌شوند و هرلحظه‌اى را در جايى و در خانه‌اى‌اند، فيروزى و توسعه‌اى نخواهد داشت.

تن انسان به حسب اقتدار و توانمندى در خودمراقبتى، كيفيت يك فرودگاه براى پديده‌هاى معنايى مى‌شود. هرچه تن و باطن آن از استحكام بالاترى برخوردار باشد، فرودگاهى گسترده‌تر و مستحكم‌تر خواهد داشت كه نه‌تنها اذن فرود به اجنه و بختك‌ها و ديگر پديده‌هاى معنايى نمى‌دهد، بلكه گاه ارواح بسيارى از افراد خوب و مؤمن را نيز نمى‌پذيرد و فقط به شخصيت‌هاى  درجه يك كه در بلندى‌هاى بلند قرار دارند، اذن همنشينى و انس و كليمى و همسخنى مى‌دهد.

پديده‌هاى نامريى و معنايى مى‌توانند در سلامت فرد دخالت كنند. شمار عوالم و پديده‌هاى معنايى بسيار فراوان است كه منبع آگاهى‌هاى وحيانى بعضى از آن‌ها را روايت كرده است.

بعضى از جنيان گاه با نفخ و دميدن يعنى با سرايت و واگذارىِ آلودگى خويش و گاه با مسّ فرد و لمس تن او، مشكلات و اختلالاتى در فرد پديد مى‌آورند. براى نمونه اجنه‌ى بسيار شرور اگر فردى براى نفوذ و تخريب او بيابند، به وى هجوم مى‌آورند و براى نمونه با دميدن در ذكر وى، آن را فاسد و فاقد اثر مى‌كنند.

داشتن استغفار، اذكار حرزى و مددگيرى از فرشتگان و توجه به حق‌تعالا، براى در امان‌ماندن از چنين نيروهاى معنايى شرور كارآمد است. سوره‌ى فلق، نحوه‌ى استعاذه و پناه‌بردن به خداوند را آموزش مى‌دهد. استعاذه به حق‌تعالا سبب مى‌شود فرشتگانِ همپا، پناه‌برنده را تا زمانى‌كه به غفلت و معصيت و ظلم نگراييده است، محافظت كنند.

همچنين جن مى‌تواند به ناموس انسانى به‌طور محسوس يا نامحسوس و در خواب يا حتا در بيدارى تجاوز كند و با جسم مثالى و لطيف خود از او با مسّ و لمس و دست‌بردن لذت ببرد. جن مى‌تواند به‌لحظه‌اى تمامى تن فرد را مسّ كند.

جفت و قرين

گاه بعضى از اموات نورانى يا تاريك و آلوده جفت و قرين كسى مى‌شوند و به او گفتن حرف‌ها و دنبال‌كردن كارها يا رؤياهايى را القا مى‌كنند كه حرف و كار خود فرد و رؤياهاى او نيست. چنين امواتى جفت و قرين فرد مى‌شوند و او از آن‌ها شنوايى و تكرار حرف يا كردار آن‌ها را دارد. آنان موج و سيگنال خود را روى موج و سيگنال اين فرد انداخته‌اند. گاهى اين كار به زور و بدون خواست فرد و همراه با تجاوز مى‌باشد و خود فرد نمى‌خواهد آن سخن را بگويد و آن كار را بكند، اما گويى جفت و قرين، او را به طرف انجام اين كارها مى‌كشاند. اموات و ارواح ظلمانى و نورانى مى‌توانند در افراد زنده اثر بگذارند.

خانه‌ى ظهورهاى نامرئى

گفتيم از امور مرتبط با وفق تن اين است كه فرد با چه كسانى ارتباط بهتر و روانترى برقرار مى‌كند و از چه كسانى آرامش يا سنگينى و سرخوردگى مى‌گيرد. اين ارتباط گاه مى‌شود كه با پديده‌ها و ظهورهاى نامرئى مانند اجنه مى‌باشد. بايد ديد باطن و دل، خانه‌ى چه ظهورهايى‌ست. بسيارى از انسان‌ها ناآگاهانه بازيچه‌ى پديده‌هايى نامرئى مى‌شوند و گاه گفته و كردارى كه دارند از خود آنان نيست، بلكه القاى پديده‌هاى معنايى‌ست.

