بخش چهارم : خانواده
مدیریت و سیاست الاهی جلد دوم بخش چهارم : خانواده
سرشناسه : خادمی، صادق، ۱۳۵۶-
عنوان و نام پديدآور : مدیریت و سیاستالاهی/ صادق خادمی.
مشخصات نشر : شیراز: صبح انتظار، ۱۴۰۳ -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : ج.۱ : 978-622-7426-61-8 ؛ ج.۲ : 978-622-7426-62-5
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
يادداشت : ج.۲ (چاپ اول: ۱۴۰۳) (فیپا).
یادداشت : کتابنامه.
موضوع : اسلام — مطالب گونهگون
Islam — Miscellanea
رده بندی کنگره : BP۱۱
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۰۲
شماره کتابشناسی ملی : ۹۸۷۹۰۱۴
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا
پيشگفتار
خانواده، نهادى حقوقى و معرفتى بر پايهى تركيب معنوى و حقيقى و محرميت تمام و نهايت و كمالِ قربِ مسؤوليتزا ميان زن و مرد است كه از طريق ازدواج و پيوند همسانگزينى و وحدت تعلّقِخاطرِ زن به يك مرد خاص و خواهان، شكل مىگيرد و با مديريت كلان و مسؤوليتِ مالى مرد اداره مىشود.
اين همبستگى فكرى، عاطفى و حقوقى مىتواند از طريق فرزندآورى، توسعه و بقا و انشعاب يابد و بر اعضاى آن افزوده شود يا درگير انحلال و جدايى گردد.
ساختار و تشكيلات نظام خانواده و قوانين مربوط به ازدواج و طلاق و همسردارى و ديگر شؤون خانواده در اين كتاب با عنوان «خانواده» آمده است.
رابطهى خانواده و جامعه
خانواده، اساسىترين بنياد وحدت و مهمترين واحد تشكيل جامعه است. خانواده، نقطهى بنيادين هدايت، رشد و كمال جامعه و هستهى استوار بقاى انسان است. كانون سالم خانواده و بقاى درستِ بنيان آن، وحدتِ مسلكى و اعتقادى و ولايت عمومى و همبستگى ملى را پايدار مىدارد. بسيارى از نابسامانىهاى عمومى با تدبيرهايى كه ريشه در خانواده دارد، اصلاح مىگردد. معياربودن خانواده در توزيع سرمايهى عمومى، زمينهساز قسط اجتماعى است.
خانواده، با هويتى حقيقى، مهمترين ركن در فرهنگسازى و انتقال فرهنگ و معرفت و مرحمت جامعه است. آرامش، صلح، صفا، مهر و محبّت اجتماعى و طرح ولايت عمومى شيعى و طهارت و تقوا و عبادت، بدون تشكيل خانواده محقّق نمىشود. خانوادههاى نرم و اهل معرفت كه افزون بر ظاهر غريزى، داراى گرايش باطنى مىباشند، مىتوانند جامعه را به غلبه در صفا و صداقت و انصاف و قسط و محبت و ولايت عمومى و خيرات و قدرت سوق دهند، بهعكس خانوادههايى كه اسير ظواهر غريزى دنيا و انديشه و علم صرف و تجملات و يا دادههاى كاذب و بريده از معرفت و اعتقاد قلبى مىباشند و باطن و معنويت در آنها شكوفا نشده است يا در خودخواهى يا حقارت و كمبود شخصيت غرق هستند و نمىتوانند ديگرى را ببينند يا به ديگران بينديشند و از اينكه آنان را دوست داشته باشند، عاجزند و همه چيز را با تجسس و تكنيز و خساست، فقط براى خود مىخواهند، جامعه را به بدخواهى و زورگويى و لجاجت و عناد و ديگر انواع انحرافات مىآلايند. در هر جامعهاى كه زور و خشونت و خشكى و يبوست و محدوديت و تنگى و استبداد و اذيت و آزاررساندن به ديگران غلبه يابد، صفا و عاطفه و محبت و نرمى و توسعه و رضايت و شادمانى و نشاط و بسط نخواهد نبود. اين فرهنگ نرم و آزادمنش و بزرگوارانه يا فرهنگ خشن و خشك و حقارتآلود خانواده است كه فرهنگ جامعه و حاكمان برآمده از خانهها را مىسازد و آن را بسته يا آزاد مىگرداند.
تأثير محيط خانواده بر فرزند و نسل آينده بهگونهاى شديد است كه بايد گفت انسان بيشتر با حقايقى كه از خانواده مىگيرد، زنده است تا با علم و سوادى كه در سنين رشد مىآموزد. انسان در هر شرايطى رشد كند، همان زمينهها را در بزرگسالى از خود بروز خواهد داد و اين نقش بنيادين خانواده را در شكلگيرى شخصيت فرزندان به عنوان يكى از اركان خانواده و آيندهسازانِ جامعه به گويايى مىرساند؛ بهگونهاى كه آيندهى هر جامعهاى را مىشود از نگاه به وضعيت فعلى خانوادههاى آن به دست آورد. اگر حكومتى بتواند فرهنگ خانوادهها را اصلاح كند و كودكان، در كنار آموزش رسمى، بهخوبى در خانه تربيت شوند، بسيارى از مشكلات پيچيدهى جامعه توسط آنان حل مىشود و براى مديريت آن نيازى به دستگاههاى عريضوطويلِ امنيت دولتى و صرف هزينههاى كلان نمىباشد.
واژهى مرد (مذكر) و زن (مؤنث)
واضعان لغت در گذشته، حكيمانى بودهاند كه ظرايف و شگفتىهاى آفرينش را مىشناخته و در قرارداد واژگان، سطحىانديش نبودهاند.
در عربى به جنس مرد، «مذكر» و به جنس زن، «مؤنث» گفته مىشود. «ذَكَر» به معناى بروزدهنده، ظهورساز، ابرازگر و داشتن نمايانى است. پنهانىهاى نفسانى مرد با نعوظ و برخاستن آلت، آشكار مىگردد و نيز خود مرد، عاملِ ظهور و بروز است. به جنس مرد، «مذكر» مىگويند؛ زيرا تمايلات وى ظاهر و نمايان است؛ برخلاف جنس زن كه مؤنث است؛ يعنى داراى پنهانى است و تمايلات درونى وى آشكار نمىگردد و حتى تحريك آلت وى، چيزى را ظاهر و برجسته نمىسازد. طبيعت مرد، آشكارى و طبيعت زن، پنهانى و كتمان است. زن به اقتضاى طبيعت خود، عامل پنهانسازى و مخفىكارى است. اين تفاوتِ نامگذارى مىرساند طبيعت و آفرينش زن و مرد، متنوع و متفاوت است.
از نظرگاه فلسفى، انسانِ ليسيده و صرف و اصل انسانيت، هم در زن و هم در مرد، مشترك است و تفاوتى ندارد، ولى دو صِنف انسان؛ يعنى زن و مرد، با هم تفاوت طبيعى و ذاتى (نه عرَضى) و حقيقى دارد. مردى و زنى و ذكورت و انوثت و تفاوتِ جنسيت، بهطور ذاتى و حقيقىْ صنفساز است.
همانطور كه جنس با فصول متعدد، داراى انواع مىگردد، تقسيمِ نوع نيز اصناف را مىسازد. البته نوع در صورتى مىتواند داراى چند صنف گردد، كه داراى تشخـّص خارجى و عينيت باشد. بنابراين در صنف، لحاظ تشخص و خارج مىشود و نوع انسان مانند هر نوع ديگرى، به دو صنف متفاوتِ مرد و زن و مذكر و مؤنث تقسيم مىشود، نه مادهى ناسوتى و تن دنيوى كه حقيقت كلى شىء و به شرط لا و لحاظ ماهوى، ليسيده و غيرخارجى و غيرقابل حمل است و صنف خارجى مرد داراى اقتدار نفسى و صنف خارجى زن داراى لطافت و احساس نفسى و هر دو داراى لحاظ لابهشرط و قابل حمل مىباشد و نفس و جانِ اين دو صنف و مراتب متفاوت آن، همانند بدن (كه غير از تن است) در هر عالمى با نفس مىباشد و تنِ ناسوتىِ زن و مرد متفاوت مىباشد و تمامى اين مراتبِ ظاهر و باطن با هم، حقيقت انسانىِ مرد و زن و شخصيت آنان را مىسازد. باز خاطرنشان مىشود ذكورت و انوثت، امرى عارضى براى انسان نمىباشد؛ اگرچه تن را مىشود از حالت تكجنسىِ آلت مردى يا زنى يا دوجنسىِ زن و مردى به تكجنسىِ زنى يا مردى يا از مردى يا زنى به آلت زن و مردىِ همزمان و دوجنسى با دخالت انسانى و جراحى تغيير داد.
همچنين بايد دقت داشت «اختلاف» و برخورد و مواجهه با «تفاوت» كه گاه مىتواند شكل هميارى نيز به خود بگيرد، مفهوم واحدى ندارد. از نظرگاه منطقى، رابطهى تفاوت و اختلاف، عام و خاص مطلق است. هرجا اختلاف هست، تفاوت نيز مىباشد. ولى چنين نيست كه هرجا تفاوت باشد، اختلاف نيز رخنمون گردد. زن و مرد تفاوت دارند، نه اختلاف و تقابل؛ زيرا اين تفاوتها عاشق و معشوقساز مىباشد و وحدت عشق را با خود دارد، نه آنكه اين تفاوتها سبب شود يكى نازلترى از ديگرى باشد. در ژنتيك نيز تقابل در ژنهاى دو صنف نمىباشد. ژنها هم در مرد و هم در زن، وراثت را حفظ مىكنند و بيان صفات مردان به معناى نفى آن صفات از زنان يا بهعكس نمىباشد.
واژهى پارسىِ «مرد» معنايى نزديك به مَرگ و تأكيدى بر بُعد حضور غالب اجتماعى او و درگيرى با مخاطرات و مرگآفرينى است. «زن»، در واژهى پارسى خود معادل تقريبىِ «خانهگزينىْ دوستداشتنى» است كه امنيت و زندگىبخشى لازم معناى خانهگزينى است. زن در تقابل با معناى مرد، زاياست و معناى زندگىبخش، لازمِ معنايى آن است.
هويت مكمـِّل زن و مرد
زن و مرد، ريشه و اساس زندگى مشترك دنيوى و مكمّل اقتدار و دورانديشىِ عاقلانه و احساس و عاطفهى يكديگرند. آنان خانه و خانواده و جامعه را با دو بال اقتدار عقل مرد و عواطف قلب زن، به سلامت و رشد مىرسانند. اگر زن و مرد بخواهند بهطور مستقل و بيرون از نظام خانواده به حيات فردى و اجتماعى خود ادامه دهند، بهگونهاى كه از دايرهى نيازمندىهاى يكديگر خارج شوند، هردو دچار بىهويّتى شده و شخصيّت واقعى خود را باز نمىيابند. مستقلبودنِ هريك از زن و مرد ـ بهويژه در امور عاطفى و جنسى ـ با از همگسيختگى هويّت فردى و زندگى اجتماعى برابر است. اين در حالى است كه تحقّق صفاى باطن فردى و جامعهى سالم بدون پيوند زناشويى مرد و زن و سلامت زندگى خانوادگى ميسّر نيست. ايجاد محيط خانوادگى سالم بدون پيوستگى و وحدت خاص زن و مرد در تمام زمينهها ممكن نمىباشد. زن و مرد مىتوانند يكديگر را به صفا و صميميت و سلامت برسانند و با زندگى مشترك خود، جامعه را تطهير سازند و انواع كمبودها و عقدهها و فسادها و آلودگىها را از آن دور دارند.
نخستين اعضاى خانواده كه عنوانى مركب و با تركيب حقيقى از «زن» و «مرد» به عنوان همسرانى مددرسان و راهنما و ذيل وحدتِ حاصل از همسانگزينىِ انديشارى و عقيدتى و قلبى با هم مىباشند، مردى مقتدر و با درايت عقلانى با زنى لطيف و زيبا با شور احساسات مىباشند. زن و مرد با خانواده، پدر و مادرِ آفرينش مىگردند و انسان مىآفرينند و مىپرورند.
زن و مرد با خانواده، براى هم برترين زينت و زيبايىِ پايدار و طيّبترين كاميابى و تلذّذ حلال مىباشند. زن و مرد از هم كام مىيابند و در صفاى خانواده، همپاى هم، حركت و حرارت و تلاش و شور و شوق و عشق و مستى مىآفرينند. خانواده، كانون تمتّع و تلذّذ و عيش و صفا و شور و مستى است.
در وحدت خانواده، زن، دل مرد را با سرانگشتِ لطفِ خويش و مرد با اقتدارِ غيرتمند خود كه قدرتى طبيعى و مديريتى نرم است نه خويى استكبارى، دل زن را مىچرخاند. هريك از زن و مرد، ديگرى را در چهرهى نازكردن و نازكشيدن تسليم خود مىسازند و دلباختهتر از ديگرى، ميداندارِ رقابت عشقورزى مىشوند. دل زن و مرد عاشق چنان به هم بستهشده كه گويى دو روح در يك بدن يا يك روح در دو بدن يا در نگاهِ متعالىِ عشق و وحدت، در بىبدن مىباشند. در چنين بسترى، ازدواج و تشكيل خانواده، كانون عرضه و عشق است، نه در خدمتِ ديگرى بودن.
اقتدار مرد، با صفا و عشق و محبت و مهربانى قدرت و قوت مىگيرد و ذهن آدمى از عشق و صفا جلا مىيابد و به فرد توان آيندهنگرى و دورانديشى و برخورد كريمانه و بزرگوارى نسبت به بندگان خدا مىدهد؛ برخلاف بخل و حسد و كينهتوزى و دورويى و نفاق و بدبينى كه غرقِ در ظاهر را مزبلهاى از بىرحمى و بىانصافى و تندى و تيزى و خشونت و حقارت مىگرداند.
سالمسازى جامعه و گوارايى زندگى در گرو سلامت زن و مرد و توانمندى آنان در ابراز دوستى و مهرورزى به يكديگر است؛ از اين رو رابطهى زن و مرد و تبادل محبّت و عشق در ميان اين دو چهره از حقيقت انسان، تكليفى صرف و همچون رابطهى آمر و مأمور نيست، بلكه زمينهى حيات و عشق، قرب و شور و وصول الهى است و اين انس و خلوت، زمينهى آگاهىهاى لازم را براى وصول به حق و قرب الهى فراهم مىسازد.
زن و مرد اگرچه انسان هستند و در انسانيت خود بهصورت نوعى كامل، اما در مرتبهى ظهور صنفى، هريك با ديگرى معناى كاملى را مىيابند و زنْ بدون مرد و مردْ بدون زن نمىتواند رشد سالم و تكامل پيدا كند. با توجه به تفاوتهاى فراوان زن و مرد و كيفيت گوناگون و متفاوت آنان، نمىشود زن و مرد را از يك صنف و با حقوق مساوى و برابر دانست و شعار برابرى و تساوى حقوق زن و مرد، حمايت از زن نيست، بلكه هريك با توجه به تفاوتهاى طبيعى و ساختار آفرينشى خود، حقوق ويژه و متمايزى دارند و همين تفاوتها آنان را نيازمند به هم و مكمّل يكديگر ساخته است. با تمامى اين تفاوتها، زن و مرد هر دو از يك نوع و انسان هستند و در اينكه زن، انسانى است چون مرد و مرد انسانى است چون زن، نبايد بحثى كرد؛ ولى صنف آنها متفاوت است و چنين نيست كه زن و مرد در تمامى جهات و صفات و قوا برابر باشند؛ بلكه هريك داراى ويژگىهاى خاص خود هستند. با آنكه ساختار خلقتى زن و مرد بهگونهاى است كه هريك به ديگرى وابسته است، ولى حتى نحوهى اين وابستگى نيز با هم مشابه نيست، بلكه دو وابستگى متفاوت مىباشد. ميان زن و مرد و خلق و خوى آنان تفاوت فراوانى وجود دارد و البته با تمامى گستردگى اين تفاوتها، هر دو يك حقيقت هستند. زنان و مردان اگرچه در هر يك از قوميتها و فضاهاى مختلف، خلق و خوى خاصى مىگيرند، از كليت و نوعيت طبايع خود دور نمىشوند و زن در هرصورت زن است و مرد نيز مرد. انسان، انسان است؛ اگرچه بر دو عنوان مختلف زن و مرد مىباشد. زن با مرد متفاوت است و هردو نيز انسان هستند و عناوين زن و مرد و پدر و مادر يا زن و همسر با هم مختلف است. دختر، پسر، زن، مرد، پدر، فرزند، همسر و ديگر عناوين اينچنينى، با آنكه لحاظ وصفى دارد، از اصالت حقيقى برخوردار است و هريك آثارى را در پى مىآورد كه با درك آن اوصاف، مىشود هريك از اين نقشها را در جايگاه مناسب و حقوقى خود آورد. توجهنداشتن به اين ويژگىهاى متمايز، سبب ناموزونىها و انحرافات فراوانى در خانواده و جامعه و حقوق آنها مىگردد.
تفاوتهاى زن و مرد، چنين نيست كه بهطور كلى يكى را در مرتبهى بالاتر و نخست و ديگرى را در ردهى دوم و فروتر قرار دهد يا در نگاه فلسفىِ برخى از اديان تحريفى، فقط زن براى مرد خلق شده باشد و شخص زن و كمالات و صفات عمدهى او، بهخصوص زيبايى وى عامل طبيعى استثمار به معناى استفادهى نابهجا و بىموردِ زن شده باشد، بلكه زن و مرد هر دو انسانى با ويژگىهاى متفاوت و ممتازند كه از آنها دو صنف مىسازد نه دو نوع، كه هريك نقش مُكمّلِ ديگرى را دارد و هر يكى براى كاملكردن ديگرى آفريده شده است و رعايت و لحاظ اين تفاوتها، عدالت در حقوق را موجب مىشود. بنابراين عدالت با حقوق طبيعى افراد شناخته مىشود و براى آنكه عدالت محقق شود، لازم است حقوق و امتيازات طبيعىِ هر پديده را كه بر هستىشناسى و روابط متفاوت ميان ظهور و وجود مبتنى است، رعايت كرد. زن و مرد در «كمال نوعى» هر دو انساناند، ولى در كمال وجودىْ ظهورى، نه مرد بدون زن و نه زن بدون مرد كامل است، بلكه هريك امتياز خود را دارند. ضمن آنكه تشكيل خانواده توسط زن و مرد و تعاون متفاوت و كاميابى و كامدهى بهخصوص اگر بر مدار عشق، وحدت و يگانگى باشد، امرى فراتر از تكليف و نيز بهرهكشى كلّى از افراد و اشيا و استثمار و استفادهى نابهجا از آنها يا شكار يكى توسط ديگرى است. زناشويى و اتصال زن و مرد، اتصال وحدت و پيوند عشق و درهمآميختگى محبتآميز و سرشار از انس است؛ بهطورى كه زن و مرد بهراحتى نمىتوانند از هم جدا شوند و يكديگر را فراموش كنند.
همسانگزينى؛ يافتن مونس و حقيقت اُنس و دَم است. انس و دم نيز حقيقت عشق است، نه حملهكردن، دريدن، شكار كردن يا استثمار ديگرى. با توجه به اين توضيح به دست مىآيد كه قانون خانواده و بحثهاى حقوقى نبايد بهگونهاى باشد كه عشق و عطوفت را تحت تأثير و رو به افول قرار دهد، بلكه زن و مرد در زندگى مشتركِ خود، ايثارگرانى عاشق هستند كه آنچه دارند، در طبق اخلاص و همدردى مىگذارند و هريك براى زيست بهتر ديگرى، فداكارى و ازخودگذشتگى مىكند كه زندگى خانوادگى جز با عشق و هميارى و تعاون سامان نمىيابد و كمال و رشد نمىپذيرد. قانون خانواده با واقعبينى درست و مرزبندىهاى حقيقى، جايگاه فردى و اجتماعى هريك از اعضاى خانواده، بهخصوص بانوى خانواده را با حفظ شخصيت حقيقى وى و در مسير عشق و صفا و گذشت و ايثار تبيين مىكند؛ بدون آنكه از مدار حقيقتها و واقعيتها دور شود و نسبت به حقوق زنان كوتاهى و اهمال و اجمالى صورت گيرد. از حقوق زنان بايد دفاع داشت، اما حقوق زن بايد بهگونهى علمى و بهدور از تعصبها و پيرايهها و التقاطها شناخته شود تا از آن حمايت و دفاع گردد. مسايل اجتماعى مربوط به زنان، نيازمند نظام مديريتى مبتنى بر بررسىهاى علمى و اجراى تدريجى قوانين درست و مستند مىباشد. اين امور مستلزم آگاهى از شخصيت زن و شناخت فلسفى و وجودىْ ظهورى زنان و انسانشناسى و روانشناسى دقيق تعين زنانه و دورى از استثمار و هرگونه انحراف عملى با انبساط و انشراحِ صدر لازم و بهخصوص نيازمند قوانين درست خانواده و حقوق كشفشدهى طبيعى و مبتنى بر فلسفهى وجودىْ ظهورى براى شناخت درست موضوع جنسيت و احكام شريعت بىپيرايه در نظام اجتهاد علمى و معرفتى مىباشد.
تساوى زن و مرد در حقوقِ انسانى و كمال نوعىِ آنهاست، اما در حقوق مربوط به طبيعتِ متفاوت و كمال وجودى ظهورىِ آنان، تفاوت حقوق مطرح مىشود. تفاوت نيز به معناى اين است كه جايگاه هريك از زن و مرد همانگونه كه هست و حقوق آنان به همان اندازهى خود، لحاظ شود و هريك در موقعيت خويش به اندازهى خود قرار گيرند، نه اينكه يكى از حقوق بيشتر و ممتازى نسبت به ديگرى برخوردار باشد، بلكه هريك از زن و مرد در شرايط طبيعى و متفاوت خود ممتازند و نظام مدرن و سيستميك حقوق خانواده، اين تفاوتهاى طبيعى را در قراردادهاى حقوقى خود اعتبار مىكند و ميان استعدادهاى مشترك زن و مرد با استعدادهاى اختصاصى آنان خلط نمىكند و زن و مرد را در جايگاه خود قرار مىدهد تا كمال خود را بيابند. حاصل اين جامعهى وحدتبخش و كمالآفرين، عنوان مستقل خانواده است كه به مرد و زن اين توان را مىدهد تا در نظام طبيعت از طريق نكاح و زندگى مشترك، به تكميل نيازهاى خود و سلامت و امنيت برسند؛ بهگونهاى كه نه چرخ طبيعت بدون مرد براى نوع زن و نه بدون زن براى نوع مرد مىچرخد و زن و مرد در نظام خانواده تمامىِ كمال انسانى را مىيابد و در اين رابطه هيچيك از زن و مرد مستقل نيست و هريك وابسته و تبعِ ديگرى است. زن و مرد، با امتيازات خود، تركيب و وحدتى حقيقى به نام خانواده را نتيجه مىدهند؛ چراكه امتيازات هريك از اين دو، رابطهى ويژهاى با نيازمندىهاى طرف ديگر دارد و همين توانايىها، نيازمندىها و دلبستگىها، پيوند زن و مرد به هم را ضرورى مىسازد؛ بهگونهاى كه هيچيك در مرتبهى ظهور صنفى بدون ديگرى كامل نيست. اين تفاوتهاى تعادلبخش به ديگرى و كمالزا، به لحاظِ انسانيتِ زن و مرد و كمال نوعى آنها ارتباطى ندارد و مربوط به جنسيت آنان مىباشد. اين تفاوتها كه در مواردى محدود و به جهت ويژگىها و خصوصيتهاى ممتاز زن و مرد و شرايط خاصّ روحى – روانى و موقعيتهاى اجتماعى آنان است، بهخصوص لطف و امتنان و عنايت الهى در جهت سبكبارى زن مىباشد.
اهميت نكاح و زناشويى
خانواده، زيربنا و ركن اصلى جامعه است و سلامت و سعادت جامعه به صورت مستقيم به آن مرتبط است. تشكيل، پايدارى و سلامت خانواده در گرو ازدواج و زناشويىِ علمى و نكاح قانونىِ زن و مرد است. تشكيل جامعهى سالم، بدون تحقق اين مهم، افسانهاى دستنيافتنى خواهد گرديد. خانواده، طريق حلالِ امنيتبخش و سالمسازِ نظام اجتماعى و صفاى جامعه مىباشد؛ در برابر، نظاممند نبودن مسايل جنسى، موجب نداشتن طريق مشروع و آلودگى به انواع انحرافات و ارتكاب تجاوزها و مزاحمتها و شكستن حريمها و حرمتها مىباشد.
ازدواج و تشكيل زندگىِ مشتركِ خانوادگى، كمالى است كه هيچ كمال ديگرى جايگزين آن نمىشود و فرد بدون خانواده و زندگى زناشويى، ارزش بسيارى از كمالات انسانى را ندارد. همانطور كه زمان، داراى فصولى است، آدمى هم داراى فصولى است و ازدواج، فصلى مهم و سرنوشتساز از حيات و زندگى است كه نبايد گذاشت از دست رود.
خانواده براى زن و مرد سكينت و آرامبخشى دارد و جاىگزينى براى اين منبع سكونت و كانون آرامش نمىباشد؛ آرامشى كه گمشدهى انسانِ خانهخراب و خانوادهسوزِ مدرن امروزى است.
حقيقت زندگى دنيايى و هويّت كاميابىِ طيّب و گوارا و لذّتبرى طاهر و حلال، و آرامش و سكونت دايمى و فعليتِ اشتياق و عشقورزىِ پاك، بدون خانه و خانواده امكانپذير نمىباشد. كاميابى در بيرون خانواده، محدود، ناقص، بىروح و بىرمق مىباشد.
خانواده، امنترين و آرامترين محيط زندگىِ تكرارنشدنى دنيايى و زمينهساز تهيهى توشهى ابدى و جاودان براى عوالم ديگر است و شكوفهى زندگىِ ناسوتى و حيات
خانه و گل خانواده، لطف و صفاى زن و شيرينى و يكّهشناسى و انحصارطلبى و تماميتبينى او نسبت به مرد است كه حماسهى عشق و دلبرى و افسانهى شور و شوق و مستى و عرضه و خودنمايى و عشوهگرى را رقم مىزند. خانواده، دلبستگى درهمتنيدهى مرد و زن و پيوند و وحدت جان و جانان مىباشد. وحدت زن و مرد و يكّهشناسى و انحصارخواهى آنان، اساس تشكيل خانواده است.
تشكيل خانواده سبب مىشود زن و مرد با تفاوتها و امتيازات فراوانى كه دارند، وحدتى حقيقى و اجتماع، بلكه جامعه بيابند و اين وحدتِ روحى، تكميلكنندهى هر دو گردد؛ چراكه امتيازات هريك از زن و مرد، رابطهى ويژهاى با نيازمندىهاى جنس ديگر دارد و همين توانايىها، نيازمندىها و دلبستگىها، پيوند زن و مرد را كه در كمال صنفى بدون ديگرى كامل نيستند، در ساختار خانواده ضرورى مىسازد.
سلامت و رشد و كمال آدمى و جامعه، در گرو تشكيل خانواده و وابسته به زندگىِ مشترك زناشويى و نكاح به عنوان مهمترين كانون ولايى و مركز عشق و غيرتورزىِ ناموسى است. هرگونه دورى و اهمال نسبت به اين امر، به بىبندوبارى، فساد و فحشا و پليدى و عصيان و عوارض سوءِ تابعِ آن مىانجامد و زمينهى ارتكاب به هر ناپاكى را از جمله بىعفّتى، بىناموسى و اشتراكگذارى جنسى، زنا، اختلاطهاى بى مورد زن و مرد در جامعه و محيط زندگى، عيش و عشرتهاى شبانه و بدمستىهاى مداوم و رابطههاى آلوده و نامشروع و ديگر فسادها و زشتىها، كه بزرگترين عامل تباهى جامعهى انسانى است و همه آن را مستهجن، پليد و محكوم مىدانند، پديد مىآورد و نكاح سالم از مبادى سلامت و سعادت فرد و جامعه است و هرگونه انحرافى از اين مسير، موجب هلاكت فرد و به خطر افتادن سلامت جامعه مىشود؛ همانطور كه اگر فرهنگ نكاح در جامعه نهادينه يا قابل اجرا نشود و جامعه به هر دليلى با كمبود نكاح مواجه باشد يا عنصر سستكننده و پوكساز گداپرورى و تكدّىگرى در آن نفوذ يابد، عفاف آن بهحتم در مخاطره و آسيب قرار مىگيرد. جامعهاى كه زن و مرد سالم در خانه نداشته باشد، جامعهاى مرده و فاسد است. اگر خانه فاسد شود، جامعه نيز فاسد مىگردد. بهطور كلى، منش جامعه متأثر از منش خانواده و بر پايهى آن مىباشد و تربيت جامعه تابع تربيت خانواده است و صفات خانواده، صفات جامعه را مىسازد. مركز ثقل سلامت روانىِ جامعه در خانواده است. جامعهى اسلامى و انسانى از خانوادههاى اسلامى و انسانى شكل مىگيرد. فرهنگ خانواده نيز بهصورت غالبى تابع فرهنگ مادر است. اگر خانواده سالم و امن نباشد، حتى بازدارندههاى قانونى؛ هرچند قانونى درست و كامل داشته باشد، نمىتواند سلامت و امنيت جامعه را تضمين كند.
جامعه و افرادى كه به تشكيل خانواده و پيوند نكاح اهتمامى ندارند، خير و صلاح و سلامت و نشاط و مهر و محبّت و شور و شوق و عشق و عواطف انسانى را از دست مىدهند و زندگى دنيوىِ آنان، تهى و بدفرجام است و آرامشِ خاطر، مهمترين گمشدهى زندگى مدرن آنان است و سعادت اخروى نيز از آنان دور است؛ همانطور كه اگر كسى نسبت به حفظ ناموس، غيرت و اهتمام نداشته باشد و از خانوادهى خود در برابر تجاوز و بدخواهىِ ديگرى حمايت و دفاعى نداشته باشد و ضعف و زبونى در اين رابطه نشان دهد، تمامى عقلا فرد فاقد شرف و غيرت و بدون همت و قدرت را چونان مردارىْ تباهشده مىدانند، در برابر، زن اگر جلال و شجاعت و قدرت دفاع و طرد بدخواه از خود داشته باشد و سست و منفعل نباشد، براى مرد دوستداشتنىتر است.
عشق؛ ملاك خانواده
مهمترين ملاك براى تشكيل زندگى مشترك، عشق و خواهانبودن و خواستهشدنِ پايدار است كه جوهر كاميابى و لذت مىباشد. فرهنگ خانواده، فرهنگ معرفت و عشق مىباشد و عشق چنان نفوذى دارد كه حتى برتر از عدل و قانون و حق، فرهنگ مىسازد. زن و شوهر با هم مؤانست دارند و رفيق هم مىباشند و به هم حرمت مىگذارند. رابطهى آنان رابطهى حاكم و محكوم يا آمر و مأمور نيست، بلكه فراتر از قانونمندى، اين ملاطفت و گذشت و ايثار است كه به آن حيات و
پويندگى مىدهد.
عشق، دلبستن به يك نفر در نقطهى مركزى حقيقت و جانِ آدمى است، در بردى بالاتر از مودت است كه در مرتبهى نفس جاى دارد و از محبت شديدتر است كه در مرتبهى قلب رخنمون مىشود.
عشق، حفظ وصول به معشوق و داشتن پايدار اوست. عشق در مرتبهى جان رخ مىدهد و اين جان و حقيقت آدمى است كه عاشق مىشود. عشق چون در جان و حقيقت آدمى جاى دارد، حتى اگر به صورت و ظاهر تعلق گيرد، خودِ عشق فنا نمىپذيرد و هيچگاه از بين نمىرود و برش ندارد و آنكه مىبـُرد، عاشق نبوده است. عشق در هيچ مرحلهاى برش ندارد و وصول به عشق و وحدت با معشوق پايانناپذير است و رفتهرفته بر شدت عشق افزوده مىشود. عشق چون وصف جانِ مجرد و پايدار است، فنا ندارد و اين متعلق عشق است كه مىتواند موضوعى از بينرونده و فناپذير باشد، نه خود عشق. عشق سيرى ندارد و چون جان عاشق فناناپذير است، حقيقت وى حتى با وحدت دو روح، همواره بر شدت وحدت مىافزايد و عاشق در كنه بىپايان معشوق سير مىكند.
عشق و دلبستگىِ پايدار با سيستم نكاح و نظام خانواده، به ارضاى سالم نيازهاى بهداشتى، عاطفى و روانى و جنسىِ زن و مرد و به سلامت و مصونيت جامعه مىانجامد. نظام خانواده به مهر و محبّت و عشق و صفا و ديگر ارزشهاى فطرى و معنوى همچون جوانمردى و حمايت تمامعيار از ناموس كه لازم است هميشه انحصارى باشد، جان مىبخشد؛ بهگونهاى كه مىتوان گفت انسان در ناسوت با اين معانى، انسان است و ناسوت براى تحقق خانواده و زيست خانوادگى و تحقق تولّى و تبرّى در چنين كانونِ عاطفى است. زن از كانون گرم و پر از عشق خانواده، جامعه را حيات مىبخشد و زنده و تازه و داراى نشاط نگه مىدارد و جامعه بدون زن و نشاط خانواده، فسيل و فاسد مىشود.
زندگى مشترك، تبلور گرايش دوسويهى مرد و زن به هم، براى ارضاى شهوت در مرتبهى پايين و محدود و انس متفاوت آنان به يكديگر، بهخصوص انس عقلانى آنان به هم مىباشد و شدت انس نيز تابع ميزان شهوت هر دو و مقدار منى مرد و قدرت توليد وى در اين زمينه و اندازهى بيضهها و توان كامبخشى وى مىباشد و سپس به اندازهى سلامت، حيات و شعور خويش به عشق مىرسند و عشق هر زن و مردى به هم به مقدار سلامت، حيات و شعور و تابع مايهى انس آنان مىباشد و آنان در عشق هم تن و بدن و هم نفس و جان و قلبِ يكديگر را مىخواهند و مىيابند و يكديگر را كامياب مىسازند. كاميابى و التذاذ حلال، ريشهى سلامت روحى و روانى فرد و جامعه مىباشد. كاميابى و لذت، با هوس و شهوتِ تنها به دست نمىآيد و كام و لذّت حقيقى در عشق زن و مرد به يكديگر و هويّت كاميابى در ازدواج طيّب و پاك و در تمتّع و لذتبرى حلال مىباشد، كه زن و مرد، خودِ زندگى و اوج كمال و زيباى زيبايان و زيبايىِ جمعىاند كه هريك عاشق زيبايى ديگرىاند و تمتّع و تلذّذ و عيش و صفا و شور و مستى، بدون زنِ طاهر و طيّب و مردِ مقتدر و باصلابت و داراى ايمان حاصل نمىشود و حياتِ خانواده و روح آن، همسر پاك و عفيف مىباشد. زن شايسته و عفيف، بهترين گوهر طيّبات در زندگى ناسوتى است و در دنيا، گوهرى گرانقدرتر از اين لطيفهى الهى و الههى عشق، ناز و دلبرى نمىباشد. البته محبّت، شهوت، زينت و كاميابى، افزون بر واقعيت دنيوى، در جهان ديگر نيز داراى ارزش و اهمّيت است و هم در دنيا و هم در عوالم ديگر، چيزى به اندازهى زن و مرد و كاميابى آنان از هم گوارا نيست و زن و مرد در تمام شؤون دنيا و آخرت حضور ارزشمند دارند و زمينهى تمام وصولها و كمالات و حقيقت سلامت و سعادت يكديگر را فراهم مىكنند.
خاستگاه ايمانى عشق و وفادارى
عشق، داراى شدت و ضعف است و عشق به زيبايىهاى ظاهرىِ معشوق، ضعيفترين مرتبهى آن است. مىشود عشق به چهره و زيبايى و كمالات اندامى، كسى را گرفتار سازد و عفيف باشد. عشق به صورت و زيبايىهاى اندامى، اگر با فجور و معصيت همراه شود، بهخاطر عشق نيست؛ بلكه براى خباثت نفس فرد آلوده است. عشق در كسى كه صفاى باطن ندارد، به گناه و ستم كشيده مىشود؛ وگرنه عشق به ظاهر و تماشاى زيبايىهاى اندامى معشوق، اگر خالى از افراط باشد، خود بر صفاى باطن مىافزايد. اما آنچه هم بر عشق مىافزايد و هم به آن طريق سالم مىدهد، توجه به حقتعالى و امور معنوى است كه در كيفيت زندگى زناشويى و جلب انرژىهاى مثبت و دورداشتن بدافزارهاى معنايى موثّر است. كمترين پىآمد غفلت از امور معنوى در پيوند ازدواج، تزلزل پايهى مهر و محبّت و عشق و صفا و حتّى ضعف در كاميابىهاى جنسى است؛ بهخصوص كه عشق، مهر و الفت ميان زن و مرد، امرى الهى[1] و متأثر از توان مسانخت و جذب معناهاى كمالبخش و نيروهاى ارتقادهندهى معنوى مىباشد و كاميابى حقيقى و آرامشبخش بدون ايمان به غيب عالم و توجه به خداوند شكل نمىگيرد. نمونهى آشكار آن، عشق وثيق مؤمنان راستين است كه در زندگى دنيوى خود خانوادهاى سرشار از عشق و صفا و كاميابى در سطح عالى داشتهاند و آنان چنان تمايل و انجذاب شديدى نسبت به هم دارند كه بهصورت غالبى نيز با مرگ يكى، مرگ ديگرى نيز تحت تأثير او و با فاصلهاى اندك صورت مىگيرد. چنين خانوادههايى در پرتو عنايت خداوند عشقآفرين و همّت يا اراده و مشيّت خويش، نسبت به يكديگر، مهر و محبّت و عشق و دلبستگى پايدار و صفت نفسانىِ وفادارى عميق و ابدى پيدا مىكنند. قلب چنين زن و مردى را خداوند به يكديگر متمايل كرده است.
اگر زن و مردى كه با علاقه و عشقى وصفناپذير با يكديگر پيمان زناشويى بستهاند، توجه به خداوند و عنايت ويژهى او را از دست دهند، پس از مدّتى از عشق و علاقهى آنها كاسته مىشود و حتّى گاهى رابطهى آنان به جنگ و ستيز يا در بعضى موارد به تنفّر و طلاق هم مىانجامد! اين عاقبتِ كسانى است كه از ذكر خدا دورى مىكنند و تنها ظاهرى مهرورزانه از خود نمايش مىدهند و توجه به خداوند و مددگيرى از او در اعماق دل و زندگى درونىشان نيست. عشقى كه ايمان به خدا در آن نباشد، تظاهر به عشق احساسى است، و جز هوس نمىباشد و كاميابى حقيقى و خشنودساز در آن نيست و چنين به ظاهر عشقهاى بسيار احساسى، آكنده از تزوير، ريا، خودنمايى و ظاهرسازى است. باطن چنين آلودهاى دلى مرده است كه انسانيت آن مسخ شده و ظاهرى بىاحساس مىباشد كه عاطفه را درون خود كشته است و فقط از پشت زبان خود احساسهاى بسيار گرم مىريزد؛ بهخصوص كه احساس و عاطفه مربوط به نفس و امرى درونى است و محسوس نمىباشد تا بشود صدق و كذب آن را آشكارا در همان كلمات يافت. براى عشق و كاميابى حقيقى، دلِ متوجه به خداوند و قلب ايمانى لازم است و عشق حقيقى و عميق در مرتبهى نفسِ پر از هوس و غافل از خداوند شكل نمىگيرد و كاميابى نمىآورد.
الفت كه سرآغاز عشق است، نياز به مناسبت و سنخيت و وحدت دارد و تناسب زن و مرد در ايمان و توجه به حقتعالاست و به واسطهى اين پيوند وثيق و پايدار و جاذبهى الهى، وحدت و صدق و وفادارى مىيابند. اين وحدت ايمانى، مودت، الفت، محبت، عشق و وفا مىآورد، چنانكه خداوند مىفرمايد :
(وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الاَْرْضِ جَمِيعآ مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ)؛ و ميان دلهايشان الفت انداخت كه اگر آنچه در روى زمين است، همه را خرج مىكردى، نمىتوانستى ميان دلهايشان الفت برقرار كنى، ولى خدا بود كه ميان آنان الفت انداخت؛ چراكه او تواناى حكيم است.
زن، اين مظهر كمال و زيبايى كه در لطف و صفا و حسن و هنر بر ديگر پديدههاى هستى برترى دارد، با ايمان و توجه به خداوند، يكّهشناسى عشق و وفادارى را مىيابد و امانتدار ظرافتهاى جذّاب خويش مىگردد؛ بهخصوص كه زن با ايمان به خدا مىتواند اعتماد به نفس و اعتماد به حق تعالى داشته باشد و بر خود و خداوند تكيه نمايد؛ اما زن اگر به ضعف ايمان دچار باشد، نمىتواند اعتماد به نفس و خودباورى بيابد و بر خود تكيه نمايد و زنان بريده از خدا، بيشتر درگير خودباختگى و تضييع استعدادهاى غريزى و طبيعى خود مىباشند؛ چنانكه خودباورى زن و مرد به اين است كه هركسى خود باشد و خويشتن خويش و طبيعت خود را شكوفا نمايد و آن را قوت بخشد نه اينكه خود را همانند ديگرانى كه طبيعتى متمايز از او دارند، شبيهسازىِ ابزارى و كاذب و بريده از طبيعت خويش كند و زن ايفاگر نقشى گردد كه براى آن آفريده نشده است و در زندگى خود، نقش ديگرى را بازيگرى كند، نه آنكه خود را بهطور حقيقى زندگى كند. در شبيهسازى، هيچچيز در جاى خود نيست و چهبسا زنان شبيه مردان و مردان شبيه زنان مىگردند و نه زن زن است و نه مرد مرد و چيزى كه يافت نمىشود، صداقت است.
صداقت يعنى اينكه هركسى خود و مبتنى بر استعداد طبيعىِ خويش باشد و نقش ديگرى را بازى نكند و زن، شغل اختصاصى مرد و مرد نقش اختصاصى زن را نداشته باشد. نهايت بازيگرىِ نقش ديگرى، خستگى، نارضايتى و وازدگى از اين بازيگرى و نقش خود و آلودگى به سالوس، ريا، عقده، حقارت، يأس و خمودى مىباشد. صداقت، ريشهى عشق است و كسى مىتواند به عشق وصول يابد كه صداقت داشته باشد و خود و واقعيت طبيعى و غريزى يا حقيقت معرفتى و عقيدتى خويش باشد.
كاميابى مرد به اين نيست كه زنى در نهايت زيبارويى يا چندين زن داشته باشد، بلكه كاميابى در دلى فراهم مىشود كه نخست محبت الهى در آن باشد و مرد به همسر خود محبت داشته باشد و از او كام بگيرد. بسيارى از كسانى كه در پى زنهاى متعدد هستند، چون زمينهى محبت در دل آنان نيست، از زن سيرايى ندارند و نمىتوانند از زن كامياب شوند و همواره چشم دل آنان به زن بعدى است. زنانى كه همواره در پى مردان هستند نيز هيچگاه از اين رابطه لذت بايسته را نمىبرند؛ چراكه اين محبت است كه لذت مىآورد و در چنين دلهايى محبتى نيست. دلى كه سايهى محبت بر آن افتاده بهراحتى از زنى كه او را دوست دارد، اشباع مىشود و از او كام حقيقى مىبرد، هرچند آن زن چندان زيباروى نباشد؛ برخلاف كسى كه محبتى به زن ندارد و وى با زن ديگرى نيز اشباع نمىشود. كاميابى براى افرادى كه ايمان ندارند زودگذر، مقطعى، محدود، ظاهرى، صورى و منحصر به همان لحظهى تماس است و كاميابى آنان از ديگرى، حكم مسكّن را دارد؛ برخلاف مؤمن كه حتى در پيرى با همسر خود عشق و صفا دارد و از نوشيدن يك استكان چاى در كنار همسر خويش و با نگاه به چهرهى فرتوت او، با دلى جوان و سرشار از مهر و عشق، نهايت التذاذ و كاميابى را دارد.
ايمان، ثروت، زيبايى، علم، صفاى باطن، روابط خونى و ولايت و ايمان، از عاملهايى است كه محبت مىآورد. محبت زناشويى، هرچند بر شهوت استوار است، مىشود از اين مقدار فراتر رود و جهتهاى بسيار ديگرى را در بر گيرد تا به محبت ولايى و ايمانى مىرسد.
جامعهى سالم نيز بر اساس فرهنگ و فكر توحيدى همراه با ولايت و محبت از يك سو و ترك ظلم، ستم، تكاثر و استكبار از سوى ديگر بنا نهاده مىشود؛ بهطورى كه اساس كلى اذهان عمومى را «تولّى»؛ يعنى دوستى و حب و يكّهشناسى اجتماعى در مقام رهبرى و مديريت كلان جامعه و ولايت عمومى و «تبرّى»؛ يعنى دشمنى و بغض با زشتىها و نارسايىها تشكيل مىدهد. البته، حب و بغض در چنين ترسيمى صرف دوستى و دشمنى نيست؛ بلكه معناى تولّى، رسيدن به حق از طريق حبّ و طريق مخصوص ولايى و مديريت و رهبرى خاص و مورد نظر حقتعالى مىباشد. به عبارت ديگر، محبت و دوستى يا بغض و دشمنى، هيچيك بهتنهايى كارگشا نيست. فرد آگاه يا ناآگاهى كه محبت ندارد، وصول حقى ندارد و دوستى و محبت در صورتى حقيقت مىيابد كه با تبرّى و دشمنى از زشتىها همراه شود. تبرّى نيز هنگامى تحقق مىيابد كه دورى از زشتىهاى دشمن خدا از راه عداوت و بغض باشد؛ پس بودن با دشمن و نداشتنِ دشمنىِ مورد خواست خداوند نسبت به كردههاى زشت و حرام آنان، تبرّى نيست. هنگامى جامعه مىتواند حب و بغض سالم خود را معيار ارزشها قرار دهد كه بر چنين اساسى تشكيل گردد و حب و بغضها جهات فردى و سليقهاى نداشته باشد و از غرضهاى ناسالم و شركآلود به دور باشد.
عشق و كاميابى حقيقى حاصل از آن، رابطهى مستقيم با ايمان قلبى به خداوند و ولايت الهى دارد و بىقرارىهاى بشر بدون تحقق اين رابطه درمان نمىيابد و ديگر كاميابىها صورى و داراى نوسان و امرى گذرا و نوعى سرگرمى و محدود به هوسهاست و خالى از نوعى اضطراب و ناآرامى و حرمان نمىباشند. البته معرفت و ايمان نيز در گرو سلامت است و بىسلامت، كاميابى و سعادت حاصل نمىگردد. لذّت و كاميابى در گرو سلامت، و سعادت در گرو سلامت و كاميابى است؛ همانطور كه با غفلت و تباهى، راه كاستى و شقاوت هموار مىشود. ضمن آنكه فرد معتقد به خداوند، خداوند و رابطهى مولوى و الاهى او با بندگان و وحى ختمى و عصمتى و احكام حقتعالى را ناديده نمىگيرد و همچون جوامعِ سكولار، رها و فاقد مولا و اعتقاد، بريده از خداوند نمىباشد و خداوند و عمل به اوامر او را نيز نياز باطن خويش مىيابد.
ايمان و اعتقاد، در تربيت فرزند نيز كارآمدى نافذ و سرنوشتساز دارد. تمامى خصوصيات و صفات مادر در دورهى شيردهى به كودك منتقل مىشود بهطورى كه حتى زيبايى ظاهرى و اندامى وى تابع مادر مىگردد. همچنين روحيهى طفل در اين زمان است كه حيات مىيابد و شكل مىگيرد. وظيفهى «مادرى» كارى بسيار دشوار و سنگين است و زيربناى شخصيت طفل در دست مادر تعيين مىگردد. كودك در اين سالها قوهاى انفعالى دارد و مادر است كه قوهى فعلى او را تأمين مىكند. با گذر زمان، فرزند آيينهى تمامنماى مادر مىشود و تمام خوبىها و بدىهاى مادر در فرزند اثر مستقيم مىگذارد. دورهى تأثيرپذيرىِ هرچه بيشتر كودك از مادر، تا پنجسالگى وى مىباشد و حواس ادراكى و نيز هوش و ديگر قواى وى در اين دوره فعال مىشود و تحت تربيت مادر قرار مىگيرد. پنجسالِ نخست با آنكه محدود است، ولى بر تمامى عمر سايه مىافكند و مىشود اين پنجسال را نقشهى راه آيندهى طفل دانست. كودك بهويژه در پنجسالِ نخست زندگى داراى قدرت انعكاس ناخودآگاه است؛ بهطورى كه مىتواند دقيقترين رفتارها و حركتهاى مادر و پدر و حتّى شكل و رنگ محيط خانه را در خود انعكاس دهد و از آن منفعل شود. اين قدرت ناخودآگاه به مراتب قوىتر از قدرت خودآگاه انسانِ عاقل و رشديافته است كه اراده وى تصميمهاى متفاوتى به وى مىدهد و در شاكله و ساختار انجام كارها دخالت مىكند. كودك در توان انعكاس روانى، عامل ناخودآگاه دارد؛ يعنى هنگام انعكاس، اراده و تصميم وى در آن دخالت ندارد و براى تبديل آن عمل نيز توان ارادى در او پيدا نمىشود. ارادى نبودن و دخالت نداشتن اختيار و توانِ تغيير، ويژگى نيروى ناخودآگاهِ نهاد آدمى است. محيط خانه اگر كمترين انحرافى از ناحيهى پدر و مادر داشته باشد، همان را به ضمير ناخودآگاه كودك منتقل مىسازد و سبب انحراف كوتاهمدت يا درازمدت وى مىگردد. بر اساس قانون انعكاس ناخودآگاه بايد گفت ايمان مادر بزرگترين عامل سعادت فرزند است. اگر مادرى وارسته، داراى عاطفه، احساس، انديشه و اخلاق انسانى باشد، فرزند خود را سلامت و سعادت مىدهد و چنانچه داراى انحرافات اخلاقى و كمبودهاى روانى باشد، آيندهى كودك را به تباهى مىكشاند. اينگونه است كه براى ساخت جامعهاى سالم بايد خانوادهى سالم داشت و خانوادهى سالم را مادر سالم مىسازد.
دنياى امروزه بريده از ايمان و اعتقاد دينى، زن را با فجيعترين وضع و ناهنجارترين شكل به خدمت مىگيرد، ولى چون از ايمان و توجه به خدا دور است، كامى نمىيابد و به ساديسم و جنون، خشونت و پليدى و زشتى و پردهدرى هرچه بيشتر و خستهكننده مبتلا مىگردد. بشر بريده از ايمان، عشق را در شهوت خلاصه كرده و شهوت را در جنون و ساديسم و پليدى نهاده و هرچه دانسته و دارد و آنچه خواسته و توانسته است، انجام مىدهد، ولى هيچگاه آرام نمىگيرد و راضى نمىشود؛ چرا كه ايمان به خدا را ندارد تا به عشق برسد و از شهوت حيوانى فراتر رود. بشر حتى شهوت را نيز كه ظهورى كمرنگ از عشق است، به انحراف برده و در مسير جنون و خشونت قرار داده و عزّت را از زن و غيرت را از مرد و كاميابى حقيقى را از هر دو گرفته است.
پيوند تكميلكنندهى احساس و عقلانيت
سراسر نفس و روان زن را «احساس نفسانى» فرا گرفته است؛ بهطورى كه انديشهى زن نيز توان درك تمامِ احساس چيرهى او را ندارد. اين حقيقت فلسفى، روانى و عينى در زن، كمال اوست، نه نقص وى؛ زيرا اين احساسِ قوى و چينش خاصّ انديشه و تعقّل، زن را به كمال خود رسانده و او را براى وظيفهى پر اهمّيت همسردارى، مادرى، فرزندپرورى و مانند آن آماده مىكند. زن، ضعيف و ناتوان نيست و به هيچوجه ضعفِ طبيعى ندارد و لطافت زن و احساسات زودگذر و ظاهربين وى، اقتضا و نقطهى قوت طبيعى و حـُسن اوست، نه سبب ضعف وى و اين احساس غالب و انديشهى مغلوب را برخى به اشتباه «ضعف انديشه» و «استضعاف» گفتهاند. زن، ضعف طبيعى ندارد، اگرچه موانع و محدوديتهاى ساختگى برآمده از جهل يا استثمار و استكبار، مىتواند عامل ضعف زنان گردد. همانطور كه زيبايى مرد در اقتدار و صلابت جسمى و نفسانى اوست، زيبايى زن و نقطهى قوت او در لطافت بدن و نفس وى و قدرت شگردهاى ظريف و زنانه و احساسىِ وى مىباشد و زن با آنكه از باب عاطفىبودن نياز به سخنگفتن در خود احساس مىكند و درِ سخن بازكردن همان و دادِ سخنگفتن زن همان، ولى همين احساس و لطافت به او قدرتى مىدهد تا بهراحتى كتمان خود را نمىشكند و تاب مقاومت وى در پنهانسازى خواستهى قلبى خود حتى در كلمات خويش بيشتر است؛ بهگونهاى كه مردشكن مىگردد. زن، تجسّم لطافت و زيبايى و مَظهر لطيف هم در جسم و هم در نفس خود است كه در چهرهى ملاحت، كرشمه و ناز و غنج و دلال و طنّازى ظاهر مىگردد و لطافت وى به او كتمان مىبخشد، و اينجاست كه لطافتِ لطيف، سينهى مرد پرابهت را چاك چاك ساخته و صلابت و وقار مردانه را مىشكند و خـُرد مىكند.
زن و مرد، دو طبيعت متفاوت دارند، اما آنها با هم تقابل ندارند، بلكه تفاوت دارند و مكمّل طبيعىِ يكديگرند كه هريك لازم است به اقتضاى طبيعى خويش و در جاى خود عمل كند و زن نيز همچون مرد در دايرهى اين طبيعت و اقتضاى آفرينش، داراى ولايت مىباشد و برخى از زنان شايسته و به صورت جزيى و موردى و نه به صورت صنفى و غالبى كه موضوع اين قوانين براى دورهى حاكميت علم مىباشد، مىتوانند حتى ولايت موهبتى و مقام دستگيرى را نيز داشته باشند؛ اگرچه در دورهى رشد آدميان و با گذار از چيرگى علم به حاكميت عشق، اين امر، غالبى و مربوط به صنف زنان خواهد گرديد. به هر روى تفاوتها نبايد در هيچيك از اين دو صنف ايجاد ضعف نمايد و حس خودباورى را از آنان بگيرد يا به آنان حس خودباورى كاذب و ستيزهجويانه با جنس ديگر را بدهد.
نهتنها احساسات نفسانى زن، بسيار بيشتر از مرد است، بلكه نوع احساسات وى نيز با نوع احساسات مرد متفاوت است و زن به امورى حساسيت دارد كه برخى از آنها براى مرد حساسيتى ندارد، ضمن آنكه حساسيتهاى زن نيز بيش از حساسيتهاى مرد است. با اين وجود، لطافت و عواطف سرشار و ظاهرانديشى زن منافاتى با رشد علمى، آگاهى و تقواى او ندارد. وفور عواطف و غلبهى احساس در زن، امرى طبيعى است كه نبايد آن را با استضعاف كه ميان مردان و زنان، مشترك و معلولِ اهمال و داراى موقعيّت تعليلى است، اشتباه گرفته شود. احساس زن آنقدر سرشار است كه بهطور نوعى و غالب، در مواقع بحرانى و حوادث غيرعادى، انديشهى وى و دورانديشى و كلاننگرى، او را مغلوب خويش مىسازد و در اين ميدانِ كلانِ تجاذبِ عقل و دل، عواطف زن و نگاه ظاهرانديش، زودبين و محدود بر او حاكم مىگردد و انگيزههاى نفسانى، او را بيشتر تحت تأثير قرار مىدهند. احساس قوى و عواطف بىكران زن، ويژگى برجسته و طبيعى است كه
براى همسردارى و فرزندپرورى و رونق حيات خانواده و جامعه لازم مىباشد و اهمّيت زن نيز در همين طبيعتِ لطيف و احساسِ غالب وى مىباشد، اما وى در جهات عادى و برد كوتاه، محدوديت تفكر عقلانى ندارد و با مرد مشترك مىباشد. توجه شود كه ما از احساس و عاطفه سخن مىگوييم نه از حب و دوستى، و زن، مظهرِ احساس نفسانى است و محبت و پيوند دل كه در نگاه دقيق و غيرمسامحى، جايگاه معرفت است، با احساس و عاطفهى سطحىِ نفس يا رقت قلب و به تعبير درست، رقّت نفس تفاوت دارد. احساس و عاطفه كه گاه «دل» ناميده مىشود و با مقام قلب در عرفان متفاوت است و در دايرهى نفس است، از شؤون محبت است، نه برابر با آن. بنابراين هم حب و هم احساس زن، هر دو نفسى و بردى كوتاه دارد. زن داراى مهر عاطفى نفسانىِ محدود و مرد داراى انس عقلىِ پايدار مىباشد و رقت قلب (نفس) با اقتدار عقل، قوّت و استحكام مىگيرد. اين گزاره بر تمامى گزارههاى مسامحى، حاكم است.
زن، نيازمند آن است كه در پرتو قدرتى مقتدر و داراى توان حفاظت كه نقطهى وحدت مديريت را در تمامى فراز و نشيبها پايدار بدارد، به سلامت و با امنيت زندگى كند. زن با پذيرش مديريت مرد در بُرد و محدودهى بلندِ فكرى، با استفاده از اقتدار طبيعى و وحدتبخش مرد، داراى قوّت و استحكام طبيعى از طريق دلبستگى دايمى خويش به مرد مىگردد و با حس مقبوليتِ همسرش در دل خود، از او اقتدار و سلامت و امنيت مىگيرد و اقتدار و صلابت مرد و توانمندى و حسن تدبير او در مديريت زندگى، عواطف زن را تحت تأثير و ذيل مديريت خويش قرار مىدهد و مانع انفعال و ميل زن به نادرستىها و عامل مؤثّرى براى كمتر شدن خطا در زندگى مشترك و بحرانهاى پيشامد آن و ناامنىها و موجبِ قرارگرفتن هر اقتضايى در جايگاه طبيعى و درست خود مىگردد و مديريت مرد، مسؤوليتپذيرى مرد در برابر زن مىباشد؛ چنانچه در صورت خطاى زن، عرف جامعه از مرد بازخواست و پرسش دارد؛ چنانكه عرف، مردى را مرد مىداند كه سختىهاى زندگى را به جان خود بخرد و مشكلاتش را خود به دوش كشد و سنگ زيرين آسيا باشد و راحتى و آسايش و آرامش را براى ديگران و بهويژه خانوادهى خود بخواهد. در برابر، اگر زن در جايگاه طبيعى خود نباشد، با تربيتهاى تحميلى مىشود اين زمينهى صفا را به درندهخويى و دريدگى تبديل كرد.
زن و مرد، چنانچه در موقعيت مناسب و طبيعى خود قرار نگيرند، تعادل خود را از دست مىدهند و از رشد و كمال خويش باز مىمانند؛ چنانچه همين زن، با احساس و عواطف سرشارى كه دارد، مىتواند سكّهى مديريت مردى را كه عنان دورانديشى خويش از دست داده است، بىعيار سازد و عقل او را بربايد و با گوشهى چشمى پريشانش سازد و با لبهى تيز شگردى، خاكسارش نمايد و به حكم حلالبودن عاشقكشى، جانش را بگيرد و دوباره به لطف توجهى، زندهاش گرداند. البته مرد بر اثر محبّتى كه به همسر خود دارد، لازم است همواره خير خانواده و زندگى مشترك را با حزمانديشى ببيند و تابع عواطف زودگذر و خارج از مدار انديشه نگردد تا اهداف بلند زندگى و پايه و پيكرهى آن سست و ناپايدار نگردد يا به بىراهه و انحراف و آسيب كشيده نشود؛ همانطور كه زن در حوادث و امور غيرعادى لازم است اهتمام فراوان به تصميمات خود داشته و با مرد خويش هماهنگ باشد، تا دچار تزلزل و خطا نگردد. زن با توجه به عواطف و احساسات خويش مىتواند حتى اقتدار علمى يا مالى خود را در خدمت احساسات گيرد يا احساس خود را خادم علم و رشد عقلگرايى و توان مالى را در استخدام سلامت و ارتقاى خانواده گيرد. هر اقتدارى از جمله علم و نيز توانمندى مالى در صورتى براى زن سلامت دارد كه بتواند احساسات خود را با آن كنترل كند نه اين كه قدرت مالى و علمى يا ديگر امور اقتدارى را در خدمت احساس خود بگيرد.
