فصل هفتم: مصرف خندههاى پاكساز
فصل هفتم: مصرف خندههاى پاكساز
خنده از روشهاى مؤثر درمانى، بلكه روشى پيشگيرى و بازدارنده از ابتلا به اختلالات روانتنىست.
خنده از نيازهاى اساسى تن براى تأمين سلامتىست. خنده، مؤلفهاىست كه با آنكه در چهره ظاهر مىشود، اما اين تمامى تكتك سلولها هستند كه مىخندند و شاد مىشوند و نمودى ظاهرى از تجربهى احساس خوشايند در باطن و نشان شادمانى درونىست.
كاميابى، لذت، معاشقه، شادمانى و نشاط، اصل اولى در زندگىست. بهرهمندنشدن از كاميابى در زندگى، فرد را بدخلقوخو، خشن، عصبى، كمحوصله و سست مىكند.
از مسائلى كه بايد در كودكپرورى به آن اهميت داد، مسألهى زيبايى و تناسب اندام كودك است. زيبايى چهره مىتواند حكايت از صفاى باطن داشته باشد. پدر و مادرى مىتوانند فرزندانى زيبا داشته باشند كه نخست، از عنصر شادى، شادمانى و نشاط و كاميابى در منزل بهره ببرند. پدر و مادرى كه در منزل شادى و نشاط و كاميابى و عشق ندارند، نمىتوانند فرزندانى زيبا داشته باشند. عشق و كاميابى، پايهى فرزندپرورىست. اگر كاميابى با قوت تمام انجام گيرد، فرزند حاصل از آن نيز داراى قدرت و توانايى و با نيرومندى و توانمندى بسيار خواهد بود و نيز فرزندى كه والدين وى خوراك عشق، شادمانى و كاميابى دارند، در دورهى جنينى تناسب اندام و زيبايى مىيابد؛ همانطور كه رشادت و بلندقامتى فرزند تابع دفعات و مرتبههاى شير باكيفيتىست كه در دوران شيردهى به نوزاد داده مىشود. اين دفعات هرچه بيشتر باشد، فرزند در بزرگسالى رشيدتر و برومندتر خواهد گرديد.
خنده از پاككنندهها و از مطهِّرات در خصوص انرژى زائد و ذخيرهشدهى درون است. واكنشها و عكسالعملهايى كه شرايط بروز و بيرونريزى را نيافته و در تن و روان ذخيره شدهاند، با خنده بيرونريزى مىيابند. براى همين بعد از هر خنده، احساس آرامش درون و تمركز ذهن رخنمون مىشود.
خنده، مكانيسم بالغ است. نوزادى كه زندگى طبيعى خود را دارد، صدها مرتبه در طول شبانهروز مىخندد. نخستين خندهى نوزاد مربوط به دورهى جنينى وى است. اين شمار خندههاى انسانىست كه زيست طبيعى دارد. هرچه انسان بر اثر آموزش، تلقين يا عادتهاى اشتباه، از طبيعت و سرشت خود دورتر شود، دفعات خندههاى وى بيشتر رنگ مىبازد و كمتر مىشود تا جايى كه انسان خام كه طبيعت خود را زندگى نمىكند، خنده ندارد. انسانى كه نمىخندد، بيمار است.
خندهاى كه از ته دل و واقعى باشد، همانند ورزش و نرمش تن، داروى اعصاب و روان است و خاصيت درمانى دارد و تقويتكنندهى سيستم ايمنى تن است. يك دقيقه خندهاى كه از نهان و ته دل برآيد، معادل 45 دقيقه حركت ورزشى براى سلامتى تن مفيد است. يك دقيقه خنده مىتواند تا 45 دقيقه بعد باعث آرامش شود و فشار روانى را كمتر كند. واكنش تن به خندهى مكرر همانند تأثير انجام ورزش منظم است.
خنده حتا اگر برآمده از باطن و دل نباشد و ساختگى باشد، بيشترِ آثار خندهى واقعى را با خود دارد.
خنده را جانشين بعضى داروهاى شيميايى براى مهار استرس، تنش، فشار، تكانههاى عصبى و ناآرامىهاى ذهنى مىدانند. خنده موجب كاهش هورمونهاى استرسزا ( كورتيزول، آدرنالين، دوپامين و هورمون رشد ) مىشود.