پديده‌هاى معنايى همانند نفوذ هواى آرام در تن، در انسان حركت و تأثير دارند و اين همنشينى مايه‌ى اصطكاك و ورود شادى، غم، ترس، اضطراب، استحكام، قوت و ديگر احساسات مى‌شود و انسان را شيرين يا تلخ و يا بانشاط و يا خسته و كسل مى‌سازد. اين پديده‌هاى معنايى مى‌توانند در اعضايى مانند معده و روده‌ى انسان يا مغز و قلب او عبور كنند و آن‌ها را متأثر و درگير اختلال يا فعاليت خاص گردانند. پديده‌ى‌هاى معنايى مى‌توانند به انسان تمايل و حبّ پيدا كنند و يا انسان را دشمن دارند و بدخواه او شوند و حال خوش و سالم او را بد و بيمار گردانند.

به هر روى، ناسوت به انواع نيروهاى نامرئى و نفوذپذير در تن و روان آدمى پيچيده شده است. زندگى و حيات در چنين عالم پرمخاطره‌اى نيازمند داشتن خوراك‌ها، زره‌ها، حرزها و حصن‌هاى مستحكم معنايى و الاهى‌ست كه هيچ نيروى ضدزرهى توان نفوذ در آن را نيابد. عالم ناسوت، عالم شرور و حوادث فراوان مى‌باشد و غفلت از امور معنايى مانند مصرف ذكر حق‌تعالا و مصرف خداوند، مى‌تواند فرد را به مشكلات معنايى فراوانى مبتلا كند.

خوراك و نيز دارو و درمان مى‌تواند نورى و الاهى باشد و به انسان حرارت و قُوت معنايى دهد. اگر خداوند مى‌فرمايد :

( وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ).

و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان ( آيين ) سفارش كردند ( و هردو در وصيت‌شان چنين گفتند ) اى پسران من خداوند براى شما اين دين را برگزيد. پس البته نبايد جز مسلمان بميريد. بقره / 132 .

انسانى كه نمى‌داند مرگ وى در كجا و در چه زمانى مى‌رسد براى آنكه بر مسلمانى بميرد لازم است نه آن‌كه فقط پيوسته مسلمانى كند، بلكه بايد ماده و جوهر مسلمانى را كه سلم و سازگارى و عشق و ولايت است در نهاد و نهان خويش شكوفا كرده و مسلمانى‌كردن براى او ارادى و اختيارى شده باشد، نه از سر عادت يا اجبار و احساس وظيفه. چنين كسى به اراده بر مسلمانى مى‌ميرد و فرشته‌ى مرگ، عزرائيل براى قبض جان وى از او اجازه مى‌گيرد. اين درحالى‌ست كه قبض‌كنندگان جان افرادى كه مسلمانى ارادى ندارند، آن جان‌ها را بدون تشريفاتى مى‌گيرند، مانند كسى‌كه با اسپرىِ حشره‌كش، حشراتى را مى‌كشد.

بسيارى از انسان‌ها، بعد از مرگ، ديگر هيأتى انسانى ندارند و قالب حيوان يا حشره‌اى مى‌يابند. انسان همانطور كه لباسش را از تن در مى‌آورد، به هنگام مرگ، تن مادى خويش را مى‌گذارد و تمام تعينات ظاهرى‌اش مى‌ريزد و بدن باطنى‌اش براى او ظاهر مى‌شود كه هويت او را معرفى مى‌كند و ممكن است به هيأت حيوان و حشره‌اى بروز يابد.