اين تفاوت آشكار زن و مرد مىباشد و صنف زن چنين است كه همواره لطيف و به تبع آن، احساسى است، هرچند مراتب والاى علمى را طى كرده باشد، و صنف مرد، داراى اقتدار و توانمندى عقلانى و حسابگر است، گرچه از مرتبهى علمى چندانى برخوردار نباشند. براى همين است كه مديريت محدود خانه به احساسات شورانگيز و عواطف سرشار از محبت و لطافت زن و مديريت كلان خانواده و رهبرى جامعه به اقتدار عقلانى مرد سپرده شده است، تا خانواده در تصميمگيرىهاى كلّى و كلان به عواطف زودجوش و احساسات گذرا مبتلا نگردد و مسير درست منطقى و طبيعى، پيشِ روى خانواده قرار گيرد. حاكميّت اقتدار و صلابت عقلانى مرد كه به معناى مالكيت بر زن و تملّك وى نيست، بلكه هدايت او در مسير درست خردورزى با دورانديشى و عشقورزى خيرخواهانه است، قانون خدا و حكم شريعت و گامنهادن بر طبيعت زن و مسير درست زندگى و يافتن كمال مطلوب خويش است، كه تخلّف از آن و حركت بر خلاف مسير طبيعى زن، هم سلامت طبيعى زندگى را از زن مىگيرد و او را دچار چالشهاى روحى و روانى فراوانى مىگردد و از كمال مطلوب خويش باز مىدارد و هم استحقاق مؤاخذه در آخرت دارد. خداوند، پذيرش و خضوع زن را در برابر انديشهى درست مرد قرار داده است كه مطابق عقل و دين و نظر علم مىباشد؛ البته اگر مرد، به واقع منطقىانديش باشد و توان رهبرى، مديريّت و به دوش كشيدن مشكلات و سختىهاى زندگى را داشته باشد؛ وگرنه چنانچه ريحانهى مرد و ميداندارِ شور عاشقى، انديشهاى قوىتر از مرد خويش داشته باشد و مرد وى مرد واقعى با اقتدار عقلانى و حزمانديشى مردانه نباشد، درستىِ نظرگاه زن تبعيت مىشود و البته اين موضوع شخصى و جزيى، موضوع قانون قرار نمىگيرد و قانون، صورت نوعىِ هر موضوعى و اكثريت افراد جامعه را لحاظ مىكند و ملاك و ميزان در قواعد عمومى ـ اجتماعى، اكثريت نسبى مردم مىباشد و كليت امور با ملاك نوعيّت به دست مىآيد؛ بهخصوص كه قانون خانواده داراى انعطاف احساسى مىباشد و خانواده را محفل انس و عشق مىخواهد، نه سالارىِ زن يا مرد را و نه زورگويى، ظلم و ستمگرى را از كسى برمىتابد. زن در نگاه شريعت هرگز برده و اسير مرد قرار نمىگيرد، بلكه او شكوفهى عشق و شالودهى طبيعت زندگى و شيرينى آن است كه اقتدار عقلانى و كفايت مرد، مكمّل وى و پشتوانهى حمايت و محبّت و توازنبخشِ تمايلات سالم وى مىباشد و معنويّت و صفاى نفس و باطن و آرامش خاطر خانواده و عشق به آنان را هدف همّت مرد قرار مىدهد، نه آنكه اين حكم، مرد را بر آن دارد تا با سوءاستفاده از سمت مديريت كلان خود يا با ابتلا به ضعف و خودباختگى يا جهل، به آزار زن بكشاند و زن را گرفتار مشكلات حكمتسوز، خانمانبرانداز و موانع آشفتهساز و حيرانى سازد.
زن، داراى احساس و عاطفهى سرشار است و به صورت اولى فقط حضور مرد خود را مىخواهد و از او تمنـّايى ندارد. درست است زن در هر امرى، عاطفى و احساسى است، اما در خواستن مردى كه به او اطمينان دارد، منطقى و پايدار مىباشد. مرد اگر با سوء تدبير خود، اطمينان و اعتماد زن را از دست بدهد و از او زخمى و عفونى شده و در شك و ترديد باشد، براى سنجش پاىبندى مرد به خود، مرتب بهانه يا دعوا مىآورد تا ببيند وى تا چه اندازه براى وى صبورى و مقاومت دارد.
زنان مىتوانند به حسب استعداد و ضريب هوشى و يا حتى نبوغ موهبتى كه همچون نبوغ مرد، امرى شخصى و نادر است، از جهت علمى و توان مديريتى و كياست و سياست، برتر از مردهاى بسيارى باشند، ولى اقتدار علمى و فنّى زنان همچون مردان، تلازمى ضرورى با حزمانديشى دورنگر آنان ندارد و مىشود انديشهى زنان، مقهور و مغلوب احساسات چيره و محدودنگر و زودگذر آنان گردد و به جاى دورانديشى، اسير حادثهاى در حال حاضر و در بند ظاهرى كوتاه و سطحى گردند و براى همين، هم زود به كسى توجه مىيابند و دل مىبندند و عاشق مىشوند و هم مىتوانند با پيشامد حادثهاى زود از او ببُرند و انصراف و بىوفايى و فراغت پيدا كنند. صنف زنان، زود مىترسند و زود نيز تهور و بىباكى مىيابند و اقتضاى «وحدت» كه مركزىترين نقطهى «مديريت» است، در طبيعت آنان نمىباشد و همين امر، خطر تربيتىِ مراعاتنكردن حقوق و خويشتندار نبودن و ناديدهگرفتن و تضييع حقوق ديگران را در پيشامد بحرانهاى احساسى و عاطفى دربردارد. زنها اين قابليت و اقتضا را دارند كه زود هواهاى مختلف را در دل خود هموار سازند و زود نيز از آن هواها بگذرند و به هر چيز دل ببندند و از هر چيز دل ببُرند و مهار چنين اقتضايى، جهادى سخت و پر از پيكارهاى متنوع در ميدان هواها و هوسهاى نفسانى و نيز رقابتى نفسگير را مىطلبد. زن در ساختار خلقتى خود و با انرژى طبيعىِ عاطفى، اين قدرت اعطايى را دارد كه مىتواند توان شگرد و نوظهورى و جهش از يك شأن به شأن ديگر را داشته باشد. البته بايد بر واژهى «اقتضا» كه در اينجا آمده است، دقت داشت؛ زيرا در تربيت و تبديل خُلق، مسير اقتضا حايز اهميت است. مسير اقتضايى، همانگونه كه قابل تبديل است، مىتواند تخلف هم بپذيرد.
زن، داراى احساس و عاطفه است و احساس و عاطفه براى رسيدن به جوانمردى و وفادارى نيازمند تربيت و ايمان مىباشد و عشق اگر ايمان را با خود نداشته باشد، چنانچه پيشامد بحرانى موجب شود ارتباط اتصالى ميان زن و مرد برداشته شود، زن ديگر نمىتواند به مرد خود محبت و احسان داشته باشد. اينگونه است كه وفا و پايدارى در زن، به لحاظ چيرگى عاطفه، با تحمل فشارها و تربيت معنوى نقش مىبندد و اين نوع تربيت بر اقتضايى كه در ذات زنانهى آنان وجود دارد، با تلاشى معنوى و با ايمان و عقيده، به دست مىآيد. بنابراين با چيرگى تربيت ايمانى بر عاطفه و احساسِ زن، مىشود مهر و محبت و عهد و قول او را اعتبار كرد. زنى كه داراى ايمان به خدا باشد و محبت وى از معنويت او بجوشد و دلباختگى وى داراى رنگ و صبغهاى ربوبى باشد، مىتواند از ايمان و اعتقاد خود صبورى و بردبارى و وفادارى بگيرد و دل بر ابد خويش استوار و محكم دارد.
در برابر احساس و عاطفهى زن، مرد بهصورت طبيعى و اگر مرد باشد، داراى اقتدار و صلابت است. در اينجا لازم است از تفاوت ماهوى اقتدار با زورگويى گفته شود. افراد ضعيف كه فاقد قدرت و قوت هستند، به زورگويى و ايجاد انحراف و شكست در طبيعت هر چيزى رو مىآورند. مرد اگر ضعيف باشد، نه عشق مىشناسد و نه قانون، بلكه فردى زورگوست كه رفتهرفته در دل همسر خود ايجاد نفرت مىكند؛ هرچند زن به دليل پيچيدگى شخصيت روانى كه دارد ممكن است نفرت خود را اظهار نكند و آن را پنهان دارد. اين فرد ضعيف است كه تلخ، تند، دگم، خشك، بىمزه و زورگو مىگردد؛ اما فرد قوى و قدرتمند و آگاه كه طبيعت هر چيزى را مىشناسد، ترس و ضعف و جهلى در وجود خود ندارد و صاحب اقتدار است و كار خود را آگاهانه با استحكام و اقتدار و با نرمى و رفق و هماهنگى با طبيعت آن عمل پيش مىبرد، نه با زور و اجبار. مرد خانواده اگر خود را ناتوان و ضعيف نيابد، احساس نمىكند براى جبران ضعف خود بايد دست به شلاق خشونت ببرد؛ بلكه با كردارى طبيعى، نظر خود را كريمانه و از سر قدرت بيان مىدارد و ديگر اعضاى خانواده را با مشى مهرورزانه و فتوّتى كه دارد و با تأثير روانىِ اقتدار خويش بر آنان، به شنيدن ارادتمندانهى سخن خود راغب مىنمايد و از درگيرى ـ كه معلول ضعف است ـ مانع مىشود. ضعف، هر انسانى را به پستى، سستى، زبونى، رخوت، بدبختى، فلاكت، حسرت، عقده، پريشانى، خوارى و انواع بيمارىهاى روانى مبتلا مىگرداند و فرد قوى به اقتضاى قدرتى كه دارد، كريمانه، جوانمردانه و با ملاحت و لطافت برخورد مىكند. فرد مقتدر همواره رفتارى دور از خروش، عصبيت، آزار و نگرانى دارد و كارهاى خود را با آرامش تمام و با بزرگى، متانت و انسانيت پيش مىبرد و از چيزى به خود احساس خطر راه نمىدهد تا برآشفته گردد و هيچگاه از باب ضعف نمىخروشد و به اعتبار اقتدارى كه دارد، بهصورت غالبى كارهاى خود را با لبخندى برآمده از نهاد نرم و قوى خود پيش مىبرد و متانت، فروتنى، تواضع، مهربانى، افتادگى، صفا، بزرگوارى و كرامت، همراه هميشگى و لازم جدايىناپذير قدرت و توانمندى اوست و چنانچه ضعيفى از موضع ضعف خود به او بىاحترامى كند و حرمت او را پاس ندارد، در برابر، او را احترام مىكند و با گذشت و بزرگى با او رفتار مىنمايد؛ چرا كه خطرى را از ناحيهى او متوجه خود نمىداند. كسى كه قوت و توانمندى دارد، با فرد ضعيف و زيردست خود كريمانه رفتار مىكند و به همين سبب است كه هم جَذَبه دارد و هم جذْبه؛ اما فردى كه قدرت ندارد و ضعيف و ناتوان است، به سبب ترسى كه دارد، نمىتواند كريم باشد. مرد خانواده اگر اقتدار داشته باشد، ديگر اعضاى خانواده نيز با اقتدار و توانمندى زندگى مىكنند و در چهرهى كسى، دگمى و عصبيتهاى كور نيست و همه كريم و عطوف مىباشند و جامعه نيز با آنان داراى دولت كرامت مىگردد.
ارتباطِ درهمتنيدهى خانه و جامعه
در امور مربوط به جامعه، حق خانواده اين است كه مرد بر اساس استحكام عقلِ دورانديش و اقتدارِ مردانهى خويش، نخست مديرى اجتماعى و سپس مديرى خانگى باشد. حق طبيعى زن نيز اين است كه بر پايهى لطافت و احساسات و عواطف سرشار و شور هيجانى خويش، نخست مديرى خانگى و سپس مديرى اجتماعى باشد.
نقش «خانگى اجتماعى» بودنِ زن؛ يعنى زن نخست و با اولويت، در خانه مسؤوليت دارد و سپس در جامعه و در طول اين وظيفه؛ و بدون اينكه به اين اولويت كارى وى آسيبى وارد شود، داراى مسؤوليت اجتماعى مىگردد. در نمونهاى آشكار، زنى كه بهخاطر اشتغال مشابه با مردان نمىتواند در خانه به فرزند خود محبت كند، چنانچه معلم باشد، در انعكاسى روانى، به بچههاى ديگر نيز نمىتواند محبت مىكند. البته مديريت كلان زندگى و كل آن با مرد و مديريت داخل خانه با زن است و زن و مرد نبايد در مديريت يكديگر دخالت كنند. زن حتى در خانه نيز نبايد به كارهاى سنگين مشغول شود و مسؤوليتهاى خانه او را خسته يا كلفت مرد سازد، چراكه به مرور زمان، پژمرده و از دسترفته مىگردد و نشاط و توانِ كامبخشى و رغبت مرد خويش را از دست مىدهد و زن لازم است آگاهانه مواظب و خودنگهدار نشاط خويش باشد و تمامى توان و عمر خود را صرف انجام كار نكند، همانطور كه مرد لازم است زن را در امر مجامعت و آميزش مورد استفادهى فراوان قرار ندهد، تا زن دچار زودپيرى و ناتوانى و شكست و ضعفِ زودهنگام و سردى نگردد و همواره مراقب سلامتى و نشاط و زيبايى آينده و درازمدت خود باشد؛ بهويژه آنكه زن نسبت به مرد، در سن پايينترى شكست و پيرى مىپذيرد و مرد و زن لازم است با تعاون و گذشت، تناسب زندگى را براى تمامى دورههاى زندگى مشترك رعايت كنند. در اين خصوص و براى تحقق اين مهم، لازم است به مرز كارويژهى هريك از زن و مرد و تفاوت آنها توجه شود و اشتغال و وظايف اجتماعى زن و مرد و مسؤوليتهاى سازمانى نظام حقوقى خانواده و قراردادها و توافقهاى آزاد و عشقمحور خانوادگى بر اساس اين تفاوتهاى طبيعى و سرشتىِ مردانه و زنانه تعريف و تعيين گردد. اين تفاوتهاى طبيعى منشأ تفاوتهاى حقوقى و مسؤوليتى ويژه و بدلناپذير در خانواده مىشود؛ اما منجر به كمشدن ارزش يكى و برترى جنسى بر جنس ديگر و تبعيض ظالمانه ميان زن و مرد نمىگردد.
همچنين مرد لازم است با قدرت مديريت خود، همسر خويش را توانمند سازد. اقتدار زن نشان اقتدار مرد است. مرد اگر بر آن باشد كه اقتدار همسر خود را شكسته و خرد كند در واقع قدرت خود را تضعيف كرده است؛ زيرا قدرت زن توانى است كه در تحت مديريت كلان اوست. ضرر هرگونه تهديد و تضعيف همسر به مرد باز مىگردد؛ چون همسر منطقهى مرد است و هرگونه آسيب و ضعفى كه به آن وارد شود، در واقع به وى وارد شده است. مرد در صورتى كه در مديريت توانمند باشد، همسر و فرزندان خود را بزرگ مىكند و به آنان عظمت مىبخشد؛ نه اين كه آنان را تحقير كند يا آنان را به لجبازى و عناد بكشاند. بهخصوص زنى كه حرمت خود و مرد خويش را نگاه مىدارد، هرچه اقتدار بيشترى يابد، مرد را عزيزتر مىسازد. اگر مرد در مديريت توانمند باشد و درست عمل كند، چون زن دوست دارد از همسر خود اطاعت كند؛ زن را محبانه مطيع خود مىسازد، ولى چنانچه مديريت وى ضعيف باشد و از مرزهاى خود تجاوز كند و به جاى اقتدار، زور خود را نشان دهد و به او پرخاشگرى داشته باشد، زن توان تحمل وى را از دست مىدهد؛ زيرا او بهخوبى تفاوت استثمار و اطاعت را مىداند. اطاعت در محيط صفا، صميميت، محبت، عشق و فروتنى است كه همه برآمده از اقتدار مديريت درست است و استثمار در محيطهاى استكبارى است كه زور حاكميت دارد.
عنوان حقوقى خانواده
زن و مرد بر اساس پيوند ازدواج، عنوان حقوقى خانواده و زندگى مشترك را بهطور مساوى و متفرّع بر هم فعليّت مىدهند؛ بهطورى كه هيچيك علّت ديگرى در تحقّق عنوان خانواده بهطور مستقل نيست و خانواده، اضافهى فلسفى و تضايف منطقى و ملاك حمايت حقوقى را نسبت به زن و مرد در چهرهاى عينى، زنده، شعورمند و با اراده داراست. عنوان خانواده، امر مشترك ميان زن و مردى است كه پيوند زناشويى دارند و اين عنوان حقوقى و اخلاقى، حريم، هويّت، اوصاف و كردار يكديگر را پوشش مىدهد و هيچيك بدون خانواده، موقعيّت مناسب و طبيعى و ارزش مستقلِ زن و مردى بهطور تقابلى را ندارند. در زندگى مشتركِ ميان زن و مرد، نمىشود گفت زن اصل است يا مرد يا فرزند؛ بلكه در اينصورت، اصل با حاصل تركيب معنوى حقيقى ميان اين افراد مىباشد، كه همان عنوان حقوقى «خانواده» است و اين عنوان حقوقى مستقل همچون نكاح بر دو ركنِ شخص زن و مرد استوار است و با از دسترفتن يكى، اين نهاد حقوقى انحلال مىيابد. اين عنوان حقوقى مىتواند موضوع براى قوانين و مقررات حقوقى و قواعد اخلاقى مرتبط قرار گيرد و هيچ قانون و برنامهاى نبايد با اصل خانوادهمحورى در تقابل باشد يا بنياد خانواده و قداست آن يا تسهيلِ شكلگيرى سالم آن را تضعيف و سست كند و در حقوق عمومى، خانواده در تنظيم يا تدوين مقررات ساير نهادهاى اجتماعى محور قرار مىگيرد؛ همانطور كه در حقوق خصوصى، مصالح خانواده بر منافع شخصى اعضاى خانواده چيرگى دارد.
حقوق خانواده
مباحث حقوقى خانواده اعم از بخش سازمانى نظام حقوقى خانواده و نيز قراردادها و توافقهاى زندگى مشترك، امرى بنايى است كه مبناى فلسفى آن، وجود و طبيعت وجود و تفاوت واقعى و طبيعىِ ذات زنانه و مردانه و نيز اشتراك انسانى آنان مىباشد؛ به اين معنا كه زن و مرد در وظايف مشتركِ انسانى و در مرحلهى انسانيت خود از آن جهت كه انسان مىباشند، تفاوتى ندارند و با هم برابر مىباشند و هر دو از تمامى حقوق گفتهشده در كتاب «مديريت كلان» و نيز «اقتصاد سالم و رفع فقر» برخوردار مىگردند، اما تفاوتهاى استعداد طبيعى زن و مرد، مبناى حقوق متفاوت آنان مىگردد و هر استعدادِ طبيعى و وجودى، حقّ و فعليّتى دارد.
بنابراين ريشه و اساس حقوق خانوادگى، در وجود و در طبيعت زن و مرد و تفاوتهاى طبيعى آنان مىباشد و اين تفاوتهاى طبيعى، راه را براى تساوى و تشابه حقوق زن و مرد در مسايل اختصاصى و مربوط به صنف آنان مىبندد. موضوع كتاب «خانواده»، دو صنف انسان يعنى زن و مرد مىباشد، نه انسان از آن جهت كه انسان است و زن و مرد ندارد. از اين رو تمامى قوانين مربوط به صنف زن و مرد و احكامى كه عارض لازمِ اين دو صنف مىباشد، دايمى است، نه موسمى و فصلى، مگر آنكه در مرحلهى اجرا به مانعى عارضى و مفارقى برخورد نمايد، كه در آن صورت لازم است فرهنگ مانعزدايى براى اجراى اين حكم دايمى سياستگذارى شود.
خانواده داراى نظام و قانون مىباشد و قانون مىخواهد مشكلات خانواده با تدبير و دورانديشى مرد حل و فصل شود و به مديران خارج از خانـواده كشيده نشود.
قانون خانواده افزون بر نسيم خوش عدالت و حقوق، نوازش مرحمت و اخلاق و معرفت و معنويت و صفا و عشق را نيز درون خود دارد و چنين نيست كه نام قانونى آن، مظهر خشكى، يبسى و خشنى و فاقد حتى ترحّم ابتدايى و انسانى باشد و چون چماقى براى رفع نزاع و خصومت باشد، بلكه اين قانون سعى مىكند با كانون احساس و عاطفهى خانواده درگير نشود و نخست با مددگيرى از عشق و عاطفهى حاصل از پيوند نكاح و تابع قرارداد و توافق آزاد و صادقانه و عشقمحور آن و سپس با قواعد امرى يا توصيهاى و قوانين حمايتى به مديريت سالم و كلان خانواده در مسير رشد، كمال و سلامت بپردازد؛ همانطور كه قانون نمىتواند فقط بر احساس و عاطفه مبتنى باشد و واقعيتها و حزمانديشى براى جامعه و قاطعيت در اجرا را ناديده بگيرد. قانون، همانطور كه نبايد به جلادى دژخيم تبديل شود،
نمىتواند به رقّت و ضعف نيز مبتلا باشد، بلكه قانون با عنايت به احساس و عواطف، دلنگرانىهاى طبيعى خانواده را بر اساس واقعيتهاى آنها مىيابد و با همدردى با اتباع خود، براى معضلات آنها چارهجويى طبيعى و عارى از زور و حكيمانه دارد.
اگر قانونِ انعطافپذير و محبتمحور داخلى خانواده و اقتدار و مديريت مرد نتواند بقا، سلامت و استحكام خانواده را تضمين كند و آسيب و آفت يا سستى به آن وارد گردد، به هر دليل و از هر راهى كه باشد، مديريت كلان جامعه با اقتدار ولايى كه همواره توأم با علم، معرفت، لطف و حكمت جريان دارد، ناچار به دخالت در محيط خانواده براى ترميم آن مىگردد و در اين مورد با محدوديتى مواجه نمىباشد و اطلاق مديريت، سايهى رحمت و حكمت خود را بر خانواده مىگستراند و قوانين كلان خانواده كه توسط صاحب اقتدار ولايى تنفيذ شده است، بر تمامى شؤون غيرقابل حل از ناحيهى اعضاى خانواده بهطور مطلق حاكم مىباشد. بايد توجه داشت دخالت در امور داخلى و مسايل خصوصى خانوادگى، توسط ديگر افراد جامعه و حاكم شرع مجاز نيست و خانواده داراى حريم و حرمت مىباشد و ولايت حاكم بر ممتنع با اعمال ضمانتهاى كيفرى در اين خصوص نافذ مىباشد؛ بهويژه كه ممتنع حرمت و قداست خانواده را خدشهدار و قانون داخلى آن را ناديده گرفته و عمل وى مغاير با مصالح عالى شريعت و داراى آثار منفى اجتماعى است. در محيط خانواده، راه به دستآوردن حقوق، بهخصوص از جانب زن، لازم است همراه سازش و محبّت و صفا و نرمى و با ظرافتهاى مناسب با محيط خانه باشد و تا مىشود، نبايد از اهرم اقتدار قانون و دادگاه و با مدار «حق و باطل» و مقابله به مثل و درخواست اجراى مجازات براى تأمين حقوق زن و مرد بهره برد، بلكه رابطهى زن و مرد همواره لازم است بر مؤانست، نزديكى، قرب، وحدت، تمايل، محبت، عاطفه و عشق باشد. در جامعهى ولايى، دل و عشق و صدق آن، اصل است و جامعهى سالم، ايثار و عشق را ارج مىنهد و فرهنگ آن را در تمامى زواياى قانونى خود لحاظ و ترويج مىكند تا خشونت به حداقل ممكن برسد و غالب جامعه به عشق برسند. عشق و صفاى ممتد در غالب افراد مؤثر است و محبت همانند آب، راه نفوذ خود را پيدا مىكند؛ همانطور كه انسان از محيط خويش اثرپذيرى دارد.
براى سلامت و امنيت خانواده، بهخصوص زنان و جلوگيرى از تجاوز به حقوق آنها لازم است نخست خطوط و قوانين «خانواده» با بازپيرايى و در فضايى علمى نوشته، تصويب و بر جامعه حاكم گردد؛ مرد خانواده نيز با قضاوت همراه با انصافِ وجدان خويش كه از تجلّيّات نفس سالم و نشان صحّت باطن است، با زن مواجه شود و قانونمندى و عملكرد اجتماعى و وجدان و انصاف فردى از اعتقاد فردى و باور اجتماعى يعنى ايمان سالم و حقيقى ارتزاق نمايد تا زنان تحت حمايت اين سه عامل، از حقوق خود برخوردار شوند و لطافت جسم و روح آنان به مدد نهادينهشدن فرهنگِ اقتدارى و سالارىِ ايمان، وجدان و قانون، قوت و امنيت يابد و زنان با اين فرهنگ، مورد استثمار و ظلم و تجاوز قرار نمىگيرند؛ همانطور كه خود زنان نيز لازم است احساسات و عواطف خود را ذيل سه اهرم صافىساز جامعه و در مسير پاكى و عفاف و درستىها قرار دهند، نه براى تسخير غرايز آلوده و تهييج شهوات حرام. زن، همانگونه كه مىتواند با انتخاب درست و عملكرد صافى، پشتوانهى بهترين مرد حمايتگر را از خود داشته باشد، با برخوردهاى ناشيانه و ناآگاهانه مىتواند حمايت مردى را كه عاشق سينهچاك اوست، به مانع كمال خود تبديل كند و خود و او را در حصارى خشك و مرده و تلخ و تحقيرآميز و گاه نفرتانگيز محصور نمايد.
در جلدهاى پيشين، دستگاه مديريت دين و اولويت جايگاه اقتصاد مدرن و دستگاهمند بيان گرديد و گفته شد: فرهنگ و سبك زندگى بر اساس درآمد اقتصادى طراحى مىگردد و بنياد حكومت و مديريت جامعه مبتنى بر اقتصاد مىباشد. در آنجا گفتيم اقتصاد، سياستگذار سبك زندگى جامعهى دينى به تناسب توانمندىهاى ملى است. اما در اين جلد، نظام حقوق كلى و اساسى و اخلاقى و فرهنگى خانواده و قوانين مربوط به عفاف، ازدواج و طلاق و ساختار و تشكيلات اجرايى آنها و مقرراتِ شكلى حاكم بر روابط خانوادگى، با عنوان «خانواده» مىآيد.
قوانين خانواده مانند هر قانون و حكم ديگرى، نخست بايد درست، معقول و مشروع و مبتنى بر نظام اجتهاد دينى باشد و ديگر آنكه در ناحيهى اجرا و عملياتىشدن، زمينهى مقبوليت عمومى و تحقق عمومى و اجتماعى آن، به دقت فراهم بوده و تمامى پيشبينىهاى لازم در مديريت آن لحاظ گرديده باشد و سهديگر آنكه قوانين خانواده لازم است توصيفى باشد و در اين قانون، تا مىشود از واژههاى تلخ دستورى و فرمانى براى تبيين حقوق زن و مرد در خانه و خانواده استفاده نشود و تناسب قانون با كانون عاشقانهى خانواده و اخلاق بزرگوارى و جوانمردى مرد و احساسات و عواطف زن حفظ گردد و نيز سازوكار لازم را براى آموزش مهارت عشقورزى و نيز حل مشكلات پيشرو و نحوهى تفاهم و گفتوگو را به اعضاى خانواده آموزش دهد.
فقه سيستميك، نظام خانواده را بهطور مستقل و در كتابى جامع و به گونهى دستگاهمند تعقيب مىنمايد تا بحثهاى جزيى و پراكنده مربوط به مطالعات زنان و بررسىهاى كمّى و پژوهشهاى كيفىِ خانواده را نظم، انسجام و تفصيل دهد و زن، اين مظلوم هميشهى تاريخ و دستگاه مدرن خانواده را كه داراى مباحث پيچيده
است، بهخصوص با شناسايى پيرايههاى اين حوزه ـ كه بيشتر به دليل اهمال و سادهانگارى و سليقههاى فردى و مسلكى و ضعف در تحقيق و نداشتن شناخت درست از سنتهاى جاهلى و نقش مؤثر بدخواهان در ايجاد بدعتهاى عامدانه و نيز چيرگى تقيه بر فرهنگ شيعى زير حاكميت سنگين و استبدادى فقه اهل تسنن بر جامعه، شكل گرفته است ـ به جايگاه شايسته و بايستهى خود در فقه شيعه برساند و چهرهاى درست، واقعى و علمى از آن ارايه نمايد؛ چهرهاى كه مطابق با دين، عقل سليم، انصاف و عالىترين انديشههاى فلسفى، روانى و اجتماعى است و پيرايههاى زمان جاهليت را با خود ندارد و ناسخ و منسوخ احكام يا موضوعاتى را كه مربوط به گذشته و داراى احكام اختصاصى بوده است و در حال حاضر ديگر وجود ندارد، مانند احكام اختصاصى زنان پيامبر اكرم را كه به ديگر زنان تعلق ندارد و نيز شناخت دقيق موضوعاتى مىباشد كه به مرور زمان و با پيشرفت علم، تغيير و تحول يافته است؛ چنانچه زن تحصيلكرده، آموزشديده و توانمند امروز كه اول و آخر دنيا را ديده است، همان زن ساده، ناآگاه، بُله، ناتوان، بىعرضه و پنهانداشتِ ديروز نيست، بهدرستى و در پرتو تحقيقى همهجانبه و آزاد و از همه مهمتر مبتنى بر معرفت شيعى و ملكهى قدسى مىشناسد. فقيه فاقد معرفت كه از درك علل و سرشاخههاى پديدههاى هستى عاجز است، فقهى خشك و يبس و فاقد صفا و نرمى با اكتساباتى سطحى و كاذب و موضوعاتى بدون سبر و تقسيم را تئوريزه مىكند و چنين فقيهى، غير از فقيهى است كه معرفت علل و اسباب را در اختيار دارد و ميان آن دو چنان فاصلهى بعيدى است كه بسيار مىشود در تقابل با هم قرار مىگيرند؛ اگرچه هر دو از يك مكتب مىگويند، اما يكى مذهب عليه مذهب مىسازد، نه آنكه سعى كند هرچه بيشتر در عمق مذهب و كشف گزارههاى تازهترى از آن غور كند. اين معرفت است كه مىتواند به علم درست تبديل شود و بريدگى از معرفت، گستراندن جهل و ناآگاهى است و نوشتههاى بريدگان از معرفت براى همين نمىتواند به اعتبار خود نويسنده محل استناد باشد. فرهنگ شيعه در نگاهى فراتر از علوم نسبى، به معرفت، آن هم معرفت قابل استناد و داراى دليل و بيناذهانى و قابل تبديل به علم اهتمام دارد، و توصيه مىنمايد كه «حق را بشناسيد تا اهل آن شناخته شوند»؛ چنانكه اميرمؤمنان 7 در فتنهى صفين فرمودند: «لا يعرف الحقّ بالرجال، اعرف الحقّ تعرف أهله»[2] .
حمايت برابر فقه و حقوق از مردان و زنان
دين، نه مردسالار است و تحقير زن را مىپذيرد و او را بردهى در بند و محكوم مطلق مرد مىشمرد، نه زنسالار و فِمِنگراست، بلكه با توجه به تفاوتهاى طبيعى زن و مرد، به هريك نقشى ممتاز و در جاى خود داده است و زن و مرد را خداسالار و ولايتمدار مىخواهد. البته متن قدسى قرآنكريم و روايات، براى حفظ عفاف و رعايت حرمت زن و نيز هماهنگ با فرهنگ محاورهاى، در مواردى كه نقشهاى مشترك زن و مرد و زمينههاى عمومى نفسانى، موضوع سخن است و زن و مرد حكم يكسانى دارند، لفظهاى مذكر را استفاده مىكند و احكام مشترك را با ادبياتى مردانه مىآورد بدون آنكه براى مرد امتيازى قايل باشد. لازم به ذكر است واژهى «رجل» در عربى تنها جنسيت مرد را بيان مىدارد و هيچ خصوصيت امتيازبخش در آن لحاظ نشده است؛ برخلاف «مرء» كه به انسان مرد و داراى صفا و گوارايى و صفات جوانمردى گفته مىشود و مؤنث آن «امرءة» به معناى انسان زن و داراى صفا و گوارايى مىباشد و به مرتبهى انسانيت والاى زن و مرد اشاره دارد؛ مرتبهاى كه مرد به واقع مرد است و زن به واقع زن مىباشد؛ اگرچه لحاظ حق يا باطل بودن زن و مرد در واژههاى «مرء» و «امرءة» نمىشود.
دين، سنتها، وظايف و نيز خرافات شرمآورى را كه باعث مىشد زن در ميان اعراب جاهلى مورد اهمال فراوان، مغبون، و از حقوق انسانى خويش محروم گردد، تعديل نموده و نيز پيشبينى لازم را براى صيانت عفت زن از انواع علموارهها و حيلههاى سيستميكِ به ظاهر زيباى انديشارى و عملياتى، اما هوسمحور و مبتلا به فساد و فحشا و ستم و جنايت و تباهىِ دنياى مدرن نموده است. افزون بر اين، با خوى مردسالارى افراد متجاوز و خيانتكار كه زورگويى و دريدگى براى ظلم و اجحاف به زن و خيانت به همسر خود دارند، مهار مىكند.
ظلم و ستمهايى كه بر زنان و بر عشق رفته و مىرود ناشى از سنّتهاى غلط و عملكردهاى جاهلانه و استثمارطلبى صاحبان قدرت و كارتلهاى اقتصادى است و دين بىپيرايه و سالم هرگز كمترين كوتاهى و اهمالى را در مورد هيچ پديدهاى از جمله تعين زنانه نمىپذيرد و به موقعيّت طبيعى زن احترام گذاشته و قوىترين پشتوانه براى حمايت قانونى از زن مىباشد؛ بهخصوص آنكه شريعت اسلام براى صيانت زن و مرد و دورى از آلودگىهاى مادى و معنوى و نيز دربارهى كاميابى، آگاهترين مرجع به خصوصيات و امور مربوط به خانواده مىباشد. البته توهّمات و تعصباتِ اجحافگرِ مانعانِ مدّعى ديندارى، ناشى از نداشتن درك سالم از نظرگاه دين درست و فساد اجتهاد ادّعايى آنان مىباشد. افراد متحجر و خشكمغز و فاقد باطن صافى، ميل طبيعى به زن را نمونه و مظهر آشكار دنياطلبى و شهوتپرستى و حرص و آز مىدانند و چنين كردارهاى غلط افراد دخيل را نبايد به حساب مكتب گذاشت. در روايتى از امام صادق علیه السلام آمده است :
«جاءت امرأة عثمان بن مظعون إلى النّبي صلی الله علیه و آله و سلم فقالت: يا رسولالله! انّ عثمان يصوم النّهار ويقوم اللّيل فخرج رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم مغضبآ يحمل نعليه حتّى جاء إلى عثمان فوجده يصلّي فانصرف عثمان حين رأى رسولالله 9 فقال له: يا عثمان! لم يرسلنى الله تعالى بالرّهبانيّة ولكن بعثني بالحنيفيّة السّهلة السّمحة أصوم وأصلّي وألمس أهلي، فمن أحبّ فطرتي فليستنّ بسُنَّتي ومـِن سنّتي النّكاح؛[3]
همسر «عثمان بن مظعون» نزد پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض داشت: اى رسول خدا! عثمان، شوهرم، روز را روزه مىدارد و شب را به عبادت سپرى مىكند (و به من نزديك نمىشود.)
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم خشمگين شد و در حالىكه كفش خود را به دست گرفته بود، نزد عثمان آمد و ديد او به نماز مشغول است. عثمان چون پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم را ديد، نماز خويش را پايان داد.
پيامبر خدا به عثمان فرمود: اى عثمان! خداوند متعال مرا براى رهبانيّت (ترك دنيا و زن) نفرستاده است. او مرا به دينى پاك، آسان و هموار برانگيخته است. من روزه مىگيرم و نماز مىخوانم و با همسرم آميزش مىكنم؛ پس هركس كه فطرت و دين مرا دوست مىدارد، بايد به روش من در آيد و ازدواج، سنّت و روش من است.
در اين روايت، غيرت دينى پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم در رسيدگى بىدرنگ به مشكلات خانواده و برطرفسازى انحرافات مربوط به آن و حمايت از زنى مظلوم آمده است كه الگويى عالى براى مسؤولان امر مىباشد.
پيامبر اكرم 9 به صراحت فرمودهاند: روش من، شريعت پاك، آسان و گواراست؛ شريعتى كه با مقام جمعى انسان همراه و سازگار است؛ يعنى: نماز، روزه و معنويت با پاكى و طهارت نفسانى و لذتبرى در حدّ اعتدال و معقول و متناسب همراه است و همانطور كه نماز و روزه در آن امرى الزامى است، تشكيل خانواده و زناشويى را نيز از سنتهاى نبوى مىشمرد.
البته دين با آنكه احاطه بر مبادى غيب و عنايات ربوبى دارد، از مسير شرايط ناموزون و موانع و موقعيتهاى نامساعد و انحرافات زمانى بهخصوص در مورد وضعيت ناهنجار زن به ما رسيده و سيرى پيرايهآلود را داشته و براى همين نيازمند اجتهاد دقيق و تحقيق علمى براى كشف دادههاى آن و شناسايى پيرايههاى واردشده از ناحيهى بدخواهان و بدفهمان و وصول به منطق سالم فهم آن و بهخصوص يافت فرهنگ محبت و عشق و معرفت شيعى در فضاى چيرگى مداوم مردسالاران و ارتجاع جاهلى عرب مىباشد كه زن را همواره مورد تحقير و بردهى در بند و محكوم مطلق هوسهاى نفسانى خود قرار مىدادند و دامنزدن خلفاى جور و خشكمغز در آلودگى جامعه، نهتنها سببى مهم در خانهنشينى زنان، بلكه بهطور كلى شيعيان شاخص گرديد و آنان را به محروميت از انواع فعاليتهاى اجتماعى دچار نمود، بلكه ظلم و جور خلفاى جور در ايجاد فضاى اختناق چنان بود كه آنان با سيطرهى ظالمانهى خويش حتى امامان شيعه : را نيز خانهنشين و منزوى ساختند؛ چنانكه اسناد تاريخى به وضوح بيان مىدارد معاويه به استانداران خود به صورت رسمى بخشنامه نمود كه تمامى فعاليتهاى اجتماعى شيعيان محدود گردد و رسانههاى تبليغى آن زمان، فعاليت عليه مرام شيعه را شدت بخشند. همچنين آنان بر اساس تعصبى كه خليفهى دوم نسبت به حضور زنان آزاد در جامعه داشت و آن را زشت و كريه مىدانست، مهندسى جامعهى گستردهى مسلمانان را تدوين و اجرايى مىنمودند و سنتهاى تعصبى مردسالارانه و تعصب عربى را در بهخصوص در جوامع عربى كه داراى حريت كمترى مىباشند، حكومتى ساختند. اسلام، احكام و قوانين خود را نسبت به زن و نظام خانواده در زمانى بيان داشته است كه براى زن بدترين موقعيّت در شؤون منزل و امور داخلى، و موقعيّتى به مراتب بدتر در امور اجتماعى وجود داشت و محدوديتها و تعصبهاى سختانهى بسيارِ جاهلىِ او را نهتنها از حقوق انسانى كه از مواهب اولى و طبيعى نيز محروم، بلكه مورد هجوم ظالمانه و تاخت و تاز جنايتهاى فجيع ساخته بود و از زنها موجوداتى ضعيف و ناتوان و در آن جوامعِ فقط مردانه، آنان را فقط خانگىبودن و خانگىماندن ساخته بودند و مردان با سليقهى خشك و ميل تعصبى خود مىخواستند زنان فقط در خانه بمانند و براى زنان مشاغلى را لحاظ نمىكردند كه آنان را از خانه بيرون آورند و بُعد اجتماعى آنان را به رسميت بشناسند و فضاى فقط خانگىبودن آنان را تغيير دهند. در صدر اسلام كه جامعه زمينه براى پذيرش اصل ولايت دينى و مديريت صاحبان عصمت نداشته است، چگونه كمترين زمينهاى براى پذيرش ولايت و مديريت زنان داشته باشد؟! زنان نيز مىتوانند در موضع حكومت، قضاوت و مرجعيت، با احراز شرايط، متصدىِ مسؤوليتهاى گفتهشده گردند. اگر زمينههاى امروزى در صدر اسلام براى زن وجود داشت، بهطور قهرى، شريعت، بيانات گويا و نصوص مصرّحى دربارهى چگونگى نظام خانواده و حقوق زنان در كنار دهها حكم و اصل فرازمانى كه در اين موضوع دارد، مطرح مىكرد. در زمانى كه افكار پوسيدهى ارتجاع جاهلى با پيشينهى چندهزار ساله، كمترين حقوق را براى زن قايل بود، همانند طرح براندازى مشروبات الكلى و بردهدارى، معقول نبود كه طرحى بيش از زمينههاى مصرّح، نسبت به نظام خانواده و حقوق زنان ارايه شود؛ بهويژه آنكه فرهنگ شيعه و تاريخ آن از همان ابتدا و با انحراف مسألهى ولايت و حاكميت سياسى و ظلم و اختناق خلفاى جور و ميداندارى كامل اهل باطل و سطحىانديشى برخى مدعيان فقاهت و چيرگىِ غالب ظاهرگرايان و نبود فضاى آزادانديشى و نقد، به غربت و تقيه و به انواع پيرايهها مبتلا گرديد. خلفاى جور چون دستان شيرانِ بيشهى دين را بسته مىديدند، احساس قدرت نموده و با مهندسى فرهنگ جامعه بهطور سيستميك، هرچه را مىخواستند و مىپسنديدند، بر سر دين وارد مىآوردند و اعتقاد به باطل و دستگاه ظلم خويش و اندراس و تعطيلى دين و انصراف افراد جامعه از مكتب حضرات معصومين را جايگزين دين حقيقى مىكردند. با توجه به اين ملاك، ميان احكام واقعى دين و سنتهاى نهادينهشدهى جاهلى كه شريعت فرصت براندازى آنها را بهطور صريح و قاطع نيافته است و نيز با پيرايههاى واردشده از ناحيهى بدخواهان و معاندان و يا سطحىانديشانِ ظاهرگرا و مدعيان نالايق، نبايد خلط كرد. متأسفانه اسلام در ابتداى مسير حركتى خويش، گرفتار غاصبان حق ولايت و جبههى باطل گرديد و چيرگى فرهنگ خليفهى دوم و خلفاى جور و سلاطين غاصب، آن را يُبس و خشك و خشن نمود. به دستآوردن ديدگاه واقعى دين از طريق اجتهاد علمى و معرفتى، بر تاريخ يك حكم يا نظرگاه ثابت و تاريخى فقيهان يا اشتهار و نفوذ سنت يا عادتى دخيل بهخصوص بر ساختار سنتى خانوادهى عربى، مقدم است و بزرگى گذشتگان، مانع از تحقيق و نقد عالمانهى ديدگاههاى عرضهشده توسط آنان و صرف تلاش و همت براى دريافت حكم دين و سدّ راه اجتهاد علمى و تعطيلى استنباط تحقيقى و كنارگذاشتن پژوهش نمىگردد. اين امر در قوانين اجتماعى كه براى مردم داراى نقش اساسى است، اهميت مضاعفى مىيابد.
دستگاه ازدواج
در جوامع مدرن كه مديريت يك ملت به عنوان جامعهاى بزرگ، دستگاهمند و بر مدار قوانين مدوّن، شفاف، بسيار هماهنگ و يكسانساز و بدون ابهام و راهِ گريز، با پيشبينىهاى لازم و فاقد خلأ، و شكستناپذير و غيرقابل نفوذ و دورزدن و تفوّق شده، به همين تناسب، با دگرگونى سبك سنتى زندگى، تشكيل، پايدارى و مديريت و انحلال خانواده نيز از صرف احوالِ شخصى بودن تبديل گرديده و نظامْيافته و مدرن شده و قانون و نظم عمومى بر تمامى اعضاى خانواده حاكم است و به مديريت مرد، چارچوب و نظم عمومى و سيستميك مىبخشد.
خانواده، نه آنكه كارگروهى كوچك، بلكه جامعهاى منسجم و دستگاهمند و تابعى از جامعهى مدرن است و مديريت كلان جامعه در موضوع ازدواج و خانواده نقشآفرينىِ مؤثر و نظاميافته دارد. بنابراين در سيستم دينى، ازدواج از نهادهاى وابسته به مقام مديريت كلان و ولايت رهبرى است و تأمين عفت عمومى و حفظ و صيانت اخلاق اجتماعى بر عهدهى عالىترين مقام كشور مىباشد.
جامعه همانطور كه در زمينهى اقتصاد، تجارت و مديريت دولتى مدرن شده و مسايل امنيتى و حفظ قدرت از فردگرايى و قبيلهگرى بيرون آمده و جهانى شده است، در موضوع تشكيل خانواده و امر بسيار مهم ازدواج نيز داراى رويكرد مديريت مدرن و كلان و دستگاهمند و وظيفهاى حكومتى و شأنى از شؤون نظام شده است. اگر نظام اسلامى براى اين وظيفهى حياتى و مهم، مديريت و نظارت دستگاهمند نداشته باشد، افراد به تنهايى قادر به تشكيل خانوادهى سالم و همسانگزينى و شناسايى و همسرگزينى مناسب نخواهند بود و اين مسأله هم بنياد ديندارى جامعه و هم امنيت و عفاف و هم نظام جمعيت آن را تهديد خواهد نمود و زمانى را پيش خواهد آورد كه عزوبت و تنهايى فردى براى ديندارى و سلامت، مفيدتر از ازدواج و تشكيل خانواده خواهد بود.
ازدواج و صيانت خانواده، سيستمى حكومتى دارد و مديريت جامعهى اسلامى با ديگر جوامع در اين زمينه تفاوت دارد؛ بهويژه آنكه جوامع ديگر، بهرهگيرى جنسى را به رهايى كشانده و اين امر را از همان عنفوان جوانى در اختيار افراد خود قرار داده و نظام تحصيلى و ديگر امور مرتبط با شؤون زندگى را با اهدافى تماممادى و سودانگارانه مهندسى كردهاند؛ اما نظام اسلامى نه در مهندسى ازدواج مىتواند از آنان الگو بگيرد و نه در نظام تحصيلى يا شغلىِ درگير با سيستم ازدواج آنان كه اهداف كمالگراى انسانى را در بلنداى مديريت دينى آن تعقيب نمىكند. سيستمهاى مديريت اجتماعىِ مسايل جنسى ديگر كشورها حتى به صورت تركيبى نيز قابل الگوبردارى نيست و نيازمند طراحى الگوى مستقل اسلامى ايرانى در تمامى اجزا و روند خود مىباشد.
در جامعهى مدرن كه مهمترين شؤون زندگى فرد بهطور سيستميك توسط دولتها و قدرتها مديريت مىشود، ترك گناه واجب است و بايد به فرد توصيه به خويشتندارى داشت؛ اما چنين نيست كه براى ترك گناه (زنا) اقدام بر ازدواج بر عهدهى فرد واجب باشد و حتى عقل نيز چنين حكمى ندارد؛ زيرا خردورزى با نگاهى كلى و اجتماعى به ازدواج مىباشد و آن را مسؤوليتى فردى و تكليفى شخصى نمىداند و براى خويشتندارى فرد از ارتكاب گناه، آن هم در حالىكه بايد بيش از ده سال از دورهى جوانى را به تحصيل گذراند تا بتوان شغل و منبع درآمدى در آينده يافت و موقعيت خود را در جامعه به دست آورد و تثبيت نمود، ازدواج را لازم نمىشمرد؛ هرچند ترك گناه واجب است. براى پيشگيرى از معصيت و كنترل شهوت و ايجاد زمينهى عفاف، صرف مراقبتهاى فردى كافى نيست، بلكه بايد زمينههاى عملى متعادل و مناسب اجتماعى آن را بهگونهى دستگاهمند فراهم ساخت تا جوان بتواند رشد علمى ـ اجتماعى خود را همراه با ازدواج و عفاف طى نمايد و تحقّق چنين موقعيّتى جز با كارشناسى علمى و عملى متفكّران جامعه و حمايت دولت اسلامى، امكانپذير نمىباشد و بدون تحقق اين امر، گناهان و انحرافها قابل كنترل نيست و نبايد از قشر جوان يا ديگران توقع كنترل چنين امورى را داشت و با چنين وضعيت و موقعيتى، زمينههاى اخلاقى و حدود شرعى نيز امكان تحقق ندارد و به اهمال خواهد گراييد و مىتوان گفت: بهطور مطلق، اجراى حدود شرعى به زور و تهديد، شرعى و نيز عملى نيست.
بستر ترك گناه در صورتى فراهم مىشود كه جامعه داراى نظام و سيستمى سالم باشد و فرد با عرضهى خود به سيستم وابسته به مديريت كلان جامعه، خويشتن را در برابر گناه واكسينه سازد. همانطور كه اگر زنى بدهكار مالى شود و براى او اين امكان وجود داشته باشد كه با ازدواج، مالى به دست آورد و بدهى خود را پرداخت نمايد، اقدام بر ازدواج براى وى واجب نيست، براى خوددارى از گناه جنسى نيز اقدام بر ازدواج واجب نمىباشد و ميان اين دو، تنها تلازم عقلى در نظامى فردگراست، نه شرعى كه براى آن نظامى اجتماعى و مديريتى (ولايى) قايل است.
ازدواج، اگر به صورت دستگاهمند ساماندهى و اصلاح نشود، انبوهى از حرمان و حسرت، فقر و كمبود يا سالوس و ريا جامعه را درگير مىسازد؛ با آنكه مديريت سالم و عمومى ازدواج مىتواند وفور عرضه و تقاضاى زن و مرد را به سمت كاميابى و صفاى توحيد و ولايت و چنگ لطف و دف عشق و وصول به آسايش و آرامش حقيقى سوق دهد و از تفويت و اسراف مواهب الهى جلوگيرى نمايد و مانع از نفوذ افكار خشك و پوسيده و پيرايهساز كه عفاف جامعه را در مخاطرهى جدّى قرار مىدهد، گردد؛ وگرنه حكومتى كه داعيهى ديندارى دارد، براى پيشگيرى از فساد، ناچار به دخالت بيش از اندازهى نيروهاى امنيتى و پليسى و آهنيننمودن اجتماع با روشهاى استبدادى مىشود؛ در حالىكه استبداد، خود از عاملهاى مهم عفتشكنى است و خفقان و استبداد، آنتىتز خود را درون خويش رشد مىدهد و هر محكومى، روزى از حاكم خود، تقاص خواهد گرفت. اين قانونى طبيعى و فرارناپذير است. پليسىنمودن جامعه و فرهنگ عمومى، جبران كمبود
عفت عمومى را نمىكند و مسير ترويج و نهادينهساختن عفت و پاكى جامعه نمىباشد. پاكى و طهارت را نمىتوان با زور و تهديد يا پنهانسازى زنان و دختران از ديد ديگران برقرار ساخت؛ چراكه خانهنشين نمودن زنان، نابسامانىهاى اجتماعى و فرهنگى را در پى خواهد داشت؛ هرچند دختران و زنان به مدرسه و دانشگاه نيز راه يابند.
شهوت جنسى، لازم است مسير ارضاى سالم و طبيعى در چارچوب تشكيل خانواده به صورت دايم و پايدار داشته باشد، وگرنه نيروى سركوبشده براى تخليهى انرژى و احساس متراكم جنسى، به هر وسيلهاى روى مىآورد.
اگر مسير تشكيل خانواده و عفت سالم فراهم نباشد و سياستمداران و مسؤولان بر آن باشند تا تنها عفت ظاهرى و شكلى و فاقد محتواى حقيقى را فراهم كنند و مشقت فراهم كردن زيرساختهاى لازم و به روزِ دستگاهمند نمودن خانواده را بر خود هموار نكنند، به سركوبِ پليسى فرهنگ عمومى روى مىآورند و افراد جامعه نيز تجاوزهاى ديدارى و روابط جنسى مجازى و آميزشهاى اينترنتىِ ايزوله (بدون دخالت پليس و نيروى امنيتى) و فسادهاى ديگر را گسترش مىدهند. كمبودهاى جنسى و فشارهاى حاصل از آن از يك سو و نظارت و كنترلهاى پليسى از سوى ديگر، جوان را به چنين تجاوزهايى وا مىدارد. همانطور كه بىبندوبارى و رهايى جنسى در جوامع آزاد با عفت سازگار نيست، استبداد و سركوب قهرى نيز عفتآفرين نمىگردد، بلكه راه درست تأمين عفاف و امنيت اخلاقى و فرهنگى جامعه در سرمايهگذارى كلان بر مسألهى ازدواج و ترويج و نهادينه كردن آموزههاى دينى و اخلاقى و باورهاى ايمانى و اعتقادى مىباشد؛ آن هم به قامت سازمانِ گسترده و پيشرفتهى سلامت و كرامت اجتماعى كه زير نظر رهبرى جامعه اداره مىشود و بيش از وزارتخانهاى مانند آموزش عالى و يا آموزش و پرورش، توسعهيافته باشد و قدرت و نفوذ آن نيز به مراتب بيش از نيروهاى نظامى، انتظامى و امنيتى باشد؛ سازمانى كه به همراه سازمان فرهنگساز حكمت، فرهنگ و هنر، زندگىِ مشترك و سالم خانوادهها كه در تمامى دورهى تحصيلى كه اين دوره در جوامع مدرن، امرى اجتنابناپذير است، و نيز اشتغال و فرزندآورى آنان را مديريت و هدايت مىكند و عفت جامعه و سلامت جنسى افراد و نشاط و حرارت جوانى را از اين رهگذر، پايدار و كمالآفرين مىدارد. اگر جامعه، سلامت جنسى نداشته باشد، نسبت به جنس مخالف دچار آلرژى و حساسيت و عقده مىشود و او را در نهاد خود يا آلههاى معبود و يا ديوى مغضوب مىيابد كه بايد از او تنفر داشت، و با افراط و تفريط جنسى، تعادل جامعه را در تمامى زمينهها بهويژه در حوزهى آموزش عالى كه جوان ناچار از تحصيل كلان براى دستيابى به جايگاه شايسته و تأمين نيازهاى خود، آن هم در جامعه كه كار با ميزان تحصيلات ارزشگذارى مىشود، نه به ميزان مهارت و بازدهى، و مدركگرايىِ افراطى و بدون تناسب با استعدادها بر آن حاكم است، همراه با رياضت جنسى است و نظام آموزشى به هيچوجه در راستاى آموزش حقوق خانواده و مقررات و قواعد شكلگيرى، تداوم و انحلال خانواده و تأمين عفت عمومى طبيعى و غيرقسرى، مهندسى نشده است، دستخوش تغيير و كمبازدهى و مواجه با فوران انرژىهاى متراكم و سركوبشده در مواقع خاص (و غيرقابل مديريت و كنترل كه از همين رو نمىتوان به آن به عنوان سوپاپ اطمينان نگاه كرد) مىگرداند. رفع تمامى اين مشكلات، نيازمند مهندسىِ جامع ازدواج و خانواده و الگوسازى بومىِ مبتنى بر آموزههاى دينى و سلايق ملى و هماهنگسازى تمامى دستگاههاى درگير با آن مىباشد و وجوب ازدواج و تشكيل خانواده به معناى تهيهى سازوكار مناسب بسترساز براى تأمين ازدواج عمومىِ شايسته و ارزانقيمت به عهدهى مسؤولان مىآيد، نه بر افراد جامعه كه ازدواج براى آنان مطلوب نفسى است، نه حتى مستحب.
در نظام دينى، هزينههاى زندگى هم لازم است بركت، رفاه و صفاى خود را داشته، و هم ارزانقيمت و در دسترس باشد. اين سبك زندگى، الفتساز و صميميتآفرين است؛ وگرنه با شتابى كه تمدن جديد و مظاهر آن در حال درنورديدن زندگىهاست و استثمار تودههاى ضعيف و استفادهى بىجهتِ سيستميك بر تجارت جهانى حاكم است و سيستم اقتصادى كشور نيز منفعل، ناپايدار، غيرمقاومتى، مبتنى بر سود (ربوى) و غيرايثارپذير مىباشد و تراكم ثروت در دست عدهاى خاص (حدود دو درصد جامعه) است و تا زمانى كه ازدواج، سازوكار مناسب اجتماعى خود را نيافته است و خانوادهها احساس كرامت، عزت و امنيت از درآمدزايى پايدار و مقاوم را ندارند و ازدواج و خانوادهدارى بسيار گران و با هزينههاى گزاف همراه است، «تنهايى» ناگريز و ناگزير مىباشد.
اگر جامعهاى داراى ازدواج سيستميك نباشد، در طول زمان چنان نابسامان مىگردد كه رفتهرفته مصداق روايات جواز عزوبت مىگردد و جوان در چنين جامعهاى كه بريده و شخصى و غير نظاممند براى ازدواج تصميم مىگيرد و از نظام حاكم، قدرت و حمايتى براى اين مهم نمىيابد، توان حمل بار سنگين ازدواج و تشكيل خانواده را نمىيابد و قرآنكريم نيز بار و تكليفى خارج از مدار توان آدمى بر دوش او نمىنهد؛ چنانچه مىفرمايد: (لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسآ إِلاَّ وُسْعَهَا)[4] ؛ هرچند هيچكسى براى ارتكاب گناه و خيانت، مجوز ندارد و گناهكردن در هر شرايط و در هر جامعهاى حرام و ممنوع است؛ چنانكه پيمانشكنى حتى اگر تعهد با كفار باشد، تا زمانى كه طرف مقابل، به تعهدات خود پايبند است، حرام و ممنوع مىباشد.
ازدواج و تشكيل خانواده وظيفهاى حكومتى است و حكومت اگر نتواند ارضاى جنسى حلال و ازدواج دايم را براى افراد جامعه فراهم سازد و شرايط اقتصادى و معيشتى به گونهاى سخت گردد كه نتوان درآمد حلال براى خانواده داشت، تنهابودن و عزوبت، مجاز مىگردد و ترك ازدواج، مصداق ترك سنت نمىباشد. توجه شود كه «معيشت» به حداقل امكانات مورد نياز براى زندگى سالم گفته مىشود. در چنين شرايطى نبايد به خاطر تشكيل و حفظ خانواده، تن به معصيت و كسب درآمد حرام داد؛ چراكه مال حرام اگر به زندگىِ زن و مردى داخل شود، رغبت به ارتكاب حرامها در آنها اوج مىگيرد و آنان ديگر حتى ميل و رغبت به خود نيز پيدا نمىكنند و هريك به دنبال بيگانهاى حرام مىگردد، بنابراين بايد خود و دين خويش را با مال حلال و در صورت ناتوانى از كسب آن، با عزوبت و تنهايى پاس داشت، وگرنه در آن زمان، مرد به دست همسر خويش و با فشارهايى كه او براى كسب مال بيشتر وارد مىآورد، دينگريزى خواهد يافت و سلامت زندگى دنيايى و سعادت اخروى خود را از دست مىدهد؛ چرا كه مجبور مىشود بارها، مسؤوليتها و تكليفهايى را تحمل كند كه توان عادى براى تأمين حلال آن را ندارد. زندگى در چنين شرايطى سخت و سنگين و غيرقابل مديريت مىشود و قلادههاى اجبار و بيدادِ زور، جايى براى حركت سالم نمىگذارد و ضعف توان خريد، مايهى شرمسارى و شكست آبروى افراد و هتك حيثيت آنان مىگردد؛ بهخصوص اگر «دينهم دنانيرهم» و دين زر و زور حكومتى چيره شود. اين بدان معناست كه اگر جامعه سالم نباشد و فساد در اقتصاد آن ريشه دوانده باشد، پولمحورى در تمامى اركان جامعه حتى در ديندارى نفوذ مىكند و ارزش معلم، مادر، پدر، پرستار و دختر در روزهاى قدردانى از آنان و نامگذارىشده به نام مبارك آنها، به جاى توانگرفتن از روحيهى ايثار و جوانمردى، به ارزش ريالىِ هديهها برآورد مىشود و پولمحور مىگردد. اين در حالى است كه تشكيل خانوادهى سالم بر مدار شور و شوق و عرضه و عشق و مستى مىباشد كه حيات شيرين انسان را رقم مىزند؛ حقيقتى كه برتر از تكليف و دشوارى و دور از ارزشسنجى با بهاى ريالى است و بر مدار عشق و مستى معنا مىشود. بهطور كلى، زندگى خانوادگى بر پدر، مادر و ارتباط كلامى، جنسى و عاطفى آنان و بر فرزند، تعاون پدر با مادر و فرزند، معاشرت زن و مرد و اعضاى خانواده به معروف و ارتباطات و مناسبات اجتماعى و حق و مسؤوليت جهت انجام صلهى رحم و درآمد و امكانات و سرمايهى اقتصادى كه عفاف و كفاف را تأمين كند، مبتنى است و پول نبايد جاى ديگر اركان خانواده را بگيرد.