خنده اين حمايت را از افراد دارد تا با كنترل بيشترى بر خود، كمتر عصبى و خشمگين شوند.
خنده، انرژى را آزاد و فرد را شادمان و شادابتر مىكند و با خلق موقعيت آرامش فكرى، فرآيند آموزش و يادگيرى را آسان مىكند. خنده در فاصلههاى زمانى شبانهروز مانند پس از هر دو تا سه ساعت، باعث مىشود اكسيژن بشترى به مغز برسد و با آزادشدن هورمونهاى انرژىزا در تن، فرد احساس آرامش بيشترى كند.
براى بيمار بسيار خوشايند است كه لحظهاى لبخندزا و يا خندهآور براى وى در آن موقعيت ضعف و سخت خلق شود. خنداندن بيمار، مادهى شيمايى آندروفين را در او آزاد و ترشح مىكند؛ مسكنى طبيعى در تقابل با درد كه درد را تخفيف مىدهد. خنده استقامت و پايدارى تن را در ابتلا به بيمارىهايى همچون آسم، برونشيت، سردردهاى عصبى و ميگرن و دردهاى ناشى از آرتروز، ديسك كمر و ستون فقرات را افزايش مىدهد.
همچنين بيمارى كه بتواند با ديگران بهطور منظم ارتباط برقرار كند و كسى او را از روى احساسات و مهربانى در آغوش بگيرد، سريعتر از ديگرانى كه تنها هستند، بهبود مىيابد.
خنده، ترشح دوپامين را افزايش مىدهد؛ مادهاى كه لذتبردن از زندگى و احساس رضايت و خرسندى از حيات را افزايش مىدهد.
خنده، شادى، شوخطبعى و شادىآفرينى و برخوردارى از حس طنز، احساس لذت، شادابى و آرامش اعصاب مىآورد و عملكرد هضم غذا را بهبود مىبخشد و به فرد كمك مىكند بر موقعيتهاى استرسزا و بر تشويشهاى خود غلبه كند و فرد را به كانون عشق بدون قيد و شرط و ابدى نزديك سازد؛ عشقى كه استرسها و اضطرابها با آن مداوا و ريشهكن مىشود و انديشههاى جرمانگيز، ترس، عصبانيت، حسادت و خودخواهى را از ذهن پاك مىسازد و روحيهاى شاد را با تمرين احترامگذاشتن به ديگران، فداكارى و گذشت در انسان زنده مىسازد.
مهارت بر خنداندن ديگران و بذلهگويى بهخصوص در دورهى رنج كه خنده براى آنان، اهرم نجات از غرقشدن در گرداب شرايط ناگوار است، افزون بر شادىبخشىِ مشاعى و به اشتراكگذاشتن شادابى، راه نفوذ به باطن آنها و دليلى بر داشتن جذابيت در نظر ديگران و اقتدارآفرين در همراهساختن آنان با خود مىباشد. چهرهى خندان، جذابيت را بيشتر مىكند.
مشاعى و سرايتپذيرى خنده
اين نظام مشاعى شادىبخشى و جذب كه خنده خنده مىآورد و شادى مُسرىست، در تحقيقى علمى چنين قضيه شده است :
«افرادى كه تعداد بسيارى از افراد خوشحال و شادمان، آنها را احاطه كردهاند، نسبت به افرادى كه بهوسيلهى افراد ناشاد احاطه مىشوند، با احتمال بيشترى در آينده خوشحال خواهند بود.»
تحقيقات بر روى كريستالهاى آب نشان مىدهد وقتى كريستالهاى آب را در موقعيتى مىگرفتند كه افراد در مقابل آنها مىخنديدند، كريستالها زيباتر مىشدند و در موقعيت اندوه و احساس منفىاى كه به گريه مىانجاميد، نازيبا مىگرديدند.
انسان از دوران جنينى غم و گريه دارد. نوزادِ تازه متولدشده از فشار و دشوارى حيات داخل رحم مىنالد و مىگريد. كودكانى كه كمى باهوشترند، حتا در رحم مادر مىگريند. مادر لگدزدن نوزاد را درك مىكند ولى گريستن او را متوجه نمىشود.
نوزاد پس از مدتى، پى مىبرد جاى راحتترى نسبت به رحم آمده است، و با اندك انگيزه و دلخوشى، لبخند مىزند.