اولياى خدا و انسان‌هاى الاهى و معنوى، با معرفت، آگاهى و اراده مى‌ميرند. ولىّ خدا به روح و روان و به باطن خود نگاه مى‌كند و مى‌بيند كه چه نقش و حكمى از او مى‌تواند اجرايى شود و با كدام نقش و حكم الاهى مى‌ميرد. اولياى خدا تمامى ذرّه‌هاى مادى، مجرد و فوق‌تجرد خويش را مى‌شناسند و مى‌دانند چه زمانى به اراده‌ى خويش مى‌ميرند، بلكه آنان به اراده‌ى كلى، حقيقى و قدسى الاهى پيوند دارند و تمامى باطن آنان شكوفا شده است و با اين اراده‌ى ربوبى يا ذاتى از علوم لدنى، ولايت، اسماءالحسنى، مغيبات، دانش استخاره و تعبير بهره‌مند مى‌باشند. فردى كه از چنين اراده‌اى بهره‌مند است با يك ذكر، كار يك ختم قرآن‌كريم و با دو ركعت نماز، انرژى هزاران ركعت نماز را مى‌گيرد و از تمكين و آگاهى‌هاى الاهى با عشق پاك و وحدت ناب و عارى از طمع، برخوردار مى‌گردد. اين اراده گاه در فرصت‌هايى ناسوتى نزولاتى از عاليات ربوبى دارد كه مى‌تواند به افراد عادى هم برسد و آنان را فرازمند كند؛ همانطور كه گاه شخص خداوند اراده مى‌كند نزول ناسوتى خاص داشته باشد؛ در چنين مواقعى ناگهان ناسوت به سمت صفاى ربوبى و مرحمت و شفقت همگانى مى‌رود و جنگ‌ها و آشوب‌ها و تخريب‌ها به حداقل مى‌رسد. بعضى مواقع نيز شديدترين اسماى جلالى نزول مى‌يابند.

عزرائيل فقط براى گرفتن جان مؤمنانى مى‌رود كه باطن خود را مى‌شناسند. اما غيرآنان را اگر از مؤمنان باشند، ناشراتِ عزرائيل جان او را مى‌گيرند. ملائكه‌ى الاهى توليدمثل انتشارى دارند و از آنان ناشراتى مى‌ريزد كه ادامه‌دهنده‌ى كار آنان‌اند.

تسخير ظهورات عالى

در مسير كمال و قدرت، مى‌توان از ظهورات عالى استمداد و حتا تسخير اجنه يا فرشتگان در همين دنياى ناسوتى داشت و از لابه‌لاى ماده به چنين قدرتى دست يافت. ضمن آن‌كه قدرت‌هاى باطنى مى‌تواند بدون فراهم‌كردن اسباب و به صورت مستقيم كارپردازى داشته باشد. مهم اين است كه قدرت را بر صرف اراده‌ى خود نگذاشته باشد، بلكه اراده را بر توان حق‌تعالا نهد و با قدرت خداوند و رحمت و عنايت او كار بپردازد. قدرت‌هاى ربوبى بر صفاى باطن و طهارت نفس مبتنى‌اند. بنابراين كينه و ديگر رذايل از بدترين و مسموم‌ترين موانع قدرت و استحكام است و انسان را به ضعف و سستى و پوكى مبتلا مى‌كند. انسان يا به ظاهرى خشك، سخت، خشن، زورگو، مستكبر و مستبد و خودخواه تبديل مى‌شود كه اعتقاد به حق‌تعالا و لقاى او براى وى جاذبه‌اى ندارد، بلكه در پى چيره‌شدن و از پا درآوردن ديگران براى تصرف دنياست و خود را براى آمال ظاهرى كه دارد، به رنج مضاعف مى‌اندازد، يا به باطن و ملكوت و به رحمت و صداقت و عشق و ولايت و لقا و معرفت رو مى‌آورد و محتواى معنوى براى او ارزشمند مى‌باشد.