معيشت اگر با معصيت پيوند بخورد، عزوبت مجاز مىگردد؛ وگرنه همسر و فرزندان، بارهايى بر دوش فرد مىگذارند كه او را از گناه، سنگينبار خواهد ساخت و ديگر نمىتواند خانوادهى خود را به سلامت و با اقتدار مديريت كند و به اجبار به كسب درآمد حرام تن مىدهد. چنين خانوادهاى از صفا و عشق و صميميت بريده مىشود و مصرف مال حرام، به آنان هارى و دريدگى خواهد داد؛ بهگونهاى كه ديگر هيچيك براى ديگرى احترام، كرامت و بزرگى قايل نخواهند شد و با پيشامد كمترين موضع درگيرى، به شدت تحريك شده و همچون كلاب اهل دنيا براى دريدن يكديگر به هم هجوم مىآورند و در اين هجوم، هيچيك نمىگذارد ديگرى آسايش و راحتى و قدرت بهرهبردن از امكانات دنيايى را داشته باشد و از داشتههاى خود استفادهاى مطلوب ببرد. لزوم عزوبت و تنهايى در زمان طولانىِ غيبت كه شيعيان درگير نوسانهاى بسيارى خواهند شد، در زمانها و يا مكانهايى خاص رخنمون مىگردد، چنانچه شيخ «احمد بن فهد حلى» در كتاب «التحصين» آورده است رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :
«ليأتين على النّاس زمان لا يسلم لذي دين دينه إلّا من يفرّ من شاهق إلى شاهق و من حجر إلى حجر كالثعلب بأشباله، قالوا و متى ذلک الزمان؟ قال: اذا لم تنل المعيشة إلّا بمعاصي الله فعند ذلک حلّت العزوبة. قالوا يا رسولالله امرتنا بالتزويج قال: بلى ولكن إذا كان ذلک الزمان فهلاک الرجل على يدي أبويه فإن لم يكن له أبوان فعلى يدي زوجته و اولاده فإن لم يكن له زوجة و لا ولد فعلى يدي قرابته و جيرانه، قالوا: وكيف ذلک يا رسولالله؟ قال: يعيرونه بضيق المعيشة و يكلّفونه ما لا يطيق حتى يوردوه موارد الهلكة»؛ بر مردم روزگارى خواهد آمد كه دينِ هيچ ديندارى سالم نمىماند، جز آنكه از سر كوهى به سر كوهى ديگر و از سوراخى به سوراخ ديگر برود، همانند روباهى كه مىخواهد بچههاى خود را نجات دهد. عرض كردند چنين زمانى كى خواهد شد؟ فرمود : هنگامى كه به معيشت و زندگى جز از راه حرام نتوان رسيد. در چنين روزگارى عزوبت و ترك ازدواج، مجاز خواهد بود. عرض كردند: اى رسولخدا هميشه ما را به ازدواج و تشكيل خانواده امر مىفرمايى. فرمود: بلى، ولى وقتى چنين روزگارى فرا رسد، هلاكت فرد در دست پدر و مادر خويش است و اگر آنان نبودند، پس به دست همسر و اولاد خويش، و اگر نبودند، پس به دست اقربا و همسايگان اوست. عرض كردند: اى رسول خدا چگونه است كه پدر و مادر و همسر و فرزندان و اقربا و همسايگان عامل هلاكت گردند؟ فرمود: او را شماتت و سرزنش مىكنند كه زندگى وسيع ندارى و او را به كارها و امور دشوار و خلاف شرع تكليف مىنمايند تا آنكه به جايگاههاى هلاكت واردش مىكنند.
فرهنگ خانوادهمحور عفت و پاكدامنى
عفت به معناى پاكدامنى و پرهيز از فساد و فحشاست و عفيف به كسى مىگويند كه خود را از منكرات و فحشا كنار مىكشد و حفظ مىكند و به عصيان، طغيان، اعوجاج، انحراف و تعدى نمىآلايد و تظاهر به فساد ندارد و متجاهر به فسق نمىباشد و آبرومند و داراى حيثيت، حرمت و مصونيت است. عفاف از صفات مشترك ميان زن و مرد است، اما كيفيت عفاف هريك متفاوت است.
عفاف بر دو قسم «شكلى» و «محتوايى» است. عفافِ شكلى، پوشش مناسب و بهدور از جلفى، شهرت و تحريكبرانگيزى است. عفاف محتوايىْ نجابت، پاكدامنى و حفظ حرمت انسانى خويشتن است. عفاف محتوايى، مهمتر از عفاف شكلى است. نجابت و سلامت زن و مرد، نخست با دورى از آلودگى و فساد و در پرتو تربيت خانواده و فرهنگ آن به دست مىآيد و عفاف شكلى براى تحقق اين مهم است كه بهطور مقدّمى و همانند وضو براى نماز لازم است.
دو ويژگى مهم عفيف، داشتن «غيرت» و «حيا»ست. عفتِ انسان، دو مركز حساس دارد: يكى مغز است و ديگرى دل. براى مغز، «فكر» و آگاهى، و براى دل، «عشق» لازم است. اگر ايندو كانون، دچار افراط و تفريط شود و فكر در شناخت خود، به جهل و ناآگاهى دچار شود و دل در عشق خود به خشكى يا افراط و آلودگى دچار شود و به محبت و عشق نرسد، كوتاهنظرى و آلودگى ذهن و تحريكِ بىتناسب و بيمارى «حساسيت به جنسيت» پديد مىآيد. در برابر بيمارى حساسيت، حالت تعادل و سلامت و «آزادمنشى» و «تقوا» قرار دارد كه با آگاهى و عشق حاصل مىشود. در مناسبات اجتماعى، اصل «آزادمنشى» و بزرگوارى و كرامت و دورى از جمود و تعصبهاى مزاجى و پرهيز از غيرتورزىهاى بدون پشتوانهى دينى بسيار مهم مىباشد و جامعه لازم است در اين خصوص آزادمنشانه رفتار كند تا مانع زندگى عادى و سالم زن و مرد در معاشرت اجتماعى نشود و آزادىهاى شرعى و مجاز زن و مرد را از آنان نگيرد و خشونتورزى و رفتار مستبدانه و خشك و خودرأيى ميلى يا لاابالىگرى و اباحهورزى نداشته باشد. «آزادمنشى» بيانگر حالت روانى متعادل و سالم در مواجهه با صنف ديگر انسان مىباشد. براى تحقق آزادمنشى بايد استعدادها را گسترش داد و بينشها را بالا برد و از ممنوعيتها كاست و عشق و مرحمت و صفا را نهادينه ساخت؛ تا جايى كه جامعه به جايى برسد كه هر كارى را بر اساس «علم» و «اراده» و با پاسداشت مرحمت انجام دهد. براى آنكه جامعه به اين بلوغ برسد، بايد ممنوعيتهاى نامشروع و استبدادى در آن كاسته شود و «آزادىِ» طبيعىِ جامعه به آن داده شود تا جامعه مسير سالمسازى خود را بپيمايد و تطهير جامعه، با توسعهى جامعه امكانپذير است، نه آنكه احكام الهى و قوانين بىپيرايهى خانواده بيان نشود يا حلالهاى شرعى به صورت ميلى حرام و ممنوع شود و آزادىها بهطور كلى و ثابت و بدون ردهبندى محدود گردد. توجه شود اينكه برخى از احكام و قوانين مىگويد چيزى حرام و ممنوع نيست و اشكال ندارد، به معناى خوببودن آن نيست. برخى از امور با آنكه حرام نيست، بهطور ميلى يا عرفى خوب هم نيست و خوبنبودن ميلى يا عرفى نبايد جايگزين حرامنبودن شرعى شود. مگر مىشود بدون داشتن دليل شرعى، چيزى را كه خوب و شايسته نيست، حرام كرد و هر چيز خوبى را حلال يا مستحب يا واجب دانست؟ با آنكه فقيه تنها ترجمان دين است، نه مشرّع و قانونگذار! به هر روى، با بالارفتن بينشها، انسان عاقل و با اراده، تنها از چيزى كه براى وى مفيد است، بهره مىبرد و در چنين جامعهاى كه در روند عمومى خود سالم و آزادمنش است، نبايد تمامى افراد آن را از آزادىهاى طبيعى خود محروم ساخت؛ اگرچه مفاسدى جزيى نيز در آن اتفاق بيفتد كه ايجاد عصمت كلى در جامعه امرى ناممكن است. در اين راستا، آگاهىبخشى به بانوان براى ايجاد قدرت شگرد و دلبرى براى همسر خود كه اسلام از آن به جهاد زن ياد كرده است و ترويج عشق عفيف و آموزش مهارتهاى عشقورزى به افراد جامعه، از اركان مهم تأمين عفاف در جامعه است.
نهادينهشدن فرهنگ عفت و پاكى در جامعه، نياز به بنيانهاى سيستميك اجتماعى و زيرساختهاى كلانِ دستگاهمند با محوريت خانواده دارد. رفع فقر و محروميتها و ايجاد شغل براى جوانان و فرهنگسازى ازدواج و همسانگزينى از ناحيهى نظام و نيز پايينآوردن هزينهى ازدواج و گران و سنگينساختن هزينههاى فساد و فحشا با مجازاتها و جريمههايى كه براى آن لحاظ مىشود و نيز اهتمام به اجراى عدالت از ناحيهى دولتمردان و تصحيح تربيتهاى آلوده از متوليان عالى تا درون خانوادهها، از مهمترين عاملهاى توسعهى عفت و نهادينهشدن آن در جامعه مىباشد و اين مىرساند سلامت و عفت جامعه، بهتنهايى و بدون پشتوانهى حكومت و نظاممند شدن ازدواج، فراهم نمىشود. در اين زمينه بايد علتنگرى داشت، و نه نگاه به معلولها. فقر مالى و در پى آن، كمبودهاى نفسانى، به تهييج هوسها مىانجامد و تراكم شهوت و حسرت، همراه با كمبود فضاى ارضاى مناسب، موجب اشتداد بيمارىهاى نفسانى، اباحهگرى و دهنكجى به معنويات و نيز نارضايتى از زندگى و سيرىناپذيرى و احساس كمبود بيشتر مىشود و عطش جنسى و تحريكپذيرى نامناسب و نابهجا و استثمار جنسى بر افراد چيره مىشود. در جامعهى بيمار و حساس به جنسيت، بايد بيمارى را از اين جوامع رفع نمود و با حساسيتزدايى از جامعه نسبت به زن و اشباع جنسى افراد در چارچوب قوانينِ بىپيرايهى شرع، سلامت، بر جامعه غالب مىشود. رفع حساسيت جنسى نيز به افزودن مانع و جداسازى زنان و مردان نيست، بلكه مردان و زنان بايد چنان تربيت
شوند كه با ديدن بيگانهاى، به او طمع نورزند و فرهنگِ ايمان، قداست، محبت و صفا را در خود بيابند و نيز لازم است براى رفع مشكلات روحى و روانى افراد و ريشهكنى فقر و ناآگاهى، برنامهريزى و تلاش سيستميك با محوريت نهاد قدسىِ خانواده داشت. تنها مديريت كلان جامعه، آن هم با داشتن سياستها و تدبيرهاى درست و تصحيح قوانين خانواده، مىتواند جلودار طغيان و فساد جامعه و تربيت درست نسل شود و مديريت صحيح و دستگاهمند خانواده و عفاف حاصل از آن مىتواند نظام را از اين چالش، گذار دهد. حل اين مشكل، نه در دست جوانان محجوب و نجيب، كه در دست متوليان دين و جامعه براى محور قراردادن خانواده در تمامى سياستهاست و انتظار آگاهى و مديريت صحيحِ امكانات و فرهنگ را بايد از متوليان نظام و مديران كلان دولت خواست.
رابطهى عفاف و اعتقاد معرفتى
نظاممند نبودن امور جنسى و لاابالىگرى و شكستن حريم قدسىِ خانواده و عفاف، فرد و جامعه را به بىهويّتى و بىاعتقادى مىكشاند و انسانِ فاقد عقيده و ايمان را در سطح حيوان و به زندگى غريزى تنزل مىدهد. در زندگى غريزى، حتى انديشه و علم، همان غريزه را تربيت مىكند و از اين ظاهر، فراتر نمىرود و براى همين، انديشه و علم همانند عقيده و ايمان صورى و فاقد محتوا كه خدايى در آن نيست، نمىتواند مانع فساد گردد. انديشه و علم، ظرفِ عقيده و ايمان، و پوستهى معرفت و حقيقت، و ابزارى در خدمت آن است و بدون آن، محتوا و ارزشى ندارد تا بتواند هويت آدمى و حقيقت او را بسازد.
عقيدهستيزى و عفتسوزى استثمار
استثمار پنهان، بشر را بريده از عقيده و معرفت و غافل از حقتعالى، براى صرفِ زندگىِ مادى و ظاهر آن مىخواهد و نظام اجتماعى و سياسى خود را بر پايهى علم گذاشته است، نه عقيده، معرفت و ايمان؛ اگرچه بشر نظام سياسى را با اعتقادات فاسد و تحريفىِ گيوتين خشونت ارباب كليسا و تحقير انسان در اين مكتب تجربه كرده و از آن رميده است و براى همين، ديگر به آن تن نخواهد داد و استثمار پنهان، نظامهاى سياسى و حكومتها و مردمان را در ظاهر دموكراسى و مردمسالارى كاذب و ابزارى، كه مردمانِ آن شست و شوى مغزى داده شدهاند، در اختيار خود گرفته است؛ مردمانى كه تنها در پىِ زندگىاند و مىخواهند در زندگى، كمترين مزاحم و مانعى براى خواستههاى نفسانى و انديشارى غريزى خود نداشته باشند و زندگى مادى و هوسمحور آنان، بيشترين تأمين را داشته باشد؛ انديشهها و كردارى كه از غرايز و طبايع مشترك ميان حيوان و انسان فراتر نمىرود و محدود به غريزه و طبيعتِ ظاهر آدمى مىباشد كه با توجه به اينكه كمّىنگر و در سيطرهى كمّيت است، انسانها را عرضى مىبيند كه همه در برابر قانون محترمند، نه طولى و داراى كيفيتهاى ضعيف و شديد و متفاوت كه بعضى مىتوانند عصمت و وحى موهبتى داشته باشند. متأسفانه نظام خانواده در چنبرهى چنين همهگيرىِ محدودِ به غريزه، رو به افول و زوال مىباشد؛ به خصوص كه محبت و عشق به خانواده ـ چنانكه خواهد آمد ـ از عقيده، معنويت و ايمان به حقتعالى انرژى و توان مىگيرد. البته آيندهى بشر، وازدگى از بىدينى و خستگى و نااميدى از بىخدايى و رو آوردن به گرايشات دينى و اعتقادى مىباشد؛ اگرچه بشرِ تشنهى خدا، عقيده و خداخواهى را با هوسها و غرايز و انديشهى علمى خود در هم خواهد آميخت و دولتها را از حاكميت فردى به حاكميت شورايى تحويل خواهد برد و مبتنى بر مردمگرايـىِ جامعهى غريزىِ رو به خدايى خواهد ساخت كه هوسهاى خود و رهايىِ تابعِ آن را از دست نمىدهد و هر جامعه و ملتى با توجه به فرهنگ مردمى خود، بخشى از دين را بهطور نسبى و به صورت آزاد و بدون جبر و مطلقگرايى و اقتدارخواهى خواهد پذيرفت و به آن پايبند خواهد گرديد؛ چنانكه كشور ايران، بيشترين گرايش مردمى به دينِ حداكثرى را همواره دارا خواهد بود و گزارههاى مشترك دين و اعتقادات مذهبى، از عوامل ايجاد همزيستى مسالمتآميز و صلحِ پايدار ميان كشورها، بر محور قانونى حداقلى و همهپذير مىگردد. بر اين اساس، در چنين جوامعى اگر رهبران دينى جامعه فقط بر حفظ ظاهر دين پاىفشارى كنند و هوسهاى جامعه را بهطور كلى ناديده بگيرند، بهگونهاى كه براى ارضاى آن، راهى قانونى و آزاد طراحى نكنند و فضاى جامعه چنان نباشد كه مسلمان مسلمانى كند و گبر گبرى، مورد خدشه و بىاعتنايى قرار مىگيرند؛ چرا كه جامعه تمامى انواع استبداد و استكبار حتى استبداد دينى را بهطور عملى و قلبى نمىپذيرد و روزى كه قدرت اجتماع بيابد، عليه آن قيام مىكند و مىشورد. دين براى بقاى خود نيازمند مقبوليت مردمى و توجه نظام فقهى و حقوقى برآمده از آن به شناخت دقيق و صحيح موضوعات روز و واقعيات جامعه و دادههاى واقعگرايانهى آن و درك درست از تأثير و تأثر نظام خانواده و حقوق آن به معناى توانايىها، امتيازات و مصونيتهاى زن و مرد و مسؤوليتها و تكاليف آنان نسبت به يكديگر، در روند تعامل فقه، حقوق و جامعه مىباشد؛ بهخصوص كه فقيه و متولّى دين، بدون مقبوليت فراگير مردمى، قدرت اجرا ندارد تا تكليفى داشته باشد.
سياست زنابزارى و زنكاذبى استثمار
كشورها و فرهنگهاى متخاصم با انگيزهى سياسى، فرهنگى و اقتصادى براى استعمار ملتها و سقوط نظامهايى كه داعيهى ديندارى دارند و عليه منافع استكبارى آنان مىباشند، به نام حمايت از زن يا گسترش آزادى، زنان را به بىبندوبارى و مردان را به بىغيريتى و بىرگى وادار كرده و گرفتار فساد و فحشا نموده تا با ايجاد فساد سيستميك عمومى و بهرهكشى دستگاهمند از زن و مرد و استثمار ضعيفان و استفادهى نابهجاى جنسى و اقتصادى آنها و تخريب معنويّات و بههمريزى اخلاقى و فرهنگى، با ابزار سكسِ رها و اهرمِ زنِ بىبندوبار و هوسهاى بىحد و مرز مردان، زير هجمهى سنگين جدالهاى سخت تبليغاتى و تزريق تمايلات و جاذبهها و شخصيتهاى كاذب به جامعه و تشويق و ترغيب به ايجاد پارتىهاى مختلط و بىباكى در انجام فحشا و فساد، بهخصوص با ساخت فيلمها و مجموعههاى خيانتآلود و تزريق فرهنگ مستهجن با پوشش انواع عشقهاى آلوده و استفادهى ابزارى از واژهى زيبا و دوستداشتنىِ «عشق» و شستوشوى مغزى جوانان با فلسفهسازى و توجيهات كوتاه اما تأثيرگذار بر نفس، اجتماع را به تباهى و نابودى كلان و ناپايدارى، در برابر خواستههاى استعمارى و مقاصد شوم خود در ايجاد بىهويتى در افراد جامعه و تغيير نظام دينى بكشانند؛ بهخصوص كه دنياى استكبار و صهيونيسم جهانى راهكار نظامى و سياسى را امتحان نمودهاند و يافتهاند از طريق تخريب اركان خانواده با اهرم تحريم اقتصادى و فشار مالى و اشاعهى فساد و فحشا مىتوانند به تغيير نظام سياسى در هر كشورى دل خوش دارند. بسيارى از انحرافهايى كه دامنگير برخى زنان و مردان مىشود نتيجهى حمايتها و سرمايهگذارىها و هزينهى امكانات و تبليغات هدفمند سياستبازان و كارتلهاى اقتصادى و دولتهاى استكبارى مىباشد. هدف آنان از اين استثمار ابزارى زن، ايجاد سلطه و نفوذ و كسب درآمد هرچه بيشتر از تجارت انسان و شرففروشى و ترويج دستگاهمند فسادهاى حاصل از جاذبههاى جنسى براى فروش هرچه بيشتر محصولات خود مىباشد. سوگمندانه اين تجارت كثيف به نام حمايت پرطمطراق از زن صورت مىگيرد، اما به كام استثمارِ سيستميك و لجنبار، با بىهويتساختن افراد جامعه و تضعيف معنويت و ديانت مىباشد. استثمار دستگاهمند در تجارت جهانى، بهترين ابزار سود در اقتصاد جهانى را زن و جاذبههاى كاذب جنسى قرار داده است. اين صفتِ بشـرِ نفسمحور و بريده از مقام عصمت است كه اگر زورى بيابد و چيره شود، مىخواهد با غلبهجويى كه خصوصيت بارز نفس است، ديگران را از هر طريقى كه شده؛ اگرچه به جنايت، استثمار كند و براى اين كار، جنگ روانى و توجيه فلسفى مىسازد و آن را بهگونهى هنرى تبليغ و نهادينه مىكند. اين تبليغاتِ هدايتشده و فريبنده نبايد زن و جامعه را اسير حيلهها و شخصيتسازىهاى كاذب خود سازد، بهگونهاى كه ملاكهاى درست عقلانى در زندگى و در حمايت سالم از زن ناديده گرفته شود. آزادى زن را بايد عشق عفيف به زن و عشق به اصل و حقيقت او دانست و غير آن هرچه باشد، قبض و اسارت و بست و بند است. البته تبليغات انحرافى و گمراهكنندهى استثمارگران، واژهى قدسى عشق را چنان به فرهنگ منحط خود لجنمال نموده، كه معناى عشق را به انحراف برده و خيانت و ظلم و حتى جنايت را در كنار عشق آورده است. در برابر، نهادينهكردنِ عشق سالم و عفيف در نظام خانواده به جاى زورِ سنتى و فساد سيستميك و ترويج اعتقاد درست كه به انسان حرمت و ارزش مىدهد، از مهمترين راهكارهاى رشد فرهنگى جامعه و سلامت آن مىباشد.
سوءاستفاده از احساسات و عواطف زن، سياست استثمارگران بشريت مىباشد و كارتلهاى اقتصادى، هويت و عشق زن را در بدن وى و در توانايىهاى او در ارضاى نيازهاى جنسى مرد خلاصه كرده و روح معنوى و قدسى و حتى سلامت جسمى و نيازهاى عاطفىِ حقيقى و صادق و معنوى را از او گرفتهاند و نفس وى را با دستكارى در سيستم انديشارى زن ـ كه احساس و عاطفهى وى بر آن بسيار چيره است و در تصميمگيرى به موارد جزيى و زودگذر توجه دارد ـ به پليدىها و پستىها و نيازهاى كاذب عاطفى سوق دادهاند تا با استفادهى نابهجاى جنسى از زن، دايرهى استثمار ضعيفان را گسترش دهند.
پيشرفتهاى تكنولوژيك و صنعتى بشر، آلوده به استثمار است. كارتلهاى اقتصادى نه آنكه شناختى درستى از انسان و شخصيت والاى زن نداشته باشند، كه تجارتِ پرسود با كمترين هزينه، در كالاساختن زنان و استفادهى ابزارى از آنان مىباشد. اقتصاد جهانى بر اهرم زن و سكس و خشونت پايهريزى شده است و اين سودجويى تحريف هويت زن را لازم دارد. اين تحريف بدون براندازى و دهنكجى به امور باطنى و لجنمال كردن سرشت معنويتخواهى و انحراف ذهنها از حقايق عوالم غيبى ممكن نيست. اگر زنان به مدار انديشهى درست و اعتقاد سالم بيايند، نخست سودجويى استثمار جهانى سقوط مىكند.
زن، اگر بر فطرت پاك خود و طبيعت خويش باشد و تحت تأثير تبليغات سنگين رسانههاى وابسته به دنياى استثمار شستوشوى مغزى داده نشود، براى خود قداست و پاكى قايل است و در نهان و باطن خويش، عفيف و نجيب مىباشد و عفت و نجابت و وقار را دوست دارد و به آن مايل است. زن، خود را محترم مىيابد و براى حفظ احترام و كرامت خود در جامعه، خويش را نيازمند عفاف مىداند تا عزيز و بزرگوار باشد.
اگرچه امروزه راههاى لذّتيابى متعدّد و متنوّع شده است، ولى بر اثر كدورتها و آلودگىهاى ذهنى و نفسانى، به همان اندازه، عشق رنگ باخته و اين امر سبب گرديده كه افراد بريده از عشق و گرفتار در هوس و شهوت، بعد از هر ارتباط جنسى از يكديگر جدا شوند، بىآن كه دل به يكديگر بسته باشند؛ چنانكه گويى يكديگر را نمىشناختهاند. همين كه دو طرف، نياز مقطعى و هوس نفسانى خود را با صرف شراكت جنسى برطرف كردند، راه خود را گرفته و مىروند و باز مدّتى ديگر براى رفع نيازى نوپديد و كامى تازه، در كنار ديگرى قرار مىگيرند. البته ممكن است اين مراودهها، انس و عادتى شهوتآلود نيز براى برخى ايجاد كند، ولى چنين
انسى جدا از عشق و تنها ظهورى از هوس است كه شهوت نام دارد. شهوت و نفسانيّت اگر در بُردى بلند ريشهدار گردد و از مرزهاى سطحى بگذرد، مردابى عميق از فساد را مىسازد.
با توجه به اينكه زن منبع احساسات و عاطفه و نيازمند محبت است، اهل فساد و تباهى، زن را كه صنفى فريبپذير و زودراضى است، با محبتهاى ابزارى و ابراز علاقهى ظاهرى يا كاذب و با گفتن يك جملهى دوستت دارم، به انحراف و به كام خود مىكشند تا از گذر اين محبت ابزارى و با سوءاستفاده از عاطفهى زن، به هوس و لذتى زودگذر دست يابند؛ بهخصوص اگر زن، اسير خودباختگى در شؤون مختلف خويش و درگير هوسهاى تعين زنانه باشد و خود را زير چنگال گرگصفتان ظالم نيز اسير ببيند يا وى در برابر مردى احساساتى شده باشد كه خبيث باشد و در مسير شرارت و خباثت خود و براى رسيدن به هوسِ آلودهى خويش، به دروغ، براى آن زن به صورت جدى گريه كند و زن، آن را گريهى شوق و عشق و محبت حقيقى و پايدار بپندارد. عشق پاك، بىطمع است و چنين رذلى در پوشش عشق، حيله و فريب براى خيانت و نامردى و فرصتطلبى مىسازد. البته نظام هوشمند طبيعت، براى آنكه به ناموس ديگران با فريب و حيله دست مىزند و حرمت عشق و خانواده را و قداست آن را مىشكند، تاوان و مكافات سختى لحاظ مىكند و تا آن لذتها را از دماغ وى با عذابى سخت، دردناك، ممتد، خستهكننده و جانكاه بيرون نكشد، از او دستبردار نخواهد بود.
اگر آدمى به فردى علاقه و محبت حقيقى داشته باشد، در مقابل او تحمل پيدا مىكند و نارسايىهاى وى را مىپذيرد و در برابر آن نارسايىها بردبارى مىنمايد و نسبت به آنها بهراحتى گذشت مىكند. يار مناسب، در قيد و بند عار نيست و براى همين، دار و ندار خود را فداى يار خود سازد. در ناسوت، عشقى عشق است كه تنها كفن باعث جدايى، آن هم جدايى تنها شود و روحها با وحدت خود باقى است، اما محبتهاى كاذب و ابزارىِ افراد نامناسب، با اندك پيشامدِ نارسا و كمترين ناراحتى و رنجيدگى، جدايى خود را نشان مىدهد و و فرد فرصتطلب از ديگرى فاصله مىگيرد؛ در صورتى كه محبتهاى واقعى، از هرگونه جدايى پيشگيرى مىكند و مانع فراق و دورى مىشود. بر فرض جدايى نيز شدت علاقه، آدمى را آرام نمىگذارد و فرد را عذاب مىدهد و محبت، كار خود را انجام مىدهد و جدايى را برطرف مىنمايد.
دورىها بهترين ملاك براى وجود محبت و علاقه نسبت به فرد يا چيزى مىباشد؛ چرا كه دورى و جدايى، زندگى را بر مـُحـِبّ و عاشق مشكل مىسازد. در صورت نبود محبت، زن و مرد بعد از جدايى، چنان همديگر را «فراموش» مىكنند كه گويى چنين ارتباطى وجود نداشته است و به جايى مىرسند كه ديگر ميل ديدنِ يكديگر را نيز ندارند و در صورت برخوردهاى قهرى، هيچ آشنايىاى به يكديگر نمىدهند و بهراحتى از يكديگر مىگذرند. گويا در اصل يكديگر را نمىشناسند. اين روش، حكايت از همان «تماسهاى عادى» دارد كه در آن «محبتى» در كار نيست و از اين برخوردها تنها محبتهاى كاذب يا ابزارى به ذهن مىآيد كه صورتى از تماس را با خود دارد.
بخش چهارم مدیریت و سیاست الاهی : خانواده
1
خانوادهمحورى قوانين
خط (كلان) : همهى قوانين و مقررات و برنامهريزىها لازم است در جهت آسانكردن تشكيل خانواده، پاسدارى از قداست آن و استوارىِ روابط خانوادگى بر پايهى حقوق، اخلاق و معرفت اسلامى، بهويژه محبتورزى و عشق، و دورى از هرگونه خشونت و تجاوز باشد.
خط : سازمان حكمت، فرهنگ و هنر مكلّف است داراى كارگروهى ويژه براى بررسى قوانين و نيز پيشنويس آنها و چگونگى تأثير و پىآمدهاى كيفى آن بر فرهنگ خانواده و مسايل زنان باشد.
جايگاه خانواده
خط (كلان) : مهمترين واحد جامعه، خانواده است كه با جمع خانوادههاى داراى انديشه و عقيدهى مشترك، اين جامعه گسترده مىشود و با كاستى و تضعيف يا سلامت و استحكام خانواده، جامعه نيز همان مىشود.
پيوند سلامت خانواده و جامعه
خط : سلامت و استحكام جامعه و زيرساختهاى آن نيازمند همانديشى، همراهى و همدلى زن و مرد در قالب پيوند ازدواج و تشكيل خانوادهى سالم به صورت ضرورى و پايدار مىباشد.
خط : جامعه از شكلگيرى وحدت انديشارى و اعتقادى و تركيب حقيقى و سالم و منسجم عدهاى شكل مىپذيرد، خواه آن عدّه اندك باشند يا فراوان. بنابراين يك فرد منسجم كه امور خود را تحت اراده و تدبير خويش دارد، يك جامعه است، اما افراد بىشمارى كه روابط درست فكرى و وحدت عقيدتى با يكديگر ندارند، جامعه نمىباشند. خانواده نيز بسان جامعه با وحدت فكرى و توحيدِ اعتقادى زن و مرد و همسانگزينى محقق مىشود.
خط : با آنكه انسان، جامعه را مىسازد، خود نيز ساختهى جامعه است و بدون آنكه دورى در كار باشد، تسلسلى منطقى و مَعى آن را هماهنگ مىكند.
فرهنگ آگاهىمحور خانواده
خط : بعد از مقام رهبرىِ جامعهى اسلامى، نقش بنيادين سلامت زندگى و جامعه و تربيت نيروى انسانى و جهتبخشيدن به انسانها در مدارى اخلاقى، معرفتى و معنوى، بر عهدهى خانواده مىباشد.
فرهنگ خانوادهمحور عفاف
خط : روابط سالم اجتماعى و فرهنگ خانواده را نمىتوان با بند و بستهاى ديوارى و ارعابهاى دستورى و قانونى سامان بخشيد، بلكه بايد با رفع محروميتها و برطرفساختن كمبودها و مشكلات و با تربيت سالم و آموزههاى فرهنگى صحيح و ارتقاى آگاهى و ترويج آزادانديشى و محبتمحورى، زمينههاى سالم درستانديشى و سلامت نفسانى و بالابردن آگاهىهاى درست و ارتقاى آزادىهاى تابع آن را در جامعه گسترش داد.
خط (كلان) : فرهنگ عفاف و خانواده كپسول نيست تا بشود آن را در حلقوم جامعه به جبر خورانيد؛ بلكه اين مردم هستند كه بايد خود در پى عفاف و تشكيل خانواده باشند؛ همانطور كه اصل اسلام و آرمانهاى بلند آن چيزى نيست كه دولت يا گروهى، آن را بر مردم تحميل كنند؛ بلكه خود مردم بايد در پى تحقق آن باشند.
خط : راه تأمين عفت عمومى، توصيهى نوع افراد جامعه به رياضت و تحمل سختى و خويشتندارى و پرهيز از ازدواجِ مناسب نيست؛ چرا كه تحمل آن را ندارند و لازم است عموم جامعه به نيازهاى بدن و جسم و نيز روح خود به گونهاى مشروع پاسخ دهند. خودنگهداربودن در مورد مسايل جنسى براى افراد عادى تنها با در دستداشتن زمينهى حلال آن ممكن است و لازم است ازدواج آسان و تشكيل خانواده البته تحت قواعد علمى به فرهنگى عمومى تبديل شود.
نقش بنيادين زنان در سلامت جامعه
خط :نقش تربيت سالم خانواده بيشتر متوجه «بانوى خانواده» مىباشد. بانو اين مهم را با تقليد درست از مقام رهبرىِ دينى جامعه و شناخت واقعيتهاى اجتماعى، ايفا مىكند. تا بانوى خانه آگاهىهاى لازم را نداشته باشد و در عمل، قواعد زندگى سالم و اصول همسردارى و تربيت فرزند را رعايت نكند و عشق يا محبت را در تمامى مجارىِ مربوط به خود جريان ندهد، قانونِ درست، اجرايى نمىگردد.
آموزش رسمى قوانين خانواده
خط : وزارت آموزش و پرورش موظف است مطالب آموزشىِ مربوط به قوانين خانواده را در متون درسى خود به نحوى مؤثر بگنجاند.
خط : وزارت علوم موظف به ايجاد يك واحد درسى به نام قوانين خانواده در كليهى رشتههاى آموزشى دورهى كارشناسى به هدف ايجاد گرايش تشكيل
خانواده و پذيرش بهموقعِ اين مسؤوليت در دانشجويان و در مسير پرورش دختر براى زنشدن و پسر براى مردشدن مىباشد.
خط : وزارت حكمت موظف است زمينههاى جلب مشاركت فعال و مؤثر روزنامهنگاران، فيلمسازان و ساير هنرمندانى را كه به نحوى با آن وزارتخانه ارتباط دارند به منظور ارتقاى سطح آگاهىهاى عمومى از قوانين خانواده فراهم نمايد.
خط : سازمان صداوسيماى جمهورى اسلامى ايران موظف است جهت ارتقاى سطح آگاهىهاى عمومى از حقوق و قوانين خانواده، برنامههاى آموزشىِ راديويى و تلويزيونى بهطور مستقيم و غيرمستقيم تهيه و پخش نمايد.
خط : مقدمهى اين جلد از قوانين، جزوى جداناپذير از قوانين خانواده و قابل استناد مىباشد.
خط : قوانين و مقرراتى كه مغاير با اين مجموعه قوانين، بهخصوص مغاير با قوانين اساسى خانواده باشد، ملغا و بدون اثر است و قوانين هماهنگ كه در اين مجموعه نيامده است، به قوت و اعتبار خود باقى است.
خانوادهى سيستميك و مدرن
خط : در فقه نوين، خانواده همپاى جامعه، نظاممند و داراى قانون و وحدتِ مديريت مىباشد. خانواده داراى قانون و نظام مىباشد و بدوى و فاقد معيار نيست. مرد به عنوان متولى و مدير خانواده نمىتواند بر قانون خانواده چيرگى نمايد و بر خانواده رياست كدخدامنشانه و دلبخواه و رها از چارچوب قانون داشته باشد، بلكه وى محكوم قانون خانواده مىباشد و لازم است بر مدار آن حركت كند، وگرنه اعتبار و نفوذ مديريت خود را از دست مىدهد. در خانوادهى سيستميك، مدير خانواده نقش ناظم و تصميمگير را ندارد، بلكه وى نظام خانواده را مىپذيرد و خانواده بر اساس قانون خانواده اداره مىشود.
قانونمحورى خانواده
خط : در خانوادهى سيستميك، نظام در خصوص ناهنجارىهاى يكى از اعضاى خانواده يا اعمال مجرمانهى وى بىتفاوت نيست و نمىگذارد مرد يا زن استبدادى شود و سرنوشت خانواده را بر اساس قدرت و نفوذ خود بهگونهى ناظممحور در دست گيرد و آن را تخريب نمايد، بلكه اعضاى خانواده بر مدار قانون، نسبت به هم هميارى و همدلى دارند و با پيشامد كمترين كاستى و تضييع حقى، رسيدگى و حمايت نظاممند نسبت به صاحبان حق صورت مىگيرد تا تمامى اعضاى خانواده را بر درستىها به قدرتِ مناسباتِ سالم و تعاونِ دستگاهمند برساند.
مشكلات عمومى خانوادهها
خط : مشكلات عمومى اقتصاد مردمى و خانوادهها به ترتيب: فقر درآمد و معيشت، مسكن، شغل (كار) و نكاح (ازدواج) مىباشد. حل اين معضلات، بر اجراى هر طرح و پروژهى كلان يا مشكلات اقتصادى ديگر اولويت دارد.
خط : تا زمانى كه مشكل بيكارى، مسكن و ازدواج و بحران فقر بر كشور حاكم است، هزينهى بيتالمال، وجوهات و ديگر درآمدهاى عمومى در ساخت بناهاى مذهبى و برگزارى مراسمهاى دينى و ملى مانند برپايى عزادارى و دادن سفرهى افطارى و اهداى جوايز و حتى خريد شيرينى اعياد ممنوع مىباشد. برگزارى اعياد مذهبى با هزينهى بيتالمال مصداق سلطهگرى و ايجاد سلطنت شاهانه و استكبار در منطقهى تحت نفوذ مىباشد.
خط : اگر فقر بر كشور حاكم شود، انجام حج و زيارت مستحبى و هزينه براى آن بهخصوص از وجوهات دينى حرام مىگردد و در چنين شرايطى اثرى معنوى نيز بر اين اعمال نمىباشد. چنانچه اين اماكن زيارتى به غربت مبتلا نشود ـ كه امروزه نمىشود ـ درآمد حاصل از ثبتنام اين اعمال مستحبى، براى رفع فقر، بهخصوص در مسير تأمين ازدواج نيازمندان هزينه مىشود.
نياز متفاوت زن و مرد به يكديگر
خط (كلان) : زن و مرد براى سلامت پايدار روان و جسم و بقاى نوع خود نيازمند يكديگر در دورى معى و وصفى با تشكيل خانواده در ناسوت مىباشند و زندگى ناسوتى براى تحقق همين مهم مىباشد.
خط : در تشكيل خانواده، زن و مرد به يكديگر، با حفظ كرامت و احترام انسانى، نياز پيدا مىكنند و كاملكنندهى يكديگر مىشوند تا با انتخاب طبيعى و مناسب، اساس خانواده را تشكيل دهند. با پيدايش فرزندان، زندگى خانوادگى توسعه مىيابد. سلامت زندگى به كار و كوشش و تعاون زن و مرد با يكديگر نياز دارد.
تفاوتهاى طبيعى و نقشهاى متمايز
خط : بايد به تفاوتهاى طبيعى زن و مرد توجّه داشت و ارزش ثابت هر يك را در گرو توجه به اين تفاوتها دانست و زن و مرد را با تمامى خصوصيات ممتازى كه دارند، داراى جايگاه خاصّ خود و ارزشمند شمرد. تمام خصوصيات زنانه و ويژگىهاى طبيعى زن، بهخصوص عواطف وى، كمال تمام و تمام كمال براى اوست و هيچ نقص و نقض يا نقد و خدشهاى بر زن وارد نيست و آفرينش طبيعى وى همچون مرد، داراى عصمت است. آفرينش و خلقت زن، از لطايف مقام خالقيّت و ظرايف ظهور فعلى حقتعالاست و وصف حُسن، بلكه احسن را بهحقيقت داراست و از هر نقص و عيب طبيعى بهدور است.
نقش مكمّلى زن و مرد كامل
خط : نيازمندى زن و مرد به يكديگر و نقش مكمّلى آنان براى يكديگر در تشكيل خانواده، به معناى اين نيست كه زن و مرد بهتنهايى و به تفكيك و در هويت ذاتىِ خود، انسان نيستند يا در هويت ذات انسانى خود داراى نقص يا عيب طبيعى مىباشند؛ بلكه زن و مرد، در كمال نوعى، انسانى كامل مىباشند، ولى در كمال صنفى، زن و مرد به يكديگر نيازمند هستند و بدون حضور و نقشآفرينى هر دو در چارچوب وحدت خانواده، تكامل نمىيابند. اين دو انسانِ كاملِ نوعى، حقوقى متناسب با صنف خود دارند و ويژگىهاى طبيعى و متفاوت هريك، حقوقى متفاوت با ديگرى را در برخى موارد ايجاب مىكند؛ بهگونهاى كه برخوردارى كامل هريك از زن و مرد از حقوق خود، منافاتى با ويژگىهاى خاص و ممتاز هريك و نقش تكميلگر هركدام از آنان ندارد.
خط : زن و مرد با يكديگر، تحقّق و ظهور طبيعى و سالم دارند و در كنار هم و با هم به كمال صنفى دست مىيابند. اين پيوستگى موجب مىشود كه هريك از اين دو چهرهى كمال و نسخهى عالم خلقت، داراى ويژگىهاى خاصّ خود باشند و در مسير همين ويژگىهاست كه قانونهاى متفاوتى، متناسب با تفاوتهاى طبيعىِ آنها تشريع مىشود و كوچكترين جانبدارى و جهتگيرى به نفع يكى از زن و مرد در آفرينش يا قوانين تشريعى وجود ندارد، بلكه هر امرى در تكوين و تشريع به مقتضاى موقعيّت خاصّ زن و مرد لحاظ گرديده است و سلامت جامعه و آرامش بشر در شناخت درست و بىپيرايهى اين حقوق و رعايت آنها مىباشد و مشكلات و نابسامانىهاى درگير جامعهى زنان، برآمده از ظلم و ناآگاهى و نقص در ادراك و عمل بشر مىباشد.
خط : زن و مرد تكميلكنندهى هم مىباشند: زن، مطلوب و محبوبِ مرد است و براى مرد، جذابيت طبيعى دارد و مرد طالب و مُحِبِّ زن مىباشد و هر دو با هم محبت و انس و وفا و ناز و نياز و حتى عيار نماز و ديگر صفات كمالى را تحقق مىبخشند و چنين نيست كه يكى بر ديگرى برترى در جنسيت يا انسانيت داشته باشد؛ اما طبيعت براى هر كدام، صفات ممتاز و كارويژههايى را قرار داده كه طرح منطقى آن به مدد وحىِ عصمتى، به صورت شريعتِ بىپيرايه درآمده است.
عرضه و مهرورزى زن و مرد
خط : سالمسازى جامعه در گرو سلامت زن و مرد و توانمندى آنان در ابراز دوستى و مهرورزى به يكديگر در چارچوب خانواده و زناشويى است؛ از اين رو رابطهى زن و مرد و تبادل محبّت و عشق در ميان اين دو چهره از حقيقت انسان، تكليفى صرف و همچون رابطهى آمر و مأمور نيست، بلكه زمينهى حيات و سلامت و عشق، قرب و شور و وصول الهى است و اين انس و خلوت، زمينهى آگاهىهاى لازم را براى گوارايى زندگى و وصول به حق و قرب الهى فراهم مىسازد.
عرضه و عشقِ زن و مرد، در خدمتِ ديگرى بودن و تكليفى دشوار و مشقتزا نيست، بلكه شور دلباختگى و لطفِ ناز و دلال و واسپارى عشق و ميدان خلوت و هيجانِ صميميت، محرميت و قرب است.
اشتراك و وحدت عشق
خط : در زندگى عاشقانه، زن و همسر هردو يك روح در دو كالبد، بلكه در بىكالبدى مىشوند و ميان خود و متعلقان خويش تفاوتى نمىبينند. اين قانون است كه روابط خاص را ايجاد مىكند؛ اما در چيرگى عشق، تمامى روابط، مشترك است. اين قانونِ برآمده از طبيعت است كه براى زن و مرد شؤون خاص قايل است؛ اما در عشق، پيش و پسى نيست و همهچيز براى زن و مرد، يكسان و سراسر احترام و حرمت است، نه بىاعتنايى و ناديدهگرفتن ديگرى يا بىاعتمادى به يكديگر. قوانين خانواده لازم است روابط عاشقانه را حفظ و پايدار كند و بنياد خانواده را
هرچه بيشتر مستحكم دارد، نه آنكه آن را تنزل دهد. زندگى خانوادگى بر محور عشق، عاطفه و محبت است و اگر اين محور نباشد، بسيارى از قوانين مرحمتى رخت مىبندد و قوانين و ميزانهاى سختگيرانه، ادارهى زندگى را به دست مىگيرد تا زن و مردى را كه نمىتوانند در ابتدا با عشق زندگى كنند در پرتو زندگى قانونمدارانه و عاقلانه تربيت كند، بلكه دل بيابند و به حريم قدسى عشق برسند؛ هرچند ممكن است قانون، آنان را در مسير جدايى بيندازد به گونهاى كه اين عشقِ تربيتشده، متعلق ديگرى داشته باشد و معشوقِ هريك از آنان، زن و مرد ديگرى باشد. اين عشق، مرتبهى وجودى آنان را در مراتب هستى تقويت مىنمايد و راه كمال را به روى آنان مىگشايد.
2
چيستى ازدواج و زناشويى
خط : اصل مؤانست زن و مرد و آميزش آنان كه اساس رابطهى ازدواج و پيوند زناشويى است، شناخت غريزى و بديهى بشر، سنّتى طبيعى و حقيقتى اجتماعى است و ريشهى دقيق علمى، فلسفى و روحى ـ روانى دارد و ميل به انزوا و تنهايى، بيمارى است.
معناى نكاح
خط (كلان) : رابطهى زناشويى لازم است تحت عنوان نكاح و ازدواج يعنى تكهمسرى زن و غريزهى طبيعىِ ناموسشناسى و انحصارگرى و وحدت همسرِ مطلوب و مكمّل حقيقى و دفاع و تأمين نيازهاى همهجانبهى او به صورت مشروع و قانونى و با محرميت و قرب شرعى و قانونى صورت پذيرد، نه صرف باهم بودن و دوستى يا همخانهبودن؛ چراكه طبيعت و نهاد آفرينشِ زن و ويژگى ذاتى و هويت مخصوص او، در پى روحِ نكاح است كه همان وحدتِ تعلّقخاطر و دلبستگى زن به مردى خاص به صورت پايدار و تضمينى و تكهمسرى و دورى از هرزگى مىباشد.
زن با وحدتِ دلبستگى به يك مرد و با تكهمسرىِ تضمينى، امنيّت روانى و احساس آرامش و تكيهگاه طبيعى دارد و از پريشانى و تشتّتهاى تنهايى يا وابستگى به هرزگى رها مىشود. بنابراين وحدت مرد براى زن، افزون بر سلامت و سعادت فرد و جامعه، عالىترين چهرهى كرامت انسانىِ زن است.
محرميت تمام و نهايت قرب
خط : ازدواج، فقط مؤانست تنها يا فقط آميزش تنها يا مؤانست به همراه آميزش نيست. نكاح، وحدت تعلّق خاطر زن به يك مرد خاص و نهايت تمايل، محرميت و قرب ميان آن دو مىباشد و بدون اين معنا، هويّت نكاح در جانب زن محقّق نمىشود. هر قوم و ملّتى به اين روح نكاح اعتقاد دارند و تكهمسرى زن از انديشههاى اولى و ادراكات بديهى بشر است. در اسلام نيز «ايجابِ» عقد نكاح توسّط زن اجرا مىشود. ايجاب، آن است كه زن، خود را با آگاهى و ارادهى تمام و آزادى كامل و بهطور ايجادى ـ انشايى در اختيار يك مرد خاص قرار مىدهد و مرد، آن ايجاب را «قبول» دارد و مىپذيرد.
لطيف، احساسى و مطلوب بودن بانو
خط : سه ويژگى اساسى زن كه سبب امتياز او مىگردد و شخصيّت حقيقىاش به آن بستگى دارد، عبارت است از: لطافت، احساس قوى و عاشقانه، و مطلوبيّت و معشوقبودن.
خط : مطلوبيت و خواستنىبودن، در هويّت و ذات زن قرار دارد و زن بهطور ذاتى روحبخشِ مردِ طالب و پىگيرِ او و خواهان وى مىباشد.
چهرهى متفاوت مطلوبيت زن و مرد
خط : حبّ نفس و اظهار كمال، براى زن يا مرد، از ويژگىهاى انسان است. جمال و زيبايى منحصر به زن نيست و انسان بهطور كلّى زيباست؛ هرچند زن در
ظهور «لطف» غالب است و مرد صاحب «قوام» بيشترى مىباشد. به همين تناسب، خودنمايى و اظهار هر نوع كمال جسمانى، عقلانى و معنوى منحصر به زن نيست و مرد هم در همهى اين امور مانند زن عمل مىكند؛ اگر چه جهات حسن متفاوت است و مطلوبيّت زن در جهاتى ـ همچون زيبايى ـ با مطلوبيّت مرد در جهاتى ـ مانند وقار و سَطْوَت و هيبت ـ متفاوت مىباشد. مطلوبيّت زن براى مرد نيز منافاتى با مطلوبيّت مرد براى زن ندارد؛ اگرچه زن در مطلوبيّت و مرد در طالببودن غالب است.
خط : طالب و مطلوب بودن، از امور متضايف است و يكسويى نمىباشد؛ هر طالبى با آنكه فاعل و طالب است، قابل نيز مىباشد و هر مطلوبى با آنكه قابل است، فاعل و طالب نيز مىباشد؛ زيرا علّت فاعلى، گرچه فاعل طلب است، نسبت به مطلوب، قابل است، و مطلوب با آنكه غايت است، علّت فاعلى طالب مىگردد. طالب گرچه در پى مطلوب است، اين مطلوب است كه طالب را طالب مىسازد و به دنبال خود مىكشاند و مطلوب هم گرچه علّت فاعلىِ طالب است، ولى خود، متعلّق طلبِ طالب است و نسبت به آن قابليّت دارد.
خط : ميان طالبيّت و مطلوبيّت در طبيعت و عقد شرعى تفاوتى نيست؛ زيرا زن گرچه فاعل ايجاب و مرد، قابلِ ايجابِ اوست، ولى مرد با قبولش، فاعل تحقّق ايجابِ زن مىشود؛ همانطور كه زن با ايجابش، خود به نوعى قبول مرد را طلب مىكند و نسبت به او طالب مىشود. پس طالب و مطلوب بودن دو امر متضايف و متفاوت است؛ چه در طبيعت باشد يا در عقد نكاح شرعى.
خط : گرچه مرد مطلوب زن و زن طالب مرد است، بهطور ويژهاى زن، مطلوب مرد و مرد طالب اوست. علّت اين مطلوبيّت، دو ويژگى لطافت و احساس اوست كه در خلقت زن مىباشد. عشق و زيبايى و احساس و لطافت، مطلوبيّت خاص زن را نتيجه مىدهد. زن، چهرهى لطف و مظهر اسم «لطيف» حضرت حقتعالاست و سراسر جسم و روحش لطف و احساس و مطلوبيّت مىباشد و با اين هويّت، پيش از آنكه اطاعت مرد را دنبال كند، مرد را به انقياد براى خويش مىكشاند.
حمايت از بانو
خط (كلان) : لطافت و احساس ظريف كه هويّت يگانهى زن را رقم مىزند، نياز به حامى دارد و مردِ طالب بهواسطهى وابستگىِ ذاتى خود به زن، حامىِ وفادار وى مىگردد و حتى در اين راه، جان خويش را نيز مىدهد. زنِ لطيف و داراى احساسِ زنده و شور عشق نيز كه در طبيعت خود نياز به حامى را احساس مىكند، با اطاعت محبّانه از چنين مردى، مدير توانمندى را مىيابد كه وى را در پناه حمايت و خواست خود دارد و كمترين اهمال و قصور مرد نسبت به اين انتظار معقول را نمىپذيرد؛ چرا كه مرد با كاستى خويش به مطلوب خود آسيب وارد ساخته است و اين با ادعاى طالببودن او سازگار نيست. ريشهى اطاعتپذيرى زن از مرد، حمايت همهجانبهى مرد از اوست. زن با اطاعتپذيرى خود، حمايت مرد را تكميل و نفع فطرى خود را جلب مىكند. زن بهطور نوعى در اينكه حمايتكننده مىخواهد، ثبات دارد؛ زيرا پديدهاى لطيف و مطلوب است و مطلوبيّت براى حفظ خود، اقتدار و حمايت خواهانى سرسخت را مىطلبد، اگرچه بهطور شخصى، زنى ممكن است تبدّل يافته باشد و احتمال تخلّف يا شدّت و ضعف در مواردى دارد. بنابراين طالب و مطلوب بودن و زيبايى، در خلقت زن و مرد بهطور نوعى ملاحظه مىشود، نه فردى.
خط : همانطور كه مرد نيازمند زن است؛ چون زن مكمّل اوست، حمايت مرد از زن نيز از سر ترحّم نيست، بلكه از سر نياز ذاتىِ مرد است؛ زيرا زن علّت بقا و شادمانى و نشاط و سير عشق اوست.
خط (كلان) : حمايت مرد از زن با توانايى تدبير بيشتر و تعقّل، مديريّت و توان افزونتر مرد در بحرانها و توان پرداخت هزينههاى زندگى است كه بر عهدهى مرد مىباشد. اين حمايت، با اطاعتپذيرى زن، وحدت مديريت، هماهنگى و قوام مىيابد.
خط : اطاعتپذيرى زن، حرمت همسر و قرب زن به همسر و وابستگى شديد وى به مردِ خود را بهطور نوعى مىرساند. مرد اگر همسر خود را فراوان و بىاندازه دوست داشته باشد، باز هم نوع وابستگى او آنگونه نيست كه در زن مىباشد.
آرامبخشىِ بانو
خط : زن با يكـّهشناسى، آرامبخشِ همسر است. اين زن است كه سبب آرامش مرد مىگردد؛ بهطورى كه مرد بدون زن، آرامش ندارد و مرد در تنهايى، آسيبپذيرتر است. وقتى مرد، همسر مهربانى را كه دل از بيگانگان برگرفته و تنها به او دل بسته است، در كنار خود احساس مىكند، او را سبب آرامش قلب و روح خود و مكمّل خويش مىبيند و به او عشق مىورزد.
سكون و آرامشدهى به مرد از ويژگىهاى آفرينش زن است. زن بر اساس جنسيّت ويژهاش داراى ملاحت، لطافت، عواطف و احساسات بيشتر بوده و مظهر جمال و جميل غالب، صنم زيبايى، الههى عشق و خداوندگار لطف است و غلبهى لطف و لطافت و زيبايى و يكـّهشناسى و وفاى به عشق كه از آنِ زن است، علّت تمايلات قهرى و طبيعى مرد نسبت به او مىگردد. يكسويىبودن سكون و آرامش به خاطر وجود چنين صفات غالب و ويژگىهاى ممتاز در زن مىباشد.
پاسداشت آرامبخشىِ بانو
خط (كلان) : نه مرد فقط پديدهاى اجتماعى است و نه زن، تنها پديدهاى خانگى است؛ بلكه اين دو، انسانى مركب از هردو مىباشند كه نقش تركيبى هريك متمايز از ديگرى است. حضور غالبى و آرام زن در خانه آرامبخش مرد اوست كه به صورت غالب بيرون از خانه مىباشد و آرامش را در خانه جستوجو مىكند. در جامعهى سالم، قوانين نبايد چارچوب خانگى ـ اجتماعى بودن زن و اجتماعى ـ خانگى بودن مرد را از آنها بگيرد و ساعات كارى زنان را شبيه مردان كند تا زن در اجتماع به اندازهى مرد و همپاى او بهطور تمام وقت متحمّل كار و كوشش فراوان يا متحمل كارهاى سخت و طاقتفرسا و دشوار شود، بلكه او بايد نخست عهدهدار كارهاى منزل شود و براى انجام اين كارها نيز استحقاق دريافت مزد را ندارد و سپس به مشاركت و بهگونهى پارهوقت در اجتماع حاضر شود و همسرش نيز لازم است بخشى از كارهاى منزل را به عهده بگيرد؛ وگرنه خستگى مفرط، اضطراب، پريشانى و پژمردگى، وصف سكونبخشى زن را ـ كه از ظرايف و ويژگىهاى منحصر به فرد جنس زن است ـ از وى سلب مىكند. بنابراين استخدام و اشتغال تماموقت زنان ممنوع مىباشد. همچنين زنان خانهدار نيز نبايد تمام كارهاى منزل يا همهى خريد خانه و ديگر كارهاى خارج از منزل را به بهانهى فعّاليت فراوان مردها انجام دهند، بلكه بايد همهى امور بر اساس عدالت و تعاون و هميارى تقسيم و انجام شود. بدينگونه زن مىتواند بانوى خانه و مايهى سكون و آرامش مرد در خانه شود و زن و مرد با همسويى تمام، زمينهى سلامت جامعه را فراهم مىسازند.
شروع عاشقى
خط : نقطهى شروع طبيعى و غالبى عشق ميان زن و مرد از طرف مرد و با دلباختگى و طلب عملى او مىباشد. شوق و طلب و خاطرخواهى مرد، اگر توجه زن را برانگيخته سازد، زن را مشتاق مطلوببودن خويش مىسازد. در آغاز، اين مرد است كه خود را طالب و متوجّه و وابسته به زن مىبيند و مرد كه دربارهى خواستههاى خود و طلب عشقىاش ظهور و اظهار فراوانى دارد، زن را متوجه خود مىكند و زن از اين توجّه و دلبستگى آگاه مىشود و او در صورت خوشايندى از مرد، وقتى خود را مطلوب و مورد خواست مرد بداند و مرد انگيزهى مطلوببودن زن را در زن زنده سازد و زن نيز چنين طلبى را در خود مىپذيرد، از آن لذّت مىبرد و به آن فخر مىكند و اگر بداند مرد به او اجازهى اظهار عشق خود را مىدهد، زن، حالتهاى خودآرايى و جلوهگرى را با تكيه بر زيبايى، احساس، عشوه و فتنهگرى، پنهانكارى و جذبههاى زنانه آغاز مىنمايد تا مرد را هرچه بيشتر براى خود خاضع و اسير خويش سازد و خود را معشوقهى مرد گرداند. زن عاشق مىشود، ولى بهطور مقيّد و خاص خواهان مردى مىشود كه خواهان او باشد و بهگونهى نوعى عاشق مردى مىشود كه آگاهانه يا ناخودآگاه او را طالب خود بداند. در رابطهى عشق، همواره مرد نقش فاعلى و اصالى و زن نقش قابلى، تبعى و انفعالى را دارد؛ هرچند زن خود فاعل و خالق عشق است، ولى هميشه عشق خود را از موضع مطلوبيّت و معشوقبودن خويش دارد و از مطلوب و معشوق بودن و خواستهشدنِ خود لذت مىبرد. زن نسبت به يافتن مرد دلخواه خود بىتفاوت نيست و تا مردِ مطلوب خود را نيابد، نسبت به اين امر، توجّه، تلاش و حزن دارد و هنگامى آرام مىگيرد كه چنين مردى را به عنوان تنها همسر خود بيابد و با يافتن او آرامش طبيعى و وصول كامل حيات انسانى خويش را باز مىيابد.
پنهانكارى زن در عشق
خط : زن، در عشق و طلب، خويشتندار و پنهانكار است و خواستههاى خود بهويژه دردهاى عاشقانهى دل خويش و غزل عاشقى خود را بيشتر در هالهاى از
احتياط و كتمان قرار مىدهد و آن را براساس موقعيّت و بروز خواستههاى مرد ظاهر مىكند و كمتر بروز فعلى و كوشش ابتدايى و ظهور مستقيم و آشكار از خود نشان مىدهد و البته نهايت همين كتمان را با انگيزههاى بسيار متفاوت به تبرّج يا همان حركتهاى محرّك با تحرك بيش از حد و خودنمايى در شكلهاى بسيار متنوع از انواع عريانى و دلبرى تا پوشش و حجابهاى افراطى يا براى اظهار كمال يا تظاهر به آن مىكشاند. لازم به ذكر است در جامعهاى كه از لحاظ ذهنى و فكرى به جنس مخالف حساسيت دارد و داراى نگرش اشتباه به جنسيت است و نمىتواند بهدرستى عمل كند، حتى پوشش همانگونه مىتواند براى نوع آنان تحريككننده شود كه تبرّج چنين واكنشى ايجاد مىكند. بنابراين «عفاف» با «پنهانكارى» و «اختفا» به دست نمىآيد، بلكه نيازمند ترويج آگاهى و تربيت سالم است.