بعضى نوزادان در رحم ذكر، لبخند و خرسندى دارند و گاه كه صفاى مادر اوج مىگيرد، مىتوان ذكر آنان را بشنود.
بيمارىهاى روانتنى اگر به مرتبهى حاد و بحرانى برسد، گاه در خندهاى كه حكايتگر درماندگىست، نمود مىيابد. همچنين شوخى در موقعيتهاى جدى و لودگى، نشان از مشكلات درونى و بيمارى روانى فرد دارد.
شادمانى
تن در هر شبانهروز نياز به وقت تفريح و استفاده از نشاطزاها براى رسيدن به شادمانى و اميد دارد.
اگر كسى نشاط تن را با مصرف كمى لهو، لغو و لعب فراهم نياورد، نوعى جنون يا وسواس و وسوسه و وهمى يا عقدهاىشدن در او زمينه مىيابد.
شادمانى، بشّاشبودن، تبسم، خنده اگر به اندازه باشد، سلامتى مىآورد. يكى از مصاديق شادمانى، نگهدارى يك گلدان گل و يا يكگياه و سبزه در منزل است كه حتا آبدادن به آن، نوعى نشاط مىآورد.
با نگريستن لذتبخش به يك حوضچهى آب يا سبزه يا درخت يا يكپرنده يا به آسمان يا ستارگان شب يا به چهرهاى زيبا يا با آبدادن به گلها و بودن در كنار گُلدانها و بازى با آنها يا با نوشتن خط زيبا يا كشيدن يك نقاشى يا سرودن شعر يا به بودن در كنار خانواده به مدت پنج تا دهدقيقه يا نوشيدن بعضى دمنوشها مانند زعفران، مىتوان نشاط و شادمانى تن را بهراحتى و با كمترين هزينه فراهم كرد.
شعر سالم مىتواند مونس تنهايى انسان در هرجايى باشد و نهاد ناآرام انسان را آرام كند. شعر دلانگيز و صفاآور است و عشق و حيات تازهاى به انسان مىبخشد و آدمى را چابك مىكند.
نشاط، نياز هر روزهى سلامت انسان است. نشاط را مىشود با اشتغال به كارهاى بيهوده و لغوها، بازىها و لعبها و سرگرمىها و لهوهايى مانند موسيقى به اندازه و به تناسب و ارضاى هوسهاى برآمده از نظام عصمتى اشتها تأمين كرد. نشاطها براى تن قدرت رسوبزدايى دارد و تن را از ركود بيرون مىآورد. نداشتن سرگرمى فرد را وهمى، خرافاتى و پريشان مىگرداند.
مصرف زياد ناراحتى و عزاى فراوان و رعايتنكردن موقعيت گريه و غمناكى و نداشتن موقعيت شادى به تناسب، همانند كار و فعاليت زياد يا ابتلا به فقر مالى و كمبرخوردارىِ رفاهى و اقتصادى، فرد و جامعه را غمبار مىسازد و نشاط جامعه را از بين مىبرد و جامعه را نااميد و ناراضى مىسازد.
غم و شادى، حكم نمك غذا را براى زندگى دارد كه بايد در آن اندازه نگه داشت و كمبود آن، خشكى اراده و زيادى آن، ليزى اراده مىآورد. كار نيز بايد براى زندگى و حياتبخشى باشد نه براى ستاندن زندگى، راحتى و سلامت تن و تندادن به پژمردگى، درماندگى و انكسار.
در برابر اگر اشتغال به لهو، لعب و لغو و شادمانى بىاندازه، افراطى و چنان فراوان شود كه انسان را معتاد كند يا دين را به بازى بگيرد، نتيجهى آن خيالبافى و توهم مىشود و چنين شادمانىِ افراطى كه سبكسرىست همچون زيادشدن نمك غذا، خود نشاطبرانداز مىشود. همچنانكه نمىشود ظرف غذا را با نمك پر كرد، شادمانى بهتنهايى نمىتواند تمامى زندگى را فراگيرد و فرد را عافيتى سازد سستكننده كه باعث تخريب اعصاب و نداشتن كمترين مقاومتى مىشود و فرد را به جاى كاكتوس بيابان كه سختترين و سوزندهترين شرايط را تاب مىآورد، گُلى مىسازد كه با يك روز كمبرخوردارى از آب، پژمرده مىشود. همچنين، تفريط در استفاده از نشاط به خشكى، بداخلاقى و خشونت منجر مىشود. شادمانى متناسب و بهاندازه، صفا و طول عمر مىآورد.