اركان قدرت باطنى

نماز ( عبادت )، نياز ( اقتصاد ) و ناز ( محبت و عشق ) سه ركن مهم قدرت است.

در ناز لازم است تمامى قرائت‌هاى علمى و اجتهادها را آزادى داد و از استبداد و زور دور بود.

دوره‌ى كودكى و جوانى تا سى‌سالگى اگر آزاد باشد، در نيل به درون و باطن خود و وصول به اقتدار باطنى حايز اهميت است؛ زيرا فرد سبكبارتر و چابك‌تر است و بعد از آن سنگينى و كندى مى‌گيرد. طمع نيز انسان را سنگين‌بار و راجل مى‌سازد.

رعايت اين امور، اقتدار سعى كلى و عمومى به فرد مى‌دهد؛ به‌گونه‌اى كه هرپديده‌اى را مى‌توان در تسخير خود داشت و بالاتر از آن، به مشيت حق‌تعالا و قدرت خداوند و چيرگى بر ظهور نايل شد. از آن طرف، ناديده‌گرفتن الزامات زندگى سالم، به‌ويژه به‌جاى پيمودن مسير سالم قدرت، زورگرفتن، ظلم‌نمودن و خشونت‌ورزيدن، استكبارى‌شدن و طمع‌ورزى، انسان را به تلف و حرمانى ابدى مبتلا مى‌سازد.

بستر اقتدار

هر فرد يا جامعه‌اى كه بتواند قوّت ظهور را به قدرت برساند و قدرت را با حكمت همراه كند تا به ظلم و فساد و به زور و خشونت تبديل نشود و انسان الاهى حىّ و زنده را بيابد، برخوردار از سلامت زندگى و بر آوردن نياز و نماز  ناز مستحكم و به‌طور استحقاقى بهره‌مند از سعادت اخروى مى‌شود و هر انسانى مى‌يابد كه يك انسان كامل است. نماز و نياز و ناز آوردن براى كسى مناسب است كه ريشه‌اى محكم داشته باشد. بستر قدرت نيز علم و معرفت مى‌باشد. معرفت، زيرساخت اخلاص است.

عامل‌هاى معنايى را مى‌شود يا به محبت يا به توجيه يا به قهر و يا به فريب از هدف اختلال دور ساخت. براى نمونه، اگر عامل وسوسه و اختلالِ وهمى و روان‌پريشى يك پديده‌ى معنايى‌ست، مى‌شود او را با فريب يا با زجر معنايى از وسوسه‌پذير دور ساخت.

روان‌شناسى و روان‌پزشكى رايج به اختلالات معنايى و داروهاى معنوى ورود ندارد و براى همين برخوردار از برنامه‌ى جامع درمان و رويكرد كل‌نگر نيست و بعضى از اختلالات معنايى را با اختلالات روان‌تنى اشتباه مى‌گيرد، در نتيجه روش‌ها و داروهاى درمانى آن بر اين نوع اختلالات اثربخش نيست و بيمار و اولياى بيمار را خسته و درمانده مى‌گرداند.

قرآن‌كريم و رواياتِ درستى، داروخانه‌اى عظيم با داروهايى متنوع اعم از ذكر، ورود و طلسم براى درمان انواع اختلالات معنايى‌ست، ولى متأسفانه اين داروخانه‌ى معنايى طبيب كاردان و معنادرمانگر كارآزموده و متخصص در حوزه‌ى اختلالات متأثر از عامل‌هاى بيرونى ندارد.

ترتيب و ترتّب درمان در نظام خودمراقبتى

درمان داراى روش‌هاى متنوعى‌ست كه روش دارويى يكى از آن‌هاست. اين روش‌ها در نظام خودمراقبتى داراى ترتيب و ترتّب است و براى نمونه در روش درمان دارويى گفته مى‌شود دارو بر دو نوع عمده است :

  1. داروهاى رايج بخش خودمراقبتى و پزشكى؛
  2. داروهاى معنايى ( معنوى و قدسى ).