مطلوبيت اطلاقى زن
خط : وحدت طلب و تكهمسرى از ويژگىهاى زن است و زن همچون ظاهرِ زيبايش، باطنى زيبا و هويّتى دلربا در محبت و شوق و وفادارى به همسر و فداكارى براى خواهانِ خود دارد و خواستار بقاى تماميّت كمال و اطلاق مطلوبيّت خويش در دل مرد خواهان مىباشد و براى حفظ آن، خود را با تمام جلوههاى زيبا و دلرباى زنانه در مقابل همسرش ظاهر نموده و به قوّت، عشق خويش را اظهار مىنمايد، بهطورى كه حاضر نيست به واسطهى قبول طلبِ مردى ديگر، ذرّهاى از محبوبيّت او كاسته شده و مطلوبيّتش در دل همسر تجزيه گردد؛ چراكه او به خوبى از پنهان هويتش مىيابد كه روحيهى كمالخواهى وى در مطلوبيّت اطلاقى او مقام داشته و نهاد آرام او تعدّدپذير نيست. اگر مردى به عنوان طالب و عاشق زن در باطن زنى نهادينه شود، زن روح و جسم و خويشتن خويش را با آرامش خاطر و تنوعِ جلوهگرى به همسر عاشقش اعطا مىكند و چنان دلبستگى خاصْ به او دارد كه حتى اگر بد باشد، بدىهاى او را نمىبيند و خود را وابسته به او مىبيند. اين وحدت چنان قوّت و استحكامى مىيابد كه حتى با مرگ همسر نيز از هم گسسته نمىشود و زن تا عدّه نگه ندارد، نمىتواند روح خود را از احساس وابستگى و تعلق خاطر به آن مرد و درد فراق و هجران وى خالى كند و همسر خود را فراموش كند و با مردى ديگر ازدواج كند. به همين دليل، ازدواج بهتر است با زنان باكره و زنان همسرنديده باشد تا زنان شوهرديده كه نمىتوانند دل از همسرِ خاطرخواه خود بردارند. زن روحى لطيفتر از مرد دارد و جانش كانون احساسات و عواطف است و بهراحتى نمىتواند انديشهاش را از همسر گذشتهى خود فارغ گرداند؛ به همين علّت، براى سلامت و آرامش خود، زن لازم است عدّه نگه دارد تا بتواند در اين مدّت، همسر پيشين را فراموش نمايد و پس از ازدواج با همسر دوم، درگير خاطرات همسر گذشتهاش نباشد.
در كشور نجيب ايران كه سرزمين عشقهاى عفيف و پاك مىباشد، مردان شايسته و زنان وارسته و باوقار بسيارى هستند كه نقشآفرين چنين عشقهاى پاكى بهطور نسبى و به حسب خود شدهاند و گرفتارىهاى نفسانى و بيمارىها و عقدهها، هويت زن حقيقى و جوانمردىِ مردبودن را تنها از اندكى بهطور نسبى گرفته است.
3
تناسب و همسانگزينى
خط (كلان) : ازدواج نامناسب از عوامل ريشهاى نابسامانىهاى اجتماعى است. ازدواج نيازمند مشاوره و تأييد همسانگزينى مناسب و سالم هم از لحاظ جسمى و نداشتن معلوليت و هم به اعتبار سلامت روانى و دورى از اختلالات روانى و هم همسانى در دين و مذهب مىباشد. همسران لازم است پيش از ازدواج، گواهى صلاحيت ازدواج را از سازمان سلامت و كرامت اجتماعى دريافت نمايند.
خط : پيش از اقدام به عقد ازدواج لازم است زن و مرد مفهوم همسانگزينى و چگونگى تحقق آن و مراحل و معيارهاى مختلف براى انتخاب همسر مناسب را بشناسند. براى صحّت ازدواج، سلامت خانواده و تناسب زن و مرد و همسانگزينى و انتخاب كفو و همتراز و همشأن و همخوان و همتاى متناسب، نقش اساسى دارد و رعايت آن لازم است و زن و مرد در اينصورت مىدانند شريك زندگى و مـَحرم و عشق زندگى آنان چه كسى است و خود را در اختيار چه كسى قرار مىدهند. صحّت و تناسب در ازدواج در گرو توانمندىهاى لازم زن و مرد و آگاهىهاى پيش از ازدواج مىباشد. بر اين اساس ممكن است بيمار و معيوبى با فرد متناسب با خود زندگى سالمى داشته باشد اما با ديگر افراد، به ارضاى نيازهاى خود و سازگارى نرسد. افراد مشكلدار با افراد مشكلدار و افراد شايسته با افراد شايسته تناسب دارند. عدم تناسب لازم در زن و مرد از نظر اندام، سن و سال، زيبايى و نازيبايى، مزاج و خصوصيّات روانى، موقعيّت خانوادگى و تا حدّى مالى مىتواند مشكلات فراوانى را پيش آورد.
خط : با همسانگزينى و انتخاب همسر شايسته و مناسب، انگيزههاى انس و الفت و تمايلات نفسانى و معنوى، بيشتر و بهتر نهادينه مىشود و با رعايت اصل «تناسب» در ازدواج، بسيارى از مشكلات زناشويى، بهخصوص مشكلات مربوط به تمايلات جنسى، از ميان مىرود.
نظام مشاورهى ازدواج
خط : ساماندهى نظام مشاوره و آموزشِ پيش، حين و پس از تشكيل خانواده و آموزش مهارتهاى زندگى و ارتباطى و تسهيل دسترسى به آنها، كه به تحكيم بنيان و پايدارى خانواده مىانجامد، بر عهدهى سازمان سلامت و كرامت اجتماعى مىباشد. همچنين آشنايى همسران با حقوق، تكاليف، روابط سالم زناشويى، بهداشت بارورى، مهارتهاى زندگى، حسن خلق و معاشرت و آگاهىبخشى در خصوص پيشگيرى از بيمارىهاى خاص و شايع زنان، تشخيص زودرس آن، بهبود فرهنگ تغذيه، سوء مصرف مواد و مصرف دخانيات با توجه به آسيبپذيرى شرايط فيزيولوژيك آنان در دورههاى مختلف زندگى و لزوم اهتمام به ورزش از ديگر موادِ آموزشى در اين دوره مىباشد.
مربيان بانو
خط : سلامت جامعه به سلامت زنان و آگاهى آنان به مسايل زناشويى و چگونگى كاميابى است و بايد آموزشهاى لازم زنان در اين جهت توسط بانوان انجام شود. زنان از همگون خود بهتر قدرت استماع دارند. ساماندهى پوشش عمومى يا ازدواج موقت، بايد توسط مربيان زن انجام شود، نه غير آنان؛ زيرا ديگران در معرض اتهام قرار مىگيرند. زنان بهتر مىتوانند انواع بهرهبردن و تمتع زن و مرد از يكديگر را به همگنان آموزش دهند.
آموزش الزامى همسانگزينى
خط (كلان) : هر زن و مردى به صورت الزامى پيش از ازدواج نسبت به امر مهم همسانگزينى توسط سازمان سلامت آموزش داده مىشوند و مورد آزمايشها و محكهاى مورد نياز قرار مىگيرند تا حيات مشترك خود را با بصيرت لازم دنبال كنند. البته اين امر بايد به دقّت و بهطور همگانى و قانونى انجام شود تا از اهمال و حالت صورى و سطحى بهدور باشد.
اهتمام به خصوصيات اساسى
خط : آگاهى از چگونگى تناسب زن و مرد و همسانگزينى و انتخاب شايسته، فرد را از پرداختن به امور فرعى و اهتمام شديد و نابهجا به امور حاشيهاى و شرايط غيرمهم فارغ مىگرداند و به موضوعات حياتى و اصلى زندگى مشترك ورود مىدهد تا ازدواج ناموفّق نگردد و نظام خانوادگى آسيب نبيند.
شاخصهاى همسانگزينى
خط (كلان) : آموزش همسانگزينى لازم است شاخص تناسبهاى روانى، اخلاقى، معرفتى، فرهنگى، دينى، جسمى، منطقهاى، خانوادگى و مالى را به دست دهد و در ناحيهى اجرا نبايد نسبت به هيچيك از آنها اهمال صورت گيرد. زيبايى و زشتى، صحّت و بيمارى، نقص عضو و سلامت، قيافه و اندام، سن و سال و دهها خصوصيّت ديگر بايد در ازدواج لحاظ گردد تا هر دختر و پسرى بتواند با آگاهى و بصيرت، همسرى متناسب و داراى معيارهاى خود انتخاب كند تا بعد از ازدواج با ناخرسندى و مشكلات گوناگون مواجه نگردد.
شاخص سجاياى باطنى
خط : براى همسانگزينى لازم است به قواى جسمى و سجاياى باطنى فرد و شدت و ضعف آنها توجه داشت. باطن افراد و انفعال شخص مىتواند سخت، نرم و لطيف يا متوسط و ميان آن دو باشد. فرد تحت تأثير عاملهاى فعلى طبيعى مانند عامل وراثت و محيط و عاملهاى تربيتى مىباشد. اثرهاى اين دو عامل (طبع و تربيت) يا به صورت «ملكه» تحقق مىيابد و به موضع ثابت مىرسد يا در «حال» باقى مىماند و قابل تغيير است. اثرهاى محيط نيز يا به «عادت» است يا به «تكلـّف» كه هريك آثار خاص خود را دارد. بنابراين براى همسانگزينى لازم است ملكات و عادتهاى فرد و تكلفات او و نيز سختى يا نرمى باطن زن و مرد را شناخت.
صفت مردانگى مرد
خط : نخستين و عالىترين صفتى كه باعث جذب و خوشايند زن و دلسپردن او به مرد مىشود، صفت مردانگى، اقتدار و ستبرى طبيعى و حرارت بالا و مستى معنوى و شهوت و نشاط و غيرت و قوت حركت و مانور و چارهجويىِ مرد و جوانمردى و بزرگوارى وى مىباشد كه نبايد آن را با قلدرى و زورگويى و خشونت و استبداد و ديكتاتورى و ايجاد ترس و ضعف در زن كه مسير غيرطبيعى دارد و برآمده از ضعف مرد و سردى وى است و زن را دلمرده و خسته و ناامن و نااميد و وازده مىكند، اشتباه گرفت. آنچه چشم ظاهربين زن را پر مىكند، مردانگى، يعنى قدرتمندى و قوت و سالارى مرد مىباشد و زن، چنين مردى را ـ هرچه باشد ـ جانان خويش و دلبر خود مىيابد و او را مىپرستد و از وى به عشق و ارادت، تبعيت دارد و از او صفا و سرزندگى و امنيت و آرامش مىيابد. البته چنين مردى در محبت و دوستداشتن نيز بسيار توانمند است. زن از مرد ضعيف، خوشايندى ندارد و مرد براى حفظ قدرت خود و نجات زندگى و همسر خويش، لازم است ورزش نمايد؛ وگرنه مرد ضعيف، با نداشتن قدرت نعوظ لازم، به همسر خود هم ظلم مىكند و هم براى آنكه شرمسار و شرمندهى وى نگردد، نسبت به او بىميل مىشود. مرد اگر نتواند نيازهاى جنسى و كاميابى زن را تأمين نمايد، زن را رفتهرفته سرد و ناراضى و بىميل مىگرداند و رابطهى مودّتى آنان تخريب مىشود.
خط : صفا، صميميت، مهر، محبت، اخلاق، نظافت، دانش، قدرت، معنويت و مردىِ مرد، سبب مىشود زن عاشق وى و بىتفاوت نسبت به مردان ديگر گردد. مردى كه عرق بدن خود را بشويد، لباس خود را منظم كند، شانهاى بر سر كشد، عطرى بر خود بيفشاند و همچون دامادى در مقابل عروس خود قرار گيرد، براى زن، يِكّه و تنها مىشود و زندگىِ بسامان وى، مانع چشم دوختن زن به ديگر زندگىها و ساير مردان مىشود و مهر و عطوفت را در نهاد زن و مرد پايدار مىسازد و آنان را با وجود خود، از ديگران بىنياز مىگرداند. اگر مردى كثيف و بداخلاق و سست باشد، زن به او بىرغبت مىگردد. چنين مردى چون نمىتواند با مردى و مردانگى خويش زن را نگاه دارد، زن را به فساد مىاندازد و بايد پاسخگوى فساد وى باشد. اين مردى و مردانگى مرد و كمالات اوست كه مىتواند چشم زن را به خود خيره سازد و جز نور او شعاعى از ديگرى نبيند و او را يگانه آرزوى خود بداند. زن نيز بايد چنان توانمند تربيت شود كه بتواند در خانه بيشترين لذت و كاميابى و انواع آن را براى مرد خود فراهم كند. زن در خانه بايد براى همسر خود، آراسته و زيبا ظاهر شود و هرچه شگرد زنانه و اطفار براى جذب مرد خود دارد، به كار گيرد تا يكى از تيرهاى ظرافت وى به هدف بنشيند و مرد را به پاى دار عشق و نشاط آورد.
صفات زنان شايسته
خط : براى انتخاب همسر، زن باكره بر ديگر زنها ترجيح دارد. هرچه سن زن كمتر باشد، طراوت وى بيشتر و جانى گواراتر دارد و از نظر مقابله با مشكلات رحمى، فرزندآورى و اخلاق زندگى و توان زناشويى و ارضاى نيازهاى جنسى و اعمال عشوه و ناز و محبت، بهتر و كارآمدتر مىباشد. زنانى كه گردنى خوشبو دارند، ديگر اعضاى آنان نيز خوشبوست و بدن آنان سالم است. زنى كه ساق و پشت پايش استخوانبندى درشت و ماهيچهى گوشتى دارد، اندام و مواضع حسّاس و پنهانى وى متناسب و مطلوب مىباشد. زنانى كه بدنى بسيار محكم و ورزيده دارند، دورهى پريود آنان كوتاه است و كمتر خون مىبينند.
در سفيدِ بور، سستى، در نقرهاى نشاط و طراوت، و در گندمى توان و صلابت مىباشد. زنان گندمگون ـ نه سفيد بور ـ و داراى چشمان بزرگ و درشتچشم و داراى قد رشيد و كشيدهى متناسب با پهنا و شوخطبع و خندان و داراى عفّت و تيزشهوت، براى ازدواج مناسبتر مىباشند. تفاوت سفيد بور و گندمگون به جهت سستى اولى و مقاومت بسيار دومى در امور جنسى و ايستادگى در مقابل تعدّى ديگران مىباشد. اگر اين صفات در زنى جمع شود، اقتضاى كمال جسمانى و وسعت نظر را دارد. چنين زنانى داراى جبروت زنانهاند و همسران آنها در امور جنسى كمتر دچار حسرت و عقده مىشوند. اگرچه بهطور نوعى اين صفات در زنها كم است، ولى وجود آن براى زنِ شايسته بسيار مهم است. پستانهاى تردتر، از نشاط و شهوت و بسيارىِ تمايلات جوانى حكايت دارد. زنانى كه باسنهاى بزرگتر، جمع، كشيده و سفتى دارند كه تُردى سينه را تداعى مىكند، بهطور غالب داراى نجابت بيشترى هستند و از صلابت و مقاومت و قوّت بالايى در مسايل جنسى برخوردارند و در زمينهى آميزش كيفيت بهترى دارند و ديرتر خسته مىشوند.
خط : سعادت و خوشبختى مرد در داشتن زن شايستهاى است كه حضورش مرد را مسرور و شادمان كند و در نبود و زمان دورىاش از مرد، خويشتندار و عفيف باشد و حامى و حافظِ منافع وى باشد و آنگاه كه مرد چيزى بخواهد، از همسر خويش تبعيت معقول داشته باشد. چنين زنى، زندگى خانوادگى را استحكام و پايدارى مىبخشد.
تناسب در نيروى شهوت
خط : از نظر ميزان و شتاب شهوت، بعضى در شهوت تند و تيز و بعضى كند، برخى كم و بعضى كوتاهند و برخى افراد گرم و بعضى سردمزاجند. اين صفات گرچه اختيارى نيست و طبيعى است، عوامل تحريك و تشديد و پيشگيرى و درمان آن از طريق ورزش و تغذيه در اختيار فرد مىباشد، اما طبيعىِ هر چيز كاميابى خاص خود را دارد. گرمى با تندى تفاوت دارد. ممكن است زنى گرممزاج باشد، ولى در ارضاى جنسى تند نباشد؛ امّا اگر سردمزاج باشد، هميشه كُند است؛ همانطوركه اگر زنى تند باشد، هميشه گرم است. ايندسته از زنان بسيار اندكند. اين گروه از زنان هم خود زودتر كامياب مىشوند و هم مرد را مىتوانند به خوبى كامياب كنند. حرارت و گرمى، عشق و محبّت و نشاط مىآورد و سردى، سستى و بىمهرى به دنبال دارد. اگر زن سرد باشد، تنها زن زندگى مىشود؛ نه زن براى مرد؛ در حالىكه زن گرم و تند و تيز، هم زن زندگى است و هم زن براى مرد. زنهايى كه طبعى سرد دارند، گاه چون نعشى مرده ظاهر مىشوند و حتّى حسرت كامى گوارا، خود آنان را نيز آزار مىدهد.
خط : ناهماهنگى در زندگى زناشويى و امور جنسىِ برآمده از ضعف و كاستى و بيمارى جسمى و ناآگاهى يا ازدواج با غير همسان مىباشد كه قابل مديريت و پيشگيرى است. زن و مرد بايد از نظر هماهنگى در امور جنسى، ميل شهوانى، لذايذ نفسانى و انواع مختلف آن، همسان و داراى هماهنگى فكرى و عملى باشند و ضعف و ناتوانى را از خود دور سازند و نسبت به يكديگر با قوّت و توانمندى و صحّت و سلامتى كامل و بر اساس اصول روانشناختى و با بهرهگيرى از علم و دانش و سفارشهاى دينى رفتار نمايند.
شرايط صحت ازدواج
خط (كلان) : اگرچه زندگى و امكانات مادى و مال ضرورى و به اندازهى عفاف و كفاف آن و جمال و زيبايى اندام، اصلى مهم و لازم است و هماهنگى نسبى دو طرف در زمينههاى رفاهى و اقتصادى و تناسب جسمى و بدنى، برطرفكنندهى بسيارى از مشكلات بعدى است، ولى امور مادّى نبايد تمامى اصل و هدف قرار گيرد و از گوهر گرانبهاى ايمان، اخلاق، عفّت، كرامت، شخصيت، اصالت، نجابت، ديانت، تقوا و شؤون فرهنگى و اجتماعى و منش همسر كه محور اساسى زندگى مشترك است و عمرى را بايد با منش و محتواى دينى، معرفتى و رفتارى وى به عنوان شريك غم و شادى و زمانهى آسايش و سختى زندگى، و آگاه از راز و رمزهاى خود گذراند و براى آن بهاى سنگين و پر ارزش فرصت زندگى و عمر را داد، غافل شد. زيبايى اگر با نفسانيّت و هرزگى همراه شود، و مال و ثروت اگر فرد به آن دلبسته باشد يا درگير مشكلات اخلاقىِ خسـّت و كنسى يا حرامخوارى باشد، نهتنها كاميابى و لذت نمىآورد، بلكه بلاى جان دارندهاش مىگردد و حرمانى بهپا مىكند كه مىتواند آتشش دوزخ را شعلهور گرداند!
همسانگزينى دينى
خط : با توجه به لزوم همسانگزينى، ازدواج زن مسلمان با غيرمسلمان صحيح نيست. شرط صحت و درستى ازدواج شيعه، ديانت و تشيع است و ازدواج زن مسلمان شيعه با غير مذهب خود به صورت دايم يا موقت مجاز نيست.
خط : مرد مسلمان نمىتواند با كافر غيركتابى بهطور دايم يا موقت ازدواج كند، ولى عقد موقت با زنان اهل كتاب يهودى و مسيحى اشكال ندارد. ازدواج موقت با اين دو گروه در صورت توانايىِ ازدواج با زن مسلمان، شايسته نيست و برخى از گروههاى به ظاهر مسلمان؛ مانند: خوارج و نواصب كه خود را مسلمان مىدانند، در حكم كفّار غيركتابى هستند و مرد يا زن مسلمان نمىتواند بهطور دايم يا موقت با آنها ازدواج نمايد؛ همچنين مسلمان نبايد با مرتد و زرتشتى؛ حتى بهصورت موقّت ازدواج نمايد.
خط : چنانچه همسر موقت مرد مسلمان، زن غيرمسلمان باشد، به پذيرش اصل دين مجبور نمىشود و در رعايت احكام مانند پوشش، تابع قانون مىباشد و همان حقوقى كه زن مسلمان در ازدواج موقت نسبت به همسر خود دارد، براى زن غيرمسلمان نيز ثابت است.
خط : ازدواج زن و مرد مسلمان با بهايى جايز نيست و اگر ميان آنها عقدى واقع شود، باطل است؛ خواه زن باشد يا مرد، و جداشدن از آنها واجب مىباشد و حاكميت آنها را جدا مىكند و نيازى به طلاق نيست، ولى اگر زن نمىدانسته كه مرد بهايى است يا نمىدانسته كه نبايد با بهايى ازدواج كند، پس از جدايى از او بايد عدّهى وطى به شبهه كه برابر عدّهى طلاق است، نگه دارد.
خط : مسلمان نمىتواند غيرمسلمان را به شيوهى خود آنان براى مسلمان يا غيرمسلمان عقد نمايد.
از دست رفتن ولايت مرتد
خط : كسى كه مرتد مىگردد، ولايت خود را بر همسر و فرزندان و نيز بر اموال خود از دست مىدهد.
ارتباط عشق و ايمان
خط : ميان ازدواج و همسرگزينى عاشقانه و آگاهانه با ولايت الهى و ايمان به خدا ارتباط وثيق مىباشد؛ بهگونهاى كه هرچه فرد در ولايت ربوبى مقربتر گردد، همسردوستى و عشق به همسر در او شعلهورتر مىگردد.
خط : رابطهى حب زنها و قرب به ولايت از باب ملازمهى صفاى باطن با حرارت و گرمى دل است. مرد ولايى، زنان را با صفاى باطن و روح صافى دوست دارد، نه با نظر و لحاظ آلوده و شهوتِ ناآرام. دلى كه سرد و خشك است، محبّت ندارد و دلى كه محبّت ندارد، نه زن، نه ولايت و نه هيچ چيز ديگرى را نمىپذيرد؛ چه رسد به آنكه دوست داشته باشد. دلِ سرد، اقتضاى امراض و نواقصِ فراوانى دارد؛ همچنانكه پولپرستى، بخل و امساك يا قساوت و سياستبازى مىتواند لازم سردى و خشكىِ دل باشد.
شرايط كمال ازدواج
خط : امانتدارى، حـسن خلق، عفّت و توانمندى مالى در مرد به اندازهى عفاف و كفاف، از شرايط كمال ازدواج است كه جنبهى اخلاقى دارد، نه آنكه از شرايط صحت عقد باشد.
توجه به انواع اختلال شخصيت و رنج روانى
خط (كلان) : پيش از ازدواج لازم است افراد نامناسب براى ازدواج را شناخت و با مشاوره و تحقيق به دست آيد طرف ديگر داراى نوعى از اختلال شخصيت و رنج روانى نباشد و بسيار مهم است كه دروغ نگويد و وقايع را وارونه نسازد و شكاك و بدبين و تنها و ناتوان از گرفتن دوست و درگير احساسات منفى نباشد. همچنين كسى كه بهراحتى و بدون دليل موجه دست از ديگرى مىشويد تا با يكى ديگر باشد، فرد مناسبى براى ازدواج نيست.
تفاوت صنفى و تخلف مرتبهاى
خط : زن و مرد با آنكه هر دو انسان هستند، به لحاظ صنفى و جنسيتى بر دو گونه و دو مرتبهى متفاوت مىباشند؛ اما گذر از يك مرتبه و ورود به مرتبهى ديگر و نيز تنزل از مرتبهى فراتر به مرتبهى فروتر ممكن است. چه بسيار مردانى كه روحياتى زنانه دارند و چه بسيار زنانى كه برخى از صفات آنان به مردان شبيهتر است. كمتر زن و مردى را مىتوان يافت كه صددرصد مرد يا صددرصد زن بوده و در مرتبهى خود قرار گرفته باشند. با توجه به اين نكته بايد گفت: زن و مردى مىتوانند زندگى پايدار زناشويى با هم داشته باشند كه هيچكدام از مرتبهى خود عدول نكرده و مرد صفات مردى و زن صفات زنانگى خود را از دست نداده باشد؛ وگرنه بهتناسب دورشدن از جايگاه و موقعيت ويژهى خود، با يكديگر نزاع و درگيرى خواهند داشت و همواره يكديگر را در حضور ديگران ضايع خواهند كرد؛ چرا كه زن براى مرد، زنانگى نمىكند و مرد در آرزوى زنى مىماند كه براى او زنانگى و همسرى نمايد و زن نيز در آرزوى مردى است كه مردانگى و صفات مردى داشته باشد و هرجا كه مردى مرد نباشد، زنِ ناراضى، رسوايى مىسازد. اگر زن، زنانگى نكند و مرد مردى نداشته باشد، چون خانوادهاى نيست، جامعه نيز جامعه نخواهد بود.
همسانگزينى متناسب با مهارت و شغل
خط : در ازدواج دستگاهمند دينى، همسانگزينى شايسته بر اساس هدف حرفهاى و اقتضاءاتِ شغلى فرد تعريف مىشود. براى نمونه ازدواج مديران كلان جامعه، نيروهاى ارشد نظامى يا عالمان دينى، شرايط بيشترى دارد و كسانى كه قرار است مديريت جامعه را در اين حيطهها به دست گيرند يا توان توليد علم دينى را در خود فعليت بخشند، نمىتوانند هركسى را به همسرى برگزينند؛ بلكه آنان براى ازدواج داراى تكفّلِ ويژهى ولايى مىباشند. آنان بايد همسرى داشته باشند كه هم از نظر علمى و هم از ناحيهى عاطفى توانِ همراهى با چنين موقعيتهاى سنگين را داشته باشد و بتوانند همسر خود را در برداشتن چنين بارى مددرسانى علمى و عاطفى و ادراكى نمايند و مايهى دلگرمى و تشويق او باشند، نه مزاحم و رادعى كه خود نياز به مراقبت، مواظبت و نگهدارى دارد و بارى مضاعف بر دوش چنين صاحبمنصبانى مىشود و درنتيجه جامعه نيز از خدمات وى محروم مىگردد و فرد نمىتواند متناسب با بارِ سنگين مسؤوليتِ خود عمل نمايد و حضور اجتماعى شايسته داشته باشد. انتخاب همسر براى چنين افرادى كه نخبه مىباشند و آيندهى روشنى براى آنان توقع مىرود، در روندِ عمومى نظام ازدواج، داراى تكفّل خاص است و خود آنان مجاز نمىباشند هركسى را به همسرى برگزينند، بلكه سيستم صاحب ولايت، مشفقانه و محبّانه، آنان را به همسر همسانِ موقعيت وزين خود راهنمايى مىكند و البته همسانگزينى كه تناسب باطن و روان را نيز مىطلبد، با حفظ ديگر معيارها بهويژه پسنديدن در نخستين نگاه و رويت، زمينهساز عشق ميان زوجهاى ويژه مىگردد. اين تكفّل خاص در مورد فرزندان گروههاى خاص نيز صدق مىكند و صيانت از آنان در مورد آنان نيز امتداد دارد.
تمايل و تجاذب باطنى
خط : اينكه زن و مردى به يكديگر منحصر مىشوند به تقدير، زمان و مكان و شرايط همگونى است كه آنان در آن قرار مىگيرند و هركسى به سمت مانند خويش تمايل و تجاذب مىيابد. بنابراين اگر مردى داراى مفاسد جنسى باشد، از زنى كه پاك، طيب و طاهر است، خوشايند ندارد و همسرى مانند خود را مىطلبد. وى هرچند خودخواه باشد و در پى همسرى نيك باشد، بهطور نوعى زنى بد نصيب او مىگردد و به حسب تجربهاى كه دارد، نمىتواند زن پاكى بگيرد و اين دو
تجاذب و كششى باطنى دارند و كنترل آدمى نيز نمىتواند مانع اين عامل طبيعى شود و باطن همان است كه هست و تنها ممكن است ظاهر آن تغيير يابد. نفس افراد آلوده با تسويلى كه دارد، چهرهى فرد آلودهاى را براى آلودهاى ديگر زيبا مىنمايد و او را بندهى نفس و هوسهاى باطل و آلودهى آن مىگرداند. هر جنسى طالب جنس خود است و در تمام روابط، گزينش و انتخاب افراد، بهصورت غالبى از كششهاى طبيعى ناشى مىشود. مرد و زن زناكار و آلوده جز از فرد آلوده خوشايند ندارند و آنان افراد فاجرى چون خود را به صورت پايدار برمىگزينند و محيط گناه را براى يكديگر فراهم مىكنند. فرد عفيف و پاك نبايد هويّت صافى و پاك خويش را در اختيار افراد آلوده و فاسد قرار دهد؛ وگرنه خود نيز بهگونهى مـُسرى آلوده مىشود.
خط : ازدواج با زن يا مرد فاسق و آلوده به گناه، همچون شرابخوار كه غيرت خود را از دست مىدهد و نهتنها از ارتكاب هيچ گناهى پروا ندارد و پردهى حيا و عصمتِ ميان خود و خداوند را دريده است، بلكه از به اشتراكگذاشتن گناه و معصيت لذت مىبرد، يا مشهور به بدى اخلاق كه با كسى تفاهم و سازگارى ندارد يا فاقد ايمان كه باطنى ندارد و هر كمالى هم داشته باشد فقط ظاهرى است و نيز با فرد فاقد انصاف و ستمپيشه، خوشى، كاميابى و خوشبختى نمىآورد و زندگى با چنين كسانى سرد و بىروح مىباشد.
4
حق خواستگارى
خط : بنيان مقدّس ازدواج، اين وصلت ملكوتى، پس از شناسايى نخست و مقـدّمى، بهطور معمول با خواستگارى آزاد و اختيار كامل زن و مرد در بيان خواسته و تمنّاى دل و شوق خويش پىريزى مىشود.
خط : هر زن يا مردِ كفو و همسان نسبى را كه داراى شرايط اوّلى ازدواج و فاقد موانع نكاح (از جمله همهى اقسام قرابت، در حدود تعيينشده) است، مىتوان خواستگارى نمود.
چيستى خواستگارى
خط : خواستگارى ابراز خواسته (نه طلب، خواستن و درخواست) و ميل و پيشنهادِ گفتوگو و مذاكرهى ابتدايىِ مستقيم به صورت معقول و سالم به هدف كسب آگاهىهاى لازم و آشنايى دو طرف با خصوصيّات و شرايط يكديگر جهت رسيدن به تصميمگيرى مناسب و تحصيل اطمينان نسبت به تشكيل زندگى مشترك آينده و اصل ازدواج و همسانگزينى دقيق و شناخت خاصّ و ويژهاى كه در امر وصلت ضرورى است، بعد از معارفهى مقـدّمى و دورادور و تحقيق و تفحّص عمومى و بيرونى است كه ممكن است در نهايت به خواستن و درخواست ازدواج نيز منجر شود.
حق خواستگارى زن
خط (كلان) : زن همانند مرد حقّ خواستگارى و آزادى عمل و انتخاب و گفتوگو براى حصول تفاهم و اظهار عشق ابتدايى يا تابعى و علاقه نسبت به فرد دلخواه خود جهت شناخت و تصميمگيرى نهايى و مناسب، و قبول يا نپذيرفتن و رد مرد را بهطور ابتدايى دارد؛ اگرچه زن به صورت غالبى با لطافت خاص، مرد را نسبت به خود، طالب و خواهانِ داراى اظهار و بروز مىسازد. اگر اين آزادىِ انتخابِ ابتدايى از زن گرفته شود، هم مرد از گزينش بىحضور و رؤيت و هم زن ناچار با پذيرش پيشنهادهاى نامناسبِ محدود و تصميمهاى ناكارآزموده، رنجِ دايمى مىكشد.
خط : خواستگارىِ يكجانبهى پسر از دختر، ريشه در سنت غلط لزوم خانهنشينى زن دارد و مربوط به جوامع بدوى است. اين امر، رسمى اجتماعى و عرفى است، نه الزام قانونى. يكجانبهگرايى در خواستگارى به دستبستهبودن و محدوديت تحميلى و تحقير زن حتى در زمينهى گفتوگوى مستقيم و مذاكرهى ابتدايى و ابراز خواسته و طرح پيشنهاد حضورى، بىپرده و دور از هر پنهانكارى براى شناخت موضوع بسيار مهم شريك زندگى و فرد دلخواه زن و خواستهى قلبى او منجر مىشود.
خط : اشكالى ندارد كه زنى پيش آيد و به مردى بگويد: من به تو تمايل دارم و مىخواهم از سر صدق، خود را در اختيار تو بگذارم و زنِ شرعىِ شما شوم. البته بايد عقدى لفظى يا معاطاتى صورت بگيرد و در عقد موقت، مهر و زمان آن تعيين شود كه اين يك حكم شرعى است و با رعايت آن، نسبت به اصل خواستهى زن مانع نمىشود؛ همچنانكه مرد مىتواند چنين خواستهاى را با حفظ احكام شرعى مطرح سازد.
خط : ازدواج و تشكيل خانواده بر مدار عشق، بيش از آنكه از ناحيهى مردان رقم بخورد، با شگردهاى مقتدرانه و با مهربانى و محبت دختران شكل مىگيرد. از اين رو بايد بهگونهاى فرهنگسازى نمود كه دختران بتوانند از مرد مورد علاقهى خود خواستگارى كنند و به صورت غالبى، خواستگارى آنان شروع پيوند ازدواج باشد.
خط : اين خط مخصوص عشق است كه اگر از سر صدق باشد، تفاوتى نمىشناسد و امرى فراتر از خواستگارى است. زن و مردى كه از سر صدق، عاشق يكديگرند و از روى صفا و طهارت و ايمان، دل به هم بستهاند، مىتوانند به حرمت عشق عفيف و لقاى مطهر دلدارى كه در حريم مقدس دل دارند، خود را بر ديگرى بهطور مناسب و شرعى عرضه كنند يا واگذارند و صادقانه شوق و عشق خود را به معشوق بازگويند و عشق خود را دنبال كنند. زنِ فاقد همسر و زنى كه در عدّهى طلاق يا وفات نيست، مىتواند از سر صدق با عفاف و پاكى و بهدور از گناه و طغيان، خود را به معشوقش ببخشد و هبه سازد، بى آنكه طمع و رنج يا خوارى و ذلّتى به ميان آيد؛ اگرچه بايد محرميّت ازدواج با عقد لفظى يا معاطاتى محقّق گردد و يا در عقد موقت، مهر و زمان در نظر گرفته شود. كتمان عشقى كه صداقت دارد، سالوس و پنهان سازىاش رياست. روشن است زن همسردارى كه دل از همسر خود بريده و عشق پرسوز ديگرى را دارد، تا طلاق نگرفته و عدّه نگه نداشته است، نمىتواند عشق خود را به ديگرى اظهار و عرضه كند.
خط : دل و نفس، روح و عشق و شور و مهر، قانون ندارد و قوانين يا احكام شرعى تنها طريق نيل به عشق را معيّن مىكند. هر دلى حق دارد بخواهد و اين حقّ ذاتى و فطرى اوست؛ اگرچه بايد زمينه، طريق و راهكارهاى شرعى و مناسب آن رعايت شود.
خواستگارى؛ پيشنهاد ابتدايى ازدواج
خط : خواستگارى، عنوانِ فريبندهى طلب و واگذارى و در اختيارگذاشتن خود براى مرد نيست، بلكه صرف پيشنهادى ابتدايى براى تحقيق، شناخت و آگاهسازى يكديگر و ابراز خواسته است، نه خواستن نهايى؛ چه ابراز خواسته از جانب زن باشد يا از سوى مرد و اين معنا هيچگونه تحقير مقام و موقعيت زن و سرشكستگى و بىحرمتى به او يا خلاف عفّت و مروّت نمىباشد، بلكه نماد نداى فطرت و نياز طبيعى و خواستهى صادقانهى دل است. در صورت قبول مرد نيز وى يك پيشنهاد و ابراز خواسته را پذيرفته است؛ نه طلب ازدواج را، درنتيجه موضوعى براى منّتگذارى، زخمزبان و تكبّر احتمالى مرد كه نوعى بيمارى و خطاى آشكار است، باقى نمىماند. بنابراين خواستگارى زن، ضرر و زيانى بر او وارد نمىسازد؛ زيرا پيشنهاد، تنها اعلام يك توجّه است و الزام و محدوديّتى در آن نيست؛ چه زن و مرد پيشنهاد يكديگر را بپذيرند و يا رد كنند. اين پيشنهاد از جانب هر كه باشد و پاسخ آن هرچه باشد، در هر حال، منافاتى با آزادى عمل و سلامت برخورد هر دو طرف ندارد.
خودنمايى آلوده
خط : زن در صورت سلامت و صفا و صداقت، از زمينه و فرهنگ خواستگارى و طرح عزتمند پيشنهاد آشنايى از ناحيهى خود به مرد دلخواه خويش به گونهى عفيف و با قصدى سالم بهره مىبرد و زن بيمار كه تربيت درست و واقعگرايى ندارد، به جاى استفاده از اين ظرفيت سالم و حفظ عفت و تقواى خود، به انجام كردار غيرمتعارف و آلوده و خودنمايى منحطّ و پرسهزنى و ولگردى حقيقى يا مجازى و به لجبازى و دينگريزى براى جلبنظر مرد رو مىآورد و طبيعى است تنها افراد فاسد براى استثمار و بهرهكشى از چنين زنى به او توجه مىكنند و او را به انحطاط و بيمارى هرچه بيشتر مىكشانند.
خط : توجه به نحوهى خودنمايى و تظاهر زن، از راههاى شناخت اوست. زنِ درگير خودنمايى و تظاهر، بيشتر گرفتار هوا و هوس و آسيب مىشود. هرچه ظاهرنمايى زن بيشتر باشد، كمتر مىتواند در برابر هوسها مقاومت كند و خودنمايى زن، از ضعف پاكى او حكايت دارد و نبايد به چنين زنانى چندان اعتمادى داشت. هر تظاهر در زن، از نبودن آن امر در زن حكايت دارد. بايد توجه داشت خودنمايى به عفت، غير از عفت است؛ همانطور كه خودنمايى به حجاب، غير از پوشش مناسب و شرعى است. همچنين تظاهر به خوبى و پاكى، امرى وراى خوببودن و پاكزيستن است. گاه تظاهر به بدى نيز در زن وجود دارد كه امرى جدا از بدبودن است كه البته كمتر پيش مىآيد.
دورى خواستگارى از هتك و تعدى
خط : خواستگارى كه هدف اولى آن ابراز صادقانهى خواسته و جستوجو براى دستيافتن به زمينههاى شناخت همسر و آگاهى دقيق از او با معارفهى مستقيم است؛ نه طلب ازدواج يا وصول و دستيافتن به ازدواج با آن شخص، لازم است با فروتنى و برخورد سالم مرد همراه باشد و هرگونه هتك و تعدى، هم براى زن و هم در صورت كشف، براى مقام دادستانى قابل پىگيرى و مجازات مرد متخلف مىباشد.
خط : خواستگار واقعى كسى است كه از سر رضايت، محبّت و عشق، به وصلت پيشنهادى راضى باشد و هيچگونه طمع يا تهديد و ناچارى در انتخاب او مؤثر نباشد. مرد و زن لازم است بهطور واقعى خواهان و طالب يكديگر باشند و با علاقهمندى و تواضع پيش آيند و هريك از دختر و پسر حرمت، عفّت، حيثيت و كرامت يكديگر را پاس دارند.
رؤيت چشمى؛ سنجش همسانگزينى
خط : زن و مردى كه ازدواج آنان حتمى است، مىتوانند در آخرين گام و پيش از عقد، به تمام بدن همديگر نگاه كنند بدون آنكه تعدى و تجاوزى داشته باشند تا خوشايندى و درصد رضايت از اندام يكديگر را ارزيابى كنند تا با حصول اين آگاهى، مشكلى از اين جهت در آينده پيش نيايد. فراهمساختن سازوكار قانونى و امن اين امر، با مركز مشاورهى ازدواج وابسته به سازمان سلامت و كرامت اجتماعى مىباشد كه تمامى عوامل آن از زنان مىباشند.
خط (كلان) : همسانگزينى براى ولايت ازدواج، بيش از هر چيز بر رؤيت چشمىِ زوج متمركز است. مرد و زنى كه در تمامى موارد براى ازدواج هماهنگ مىباشند و قصد جدى براى آن دارند، اين ولايت را دارند كه براى سنجش درصد تفاهم خود، بدن همديگر را ببينند تا بهاى گرانِ عمر و زندگى را كه گرانترين بهاست، با قدرت دقيق چشمها و انتخاب خودآگاه برآمده از اين رؤيت و سرعتى كه چشم در شناخت و گزينش دارد، هزينه نمايند و از اين رهگذر نهتنها فقط به ارزيابى زيبايى هم، بلكه به شناخت لازم شخصيت و يافت صفات باطنى يكديگر و مقايسهى آن با خود براى رسيدن به درصد همسانى و به بهترين انتخاب ماندگار و محكم برسند. اين رؤيت مىتواند از پسِ لباسى نازك و بدننما اما غيراغواگر باشد. بنابراين نگاهكردن مرد به صورت، مو و زيبايىهاى بدن زنى كه مىخواهد با او ازدواج كند، بدون پوشش جايز است؛ اگرچه چندبار باشد، بلكه چنين نگاهى براى جلوگيرى از مشكلات بعدى ضرورت دارد و زن نيز مىتواند به بدن مردى كه مىخواهد با او ازدواج كند، نگاه نمايد.
خط : زن و مرد لازم است پيش از خواستگارى، تحقيق مقدماتى و مشاورهى ابتدايى را انجام داده و در صورتى كه نتيجهى تحقيق اولى را مثبت ديدند، براى آشنايى بيشتر با خصوصيتهاى هم، يكديگر را ببينند و در صورت نياز، محاوره و گفتوگو داشته باشند.
خط : در مورد ازدواج، رؤيت منحصر به نگاه صورت نيست و مىتوان بيشتر از صورت و مواضع جانبى آن را نيز در مراكز مشاورهى ازدواج مورد رؤيت قرار داد، تا جايى كه شبههاى براى دو طرف نماند؛ همانطور كه رؤيت، منحصر به عدد ـ يكمرتبه ـ نيز نمىباشد، كه اگر اطمينان با يكمرتبه ديدن حاصل نشد، بيشتر از يكمرتبه نيز مىتواند ببيند. البته نبايد قصد ريبه و التذاذ داشته باشد، امّا اگر چنين امرى ـ ريبه و التذاذ ـ بدون قصد در او ايجاد شود، اشكال ندارد؛ زيرا اين امر مىتواند قهرى باشد؛ چون هنگامى كه رؤيت وى مجوز داشته باشد، چنين امرى لازمِ قهرى آن است و منعى نمىتواند داشته باشد. همچنين براى به دستآوردن اطمينان در ازدواج مىتوان به رؤيت اكتفا نكرد و با هم صحبت و گفتوگو نيز داشت كه اين امر در حد معقول، بدون هر عارضهى جانبى مجاز است؛ زيرا پاى گرانقيمتترين سرمايهى آدمى (اغلى ثمن) در كار است ـ كه همان حيات و عمر آدمى است كه با ازدواج، مشترك مىگردد ـ و بايد از هرگونه رعايت و دقّت برخوردار باشد تا تحصيلِ اطمينان شود.
خط : زن و مرد براى شناخت يكديگر، بيشتر به ديدهى خود تكيه مىكنند نه به گفتهها. از نظر روانى، شكلگيرى ازدواج درست بر پايهى ديدار نخست است؛ نه گفتار كه بر اثر عوامل جنبى مىتواند همراه با ملاحظه يا دروغ باشد، ولى ديدار هميشه همراه صدق است و چشمها دروغ نمىگويند؛ به خصوص اولين ديدار كه شكوفهى صدق و گل وصول به حقايق پنهانى است. در پاسخگويى به يكديگر، دوطرف نبايد تأخير با فريب داشته باشند، بلكه بايد با راستى و صداقت همديگر را هرچه زودتر در جريان امور لازم قرار دهند؛ زيرا اين دوره براى دختر و پسر بسيار پرتپش و طوفانى است و نبايد همراه با تأخيرهاى كاسبكارانه و برخوردهاى حيلهگرانه باشد.
سامانهى همسانگزينى
خط (كلان) : سازمان سلامت و كرامت اجتماعى موظف است سامانهى لازم براى همسانگزينى و كفويابىِ متناسب با دادههاى دينى را طراحى و عملياتى كند. اين سامانه، ملى و تحت نظارت مستقيم مدير دادگسترى مىباشد.
خط : راهاندازى پايگاهها و سامانههاى همسانگزينى و همسريابى غير از پايگاه گفتهشده و ثبتنام در آنها ممنوع و جرم مىباشد.
خط : از آنجا كه ازدواج و تشكيل خانواده، ركنِ بنيادينِ جامعه و بنمايهى شكوه و عظمت يك جامعه يا ريشهى انحطاط و از دسترفتن بنيادهاى سلامت و امنيت آن است، سازمان سلامت و كرامت اجتماعى موظف است از طريق مجتمعهاى سلامت و خانههاى بهداشت به ساماندهى امر ازدواج بپردازد و شرايط مشاورهى الزامى و رايگان پيش از ازدواج توسط متخصصان و كارشناسان مجرّب و بهگزينى زوجها را فراهم آورد.
خط : سامانهى ملى همسانگزينى شرايط مناسب ازدواج و شايستهگزينى براى تمامى حرفهها و مشاغل را تعريف و شرايط كفوگزينى و مراتب آن را به صورت علمى و با مطالعهى دقيق تمامى حيثهاى روانشناسى مرتبط با آن و نيز حيطههاى جامعهشناسانه، به دست مىدهد.
خط : سازمان سلامت لازم است سامانهى همسانگزينى را به گونهاى طراحى نمايد كه ازدواج افرادى كه بيشترين تناسب را بر اساس شاخصهاى همسانگزينى براى زندگى زناشويى دارند و مشاورانِ اين سامانه، آنان را زوجهاى
موفق تشخيص مىدهند، به آنان پيشنهاد دهد. تمامى عوامل اين سامانه لازم است از بانوان باشند.
نظارت و پايش مراكز مرتبط با خانواده
خط : نظارت و پايش مراكز مشاورهى ازدواج و مراكز مرتبط با امور خانواده و خدمات اجتماعى و مجتمعهاى سلامت، بر عهدهى دستگاههاى نظارتىِ محسوس يا نامحسوسِ ويژهى مقام رهبرى مىباشد و مسؤولان و شاغلان در اين مجتمعها، وظيفهى همكارى با بازرسان مربوط را دارند.
5
تشكيل خانواده
حق ازدواج سالم و همسانگزينى
خط : حق تأهل، همسانگزينى و تشكيل زندگى مشترك و خانواده بر اساس قوانين خانواده، حقِ طبيعىِ زن و مرد مىباشد و نمىتوان هيچ زن و مردِ صاحبشرايطى را از اين حق محروم كرد؛ اگرچه هركسى خود بايد اين حق را پىگير و خواهان باشد.
نظارت قانونى بر ازدواج
خط : نكاح كه وحدت همسر و اتّحاد دو روح است، همسانگزينى و رفع كاستىها و ناهمگونىهاست كه اگر بر اساس آگاهى و دقّت صورت پذيرد، محكوميّت يك طرف يا محروميّتى در آن نمىباشد و به ناهنجارى طلاق و فرزندان طلاق و ديگر ناهنجارىهاى اجتماعى نمىانجامد. ازدواج براى آنكه به همسانگزينى و سلامت برسد، نظارتهاى قانونى را لازم دارد تا هيچ ازدواجى بر اثر هوا و هوس و يا با ناآگاهى صورت نگيرد. زن و مرد، پيش از ازدواج، نيازمند مشاوره و آگاهى كامل از محسنات، مشكلات، نواقص و كمبودهاى يكديگر مىباشند و براى دقت در اين مهم با مشاوره و تحقيق بر آن اقدام مىكنند تا از كوچكترين مسألهاى غفلت نكرده باشند.
سن قانونى ازدواج
خط (كلان) : ازدواج زن و مرد پيش از رسيدن به سن هجدهسال تمام ممنوع است، و اگر مصالحى ازدواج پيش از اين سن را اقتضا كند و زن يا مرد پيش از آن داراى استعداد جسمى و روانى و رشد لازم براى تشكيل زندگى زناشويى باشند، لازم است افزون بر گواهى صلاحيت ازدواج از مراكز مشاورهى خانواده، گواهى صلاحيت ازدواج را از دادگاه صالح نيز اخذ نمايند و اذن ولىّ نيز شرط است.
گواهى سلامت و بهداشت ازدواج
خط : سازمان سلامت مكلف است بيمارىهايى را كه بايد زن و مرد پيش از ازدواج عليه آنها واكسينه شوند و نيز بيمارىهاى واگيردار و خطرناك براى زن و مرد و فرزندان ناشى از ازدواج را معين و اعلام كند. دفاتر رسمى ازدواج بايد پيش از ثبت نكاح، گواهى صادرشده از سوى پزشكان و مراكز مورد تأييد سازمان سلامت دال بر عدم اعتياد به مواد مخدر و عدم ابتلا به بيمارىهاى موضوع اين خط و يا واكسينهشدن دو طرف نسبت به بيمارىهاى يادشده را از آنان مطالبه و بايگانى كنند. در مواردى كه بيمارى خطرناك زن و مرد به تشخيص سازمان سلامت منجر به خسارت به جنين باشد، مراقبت و نظارت بايد شامل منع توليد نسل نيز گردد.
الزامىبودن ثبت ازدواج
خط : ثبت نكاح دائم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نكاح يا طلاق در دفاتر اسناد رسمى ازدواج يا ازدواج و طلاق الزامى است. ثبت ازدواج موقت نيز لازم است؛ بهويژه اگر زن، باردار شده باشد، ثبتنكردن آن جرم مىباشد.
ثبت طلاق و ساير موارد انحلال نكاح و نيز اعلام بطلان نكاح يا طلاق در دفاتر رسمى ازدواج و طلاق، حسب مورد پس از صدور گواهى عدم امكان سازش يا حكم مربوط از سوى دادگاه مجاز است.
ثبت احوال خانواده
خط : سازمان ثبت احوال موظف است اطلاعات هويتى شامل كليهى وقايع حياتى نظير تولد، ازدواج، طلاق، فوت و تغييرات مشخصات هويتى را ثبت نمايد. اين سازمان لازم است با رصد مستمر نرخ جمعيّت، آگاهىها و اطلاعات آمارى مربوط به نرخ جمعيت، ازدواج، مواليد و طلاق را با لحاظ استانى و منطقهاى و بومى و نيز آمار كيفى فرزندزايى را بهگونهى مستقل در فضاى عمومى جامعه و بهگونهى علنى و شفاف نشر دهد.
حمايت از ازدواج دايم
خط (كلان) : نظام حقوقى جمهورى اسلامى ايران در جهت محوريت و استوارى روابط خانوادگى، نكاح دايم را كه مبناى تشكيل خانواده است، مورد حمايت قرار مىدهد.
ازدواج سيستميك
خط : ساماندهى ازدواج و خانواده شأنى از شؤون و وظيفهى مقام رهبرى (= صاحب ولايت) جامعه است كه براى آن سازوكارى اجتماعى ترتيب مىدهد و آن را سازمانى و دستگاهمند مىكند. مقام رهبرى ازدواج را با هزينهاى بسيار اندك و از مسيرى بسيار آسان و راحت براى صاحبان شرايط آن تأمين مىكند؛ بهگونهاى كه ارتكاب گناه در قياس با آن، از لحاظ مالى و مكافاتى گران و پرهزينه باشد و جز افراد خبيث و معاند به سراغ آن نمىروند.
خط : مديريت ازدواج، پيش از آنكه امرى شخصى و فردى باشد، امرى نوعى و كلى و در حيطهى وظايف مقام رهبرى و تحت نظارت وى و امرى حكومتى مىباشد، نه فقط فردى و نه فقط تشويقى.
ازدواج و امنيت جامعه
خط : ازدواج و تشكيل خانواده از سويى با سلامت نسل و عفاف و پاكى جامعه ارتباط دارد و از سوى ديگر، چنانچه آگاهانه و در مسير هدايتشده انجام نگيرد، افزون بر آنكه سلامت و پاكى نسل جامعه را به خطر مىاندازد، داراى تهديدهاى انحطاطآور و فسادآفرين اجتماعى است و با مسألهى «امنيت» درگير مىشود و فساد اخلاقى جامعه و نيز معضلات حاصل از طلاق را كه نتيجهى ازدواجهاى نامناسب است، به بار مىآورد.
سازمان سلامت و كرامت اجتماعى؛ متولى ازدواج
خط : سازمان سلامت و كرامت اجتماعى، دستگاه خانواده (عفاف،
ازدواج و طلاق) و روابط سالم اجتماعى و ازدواج متناسب را فرهنگسازى و اجرايى مىنمايد.
خط : تسهيل ازدواج جوانان، وظيفهى قوهى سلامت و امنيت جامعه و بر عهدهى سازمان سلامت و كرامت اجتماعى مىباشد. تسهيل ازدواج درست، سبب مىشود زوجها با انتخاب مناسب خود به درك يكديگر برسند و از اين طريق، حرمت و كرامت و امنيت تمامى افراد در همه سطوح رعايت مىشود.
ازدواج مجاز
خط : ازدواج، تنها براى زنان و مردانى كه شرايط و توانمندى لازم و تناسب مراتب و موقعيت دارند و رعايت مناسبت و همسانگزينى برآمده از محبت و عشق را دارند و ازدواج آنان درست، سالم، آگاهانه و سازمانيافته است، مجاز مىباشد؛ نه براى همه.
الزامىبودن مشاورهى همسانگزينى
خط (كلان) : براى احراز شرايط ازدواج، نياز به مشاورهى الزامى روانشناسى و تأييد مشاور در خصوص همسانگزينى مىباشد. تشكيل خانواده و زندگى مشترك، نيازمند آگاهىها و توانايىهاى مناسب مىباشد كه تحصيل آن لازم است، وگرنه اين تصميم سرنوشتساز به نابسامانىها و ناهنجارىهاى هرچه بيشتر منجر مىشود. ازدواج مناسب و همسانگزينى علمى موجب مىشود مشكل فردى و اجتماعى زن و همسر برطرف شود و هر دو به آرزوها و تمايلات طبيعى خويش دست يابند و اشتباه در اين امر بسيار مهم، مشكلات طاقتفرسايى را بر آنان تحميل مىكند.
الزامىبودن تأييد سلامت روانى
خط : تأييد سلامت روانى و نداشتن اختلال شخصيت براى ازدواج و تشكيل خانواده لازم است.
اولويت ازدواج آسان
خط : نهادينهكردن و اجراى فرهنگ نكاح و ازدواج آسان و دايم از مهمترين مشكلات و معضلات كشور و از اولويتهاى نخست كشور مىباشد كه تا اين اولويت تأمين نشده است، تمامى هزينههاى ديگر محدود مىگردد.
توزيع خانوادهمحور
خط (كلان) : دولت لازم است نيازهاى خانواده را به صورت توزيع خانگى و بر مدار خانواده سامان دهد.
خط (كلان) : تمامى حمايتهاى غيرنقدى و نقدى سازمان سلامت در راستاى حمايت از خانواده به شخصيت حقوقى خانواده و در راستاى زندگى مشترك تعلق مىگيرد، نه به زن و مرد بهتنهايى.
اولويت اشتغال زن و مرد متأهل
خط : وزارت كسب و كار و حرفه موظف است سرپرستهاى خانوار و زنان و مردان متأهل را در اولويت جذب نيروى كار و اشتغال قرار دهد.
حمايت از زندگى زناشويى دانشجويان
خط : لازم است امكان ازدواج براى دختران و پسران جوانى كه قدرت بر آن ندارند، بهگونهى معقول و اصولى در كنار تحصيل علم و دورهى آموزش عالى فراهم شود و هزينههاى زندگى مشترك در تمامى دورهى تحصيل توسط سازمان سلامت تأمين گردد تا مشكلات روانى حاصل از رياضت جنسى يا مشكلات بىعفّتى، سلامت جوانان را تهديد نكند. عفاف همانند علمآموزى و اشتغال، داراى ارزش مىباشد و نمىشود يكى را فداى ديگرى نمود.
خط : سازمان سلامت مكلف است زندگى مشترك زوجهاى دانشجو و محصل را در تمامى دورهى عادى تحصيلى مورد حمايت مالى قرار دهد و براى آنان يارانهى نقدى و مقررى ماهيانه داشته باشد. اين حمايت براى هر زوج (زن و همسر) به صورت مشترك به مقدار معادل ريالى يكگرم طلاى هجدهعيار ساختهشده در شرايط عادى در هر ماه مىباشد و به شخصيت حقوقى خانواده و به زندگى مشترك مىرسد، نه به هريك از زن و مرد.
تسهيلات ازدواج
خط : سازمان سلامت و كرامت اجتماعى تكليف مىگردد در ارتباط با پرداخت هزينهى ازدواج و تأمين حداقل جهيزيهى لازم و ضرورى و تأمين سالن و مزون، به بيمهشدگان تأمين اجتماعى، تسهيلات لازم را فراهم آورد.
مراسم مشترك
خط : برگزارى مراسمهايى با مجالس مشترك جشن ازدواج اگر بهگونهاى باشد كه با كرامت افراد ناسازگار است، مجاز نمىباشد و برگزارى مراسم با خود زوجها مىباشد.
آزادى انتخاب همسر
خط : ازدواج بايد با كمال آزادى و اختيار و اِعمال سليقهى خود زن و مرد و تمايل قلبى آنها با رعايت تناسبها ميان زن و مرد در خصوصيتها و امكانات ضرورى و لازم زندگى بهخصوص در تناسبهاى طبيعىِ ظاهرى و اخلاقى تحقّق يابد و سليقهها در افراد، بسيار متفاوت است و نبايد پدر و مادر يا هركس ديگرى هرچند خواستهى مناسب و شايستهاى داشته باشند، تحميلى نسبت به زن و مرد روا دارند.
عشقمحورى ازدواج
خط : مادّهى اصلى ازدواج، شور و عشق ميان زن و مرد است كه تحقق آن با عقد ازدواج رسميّت مىيابد و درس عشق را به همگان مىآموزد و آن را اجتماعى مىكند. نكاح و ازدواج، وصلت دو روح و اتّحاد دو شوق و عشق و ظهور يكتايى زندگى مشترك و وحدت انگيزههاى آن است. محور اصلى انتخاب همسر لازم است عشق و علاقه و دوستداشتن باشد و از هرگونه اجبار، بىميلى و ملاحظات جانبى چون ملاكهاى شغلى و مالى و فاميلى بهدور باشد، وگرنه در صورت تحميل ازدواج، هيچ دختر و پسرى نمىتوانند زندگى شايسته و شيرينى داشته باشند و در مقابل پيشامد سختىها مقاومت كنند و چه بسا بعد از ازدواج رغبت به فرد ديگرى پيدا كنند و همين امر موجب نگرانى و آلودگىهاى بسيار آنها خواهد گشت.
قيّم ازدواج
خط (كلان) : سرنوشت زندگى مشتركِ هركسى، در دست خودِ وى و به ارادهى آزاد او مىباشد و كسى قيّم ازدواج ديگرى نيست و هيچكسِ ديگرى بر دختر و پسر ولايت ندارد. عقد نكاح براى دوشيزگان، بدون نياز به اذن پدر و ديگر اولياىِ صيانتِ فرزند، صحيح بوده و محقق مىشود؛ هرچند رعايت احترام بندگان خدا و اولياى صيانت، امرى اخلاقى و پسنديده است. ثبت واقعهى ازدواج در دفاتر رسمى عقد ازدواج به صرف مراجعهى متقاضيان و شناسايى آنها با مدارك معتبر و اجراى ساده و بىپيرايهى عقد يا صرف ادعاى اجراى آن، انجام مىشود.
ممنوعيت ازدواج اجبارى
خط : پدر حق ندارد و نمىتواند دخترش را وادار و مجبور به ازدواج با كسى كند كه مورد علاقهى او نيست و رغبتى به او ندارد و در صورت تحميل، اثر شرعى ندارد و چنين عقد ازدواجى باطل است و محرميّتى را ايجاد نمىكند و دختر مىتواند بدون طلاق از آن مرد جدا شده و همسر ديگرى را انتخاب كند.
خط : صرف رضايت باطنى دختر براى ازدواج كافى نيست و رضايت نياز به بيان و اظهار دارد. بنابراين سكوت دختر حتى اگر نشانهى رضايت باطنى باشد، براى عقد كفايت نمىكند.
اذن پدر در ازدواج
خط : پدر در امر ازدواج دختر هيچ نقشى ندارد؛ بهويژه اگر مسلّم باشد كه عدم رضايت پدر در امر ازدواج به خاطر جنبههاى شخصى و يا عدم آگاهىهاى لازم است و در پاسخدادن به خواستگار ـ چه مثبت يا منفى ـ خير و صلاح شخصى خود را دنبال مىكند ـ نه مصالح دختر را ـ نيازى به اذن پدر براى ازدواج نمىباشد.
خط : پدر دوشيزه در امر ازدواج دخترِ داراى بلوغ كامل كه علايم ثانوى جنسى در او آشكار شده است و نيز داراى رشد عقلى است، ولايت ندارد و فاعل مختار نيست و اذن پدر در ازدواج او شرط نمىباشد، بلكه پدر بعد از بررسى و تحقيق، تنها در تصميمگيرى دختر نقش مشاورى امين و محترم را دارد تا دختر، مردِ آيندهى خود را با دقت برگزيند، اما نمىتواند در تصميم قطعى و انتخاب نهايى دختر دخالت كند.