شادمانى به معناى قهقههزدن نيست كه اين نيز شادمانى بىقاعده است، بلكه گاه حتا نشانهى شادمانى هم نيست. خندههاى طولانى و قهقهه، از بىارادگى و نوعى بيمارىست. بهعكس تبسم و خندهى عادى و برآمده از ته دل، همواره نيكوست.
كسى كه نمىتواند غنا و موسيقى يا لغو، لهو و لعب متناسب را داروى جان خود نمايد، تن را در آب غوطهور مىسازد اما نمىتواند باور كند كه از نجاستى كه نمىداند آن هم چيست، پاك شده است و خود را همچنان نجس مىپندارد. شادمانى و نشاط، راه پيشگيرى از ابتلا به وسواس است. كسىكه به تناسب بازى نمىكند و نشاط ندارد، به دين هم اگر برسد، دين و مردم را بازى مىدهد.
بيشتر تنهاى فاقد لغو، نشاط و شادمانى، حرارت متعادل ندارند، داغ مىكنند، جوش مىآورند و تن آنان در تخريب، شتاب مىگيرد.
با اين همه، شادمانى، فرد فقير و مبتلا به كمبرخوردارى را رنج مىدهد؛ همانطور كه فقر، شادمانى را پژمرده مىكند. فقر سبب مىشود غرور، اميد و شادمانى در فرد عادى متزلزل گردد. فقير اگر قرض و بدهكارى نيز داشته باشد، به كوتاهى عمر، پيرى و پريشانى مبتلا مىشود. فقر از عاملهاى ناسازگارى و خشنشدن است. انسان فقير روحيهى تهاجمى مىيابد. فقير در معرض ابتلاى بيشتر به مشكلات روانىست.
گريه
گريهاى كه از روى توجّه باشد، چشمهى دل و مشاعر انسان را باز مىكند و دل را جلا مىدهد.
طول عمر
انسان ناسوتى اين قابليت را دارد كه سالهايى طولانى با همين ظرفيت دنيا زندگى كند به شرط آنكه تنآزادى داشته باشد و شرايط زيست تن وى و برنامهى غذايى او طبيعى، متعادل و متناسب باشد و روان خود را بشناسد و آن را زنده و در كار بدارد، نه آنكه تن و روان خود را به شرايط سخت، بد و تحت فشار بكشاند.
شرايط و اقتضاءات بد و برنامهىهاى نامتناسب غذايى، عمر طبيعى انسان را مىكاهد و فرد را به مرگ اخترامى، قهرى و ناكام مبتلا مىگرداند؛ مرگى كه مانع مىشود تا قابليتهاى ربوبى و سرشتى و توانمندىهاى طبيعى يك انسان و حكم ويژه و حيات منحصر او ظهور و بروز يابد.
انسانى مىتواند طول عمر و استعدادهاى شكوفا و در نتيجه مرگ طبيعى داشته باشد كه نخست با تنظيم تغذيهى پدر از نطفهاى قوى و با تنظيم تغذيهى مادر در دورهى جنينى از استخوانبندى محكم و درشتى برخوردار گردد و مراقب باشد به ضعف و پوكى استخوان و ناشادى و ناخرسندى مبتلا نشود و نيز برخوردار از توانايى ارتزاق از باطن خويش گردد و از آن صفاى باطن و عشق ربوبى، انرژى نورى بگيرد.
در اين ميان، هستند افرادى كه با اختلاسهاى كلان حق ملتى را آبرومندانه چپاول مىكنند يا خزانه ى مردم را در جاى خود هزينه نمىكنند و ميليونها فرد را به مشكلات و انواع بدبختى و استرس و به موت و مرگهاى اخترامى مبتلا مىسازند، يعنى بدون چاقو و اسلحه، قاتل و آدمكش مىشوند. نه بايد از اين قاتلان شد و نه بايد با سلب آزادىهاى خويش، اجازه داد مقتول آنان گرديد.
به هر روى، ضعف و پوكى استخوان از عاملهاى مهم زودپيرى و كوتاهشدن عمر است. ديگر عاملهاى پيرى زودرس و كوتاهشدن عمر، در ديگر جاهاى اين كتاب آمده است.