استفاده از اين دو بخش دارويى داراى ترتيب و ترتّب و موالات و پى‌درپى بودن است؛ يعنى تا درمان با داروهاى بخش نخست ممكن است، نوبت به استفاده از داروهاى معنايى و معنوى نيست به‌ويژه كه تجويز نابجاى آنها زيان‌آور است. از اين نمونه است درمان اختلال اضطراب كه فردى از آن، تظاهر ترس از ازدحام و در مكان‌هايى شلوغ يا جمع‌ها بروز مى‌كند. اين تظاهر مى‌تواند ناشى از برزن‌هراسى باشد يا از چرخه‌هاى انرژى با تراكم و حرارت و خشكى بالا يا احساس قوى امور معنايى، اما در هر حال اگر درمانِ هرسه منشأ اضطراب با روش‌هاى مؤثر در درمان برزن‌هراسى با داروهاى روان‌پزشكى ممكن است، نوبت به استفاده از روش‌هاى معنايى حتا در فردِ برخوردار از منش معنوى نمى‌رسد.

افرادى‌كه تن آنان درگير خشكى و گرمى‌ست، آمادگى بيشترى براى درگيرشدن با اضطراب دارند. چنين افرادى با مصرف سبزيجات و ميوه‌ها و گوشت شيشك نر كه
آب تن آنان را متناسب مى‌سازد و از شرايط بروزدهنده‌ى علائم اضطراب جدا مى‌كند، مى‌توانند به مديريت اضطراب بپردازند. گوشت شيشك داراى عيار بالا و از خوراكى‌هاى خوشمزه است.

تجويز نابجاى داروهاى معنايى، به‌جاى درمان، خود مشكلات و اختلالات روانى و روان‌تنى و تنى را در پى دارد. داروهاى معنايى داراى نظام دقيق و حكيمانه است كه اگر شرايط و موقعيت استفاده‌ى آن‌ها از جمله سلامت و اعتدال تن كه عمده‌ى آن به توفيق الاهى و با تأمين امنيت حاصل مى‌شود، به‌جهت شفا و بهبودى رعايت نگردد، نمى‌شود گفت فقط اين داروها بى‌نتيجه است، بلكه افزون بر زيان‌هاى تنى و ابتلا به وهم‌ها و پندارهاى فرسايشى، موجب بى‌اعتقادى و بى‌ايمانى نيز مى‌شود و چنانچه اين داروها داراى استناد به منابع دين باشد، گريز يا ستيز با دين را در پى دارد.

تغذيه‌ى معنايى تن

انسان، در صورتى مى‌تواند شاد باشد كه تن و روانش  آزار، درد، بيمارى و اختلال نداشته و سالم باشد و در كنار تنفس سالم، رعايت بهداشت خواب و ورزش و حركت فيزيكى، از خوراك‌هاى مادى و معنوى و از آگاهى‌هاى معقول و حكمى ارتزاق داشته باشد، در غير اين صورت، افسردگى، اضطراب، وسواس‌هاى افراطى كه فرد در آن خودباورى ندارد، سخت‌گيرى‌هاى بى‌مورد، خشونت و پرخاشگرى و ميل به انزوا و تنهايى دچار تن او مى‌شود.

انسان با غذاهاى خود پيوند، اتحاد، بلكه وحدت مى‌يابد. غذاهاى معنايى در وحدت با باطن شتاب دارند و در يك آن جذب باطن مى‌شوند و به باطن چينش و مرتبه مى‌دهند. بنابراين بسيار مهم است كه غذاهاى معنايى درست و سالم باشد. هويت باطن فرد به تشخص واردات آن مى‌باشد. از جمله امور معنايى، فعل و اسما و صفات الاهى‌ست كه مى‌شود به مصرف فرد برسد.