خط : موضوع اذن پدر، حكمى عاطفى، اخلاقى و ارشادى است، نه مولوى شرعى و حقوقى تا دختر مجبور به اطاعت از خواستهى پدر و لزوم اذن از وى براى ازدواج خود باشد؛ بهخصوص اگر پدر شرايط دختر را درك نمىكند. در صورتى كه بدون اذن و اجازهى پدر عقد ازدواج دختر انشا شود، عقد باطل نمىباشد. البته هر فرزند صالحى اعم از پسر و دختر بايد از مخالفت با پدر تا مىشود، پرهيز نمايد و رعايت حرمت و احترام وى را داشته باشد و براى رعايت حرمت اخلاقى، اذن پدر را به دست آورد. مشورتخواستن و نظرخواهى از پدرِ كارآزموده و نيز مادر دلسوز، استفاده از تجارب آنها براى تشخيص خير و صلاح زندگى بهخصوص براى دختران بسيار جوان مىباشد كه از احساس و عاطفهى بىكرانى برخوردارند و نسبت به مرد، مهر و عشق و صفا و احساس بيشترى دارند و با خامى و كمتجربگى زودتر به هركسى كه محبتى به آنان نمايد، اطمينان مىيابند و سريعتر تسليم خواستهها و نظرهاى آنان مىشوند و چه بسا فريفتهى گرگان طمّاع جامعه گردند.
نامزدى
خط : نامزدى بدون اجراى عقد ازدواج و محرمانگى، تعهّدى عرفى و شرطى ابتدايى و با روابط عادى است كه هيچ الزام و تعهّد و اثر شرعى و قانونى را در برندارد و خود به تنهايى محرميّت و ديگر آثار شرعى يا پيوند و همبستگى قانونى را ايجاد نمىكند؛ هرچند علقههاى عاطفى را بهطور طبيعى در بر داشته باشد و ممكن است به ازدواج منتهى نشود؛ اگرچه تخلّف بىمورد از آن ناپسند و خلاف جوانمردى و وارستگى، و ايجاد روابط نامشروع و برخوردهاى فيزيكى حرام و ممنوع است.
خط : نامزدى بدون عقد، ايجاد محرميت نمىكند و از سنّتهاى ناپسند عرفى است كه ارزش شرعى و پشتوانهى دينى ندارد و بهتر است با خواستگارى، تحقيق لازم به عمل آيد و دو طرف بهصورت آگاهانه اقدام به اجراى عقد ازدواج شرعى و ثبت آن نمايند. دوران نامزدى، بسيار مخاطرهآميز است و تا مىشود لازم است حذف گردد يا در صورت ناچارى، هرچه بيشتر كوتاه و محدود گردد. متأسّفانه در اين امر عرفى، روابط دختر و پسر و زن و مرد بهطور قهرى بيشتر و نزديكتر مىشود و زمينهى دلباختگى بىمورد و بعضى گناهان شكل مىگيرد و به تدريج كاستىهاى هر دو طرف بيشتر نمايان مىشود؛ درنتيجه، زمينهى بههمريزى نامزدى فراوان مىگردد و چون الزامى در ميان نيست، به راحتى مشكلات بسيارى را تا مرز جدايى يا كدورت پيش مىآورد.
استرداد اموال نامزدى
خط : اشيايى كه ميان زن و مرد در زمان نامزدى به ديگرى هديه داده مىشود و تفويتشدنى نيست و يا به رضايت مورد مصرف قرار نگرفته است، حكم هبه را دارد و در صورت شكست و بههمخوردن نامزدى و درخواست مالك و بقاى آن، بايد بازگردانده شود.
انشاى عقد ازدواج
خط : قصد ازدواج بهخودىخود و بدون قصد انشاى ازدواج، ازدواج نيست.
ازدواج نيازمند انشا مىباشد و محرميت و حلالشدن زن و مرد بدون انشاى نكاح محقق نمىشود. انشاى ازدواج مىشود با خواندن الفاظ عقد باشد يا به گونهى معاطات عملى كه اين انشا را به گويايى و با تعيين مدت و مهريه و اجرت برساند. از اين رو قصد ازدواج اگر با انشاى معاطاتى همراه شود، ازدواج مىباشد. همچنين عقد، اگر اكراهى و به اجبار باشد، يا بدون قصد انشا و صيغهى لفظى يا بدون معاطات عملى باشد، يا مطابق خصوصيّات و شرايط گفتهشده و ملازمات خارجى نباشد، بدون اثر و باطل است. بنابراين زناشويى؛ خواه دايم باشد يا غيردايم، با صيغهى عربى يا فارسى، واقع مىگردد و حتى به صورت معاطات و بدون خواندن صيغه نيز مىتوان آن را ايجاد نمود؛ هرچند تنها راضىبودن زن و مرد و نيز بسندهكردن به نوشتن، بدون تحقق معاطات كافى نيست؛ اگرچه مىتوان معاطات را به صورت نوشتن تحقق بخشيد.
خط : صيغهى عقد به عربى يا فارسى يا به صورت معاطات و پذيرش عملى نسبت به محتواى ازدواج مىتواند بهوسيلهى خود زن و مرد جارى شود يا ديگرى را وكيل كنند كه از سوى آنان انجام گيرد.
زبان صيغهى عقد
خط : عربى يا فارسى بودن در خواندن صيغه و انشاى زن و شوهر شدن شرط نيست و برترى ويژهاى نيز ندارد و به هر زبانى جارى گردد درست است، بلكه جارىساختن عقد ازدواج براى هركسى به زبان اصلى خود گوياتر است. وى بايد لفظى را بگويد كه همان معناى «زوّجتُ» و «قَبِلتُ» و قصد انشاى محتواى عقد؛ يعنى آغازسازى برقرارى پيوند همسرى را برساند.
درستى ازدواج اقوام و اديان مختلف
خط : براى كنترل هوسها بايد موانع ازدواج سالم و آسان را زدود. اسلام با سادهترين ابزار و وسايل و كمترين امكانات موجود براى انتقال زن به مرد و ايجاد محرميت ميان آنان استفاده مىكند و در ازدواج از لفظ و عقد براى رساندن معناى انتقال، بهره مىبرد و لفظ هر گروهى و آداب هر قومى را در ازدواج به رسميت مىشناسد و براى ازدواج هيچ قوم و دينى مانعى نمىگذارد و اقوام و اديان اگر به سنت خود در ازدواج عمل كنند و هرهرى نباشند و قصد همسرى داشته باشند، همان درست است و در اينصورت، زن و و شوهر تابع اديان ديگر، اگرچه شيعه شوند، نياز به عقد مجدد ندارند. نكاح و ازدواج، نيازمند احراز طريق مىباشد و نيز به هر طريق كه قصد نكاح و انشاى همسرى و آغاز پيوند زوجيت دايمى يا موقت احراز شود، همان بسنده است.
واقعيت خارجىِ محرميت
خط : حلّيّت و حرمت زن و مرد و محرم و نامحرم بودن آنها، امرى اعتبارى و قرارداد و امر صورى محض نيست، بلكه ريشهى حقيقى و واقعيّت خارجى دارد، كه بايد به آن توجّه و اهتمام داشت. عقد ازدواج از اعتباريّات راستينى است كه هم لحاظ ذهنى دارد و هم ملاك حقيقى يا واقعى، و داراى زمينهى خارجى و منشأ انتزاع مىباشد، از اين رو از موقعيّت حقيقى برخوردار است و از معقولات ثانى فلسفى است كه عروض ذهنى و اتّصاف خارجى دارد. حقيقت نكاح، قرب و وحدت دو روح و يكـّهشناسى و وفادارى و فداكارى زن به زندگى مشترك و همسر خود و پذيرش آن از ناحيهى مرد است كه هويّت عقد و حكم الزامى شرع به اجراى آن، از اين حقيقت و از احساس قرابت، محرميت، نزديكى و علاقه ميان زن و مردِ خاص به عنوان زن و همسر و مؤانست و آميزش و ديگر آثار نكاح حكايت مىكند.
قصد جدى و ارادى ازدواج
خط : عقد ازدواج تنها چند لفظ يا معاطات عملى نيست و اين الفاظ و كردار نيز بهتنهايى زن و مرد را به هم حلال نمىكنند، بلكه تصميم، نيت، قصد، اراده و جدّيّت بايد با آن همراه و عجين شود تا بتواند بهدرستى از امور واقعى نكاح حكايت نمايد و آنچه به زبان گفته مىشود، در خارج نيز واقع گردد. با نيت و قصد جدى و اراده و تصميم، با آنكه عقد در واقع يك لحاظ حاكى و موقعيّت ذهنى است، صورت خارج به خود مىگيرد و تمايلات نفسانى زن و مرد، زبان و نشانِ خاص، مشخّص و گويا و ملاك عرفى و عقلايى روشن و بدون ابهام و اجمال مىيابد.
ازدواج معاطاتى
خط : بهطور كلّى دلالت، منحصر به لفظى نيست و الفاظ، با آنكه ابزارى گويا براى القاى معانى مىباشند، به خودىخود موضوعيّت شرعى، عرفى يا عقلى در هر عقد و ايقاعى ـ مانند: بيع، اجاره و نكاح ـ ندارند و الزامى قانونى براى آن نمىباشد و عقود و ايقاعات به صورت «معاطات» و بدون لفظ و به شكل عملى ارادى و حاكى نيز همهى خصوصيات، آثار و احكام لفظ را دارد. بنابراين عقد ازدواج، اعم از دايم يا موقّت مىتواند بدون لفظ و به شكل فعلى محقّق گردد و فعل معاطاتى عنوان حاكى و كافى براى تحقّق نكاح باشد، هرچند الفاظ در انتقال معانى رساتر و از گويايى خاصّى برخوردارند. بنابراين هرگونه تمتع ارادى و داراى شرايط با آنكه صيغهى لفظى ندارد، با تعيين مدت و ميزان مهريه و اجرت، ازدواج شرعى است.
طرف ايجاب و قبول عقد ازدواج
خط : ازدواج از عقود است نه ايقاعات. عقد، بيان تحقّق ارتباط ميان دو امر و زبانى براى بروز رابطه ميان دو شىء است؛ به اينصورت كه ابتدا زن در نقش اصلى
به عنوان ايجاب و ارايه، مرد را مخاطب قرار داده، عقد را انشا مىكند، آنگاه مرد به عنوان طرف دوم، آن عقد را رد يا قبول مىنمايد. عقد، نه بىطرف محقّق مىگردد، نه با يك طرف، بلكه داراى رابطهى دو طرفه است و بدون ايجاب يا قبول يكى از دو طرف، عقدى محقّق نمىگردد؛ بهطورى كه بدون قبول، ايجاب بىاثر است و بدون ايجاب، قبول زمينهاى ندارد و زن و مرد هر دو به عنوان اركان اصلى تحقق عقد مىباشند. عقد ازدواج بيان تحقّق رابطهاى فراگير در زندگى مشترك زن و مرد است و چون زن مطلوب است و از موقعيّت ارزشى خاصّى برخوردار است و مرد هم پذيراى مسؤوليـّتهاى عمده و سنگين زندگى است، ايجاب از ناحيهى زن مىباشد و در اختيار قراردادنِ خود از سوى زن، دست زن را در انتخاب همسر و تعيين شرايط باز مىگذارد و به او قدرت بيشترى به صورت امتنانى از ناحيهى شرع مىدهد و قبول از ناحيهى مرد صورت مىگيرد. بنابراين در عقد ازدواج هيچ لحاظ استقلالى براى زن يا مرد نمىباشد؛ بهويژه كه لحاظ استقلالى براى زن يا مرد، با وحدت دو روح كه بنمايهى عشق و اساس ازدواج و روح نكاح است، منافات دارد و براى همين است كه زن در ازدواج رسمى هرگز ابزار كامجويى صرف نيست و هرگز صورت متاع و كالا نمىيابد و الههى مقدس عشق و كانون محبت و دلدادگى است و هم زن و هم مرد داراى حقوق و تعهداتى الزامى و مورد حمايت قانون قرار مىگيرند كه رعايت آنها بر هر دو لازم است و در صورت تخلف، مجازات مىگردند تا حقّ هيچ كدام از زن و مرد از بين نرود.
خط : زن، طرف ايجاب عقد مىباشد و آن را به يك اقرار يا امضاى مقصود توسط خود يا به يك توكيل محقق مىسازد. اينكه هنگام عقد، دختر «بله» را در مرتبهى سوم، آن هم با صداى بلند مىگويد، مربوط به عرف و رسمى اجتماعى و در مقام توكيل است، نه امرى الزامى براى عقد. شارع به علّت عواطف بىكران زن،
نسبت به او امتنان كرده و او را در عقد شرعى به عنوان فاعل و ايجابگر عقد، بر مرد مقدّم داشته است.
ثبوت زوجيت به صرف ادعا
خط : ادّعاى زوجيت و ولايت همسرى و اقرار به آن، با تحقّق آن برابر است و تمامى الزامات آن را همراه دارد و نياز به دليل مُثبِت براى اين ادّعاى معروف ندارد. تجسّس در اين كار و درخواست دليل براى آن، امرى مُنكَر است و مجاز نمىباشد. ولايت همسرى نياز به صيغهى خاص ندارد و با معاطاتى كه انشاى زوجيت و نكاح را با مهريهى مشخص و به گونهى دايمى يا به مدت معيّن برساند، محقق مىشود.
هزينهى ثبت عقد
خط : سازمان سلامت و كرامت موظف است هزينههاى ثبت عقد ازدواج تكهمسرى را اعم از آنكه عقد نخست باشد يا بعدى، حداكثر تا چهلوهشت ساعت بعد از ثبت واقعه، به دفاتر عقد ازدواج بپردازد.
سادگى و صميميت مراسم ازدواج
خط : ازدواج دستگاهمند و خانوادهى نظاميافته و مدرن، مددرسان و راهنماى جوانان در انتخاب همسر مناسب و تحولآفرين در زندگى ارزانتر و نيز الگوساز براى تغذيهى مناسب، جامع و ارزان خانوادههاست كه با كمترين امكانات تهيه مىشود و نيز بر اساس آموزههاى دينى و تحقيقات علمى است و نيز شيوهى تربيت اقتدارگراى فرزند را آموزش مىدهد. اين سيستم سعى مىنمايد دادههاى طاغوتى و اشرافىگرى را كه جز با دزدى و مال حرام به دست نمىآيد، از زندگىها بزدايد. در نظام دينى، هزينههاى زندگى ضمن آنكه بركت، رفاه و صفاى خود را دارد، بايد بسيار ارزانقيمت باشد. اين زندگى الفتساز و صميمتآفرين است، اما هرگونه هزينههاى غيرضرورى در امر ازدواج و زندگى، از آثار شوم استكبار و تبرّج نفس است و سنتهاى شوم جاهليّت و چشم و همچشمىِ ويرانگر را ايجاد مىكند.
جرمبودن ازدواج استكبارى
خط (كلان) : برپايى مراسم ازدواج كه آلوده به مظاهر استكبار مالى باشد، جرم و داراى مجازات مىباشد.
حذف هزينههاى نامربوط و اضافه
خط (كلان) : ازدواج بايد با كمترين تشريفات برگزار شود. فرهنگ خريد طلا براى همسر و ديگر هزينههاى نامربوط به ازدواج بهكلى از مراسم عقد و عروسى حذف مىگردد و ضرورىترين كالاهاى مورد نياز به عنوان جهيزيه در اختيار خانواده قرار مىگيرد.
مزون
خط : مجتمعهاى سلامت و خانههاى بهداشت موظف هستند با در اختيار داشتن مزون و تنوع بالايى از لباسهاى عروس و داماد و متناسب با كرامت و شأن والاى عروس و داماد، آن را در اختيار متقاضيان قرار دهند.
سالن تشريفات ازدواج
خط : مجتمعهاى سلامت لازم است داراى سالن تشريفات براى برگزارى مراسم عقد ازدواج باشند. اين سالنها بايد بهروز و در خور مراسم عقد باشند بهگونهاى كه اگر ظرفيت خالى براى اقشار واجد شرايط دارند، مورد اقبال ديگر اقشار جامعه براى برگزارى مراسم خود در آن سالن باشد.
حفظ استقلال و حقوق فردى زن و مرد
خط : عقد ازدواج با استقلال زن و مرد در جهتهاى شخصى و خصوصيات ويژه و منحصر به خود كه به زندگى خانوادگى و مشترك آنها ارتباطى نمىيابد، منافات ندارد و عقد ازدواج به آن حقوق فردى و شخصى و به شخصيّت و سليقههاى شخصى آنان آسيبى نمىرساند و آنها را از هويت شخصى و منش فردى دور نمىكند. هر يك از زن و مرد در موارد خاصّ خود، اين حقوق شخصى را بهطور مناسب و بهگونهاى كه به شأن و حرمت اجتماعى يكديگر و به عنوان حقوق خانواده خلل وارد نسازد، اعمال مىدارند.
منزل دولتى
خط (كلان) : هر خانواده، حق برخوردارى از منزلى رايگان را دارا مىباشند. منزل به شخصيت حقوقى خانواده تعلق مىگيرد و با از دسترفتن اين شخصيت حقوقى، حق استفاده از منزل گفتهشده به دولت مسطرد مىگردد. مسكن در سه سطح زوجى (حدود سى تا چهلمتر)، تك فرزندى (حدود هفتادمتر) و چند فرزندى (حدود صدمتر) واگذار مىشود.
تعيين محل زندگى
خط : تعيين محل زندگى و سكونت با مرد است، مگر خلاف آن در عقد ازدواج شرط شده باشد.
حق دسترسى به همسر
خط : شهركهاى صنعتى و توليدى بايد به گونهى خانوادهمحور مديريت شود تا كارگران بتوانند به همسر خود دسترسى مناسب داشته باشند.
عقد فضولى
خط : با توجه به ولايت عمومى مؤمنان، اگر پسر، دختر، زن، مرد يا فردى از فاميل و آشنايان يا هركس ديگرى كه بالغ و عاقل و صاحب شرايط اجراى عقد ازدواج باشد، دخترى دوشيزه يا زن يا مرد يا پسرى را از جانب خود به عقد ازدواج جنس مخالف ديگرى در آورد و عقد را بهگونهى فضولى محقق سازد، در صورت اعلان رضايت بعدى از سوى طرف غايب عقد ـ دختر باشد يا پسر ـ عقد صحيح است و نياز به عقد ازدواج مجدّد ندارد.
امنيت خانواده
خط (كلان) : زيان و ضرر مورد توجه عقلا نبايد به هيچيك از اعضاى خانواده، بهويژه بانو وارد آيد؛ همانطور كه در تمامى قوانين، هرگونه «قانون ضررى» نفى و رد مىشود و حق همسر تا جايى است كه سلامتى زن بهطور جدى در شرف مخاطره قرار نگيرد؛ همانطور كه اگر قانونى ويژگىهاى طبيعى بانوان را ناديده گرفته باشد و پژوهش معتبر علمى بتواند آن را ثابت كند، موجب ضرر و زيان براى زن و جامعه مىشود و غيرمعتبر و ملغاست.
استقلال خانواده
خط : محيط پرمهر و محبت خانواده و زندگى زناشويى، داراى حرمت مىباشد و اين كانون عاطفه و عشق لازم است در برابر هرگونه گزند خارجى مصونيت داشته و بهطور معقول، سالم و مستقل اداره شود. مديريت خانواده، بهطور اولى سرپرست و مسؤولى بيرون از خانواده ندارد و تا مىشود نبايد مشكلات خانواده به خارج از خانه كشيده شود. اگر زن و مرد آموزش و تربيت لازم را فرا گرفته باشند و با حقوق خانوادگى خويش آشنا باشند، هيچگاه محيط بستهى خانه به فاميل و بزرگتر يا دادگاه و سازوكار آن احتياج ندارد؛ به همين دليل در صورت ظهور هرگونه مشكل، در مرحلهى نخست بايد مشكلات فردى زن و مرد توسط مشاوران و كارشناسان مجرّب و كارآزموده مورد تحليل و بازبينى قرار گيرد، نه اينكه نارضايتىها بىدرنگ به دادگاههاى خانواده يا دادگاه ويژهى زنان منتقل شود.
حفظ حرمت همسر
خط (كلان) : حفظ شخصيت مرد و زن در خانواده مورد اهتمام مىباشد و اين امر براى بقاى زندگى و استمرار سلامت خانه و خانواده بسيار ضرورى است. اگر مرد و زن حرمت و حريم يكديگر را رعايت نكنند و به تحقير هم بپردازند، ميل و رغبت خود به هم را از دست خواهند داد.
6
مهريه
خط : هريك از دو طرف خواهان و خواستهشده براى آنكه شوق و عشق خود به ديگرى را ثابت نمايد، براى وى به تناسب كمالات او هزينه مىكند و پيشكشى و عطيه از روى ميل و رغبت مىآورد. اين پيشكشى در گذشته به سرپرست زن و بعد از آن با رشد بشر به خود دختر داده شده است و پدر و مادر يا ديگر اولياى زن، سهمى از آن ندارند و تمامى مهر براى خود زن مىباشد، ولى در مصرف آن لازم است مانند هر مال ديگر خود، رعايت شؤون همسر را بنمايد. مـَهر و ديگر هزينههاى مالى مرد، نماد پيوند وثيق دلها به يكديگر و صدق علاقهى مرد و زن به هم است و راهى براى اظهار عشق قلبى مىباشد. عشق بدون توان مالى تحقق و ظهور و بروز پيدا نمىكند و عشق را در ميان خانوادههاى كمبرخوردار كمتر مىشود يافت. از آنجا كه زن و مرد تفاوتهاى طبيعى دارند، مرد اين نقش خاص را بر اساس متن خلقت، با پذيرش از دست دادن خود در برابر لطافت زن و اظهار آن، براى وصول مقتدارنه به معشوق و مطلوب خويش و حفظ او بر عهده گرفته است و محبت خود به زن را با بذل مال به وى اظهار و ثابت مىنمايد. البته اگر زن، در برابر مرد، صبورى خويش را از دست بدهد و كتمان از خود بردارد و به اظهار علاقه رو آورد، افزون بر آنكه گرانبهاترين ثمن يعنى خويشتن خويش را در اختيار مرد قرار مىدهد، مهر را نيز مىبخشد يا به هزينهكردن مال براى مرد رو مىآورد. در هر ميدانى، كسى كه حتى براى لحظهاى ديرتر مىبُرد، بَرنده است و بازنده از مال و آبرو و شخصيت و حقيقت خود براى وى هزينه مىكند. اگر زنى در برابر مرد ببُرد و عاشق بىطاقت شود، هستىاش را در برابر معشوق مىگذارد و به مرد و اقتدار و آرامشبخشى او پناه مىآورد و از اقتدار مرد و مسؤوليتپذيرى او لذت مىبرد؛ همانطور كه مرد به آرامشبخشى زن و احساس لطيف و عشق هيجانى زن پناه مىآورد.
نشان صدق و راستى
خط : ازدواج خريد وصال نيست، و مهريه نيز بهاى بهرهگيرى از زن يا وثيقه و ضمانت تداوم زندگى يا براى جبران كمبود شخصيت و محتوا نمىباشد، و اين وصال نيز مال نيست تا نيازمند طرف خريدار و فروشنده و تعيين ثمن و بها به عنوان مهريه باشد؛ چنانكه «نكاح هبهاى» كه فاقد مهر و عقد است براى شخص پيامبراكرم 9 و «ملك يمين = كنيز» بدون مهر و نكاح و الفاظ عقد، محرميّت مىآورد. مهر، هديهاى ماهرانه و نشان صدق عشق است و مرد با دادن آن به زن، نه او را مىخرد و نه بر وى سلطه پيدا مىكند، بلكه از او دلربايى مىنمايد و ناز وى را مىكشد.
الزامىنبودن مهر
خط : براى تحقق ولايت همسرى، قراردادن مهريهى معين و صداق مشخص كه نشانهى صدق مرد و پايبندى وى در محبت به همسر خود است، مجاز و تابع توافق زن و مرد مىباشد و اين قانون يك رخصت است، نه آنكه لازم و عزيمت باشد؛ ولى گرفتن شيربها ممنوع است و در صورت توافق دو طرف بر پرداخت آن، چنانچه توافق اجرايى نشود، قابل رسيدگى در هيچ دادگاهى نمىباشد.
خط : اگر زنى مؤمن، زيبا، خوب و شايسته خود را با مهرى اندك به فردى دلخواه هبه كند، اشكالى ندارد و اين زن، چه عاشقى فارغ و اين ازدواج چه نيكو عشقى و چه شيرين وصلتى است! نه گناه است و نه بىحرمتى زن؛ نه ذلّت است و نه تحقير او و نه برآمده از سر ضعف و زشتى، بلكه اوج عشقِ عفيف مىباشد.
مهر قابل پرداخت و در تناسب توان مالى مرد
خط : در صورت تعيين مهريه، مهريه بايد مالى قابل پرداخت و در توان مالى مرد و متناسب با درآمد او باشد. همچنين مقدار مهرِسنّت لازم نيست با زمان صدر اسلام مقايسه شود و كم يا زيادبودن آن، هر دو مشكلات و ناهنجارىهاى متفاوتى را همراه دارد.
خط : هر چيزى را كه ماليت داشته و قابل تملك نيز باشد مىتوان مهر قرار داد. بنابراين مهر مىتواند عين معين، منفعت، پول نقد و حتى تعليم يك دانش، حرفه يا آموزش يك فن و حتى گفتن يك ذكر الهى يا خواندن سورهاى و هديهى آن به زن باشد.
مهر معنوى
خط : اگر گفته شود نكاح زن بدون مهر صحيح نيست، مهر مىتواند تنها با يك ذكر معنوى ـ چون سبحانالله ـ يا تعيين مالى جزيى تأمين شود. اگر در عقد دايم، مهر را معين نكند، عقد باطل نمىشود و چنانچه مرد با زن نزديكى كند، بايد مهر او را برابر مهر زنهايى كه مانند او هستند، بدهد. ولى در ازدواج موقت، بايد مدّت و اندازهى مهر تعيين شده باشد و بدون تعيين اين دو، عقد باطل است؛ هرچند از روى غفلت، نادانى يا فراموشى باشد. مرد مىتواند مدّت ازدواج موقت را ببخشد و از زن جدا شود و چنانچه با او نزديكى كرده باشد بايد همهى مهرى را كه قرار گذاشتهاند به او بدهد و اگر نزديكى نكرده باشد، نيمى از آن را لازم است پرداخت نمايد.
حداكثر ميزان مهريه
خط : سقف و حداكثر ميزان تعيين مهريه در زمان وقوع عقد، يكصدوده سكّه تمامبهار آزادى يا معادل ريالى آن مىباشد، و تعيين مهريه بيش از آن، غيرمجاز و غيرقابل وصول مىباشد. در صورتى كه مهريه سبب ايجاد آسيبهاى خانوادگى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى كلان گردد و فرهنگ عفاف را در مخاطره قرار دهد، حكومت مىتواند آن را بهكلى از عقد ازدواج حذف نمايد.
وجه رايج
خط : چنانچه مهريه وجه رايج داخلى يا ارز خارجى باشد، تغيير شاخص قيمت سالانه در زمان تأديه نسبت به سال اجراى عقد، تأثيرى در مقدار مهر ندارد و همان قيمت هنگام عقد، ملاك پرداخت مىباشد و مرد ضامن كاهش ارزش پول نمىباشد.
توجه به وضعيت مالى زن
خط : در تعيين مهريه مناسب است توان مالى زن لحاظ شود، زيرا درصد فراوانى از زنانى كه از لحاظ مالى كمبرخوردار مىباشند، در همان سالهاى ابتدايى زندگى مشترك، براى وصول مهريهى خود اقدام قانونى مىكنند؛ اگرچه زنانى كه موفق به اخذ مهريهى خود از طريق اجراى قانون شدهاند، بسيار اندكند و به عكس، بيشتر زنانى كه طلاق براى آنان ضرورت دارد، مجبور مىشوند در برابر گرفتن طلاق، مهريه يا ديگر مطالبات مالى خود را بذل كنند. اين امر ضرورت تشكيل زندگى بر اساس آگاهى، بينش و تفاهم دوطرف و توجه علمى به همسانگزينى را مىرساند.
باطلبودن مهريهى استكبارى
خط : قراردادن مهريههاى سنگينى كه همسر توانايى پرداخت آن را ندارد و فخرفروشانه، تبخترى، استكبارى، طاغوتى و اشرافى و نيز زنستيزانه مىباشد و عقد و عفت را از بين مىبرد، عقد را فاقد مهر مىگرداند. مهريه اگر لحاظ و تعيين شود، جزوى از پيكرهى عقد است و با فقد يا باطل بودن آن، عقد نيز باطل مىگردد و فرزندان حاصل از چنين عقدى نيز مانند فرزندان افرادى كه طهارت مُولِد و دور از شبهه دارند، نمىباشند. قراردادن مهريهى سنگين و نامتعارف، هم جرم و قابل تعقيب مىباشد و هم نمىتوان آن را از طريق محاكم قانونى مطالبه يا پيگيرى نمود. تشخيص نامتعارفبودن مهريه با قاضى محاكم محلى مىباشد.
ازدواج آسان
خط : ازدواج و نكاح دايمى را مىتوان بدون عقد و الفاظ و صيغهى عربى يا زبانهاى ديگر و با معاطات فعلى كه از آن قصد انشاى نكاح شود و نيز بدون مهر و بهطور ساده و بىپيرايه چنانكه فرهنگ رايج شود، محقق ساخت.
نقدبودن مهريه
خط : قبل از نزديكى و ازالهى بكارت، مهريه در حكم نقد است و دختر مىتواند آن را مطالبه نمايد تا تمكين كند، ولى اگر دخول محقّق شده باشد، مهريه در حكم نسيه مىباشد؛ اگرچه دختر در خانهى پدر باشد و در اينصورت، زن نمىتواند براى گرفتن مهريه، تمكين را ترك نمايد و در صورت مطالبهى زن، اگر مرد قدرت پرداخت آن را دارد، بايد بپردازد و چنانچه توانايى آن را ندارد، زن مىتواند مهر خود را بهطور اقساط مطالبه كند يا صبر نمايد تا مرد قدرت مالى يابد و در هرصورت، عدم پرداخت مهريه بعد از تحقق دخول، سبب روابودن ترك تمكين از ناحيهى زن نمىشود؛ برخلاف صورتى كه دخول تحقق نيافته است.
ارزش عشق مرد و زن
خط : در صورتى كه زن، مرد خود را براى خويش گوارا ببيند و به او اعتماد داشته باشد، ارزش و اعتبار و قداست و گوارايى وى از مهر او بيشتر است، در اينصورت زن مىتواند مهر را به مرد خويش ببخشد و بر گوارايى خويش و قرب معنوى خود بيفزايد؛ ديدهى بصير چنين زنى، مرد خويش را از همهى دنيا برتر مىبيند و وجود او را هم براى دنيا و هم براى آخرت خود بسنده مىداند. بخشش مهريه از ناحيهى زن بايد صورت قانونى و حقوقى داشته باشد تا بر فرض با مرگ زن، وارثان زن از همسر وى طلبكار نگردند. بهتر است زن در بخشش مهر، سند مكتوب به وى بدهد. نوشتن چنين سندى نمايشگر كمال ديگر زن است.
نكوهيدهبودن درخواست بخشش مهر
خط : شايسته نيست مرد از همسر خود بخواهد تا وى مهريهاش را ببخشد كه چنين درخواستى كه بخشش طلب است از جوانمردى بهدور است و مردى كه اينگونه است در مردانگى خود مشكل دارد.
صفاى مرد و زن؛ ضمانت زندگى
خط :در صورتى كه زن صفاى مرد را ببيند، نه مهر زياد مىخواهد و نه مهر اندك خود را طلب مىكند. زنى مهر خود را فراوان قرار مىدهد كه به مردان شك دارد و نمىتواند به مرد آيندهى خود اعتماد نمايد يا در صداقت فرداى وى و هوسهاى او ترديد دارد. زنان موجوداتى بىطمع و بىادعا هستند و با ديدن صفاى مرد به خود او راضى مىشوند. زنان ناسازگار يا شكاك صفايى از مردان نديدهاند، وگرنه دختر و زن ايرانى نجيب و اهل زندگى است.
وصيت تضمينى مال براى تأمين مالى زن
خط : شايسته است مرد جوانمردى كند و از يكسوم اموال خود براى همسر خويش مالى قرار دهد يا از مال خود در حيات خويش به نام زن سند بزند تا زن پس از مرگ وى به پسر و عروس يا دختر و داماد خود يا ديگر فاميل نيازمند نگردد و زندگى همراه با عزت و سرافرازى را داشته باشد؛ بهخصوص اگر زن فتوت كرده و مهريهى خويش را بخشيده است.
استقلال زن در امور مالى
خط (كلان) : زن در امور مالىِ خود، مستقل مىباشد. اگر مرد، مالى به همسر خود ببخشد، زن مالكِ مستقل آن مىشود. زن در مال خود تصرفاتى را مىتواند انجام دهد كه به شؤون همسر و حرمت وى تعدى نداشته باشد و موجبِ عارضى نگردد. براى نمونه اگر يكى از بستگان و آشنايانِ زن با مرد داراى اختلاف شديد باشد و زن بخواهد از مال خود چيزى به او دهد كه به تقويت جنبهى خصومت وى با همسر او منجر شود و همسر به آن رضايت نداشته باشد، چنين تصرّفى براى زن مجاز نمىباشد و همسر مىتواند از آن ممانعت داشته باشد.
خط : درآمد و حقوق دريافتى زن از كار و شغل خود براى خود اوست و زن مالك درآمد و حقوق خود مىباشد، مگر در مواردى كه به شؤون زندگى مشترك و يا موقعيّت مرد مربوط شود كه در اينصورت، چنين تصرّفهايى به اجازهى همسر و هماهنگى با او نياز دارد تا مديريت سالم مرد آسيب و خللى نبيند. بنابراين، زن نسبت به تصرّف در اموال شخصى و درآمد خود كه ربطى به زندگى مشترك و يا شأن همسرش ندارد، آزاد است و نياز به مديريت مرد ندارد و عنوان حقوقى «خانواده و زندگى مشترك» مانع مالكيّت وى نمىگردد.
7
نفقهوهزينههاىزندگىهمسر
خط (كلان) : همانگونه كه زن با يكـّهشناسى، خود را محدود به مرد مىسازد و مديريت او را براى زندگى مىپذيرد و اقتصاد وى تابع مديريت مرد مىگردد، در برابر نفقه و تأمين هزينههاى معيشت و زندگى همسر، متناسب با شأن اجتماعى زن و مرد، بر مرد لازم است بهطور نقد و از مال حلال پرداخت شود و نفوذ ولايت و مديريت مرد بر همسر مقيّد و مشروط به آن مىباشد. همچنين تأمين امنيت ناموس و خدمت وظيفه نيز بر عهدهى مرد است و زن چنين تكليفى ندارد.
خط : نفقه عبارت است از همهى نيازهاى اساسى و ضرورى متعارف و متناسب با وضعيت زن و نيز وضعيت و موقعيت مالى مرد، از قبيل مسكن، لباس، غذا، اثاث منزل و هزينههاى درمانى و بهداشتى اگرچه بيمارىهاى سخت باشد و نيز هزينههاى متعارف تحصيل علم. «معيشت» به حداقل امكانات مورد نياز براى زندگى سالم گفته مىشود كه در مورد زن، داراى لحاظ وضعيت مالى و شأن اجتماعى زن و مرد هر دو مىباشد.
لزوم حلالبودن نفقه
خط : نفقه بايد از درآمد حلال تأمين شود. اگر مردى توانايى كسب درآمد حلال و تأمين هزينههاى همسر خود را ندارد، مىتواند همسر خود را طلاق دهد تا با دادن آزادى به وى، اجحافى به او وارد نياورد و او را به لقمهى حرام مبتلا نسازد؛ چراكه لقمهى حرام هرچه معنويت، صفا، ايمان، صلابت و سلامت را از بين مىبرد و زندگى بدون سلامت و سعادت، ارزشى ندارد. در چنين شرايطى نبايد به خاطر تشكيل خانواده و حفظ آن، تن به معصيت و كسب درآمد حرام داد و عزوبت و تنهايى جايز است. اين امر، نهتنها فرد را از طريق ولايت و سنت بيرون نمىبرد، بلكه او را از ابتلاى به حرام به صورت مستمرّ، باز مىدارد. ناتوانى در تأمين نفقه و هزينههاى واجب زندگى براى زن نيز حق درخواست طلاق مىآورد.
خط (كلان) : بر همسر واجب و لازم است نفقهى زن را از مال حلال بدهد و زن مىتواند از همسر مطالبه كند كه نفقهى او را از مال حلال بدهد يا براى تحصيل نفقهى جارى يا معوق، در صورت ناشزهنبودن، اقدام قانونى و تعقيب قضايى داشته باشد، كه در اينصورت، به صورت ماهانه از مرد دريافت مىشود و در صورت استنكاف، بهصورت قهرى از حسابهاى مالى وى برداشت مىگردد. بر فرض عدم استطاعت مالى مرد، زن مىتواند از دادگاه، تقاضاى طلاق و جدايى داشته باشد.
خط : در صورت نيازمندى پدر و مادر، تأمين هزينههاى واجب آنان بر عهدهى تمامى فرزندان توانمند اعم از پسر و دختر به ميزان سهم خود مىآيد.
خط : لزوم تأمين هزينههاى ضرورى فرزند محدود به سن بلوغ يا رشد يا دورهى تحصيل نيست، بلكه تا زمانى كه فرزند بدون كاهلى و سستى، مولد نيست و داراى شغل و توان درآمدزايى نشده، تأمين هزينههاى وى بر عهدهى پدر است.
مديريت درآمد خانواده
خط : خانواده نيازمند مديريت و توزيع درآمد به حسب هزينههاست تا بهخصوص در روزهاى پايانى ماه با كاستى يا بحران مالى مواجه نشود. ميان درآمد و خرج خانواده لازم است تناسب و هماهنگى باشد تا به هرجومرج و بىبندوبارى به هرجهت و كمبود مبتلا نشود.
آگاهى از ميزان درآمد خانواده
خط : لازم نيست زن يا فرزند از ميزان درآمد مرد بهطور حقيقى آگاه باشند تا سستى و ضعف و دلنگرانى يا توقع بالا به همسر يا فرزند دست ندهد و نيز صلابتِ مديريتِ مرد حفظ گردد.
8
آموزش كاميابى
خط : غريزهى جنسى در زن و مرد مىتواند بهطور حقيقى فعّال باشد، ولى نوع بهرهگيرى از آن، فنّى اكتسابى و همانند حقوق خانواده نيازمند آگاهى و آموزش و سالمسازىِ مرد و زن است. سلامت و آگاهى مىتواند نهايت عشق و لذّت و كام و سرور طبيعى را براى زن و مرد فراهم كند و تفاوتى ميان زن و مرد در اين رابطه نمىباشد. آموزش زندگى و چگونه زيستن، براى مرد و زن لازم است تا هريك از آنان در مواجهه با مشكلات، بدانند كه چگونه بايد آن را حل نمايند و اين آموزشها بايد در جامعه فراگير شود.
ركن كاميابىِ ازدواج
خط : گرچه لذّت، كامگيرى و كامدهى تنها انگيزهى ازدواج نيست، ولى ركن عمدهى آن به شمار مىرود. اين لذّت ميان مرد و زن مشترك است و فقدان و كمبود آن غيرطبيعى و ناشى از عوارض جانبى است. برخى از اين عوامل، ازدواجهاى نامناسب، امراض و كاستىهاى موجود و ناآگاهى از فنّ لذتيابى است؛ از اين رو اين امر در سطوح مختلف نيازمند آموزش است. بنابراين زن يا مرد بهسبب ناآگاهى، ممكن است نتوانند از قواى طبيعى خود بهره گيرند و لذايذ ممكن را دريابند. همچنين ناتوانى در آميزش يا توليد مثل، بيمارىهاى مقاربتى و نارسايىهاى عمومى در آلت تناسلى و قواى جسمى، عوامل عارضى دارد و با رشد فرهنگ و آموزشهاى عمومى قابل پيشگيرى و درمان است و به آفرينش زن و مرد مربوط نيست.
فسادزايى ناآگاهى
خط (كلان) : تأمين كاميابى، لذت و عفافِ پىآمد آن، با ناآگاهى به دست نمىآيد و ضرورت آموزش مسايل جنسى بهطور عمومى و پيش از ازدواج، منافاتى با حفظ عفّت و كرامت انسانى يا پنهانىبودن اين امور و حيا ندارد، وگرنه ناآگاهى، مفاسدِ فراوانى را به جامعه تزريق مىكند. بدون آگاهى و رعايت همسانگزينى و تناسب و توانمندى جنسى، زندگى شيرين مشترك، ممكن نيست و به خستگى و وازدگى كشيده مىشود.
ممنوعيت پردهدرى
خط : آموزش عمومى مسايل جنسى و لزوم آگاهى از آن نبايد عفاف و پاكدامنى و شخصيت و كرامت انسانى را خدشهدار كند و پردهدرى جنسى ايجاد كند و «آگاهى» و «عفاف» لازم است با هم تأمين شود.
مربيان همجنس
خط : لازم است موضوع كيفيت و نوع استفاده و كاميابى زن و مرد از يكديگر و گوناگونى روشهاى آميزش جنسى با بيانى باز و بىپرده، جايگاه علمى و آموزشى توسط همجنس بيابد. آموزش مسايل جنسى توسط همجنس انجام مىگيرد و مسايل مربوط و لازم بهآسانى و گويايى و بدون پردهپوشى يا پردهدرى و با ذكر جزيياتِ لازم در كيفيت لذتبرى و طرح مشكلات زناشويى و چارهى آنها آموزش داده مىشود.
كمال نفسانى كاميابى
خط : لذّت و كاميابى، كمال نفسانى و معنوى است و كسى كه توان كاميابى يا آگاهى از اصول آن را ندارد، از اين كمال دور است. تحصيل لذّت، فعليّت نفس و حيات فعلى آدمى است و خلقت ناسوت و ورود به دنيا براى فعليـّتبخشيدن به كمالات نفسانى و معنوى و تحصيل قرب و وصول الهى است.
نشاطبخشىِ كاميابى هموار و گوارا
خط : اصل ازدواج، براى زن و مرد بر اساس فطرت، شادىآفرين است؛ زيرا ازدواج، كام، لذّت، سرور و شادمانى را در بر دارد و وحدت دو روح، چهرهى اُنس انسان را شكل مىبخشد. اصل ازدواج در صورتى مقتضى نشاط و سرور است كه با مشكلات و موانع جدّى مواجه نگردد و كاميابى ازدواج هموار و گوارا باشد. اگر ازدواج درگير ناهماهنگى، ناآگاهى، ناتوانى و ناكامى باشد، نهتنها موجب سرور و شادى نمىشود، بلكه چه بسا غمبار و زيانآور نيز مىگردد.
اشتراك زن و مرد در كامگيرى و كامدهى
خط (كلان) : زن و مرد نهتنها در لزوم كامگيرى از يكديگر مشتركند ـ و اين صفتى بارز و از امتيازات و شگفتىهاى خلقت آن دو است ـ بلكه در كامدهى نيز نقش مشترك و نيز حقوق مشترك و برابر در مواقعه و مضاجعت و با رعايت وضعيت جسمانى و روانى يكديگر دارند. از اصول كاميابىِ موفّق، همراهى كامگيرى با كامدهى و ارضاى جنسى زن و مرد بهطور هماهنگ است كه ظهورِ عشقِ تمام مىباشد. آفرينش در بروز ميل جنسى در زن و مرد، تكرار ندارد و همين امر موجب كيفيت منحصر آنان در لذتبرى گرديده است. هماهنگى در كامبردن دوسويه، موجب بروز شور و سرور، مهر و محبّت و مستى مىشود. اگر مرد يا زن بهطور ناهماهنگ و يكجانبه تنها نقش كامدهى داشته باشند، بدون آنكه كام و ارضا بيابند يا هيچيك به حقيقت كام نرسند، هم عشق آنان ظهور نمىيابد و هم سستى و بيمارى و مشكلات فراوانى بر آنان عارض مىگردد. مهمترين نياز زن و مرد، مسألهى كامگيرى آنان از همديگر است. زن و همسر اگر به صورت علمى با هم ازدواج ننمايند و با هم تناسب نداشته باشند، نمىتوانند نيازهاى جنسى يكديگر را تأمين نمايند و كامبخش يكديگر گردند.
خط : چنين نيست كه كامگيرى، بيشتر براى مرد باشد، بلكه زن نيز بهطور اختيارى و ارادى همانند توان كامدهى، از توان كامگيرى بهرهمند مىباشد و اين عطيهى خلقت الهى براى زن و مرد يكسان است. نظام آفرينش، كمبودى براى هيچ يك از زن و مرد ندارد، گرچه لذتبرى و كاميابى هريك از زن و مرد داراى كيفيت و خصوصيّت منحصرى مىباشد. همهى اعضا، جوارح، قوا و صفات زن و مرد از كامدهى، كامگيرى و كام فراگير برخوردار مىشوند؛ بهطورى كه تمام زواياى مرد و زن سبب حيات و نشاط يكديگر مىشود و در اين زمينه، ميان آن دو هيچگونه نقص و زيادى يا افراط و تفريطى در جهتى از جهات نمىباشد. بنابراين چنين نيست كه زن، ميل جنسى نداشته يا خواستههاى نفسانى او بىاهمّيت باشد يا ابراز آن با حيا، شرم و عفّت زن منافات داشته باشد. بنابراين نبايد چنين باشد كه زن با تمام عطشى كه همچون مرد در اين زمينه دارد، از ترس يا بر اساس اعتقاد نادرست، انگيزههاى درونى خود را پنهان و در خود خفه كند و حتّى نسبت به همسر خويش توان اظهار چندانى نداشته و با احتياط رفتار كند و خواهشهاى نفسانى و اميال و انگيزههاى جنسى خود را از همسر خويش پنهان يا كتمان سازد. همانگونه كه بانو نبايد در زمينهى زناشويى با همسر خود كوتاهى كند، مرد نيز نسبت به بانو نبايد بىتوجهى كند و لازم است نيازهاى جنسى او را همانند نيازهاى عاطفى و احساسى بهويژه توجه به او و سخنگفتن با وى بهطور آگاهانه تأمين كند.
كامِ كامدهى
خط : مرد و زن هر دو به ديگرى هم كام مىدهند و هم از اين كامدهىِ خود كام مىگيرند. اين كامگيرى، غير از كامگيرى از يكديگر و هويّتى جدا از حقيقت آن دو كام مىباشد.
دورههاى آموزشى مسايل جنسى
خط (كلان) : آموزش مسايل جنسى در سه دوره انجام مىگيرد: مرحلهى نخست، مرحلهى علمى است كه به صورت كلّى و بسته در دوران تحصيل ابتدايى تا متوسطه در كتابهاى درسى به قدر لازم و با كارشناسى نسبت به محدودهى آن عنوان مىگردد و زندگى زناشويى از زواياى متعدّد و با چهرههاى گوناگون مورد توجّه و اطلاعرسانى قرار مىگيرد تا دختر و پسر از اين امور بهطور كلّى و بهگونهاى كه محرّك و مهيّج نباشد، آگاه باشند.
در مرحلهى دوم، آموزش اين امور در تمام رسانهها و وسايل ارتباط جمعى بهطور كلّى و شناختهشده و با آموزش درستىها و نادرستىها مىباشد.
مرحلهى سومِ آموزش مسايل جنسى توسّط بخش مشاورهى ازدواجِ مجتمعهاى سلامت كه از قوّت و كمال سلامت عمومى و علمى برخوردار است، به آموزش قانونى و قابل كنترل مسايل ازدواج، پيش از ازدواج به مدّت معيّن و در حدود يكماه مىپردازد. شركت افراد در اين دورهى آموزشى الزامى است و سپس مورد آزمايش و امتحان قرار مىگيرند. ثبت ازدواج در دفاتر رسمى عقد بدون اخذ گواهى «صلاحيت ازدواج» قانونى نيست و تخلّف افراد، جرم مىباشد و مجازات دارد. همانطور كه براى ازدواج آزمايش خون لازم است، اخذ گواهى «صلاحيت ازدواج» نيز ضرورى است.
همسرى، همبازى و همدلى زن و مرد
خط : زن، همبازى مرد است، نه بازيچه و اسباببازى مرد، و همهى اندام او توان لذتبخشى خاص براى مرد دارد. زن با مرد همسرى و همدلى دارد و در جريان پرفراز و نشيب ماجراى لذتبخشى خويش، نگاه و دل، هوش و شعور و حواس و احساس مرد را به خود مشغول مىدارد و عقل او را مىربايد و مرد را در دامان احساس و عواطف و وابستگى به خود مىنشاند. زن، با هر يك از اندام خود دلارام مرد است و با چنين اقتدارى، مرد هيچگاه محروم نمىباشد؛ بهگونهاى كه حتى زن در زمان عادت و داشتن روحيهى سرزنده نيز مىتواند با ديگر اندام خود، نياز مرد را برطرف سازد و قواى عقلانى و هيمنهى روحى و جسمى مرد را سرگرم و دلمشغولِ خويش سازد و او را به بازى لذتبخش خويش گيرد. زن در اندام زيباى خود بهگونهى طبيعى و خلقتى لطافتها، ظرافتها و ملاحتى دارد كه بهخوبى مىتواند مايهى سرگرمى و نشاط و آرامش مرد باشد و در اين جهت بر مرد امتياز دارد.
محيط آميزش
خط : محيط آميزش لازم است آرام و دور از ديد همگانى باشد تا عفاف عمومى را خدشهدار نكند و نيز دماى آن متعادل و دور از سرما يا گرماى تحملناپذير باشد. زن و مرد لازم است خسته نباشند و با استراحت كافى، هرگونه ضعف و ناتوانى را از خود دور كرده باشند.
زفاف
خط : دختر در بستر زفاف، نيازمند آرامش مىباشد. براى تسكين همسر در شب عروسى، شايسته است موهاى پيشين سر همسر به محبت در دست گرفته شود و رو به قبله به خداوند توجه شود كه مطلوب و معشوقِ وى امانت خداوند در نزد اوست؛ امانتى كه به عنايتِ خداوند و خواست او بر وى گوارا و لذتبخش شده است. همچنين از خداوند خواسته شود فرزندانِ آيندهى آنان پاك و مؤمن به خداوند و شيعه باشند. همچنين آنان مىتوانند دوش كوتاهى بگيرند تا آرامش و انس دختر با محيط جديد و همسر خويش فراهم گردد و بستر مهرورزى براى آنان بدون قلق و استرس گسترده شود.
مصونيت از امور معنايى
خط : براى در امان ماندن و مصونيت آميزش و زناشويى از دخالت امور معنايى و آسيبهاى آنها، مانند تجاوز شياطين و مزاحمتهاى آنان، توصيههاى مهمى در شريعت آمده كه شايسته است نسبت به رعايت آنها اهتمام داشت.
ويژگىهاى شهوانى مرد
خط : تمايلات نفسانى در بُرد كوتاه، شكل «احساس» با زمينههاى سطحى ودر برد بلند، «عشق» با كششهاى باطنى است. بروز شهوت در مرد بعد از تحقّق زمينه و سلامت و فعليت، در بسيارى از موارد، طغيانى قهرى در برد كوتاه و بلند دارد. شتاب و سرعت، هم در جهت بروز و ظهور و هم در جهت اشباع و انصراف، از خصوصيات ديگر ميل و شهوت در مرد است؛ در حالىكه زن از اين خصوصيتها بهدور است و حالتى كُند در تحريك و بسترى طولانى در اوج دارد.
ريزش و تسكين آميزش
خط (كلان) : در مجامعت، دو امر «ريزش» و «تسكين» وجود دارد. اگر آميزش بدون مبادى يا دور از آگاهى و خصوصيات لازم انجام شود، انزال و ريزش، صورت مىگيرد، ولى تسكين و آرامش و صافى شدن باطن و سبكى حاصل نمىشود و تنها خمارى و سستى و رخوت دست مىدهد؛ در حالىكه غايت و هدف آميزش، تسكين، آرامش و صفاى باطن و سبكى است؛ نه ريزش و خمارى و سستى.
شهوت عميق و عاطفى زن
خط : زن با آنكه در عشق كمتر ثبات مىيابد، ولى در شهوت عميق است و برد بلندش (عشق) در رابطه با برد كوتاه احساسش شكل مىيابد. اين از لوازم ضرورى طبع حسّاس زن است. ميل مرد از تعدّد و تنوّع برخوردار است و در اشباع شهوت، گسيخته است؛ در حالىكه ميل زن متّصل، طولانى و مرحلهپذير است.
خط : در زمينهى انتخاب و گزينش، مرد بيشتر جهات مثبت را در نظر مىگيرد و زن كمتر در بند اين امر است و بهطور غالب عواطفش زمينهساز هر نوع انتخاب و تصميم است. مرد در عشق و محبّت، پاىبندى بيشترى از خود نشان مىدهد، ولى در زن، زودنگرى و تغيير سطحى، امرى قهرى است و با زودنگرى و سطحىانديشى يارى را برمىگزيند و به آسانى نيز از او درمىگذرد.
تحريكپذيرى متفاوت، متنوع و پيچيدهى زنان
خط : تحريك شهوت در مرد، چندان نيازمند مبادى و مقدّمات پيچيده نيست؛ بهطورى كه زن مىتواند در كوتاهترين فرصت و به آسانى او را متحوّل سازد و تحريك نمايد، ولى زن در اين جهت از ظرافت و پيچيدگى خاصّى برخوردار است و جهات گوناگونى را داراست. زن براى فعليّت شهوت و لذّت، مبادى فراوانى را طلب مىكند كه اين مبادى نيازمند شناسايى است و در بسيارى از جهات، نيازمند آموزش است. البته زنها نيز در اين زمينه نسبت به يكديگر از مبادى متفاوتى برخوردارند و همهى آنها يكسان نيستند.
خط : هر مردى نمىتواند به آسانى و بدون دقّت زنى را اشباع سازد. اشباع ميل جنسى زن، نيازمند برخوردهاى عاشقانه و تماسهاى ظريف و حسابشده است كه در صورت ناآگاهى و عدم موفّقيّت مرد و يا كاستى و ناتوانىاش، حالت سرخوردگى در زن ايجاد مىشود. بسيارى از مشكلات زندگى خانوادگى در گرو ناآگاهى يا ناتوانىهاى جنسى مرد است.
تحريك و كاميابى تدريجى و اشباع كند زن
خط : زن در ارضاى شهوت داراى تدريج، كندى و تحريكِ ديررس و مرد برخلاف وى تند و تيز است و زودتر ارضا مىشود. با توجه به اين تفاوت طبيعى، لذّت سالم و زندگى موفّق بر همراهى كامگيرى حقيقى و صافى با كامدهى است؛ آن هم بهگونهاى كه هر دو طرف احساسى برتر از هوس و شهوت داشته باشند و افزون بر اعضاى تنى، قلب و جان هر دو طرف با هم سيراب و وحدت يابد. با چنين ارضاى نفسانى، عشق و خوشامد نفسانى زن و مرد از يكديگر بعد از مجامعت و ريزش، همچنان به حال خود باقى مىماند و دو طرف را به يكديگر چنان پيوند مىدهد كه تاب و تحمّل دورى از همديگر را نخواهند داشت. اينجاست كه آرامش، تلاش، ايثار، مهر و محبّت معنا پيدا مىكند و هوس و خودخواهى را بىرنگ مىنمايد.
خط : شوق در زن، زود مىرويد و هوس در نهاد او بهطور مرموز و آنى سركشى مىكند؛ در حالىكه همين زن در پيدايش ميل جنسى به كندى اشباع مىگردد و چنانچه مرد همپاى كندى او بردبارى و توانمندى نداشته باشد، نمىتواند زن را راضى سازد. زن، نارضايتى خود را بسيار مىشود كه پنهان مىدارد، ولى گاه نيز آن را به صورتهاى مختلف و در حالتهاى گوناگون آشكار مىسازد.
توجه به نيازهاى جنسى زن
خط : بهطور طبيعى در كاميابى و ديگر لذايذ نفسانى مردها سريعتر ارضا مىشوند و مىتوانند خود را در فرصتى اندك سبك سازند؛ در حالىكه زنها اينگونه نيستند و كمتر زنى است كه همچون مرد، زود به كاميابى برسد، اگرچه به ندرت، برخى زنان چنين حالتى دارند. در اين جا اگر مرد تنها به فكر خود باشد و از موقعيّت و نيازهاى زن غفلت نمايد، خود را به ظاهر كامياب مىسازد، بى آنكه زن كامى گرفته باشد. زن از چنين مجامعتى از سوى مرد آزار مىيابد و پىآمدِ آن، مرد نيز با احساس سرشكستگى كامى تسكينبخش نمىيابد و تنها ريزشى از او صورت گرفته است. وقتى مرد بىمقدّمه و بدون ملاعبه يا با ناآگاهى يا ناتوانى با همسر خود همبستر شود و زن را ناراضى و كامنيافته و آزارديده رها سازد، زن به دليل نجابت و كتمان و پنهانكارىِ سختى كه دارد، هيچ نمىگويد و عواطف و مشكلات نفسانى خود را اظهار نمىكند، ولى چنين زنى اگر مردى را در ارضاى نيازهاى جنسى خود توانمند بيابد، به او ميل مىكند تا كام خود را باز يابد. از اين رو براى حفظ عفت و پاكى زن و ايجاد هماهنگى كامل ميان زن و مرد، بر مرد لازم است كه با دقّت و حوصله، نيازهاى جنسى زن را برآورده سازد كه تحصيل آن جز با آگاهى، توانمندى، اهتمام و ملاعبه و انجام مبادى آميزش فراهم نمىگردد. مرد اگر نسبت به نيازمندىهاى جنسى زن بىتفاوت باشد و زن كامياب نگردد، ممكن است موجب انحراف عملى همسرش گردد و ممكن است زن بهواسطهى ضعف ايمان و در صورت پيشامد محيط گناه، به خيانت مبتلا شود يا پىگير مردى شود و خود را به وى تحميل كند.
دورى از خودخواهى
خط : كاميابى زن و مرد در گرو توجّه هر يك به ديگرى و دورى از خودخواهى است. رعايت همهى اصول و قواعد عشقبازى، مبادى مجامعت و موازين زناشويى مىتواند در كاميابى هر دو طرف نقش مؤثّرى داشته و موجب سلامت آنها و استمرار زندگىِ رضايتبخش باشد.
خط : مرد بيشتر به كاميابى خود توجّه دارد؛ بر خلاف زن كه افزون بر تمايلات نفسانى، جهات فراوان ديگرى او را وادار مىكند كه توجّهش به مرد بيش از توجه به خود باشد. كمتر موقعى مىشود كه زن خود را بدون لحاظ همسرش احساس كند و كاميابى را در خود خلاصه نمايد؛ مگر آن كه بىعلاقگى زن به مرد يا نااميدى او از همسرش باعث انصراف او از اين حالت شود. بسيار اتّفاق مىافتد
كه شدّت و ضعف و تفاوت در تمايلات جنسى زن و مرد يا فاصلهى بيش از حدّ آن دو در زيبايى و يا پيرى و زيادى سنّ مرد نسبت به زن، علّت يأس و بريدگى زن از مرد مىگردد.
طغيان شهوت و هوس در زن
خط : طغيان شهوت در زن ممكن است با خطر بيشترى نسبت به مرد همراه باشد. با آنكه اوجگرفتن شهوت در زن چندان آسان نيست و كمتر پيش مىآيد، ولى زن در اوج شهوت نيازمند تداوم و زندهنگهداشتنِ اين ميلِ طغيانكرده، توسط مرد سالم، توانا و آگاه است. با اين كه زن در بروز اين حالات در خود و همينطور در مرد، كم و بيش از خود همكارى و هميارى نشان مىدهد، ولى بيشتر توقّع دارد كه بروز اين حالتها در او از جانب مرد ظهور يابد و بهويژه در اين زمينه، دلباختهى توانمندىهاى مردانه است.
سرعت انزال مرد و نوسان زن
خط : بهطور نوعى، مرد در انزال سرعت دارد و زن به كندى حالت اشباع و ارضا را در خود احساس مىكند. زن مىتواند در حالت اشباع، نوسان و اوج و حضيض و تناوب داشته باشد، ولى مرد اوج واحدى به خود مىگيرد و از تناوب و گسستگى بهدور است و در بروز آن پيوستگى و شتاب دارد. مرد در اين هنگام به زن مىانديشد، ولى زن مىتواند در انديشههاى ديگرى باشد و آن را در خود بپروراند. زن مىتواند حالت يكنواخت و ثابت مرد را دريابد، ولى مرد در يافت جهت تناوب زن كمتر موفّق است، مگر آنكه زن حالت خود را به وى برساند.
پيشنوازى و ملاعبه
خط (كلان) : زن براى ارضاى نفسانى و كاميابى حقيقى نياز به پيشنوازى، ملاعبه و بازى زن و مرد با انداميكديگر پيش از دخول دارد. آميزش بدون پيشنوازى و ملاعبه، آن هم از جانب دو طرف، قابليت آرامش و سكون را ندارد.