بعضى از امور معنايى به‌ويژه عشق و كاميابى، تغذيه‌ى معنايى مورد نياز تن است كه در تأمين نشاط، شادمانى، اميد و سرزندگى و در تنظيم اشتها و سيرايى و ارضاى تن دخالت دارد و محروميت از آن‌ها نشاط و شادمانى عمومى تن و سيرايى آن را تأمين نمى‌كند، در نتيجه فرد را به ضعف اعصاب، انواع وسواس‌ها يا رعشه يا سفيدشدن زودرس موها، رنگ‌پريدگى يا زودپيرى پوست يا لذت‌نبردن از زندگى و خستگى و به گرسنگى و اشتهاى كاذب مبتلا مى‌كند.

عامل معنايىِ فقر

فقر سلوكى مى‌تواند جهت درمانى داشته و سازنده باشد. فقر مى‌تواند داروى مؤثر استكبار و خودبزرگ‌بينى و استغناى كاذب و فخرورزى به مال باشد و به فرد تواضع و خشوع دهد.

عامل معنايىِ فقر و درد و سوز كم‌برخوردارى چنانچه سازنده و سلوكى نباشد، اشتهاى فرد را ضعيف مى‌كند و فرد فقير احساس كاذب سيرايى دارد و با مصرف كمترين خوراك، احساس سيرى مى‌يابد و نمى‌تواند خوش‌خوراك باشد.

فقر بد، بينايى چشم را ضعيف و كم‌سو مى‌كند و استحكام و توانمندى را از فرد مى‌گيرد. رنگ چهره‌ى فقير شفاف نيست. ضعف و بى‌رونقى از چهره‌ى فرد كم‌برخوردار نمايان است. فقير و فردى مبتلا به بى‌پولى در راه‌رفتن گشاد و شُل راه مى‌رود. افرادى كه ذخيره‌ى طلاى يا دلار دارند، بسيار محكم گام برمى‌دارند به‌ويژه اگر يقين فرد به پول، جاى اعتماد او به خداوند را گرفته باشد.

فقير ممكن است به حسرت، بغض و نفرت به دارايى‌ها يا خوراك‌هاى ديگران نگاه كند و اگر اين نگاه با چنان هوس‌هايى عطشناك همراه شود، مى‌تواند عوارض خطرناكى تا حد آسيب به مال يا صاحب مال داشته باشد. فرد فقير كه حسرتى و بغضى و عفونى شده است، اگر حتا برخوردار گردد، به هوس و عطش و انواع گرايش‌هاى پراكنده و به سيرى‌ناپذيرى‌اش افزوده مى‌شود.

فقر بر دستگاه شناختى تأثير مى‌گذارد و فقير با تصميم‌هاى اشتباه و نادرست، ناتوانتر و فقيرتر مى‌گردد. فرد فقير چون بر سفره‌ى پر و پيمان و با سيرايى بزرگ نشده و آنچه را داشته با زحمت و تلاش خورده است، عملكرد مغز وى كند مى‌شود.

فرد فقير، رمق و حيات و انرژى ندارد. در حيوانات نيز براى نمونه گوسفندى كه كم‌برخوردار و لاغر باشد، گوشت خاص از فقر و كم‌خورى او براى فرد رمق، توان و جلايى ندارد و پربار نيست، اما مصرف عشق و كاميابى، به فرد سيرى حقيقى مى‌دهد و فرد چندان نيازى به مصرف خوراك‌هاى حجيم و جامد مانند نان، برنج و گوشت ندارد. حيوانى كه در محيط دروغزنى و گناه زيست داشته است، حيوانى متفاوت از ديگرى‌ست كه در محيط كارهاى نيك و در معرض ناز و نوازش بوده است. حيوان از كردار و خلق و خوى انسانى ارتزاق دارد و محصولات و جانش متأثر از آن است؛ به‌گونه‌اى كه حيوان همنشين با فردى فريبكار و زرنگ، خدعه‌گر مى‌شود.

نظام كائنات مشاعى‌ست و همه از هم رنگ و طعم مى‌گيرند. هر يك لقمه خوراك، كار عالم و آدمى‌ست و مصرف آن مى‌تواند فرد را  عشق به همه و شفقت همگانى دهد.