خط : آميزش لازم است با مبادى و مقدّمات و با پيشنوازى و ملاعبه همراه باشد تا انگيزه و توان و قوّت ارادهى مرد بيشتر شود و او در مقابل انزال زودرس و بىموقع يا بىاراده مقاوم و محكم گردد. اين همان چيزى است كه امروزه با دارو يا ترياك و موادّ مخرّب ديگر در جبران آن مىكوشند كه چنين مقاومسازىِ غيرطبيعى در درازمدّت موجب زيان و حرمان افراد مىشود و تحريكات گذراى آن، عواقب زيانبارى دارد.
بروننوازى و مباضعه
خط : از بهترين كاميابىهاى زن و مرد و لذتبخشترينِ آنها، مباضعه و صرف رو و بروننوازى مىباشد. مباضعه (بُضعبازى)، كاميابى بدون دخول مىباشد كه البته مىتواند عملى مقدماتى براى استحكام و شكوفايى مجامعت نيز باشد. در اين بازى زناشويى، اگرچه هر دو طرف فعالند، ولى زن صورت مفعول و مرد صورت فاعلى دارد و به همين جهت، عضو تناسلى زن، مادهى مصدر مفاعله شده است؛ نه آلت مرد. در مباضعه، مرد در تحقّق عمل كاميابى نسبت به خود يا زن كوتاهى ندارد و ضمن آمادگى خويش، آمادگى زن در جهت كاميابى نيز محقّق مىگردد و سردى، ركود و خستگى هر دو، به خصوص زن، از بين مىرود. اين بازى كه مىتواند بدون دخول مىباشد، زن را به ارضا مىرساند و گواراترين بازى جنسى براى زن و مرد مىباشد. بازى افزون بر «مباضعه»، مىتواند با هر عضو ديگرى از زن بهخصوص بازى و نوازش طولانى پستانها انجام گيرد تا شهوت زن تحريك و وى خواهانِ سرسخت آميزش گردد.
سخنگفتن
خط : كاميابى جنسى دو منطقهى خاص دارد: مقدمات و مبادى، و ديگرى مقاربت و آميزش. صحبت و گفتار در ظرف مقدّمات بسيار مطلوب و در آمادگى دو طرف مؤثّر است. به هنگام مقاربت، كلمات عاشقانه و هر چيزى كه عشق را برساند، مىتواند براى برخى توانمندى دو طرف را بروز دهد و موجب صفا و جلاى دل گردد، ولى براى بعضى هر گفتوگويى موجب ضعف اراده و قدرتِ مرد يا تشتّت و كثرت و انصراف حواس و اختلال در كاميابى را براى هر دو به بار مىآورد.
وصف عيش
خط : در عيشهاى دنيوى، وصف آن، لذيذتر از وصول به آن است، و اين عيشهاى اخروى است كه وصول به آن، از شنيدنش برتر است. وصف عيش و كاميابى، برتر از عيش مستقيم و مباشرى است؛ چراكه عيش تمام مىشود، ولى وصف باقى مىماند. رؤيت و نظر، وصف عينى عيش است و چشم، قوىترين حس و تمامخواهى نفس و حاكم بر تمام حظوظ نفسانى است و تمام قوا را سيراب مىكند. وقتى چشم كسى از رؤيت حلال سير شود، دلش نيز سير مىشود و اگر چشم و دل كسى سير شود، همهى قوايش سير خواهند شد. بنابراين مرد بايد آنقدر چشم و دلش را از حلال پر كند كه جايى براى استفادهى حرام باقى نماند. يكى از مشكلات پنهانى عفاف در خانوادههاى بسته همين است و وقتى نفس از حلال پر نشد، حرام، آن را پر مىكند.
آزار و اذيت لذتآور
خط : واردآوردن آزار، درد و اذيتى كه لذتآور باشد ـ مثل چنگ زدن و ويشگون يا گاز گرفتن زن يا همسر ـ در صورتى كه رضايت او را همراه داشته باشد، جايز است و مىتوان گفت كه نيكو نيز مىباشد؛ مگر آنكه از نوعى بيمارى روحى و روانى باشد. هرگونه تمتع زن و همسر از يكديگر، در صورتى كه نقص عضو يا درد و زيان بسيار را سبب نشود، جايز است.
كام رؤيت و نگاه
خط (كلان) : وقتى زن و همسر عاشق هم باشند و مدتى فقط به هم بنگرند، آنان از نگاه به هم، بيشترين كاميابى را مىبرند. لذّتبرى زن و همسر عاشق از طريق رؤيت و نظر، بسيار شديد مىباشد و همسر مىتواند از رؤيت همسر عريان خود لذت برد. چشم همانطور كه مىتواند لذت حرام داشته باشد، داراى لذت حلال مىباشد. زن مىتواند با چرخ و چينى هماهنگ و رقصى شيدايى، زيبايىهاى اندام خود را براى همسر خويش به نمايش بگذارد تا هم خستگى را از روح و روان خويش بزدايد و هم خود را آزاد كند، و هم مرد را فقط به «تماشا» بنشاند و نشاط همسر و رضايت مرد خود را به دست آورد؛ رضايتى كه زن را به زندگى خويش بسيار اميدوار مىسازد و آرامش فراوانى به او دست مىدهد.
خط : هنگامى كه زن ببيند همسرش به او وابسته است، اطمينان بيشترى به همسر و آرامش بيشترى در خود مىيابد و رؤيت بصرى و ديدن با چشم چنين معنايى را به زن منتقل مىكند. وقتى مرد، زن خود را نگاه مىكند، زن رفتار او را با حسّاسيت و دقّت كامل زير نظر دارد؛ بهطورى كه چشم مرد هرگز از نظرش دور نمىگردد و همين امر موجب قوّت قلب و اطمينان خاطر او مىشود.
آرايش و خودآرايى
خط (كلان) : زن براى آنكه چشم مرد را از خود پر كند، لازم است به آرايش و خودآرايى و آراستگى و دلارايى و تنوع پوشش خود و نيز به رقص و اندامنمايى اهتمام داشته باشد. زن و مرد لازم است ذوق و سليقهى همسر خود را مراعات كنند. ذوق و سليقهى افراد، تفاوتِ ارزش افراد را در برخوردها نشان مىدهد. در رابطه با اين موضوع، زنان بهطور ويژه بايد موقعيّت مطلوببودن خود را لحاظ كنند و در هيچ صورت نسبت به آن بىاعتنا نباشند و نوعى زينت عفافى را از دورهى جوانى تا سالمندى با خود داشته باشند. زنان همواره بايد خود را بيارايند و از زيورآلات زنانه استفاده كنند و هيچگاه خود را از آراستگى دور نسازند تا سلامت مرد خود را تضمين كنند.
خط : زن در محيط جامعه نسبت به آرايش مناسب، محدود نمىگردد.
زيبايى و زينت
خط : زيبايى و زينت زن همچون عفاف، وقار و پاكى و طهارت، يك حقيقت است و زيور و زينت نبايد جلف، سبكسرانه و خالى از وقار باشد. زيبايى لازم است مايهى آرامش خانواده باشد، نه آلودهساز جامعه. زن نسبت به زينتها و زيورهاى مناسبى كه دارد، در جامعه محدود نمىشود.
خط : بهتر است در پوشش از رنگهاى سازگار، متناسب، روشن و زيبا استفاده كرد. استفاده از رنگهاى تيره بهخصوص رنگ قابضِ سياه و قرمز بهتنهايى زيبا نيست. استفادهى مداوم از اين دو رنگِ خشن و داراى انقباض، براى روح و روان آدمى مناسب نيست و براى اعصاب زيانبار است. سياه و قرمز، دليل انقباض و شاخص خشونت نفسانى افراد است. هريك از اين دو رنگ مىتواند با رنگهاى ديگر همراه شود كه در اينصورت زيباست. بهتر است لباسهاى زن و نيز وسايل
زندگى داراى رنگهاى روشن، همچون سفيد و سبز و كرم و آبى باشد تا امكان پيشگيرى از بعضى عصبانيتها فراهم گردد. زنانى كه لباسهاى روشن را انتخاب مىكنند، زودتر ماهيت خود را نشان مىدهند و انتخاب لباسهاى تيره، حكايت از پيچيدگى باطن پنهان آنها مىكند. لباسهاى روشن، حاكى از تندى عمل و نيز تحرك بيشتر دارد كه نشانهى سلامت فرد و ملاك موفقيت اوست و نيز نماد شيطنتهاى زودگذر است و لباسهاى تيره و تار، بيشتر حكايت از كندى و دوام عملكردها و سختى كدورتزدايى مىنمايد؛ مگر اينكه اين انتخاب به صورت آگاهانه و براى حفظ عفت و سادگى باشد.
زينت ناخن
خط : براى زن بهتر است ناخنهاى خود را براى زينت رها سازد تا بلند و زيبا شود.
موهاى زايد
خط : زدودن موهاى زايد براى نظافت و بهداشت و زيبايى و كاميابى موثّر است.
بوى خوش
خط : استفاده از بوى خوش (عطر) براى همسر بهويژه با توجه به شدت مضاعفى كه براى تحريك و توجه مرد دارد، بسيار مناسب است، اما در محيط عمومى و جامعه به همين دليل براى زن نكوهيده است.
رقص
خط (كلان) : انجام رقص زن براى همسر خود نهتنها امرى مستحسن، بلكه لازم است. همچنين آموزش رقص براى كودكان و بهويژه دختران، امرى لازم است.
رقص، داراى نظام و سيستمى طبيعى است و نظامهاى طبيعى كه در ساختار آفرينش وجود دارد، در شريعت، به خودىخود و بهطور ذاتى حرام و ممنوع نمىگردد. رقص در آدمى، جلوههاى زيبا و ظرايف، لطافتها و شگفتىهاى آفرينشِ اندام ظاهرى او ـ بهخصوص زن ـ را مىنماياند و آدمى را به مطالعهى رازهاى نهفته و اسرار شگفتانگيز آن، در بىنهايت پيچ و خم و چرخ و چين موزون فرا مىخواند. رقص با اُفت و خيزهاى موزونى كه دارد، مستى، عشق، حال، شور، شوق و رمز و راز دل را حكايت مىكند و ناصافى و ناخالصى، يأس، ترس، خشكى و خمودى دل را از سويداى جان دور مىسازد و بسترى شفاف براى خاطرههاى دل فراهم مىنمايد؛ بهخصوص رقصهاى ملايم كه از «عشق» حكايت دارد. رقص از آن جهت كه رقص است و عيب و گناهى با آن همراه نيست و تهييج به حرام و هوس آلوده ندارد، هرچند ابراز شدت شادمانى و بطر باشد، اما احتمال ضرر شديد با آن همراه نشود، بهخصوص در شادىها و عروسىها اشكال ندارد؛ مگر آنكه رقص در خدمت جبههى باطل و اهداف شوم و ضد الهى آن و براى تهييج به حرام و فحشا باشد، كه در اينصورت، حرام و ممنوع مىگردد. البته اگر مسجدى نيز در خدمت اهداف شيطانى باشد ـ مانند مسجد ضرار ـ و نيز نماز و عبادتى كه مانند عبادت خوارج در برابر مقام ولايت حقيقى و موهبتى باشد، آن نيز اشكال دارد؛ تا چه رسد به امرى غير عبادى مانند رقص. همچنين اگر رقص، با محرماتى مانند عريانى نامحرمان، شراب، فساد و فحشا آلوده گردد، حرام است و در اين امر، ميان زن و مرد تفاوتى نيست. با دورى از آلودگىها و گناهان و با پرهيز از فساد و فحشا، در جامعهاى كه سلامت دارد و حساسيت به جنسيت در آن نيست، نفس رقصيدن مرد براى مرد، رقص زن براى زن، رقصيدن زن براى مرد و رقص مرد براى زن، اشكالى ندارد؛ چرا كه زنان مىتوانند با رعايت پوشش شرعى خود برقصند و ديدن حجم بدن زن اشكالى ندارد.
عشق دوطرفه
خط : يكـّهشناسى زن و در انحصار داشتن و آشكارنمودن زيبايىهاى خود، فقط براى عاشق دلباخته و معشوق حقيقى خويش در محيط خانه، سبب مىشود معشوق نيز همپاى زن، بهجاى مقاصد غرضآلود و استثمار و تخريب و ويرانسازى او و محدودنمودن خود به وصول به جسم و بدن او همچون افراد بيمار، روح و روان زن را عاشقانه دوست داشته و شخصيّت او را گرامى بدارد و نهتنها در شادى و لذّت، بلكه در غم و درد و مشكلات نيز همراه او گردد. همين امر باعث درك واقعى زن از شوق، عشق، محبّت، تلذّذ، كامجويى، كامدهى، همسردارى و عاطفهى مادرى مىگردد و مسير كمال حقيقى را براى وى مىگشايد و او را به عشق پايدار و جدانشدنى و وفاى ابدى مىرساند.
عرضه و خودنمايى
خط : بهتر است زن براى ورود به بستر، نسبت به نظافت و آرايش خود اهمال و بىتوجّهى نداشته باشد، بلكه خود را آراسته و آماده و دلارا و دلبرا وارد بستر كند و آغوش محبّت خويش را براى عشق و وصال همسر بگستراند. زن و همسرى كه چنين بسترى داشته باشند، هرگز مشكلات زندگى، علّت نگرانى يا بىمهرى آنها نسبت به يكديگر نمىشود.
خط : بستر و عرضهى عشق و شوق و لطف و صفا، شگرد توانايى و ميدان اظهار و خودنمايى زن است؛ زيرا زنى كه بستر و عرضه ندارد يا از عهدهى آن بر نمىآيد، در زندگى زناشويى و موقعيّت زنانه موفّق و پيروز نيست. كمبودهاى بستر و عرضهى زن را هيچ چيزى جبران نمىكند؛ در حالىكه اين بستر و عرضه و لطف زنانه است كه تمام كمبودهاى يك زن را در سختترين شرايط جبران مىكند. موقعيّت زن، محبوبيّت او نزد همسر است و زمينهى تمام اقتدار و توانمندىهاى زن در همين قلمرو رقم مىخورد.
شبهاى صميمى
خط : بهترين زمان براى عشقورزى و آرامشبخشى زن و مرد به هم و آميزش، شبهاى صميمى مىباشد كه صفابخش و جلازاى دل مىباشد و نشاطآفرين روز فرداست.
همبسترى
خط : بهصورت نوعى، درد طبيعى ازالهى بكارت، گذشته از آنكه قابل تحمّل است، با لذّت همراه است و لذّت ازالهى بكارت براى زن، كمتر از لذّت ازاله براى مرد نيست. اين درد، ميان زن و همسر ايجاد محبّت مىنمايد و به آنها ادراك و احساس وحدت كامل را مىدهد. ازالهى پردهى بكارت زن توسّط همسر و يا درد زايمان در مادر با دردهاى ديگر متفاوت است و چنين دردهايى سبب قرب، وحدت و همبستگى طبيعى مىشود و تحريك عواطف انسانى را بهطور نوعى در در بردارد. ازالهى بكارت و تحريك و ايجاد چنين دردى كه طبيعت به جهت عفاف و بهداشت براى شروع زندگى مشترك در زن قرار داده است، عقد و اعلانى طبيعى ميان زن و همسر و اوج عشق و شوق، محبّت و مهرورزى و شور و سرمستى در شب زفاف و نقطهى اوج عزّت و كمال و سرور و شادمانى براى زن و مرد مىباشد. اين درد چنان قرب و توجّهى را براى زن و مرد ايجاد مىكند كه گويى التيام دو روح و وحدت دو نفس را در بر دارد؛ چنانكه درد زايمان نيز چنين رابطهاى را ميان مادر و فرزند برقرار مىسازد. ازالهى پردهى بكارت توسط همسر، دختر را به كمال خود مىرساند و او را زن نموده و كمالِ زنشدن و زنبودن و مقام همسردارى و قابليّت فرزندپرورى را به او مىدهد.
پردهى بكارت
خط : پردهى بكارت در دختر اهمّيت خاصّى دارد و فقدانش، به فرض وجود، موجب امكان فسخ عقد مىگردد. در اين هنگام مرد در صورت تمايل مىتواند ازدواج را بدون نياز به طلاق و بىدرنگ پس از آگاهىيافتن بر آن، فسخ نمايد. پردهى بكارت در صورت تنقيص و تجاوز از جانب فردى، ديهى شرعى دارد.
پاكى آب ملاعبه و نجاست منى
خط : وذى و مذىِ مرد و زن و آبِ بازى آنان پاك است و خوردن آن اشكال ندارد، اما منىِ مرد در خارج از موضع طبيعىاش، نجس مىباشد و خوردن آن حرام است. اعلانِ نجاست چيزى كه غير از كثيفى عرفى و بهداشت طبّى است و نوعى قذارت و آلودگى خاصّ مىباشد، توسط شارع مقدّس و به صورت تأسيسى بيان مىشود.
غسل
خط : با بيرون آمدن منى يا آميزش زن و مرد يا پاكشدن زن از خون ماهيانه و پريود، غسل واجب مىشود. خروج منى و انزال موجب ارتعاشات نفسانى و انعكاسهاى مزاجى مىشود. همين امر، آرامش روحى و سكون آدمى را به هم مىريزد و سبب ناملايمات درونى مىگردد كه رفع اين عوارض و تحصيل آرامش و سكون مجدّد، غسل را طلب مىكند؛ بهطورى كه مىتوان گفت: با جنابت، حقيقت روح آدمى قفل مىشود و غسل، كليد بازگشايى آن است؛ از اينرو شارع مقدّس براى رفع اين ناآرامىِ نفسى و ريزش طبيعى در جان، غسل را واجب كرده است. غسل، تطهير جسم و جان با آب همراه با نيّت و قصد قرب و وصول الهى است. تحقّق اين امر در انسان مومن، صفاى روح و شادابى روان را ايجاد مىكند.
خط : آنچه در غُسل واجب است، شستن، بلكه خيس و مرطوبكردن ظاهر همهى بدن است و غسل موهاى بلند سر واجب نيست و زن مىتواند موهايش را خيس و مرطوب نكند. موهاى بلند سر جزو بدن نيست، اگرچه متّصل به بدن است و همينكه سطح سر و پوست آن خيس شود، كافى است.
ممنوعيت نزديكى در پريود
خط : در دوران قاعدگى، سوزش رحم، اضطراب، بىحوصلگى و عصبانيت در زن پديد مىآيد. به مجرّد رؤيت اين خون، آميزش و دخول بر زن و مرد حرام مىشود و در هر حالى كه باشند، بايد به سرعت از آميزش دورى نمايند. خون در مهبل مىتواند زمينهى ايجاد ميكروبها و امراض مختلفى را فراهم سازد و عفونت رحم را در پى داشته باشد. نزديكى و عمل جنسى در اين مدّت ممكن است زمينهى مناسبى براى انتقال و سرايت بيمارىها و عفونتها به مرد باشد و سلامت زن و مرد را به خطر اندازد. يكى از عوامل حرمت شرعى مقاربت در اين ايّام، همين امر است؛ گذشته از اينها، آميزش در اين ايّام مىتواند باعث تورّم ديوارههاى رحم و افزايش خون قاعدگى گردد و جريان زياد خون قاعدگى موجب سستى، ضعف و ناتوانى هر چه بيشتر زن شود تا جايى كه ممكن است خون حيض او به خون استحاضه تبديل شده و از ده روز نيز تجاوز كند. آميزش در اين ايام، جرم و قابل تعقيب در دادگاه ويژهى زنان مىباشد.
عشق و معشوق
خط : اصل ازدواج، فراتر از آميزش و نزديكى است و سكونت و آرامش، امنيت و زندگى، كاميابى و شيرينكامى و عشق و همت زن و چهرهى مطلوب و معشوق بودن او و فرزندآورى و تربيت فرزند، از ثمرات نكاح و خانواده مىباشد.
لذت و كاميابى معنوى
خط (كلان) : آدمى حقيقتى است كه با آنكه بُعدِ مادى دارد، در ماده خلاصه نمىشود. نشاط و سرور و شادمانى و لذتهاى انسان منحصر به كامهاى مادى و نفسانى نيست و طبيعت و نفس همانگونه كه ادراكى قوى و تمايلات فراوانى به اين لذّتها دارد، به همين تناسب، حقايق و لذّتهاى عقلى و معنوى را نيز به صورت وصولى و عينى با باطنِ فعليتيافتهى خويش مىيابد. كسىكه خيرات و خوبىها را منحصر در لذتهاى نفسانى مىداند و همّت و غايت خويش را تنها در گرو چنين خوشامدهايى قرار مىدهد، در فصل طينى و نطق حيوانى و در غريزه مانده و نسبت به كمالات معنوى و فصل نورى آدمى و سعادت ابدى ناآگاه است. افزون بر آنكه اگر دستهاى از لذايذ نفسانى دچار طغيان و آلودگى شده باشد، موجب حرمان و تباهى و شقاوت ابدى انسان مىگردد. همچنين ازدواج و لذت زناشويى در امور نفسانى خلاصه نمىشود و كاميابى زناشويى مىتواند معنوى، عقلانى و روحى باشد، نه فقط براى اغراض نفسانى. شهوت كه مىتواند آلودگى و انحراف بيابد، با رشد معنوى، صافى عشق مىگردد و به زن و مرد ارادت به يكديگر و توان اراده براى ايثار و گذشت به هم مىبخشد و مىتواند آنان را در مسير معراج و بر شدن به عوالم معنوى و معرفتى قرار دهد.
ذكر خدا
خط : ذكر حق در هر حال و حالتى بهخصوص در معاشقه و آميزش كه لمس حقتعالى و ربّ يكديگر است، موجب صفاى دل مىگردد. استفاده از اذكار معنوى مانند «يا جميل و يا جمال»، «يا طيّب و يا لطيف» و «يا محبّ و يا محبوب» در اين حال براى افراد توانمندى كه از ذكر نيرو مىگيرند، شايسته است. عشق عفيف، زمينه و بستر براى پيدايش عشق ربوبى است. با صفا و مستىِ حاصل از كام همسر خود مىتوان حقتعالى را در آغوش گرفت و بر دست و چهرهى او بوسه زد. هر پديدهاى دردانهاى از ظهور است. آدم با حقتعالى ـ بر فرض وصول ـ همان كارى را مىكند كه با همسر خويش در زمين ناسوت دارد. غايت خود را با دانستن بدايت مىتوان انديشيد. انسان با همه همان كار را مىكند كه با خدا انجام داده و با خدا همان مىكند كه با همه كرده است.
مشكلات دل خالى از عشق
خط (كلان) : افرادى كه به زن به چشم كالا و مهرهاى براى ارضاى هوسهاى خود نگاه مىكنند و زن را در نقش دكور يا دسر نسبت به مرد و داراى عنوان و سمتى نازلتر و جنس دوم مىدانند و زن را براى استثمار و كاميابى و بهرهكشى و دلّالِ هوسها و استعمار وى با سپردن شغلهاى ارزان و كارمندى و كارگرى و تحقيقات ابتدايى و متوسط مىخواهند، دلى خالى از عشق و سرى تهى از شور دارند. از آنجا كه ارضاى ميل جنسى در افرادى كه زن را جنس دوم و پست مىدانند، همراه عشق و شور و صفا نيست، آنان در مسير تمايلات منحرف جنسى، هر پَستى را مرتكب مىشوند و جز جوشش و ريزش شهوت و هوس در آنان نمىباشد. آميزش اين افراد به ارضاى طبيعى و نفسانى منجر نمىشود و كمبود عشق و محبت، نهادى گمشده به آنان مىدهد و به همين جهت، به طولدادن و تنوع آميزش پناه مىبرند، اما اضطراب و مشكلات روانى و اختلالات اعصاب از آنان جدا نمىشود و كاميابى از غريزهى جنسى در آنان به انحرافات جنسى مانند همجنسبازى و ذلّت و تحقير زن و مرد منجر مىشود. آنان به دليل نداشتن محبت در دل و مرگ قلب و احساس خود، از بارورى و فرزنددارى و تربيت فرزند به شدّت گريزان مىشوند و فرزند را مانع لذتبرىها و بى بندوبارىهاى خود در زمينهى سكس و خشونت و بىعارى و آلودگىهاى ساختگى توسط غولهاى صنعتى و كارتلهاى اقتصادى مىدانند و فطرت و طبيعت سالم و آسايش زندگىِ خانوادگى و كاميابى و التذاذ گوارا، معقول و معنوى از آنان رخت مىبندد و منجلاب احساس پوچى و بيهودگى، آنان را در خود فرو مىبرد. برخى از اين افراد از نبود عشق و صفا گاه به صفات حيوانى خو مىكنند، بلكه به تناسب باطن خود، به لذتبرى از طريق حيوان ميل دارند و بىشرمانه حيوان را شريك جنسى خود قرار مىدهند.
قوّت ميل جنسى
خط : كسى كه ميل جنسى ندارد، داراى عقل و خردى ضعيف است. تمايلات جنسى در انسان رابطهى مستقيمى با عقل و خرد دارد؛ بهطورى كه فقدان چنين تمايلات در كسى، نشانِ ضعف و سستى خرد اوست و فراوانى و اقتدار چنين تمايلاتى ممكن است حكايت از عقل بالاى فرد داشته باشد و توانمندى عاطفى و حبّى و اقتدار مرد در ارضاى سالم خود و همسرش را برساند. ارضاى سالم تمايلات نفسانى، قدرت انديشارى و هوش را بالا مىبرد و ضعف حافظه را در زمان ميانسالى و بالاتر جبران مىكند. تمايلات جنسى و ارضاى سالم آنها در چارچوب خانواده، حكايت از محبّت، عاطفه، فتوّت، سلامت و اهتمام جوانمردانه نسبت به همسر و فرزند دارد.
عشق و نفرت
خط : زن مىتواند عشق خود را به نفرت تبديل كند و به معشوق خود كينه ورزد. عشق و محبّت زن مىتواند به حسّ انتقامگيرى تبديل شود كه در اين مرحله ممكن است هر كارى از او سر زند، ولى مرد در جهاتى از اين امور محدود بوده و توان بعضى از كارهاى زن را ندارد؛ چون حسابگرى مرد به آسانى مجال اين امور را به او نمىدهد و توان و اقتدار نوعىاش مانع تحقّق بعضى از اين امور مىشود. البته هيچيك از اين امور كليت ندارد و نوعيت آن مورد نظر است و به صورت جزيى و شخصى تخلفهايى دارد.
9
فسخ عقد ازدواج
خط : فسخ با طلاق، تفاوت ماهوى دارد و هريك از اين دو عنوان، احكام خاص خود را دارد؛ زيرا طلاق، بعد از تحقق لزوم عقد موضوعيت مىيابد و عقدِ لازم را مرتفع مىسازد؛ در حالىكه فسخ، عقد متزلزل را ـ كه لزوم و قطعيّتى ندارد ـ نفى مىكند.
حق فسخ زن
خط : مشاهدهى كشيده يا كوبيده شدن بيضهها يا نداشتن بيضه يا عنين بودن مرد، توسط زن در صورت ذكرنشدن آن در عقد يا آگاهنبودن مرد از نقص عنين بودن خويش در حين عقد، خود نقصى آشكار است و زن مىتواند بدون تأخير زايد، عقد را فسخ نمايد؛ هرچند ديگر نمىتواند مهر بگيرد؛ زيرا مهر بعد از تحقق عقد، بر مرد مستقر مىگردد؛ در حالىكه در فرض عنين بودن مرد، به دليل نقص مرد، عقد تحقق نيافته است و در چنين فسخى براى زن، نيازى به مراجعه به حاكم شرع، صبر يكساله و امتحان مرد با زن ديگر نيست كه هيچيك از اين مراحل و موارد براى زن، همسرساز نمىباشد و عقد را محقق نمىسازد، ولى اگر مرد قبل از عقد، چنين امرى را ـ اگرچه به احتمال ـ عنوان نمايد، فسخى براى زن نمىباشد و تنها مىتواند با رضايت همسر طلاق بگيرد و طلاق نيز مىبايد از جانب مرد باشد.
البته، در صورت اختلاف و عدم پذيرش اين نقص از سوى زوج، مرد مىتواند با مراجعه به دادگاه صالح، جهت اثبات صحت و سلامت خود، ارايهى دليل نمايد.
حق فسخ مرد
خط : با ظهور عيوب و نواقص مجوز فسخ عقد در زن، مانند باكرهنبودن پيش از عقد دخترى كه ادعاى بكارت داشته و يا داشتن سنى بيش از آنچه هنگام عقد گفته شده يا جنون ادوارى يا دايمى و برخى بيمارىها و اختلالات روانىِ همپايهى جنون، مرد خيارِ فسخ بدون تأخير بىمورد را دارد كه در صورت تأخير بىمورد، بعد از علم به نواقص، خيار فسخ ندارد و تأخير وى در حكم رضايت است و بعد از آن، طريق جدايى با طلاق تحقق مىيابد؛ برخلاف طريق فسخ كه نيازى به طلاق ندارد.
خط : اگر بكارت دختر بعد از عقد زايل شده باشد، مرد حق فسخ ندارد.
حق فسخ مشترك ميان زن و مرد
خط : اگر بعد از عقد روشن شود كه زن يا مرد پيش از عقد به بيمارى صرع يا غش يا نابينايى و مانند آن مبتلا بودهاند، ولى در عقد عنوان نكردهاند، از آنجا كه نوع برخوردها در عرفِ ازدواج، گوياى شرط سلامت و دورى از اين گونه نقصهاست، طرف ديگر خيار فسخِ بدونِ تاخيرِ بىمورد را دارد و لازم نيست كه توصيف به صحت بهطورى در عقد آشكار باشد كه به شرط در ضمن عقد مانَد. البته اگر عيب و نقص عنوان نشود و توصيفى نيز به سلامت نشود و مرد در كاوش و تحقيق اهمال نمايد، خيار فسخ ندارد و بايد در صورت تصميم به جدايى، وى را طلاق دهد و در صورتى كه طلاق بعد از نزديكى واقع شود، بايد مهريهى كامل را پرداخت نمايد. عدم ذكر عيبهاى معتنابه با كاوش و سؤال كه حكايت از پنهانكارى و تظاهر عرفى به صحت در هنگام ازدواج مىكند، تدليس است و موجب خيار فسخ مىباشد. بنابراين زن و مرد حق برخوردارى از فسخ نكاح در صورت تدليس و عيوب تعيينشده و اخذ خسارت در تدليس دارند.
خط : با وجود بيمارى واگيردار و عنواننكردن آن قبل از عقد و حكايت قولى و عملى برخوردهاى قبل از عقد از سلامت ـ همانطور كه عرف ازدواج در جامعه اين نوع حكايت را داراست ـ خيار فسخ براى زن يا مرد باقى است و با فسخ عقد، بحث تمكين، نفقه و طلاق پيش نمىآيد، و اگر در صورت بيمارى مرد، زن عقد را فسخ نكرد، عقد تحقّق يافته است و تمكين زن واجب مىباشد؛ مگر آنكه در معرض بيمارى و ضرر جدى قرار گيرد كه ديگر تمكين لازم نيست و تمكيننكردن وى در اينصورت، نشوز نمىآورد و چنانچه در معرض ضرر جدى نباشد، ولى تمكين نكند، نفقهى زن بر مرد لازم نيست، و در هرصورت، طلاق با مرد است و در صورت راضىنبودن به طلاق، زن مىتواند طلاق را با مراجعه به حاكم شرع پىگير شود.
خط : اگر زن يا مرد بعد از عقد ازدواج بفهمد كه مرد يا زن داراى بيمارى برص يا جذام مىباشد، در صورتى كه برخورد مرد يا زن و فاميل قبل از عقد، همراه با تظاهر به صحت و سلامت مرد از نقص بيمارىهاى جذام، برص يا هر عيب ديگرى باشد، زن يا مرد حق فسخ دارد.
تفاوت ميان اينگونه عيوب و نواقص عمومى با عيوبى كه فسخآور است و بهطور خاص در شرع آمده، اين است كه عيوب خاص؛ خواه با شرط يا بدون شرطِ صحت و سلامت در عقد و خواه با تظاهر يا بدون تظاهرِ عرفىِ قبل از عقد به سلامت باشد، فسخآور است، ولى عيوب و نواقص عمومى، مانند جذام، برص و غش در صورت بروز، اگر در عقد، شرط صحت و سلامت بهطور قولى و عملى شده باشد يا تظاهرى عرفى قبل از عقد به سلامت باشد، فسخآور است؛ اما اگر چنين شرط يا تظاهرى نباشد، حق فسخ ندارد. پس فسخ در عيوب و نواقص عمومى، مشروط و مقيّد است، ولى در عيوب خاص، منصوص و مطلق مىباشد.
ناآگاهى به فورى بودن حق فسخ
خط : اگر مرد يا زن با پيشامد عيوب مجوز فسخ عقد نمىدانستند كه داراى حق فسخ مىباشند يا فورىبودن استفاده از اين حق را نمىدانستند، هرگاه آگاه شدند، مىتوانند عقد ازدواج را بىدرنگ و بدون تأخيرِ بىمورد فسخ كنند، وگرنه اين حق از آنان ساقط مىشود.
نابارورى زن
خط : عقيمبودن زن از آنجا كه بهطور نوعى از نواقص و عيبهاى پنهانى است و زن نيز ابتدا از آن بىخبر است، بعد از عقد، با آگاهى از آن، حق فسخ براى مرد نمىآورد و تنها مىتوان با طلاق، جدايى را محقق ساخت.
10
مديريت مرد بر زن
خط : حاكميّت محدود مرد در جهت مديريّت خانواده و تصميمهاى محيط خانوادگى، به خاطر آن است كه زن در تصميمگيرىهاى كلّى گرفتار عواطف و احساسات نگردد و تابع انديشهى سالم، درست، حزمانديشانه و دورنگر مرد باشد تا زندگى مسير درست منطقى و طبيعى خود را دنبال نمايد. تابعيّت زن نيز فقط در اين امور و تنها در جهت اجرايى است. در جهت قانونى، مرد هيچ حاكميّتى ندارد، بلكه هر دو تابع قانون خانواده مىباشند و در صورت تخلّف، هريك مورد مؤاخذه قرار مىگيرند. زن نيز در چنين مديريتى، ريحانهى مرد، عزيز خانه و صحنهساز و زمينهپرداز عواطف همسر و فرزندان، شكوفهى عشق و شهد شيرين زندگى است كه شالودهى طبيعت زندگى بر او استوار است و در مديريت مرد همواره مورد حمايت و محبّت كاملِ مرد قرار مىگيرد تا زندگى حركت موزون و سالم خود را داشته باشد، نه آنكه از سر ناآگاهى و با سوءمديريت خود، زن را آزار دهد يا گرفتار مشكلات و پريشانى سازد.
تبعيت محبانه
خط : آدمى بهطور فطرى هر كه را دوست داشته باشد، از او تبعيت ارادتمندانه دارد. اطاعت معقول زن از مرد در محيطى نقش مىبندد كه زن از مرد خود عشق و محبّت و صفا ببيند و نسبت به او رضايتمندى داشته باشد و مرد مستبد و زورگو نباشد. زن براى مديريت هوسهاى اقتضايى خود، از مردى كه مردانگى دارد، با مدار يكّهشناسى، تبعيت محبّانه مىكند.
خط : اگر زن، همسر همكفو و مناسب خود را بيابد و با او ازدواج نمايد، از او به حكم عشق و دوستى، اطاعتپذيرى محبّانه خواهد داشت و اين به نفع خود زن است؛ چرا كه همسرمدارى محبّانه و عاشقانه، او را يكّهشناس مىسازد و هوسهاى او را كنترل و مديريت مىكند.
ترك اطاعت زن از همسر مناسب در غير معصيت حقتعالى، با بالاترين مراحل گناه برابر است و پيدايش فحشا و منكرات و زمينههاى بسيارى از مفاسد، از همين جا ناشى مىشود. همهى اين عوامل، زمينهساز نابودى كامل زنى سالم است.
نمونههاى مهرورزى
خط : از موارد مهرورزى زن نسبت به همسرش اين است كه چراغ خانه را كه نماد حيات و نشاط زندگى است، بيفروزد و با هنر آشپزى خود، غذاى مطبوع و نيكو طبخ نمايد، هنگامى كه همسرش به خانه باز مىگردد، تا در خانه به استقبال او برود و چنانچه عذرى نداشته باشد، مانع از نزديكى او نگردد و چنانچه مرد، او را به سوى خود دعوت كند، با گوارايى خواستهاش را پاسخ دهد و هنگامى كه او را به امرى بخواند، رضايت او را جلب نمايد و جواب مخالف ندهد و در هيچ امرى با او مخالفت نورزد. در برابر، مرد نيز به همسر خود حتّى «افّ» نگويد تا زندگىِ مشترك پر از شور و عشق و مهر و محبّت و صفا و شيرينى و بر مدار مديريت باشد، نه محيط خشكِ فرماندهى و فرمانبرى و رياست.
قانون محبت
خط (كلان) : اخلاق و قانون محبت اقتضا دارد كه زن با همسر خود در امور شخصى خويش هماهنگ باشد و مقتضاى جوانمردى مرد نيز اين است كه مرد در اين مسايل دخالتى نكند و اختيار آن امور را به زن واسپارد؛ ولى زن را مورد تشويق قرار دهد كه به مرد بىاعتنا نبوده و براى استحكام زندگى مشترك خود، نظر مرد را در مسألهاى شخصى خواستار شده است! اگر عشق و محبت در ميان باشد، زن و مرد از يكديگر توقعى ندارند و در اين حكم كه بيرونرفتن زن از خانه بدون اذن همسر ممنوع است و زن در بيرونرفتن از منزل براى انجام شؤونى كه مربوط به حاكم شرع نمىگردد، لازم است از همسر اذن داشته باشد و نه اجازه؛ به اين معنا كه پيش از اقدام براى بيرونرفتن از منزل، رضايت همسر خود را جلب نموده باشد؛ نه آنكه بدون اذن قبلى از منزل بيرون رود و سپس از او رضايت بخواهد، مرد مديريت عقلانى و درست و فرهنگ همسرى و زناشويىِ سالم و دور از ظلم و تجاوز را در پيش مىگيرد و بالاتر از آن، جوانمردى و بزرگوارى مىنمايد، وگرنه اگر به ظلم و اختناق يا جهل و ناآگاهى و رعايتنكردن مصلحت همسر رو آورد، مديريت وى در اين خصوص نافذ نيست و زن مىتواند مصلحت حكيمانهى خويش را بدون كسب اذن از مرد انجام دهد.
مديريت خانوادهمحور
خط : پيروى زن از مديريت مرد در راستاى تحكيم خانواده و حفظ حيثيت زن و فرزندان و تأمين مصونيت و نيازهاى عاطفى و جسمى آنان مىباشد؛ بنابراين اگر مردى در پى تحقق اين هدف مهم نباشد، لزوم اطاعت ندارد.
موضوع ولايت همسر
خط : ولايت همسرى، اقتدارى است كه به منظور ادارهى درست امورِ مربوط به همسرى و زندگى مشترك به مرد در مصالح داده شده است. بنابراين چنانچه
مديريت مرد، انحرافى و مفسدهانگيز باشد، ولايت وى ساقط مىگردد. همچنين امورى كه دخالتى در زوجيت و همسرى ندارد، موضوع ولايت همسر نمىباشد. براى نمونه اگر زن داراى اطلاعاتى است كه دخالتى در شؤون همسرى و خانواده ندارد، همسر نمىتواند زن را مجبور به افشاى آنها نمايد و اين تجسس، حرام مىباشد. اگر همسر اطلاعاتى دارد كه كسى كه بيشتر محرم است، به آنها نامحرمتر است، بايد آنها را به شدت حفظ نمايد تا به پايههاى خانواده و شخصيت روانى اعضاى آنها آسيب وارد نشود و حريم هركسى محفوظ بماند.
مديريت مرد آلوده
خط : اگر مردْ آلوده به گناه است، ولى همسرش را به ترك همان گناه يا معصيتى ديگر امر مىكند، اطاعت زن از مرد واجب است؛ همچنين اطاعت از مرد گناهكار در امورى كه معصيت نيست، بلكه مربوط به زندگى است، واجب است؛ همانطور كه اگر مرد گناهكار و آلودهاى تثبيت موقعيت زندگى را دنبال مىكند، اطاعت از او در غير از موارد معصيت ضرورت دارد.
خط : اگر مردى زنش را به گناه و معصيت فرمان دهد، چه خود مرد اهل گناه باشد يا نباشد، اطاعت زن از مرد لازم و واجب نيست. زن در مواردى كه همسر، او را به معصيت امر مىكند، نبايد از مرد پيروى كند و شريك گناه او گردد.
خط : اگر مردى زن خود را به عريانى و نداشتن پوشش شرعى امر كند، زن نبايد اطاعت نمايد؛ اگرچه به طلاق و جدايى بينجامد و نافرمانى در اين جهت، نشوز نمىآورد، ولى اگر مرد، زن را به نوع خاصى از پوشش امر كند كه منافى با پوشش شرعى نمىباشد، اطاعت همسر واجب است.
خط (كلان) : ولايتِ همسرى، امرى مطلق و كلى نمىباشد و براى نمونه مرد نمىتواند همسر خود را از گزاردن نماز نهى كند و همسر در اينصورت نبايد امر به
معصيت را اطاعت كند، هرچند نافرمانى وى به طلاق منجر شود. اما مرد مىتواند از زن بخواهد نماز را در آخر وقت انجام دهد؛ زيرا تأخير نماز تا زمانى كه به قضاى آن منجر نشود، جايز است؛ در حالىكه اطاعتپذيرى از همسر، امرى واجب مىباشد. همچنين سرپيچى و مخالفت با اشتباهات بيّن يا معصيتهاى آشكار و مسلّم مرد، زن را ناشزه نمىگرداند.
نشوز و نافرمانى
خط : مخالفت امر مرد بهگونهاى كه سبب از بينرفتن حقى از همسر شود، نشوزآور است و نشوز منحصر به ترك نزديكى نيست.
تمكين
خط (كلان) : تمكين زن نسبت به مرد، امرى اجبارى و قانونى نيست و امرى نفسى و تابع علاقه و ميل همسر و احساس محبت وى مىباشد و قانون نمىتواند زن را الزام به تمكين كند، ولى زن را به آن و به تدارك مقدمات لازم براى آمادگى در اين امر توصيه مىكند و به وى خاطرنشان مىشود عدم تمكين مناسب و در حال آمادگى وى، معصيت الهى است.
تذكر خطا
خط : زن و مرد لازم است شخصيت، حرمت و آبروى يكديگر را بهخصوص در حضور ديگران و از همه مهمتر فرزندان حفظ كنند. با توجه به اهميت حفظ و بقاى خانواده و ارزش آن، مرد يا زن بر فرض ارتكاب خطا نبايد در خانه بهخصوص در موقعيت حضور فرزندان يكديگر را مؤاخذه يا در اين مورد نزاع كنند، زيرا در اين نزاع آشكار، اگر فرزندان و اهل خانه جانب مادر را ـ كه زن خانه است ـ بگيرند، مرد ـ كه همسر او و پدر اهل خانه است ـ از ارزش مىافتد، و اگر جانب پدر را بگيرند، براى مادر و زن خانه، وقار و اعتبارى نمىماند، و در هرصورت چنين برخوردى براى خانواده زيانبار مىباشد.
در صورت پيشامد خطا، بهتر است هريك از زن و مرد با موعظه يا بىمهرى، بهطورى كه از نظر تمام اهل خانه پنهان باشد، تذكر داده شوند. اين برخورد، زيانى را متوجّه خانواده نمىسازد و حرمت زن و مرد آسيب نمىبيند. به هر روى، برخوردهاى علنى كه از روى غضب، براى رفع خطاهاى زن و مرد خشونت مىسازد، خود خطاست و بهجاى رفع مشكل، مشكلى ديگر پيش مىآورد. محيط امن و آسايش خانواده لازم است همواره محفوظ بماند و بهخصوص فرزندان نبايد از جانب پدر يا مادر برخوردهاى نامناسبى كه امنيت خانواده را آسيب مىرساند، ببينند و مشكلات زن و مرد و آثار و عوارض آن نبايد به فرزندان برسد. البته خطاهاى فراوان و مكرّر كه نهايت آشكار مىشود، از هر طرفى كه باشد قابل اغماض نيست و چنين خطاهاى مستمر، حرمت و پايههاى خانوادهى فعلى را متزلزل مىسازد. زندگى خانوادگى لازم است با هماهنگى دو طرف پيش رود و اين مهم، بدون وحدت ـ كه از تابعيّت زن از مردِ صاحب شرايط و داراى آگاهى و سلامتِ كردارى بهخصوص خودنگهدار نسبت به ظلم و زورگويى، ناشى مىشود ـ محقق نمىگردد.
صبورى و سازگارى
خط (كلان) : زندگى مشترك يعنى توان سازش و گذشت و احترام دوسويه و رعايت حرمت و شخصيت يكديگر و داشتن خوى محبت و مهربانى. چنين نيست كه تفاهم و علاقه و مهر و محبّت يكسويى باشد. زن و مرد با تشكيل خانواده، لازم است در مشكلات پيشامد، صبور و شكيبا باشند و نسبت به هم با توجّه به ويژگىهاى طبيعى و فطرى خود تفاهم و گذشت و سازش دوجانبه داشته باشند تا عشقورزى و علاقه و مهر و محبّت آنان نسبت به يكديگر كمالآور باشد و زناشويى رنگ تقدّس گيرد.
قانون گذشت
خط : زن لازم است از بعضى خطاهاى جزيى مرد صرفنظر و گذشت نمايد؛ چراكه مرد با مشكلات اجتماعى و ناملايمات بيرون از منزل مواجه است و زن با تحمّل و گذشت برخى از مشكلات مرد، التيامبخش زخمهاى احتمالى خارج از خانه براى همسر خود مىگردد. او بايد بكوشد كه شخصيت مرد آسيب نبيند و بخشى از كمبودهاى بيرون از خانه، به وسيلهى وى در منزل جبران شود؛ بهخصوص كه تأديب مرد توسّط زن در محيط خانه صورتى طبيعى ندارد و خلاف نقش مديريت كلان مرد است و به آن خدشه وارد مىكند و اگر هم ممكن شود كه بهطور ناقص تحقّق يابد، محيط خانه را با حوادث شوم درگير مىسازد.
زن مىتواند در مقابل كارهاى نارواى مرد در خانه، حالات و برخوردهاى گوناگونى داشته باشد تا سبب توجّه مرد گرديده و او را به ترك ظلم وا دارد؛ چه اين حالات و برخوردها از دريچهى محبّت و شگردهاى زنانه باشد و يا به صورت بىمهرى ظاهرى. البته بروز اين حالتها بايد بهگونهاى باشد كه مشكل را شدّت ندهد و به رفع مشكل بينجامد. شگردهاى زنانه مىتواند مرد را از هر كارى باز دارد يا به هر كارى مشغول دارد، اما اين شگردها بايد از معصيت و گناه بهدور باشد.
طبيعت در اين زمينه بسيار ظريف، سالم و معصومانه عمل كرده است. طبيعت، همانطور كه به مرد اقتدار و توانمندى اعطا كرده، به زن نيز توان شگردهاى ظريف و ماهرانه بخشيده است. زن مىتواند با چنين توانمندى و اقتدار ظريفى ـ كه آميخته به هزاران ناز و كرشمه، غنج و دلال، عرضه و خودنمايى و حيلههاى معصومانه است ـ به راحتى بر اقتدار مرد چيره گردد. حال در صورت عدم موفـّقيـّت، اين مشكل شخصى زن است كه بهواسطهى عدم آگاهى يا ناتوانى، در مقابل مرد مغلوب شده است؛ همچنانكه بسيارى از مردان در برابر همين شگردهاى زنانه يا ضعف شخصى و عدم اقتدار و آگاهى لازم مردانه، دچار كاستى و كمبود مىشوند و ذليلانه در برابر هرگونه خواستهى زن تسليم مىشوند.
مديريت مناسب
خط (كلان) : پايدارى سلامت، زيبايى، نشاط و تندرستى زن در گرو برخوردهاى مناسب مرد مىباشد. مردى كه همسرش را آزار مىدهد و يا به او حرمت نمىگذارد يا تغذيهى او را با مواد داراى كيفيت فراهم نمىكند يا با خودخواهى، نيازهاى جنسى او را بهدرستى پاسخ نمىدهد و او را راضى و خشنود نمىسازد، موجبات دلسردى، شكستگى و پيرىِ زودرسِ او را فراهم مىسازد؛ اگرچه اين امر منحصر به برخورد مرد با زن نيست و برخورد زن با مرد نيز اينگونه است، ولى در جهت مرد نسبت به زن، آثار بيشتر و سريعترى دارد.
صفات بهترين مردان
خط : بهترين مردان كسانى هستند كه معقول و متعارف و داراى رفتارى منطقى و پسنديده باشند و در برابر خانوادهى خود خشن و متكبّر و پرخاشگر نباشند و نسبت به آنها مهربان بوده و خانوادهى خود را نوازش كنند و به آنها آزار نرسانند و به زن و فرزند خود ظلم و بىحرمتى نكنند.
خط : از صفات جوانمردان، توسعه و گشايش بر زن و فرزند و بخشندهبودن نسبت به اهل و عيال و دورى از بخل و امساك و سختگيرى مالى نسبت به خانواده است كه موجب وسعت و بركت عمر، صفاى باطن و آرامش خاطر مىگردد.
خط : از سعادت مرد اين است كه نزد زن و فرزندان خود شرمسار نگردد و به خوبى از عهدهى رسيدگى به آنان بر آيد و اين خود از مصاديق مديريت شايستهى مرد نسبت به اهل و عيالش مىباشد.
تنبيه
خط : خانواده، كانون عشق و محبت و دوستداشتن است و تنبيه مرد بنا بر ضرورت عقلى، هم نشانهى ضعف مرد در برابر قدرت نفوذ شگردها و دلبرىهاى زن در مرد و دلبردن از او و در تنگنا قراردادن وى با توان زيبايى، طنّازى و جاذبههاى زنانگى مىباشد و هم وسيله و راهكارى تربيتى براى دستهى اندكى از زنان با شرايط ويژه و دشوار است كه خطاهاى مكررِ غيرقابل اغماض و بسيار بد دارند و مراتبِ متعدّد تربيتى، مانند موعظه، نصيحت و كممهرى و جدايى موقت و غضبناكى براى آنان اثربخش نبوده است و آنان بر اشتباههاى عمومى و غيرحيثيتى خود با خيرهسرى اصرار مىورزند و مرد، حفظ و بقاى خانواده و سلامت و شادابى آن را از روى مهر و محبت و رأفت انسانى خود مىخواهد. در همين مورد نيز تنبيه بايد بهگونهاى باشد كه آسيبى به زن نرسد و موجب ضمان و پرداخت ديه نشود.
خط : قهر و تنبيه از سوى محبوب بسيار سخت و گران است؛ اگرچه كمّيتى اندك و ضعيف داشته باشد. تنبيه در صورتى مجاز و اثرگذار است كه رابطهى مهر و محبت و دلدادگى ميان زن و مرد زنده باشد، وگرنه ضرب و زور افراد وحشىصفت و به دور از مهر و محبّت، هيچگونه اثر تربيتى ندارد و اين تندخويىها مصداق تنبيه نمىباشد و قابل پىگرد و مجازات قانونى مىباشد. بنابراين تنبيه زنان شايستهاى كه خود با بهترين شيوه، زندگىِ زناشويى را اداره مىكنند و حتّى گاهى راه و روش آنان سبب تنبّه و آگاهى و رشد و ارتقاى فكرى و فرهنگى مرد نيز مىشود يا زنانى كه اگر خطايى مرتكب شوند، با نصيحت و موعظه، آگاه و متنبّه مىشوند، ممنوع و داراى مجازات مىباشد.
خط : موعظه و انذار بانو نبايد در نظرگاه فرزند باشد يا فرزند آن را بشنود و از آن اطلاع يابد. وعظ بايد شيرين، نرم و گوارا باشد.
خط : تنبيه به دورى و روىبرگرداندن و قهر از بانو ويژهى بستر و مقيد به آن است. اين تنبيه نبايد به رفتارهاى عادى و بيرون از بستر كشيده شود و بهخصوص فرزند و نيز فرد ديگرى نبايد از آن اطلاع يابد.
خط : اگر فرزند روىگردان پدر از مادر خود را ببيند، داراى اثر سوء تربيتى مىباشد و او را دچار گمراهى مىسازد. شخصيت مادر و بانو نبايد در ذهن كودك دچار كاستى و شكست گردد، وگرنه ريشههاى زندگى فرزند و بقاى سالم آن آسيب مىبيند و شكست و بىارزششدن مادر به بىارزششدن پدر و نهايت تحقير فرزند منجر مىشود.
خط (كلان) : تأديب همسر يا فرزند در حال عصبانيت كه همراه با احساسات منفى است و موجب زيادهروى در تنبيه مىباشد و غبطه و مصلحت آنان را لحاظ نمىكند، ذمه و عهدهى مرد را به ظلمى كه در حق آنان مىكند، مشغول مىسازد و آنان را در عالم حسابرسى و استيفاى حقوق، طلبكار مىگرداند.
11
پوشش سراسرى و باوقار
خط (كلان) : زن، انسانِ نوعىِ كامل است و بهطور طبيعى و در اصل آفرينش خود آزاد است و هيچكس نمىتواند آزادىهاى طبيعى زن و بهرهبردن زن از حقوق
كامل انسانىِ او را محدود نمايد. آزادىهاى طبيعى و مشروع زن مورد حمايت قانون مىباشد.
خط : آزادى زن به نفى آزادى وى نمىانجامد. بنابراين زن آزاد است، ولى اين آزادى، شؤون انسانى و ويژگىهاى طبيعى او را حفظ مىكند و داراى ملاك و معيار است تا انسانيت و تعين زنانهى وى پايدار بماند. رعايت آزادىهاى حقيقى زن، زمينهى بسيارى از كمالات و معنويّتها را براى زن فراهم مىسازد.
عقلىبودن پوشش
خط : اصل پوششِ طبيعى زن و مرد در حدّ معقول و مناسب، امرى عقلى و ضرورى است. پوشش، امرى عرفى است و هر انسانى، هم خود ضرورت آن را مىفهمد و هم مىيابد كه چگونه بايد پوشيده و باوقار باشد. هم زن و و هم مرد در پوشش عمومى كه همان پوشاندن عورت (پنهانداشت) است، مشتركند و در لزوم پوشاندن آن در برابر ديگران ـ اعم از اعضاى خانواده در خانه (غير از همسر) و در برابر آشنايان و افرادى كه به صورت غالبى و مباشرى در ديدرسند و در انظار عمومى و جامعه ـ تفاوتى نيست و داراى ملاكى مشترك مىباشد. عورت و پنهانداشت به چيزى گفته مىشود كه وضعيّت پنهانى دارد و پوشش آن ضرورى است و بايد پنهان باشد. پنهانداشتِ بدن زن، كرامت، متانت، مطلوبيّت و ارزش و حرمت زن را نمايان مىسازد، نه زشتبودن يا ناپسندداشتن وى را. تمامى اقوام و ملل، لزوم اصل پوشش پنهانداشت را پذيرفتهاند. كسى كه پوشش عمومى را رعايت نكند، به آلودگى اخلاقى و پردهدرىِ عفت عمومى و بىعارى مبتلاست. پوشش زنان همانند پوشش مردان، موجب حفظ سلامت جامعه و مانع ايجاد بسيارى از مفاسد در اجتماع مىشود؛ در حالىكه مبارزه با آن مفاسد، نيروى انسانى بسيار و هزينههاى كلانى را بر حكومت تحميل مىكند. با توجه به اين آثار، پوشش، از امور اعتبارى و فاقد اثر اجتماعى نيست؛ بلكه محتوا دارد و عفاف جامعه را تأمين مىكند. عرياننمايى و تظاهر به آن جرم است و مرتكب، به تناسب عمل خود و بازخورد اجتماعى آن، مجازات مىشود.
ارشادىبودن حكم پوشش
خط : عقل، تنها اصل پوشش را به عنوان امرى كلّى مىپذيرد و قدرت دخالت در جزئيات و خصوصيّات آن را ندارد و شرع نيز نسبت به اين اصل كلّى در جهت تأمين آسان عفاف و دورى از گناه حكم ارشادى دارد، نه تأسيسى. پس نه چادر، نه مانتو، نه كت و دامن و نه هيچ طرح ديگرى، الگو و طرح دينى بهطور خاص نيست. هيأت، شكل، نوع و رنگ خاصّ پوشش و نيز اينكه در برابر محارم است يا آشنايان و يا افراد بيگانه در جامعه، تحت تأثير جهات قومى و سنّتى و عرفى است و زن با حفظ تناسبها و وقار و متانت در اين جهت از آزادى عمل و اعمال سليقهى بسيار برخوردار است و آزادىهاى وى محدود نمىشود.
تفاوت پوشش زن و مرد
خط : زن، ويژگىهاى خاصّ خلقتى و طبيعى خود را دارد و از نظر روحى و جسمى در بعضى از شؤون با مرد داراى تفاوت طبيعى است. لباس و پوشش زن نيز در راستاى ديگر خصوصيّاتش متناسب با ويژگىهاى روانى و خلقتى او و متفاوت با مرد مىباشد و اين تفاوت، داراى ملاك است. تفاوت در پوشش را عقل، طبع، فطرت، دين و عقلاى هر قوم و ملّتى ـ از زنان و مردان ـ متناسب با فرهنگ جامعه مشخّص مىكنند. اين پوششِ معقول و موردِ پذيرش جامعه، نه منافاتى با فطرت، آزادى و موقعيّت فردى ـ اجتماعى زن دارد و نه مزاحمتى براى حضور سالم وى در جامعه ايجاد مىكند.
جاذبهى طبيعى زن
خط : زن داراى جاذبهى طبيعى است و مطلوب مرد مىباشد و همين جاذبهى طبيعى اقتضا مىكند زن شؤون فردى و اجتماعى خود را بدون افراط و تفريط رعايت كند؛ نه لجامگسيخته باشد تا زيبايى و جذابيت طبيعى خود را براى تخدير جامعه و افراد استفاده كند و نه تفريط و محدودسازى افراطى و مخالف با طبيعت خود داشته باشد، بلكه با حفظ تعادل، وقار طبيعى، تناسب لازم و كشش موزون و آزادى طبيعى خود را حفظ نمايد و جاذبه و مطلوبيت طبيعى خود را به عشق و مطلوبيت عفيف بكشاند.
تكليف عفاف
خط : زن براى حفظ عفاف و دورماندن از نگاههاى ناروا و ديگر مشكلات و مفاسدِ اجتماع، واجب نيست خانهنشين شود و در صحنهى فعاليـّتهاى اجتماعى، سياسى، مذهبى يا اقتصادى ظاهر نشود و نقش حسّاس خود را ايفا نكند، بلكه بايد تنها با اجراى تكليف عفافى بسيار ساده و آسانِ پوششِ داراى وقار و نجابت، از آشكارشدن مواضع زينت خود جلوگيرى كند تا بدينگونه زمينهى جلب توجّه نامحرمان و تجاوز افراد آلوده و بيمار را محدود كرده و حضور سالم و بدون افراط و تفريط خود را در شؤون اجتماعى خويش ايمن نمايد. عفت، متانت و پوشش از ضروريات زندگى زن و مرد و از لوازم معاشرت سالم آنهاست.
كميت سراسرى و كيفيت وقار پوشش
خط : در پوشش بايد دو امر مورد اهتمام قرار گيرد: يكى، پوشيدگى، كمّيت لباس، و پوشش سراسرى ظاهر اندام ـ نه حجم بدن ـ و ديگرى كيفيت و متانت و وقار طبيعى. بنابراين پوشش، در طرحهاى متنوع و با هر الگو يا رنگ و شكلى كه بهدور از هرگونه جلفى و سبكى باشد، براى زن كافى است. همچنين بر زن واجب نيست حجم بدن را بپوشاند و برجستگىهاى اندامش را از نگاه نامحرم دور بدارد؛ اگرچه تنگى يا چسبندگى پوشش نبايد به جلفى و دورى از وقار برسد و پوشيدن لباسهاى بسيار تنگ و چسبان كه تحريككننده مىباشد و لباسهاى زينتى و جلف كه فساد برانگيز است، حرام مىباشد. پوشش لازم است بهگونهاى باشد كه توجه ديگران را به صورت غيرعادى به خود جلب نكند و لباس شهرت و بدون وقار و نامتعارف نباشد.
خط : پوشش زن بايد بهگونهاى باشد كه صدق پوشش بر آن شود، بنابراين پوشش نبايد شفّاف و بهشكلى باشد كه پنهانىهاى بدن در آن ديده شود، بلكه در طرف ضخامت همينكه مانع از ديدن پوست شود، كافى است.
محدودسازى پوشش
خط (كلان) : پوشش گفتهشده در اين قوانين، در تقابل عريانى قرار مىگيرد و مراد از عريانى، رعايتنكردن پوشش يادشده است. بدن زن پيش از آنكه متعلق به او باشد، به خداى وى تعلق دارد و حريم جامعه و فضاى اجتماع نيز متعلق به همگان بهطور مشاعى مىباشد و جامعه مىتواند نحوهى حضور فرد در جامعه را محدود كند. بنابراين زن، نمىتواند با زيبايىهاى بدن خود، در جامعه و براى غير همسر خود جلوهگرى و خودنمايى نامتعارف و عشوهگرى و تظاهر به عريانى و دگرآزارى داشته باشد.
خط (كلان) : تنوع سليقهى جامعه در پوشش محترم دانسته مىشود و سلايق محدود نمىگردد. آزادى تنوع پوشش در جامعه و طبيعت متنوع انسانى رعايت مىگردد. استبداد و اجبار بر يكسانسازى پوشش، زمينهى ظاهرسازى و نفاق مىشود.
پوشش زن مؤمن
خط : پوشش خاص و سرتاسرى و تمامى بدن زن غير از چهره و دو كف دست تا مچ[5] كه وقار و متانت زن مؤمن را حفظ كند و مانع آزادى عمل او نباشد، اصل مسلّم دينى ـ اخلاقى و داراى پشتوانهى امر الهى و تفكّر معنوى و حمايتِ عفاف همگانى و نجابت و حياى ايرانى و بر پايهى ملاك عقلايى و مسؤوليت زنان مؤمن مىباشد.
خط : استثناى صورت و دستها تا مچ، از باب تخصّص است نه تخصيص. چنين نيست كه ايندو عضو بايد پوشيده مىشد، اما چون چارهاى از آشكارى آن نبوده و پوشاندن آن حرجى مىگشته، تخصيص خورده است، بلكه از باب خروج تخصصى، خداوند از همان ابتدا نمىخواسته است آن را پوشيده دارد. چنين جوازى در اصل طبيعت زن و مرد نهاده شده و بيان شارع، حكايت نداى طبيعت آدمى است، نه تأسيس حكم، تا حكم به جواز امتنانى از ناحيهى شارع باشد.
حق همسر
خط : لزوم پوشيدگى و وقار پوشش زن، افزون بر آنكه حقى اجتماعى و دينى است، حق براى همسر نيز مىباشد و اگر زنِ همسردارى بهدور از حريم شريعت و اجتماع، عريانى كند، حقّ همسر خود را نيز ناديده گرفته و به او و زندگى مشترك و حق خانواده خيانت كرده است.
خط : همسر بايد نسبت به همسر و نيز پدر نسبت به دختر خود غيرت داشته باشد و بانوى خانواده و نيز دختر خود را ناموس خويش و امانت الهى بداند و از حريمش حفاظت نمايد كه اين حفاظت و حراست، همان ديندارى و پاسدارى از پاكىها و عفت خانواده است.
حفاظت زن از نگاههاى مسموم
خط : مردان واقعى براى حفظ هويّت، شخصيّت، زيبايى و لطافت همسر خويش، بايد گذشته از آنكه در جهت بهجت و سرور، كامدهى و كاميابى اين چهرهى عشق و مستى بكوشند و او را با ارضاى جنسى، راضى نگاه دارند، از تعرّض و نگاههاى مسموم نيز جلوگيرى كرده و همچون باغبانى مهربان و نگهبانى غيور از او حراست كنند و اجازهى چيدن و بوييدن گل خود را به هركس و ناكس ندهند كه اين خصلت، فتوّت و جوانمردى را در مردان فعليّت مىبخشد و موجب صفا و نشاط زن و سلامت و سعادت جامعه مىگردد.
خط : بقاى زندگى آرام مرد، در گرو تنظيم برنامهى سالم زندگى براى زن است كه گاه با اندك اشتباه و انحرافى، اساس رفيع زندگى در هم ريخته مىشود.
آرامش پوشش
خط : پوشش مناسب زن در مسير حفظ آزادى وى مىباشد و زن پوشيده و عفيف، افزون بر آنكه قيد و بندهاى زنان بىبندوبار و عريانگرا و اسير در تمايلات نفسانى براى آرايش و خودآرايى ظاهر با ابزارهاى مصنوعى و اطفار ركيك را ندارد، در جامعه و محيط كار نيز داراى آرامش و امنيت مىباشد و پوشش، سبب حضور مطمئن و سالم و باوقار و داراى متانت زن در جامعه مىشود.
پوشش مناسب زن سبب حفظ هويت، رضايتخاطر و احساس امنيت از جنسيّت براى زن مىشود و او طراوت، تازگى، اهمّيت، عظمت، وقار، ارزشمندى و گوهر پايدار زيبايى را در خود احساس مىكند. بدينگونه هم حق جامعه در صيانت از فضاى عمومى و هم امنيت و عدم تجاوز به حقوق زن و استثمار او تأمين مىشود.
حرمت، كرامت و احترام زن
خط : زن همانند مرد داراى حريم عفاف مىباشد. پوشش عفيف و اصيل دينى زن و مرد، رعايت حرمت و احترام و غيرت سالم آنان است و محترمبودن آنها را مىرساند و بيان مىدارد زن با اين پوشش باوقار، هرجايى و بىبندوبار نيست. در جوامع امروز، پوشش ويژهى مردان و عفاف مردانه بيش از حرمت و حيثيّت زن حفظ مىشود و لازم است حرمت، حيثيت و كرامت اجتماعىِ پوششِ ويژهى زنان و عفاف زنانه نيز حفظ و صيانت گردد. عريانى زن، بىاعتنايى او به حرمت و ترنّم و متانت زنانه، اصول اخلاقى و تعهّدات دينى و بىغيرتى وى مىباشد.
حفظ حريمها و حرمتها
خط : حكمت اصلِ لزوم پوشش، تنها حفظ حريمها و حرمتهاست و چيزى نمىتواند ممنوعيت عقلى و ضرورى عريانى را مجاز گرداند. پوشش، زن را در هالهاى از ابهام قرار مىدهد و ناموزونىها، زشتىها و نواقص او را همچون مواضع زينت، خوبىها و زيبايى اندام او پنهان مىسازد و بدينگونه موقعيّت زن و حريم و حرمت و عفاف او را از ديدِ ديدههاى ناپاك و هوسباز محفوظ مىدارد. اين كارويژهى پوشش، منحصر به زن نيست تا گفته شود پنهانكارى تنها در مورد او پيش مىآيد و هرچه منع شود، كنجكاوى و حرص و آز و حسرت و حرص بيشتر و ابهام و سؤال و بررسى يا حيلهگرى و پنهانكارىهاى شگفت و فراوان را در پى دارد، بلكه هر انسانى اعم از زن و مرد، از آن بهرهمند است. اين خاصيت پوشش است كه در استتار هر خوبى يا كاستى مؤثّر است. همچنين حرص و حسرت آدمى، ريشهى درونى و نفسانى دارد و علت آن، نداشتن كاميابى معقول و مشروع از همسر قانونى و نقص و كمبود و عدم كنترل شؤون اخلاقى و هوسهاى نفسانى است و بايد با رفع مشكلاتِ روانى و باطنى انسان و ارضاى تمايلات و نيازهاى جنسى از راه قانونى و شرعى ازدواج و تشكيل خانواده، اين كاستىها مهار شود و غرايز لجامگسيخته را از طريق عفاف و پاكدامنى حاصل از ازدواج، مهار ساخت؛ نه آنكه به واسطهى مشكلات مردهاى ناسالم و بيمار، زنها مورد عريانى و تجاوز ديدههاى ناپاك واقع شوند كه اين كار خود زمينهساز بروز مشكلات روحى و روانى و آلودگىها و فسادهاى بسيارى مىشود. وانگهى چه لزومى دارد كه مردها در مورد زشتى و زيبايى يا كاستىهاى همهى زنان و پنهانداشت آنان آگاهى يا قضاوت داشته باشند؟
حريم و هنجارشكنى عريانى
خط : پوشش نامناسب و عريانى زن، نداشتن حريم را اعلان مىكند و شبكه و دامى براى شروع مزاحمت افراد سفيه، بيمار، منحرف و هوسبازىِ چشمهاى دريده مىشود و حضور وى در جامعه ناامن و بيمارگونه و همراه با هرج و مرجِ عمومى، بردگى، سبكمغزى و حرمان معنوى و اخلاقى و انحطاط اعتقادى و از دسترفتن سلامت دنيوى و سعادت اخروى و گذشت عمر در پوچى و بىهدفى مىباشد و حسرت يك نگاه پاك و كلامى عاشقانه و صادقانه را از طالب و عاشقى كه وفادارانه او را بخواهد و در تمام سختىها كنار او و حامى وى گردد، بر دل چنين زنى مىگذارد.
خط (كلان) : عريانى زن در درازمدّت سبب خستگى، افسردگى، دلزدگى و بىهويّتى زن و نارضايتى او از جنسيّت و تعين زنانهى خود مىشود و زن را به جايى مىرساند كه جنسيّت خود را مانعى بزرگ در مسير آرزوهاى خويش مىپندارد و او را به سرخوردگى، عقده، خشونت و مبارزهى منفى با جامعه و ديگران مىكشاند. زنهاى گرفتار به عريانى و آلودگى نمىتوانند غرور و افتخارى داشته باشند و خودخورى، خودكمبينى، انتحار و خودكشى در آنان فراوان است. بنابراين رعايت پوشش اجتماعى، منفعت و خير زن و جامعه را در پى دارد.
خط : زنان اگر پوشش و متانت لازم را نداشته و بدون قيد و بند در جامعه ظاهر شوند و حريم عفاف را رعايت ننمايند و عشوه و غمزه و ناز غيرمعمول و بيمارگونه در گفتار و رفتار خود و خودنمايى، حركات و اطفار ظريف و اظهار شور و شوق و طلب معاشرت از طريق پيكرنمايى با مردان داشته باشند، مردان آلوده را گرفتار جذابيتهاى ظاهر ساختگى و فريبندهى خود مىسازند و مرد، گامبهگام ابتدا با ديدنهاى بىمورد و چشمچرانى و سپس اختلاط گفتارى و لاسزدن و نهايت با فراهم شدن شرايط طغيان، به گناه و تجاوز غيرقابل كنترل و پيشگيرى مبتلا مىشود. مردان، اسير در جاذبههاى طبيعى و مصنوعى و شيفتهى زيبايىها و زينتهاى زنان مىباشند و عريانى و اختلاطهاى حرام زن و مرد، زمينهساز بسيارى از مفاسد مىگردد.
حق اظهار زيبايى
خط : انسان زيباست و زيبايى جمعى دارد، زن زيباست، زيبايى كمال است و حقّ اظهار آن براى زن محفوظ و امرى فطرى ـ طبيعى و از آثار حسن خلقت است. زن، پرىرويى زيباست و تاب مستورى ندارد و اظهار خودنمايى حقّ زن است، همانطور كه مرد حقّ اظهار كمالات خويش و شكوفايى تمايلات انسانى خود بهخصوص غزلسرايى دربارهى زيبايىهاى زن را دارد و نيز زيبايى، خوب و دوستداشتنى است و زيبا را بايد ديد، اما رعايت تناسبها، حيثيتها، مرزها، درستىها و عدالت و انصاف در هر آزادى شرط است و چنين نيست كه بتوان هر كمالى را در هر جا و به هرصورت بهگونهى لجامگسيخته و بىبندوبار و با هرزگى و لودگى و بدون رعايت تناسبها اظهار نمود، بلكه بايد شؤون انسانى، ويژگىهاى زمان و مكان و موقعيّت جامعه و افراد و مقبوليت عمومى و بهطور كلى تناسبها را در هر امرى رعايت كرد. زن، براى همسر خود مىتواند تمامى زيبايىها و شادابى خويش را اظهار نمايد و نيز در جامعه انگيزههاى خودنمايى را در پوشش مناسب، زيبا، معقول و متعارف داشته باشد، اما در حريم عفاف جامعه، مجاز به عرضهى زيبايىها و كمالات اندامى خويش بهگونهى عريانى نيست؛ چرا كه به حقِّ عفاف جامعه آسيب مىزند.
خط : زن، پديدهاى پرىروست كه تاب مستورى ندارد. زن، پديدهى مطلوبى است كه خداوندِ جمال و جميل، زيبايى خويش را در او به وديعت نهاده است؛ خدايى كه عالم و آدم را در آفرينش، مانند خود زيبا پديد آورده است. اوضاع طبيعى و نوع خلقت انسانى زن چنين ايجاب مىكند كه او اِلههى جمال و زيبايى باشد؛ پس نبايد اين اِلههى عشق و آينهى جمال و نماد زيبايى را از خواستههاى طبيعىاش در چارچوبى مشروع و قانونى كه مقبوليت عمومى داشته باشد، محروم ساخت.
محرميت عمومى
خط : زن در جامعهى پوششى، الههى عشق، ملكهى زندگى و سلطان دل و ملكهى قلب است و در اوج عزّت و سلامت، همپاى مرد، مسير حيات و كمال و ترقّى و كاميابى را طى مىكند و با حفظ پوشش شرعى مىتواند در ارتباطهاى عادى و زمينههاى عمومى و مراكز اجتماعى، روابط سالم و ارزشمند توأم با عفاف و كفاف با مردان بيگانه و نامحرم داشته باشد و در اين روابط سالم كه ولايت عمومى بر آن حاكم است، محرميّت عمومى و اجتماعى دارد؛ بهطورىكه در زمينهى رابطهى زن و مردِ مؤمن، مواردى مانند عيادت زن از مرد مومن، اگرچه نامحرم باشند، مستحسن است و حتّى دستدادن آنها با يكديگر بدون ملامسهى مباشرى (لمس مستقيم) و همراه پوشش (مانند دستكش) و بدون فشار كه فاقد لذت و خوشامد باشد، اشكال ندارد. در روابط اجتماعى زن و مرد، تنها ملامسهى ظاهر بدنِ آن دو بهطور مباشرى و به اصل اولى و نيز جلف و سبكسر بودن و تهييج و ايجاد برانگيختگى به حرام با ناز، كرشمه و غمزه و يا با سخنى معمولى، حرام و ممنوع است و تهييج و برانگيختن جنسىِ غيرهمسر با رفتار ناسالم براى ايجاد تباهى و فساد و بىعفتى حتى باعث حرامشدن سخنگفتن عادى زن و مرد نيز مىشود. وقتى سخن از رابطه و معاشرت مرد و زن به ميان مىآيد، بايد بر لزوم حريمى متناسب ميان آن دو كه در شرع تبيين شده است، تأكيد نمود و البته احكام معاشرت، چارچوبهايى را به ارتباط صوتى و كلامى داده است.
استفادهى نابهجا و فراوان
خط : زن همانگونه كه لطيف و زيباست، به اقتضاى لطافت خود بسيار حسّاس و كمتحمّل مىباشد و اگر با عريانى در معرض استفادهى بىمورد و ديد نابهجاى همگان قرار گيرد يا دچار حوادث شوم و غرضآلود اجتماعىِ افراد بيمار و مزاحمتهاى تحملناپذيرِ ناجوانمردان و هوسبازان و تجاوزهاى مكرر و روانسوز و شراكتهاى جنسى متعدد مورد هجوم و استفاده قرار گيرد، مانند گل، بهسرعت پژمرده شده و زيبايى، لطافت و ظرافت خود را در زمانى محدود از دست مىدهد و درگير زودپيرى مىشود.
خط : زن بايد همچون گل، زيبايىهاى خود را در لابهلاى گلبرگهاى عفاف و پوشش، محفوظ و شاداب نگه داشته و تنها به مردى كه زيبايى او را پرپر و حقيقتش را پژمرده نمىسازد، بلكه از او محافظت مىكند، ارايه نمايد. زن تنها در سايهى محبّت حقيقى يك مرد كه همان همسر محبوب و همسر جوانمرد دايمى وى است، مىتواند رشد و رونق و كاميابى و سيرابى داشته باشد و در جوار وصالش شور و شوق و عشق و مستى نمايد. در جامعهى پوششى، هم زن براى همسر خود همواره دلآرا، معشوقه و محبوب باقى مىماند و هم مرد در نگاه و ديدن به نوعى محدود مىشود تا نجابت و سلامت فرد و جامعه تأمين شود.
تكرارىشدن و دلزدگى
خط : پوشش متنوع، حفاظى مناسب بر زيبايىهاى زنان است تا آنها را هميشه زيبا و شاداب و تازه و داراى ارزش نشان دهد. اظهار زيبايىهاى زنانه بهطور ناشايست و عريانى مداوم و روزمره و ديدهشدنهاى فراوان و بىمورد، موجب تكرارىشدن، كهنگى، دلسردى، دلزدگى و ملالآورى يا دستكم بىرغبتى نسبت به آن و معمولى و عادى شدن زيبايىهاى زنانه و بىارزش گرديدن آن مىشود. زن در نگهدارندهى پوشش، زيبايى خود را در ذهن و ضمير مرد حفظ مىكند و بهطور مداوم مطلوب او باقى مىماند و هر دو از سرخوردگى و دلزدگى و بىوفايى بهدور مىمانند و بدينگونه پايههاى خانواده مستحكم، و بنيان زندگى پايدار مىماند.
محروميت از كاميابى
خط : پردهدرى و بىعفّتى، كام و ذايقهى فرد فاسد را ناقص و ناتوان مىسازد و از كاميابى حقيقى باز مىدارد و شور و شوق و عشق و علاقه نسبت به جنس ديگر و حتّى رغبت به اعمال زناشويى و كاميابى را بهشدت افول مىدهد و احساس لذّت روحى را مىگيرد؛ بهگونهاى كه بعضى از جنس مخالف، عشق و محبّت و ناز و غنجى نمىبينند و همپاى آن، به آلات و وسايل مكانيكى فاقد روح و دور از عشق و صفا پناه مىبرند يا به خشونت در اعمال جنسى عليه شريك جنسى خود يا به اشتراكگذاشتن شريكجنسى مبادرت مىورزند.
تفاوت حجاب و پوشش
خط : زنان عرب داراى حجاب (جِلباب و خِمار ـ كه همان چادر و روسرى عربى است) بودهاند، ولى اسلام آن حجاب را كه موها و سر و گردن و مواضع حسّاس گوش و بناگوش و سينه و پاها را نيمهعريان مىگذاشت، تأييد نكرد، بلكه بهجاى آن حجاب، «پوشش» خاص، معقول و متعارف را داراى الزام شرعى كرد. در قرآنكريم و فقه اسلامى دربارهى عفاف بانوان تنها كلمهى «ستر» و پوشش آمده و حتّى يك مورد نيز لفظ «حجاب» به عنوان تكليفى الزامى راجع به زنان به كار نرفته است.
خط : هر حجابى پوشش است، ولى هر پوششى حجاب نيست و نسبت ميان اين دو از نظر منطقى، عام و خاص مطلق است. اين دو عنوان، در آثار نيز تفاوت دارند. حجاب بار سنگينتر و مانع بيشترى را در واسطهبودن داراست و پوشش راحت و سبك است؛ زيرا معناى حجاب، نوعى پردهدارى و پردهداشتن بهطور انفصالى است، در حالىكه پوشش پرده نمىخواهد و مىتواند حالت متّصل و چسبيده به بدن داشته باشد و حجم بدن را نپوشاند. حجاب، عنوانى انفصالى
است و به اين معناست كه زن چيزى را بر خود بكشد؛ ولى در پوشش لازم نيست زن چيزى را بر خود بيندازد؛ بلكه مىتواند آن را بر تن داشته باشد. طبيعى است وقتى انسان چيزى به تن مىپوشد، راحتتر است تا آنكه چيزى بر خود بيندازد.
اينكه در آياتِ پوشش، موضوع «جِلباب»[6] و «خُمُر»[7] ذكر شده، به خاطر رسم و استفادهى اين دو وسيلهى پوششى در آن زمان و تأكيد بر اين معناست كه گوش، بناگوش، گردن و سينه نيز بايد پوشيده شود، وگرنه حسّاسيتى نسبت به دو مصداق پوششى رايج آن زمان و حجاب ندارد، بلكه بهدنبال تأمين مقصود خويش مىباشد كه همان عفاف و پاكى و حفظ حرمت و شؤون زن در زندگى متعارف جامعه با پوشش خاص و باوقار است؛ خواه اين هدف با جلباب و خُمُر فراهم گردد يا نوع ديگرى از پوشش، كه شرع نسبت به نوع آن حساسيت خاصى ندارد و تابع سلايق و زيستمحيط افراد و اقوام مىباشد. بنابراين زنان در استفاده از پوشش و گويشهاى بومى و اجراى آداب و سنّتهاى محلى در صورت عدم مغايرت با قوانين خانواده، داراى حق آزادى مىباشند.
پوشش بىآزار
خط : زن لازم است در پوششى متعارف، معقول و بىآزار در جامعه ظاهر شود. بىآزارى نيز با دورى از خودنمايى و جلفى است كه شكل مىگيرد. چنين پوششى در كنار طهارت و پاكى، تأمين عفاف مىكند. پوشش لازم است جلف و سبكسرانه و داراى رنگهاى محرّك و نامناسبى نباشد كه جلب توجّه ديگران به اندازهى نامتعارفى كند و نيز لازم است مفسدهآور نباشد و بهتر است ساده، آراسته، بىپيرايه، آزاد و كمزحمت براى نگهدارى باشد. عريانى و اظهار زيبايىهاى زنانه كه لازم است پوشيده و پنهان بماند، چنانچه فاقد متانت و به صورت جلف و سبكسرانه باشد، افزون بر آنكه سبب توجّه، اسارت و حسرت مردان سستنهاد و زمينهى گناه مىشود و به تضعيف بنيان خانواده مىانجامد، جرم مضاعف و داراى مجازات سنگينتر مىباشد.
پوشش؛ نمايانگر شخصيت
خط (كلان) : پوشش معقول، همواره معرّف شخصيت زن است و زنى كه پوشش متعارف و معقول جامعه را داراست، به اينكه عفيف، محترم و اخلاقى است، شناخته مىشود و زنى كه پوشش معقولى ندارد و جلف و سبكسر است، زنى بىعفاف و بى بندوبار دانسته مىشود كه حرمت و احترامى ندارد.
پوشش سبك سالمندان
خط : زنان سالمند مىتوانند بهطور معمول و غير محرّك و بدون قصد خودنمايى و جلب توجّه، تا حدّ معقولى از پوشش عمومى خود بكاهند.
پوشش نابالغ
خط : دختر نابالغ لازم نيست سر و موى خود را از ديد نامحرم بپوشاند و در اين زمينه تكليفى ندارد، اما رعايت شؤون اسلامى و تربيت درست و تمرينىِ فرزند، تكليفى شرعى بر عهدهى پدر و مادر است و پدر و مادر لازم است در تربيت كودكان به اخلاق اسلامى توجه ويژه داشته باشند.
پوشش در برابر بيگانه
خط : زن لازم نيست صورت و دستها را در برابر بيگانه و نامحرم بپوشاند.
پوشش در حضور محارم
خط : زن لازم نيست در برابر محارم خويش، بدن خود غير از ناحيهى شرمگاهى را بپوشاند؛ بهخصوص كه امور پنهانى اقتضاى تهييج و تحريك و ايجاد حساسيت دارد. دين با چنين نظر وسيعى مىخواهد محارمِ زن را با چشم و دلِ سير تربيت كند و بهطور عملى، سطح آگاهى و بينش پيروان خود را بالا ببرد تا از محدوديتها و ممنوعيتها بكاهد. خداوند اجازه داده است زن نزد فرزندان و محارم خويش چندان پوشيده نباشد تا چشم و گوش آنان باز، ديده و سير گردد و بهگونهاى آزاد تربيت شوند تا با ديدن صحنهاى در بيرون، عطشناك و منحرف نگردند. اگر كودك، دست و پاى مادر و خواهر يا پدر و برادر خويش را ديده باشد، در بزرگى، ديدن اين امور براى او طبيعى و عادى مىباشد و بهتر مىتواند از استمنا و خودارضايى مصون بماند. اگر مادر و خواهر يا خاله و عمه يا پدر و برادر و دايى و عمو و ديگر محارم بيش از آنچه كه شريعت تعيين كرده است، براى كودك پردهپوشى نداشته باشند و كودك ناز هر محرمى را در دامن آنان ببيند، در بيرون از خانه، به ناز كسى نيازمند نمىگردد؛ زيرا عقده و كمبودى ندارد كه چنين شود. كودكى كه در خانه محبت نبيند، با كوچكترين محبت بيرونى، منحرف مىشود و خيابانى مىگردد. ممنوعيت و محدوديتهاى بىحد و مرز و افراطى، به جاى امنيت و مصونيت، فساد و تخريب را در پى دارد؛ چرا كه از سويى: (إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَةٌ بِالسُّوءِ)[8] و از سوى ديگر: «الانسان حريص على ما منع»[9] ؛ هرچه حالت پنهانى يا منع از چيزى بيشتر گردد، آدمى بر دستيافتن به آن حريصتر مىشود و طمع بيشترى به آن مىيابد و انسان بر آنچه كه از آن بازداشته شود، حريص و به صورت مضاعف خواهان مىگردد و چنين پنهانكارىهايى، جنس مقابل را به حساسيت و تجسس وامىدارد. در تربيت فرزند نيز بايد اين اصل را مراعات نمود و بايد مراقب بود كه وى به جنسيت حساس و عقدهاى نشود؛ حساسيتى كه نوعى بيمارى است و از سوء تربيت فرد، حكايت دارد. ضرورت سالمسازى دل و واردنشدن هيچگونه عقده و حسرتى بر آن و پرهيز از عقدهها، حسرتها و كمبودها و فقدانها از اصول تربيتى اسلام مىباشد. اگر حسرت و فقدان و عقده از فرد برداشته نشود، ازدواج و تشكيل زندگى با بهترين پرىرويان نيز مانع از ارتكاب وى به گناه نمىشود.
پوشش در برابر پسران نابالغ
خط : زن لازم نيست خود را از پسران نابالغ و كودكانى كه توان جنسى ندارند، بپوشاند؛ خواه ناتوانان جنسى، مميّز و داراى توان شناخت و آگاهى باشند يا نباشند.
پوشش سطح و ظاهر بدن
خط : بر زن، تنها پوشاندن پوست و چشمانداز سطح بدن بهگونهى باوقار لازم است، اما لازم نيست حجم و برجستگىهاى اندام زن بهگونهاى پوشانده شود كه هيچ حكايتى از اندام او نداشته باشد. البته لباس بدننما، نازك و شيشهاى صدق پوشش ندارد و نيز پوشش نبايد لباس شهرت و پوشش جلف و مستهجن و دور از وقار باشد.
حجابهاى افراطى
خط : حجابهاى ناموزون و غيرمتعارفِ افراطى، زايد، نامطلوب، غيرمعقول و كيسهاى و خودپنهانسازىهاى بىمورد يا رياكارانه كه برآمده از تعصّبات خشك قومى و غيرتهاى جاهلانه يا جمود به ظاهر دينى است و با متانت زن سازگارى ندارد، در جامعه محدود مىشود. استفاده از برقع، روبنده، پوشيه و نقاب كه فسادآفرين است، نكوهيده مىباشد و در اماكن و مواردى كه نياز به شناسايى چهره مىباشد، ممنوع است. حجابهاى غيرلازم و بيش از اندازه، چنين نيست كه براى زن عفاف و پاكى بياورد، بلكه مزاحم حضور سالم او در جامعه نيز مىباشد.
چادر مناسب
خط : چادر، اگر جلوباز باشد، پوشش سهل و آسانى نيست، بلكه تنها حجابى سليقهاى ـ قومى است و به عنوان پوشش رسمى بانوان ايرانى ترويج نمىشود. اين نوع چادر به سبب باد يا لغزش كنار مىرود و زير چادر نمايان مىگردد و خود موجب بدحجابى مىشود. چادر اگر با دكمه يا زيپ، جلوبسته و آستيندار باشد، پوشش مناسبى است. همچنين در جهت كيفيت و شكل نيز هر رنگ و طرحى آزاد است؛ به شرط آنكه جلف و سبك و از رنگهاى محرّك و فسادآور نباشد؛ پس لازم نيست چادر بهطور حتم رنگ قابض سياه را داشته باشد، بلكه از رنگهاى گوناگون ديگر نيز مىتوان استفاده كرد؛ اگرچه رنگ سياه متانت را بيشتر مىرساند.
لباس ورزشى
خط : پوشيدن لباسهاى ورزشى كه مخصوص ورزشگاه است، حتى در پارك و مانند آن، اگر به صورت عادى و بهدور از تحريك و با حفظ موازين شرعى و رعايت تناسب باشد، اشكال ندارد.
خط : پوشش حرير براى زن، خواه در نماز باشد يا غيرنماز، اشكال ندارد.
جواز كلاهگيس و گريم زنانه
خط : چنانچه موضوع يا قالب موضوع حاكم بر فيلمى اقتضا كند كه بازيگران زن (مسلمان يا غيرمسلمان) پوشش كامل مو يا پوشش آن را رعايت نكنند، چنانچه ساخت اينگونه فيلمها محرّك افراد جامعه بر قالبهاى مزبور نباشد، بلكه باعث انزوا و دورى افكار جامعه از قالب موجود در فيلم شود، با استفاده از گريم و
كلاهگيس و آگاهسازى افراد پيش از نشاندادن فيلم، اشكال ندارد؛ البته در حين ساخت فيلم، اگر رعايت پوشش و شؤون اسلامى ميان عوامل ساخت فيلم رعايت نگردد، خود معصيت شخصى بهشمار مىآيد.
خط : استفادهى زن از كلاهگيسهاى معمول و بسندهنمودن به آن براى پوشاندن موى سر و اطراف آن، اگر سبب فساد و اشاعهى آن نباشد و بهخصوص با رعايت تناسب مكانى و زمانى و موقعيتى، جايز است؛ اگرچه كلاهگيس براى زن نوعى زينت حساب شود، ولى زينت غليظ زن بايد از نامحرم پوشيده باشد.
خط : پس از جداشدن مو از سر زن يا ساخت كلاهگيس با آن، نگاه و دستكشيدن مرد بيگانه به آن و خريد و فروش و سرگذاشتن زن ديگر، اشكال ندارد.
خط : پوشيدن لباس زن و آرايش و حركات زنانه توسط مرد براى بازيگرى كه بيننده مىداند پوشش يادشده براى بازيگرى است، اشكال ندارد.
مجازات سنگين ترويج عريانى
خط (كلان) : اگر كسى به حسب اميال نفسانى يا افكار الحادى يا مزدورى بيگانگان، بحث ايدئولوژيك و عقيدتى پوشش و احكام عقلى و معنويت پشتوانهى آن و عفاف جامعه و فرهنگ و سنّت معقول مردم در پوشش و ديگر احكام خانواده را كه برخاسته از سنّتهاى الهى و نواميس دينى است و آراستگى و حياى زن ايرانى را به استهزا و چالش اجتماعى بگيرد و دختران و زنان را به بىبندوبارى و عريانى تحريك كند و به تخريب عواطف خانوادهها بپردازد، به جرم هتك حيثيت جامعه و تلاش براى تغيير قوانين ثابت نظام و ايجاد فساد سيستميك و عمومى در جامعه مجازات مىگردد.
مسؤوليت سرپرست خانواده
خط : نظارت و مواظبت بر حدود پوشش و كميت سراسرى و كيفيت وقار و نجابت آن بر عهدهى سرپرست خانواده مىباشد و در صورت پيشامد ناهنجارى، سرپرست فرد هنجارشكن نسبت به آن پرسش و مؤاخذه مىشود و همانند جريمههاى تخلفات رانندگى، به خانواده اطلاعرسانى مىشود.
آزادى پوشش موى سر
خط : زنان غيرمسلمان يا زنانى كه به ميل و ارادهى خود موهاى سر خويش يا ساق پاها را نمىپوشانند و به همين دليل نگاه به مو و پاى آنان مصداق تجاوز نيست، در جامعه محدود و مجبور به پوشش نمىشوند. كسى مجاز به تذكر و تعدى به اين زنان و محدودسازى آزادى جامعه نمىباشد؛ همانطور كه تعرض به زنان داراى پوشش و محدودساختن آزادى آنان جرم مىباشد. جرم عريانى با توجه به اين خط قانونى تعريف مىشود. پوشش، حرمتى است كه دين و قانون براى زن قايل است و كسى كه براى خود احترام و آبرو به پوشش قائل نيست و پوشش سر و پا تا زانو را رعايت نمىكند، به پوشيدن اين مواضع الزام و اجبار نمىگردد. نگاه عادى به چنين كسى كه نداشتن پوشش را بىشخصيتى و بىحيايى نمىداند و خرد فهم پوشش و فلسفهى آن در كالبد بشرى او نيست و به استضعاف يا عناد مبتلاست، اشكال ندارد.
خط : اندازهى پوشش امرى عقلايى و موضوعى تغيييرپذير است و چنين نيست كه موضوع آن از صدر اسلام تا دورههاى متفاوت بعدى يكسان باشد. بعضى از تغييرات اين موضوع عرفى و عقلايى در برخى دورهها هتك ارزشهاى جامعه و حرمت عمومى و بىاحترامى به زن نمىباشد و براى جامعه امرى عادى و از مقبولات عرفى است و عرف و عقلا پوشش معقول و معتبر را چنين قلمداد مىكنند. تشخيص هتك و عدم هتك پوشش با عرف و تابع برداشتهاى زمانى و مكانى و مقتضيات تغييرپذير و داراى ملاك است.
12
نگاه
خط : زن، زيباست و ظهور جمال حضرت حقتعالى مىباشد و تاب مستورى ندارد، و جلوهگرى و خودنمايى خود را لازم است در ظرف خاصّ طالب خود ـ كه همسر اوست ـ با تمام قوّت و همّت تحقّق بخشد. زن لازم است براى همسر خود عرضه و خودنمايى، ناز و جلوهگرى، غمزه و غنج و دلال و عشوهگرى داشته باشد. آن چشم از مرد و اين چهره از زن، همانطور كه اين چشمِ عطشناك از زن و آن چهرهى مقتدر و با هيبت از مرد مىباشد و اين زن و مرد، هر دو، بايد با ديده، اين ديدن و ديدهشدن را موزون و متناوب و مليح و گوارا محقّق ساخته و از ديدن و ديدهشدن، ديدگان خود را لبريز كنند و دل را بىآن كه منعى در كار باشد، غرق وصال و وصول سازند.
تجاوز و حرمتشكنى نگاه آلوده
خط : دوستداشتن زن و زيبايى او حقّ طبيعى همسر است؛ همانطور كه اقتدار مرد، موهبتى الهى و حقّى طبيعى براى زن اوست و اين دو خصلت برجسته
سبب انس و الفت ميان زن و همسر در زندگى مشترك مىگردد. از نظر اخلاقى و حقوقى، كسى اجازهى تجاوز به حريم ديگرى را ندارد و در اين جهت تفاوتى ميان زن و مرد نيست. همچنانكه نگاه آلودهى مردى به زنى نارواست، نگاه ناپاك زنى به مردى نيز روا نيست. نگاه به نامحرم ـ زن باشد يا مرد ـ به قصد لذّت و كاميابى، تجاوز به حريم ديگرى و ناديدهگرفتن حقوق آنان و بىعارى است.
بيمارى نگاه آلوده
خط : نگاه ناسالم و مسموم و چشمچرانى، امرى غيرطبيعى، بيمارى نفسانى و نوعى ساديسم و تجاوز آشكار است. چشمچرانى همانند خودنمايى و عريانىِ بىمورد و نابهجا، اساس طبيعى ندارد و زمينهساز شيفتگىهاى گناهآلود و فساد و فحشا مىشود و ممنوع است.
نگاههاى هوسساز
خط : چشمهاى زن بيشترين نقش را براى دلبستن هوسآلود وى بازى مىكند و وى لازم است مواظب پاكى نگاههاى خود باشد. زنى كه نگاه و حركتى فريبنده را از مردى آلوده و ناپاك ديده، نيازمند توجه سالم است؛ وگرنه به آن آلودگى دل مىدهد و به تعقيب وى مىرود. زن، اگر مردى مرد داشته باشد و كمالات علمى، معنوى، اخلاقى و قدرتىِ مرد خود را ببيند، به غير از همسر خود به كسى دل نمىسپارد و انديشهى همآغوشى با كسى را به ذهن نمىآورد و زن، يكّهشناس مىشود. چنين زنى در ميان انبوه مردان نيز مردى را به شمار نمىآورد. مردى كه نمىتواند نيازهاى جنسى و عاطفى همسر خود را برآورده سازد، بايد او را طلاق گويد و حسرت مردى مرد را بر جان او نگذارد. البته زن نيز بايد از خلوتهاى بىمورد و بيش از حدِ معمول، پرهيز كند و در پى چنين ملاقاتهاى خصوصى با مردى نباشد؛ چرا كه كششهاى آلودهى باطنىِ افراد خبيث در خلوتهاى بىمورد، زن را به آلودگى مىكشاند. معاشرتهاى فاميلى و محارم نيز بايد در حدود شرعى باشد؛ نه به صورت خشك و بىروح و نه بهگونهى آزاد و در شكلى بىبندوبار، كه هر دو صورت گفتهشده، زيانبار است. رفت و آمدهاى خشك، روحِ خيانتكارى و پنهانسازى را در زن رشد مىدهد و معاشرتهاى آزاد، فساد را عادى مىگرداند. به هر روى، دو اصل «آزادمنشى» و «تقوا»، از مهمترين اصول حاكم بر روابط اجتماعى است.
نگاه رابطهساز
خط : هنگامى كه زن و مردى يكديگر را مىبينند، در همان نظر و برخورد نخست، حالت باطنى آنها پيش از برخورد ظاهرى منعكس مىشود و آنان باطن يكديگر را مىيابند كه تا كجا و چگونه به هم فكر مىكنند! اين امر، نخست بهطور پنهانى و گاه ناخودآگاه انجام مىشود و به مرور زمان و بر اثر كثرت برخورد، خود را ظاهر مىسازد. اين امر فقط منحصر به روابط زن و مرد نيست؛ بلكه هر نگاهى ميان دو دوست چنين حالتى را ايجاد مىنمايد و آن دو را به هم نزديكتر يا از هم دورتر مىسازد.
برخوردهاى نخست و ديدار اول، در دوستىها و دشمنىها بسيار مهم است. افراد عاقل و هوشيار از همين برخوردهاى ابتدايى است كه دوست و دشمن خود را مىشناسند. اين كششها و كوششها طبيعى است و در اثر كنترل و مراقبت، فراموش مىگردد؛ ولى اگر در اين برخوردها افراط شود و كنترل صورت نگيرد، به روابط ناسالم مىانجامد.
بسيار اتفاق افتاده است كه دو دوست و يا دو زن و مرد جوان، قربانى نگاههاى ابتدايى گشتهاند و در ورطهى هلاكت و فساد قرار گرفتهاند؛ بدون آنكه چنين وضعى را پيشبينى كرده باشند يا بخواهند در چنين دامى قرار گيرند. چشمها مؤثرترين عامل در ايجاد فساد و كشش مرد و زن به گناه است و بهترين نقش را در چنين كششهايى بازى مىكند. البته زيبايىها، محبتها، فضايل و برجستگىهاى فردى نيز در اين امر نقش عمده را دارد.
خط : وجوب پوشش، امرى غير از حرمت نظر مىباشد؛ زيرا ممكن است در موردى پوشش واجب نباشد، ولى نگاه و نظر حرام باشد؛ مثل آن كه مردى از روى لذّت به صورت زنى نگاه كند، بىآنكه زن متوجّه باشد. در اين حال، پوشش صورت بر زن واجب نيست، ولى نظر و نگاه مرد حرام است.
صدق دل و صفاى نگاه
خط : چشم براى ديدن است و هر چهره و صورتى، ديدنى است. تنها نوع ديدن، مقدار آن و نيّت و برداشت افراد متفاوت است. در روابط اجتماعى زن و مرد بيگانه، صدق دل و صفاى نگاه و سلامت نفس و نيّت پاك براى ايجاد ارتباط و انجام كارها ضرورى است، و اين نگاه بايد از هواهاى نفسانى و زمينههاى گناهآلود كه بركت را از زندگى مىبرد، دور باشد، چنانكه احتياط و پرهيز و وقار و متانت در اينگونه روابط، شايستهى مؤمنان و جامعهى دينمدار است. بنابراين اگر ديدن به حدّ شرعى و يا در ظرف ضرورت بوده و سلامت نفس و نيّت پاك در ميان باشد، مشكلى در ديدن نيست. در مقابل، اگر نيّت پاك و سلامت نفس در كار نباشد، هر ديدنى، آلودگى به بار مىآورد.
خط : نگاه از سر صدق و صفا و سلامت به زيبارويان هرچند با پيشامد حالت اعجاب و تحسين باشد، اشكال ندارد؛ اگرچه بايد از گناه پرهيز كامل داشت و از هواهاى نفسانى غفلت نكرد و احتياط را شايسته دانست. بنابراين زن و مرد مىتوانند در محيط اجتماعى و زمينههاى شغلى كه ارتباط و همراهى آنان يك ضرورت است، بدون قصد ناشايست و بهطور عادى با يكديگر ارتباط سالم و قهرى داشته باشند و جداسازى زنان از مردان، همچون اختلاط و بىبندوبارى آنان، اساس صحيح علمى و دينى ندارد. در اين روابط بايد مواظب بود آلودگى، تحريك، شهوت و توهّمات نفسانى پيش نيايد و به صدق دل و پرهيز از گناه توجّه كامل داشت.
نگاهدرمانى
خط : همانطور كه آدمى نيازمند غذاست، چشمهاى انسان نيز غذاى خود را مىخورند و همانطور كه غذاى مناسب و نامناسب وجود دارد، چشمان آدمى نيز از چنين موقعيّتى دور نيست. زيبايى، برخى از بيمارىها و مشكلات نفسانى و مزاجى را برطرف مىسازد؛ همانطور كه غذاى فاسد مسموميت و بيمارى را در افراد تشديد مىكند. زن و مرد بايد در انتخاب غذاى چشم چون خوراكىهاى معدوى زمينههاى مناسب را مراعات كنند.
نگاه مجاز
خط (كلان) : نگاه به موى سر و اندام عريان زنهايى كه اگر به پوشاندن مو و بدن خود فرمان يابند، نسبت به آن اهميّتى نمىدهند و اعتنا نمىكنند و بىباك در پوشش هستند و نجابت ندارند؛ همچنين نگاه به مو و بدن زنان ديوانه و سفيه و ساده يا كسانى كه شرايط سخت يا عافيت زندگى، آنان را از حال و هواى رعايت پوشش انداخته است، بدون قصد تلذّذ و شهوت و ترس افتادن در حرام بىاشكال است. در اين حكم، ميان زنهاى كافر و مسلمان و ميانِ دست و صورت و ديگر جاهاى بدن كه بهطور معمول آنها را نمىپوشانند، تفاوتى نيست.
نگاه به كافر
خط : نگاه به اندام و موى زنان كافر اگر همراه تحريك شهوت و قصد لذّت و هواى نفس نباشد، اشكال ندارد. كفّار حريمى ندارند تا حرمتى داشته باشند.
بخشش به ديده
خط : زن، اين زيباى عالم و آدم، ناخودآگاه يا آگاهانه و با حسّ و انگيزهاى مرموز، زيبايى خود را در اختيار هركس و ديدگاه هر نگاه نمىنهد و تلاش دارد از هر اظهارى دريغ كرده و به هر ديدنى بخل ورزد و خود را در تيررس هر ديدهاى ننشاند، و اظهارش پنهانسازى و پنهانسازىاش اظهار است؛ اما گاه مىشود كه ناگاه در پى همهى اظهار و بذل و بخششِ تمام بههركسى برمىآيد.
رفع مزاحمت
خط : در صورتى كه زن مىداند مرد نامحرم به قصد لذّت به چهره و دست او نگاه مىكند، چنانچه وى بتواند، لازم است از خود رفع مزاحمت كند و در غير اينصورت، بايد به هر مقدار كه ممكن است چهره و دست را بپوشاند. بهعكس، بر مرد لازم نيست سر يا صورت خود را از زن نامحرم بپوشاند؛ هرچند نامحرم به عمد به وى نگاه كند.
شركت زن در ورزشگاه
خط : شركت زنان در ورزشگاهها به منظور تماشاى مسابقات مردان، اگر به صورت قانونمند و بهدور از عوارض جانبى مانند هتك حرمت زنان و مزاحمت انجام پذيرد، مجاز است.
ورزشهاى زنان
خط : زنان مىتوانند همچون مردان در عرصههاى ورزشى مختلف به رقابت بپردازند و در صورت پوشش مناسب، انجام هر ورزشى ـ كمتحرك باشد يا پرتحرك ـ مجاز مىباشد.
برخورد عادى زن
خط : برخورد زن همراه چهرهى خندان يا متبسّم و صحبتكردن با مردان نامحرم، اگر به گونهى ركيك و سبكسرانه (جلف) نباشد و به صورت عادى و همراه وقار و متانت و رعايت تناسب و بهدور از تحريك و مفسده باشد، اشكال ندارد.
نگاه به گريم
خط : نگاه به بدن زنِ آشنا و نامحرم در غير مواضع استثناشده جايز نيست، مگر در صورتى كه گريم شده باشد كه بدون التذاذ اشكال ندارد. حرمت اين نگاه منحصر به ريبه و التذاذ و نيز زنده نبودن نيست، بلكه شامل تصوير وى نيز مىشود و مراد از شناخت نيز تنها دانستن اسم و رؤيت وى از رسانهها و نشريات و شبكههاى تلويزيونى يا بهگونهى مجازى نيست، بلكه شناخت حضورى و رؤيت مباشرى است؛ خواه به واسطهى خود شخص يا با معرفى بستگان وى باشد ـ مثل آنكه در مورد زنى حاضر كه قابل رؤيت است، گفته شود: وى خواهر فلان شخص است ـ و حكمت حرمت نگاه، تنها ريبه نيست، بلكه عدم هتك حرمت زن مسلمان نيز در بين مىباشد.
13
اشتغال و حضور اجتماعى زن
خط (كلان) : زن، به حسب طبيعت خود انسانى خانگى اجتماعى است و شغل او و خروجش از خانه بايد به عنوان شغل دوم وى و بهطور پارهوقت باشد تا هم كارهايى كه در اجتماع مربوط به اوست، بر زمين نماند و هم زندگى خانوادگى وى كه كارويژهى نخست وى هست، در مخاطره قرار نگيرد، بنابراين استخدام تماموقت زنان جرم مىباشد. همچنين اينكه مرد انسانى اجتماعى و سپس خانگى بودن شغل دوم اوست به اين معنا نيست كه زندگى خانوادگى براى مرد اصل نباشد، بلكه كار و شغل بيرون خانه فرع بر زندگى خانوادگى و در مسير حفظ سلامت آن مىباشد و كار اجتماعى مرد لازم است به عشق همسر خود و در راستاى صيانت از خانواده باشد، نه آنكه كانون خانواده را آسيب برساند و خانواده را فداى كسب درآمد كند. درست است كه ممكن است انواع مشكلات دامان مرد را گرفته باشد، اما هيچيك از اين مشكلات عذر و بهانهى موجهى نيست براى آنكه نسبت به زندگى خانوادگى خود اهمال و غفلت يا بىتوجهى داشته باشد.
اشتغال؛ شرط ضمن عقد
خط : اگر زن در هنگام عقد ازدواج شرط كرده باشد كه وى بايد كار كند و شاغل باشد، مرد نمىتواند منعى داشته باشد، ولى اگر چنين شرطى نشده باشد و زن و مرد براى اشتغال يا نوع اشتغال زن در بيرون از خانه توافق نداشته باشند، مرد مىتواند زن را از شغل و كار بيرون از منزل باز دارد؛ زيرا مسؤوليت كلّى زندگى و مديريت آن بر عهدهى مرد است و زن بايد در اين زمينه از مرد اطاعت داشته باشد.
ممنوعيت مطالبهى درآمد زن
خط : مرد تنها مىتواند زن را از كار منع كند، ولى نمىتواند در ازاى كار بيرون از خانهى زن، مقدارى از درآمد او را براى خود يا خانواده مطالبه كند و مبادلهاى با اين حق انجام دهد.
خط :مرد نمىتواند از زن درخواست بخشى از حقوق و درآمد وى را كند تا كسى را مسؤول انجام كارهاى خانه نمايد و پذيرش اين شرط براى زنى كه مىخواهد اشتغال بيرونى داشته باشد، الزامى نيست؛ چرا كه ادارهى كلّى زندگى بر عهدهى مرد است؛ اگرچه مرد مىتواند با عدم قبول زن، وى را از كار بيرون خانه منع كند.
مديريت زن در خانه
خط : در روابط زن و مرد، مديريت خانواده با مرد است. درست است مرد حاكم خانواده و صاحب ولايت زوجيت است، اما ولايت و حاكميت وى منافاتى با مديريت زن در خانواده ندارد. مرد، روحيهاى نخست اجتماعى و سپس خانگى دارد و شؤون اجتماعى وى بر نقشهاى خانگى او غلبه دارد و به عكس، زن طبيعتى نخست خانگى و سپس اجتماعى دارد. بنابراين مديريت درست مرد به اين است كه هم به همسر خود استقلال و آزادى عمل در مديريت داخلى خانه بهخصوص در زمينهى تربيت فرزند بدهد و سلايق و علايق او را بهگونهى منطقى و عاقلانه محترم بدارد و هم او را بهطور كلى از اجتماع دور ندارد و نقش اجتماعى او را بهگونهاى كه به شأن نخست وى لطمه نزند، محفوظ بدارد و حضور اجتماعىِ وى متناسب با جنسيت و لطافت و صفاى ملكوتى او باشد و عفّت و پاكى و نيز پوشش شرعى او را تضمين نمايد و درگير خشونت و زمختى ننمايد و همچنين زن كه بسيار پيچيده عمل مىكند و كتمان دارد، هم در شؤون اجتماعى مرد دخالت نداشته باشد و سلايق و علايق او را در حيطهى تخصصى كه دارد، منظور بدارد و هم او را بهطور كلى از منزل بهويژه در امور كلان دور نسازد تا شأن ولايت و مديريت مرد كه با اقتدار مرد و وحدتبخشى وى ممكن مىشود و ضامنِ دورانديشى و درايت خانواده است، حفظ گردد. هرگونه انحراف از اين خط، هرچند به نام برابرى باشد، به ظلم به زن و مرد و بىعدالتى مىانجامد و به زندگى زن كه كانونِ شورِ همدلى و لطف حيات است، آسيب وارد مىآورد.
ممنوعيت خانهنشاندن نابهجاى زن
خط : خانهنشينى اولى زن نبايد به محروميّت و مظلوميت وى بينجامد و خانهنشاندنهاى نابهجا و افراطى و ظالمانه، برآمده از عاملهاى جهل و نادانى و استعمار و استثمار و امرى مردود است؛ همانطور كه نقش اجتماعى و ثانوى زن نبايد سبب شود سمتهاى خانگى وى ناديده گرفته شده و به آن اهمّيت داده نشود يا از آن آسيب ببيند و نبايد خانه و خانواده كه ركن بنيادى جامعه است، براى حضور اجتماعى زن به نابودى كشيده شود.
امنيت نسبى جامعه
خط (كلان) : به دليل حتمىبودن وجود بزهكارانى جنايتكار و نيز افراد بيمار، فرهنگ عمومىِ هيچ جامعهاى نمىتواند امنيتى را كه ميان افراد خانه و خانواده
است در خود تأمين كند، براى همين نمىتوان جامعه را همچون محيط يك خانه، امن بهحساب آورد و روابط اجتماعى زن و مرد را در آن، همسان برخوردهاى خانوادگى و فاميلى، براى حضور همسر و فرزندان در جامعه قايل شد و مرد و سرپرست و مدير مقتدر خانواده لازم است رعايت احتياط ايمنى خانوادهى خود را بنمايد تا گرفتار آسيبهاى غيرقابل جبران نگردد.
دورى از آلودهسازى جامعه
خط : زن هنگامى مىتواند نقش حسّاس اجتماعى خود را باز يابد كه افزون بر اجراى نقش كلّى و كليدىاش در جامعه، عامل آلودگى، انحراف و نابسامانى جامعه و افراد نگردد؛ در حالىكه جوامع آزاد، بيشتر از زن استفادهى ابزارى مىكنند تا بهرهيابى از ويژگىهاى او.
الزامىبودن واگذارى نقشهاى زنانه به زنان
خط : زن لازم است در جامعه، موقعيّت صحيح و نقش درست اجتماعى خود را در تمام مراكز و كارهاى متناسب با جنسيت خود، با رعايت عفاف و كفاف كامل و بهطور پارهوقت بازيافته و از موضع فعّالى برخوردار باشد و كارهاى مربوط به خود را دنبال كند و نسبت به جامعه و مردها تعاون و هميارى صحيح اجتماعى را بيابد و نخست خانگى و سپس اجتماعى باشد، نه خانگىِ صرف يا اجتماعى در حدّ كارهاى پايين، فرودست و حاشيهاىِ جامعه و زن نبايد مسؤوليتهايى را كه با جنسيت وى هماهنگى ندارد، بپذيرد و جامعه نيز با تفاهم، هميارى، آگاهى و بينش باز و شناخت برتر، موقعيّت طبيعى زن را محترم دانسته و آن را بپذيرد تا زنان نيز بتوانند در كنار مردان، وظايف اجتماعى خود را به خوبى و با رقابت سالم و در عين عفاف و طهارت انجام دهند و رشد زنان بايد در شغلهاى اختصاصى و مناسب و واگذارى اين مشاغل به آنان، بهخصوص با تأسيس بازار و مراكز اختصاصى زنان،پيشبينى و اجرا گردد. در جامعهى اسلامى، لازم است زنان در همهى امور مربوط به خود و برآوردهساختن نيازهاى خويش، توانمند، خودكفا و مستقل باشند. اين امر همكارى و تعاون اعضاى خانواده با يكديگر در اين راستا را مىطلبد. بنابراين مرد حق ندارد زن را از حق تحصيل يا حق اشتغال به كار يا حرفهاى كه حيثيت و شؤون مرد يا حيثيت و عفت زن را بهطور نوعى به خطرِ مورد اعتنا نمىاندازد و با مصالح خانوادگى منافى نيست، منع كند، و در صورت اصرار بر منع، لازم است تأييد دادگاه را داشته باشد.
فراهمنمودن فضاى مناسب حضور اجتماعى زن
خط : زن لازم است در جامعه رشد طبيعى و متناسب خود را داشته باشد و نبايد او را محدود ساخت؛ البته بايد از اختلاط بىمورد و برخوردهاى ناسالم نيز پرهيز داشت و شرايط و محيط كار اجتماعى بانوان بايد بهگونهاى مهيا شود كه زمينهى رشد معنوى، علمى و حرفهاى آنان فراهم شود و به ديانت، شخصيت، منزلت و سلامت فكرى و روحى و جسمى آنان لطمهاى وارد نيايد. زن، در اجتماع داراى حق مصونيت از تعرض گفتارى و رفتارى ديگران و داراى حق رعايت حرمت و احترام و حق بهرهمندى از امنيت شغلى، اخلاقى و ايمنى و حق معافيت از كار اجبارى، خطرناك، سخت و زيانآور در محيط كار مىباشد. همچنين نبايد زن را خوراكِ تبليغاتىِ سياستبازى دستهها و گروههاى مختلف قرار داد، بلكه بايد از شعار و خطابه در اين زمينه پرهيز نمود و به واقعيّتها اهمّيت داد و در جهت تحقّق پاكى و بروز طهارت و رشد خوبىها و سلامت همهجانبه در مسير طبيعىِ كمالِ زن كوشيد. بايد بر اساس تكوين، به منظور آسايش افراد، تحصيل طهارت جامعه و سعادت انسان، به زن ـ اين صفا و رونق انسان و جهان ـ احترام گذاشت و حريم خاصّش را مشخّص نمود و از سوءنيـّتها و كجروىها نسبت به وى جلوگيرى كرد؛ نه او را موجودى نامريى به حساب آورد و تنها سزاوار صندوقخانه و پستوى خانهها ديد و نه او را دوشادوش مرد تا آغوش بىحرمتىها و پردهدرىها كشاند؛ بلكه او بايد در زمينهى واقعى و محدودهى طبيعى خود رشد كند. زنها نبايد در كارهاى تخصّصى خود، همچون طبابت، فروشندگى لباس زنانه، لوازم بهداشتى و نيز آرايشگرى، رانندگى و حمل مسافر زن و ديگر امور اختصاصى هيچ كمبودى داشته باشند و بايد هر شغلى را به اندازهى كفايت خويش انجام دهند. همچنين انجام شغلهاى اختصاصى زنان، بر مردان حرام است و با وجود فراهمبودن زمينه براى حضور زنان و به دستگرفتن مشاغل ويژهى خويش، مردان نبايد چنين كارهايى را براى خود برگزينند. بايد از هرگونه افراط و تفريط علممآبانه و يا مجملگويى دربارهى زن خوددارى شود تا شخصيت گرانمايهى او دستخوش حوادث شوم جهل و انحراف نگردد؛ چراكه سلامت جامعه، هرگز بدون سلامت زن ميسّر نمىگردد و فساد زن، فساد جامعه را در پى خواهد داشت و نابسامانىهاى موجود را افزونتر خواهد كرد.
تعيين متناسب ساعات كارى
خط (كلان) : در تعيين ميزان ساعات كارى زنان بايد به سنين متفاوت زن توجه داشت و زنى جوان كه انرژى مضاعفى دارد با زنى ميانسال، و نيز زنى كه چندين فرزند دارد با زنى كه تنها يك فرزند دارد و زن باردار با زنى كه حمل ندارد و زنى كه در دوران شيردهى به فرزند خود مىباشد را با زنى كه چنين نيست، بهصورت يكسان به كار نگمارد.
لزوم همگونبودنِ مربيان و عوامل مدارس دخترانه
خط : وزارت آموزش و پرورش موظف است نيروى معلمان و دبيران مدارس دخترانه را از ميان زنان استخدام نمايد و در آموزش، از معلم همجنس استفاه نمايد و از اختلاط و استفاده از معلّمان و اساتيد غيرهمگن پرهيز كند و با وجود نيروى كافى زن در اين رشتهها، اشتغال مردان ممنوع مىباشد، تا بهرهورى آموزشى كشور
بالا رود و درك دوسويهى همجنس سبب ايجاد زمينههاى آرام روحى ـ روانى، شكوفايى استعدادهاى جنس موافق و همچنين برطرفكردن مشكلات احتمالى دانشآموزان شود؛ زيرا يك معلم يا استاد، روزى خود اين مسير را طى كرده و مشكلات، چالشها و زمينههاى متفاوت جنس خود را در خود يا همسالان زمان تحصيل تجربه كرده و امروز به عنوان معلم، بهتر مىتواند براى آن چالشها راهكار و براى پرورش استعدادها، طرح ارايه دهد.
تأمين پزشكان زن
خط : وزارت علوم و نيز سازمان سلامت لازم است با برنامهريزى مناسب، نيروى پزشك زنان و زايمان و امور خانواده و پرستار مورد نياز و نيز مدرسان اين رشتهها و نيز بانوان مدرّس مورد نياز براى تربيت معلم زنان در آموزش و پرورش را از ميان زنان استخدام نمايد و با وجود نيروى كافى زن در اين رشتهها، اشتغال مردان ممنوع مىباشد. زن، با توجّه به لطافت نفس و عواطف شديدش كه از رقّت و دلسوزى خاصّى برخوردار است و نيز با التفات به درونمايهى فطرى، توان ذاتى و حال و هواى طبيعى خود، بهخوبى با امر پرستارى و درمان بيماران، از امور جزيى و ابتدايى گرفته تا گزينههاى گسترده و نهايى آن، همچون جراحىهاى پيشرفته و فوقتخصصى، تناسب دارد.
قضاوت و مشاغل حقوقى
خط : زنان آموزشديده براى قضاوت و دانشآموختهى رشتهى قضاوت و علوم حقوقى و قضايى مىتوانند اصل مسؤوليت قضاوت را همانند قاضيان مرد به گونهى قانونى و تقليدى (نه اجتهادى) يا مناصب جانبى قضا، مانند تحقيقات بدوى، تشكيل و تكميل پرونده، مديريت ادارى شعبه و معاضدتهاى مردمى مربوط به قضاوت و جرم شناسى را عهدهدار گردند.
اجتهاد و مرجعيت دينى
خط : زن مىتواند به اجتهاد دينى دست يابد و در اينصورت لازم است به علم خود مراجعه و از آن استفاده داشته باشد و تقليد و پيروى زن مجتهد از ديگران جايز نيست. زنى كه به اجتهاد رسيده است، در صورت داشتن شرايط لازمى كه در قوانين ولايت و مديريت توضيح داده شد، مىتواند براى ديگران افتا داشته باشد و متصدّى مرجعيت دينى مردم گردد. البته هرگونه تصدّى نااهل، غصب است و حرمت تكليفى و آثار وضعىِ شوم خود را دارد.
مشاركت و رقابت سياسى
خط : زنان از حق برابر و قدرت رقابت در مشاركت سياسى و تصدى مناصب عمومى در تمام سطوح حكومتى و مديريتهاى كلان در صورت واجدبودن شرايط لازم برخوردار مىباشند.