محبت، شفقت، دستگيرى از ديگران و عشق مى‌تواند به فرد سير و ارتقا و توسعه دهد. عشقِ كامياب به فرد زيبايى و تناسب اندام مى‌دهد. سپستر از عشق و از مصرف عنايت خداوند و ايمان به او خواهم گفت.

وقتى تغذيه از كيمياى زردك و هويج در رنگ چهره و پوست مؤثر است، چگونه مى‌شود فردى از خداوند و از سِرّ احديت سارى او ارتزاق كند و از حق‌تعالا انرژى و حرارت بگيرد و چهره‌اش سرخ و صورتش از اين شراب طهور الاهى گلى، باطراوت و جذاب و اقتدارش رحمانى و توانش منحصر و حقّى نگردد.

مصرف انرژى‌هاى لطيف و معنايى

مصرف انرژى‌هاى لطيف و معنايى به‌ويژه داشتن ارتزاق فراتجردى ربوبى، مى‌تواند فرد يا نسل وى را به توانمندى‌هاى فراعادى مانند نبوغ يا به توفيق دريافت آگاهى‌هاى محبوبى برساند. چنين كسى با صرف خوابيدن و بدون تلاش و عبادت و رياضت، برخوردار از فهم‌هاى نامتعارف و تازگى‌هاى پيشتاز و متفاوت و بالاتر از اقران ذهنى خويش مى‌باشد و در حال و هواى فرداهاى دوردست و توسعه‌ى آينده زندگى مى‌كند.

توسعه‌ى سريع، پرشتاب، كوتاه‌مدت كه انرژى و زحمتى اندكى مى‌برد، در وصول به اين انرژى‌هاى لطيف و معنايى با توان مضاعف مى‌باشد.

تشخص و شخصيت انسان متأثر از غذايى‌ست كه مى‌خورد و هركسى صورت و چهره‌ى همان مى‌شود كه مصرف مى‌كند، همانگونه كه آنچه مصرف مى‌شود نيز شخصيت و چهره‌ى انسانى مى‌يابد. نمى‌شود كسى خداوند مصرف كند و چهره‌ى جذاب ربوبى نيابد.

ترس و اضطراب

از ديگر نمونه‌هاى معنايى مى‌توان به ترس، اضطراب و استرس مثال زد. كسى كه استعاذه و حرز ندارد، ممكن است به رعب و دلهره و به اوهام، وسوسه‌ها و وسواس‌هاى فكرى و عملى مبتلا و از زندگى آرام و سالم ساقط شود.

ضعف در ايمان به خدا كه عاملى معنايى‌ست، فرد را گرفتار سستى و ضعف و ممكن است مبتلا به نفوذ اجنه و تصرف‌هاى آنان كند.

انسان خودمراقب كه از امور معنايى حق اقتدار و توانمندى مى‌گيرد، مى‌تواند مانع نفوذ عامل‌هاى بيمارى‌زا و اختلال‌آور شود و همچون عسل با استحكامى كه دارد، نفوذناپذير گردد. پاره‌اى از رعب‌ها، ترس‌ها، غرورها، استكبارها، اوهام و اختلالات روانى براى آن است كه فرد مصرف استعاذه، حرزهاى مطمئن و مورد تأييد دين و مصرف امور معنايى نگاهدارنده و توانبخش و برخوردار از قدرت دفاعى ندارد. خداوند گاه اگر بخواهد فردى را از پناه حمايت خويش بيرون كند و به او آسيب وارد كند، وى را مغرور مى‌گرداند. فردى كه نترسد، در خانه‌اش هميشه باز است و مرد اوست، همانطور كه سفره‌ى لطف، مرحمت و كرامت جوانمردان هيچ‌گاه جمع نمى‌شود.

اگر حرز و استعاذه و مصرف امور الاهى نباشد، ممكن است بتوان بعضى از عملكردها و فعاليت‌هاى فرد را با سحر و طلسم تعطيل كرد يا به انحراف برد. فردى‌كه با طلسم بسته مى‌شود، باز و باطل‌كردن طلسم وى به‌ويژه براى افراد ديگر، بسيار سخت است، مگر اولياى الاهى كه آنان مى‌توانند هر جادويى را با يك نظر باز كنند.

طلسم‌كردن اوليا و انبياى الاهى و مسحورساختن آنان ممكن نيست. اما حتا مؤمنان را نيز مى‌توان با سحر به انحراف برد يا بيمار ساخت.

دورى از تغذيه‌ى مناسب معنايى، مى‌تواند همانند ستمگرى، علائم حاد تغيير خلق‌وخو را در تن پديد آورد. همانطور كه اگر كسى حدود دو ماه از خوراك‌هاى گوشتى تغذيه نداشته باشد يا ابتلا به ظلم‌هاى آگاهانه، ارادى و مكرر، علائم حاد هارى و تغيير در خلق‌وخو و خشونت در رفتارهاى او ديده مى‌شود، تغذيه‌نداشتن از ذكرها و عبادات و محروميت از معنويت غذايى يا مصرف نابجاى امور معنايى مى‌تواند علائم حاد هارى مانند پرخاشگرى و غيرقابل كنترل‌بودن و اختلالات معنايى مانند ابتلا به ترس، اضطراب و افسردگى و نيز اختلال در اشتها و ناسيرايى آورد. بنياد تن بر آب، نان، برنج، گوشت و نمك و نيز بر هواى پاك، ورزش ملايم ( نرمش ) و ذكر خداوند و مصرف حق‌تعالا و ايمان به او قرار دارد. حذف هريك از گزينه‌هاى گفته‌شده از سبد غذايى و مصرفى فرد، سبب فروريختن بنيان طبيعى تن و وحش‌گرديدن آن مى‌شود. اين نيازها اگر پاسخ داده نشود، فرد پرخاشگر، عصبى و درگير اختلال مى‌شود.

نظام خودمراقبتى برخوردار از تنوع غذايى و نيز تنوع عبادات و مناسك و خوراك معنايى‌ست تا نيازهاى تمامى گروه‌هاى تنى و روانى را پاسخگو باشد. بنابراين چنين نيست كه هرگونه مناسك، عبادات، اذكار و ادعيه‌اى براى همه‌ى افراد مناسب باشد، مگر در امورى محدود و انگشت‌شمار كه به عمومى‌بودن آن‌ها تصريح شده است، وگرنه مصرف خودسرانه‌ى آنها به ركود ذهن، روان و تن مى‌انجامد.

مصرف همزمان بعضى از مناسك يا اذكار مانند استشمام همزمان گل چرخشى آفتابگردان و گل ثابت سرخ است كه استشمام همزمان اين دو گل بر كاهش و اُفت شنوايى مؤثر است، اين در حالى‌ست كه تركيب درست گل‌ها و مصرف مداوم آن‌ها به انسان طمأنينه و آرامش مى‌دهد.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منو جستجو پیام روز: آهنگ تصویر غزل تازه‌ها
منو
مفهوم غفلت و بازتعریف آن غفلت، به مثابه پرده‌ای تاریک بر قلب و ذهن انسان، ریشه اصلی کاستی‌های اوست. برخلاف تعریف سنتی که غفلت را به ترک عبادت یا گناه محدود می‌کند، غفلت در معنای اصیل خود، بی‌توجهی به اقتدار الهی و عظمت عالم است. این غفلت، همانند سایه‌ای سنگین، انسان را از درک حقایق غیبی و معرفت الهی محروم می‌سازد.

آهنگ فعلی

آرشیو آهنگ‌ها

آرشیو خالی است.

تصویر فعلی

تصویر فعلی

آرشیو تصاویر

آرشیو خالی است.

غزل

فوتر بهینه‌شده