مشاغل متناسب زنان
خط : زنان بهصورت اولويتدار و در رقابت با مردان مىتوانند مشاغلى كه با ويژگىهاى آنان از لحاظ روحى و جسمى متناسب است، مانند علوم آزمايشگاهى، مهندسى الكترونيك، داروسازى، مددكارى و مترجمى را به عنوان شغل خود برگزينند. رقابت زنان با مردان در مشاغلى كه هيچگونه مزيت و برترى در آن براى شاغلان زن و مرد وجود ندارد و يا ملاك آن تخصص و تجربه است، نه جنسيت، مانند كارگرى ساده در ساير رشتههاى فنى و خدماتى، با اولويت پذيرش مردان مىباشد. پذيرش بانوان در مشاغلى كه منع شرعى يا شرايط خشن كار دارد و يا به دليل ارزشهاى اعتقادى (فرهنگى و اجتماعى) براى بانوان نامناسب است، ممنوع مىباشد.
خوانندگى و نوازندگى زنان
خط : زنان با رعايت پوشش باوقار و عفيف مىتوانند خوانندگى و نوازندگى داشته باشند. اگر آواز زن، مثل آواز مرد، به صورت معمولى و بهدور از تهييج به گناه باشد و زن لحن صداى خود را بهگونهاى جذاب نكند كه هوسانگيز و تحريككنندهى به حرام باشد، ايرادى ندارد. حتّى اگر آواز زن مطرب هم باشد ـ يعنى شنونده را به اعماق شعر و عالم صوت و صدا ببرد و ايجاد خوشايندى، وجد و سبكى كند ـ يا داراى ترجيع و تحرير باشد و با غلتاندن صدا در گلو، ايجاد چهچهه كند، باز اشكال ندارد؛ اما اگر اين آواز، تحريك ميل جنسى حرام به سوى اندام زن يا همجنسهايش و مهيّج و برانگيزاننده به حرام باشد و باعث ترويج فساد و گسترش فحشا شود، ممنوع مىباشد. البته تهييج در صورتى كه بيگانه و حرامى را در برنداشته و تحريك به حلال خويش باشد، اشكال ندارد. بر اين اساس، كشيدن صدا و ترجيعىبودن آن، طربانگيزى و تحريك آورى آن اگر با باطل و حرام و ممنوعى همراه شود، استفاده از آن حرام مىگردد، نه بهخودىخود و به گونهى استفادهى سالم و در مسيرى درست و عقلايى.
خط : خوانندگى زن در مراسم عروسى و ازدواج، با تساهل و آسانگيرى همراه است. البته اين در صورتى است كه محرّمات جنبى، مانند عريانى و اختلاط آلودهى زن و مرد، در ميان نباشد، كه در اين حال، حرمت خواندن بهواسطهى عريانى يا تهييج حرام و ايجاد فساد و افساد، قطعى است.
خط : خداوند، انسان را به بهترين آفرينش و بسيار زيبا آفريد و براى او صوتى نيكو قرار داد. صوت، نشانهى حيات، زندهبودن و حضورداشتنِ آدمى است. در اين ميان، نيكوترين و موزونترين صوت، براى زنان است. حلاوتى كه در صوت زن وجود دارد، در صوت ديگر پديدهها نيست. زن مىتواند صداى خود را بهگونهاى كه به جلفى و سبكسرى نرسد، بلند سازد و نسبت به آن جهر داشته باشد. همچنين با همين شرط، مىتواند ناز و كرشمه در آن بريزد و صوت زيباى خود را مهيّج سازد ـ به شرط آنكه تهييج وى بر حرام نباشد ـ و نيز به آن غنا دهد تا آن را طربآور، لذتبخش و بهجتآفرين سازد. غناخوانى زن، در صورتى كه با باطلِ حرام و گناهى همراه نباشد، اشكال ندارد و زنان مىتوانند همانند مردان به غنا بخوانند و در مواردى كه غنا و موسيقى مجاز است، صوتِ غنايى، موسيقايى و خوانندگى داشته باشند؛ خواه فرد بيگانه و نامحرم صداى آنان را بشنود يا خير.
خط : تكخوانى يا صحبت و سخنرانى زن؛ هرچند براى مردان باشد، چنانچه باعث تحريك و مفسده يا تضعيف اخلاق همگانى نباشد، اشكال ندارد.
14
چندهمسرى
خط (كلان) : مردى كه به خاطر هرزگى يا ساديسم، در پى زنان متعدد مىرود و تجدّدخواهى دارد، بهطور طبيعى، مهرى از او در دل هيچيك از زنان نمىماند و فردى مضطرب، ناآرام، بىثبات و دور از شخصيّت و كرامت انسانى مىباشد و اگر زنى نيز به عنوان همسر وى باشد، فقط بهطور ظاهرى در كنار او مىباشد. مرد فاقد شرايط، در صورت چندهمسرى، از هيچيك از همسران خود آرامش نمىيابد؛ همانطور كه همسران وى از او آرامش نخواهند يافت.
مظهر غيرت
خط : زن مظهر غيرت خداوند متعال است و نمىتواند زنى ديگر را بر خود ببيند. زن به صورت اولى و بدون تربيت ايمانى و عشق پايدار، هووپذير نيست. در جامعهى عفيف، افرادى بهطور اولى در پى چندهمسرى مىروند كه شخصيتى مستحكم از محبت ندارند، ولى در صورت ضرورتِ آن براى مرد، نخست اين خود زن فعلى است كه بر اساس محبت مىتواند بپذيرد زن ديگرى بر او وارد شود؛ بهخصوص كه رضايتِ زن گذشته بهصورت مكتوب و با ارايه به دادگاه براى اخذ گواهى چندهمسرى لازم است و با ناراضىبودن وى، بحث ظلم و منع پيش مىآيد، و اگر زنِ بعدى نيز بر اساس محبت، به آن پاسخ مثبت ندهد، هيچ زنى بر هيچ زنى وارد نمىشود و مسألهى چندهمسرى منتفى مىگردد.
حق ممانعت زن از چندهمسرى
خط (كلان) : زن داراى حق طرح دعوا در محاكم جهت ممانعت از ازدواج مجدد همسر در صورت عدم توانايى همسر در تأمين نفقه و اجراى عدالت و ساير حقوق مىباشد. چندهمسرى؛ خواه به صورت دايم يا موقت، نيازمند اخذ مجوز و گواهى صلاحيت از دادگاه، آن هم با شرايط سخت مىباشد. چندهمسرى براى مردى كه عدالت، آگاهى و مديريت مناسب، موقعيت اقتصادى و توانايى مالى لازم و حسن سلوك و رفتار خوش و تعادل جسمى و روانى ندارد يا از انصاف و عدالت بهدور است و حقوق ديگران را رعايت نمىكند و با زن همچون كالا و وسيله برخورد مىنمايد و عدالت لازم براى تأمين هزينهى زندگى و تأمين امكانات مادى آنها و مديريّت آگاهانه و سازگاربخش در ميان زنها را ندارد، ممنوع مىباشد و چنين افرادى لازم است به داشتن يك همسر بسنده كنند. چنين كسانى حتى اگر براى گريز از مشكلات نفسانى خود، به دامان چند زن پناه برند، خود را درگير مشكلات بيشترى خواهند كرد.
خط : چندهمسرى براى مردى كه حاجت فراوان جنسى ندارد و نيازمندىهايش با يك زن بهخوبى برطرف مىشود و نيز نمىتواند از نظر غريزهى جنسى چند همسر را ارضا نمايد، ممنوع مىباشد.
استثنايىبودن چندهمسرى
خط : جواز چندهمسرى براى مردان، قانونى كلى نيست، بلكه استثنايى است كه نياز به تأييد همسر يا تمامى همسران فعلى و حفظ طالببودن مرد و مطلوبيت فعلى همسر يا همسران دارد. امكان چندهمسرى شرايطى دارد كه به مراتب بيش از شرايط اصل جواز نكاح و صلاحيت براى ازدواج با يك همسر است و تحقّق آن براى همگان، حتّى براى گروه مستعد از ميان مردان، چندان امكانپذير نيست. اقتدار، مديريّت و وسعت جمعى ـ كه بخشى از ملاكهاى روحى مرد است ـ و توانمندى مالى و جنسى از شرايط لازم براى جواز چندهمسرى است. مردان مبتلا به ضعف مديريّت و فاقد اقتدار كه تأييد همسر فعلى را ندارند، مجاز به داشتن تعدّد همسر نمىباشند.
شرايط چندهمسرى
خط : از آنجا كه زن بهخاطر ساختار جسمى و موانع طبيعى و احكام شرعى در راستاى تأمين سلامت و آرامش خود محدود مىشود، بنابراين چندهمسرى براى مردى مجاز است كه بهخاطر تأمين نشدن نيازهاى خويش سرگردان، حيران و ناآرام مىشود و آرامش و سلامت وى به مخاطره مىافتد و بهخاطر كمبودهاى نفسانى نمىتواند پاك بماند و خطر ابتلا به گناه او را تهديد مىكند و از اين ناحيه آزار مىبيند و اذيّت مىشود و نيز مرد شايستهاى براى همسر خود مىباشد و تأييد و محبت او را همراه دارد و مرد نيز با توان مالى و اقتدار مديريت خود آسيبى به زنان وارد نمىسازد يا آنان را تحت فشار قرار نمىدهد و مىتواند زندگى سالمى با همهى آنان داشته باشد و حريم هريك را حفظ كند.
رقابت همسران
خط : رقابت چند همسر در كنار يك مرد، مىتواند رقابت مطلوب، سازنده، سودمند و دوستانه باشد؛ بهطورى كه هر يك از آنان دراين حال، گذشته از نشاط و تحرّك بيشتر، نقش سازندهترى براى ادامهى حيات در زندگى ايفا مىنمايند. در چندهمسرى، در صورت اقتدار مرد، محبّت و علاقهى وى به همسران متعدد تجزيه نمىشود، بلكه ممكن است علاقه و محبّت مرد به زنان متعدّد خود، بيش از علاقهى او به يك زن باشد و موجب فزونى صفا و محبّت و نشاط گردد؛ زيرا چندهمسرى، زمينههاى نشاط را در مرد شايسته و داراى شرايط فراهم مىسازد، منابع سرور را در او خالص و صاف مىگرداند و محروميّتها را از ميان برداشته و رشد و كمال توليد مىنمايد.
حسادت همسران
خط : با پيشامد چندهمسرى، حسد ـ كه تحملنكردن و ابراز نگرانى فردى دچار ضعف نفس و حقارت يا درگير ناتوانى از نعمت ديگرى و مخالفت و ستيز و حتى عناد با اوست ـ خانواده را تهديد مىكند. حسود، پيش از هركس خود را آزار مىدهد و با خود دشمنى مىكند و حسادت او نمىتواند بر نعمتى كه به ديگرى رسيده است، مؤثر باشد، بلكه ستيز و عناد وى به تخريب هرچه بيشتر زندگى خود مىانجامد.
شرط ضمن عقد ممنوعيت چندهمسرى
خط : زن نمىتواند در ضمن هيچ عقدى شرط نمايد كه مرد حق انتخاب همسر ديگرى ندارد؛ چرا كه اين شرط برخلاف احكام الهى و قوانين خانواده است.
15
مديريت نرخ جمعيت
خط (كلان) : پيشگيرى و كنترل توليدمثل و نرخ جمعيت بر پايهى محاسبه و لحاظ جنبهى كيفى و كمى آن و سياست «تصحيح نسل و ژنها» مىباشد كه تنها تدبير جمعيتى است كه بدون عوارض منفى، جامعه را به سوى تعالى پيش مىبرد و بعد از چند نسل، سبب مىشود جامعه به سوى علم و كمال جهش نمايد. در اين زمينه، حق جامعه بر فرد مقدّم است؛ بنابراين، در جامعهى اسلامى بايد نسلهاى ضعيف و داراى مشكل محدود شود و توليد مثل براى نسلهاى نيرومند و سالم مورد تشويق و مورد حمايت قرار گيرد. زاد و ولد نسلهايى كه كاستى و نقصى دارند و از سلامتى، هوش، صفاى نفس و زيبايى برخوردار نيستند، كنترل و محدود مىشود؛ اما نسلهاى سالم، زيبا، داراى ضريب هوشى بالا يا نابغه بايد از دولت حمايت بگيرند تا نرخ جمعيت آنان هرچه بيشتر بالا رود. افراد متوسط نيز حد وسط در جامعه هستند كه نه بايد حمايت شوند و نه محدوديت ويژه داشته باشند. در اينصورت است كه ركود ذهن و كندى و نيز زشتى و بيمارى از جامعه رخت مىبندد؛ بنابراين چنين نيست كه همگان بهصورت فلـّهاى و درهم به داشتن فرزندِ بيشتر تبليغ و تشويق شوند. نخست بايد كسانى كه معلول جسمى هستند بارورى و لقاح نداشته باشند. معلولان ذهنى و جسمى حق حيات و تشكيل زندگى دارند چون انسان هستند، ولى توليدمثل آنان حتى اگر فرزندى سالم هم داشته باشند، بايد ممنوع گردد. دوم آنكه افراد معمولى، بىسواد يا كم سواد جامعه يا كسانى كه بىكار مىباشند بايد در توليد مثل محدود شوند و كمترين فرزند را داشته باشند. سوم اينكه عالمان و دانشمندان و نيز صاحبان مشاغلِ داراى درآمد بالا و ثروت بايد براى توليدمثل حمايت گردند و آنان در توليد مثل محدوديتى ندارند. اجراى اين طرح پس از چند نسل، وضعيت موجود جامعه را تغيير مىدهد و جامعهاى را به دست مىدهد كه افراد آن توانايى حركت به سوى كمال و بهجويى را دارند؛ چرا كه آنان صاحبان استعدادى سرشار و نيز صاحبان امكانات فراوان براى آبادانى دنيا هستند و كسى كه دنيايى آباد دارد بهتر مىتواند در راه آخرت گام بردارد.
پيشگيرى و مديريت جمعيت
خط : مديريت و «كنترل جمعيت» بهخودىخود يك اقتضاست و براى همين نيازمند مديريت صحيح رشد يا محدوديت كيفى جمعيت و نيازمندىِ فرزندآورى به كسب مجوزِ لازم مىباشد. همانطور كه نسلكشى ممنوع است و كنترل جمعيت نبايد به آن منجر شود و لازم است جامعه همواره بهطور نسبى جوان نگه داشته شود، نسل بىرويّه و انفجارى بهخصوص اگر فاقد كيفيت و محتوا و نيز بدون امكانات لازم يا استعداد و خاصيت و ثمر نسبى يا حداقلِ كمالخواهى و معنويتطلبى و مبتلا به ناپاكى و شرارت و يا دور از سلامت جسمى و بهرهى هوشى و مبتلا به معلوليت و نقص در خلقت و ناتوانى باشد، چيزى جز وزر و وبال و عامل ناامنى و فساد براى جامعه نمىباشد و مصالح عمومى و قانون، آن را محدود مىسازد. براى همين لازم است نسل جامعه از نظر كيفى مهار و كنترل گردد؛ بهگونهاى كه نه نسلكشى پيش آيد و نه كميّت و زيادى بىرويّهى نسلى بىمحتوا يا مشكلدار به گونهى شعارى يا به عنوان قدرت انسانى و با لحاظ سطحى نظامى، تبليغ و سياستِ رايج شود، بلكه براى سالمسازى نرخ جمعيت، با سالمسازى افراد و يا نسلهاى مشكلدار جامعه و به اندازهاى كه توان ادارهى آن هست، با آزمايش كيفيّت، از دودمان افراد سالم و شايسته، فرزندانى سالم و قوى متولّد شود و افراد ضعيف، ناسالم، ناقص، كمهوش و درگير ركود ذهنى، ناپاك و دور از معنويت، مبتلا به اختلالات روانى و روحى، مبتلايان به بيمارىهاى مسرى و نسلى كه به شرارت و جرم تمايل دارد و ديگر كسانى كه از سلامت و قوّت بالايى برخوردار نيستند، اصلاح يا محدود شوند و با سالمسازى و پيشگيرى، مشكلات آنها كمكم برطرف گردد و در كوتاهمدت تا رفع مشكلات، در توليد نسل محدود شوند و كسانى كه برجستگىهايى دارند، به زاد و ولد تشويق و مورد حمايت مالى قرار گيرند تا نوع جامعه، در نهايت، اوصافى مثبت با كيفيت بالا داشته باشد. تحقق جامعهى سالم در گرو كنترل كيفى نسل است و كميّت بىرويّهى نسل، چيزى جز فقر و فلاكت و محروميّت و ركود و نابسامانى پيش نمىآورد و فراوانى افراد ناسالم، براى جامعه زيانبار مىباشد.
دو اصل «پيشگيرى» و «گزينش»
خط (كلان) : شعارهاى: «فرزند كمتر، زندگى بهتر» يا «فرزند بيشتر، اقتدار فراوانتر» ملاك علمى ندارد و عامل جمعيّت و نرخ بارورى بهخودىخود عاملى ايجابى در پيشرفت كشور نمىباشد. افراد جامعه چنانچه ناسالم باشند، حتى كمِ آنان نيز جامعه را درگير مشكلات و ركود مىسازد، تا چه رسد به ترويج نرخ بيشترِ فرزندآورى كه نهتنها موجب اقتدار ملّى نمىشود، بلكه به تضعيف ملى مىانجامد. بهعكس اگر فرزندان سالم و توانا باشند، در صورت فراوانىِ متناسب با امكانات، باعث سلامت زندگى و جامعه مىگردند. فرزند هرچه سالمتر باشد، زندگى كاملتر است و زيادى و كمى افراد، موضوع اصلى بهتربودن نمىباشد؛ بلكه زيادى در مواردى كه امكانات براى به كارگيرى آنان موجود نباشد، زيانبار مىگردد.
حمايت از نسلهاى ممتاز و نوابغ
خط : براى مديريتِ نرخ جمعيت لازم است جامعه به دو گروه كلىِ عمومى و خاص تقسيم شود و از گروه خاص كه براى نمونه، در ورزش و توانمندىهاى جسمى يا در صنعت و مهندسى، يا در انديشهسازى و يا در سياست و مانند آن مىتوانند برجسته و ممتاز باشند، افراد خاص و نابغه شناسايى مىشوند و دولت از آنان براى فرزندآورى حمايت خاص دارد.
خط : نوابغ، با اعطاى تسهيلات مادىِ متناسب و تأمين نيازهاى ضرورىِ بااولويت ـ همچون مسكن، ازدواج و درآمد ماهيانه به قدر عفاف و كفاف و ايجاد روحيهى قناعت كه در كنار تربيت معنوى ممكن مىشود ـ تحت تربيت علمى استادمحور قرار مىگيرند.
ممنوعيت عقيمسازى
خط : استفاده از راههاى پيشگيرى و كنترل جمعيت در صورتى مجاز است كه به عقيمسازىِ افراد جامعه منجر نشود و در صورت لزوم، امكان استفاده از بارورى همچنان باقى باشد. كنترل لازم است در جهت محدودنمودن انعقاد نطفه اعمال شود و «پيشگيرى» نسبت به كاستىهاى جامعه در سطح بسيار وسيعى اجرا گردد و بارورى به رشد عواطف و توان «گزينش» بهترينها و به حسب توان و نياز جامعه و سلامت نسل برسد.
موارد جواز سقط جنين
خط : بعد از انعقاد نطفهى جنين، جنين داراى حق حيات و زندگى مطلوب و حق مصونيت و سلامت مىباشد. بنابراين سقط جنين، حرام و ممنوع است و در
صورت ارتكاب، ديه دارد و اگر پزشكى مرتكب آن شود و وارثان، آن را مطالبه كنند، ديه بر عهدهى دكتر است.
خط : سقط جنين پيش از دميدهشدن روح ـ كه تحمل آن براى مادر بسيار سخت است و مشقت فراوان و تحملناپذيرى را به همراه دارد؛ مانند: بيمارى سخت يا فشار روحى زياد به دليل جهتهاى اجتماعى يا مادى ـ با فرض پيشگيرى و بستهشدن نطفه به صورت اتفاقى، حرام و ممنوع نيست و پزشك مباشر نيز گناهى مرتكب نشده است و ضمانت و خسارتى بر عهدهى او نيست، ولى سقط جنين و نطفهاى كه در رحم بهصورت عادى و بدون پيشگيرى مستقرّ شده است و منشأ پيدايش انسان مىباشد، حرام و ممنوع است؛ هرچند روزهاى اول بستهشدن آن باشد و در اين فرض، از بينرفتن آبرو و حيثيت خانوادگى مجوّز سقط جنين حتى پيش از چهارماهگى نمىباشد، و شخصى كه آن را ساقط مىكند و نيز پدر و مادر همگى گناهكار هستند و ساقطنمودن و كمك به آن حرام است، ولى پرداخت ديه بر عهدهى ساقطكننده؛ يعنى پزشك و دستياران او مىباشد و ديه به كسانى داده مىشود كه وارثِ سقطشده باشند و ديهى جنين به حسب شرايط ارث و مراتب آن به وارث او پرداخت مىشود، مگر آنكه وارثان از آن صرفنظر نمايند.
سقطدرمانى و جواز سقط جنين معلول
خط : اگر بنا به گفتهى پزشك درمانگر، جنين براى هميشه به صورت معلول به دنيا آيد و پدر و مادر از گفتهى پزشك نسبت به آينده و سرنوشت فرزند نگران شوند و نگرانى به اندازهاى باشد كه باعث فشار روحى غيرقابل تحمل و حرجى باشد يا از گفتهى پزشك به معلوليت او اطمينان يابند؛ هرچند نگرانى شديدى ندارند، سقط جنين حتى پس از چهار ماهگى براى پيشگيرى از معلوليتِ هميشگى و نقص در خلقت، چنانچه درمان ممكن نباشد، جايز است و قتل نفس شمرده نمىشود، ولى لازم است براى پيشگيرى از فرزندان معلول، هرچه زودتر و در زمانى پيش از چهارماهگى ـ در صورت امكان ـ اقدام شود.
خط : سقطدرمانى و مجوز سقط با تشخيص قطعى پزشك متخصص و درمانگر و تأييد پزشكى قانونى مبنى بر بيمارى جنين كه به علت عقبافتادگى يا نقص در خلقت موجب حرج مادر است و يا بيمارى مادر كه با تهديد جانى مادر توأم باشد يا موارد ديگرى كه در قوانين خانواده تعيين شده است و با حفظ شرايط گفتهشده در آن قوانين، با رضايت زن مجاز مىباشد و مجازات و مسؤوليتى متوجه پزشك مباشر نمىباشد. متخلفان از اجراى مفاد اين قانون به مجازات مقرر در قانون جرايم و مجازاتها محكوم مىگردند.
جواز توليد نباتى اسپرم
خط : چنانچه اسپرم از فرآوردههاى نباتى تهيّه شود و آن را با تخمك مصنوعى در شرايط آزمايشگاهى پرورش دهند و از آن كودكى پديد آيد ـ اگر بشر، روزى به چنين توليد مثلى موفق شود ـ اشكال ندارد و نوزاد به كسى ملحق نمىشود و بدون پدر و مادر خواهد بود.
جواز شبيهسازى
خط : شبيهسازى (كلوناسيون = Cloning) و هرگونه عملى كه در پيشرفت علمى و به عينيت رساندن آن در توليد انسان (همانندسازى) كه به زن و همسر يا تنها به زن مربوط باشد، جايز است و استفادهنمودن از آن و عادىشدن و جنبهى رسمى پيداكردن آن مشكلى ندارد و ترديد و نگرانى فقهى در حال حاضر به خاطر نوپديد بودن آن است و در آينده براى همگان عادى مىشود و چنين كارى اقتدار انسان را روشن مىسازد.
جواز تصرف در ژنها
خط : پيشرفتهاى ژنتيك و بارورى مىتواند براى جلوگيرى از بروز بيمارىهاى ارثى و ژنتيك و اصلاح، بلكه تكامل و رشد و تقويت كمالات نسل مورد استفاده قرار گيرد. براى نمونه پس از لقاح و پديدآمدن تخم، در همان مراحل اولى رشد و پيش از جايگزينشدن در رحم، مىشود آن را با رضايت والدين از رحم بيرون آورد و در آزمايشگاه بررسى كرد و چنانچه تخم داراى بيمارى ژنتيك ويژهاى باشد، از بازگرداندن آن به رحم جلوگيرى كرد و با اين كار، مانع پديدآمدن بيمارى ژنتيك و زايش نوزادان با نقص در خلقت شد و با تشخيص وجود بيمارى ژنتيك كه در صورت ثمردهى آن تخم باعث سختى و ناراحتى شديد روحى و فكرى براى پدر و مادر و ركود جامعه است، دليلى بر لزوم برگرداندن آن وجود ندارد؛ همانطور كه اگر مشكل بروز بيمارىهاى ژنتيك در ميان نباشد، بلكه بيرونآوردن تخم براى تشخيص و انتخاب جنس فرزند بهگونهى علمى باشد، مجاز است؛ همانطور كه اگر جنس آن مخالف با خواست پدر و مادر باشد، مىتوانند مانع از انعقاد آن در رحم شوند. بيرونآوردن نطفه مخاطرهاى ندارد و به هر دليلى كه باشد، اشكال ندارد و براى بازگرداندن نطفهاى كه هنوز در رحم جايگزين نشده است، لزومى در كار نيست.
جواز تغيير جنسيت نطفه
خط : چنانچه تغيير جنسيت در نطفه به گونهى علمى و بر اساس ضابطه نباشد، بعد از تولد، براى فرد نارضايتى از جنس خود را پديد مىآورد؛ همانگونه كه در برخى انسانها چنين است و آنان ممكن است به صورت طبيعى زن باشند، ولى شكل ظاهرى آنان مردانه باشد يا طبيعت مرد دارند، ولى هيأت و شكل ظاهرى آنان زنانه است.
جواز تغيير جنسيت زن و مرد
خط : چنانچه كسى به مقتضاى طبيعت خود بخواهد جنس خود را تغيير دهد، عمل جرّاحى براى تغيير جنسيت اشكال ندارد و اگر زن بخواهد بعد از ازدواج به صورت واقعى تغيير جنسيت دهد، چنانچه باعث زيان و اذيت همسر شود، حرام است، ولى با فرض تحقق و تغيير جنسيت، ازدواج از هنگام تغيير باطل مىشود و هرچند تغيير پس از دخول انجام گيرد، دادن مهر بر عهدهى همسر نيست؛ زيرا خودِ زن علت باقىماندن مـهريه را كه همان ادامهى عقد مىباشد، از بين برده است و مانند آن است كه زنى به واسطهى شيردادن، سبب حرمتِ دختر خود بر دامادش (شوهر دختر) گردد. به هر حال، باطلشدن هر عقدى مستلزم برگشت به حال سابق و پيش از عقد است و اينگونه موارد، غير از باب طلاق و جداشدن زن و مرد از زمان طلاق است. و اگر مرد بعد از ازدواج تغيير جنسيت دهد، ازدواج آن دو از هنگام تغيير باطل مىشود و در صورتى كه پيش از تغيير، آميزش داشته است، بايد همهى مهريهى زن را بدهد و در صورت نداشتن آميزش، دادن نصف مهريه بر عهدهى وى مىباشد. اگر زن و همسر، هر دو تغيير جنسيت دهند، چنانچه اين تغيير در يك زمان نباشد، حكم آن همان است كه گذشت، ولى در صورتى كه هر دو با هم تغيير جنسيت دهند، مىتوانند دوباره با هم ازدواج كنند يا زن به ازدواج ديگرى درآيد.
16
فرزندپرورى
خط : مطلوبيّت در زن، گذشته از آن كه زيبايى و كمال او را آشكار مىسازد، علّت بقاى نسل انسان و فرزندآورى مىباشد. همچنين احساس عالىِ عشق و مستى، زن را براى تربيت فرزند و حمايت از او آماده مىسازد كه در طول عمر خود، همچون اوقات خواب در دوران حاملگى، بهطور ناخودآگاه مراقب فرزند خويش است. مادر تمام رنج فرزند را با لذّت و اشتياق به جان مىپذيرد؛ نه با اكراه و رنج. زن، از چينش طبيعىِ مشكلات مادرى و زحمت فرزندپرورى، بيشترين لذّت را مىبرد و هميشه فرزند خود را مقدم مىدارد.
فرزندآورى؛ نيازمند گواهى صلاحيت
خط (كلان) : با اخذ مجوز و گواهى صلاحيت فرزندآورى توسط والدين، تمامى فرزندان بهطور يكسان و نيز والدين آنها از كليهى امتيازاتى كه در قوانين براى فرزند يا عائله پيشبينى و وضع شده است، برخوردارند. تنها دو فرزند نخست اقليتهاى رسمى دينى و اهلسنت، از اين امتيازات برخوردار مىباشند و تمامى هزينههاى فرزند سوم به بعد بر عهدهى ولىّ وى مىباشد.
كنترل كيفى نسل؛ تكليف سازمان سلامت
خط : كنترل كيفى نسل بر عهدهى سازمان سلامت و كرامت اجتماعى مىباشد كه آن را با تجهيز مجتمعهاى سلامت به امكانات لازم و با توان دستيابى به اطلاعات پيشينى فرد و نسل وى، آن را محقق مىسازد.
مجازات فرزندآورى فاقد مجوز
خط : تخلف از كنترل كيفى نسل و فرزندآورى بدون مجوز باعث مىشود تمامى هزينههاى وى بر عهدهى پدر قرار گيرد و در صورت نقص و كاستى فرزند، وى از حمايتهاى دولتى محروم و هزينههاى نگهدارى فرزند از پدر گرفته شود. افزون بر اين، تخلف از اخذ مجوز براى فرزندآورى، جرم است و مجازات دارد.
سن مناسب فرزندآورى
خط : تناسل و فرزندآورى بهتر است در فاصلهى 25 تا 35 سالگى از عمر زن و مرد باشد كه سنين قوت و جوشش نيروى حياتى آنان مىباشد.
حقوق فرزند
خط : فرزند از بدو تولد حق نام شايسته، ثبت قانونى تولد، تابعيت، شناخت والدين و بستگان نسبى، سببى و رضاعى و تبعيض نگذاشتن والدين ميان خود و ديگر فرزندان را دارد.
انتساب مسؤوليتآور كودك به پدر
خط : اينكه فرزند به نام پدر شناسايى مىشود و به مرد انتساب مىيابد، به اين معنا نيست كه زن نصيبى از او ندارد، بلكه براى آزادى و آسايش زن چنين مىباشد. در زمينهى فرزندپرورى، به مقتضاى عدالت و در مقابل مسؤوليتهايى كه طبيعت و شريعت بر دوش زن نهاده، مسؤوليتى بر دوش مرد گذارده شده است
تا او با توانِ كارى خود، مشكلات فرزند را برطرف نمايد و نيازمندىهايش را بر دوش گيرد و بار زن را در امر فرزندپرورى سبكتر نمايد؛ همانطور كه در دوران حمل و شيردهى، اين مادر و زن است كه بار اصلى مسؤوليت فرزند را به دوش دارد.
انتقال صفاى مادر در دوران شيردهى
خط : كودكپرورى و شيردهى ادامهى تكامل مادر است. از نظر تكوين و تشريع، مادر و شير او نقش عمدهاى در تربيت فرزند دارند؛ بهطورى كه صفاى مادر و سلامت شير او مىتواند فرزندانى سالم و كامل به جامعه ارايه كند.
پايهى زيبايى فرزند
خط : كاميابى، لذت و معاشقه، اصل اولى در زندگى زن و همسر و پايهى فرزندپرورى و زيبايى بدنى اوست؛ چرا كه اگر زن و مرد از هم كامياب گردند، فرزند حاصل از آنان داراى قدرت و توانايى و با نيرومندى و توانمندى بسيار خواهد بود و نيز تناسب اندام و زيبايى خود را از دورهى پايهى جنينى مىيابد.
شخصيت و قوت نفسانى پدر و مادر
خط : هرچه والدين در تكميل شخصيت و هويت خود بكوشند، فرزندى بهتر خواهند داشت و با تحقق مراحل و عنايت ازلى حق، چهرهاى گويا از فيض، ظهور مىيابد؛ همانطور كه كاستىها و كمبودهاى آنان به ضعف شخصيت و ناتوانى نفس كودك منجر مىشود. مهم آن است كه پدر و مادر ضعفهاى شخصيتى و نفسانى نداشته باشند. اختلالِ ضعفِ روانىِ والدين سبب مىشود آمادگى لازم روحى و روانى را براى شكلدادن به كودكى قدرتمند نداشته باشند و بهجاى كودكى كه مقتدر باشد، طفلى ضعيف خواهند داشت.
درد زايمان
خط : زن با احساس عاطفى خود به شدت دوست دارد در زمان پيشامد درد زايمان كه در اوج عواطف و غليان احساس خويش غرق است، مردِ خود را كنار خويش داشته باشد تا به او اعلان كند وى به او دلبسته شده است و تمامى مشقت زايمان و فرزندزايى را به خاطر او و براى داشتن وى تحمل مىكند و براى او و به عشق وى مىباشد. مرد در اين حالت، نهايت حرمت زن را دارد و از او حمايت و نگهدارى ويژه دارد و قدردان احساس لطيف و عشق ناب وى به خود مىباشد و او را عزيز دل خود مىشمرد.
مرخصى استحقاقى باردارى و زايمان
خط : زن در صورت باردارى، از مرخصىِ استحقاقى باردارى و زايمان براى هر فرزند برخوردار مىباشد.
حمايت تغذيهاى از نوزادان
خط (كلان) : سازمان سلامت و كرامت اجتماعى، نوزادان و كودكان خانوادههاى كمتوان و كمبرخوردار را تا سهسالگى با توجه به اهميت سه سال نخست زندگى در جهت سلامتى جسمى و روحى، از طريق خانههاى بهداشت، مورد حمايت براى تأمين تغذيهى مناسب قرار مىدهد.
حضانت فرزند
خط (كلان) : نگهدارى و حضانت فرزند دختر تا پايان سيزدهسالگى و پسر تا پايان پانزدهسالگى، بلكه تا زمانى كه فرزند داراى شغل و درآمد مستقل نگرديده است، حق پدر و مادر مىباشد و هيچكس نمىتواند آنان را بدون مجوز قانونى از اين حق محروم كند. پدر و مادر نمىتوانند از تكليف حضانت و نگهدارى فرزند تا وقتى كه فرزند داراى شغل و درآمدى مستقل نشده است، سر باز زنند.
خواب لطيف نوزاد
خط : نوزاد داراى نفس لطيف و خواب لطيف مىباشد. نوزاد در خواب، بدون استفاده از گوش مىشنود و بدون چشم مىبيند. گيرندگى نفس لطيف نوزاد بسيار بالاست و در خواب نيز تمامى صداها و صحنههاى اطراف را خودآگاه به خود مىگيرد. خواب لطيف خردسال با خواب عميق بزرگسال يكسان و قابل قياس نيست؛ زيرا انسان در خواب عميق مىبيند و فراموش مىكند و در خواب لطيف مىبيند و نقش جان وى مىشود. خردسالان كه قدرت لطافت خواب دارند، در خواب هم محيط اطراف خود را مىبينند. به همين سبب در اتاقى كه فرزند خردسال خوابيده است نبايد رفتارهاى ناهنجارى داشت، دعوا كرد، بغض نمود، خشونت داشت، ظلم كرد و عمل زناشويى انجام داد؛ چون طفل مىبيند و اقتضاى آميزش يا ظلم و ايجاد خشونت از هر راهى را مىيابد و چنين فرزندى، جامعه را ظالمانه مىگرداند و خود متجاوز مىگردد. گيرندگى خودآگاه نوزادان، چنان قوى و شديد است كه دهها برابر انسان عادى به آنان درك و نقش ماندگار مىدهد و با چنين توانى مىبينند و مىشنوند و در بزرگىِ خود، همان را عمل مىكنند.
وجوب ختنهى پسران
خط : ختنه براى مرد واجب و تكليف است. ختنهكردن دختر ممنوع است. در ختنه، تحقّق اصل عمل مهم است و درد موضوعيّت ندارد؛ همانگونه كه اين عمل بدون درد انجام مىشود.
مهدهاى دولتى
خط (كلان) : تمامى فرزندان، داراى حق نگهدارى در مهدها و مراكز نگهدارى فرزند، وابسته به سازمان سلامت مىباشند.
خط : مجتمعهاى سلامت لازم است با تأسيس مهدهاى كودك، فرزند را براى ساعاتى محدود نگهدارى كنند تا هم نشاط مادران حفظ شود و مادر بهطور مدام با فرزندپرورى درگير و خسته نباشد و هم فرزند با تجربهى بچههاى ديگر و جامعهى بزرگتر، به آموزشهاى مقدماتى لازم مشغول شود.
آزادى كودك
خط (كلان) : كودك را بايد در محيط خانه آزاد گذاشت تا كودكى كند و لذت بچگى و بچهبودن را ببرد. خواب، خوراك و بازى لذت دوران كودكى است.
خط : پدر و مادر نمىتوانند آزادى فرزند را در محيط خانه محدود كنند يا با واردكردن فشارهاى مضاعف بر وى، او را مجبور به ترك منزل كنند.
خط (كلان) : پدر و مادر لازم است تنوع طبيعى فرزندان و آزادى اعمال سلايق و اميال آنان را حفظ كنند و فشار مضاعف براى يكسانسازى و تربيت واحد آنان نداشته باشند.
خط : تربيت خانوادگى نبايد به گونهاى اختناقآميز باشد كه اعضاى خانواده و كودكان سربه زير باشند، وگرنه كودك شخصيتى ضعيف مىيابد و فردى وامانده، بزدل، ترسو و گوشهنشين مىگردد. پدر و مادرى كه با استبداد مانع آزادىهاى كودك مىشوند تا وى مؤدب باشد، روح آزادگى را در دل فرزند خود مىميرانند و او را براى فردا، فردى عقدهاى و مجرم بار مىآورند. كودكى كه در محيط آزاد، ناآرامىها و شيطنتهاى كودكى خود را با آزادى از خويش بيرون مىريزد و خود را آزاد مىكند، در بزرگى صبور مىگردد؛ چرا كه عفونتهاى نفسِ خويش را در كودكى تخليه كرده است. شرارتهاى اندك در بچگى، نفس او را نرم و رام مىكند و نمىگذارد به ارتكاب شرارتهاى بزرگ در بزرگسالى برسد؛ از اين رو هر قدر شرارت در كودكى بيشتر بيرون بريزد، فرد در بزرگسالى راحتتر و سبكتر است. تربيت مانعگرا كه دست كودك را از هر چيزى مىبندد تا بلكه وى آلوده نشود، كودك را در بزرگى سالوسباز، رياكار و حيلهگر مىگرداند.
تأمين كالا و خدمات مورد نياز فرزند
خط : خانواده لازم است نيازهاى فرزندان را تا مىشود به شكل كالا و خدمات تأمين كند و فرزندان را كمتر با پول نقد مواجه سازد تا آنان در اين دوران، هرچه كمتر با پول ارتباط برقرار كنند.
حق آشنايى با ارزشها
خط (كلان) : كودك و نوجوان حق آشنايى با ارزشها و نقشهاى جنسيّتى خويش را داراست و بايد به او براى پاسدارى از اين ارزشها و توانايىها
كمك شود.
لجبازى و عناد
خط : روحيهى پرخاشگرى و لجبازى از خصوصيّات روانى جوان است كه نبايد به آن دامن زد. دامنزدن به اين ويژگىها مشكلات بسيارى را به بار مىآورد.
وظيفهى مشترك تربيت فرزند
خط (كلان) : تربيت فرزند، هم بر عهدهى زن است و هم بر عهدهى مرد. مرد، مسؤوليت مديريتِ تربيت و زن مسؤول مباشرى در تربيت فرزند مىباشد. موفقيت فرزند و آيندهسازى كودك در گرو حفظ عفاف و كفاف و سادهزيستى و مرحمت و دورى از فقر و كمبرخوردارى و خشونت و نيز پرهيز از تكاثر و زندگى تجمّلى و تشريفاتى است. بيشترين نقش در تحقق سادهزيستى و مهرورزى را زن بر عهده دارد. كودكان در زندگى ساده و مهربان و دور از اضطراب و خشونت كه حداقل نيازهاى زندگى بهدور از پيرايهها تأمين است، رشد سالمى دارند.
تربيت مناسب فرزند
خط (كلان) : تربيت مناسب فرزند، مديريت او در مسيرى است كه از جهت روانى و باطنى و به صورت طبيعى، همان را مىطلبد. بسيارى از ناهنجارىهاى اجتماعى و اخلاقى ناشى از اين است كه براى تمامى افراد بهخصوص كودكان نسخهاى يكسان پيچيده مىشود و براى تربيت و تحصيل همهى آنان برنامهاى يكسان و مشابه ترسيم مىگردد. هر انسانى استعدادى دارد و كارى ويژه از او برمىآيد و در حيطهاى مخصوص از توانمندىهاى صنعتى، علمى يا معنوى به كارايى دست مىيابد. تربيت و آموزش وقتى طبقهبندى شده و تخصصى نباشد، استعدادها را مغفول قرار مىدهد و آن را پاىمال مىنمايد؛ چنانكه تفاوتهاى طبيعى زن و مرد، شيوهى تربيت دختر را از پسر، و زن را از مرد، متمايز مىگرداند.
دورى از اسراف و تجملگرايى
خط : زن و مرد لازم است از اسراف، تجملگرايى، اشرافيت و مدگرايى افراطى و ظاهرگرايى صرف و زيادهروى در مصرف اقلام آرايشى و مصرفىِ غيرهدفمند دورى كنند و با قناعت، سادهزيستى و اعتدال و تعديل روحيهى تنوعطلبى، اولويت هزينههاى خود را در تأمين تغذيه، بهداشت روانى، جسمانى، ورزش، تفريحات سالم و نشاطآور، تحصيل و ازدواج فرزندان و مصالح خانواده قرار دهند.
سرپرستى كودكان فاقد سرپرست
خط : سرپرستى كودكان و نوجوانان فاقد سرپرست به منظور تأمين نيازهاى مادى و معنوى آنان، بر عهدهى سازمان سلامت است و امور مربوط به سرپرستى آنان در ساختار خانههاى مهر و تحت مديريت مجتمعهاى سلامت، فعاليت مىكند.
خط : زن و مردى كه اتباع ايرانى و يكى از آنان داراى بيش از سىسال سن باشد، مىتوانند سرپرستى كودكان و نوجوانان فاقد سرپرست و دختران و زنان
بدون همسر با همين شرايط، مىتوانند سرپرستى دختران فاقد سرپرست را با داشتن قدرت مالى و اخذ گواهى صلاحيت فرزندآورى و با رعايت اشتراكات دينى بر عهده گيرند؛ تفاوتى ندارد خود نابارور باشند يا داراى توان بارورى و فرزند.
دختران؛ چشم و چراغ پدر و مادر
خط : دختر، كريمهى الهى، محبوبهى پدر و مادر، ميوهى شيرين زندگى و چشم و چراغ آنهاست.
آرايش مناسب دختر
خط : هيچ زينت داراى متانت، منافات با عفاف و پاكى ندارد. لازم نيست دختران از آرايش و پوشش زينتى و رنگينِ باوقار و دور از سبكسرى و جلفى و تحريكآميزى و نيز از شادابى و شادى بهدور باشند و چنين نيست كه آرايش و پوشش زينتى، مخصوص زنان باشد. دختران در جامعه از آرايش مناسب محدود نمىشوند.
آموزش كاميابى
خط : به دختران لازم است زمينههاى كاميابى آموزش داده شود تا نسبت به انتخاب همسر آيندهى خود با آگاهى، توان مقايسه داشته باشند.
ممنوعيت جداسازى دانشآموزان متأهل
خط : اخراج يا جداسازى دانشآموزان متأهل و محدودسازى آنان توسط اولياى مدرسه ممنوع و جرم قابل تعقيب مىباشد.
طريق انتساب فرزند به پدر
خط : انتساب فرزند به پدر امرى اعتبارى يا همانند معاملات امرى شرعى نيست، بلكه داراى مسير طبيعى است و چنانچه پدر شناختهشده و داراى مسير
طبيعى باشد، به وى منتسب مىگردد و تمامى احكام بر آن مترتب است، ولى در صورتى كه پدر مورد شناسايى قرار نگيرد، تنها به مادر منتسب است.
ولايت پدر بر فرزند
خط : پدر در كارهاى مهم و نه عادى و نازل، داراى مسؤوليت سنگينِ ولايت بر استيفاى حقوق و منافع و مصلحت فرزند نابالغ يا غيرعاقل است كه حق صيانت او را عهدهدار است و نيز داراى ولايت حرمت مىباشد كه فرزند لازم است همواره حرمت و احترام او را حفظ نمايد.
خط : ولايت پدر و جد پدرى بر ديوانه و سفيه در صورتى است كه ديوانگى و سفاهت آنان قبل از بلوغ حاصل شده باشد؛ پس اگر بعد از بلوغ عارض شود، ولايت آنان با حاكم شرع است و نيازى به داشتن اجازه از آنان نيست.
نفى ولايت مادر
خط : مادر بر فرزند خود ولايت ندارد؛ تا در برابر وى مسؤوليتى سنگين نداشته باشد و بتواند سبكبار، مركز زندگى خويش يا مركز احساس و عاطفه براى شوهر خود باشد. مادر داراى حق حضانت مىباشد كه با حق ولايت متفاوت است.
ولايت قيموميت پسر بزرگتر
خط : از موارد ولايت، ولايت قيموميت پسر بزرگتر نسبت به تصدى برخى از امور پدر خود مىباشد. اين ولايت، حق پسر بزرگتر مىباشد.
تقدم ولايت بر حضانت
خط : حق ولايت پدر بر حق حضانت مادر حكومت دارد و اگر مادر در موقعيتى باشد كه احتمال خطر براى فرزند يا تضييع حق ولايت را به دنبال داشته باشد، پدر مىتواند از آن مانع شود. البته اگر پدر داراى شرايط اعمال ولايت و مديريت خود بر فرزند باشد و مصالح او را تأمين كند و به جهل يا ستم آلوده نباشد.
حق اطاعت پدر و مادر
خط : والدين در معصيت، انحطاط يا تخريب زندگى خانوادگى فرزند، حق اطاعت ندارند و نيز نبايد سبب فروپاشى زندگى فرزند شوند.
17
طلاق و جدايى
خط : اگر زن و همسر بيابند كه از نظر اخلاقى، مزاجى، فكرى و فرهنگى، مناسبتهاى لازم ميان آنها نمىباشد و به هر دليل نمىتوانند يكديگر را خوشبخت و سعادتمند سازند و در كنار هم آرامش و آسايش خود را به دست آورند يا در زندگى مشترك، مشكل يا مسألهى غيرقابل تحمّلى پيش آيد يا زن و مرد نتوانند يكديگر را دوست داشته باشند و خود را ناكام ببينند و بر اثر ادامهى زندگى، زن و مرد دچار حرمان و انحراف گردند و نتوانند خود را از تمايلات نفسانى و گرداب نفسانيتها نجات دهند، به مقتضاى انديشه و عقل و در صورت لزوم مىتوانند با طلاق كه جريان طبيعىِ سالمسازى زندگى است، از هم جدا شوند تا دستكم با جدايى، به بسيارى از مشكلات روحى ـ روانى خود پايان دهند و زندگى آزادى داشته باشند، بلكه با انتخاب همسرى مناسب، دوباره به زندگىِ دلخواه خود ادامه دهند و چه بهتر است كه با توافق از هم جدا شوند تا عمر و امكانات يكديگر را بيش از اين ضايع نسازند. واقعيت تلخ طلاق، كينهتوزى و نابودى نيست، بلكه شروعى تازه براى داشتن يك زندگى سالم مىباشد.
شرايط سخت طلاق
خط : طلاق داراى شرايط بسيار سختى است براى آنكه كانون خانواده تا مىشود محفوظ بماند. در حقيقت، ازدواج بايد علمى و با رعايت شرايط مسانخت انجام شود تا به طلاق منجر نشود؛ از اين رو لازم است با فرهنگسازى براى ازدواج مناسب و حفظ و پايدارى كانون خانواده از معضل كثرت طلاق پيشگيرى شود.
طلاق؛ گزينهى ضرورى
خط : اصل وجود زندگى مشترك در هرصورت يك امتياز است كه با طلاق از دست مىرود. بنابراين تا مىشود، نبايد طلاق مورد استفاده قرار گيرد، ولى در صورت ضرورت، سالمترين راه براى رفع نارسايى و كدورتهاست. بنابراين هرگاه عدم وقوع طلاق باعث شود، حقى از حقوق زن پايمال شود يا در معرض تضييع حق قرار بگيرد، يا در طلاقهاى قضايى، حاكم شرع به جهت عسر و حرج غيرقابل تحمل زن يا به جهت ترك انفاق يا كراهت شديد، مرد را به طلاق همسرش محكوم كند، بر مرد واجب است كه حكم حاكم را اجرا نمايد و همسر خود را طلاق بدهد. طلاق راهى براى آزادى از نااميدى كامل است، نه براى تصميمهاى عجولانه يا شهوانى؛ بنابراين، امر داير است بين نااميدى كامل، گرفتارى دايم و آلودگى به امراض اخلاقى و ناآرامى و اضطراب و محكوميّت دايم به زندگى مشترك و همراه با محروميّتهاى بىجا و تحميلى و حبس و نگهدارى بدون رسيدگى عاطفى و مالى، و زيانهاى محدودِ طلاق كه لازم است با تحمّل و درايت به حداقل برسد و جبران گردد. زندگىهايى كه كام و صفايى در آن نيست، چنانچه با ارايهى راهكارهايى علمى، فنى و كارشناسانه قابل ترميم نباشد، لازم است با طلاق و جدايى ترميم گردد، بدون آنكه آمار طلاق مانعى براى آن باشد.
طلاق؛ راهى براى تأمين آزادى
خط : طلاق به معناى آزادى و بندگشودن است. اصل آزادى انسان داراى حرمت مىباشد و هرچه كه آزادىهاى مشروع آدمى را در مخاطره قرار مىدهد، نفى يا چارهجويى مىشود و «طلاق» راهى براى تأمين آزادىهاى از دسترفتهى زن و مرد مىباشد. هنگامى كه منش و كنش زن و همسر به ناهنجارىهاى خطرناك مبتلا گردد و آنان را به بداخلاقى و بدرفتارىهاى حاد با يكديگر، پاس نداشتن حرمت، كرامت و شأن والاى همديگر، نفرت، بغض، اهانت و گاه افترا، تهمت، غيبت و اختلالات فردى و اجتماعى دچار سازد، براى آزادى از اين آلودگىها كه به سبب ناسازگارى زن و همسر پيش مىآيد، «طلاق»، آنان را از اين بند و سلول روحآزار رها مىسازد و با انجام جابهجايى، از ماندن و ايستايى آب زندگى و تبديل آن به باتلاقى عميق و گنديده جلوگيرى مىكند. بر اين اساس، طلاق را نهتنها نبايد نفى كرد، بلكه لازم است با فراهمساختن بستر فرهنگى مناسب، براى برخى از ازدواجهاى ناموفق، پيش از آن كه بر فرزندان طلاق بيفزايند، از اين دارو نسخه داد.
خيرخواهى در جدايى
خط : طلاق و جدايى بايد همراه محبّت و از سر خيرخواهى باشد؛ نه از روى كينهتوزى و بغض و عناد. وقتى كه زن و مرد به اين نتيجه رسيدند كه جدايى به سود آنهاست و سعادت خود را در آن ديدند و به طلاق رو آوردند، بايد مرد بعد از طلاق، زن را بهخوبى و خوشى و بهدور از هر آزار و تعزير و كنايهگويى نزد خود نگاه دارد تا زمان عدّه پايان پذيرد؛ هرچند مرد مىتواند پيش از پايان زمان عدّهى طلاق رجعى، زن را رها سازد، ولى اين عمل نيز بايد به خوبى و حسن رفتار و احترام بهيكديگر انجام گيرد.
عنايت به مرد و زن جداشده
خط : اگر طلاق بر پايهى نيكى و احسان صورت پذيرد و علّت آن تنها «ضرورت» باشد، خداوند كريم نيز پس از جدايى، چنين زن و مردِ پايبند به آداب انسانى و دينى را تحت عنايت خاص و رحمت بىپايان خود قرار داده و به هريك از آنها زندگى بهترى عنايت مىكند؛ چنانكه مىفرمايد: (وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلاّ مِنْ سَعَتِهِ وَكَانَ اللَّهُ وَاسِعآ حَكِيمآ)[10] و اگر زندگى زناشويى زن و مرد به جدايى انجاميد،
خداوند هريك را از رحمت بىپايان خود روزى داده و بىنيازشان مىگرداند و خداوند همواره گشايشدهنده و حكيم و داناست.
حق طلاق زن و مرد
خط (كلان) : اصل درخواست طلاق و امكان اِعمال و تحقّق خارجى آن براى زن و مرد يكسان است و چنين نيست كه حقّ طلاق فقط براى مرد باشد، بلكه زن نيز در صورت لزوم و حكمت و غبطه و اينكه ناپسندى وى از مرد خود به اندازهاى است كه او را به رعايتننمودن حقوق زناشويى تهديد مىنمايد يا دچار سوءمعاشرت مرد است به حدى كه ادامهى زندگى زن با مرد عسرى و حرجى و غيرقابل تحمل است، مىتواند اقدام به جدايى نمايد و با ارايهى دليل موجّه به حاكم و قانون، درخواست طلاق قضايى بدهد و با مجوز دادگاه، بر آن اقدام نمايد. تنها استقلال در چنين امرى از زن گرفته شده است تا احساسات او موجب اخلال و انحلال و ويرانگرى در امر زندگى نگردد و به مدد مشاوران و دادگاه صالح، تصميم مناسب را اتّخاذ نمايد. زن و مرد لازم است بر اساس انديشه و تعقّل و بهدور از تصميمگيرىهاى احساسى و عجولانه و با حزمانديشى و دورنگرى، تنها در هنگام ضرورت از طلاق استفاده كنند؛ بهويژه اينكه زن در اين جهت از مرد آسيبپذيرتر است.
طلاق قضايى زن
خط : دادگاه در موارد زير حكم به طلاقِ باينِ زن مىدهد: ترك زندگى خانوادگى توسط مرد دستكم به مدت ششماه متوالى يا نهماه متناوب در مدت يك سال بدون عذر موجه؛ محكوميت قطعى مرد به حبس چهارسال يا بيشتر يا ارتكاب جرايم و محكوميتهاى متعدد (ارتكاب دو جرم و محكوميت يا بيشتر)؛ نشوز مرد، و ساير مواردى كه عسر و حرج جسمى يا روانى و معنوى زن اگرچه به صورت شخصى، در دادگاه احراز شود.
اعتياد به مواد مخدر و مشروبات الكلى
خط : در صورت اعتياد مرد به مواد مخدر اگر بهگونهاى باشد كه مرد نتواند شؤون زندگى را حفظ نمايد و موجب انحطاط يا ايجاد گونهاى انحراف در زن گردد يا ابتلاى وى به مشروبات الكلى كه به اساس زندگى خلل وارد آورد و امتناع يا عدم امكان الزام وى به ترك آن در مدتى كه به تشخيص پزشك براى ترك اعتياد لازم بوده است يا پس از ترك، دوباره به مصرف مواد مذكور روى آورد، در اينصورت خارجشدن زن از خانه نشوز نمىآورد و قانون و دادگاه خانواده نسبت به متاركه و طلاق در چنين مواردى دخالت مىكند و با انشاى طلاقِ باينِ زن، تصميم مناسب را مىگيرد و غبطه و مصلحت همسر را رعايت مىكند. با اجراى صيغهى طلاق، رجوع براى هيچيك از دو طرف در ايام عدّه ثابت نمىباشد. در صورت ضرب و شتم يا هرگونه سوءرفتارِ مستمـرّ مرد كه بهطور عرفى و معمولى با توجه به وضعيت زن، قابل تحمل نباشد؛ يا ابتلاى زن به بيمارىهاى روانى يا واگيردار يا هر عارضهى سخت كه زندگى مشترك را مختل نمايد، طلاق باين دادنامه مىشود.
الزامىبودن مراجعه به مشاور
خط : در صورتى كه زن و مرد، متقاضىِ طلاق باشند يا زن و مرد بخواهند از وكالت خود در طلاق بهره برند، لازم است به دادگاه مراجعه كنند و دادگاه موظف است موضوع را به مركز مشاورهى خانواده و مشاوران قوى و زبدهى زن ارجاع دهد يا دو طرف مىتوانند تقاضاى طلاق را از ابتدا در اين مراكز مطرح كنند و نهاد داورى و نيز شوراى حل اختلاف، جايى در دعاوى خانوادگى ندارند. در موارد طلاق توافقى، حضور هر دو طرف در تمامى جلسات مشاوره الزامى است.
در صورت عدم انصراف متقاضى از طلاق، مركز مشاورهى خانواده موضوع را با مشخصكردن موارد توافق و ديگر جزييات طلاق جهت اتخاذ تصميم نهايى به دادگاه منعكس مىكند و تنها مركز معتبر صدور گواهى عدم سازش براى تمامى طلاقها، دادگاه مىباشد.
لزوم گواهى ناممكن بودن سازش
خط : در صورتى كه طلاق، توافقى يا به درخواست مرد باشد، دادگاه به صدور گواهى ناممكن بودن سازش اقدام و اگر به درخواست زن باشد، حسب مورد، مطابق قانون به صدور حكم الزام زوج به طلاق يا احراز شرايط اعمال وكالت در طلاق مبادرت مىكند. دفاتر رسمى طلاق حق ثبت طلاقهايى را كه گواهى عدم امكان سازش براى آنها صادر نشده است، ندارند.
خط : با توجه به دستگاهمندى جامعه، طلاقدادن همسر بدون اخذ مجوز از دادگاه جرم و داراى تعزيرات مديريتى مىباشد؛ اگرچه طلاق امرى ثبوتى است، نه اثباتى و به صرف گزارش و خبردهى مرد از آن، طلاق واقع شده است.
طلاق توافقى
خط : در مورد طلاق توافقى، ثبت طلاق منوط به اجراى مفاد توافق است و چنانچه زن در اين طلاق و نيز در طلاقِ قضايىِ خُلع كه وى خواهان طلاق مىباشد و دادگاه، حقوقى را براى زن تعيين كرده است، بخواهد ابتدا ثبت صورت گيرد و سپس مفاد توافق يا حكم اجرا گردد، در صورت استنكاف يك طرف از اجرا، مرجع اجراى توافق، دادگاهى است كه گواهى عدم امكان سازش را صادر كرده است.
تأديهى حقوق زن به صورت نقد
خط : اجراى صيغهى طلاق و ثبت آن در دفتر، موكول به تأديهى حقوق شرعى و قانونى زن مانند مهريه، نفقه و جهيزيه بهصورت نقد مىباشد، مگر در طلاق خلع يا مبارات (در حد آنچه بذل شده) يا رضايت زن يا صدور حكم قطعى اعسار همسر از پرداخت حقوق زن.
خط : اگر دادگاه گواهى عدم امكان سازش را صادر كند، آنچه در آن گواهى در خصوص حقوق مالى و غيرمالى زن تعيين مىشود، به عنوان حكم انشايى قاضى مىباشد كه بهطور مستقيم لازم است در دايرهى اجراى احكام با صدور اجراييه، اجرايى گردد.
حق برخوردارى زن از حقوق مالى
خط : زن، داراى حق برخوردارى از حقوق مادى خود هنگام انحلال خانواده مىباشد. دادگاه ضمن رأى خود با توجه به شروط ضمن عقد و مندرجات سند ازدواج، تكليف جهيزيه، مهريه و نفقهى زن، اطفال و جنين را معين مىكند و در مورد چگونگى حضانت و نگهدارى اطفال و نحوهى پرداخت هزينههاى حضانت و نگهدارى، تصميم مقتضى مىگيرد. همچنين دادگاه بايد با توجه به وابستگى عاطفى و مصلحت حكيمانهى طفل، ترتيب، زمان و مكان ملاقات وى با پدر و مادر و ساير بستگان را تعيين كند و تا سلامت جسمانى، سلامت روانى و تحصيل فرزند تضمين نشده است، حكم به طلاق ندهد. ثبت طلاق موكول به پرداخت كامل حقوق مالى زن است. طلاق در صورت رضايت زن يا صدور حكم قطعى داير بر اعسار زوج يا تقسيط مالى كه به آن حكم شده است نيز ثبت مىشود. در هرحال، هرگاه زن بدون دريافت حقوق مذكور به ثبت طلاق رضايت دهد، مىتواند پس از ثبت طلاق، براى دريافت اين حقوق از طريق اجراى احكام دادگسترى مطابق مقررات مربوط اقدام كند.
اثبات تمكن مالى مرد
خط : اثبات تمكن مالى مرد بر عهدهى دادگاه و با مراجعه به حسابها و تراكنشهاى مالى و سامانههاى مربوط و در صورت عدم استيفا با لزوم تحقيق ميدانى است.
اموال زن و مرد
خط : چنين نيست كه اموال زن و مرد با طلاق و جدايى، ميان آنان نصف گردد، بلكه اموالى كه بهطور خاص براى يكى از آنها مىباشد و تنها يكى از آنها بر آن استيلا و چيرگى دارد و در يد تصرف اوست، به او تعلق دارد و آنچه داراى مالكيت خاص نيست، به هر دو نفر آنان بهطور برابر مىرسد.
جهيزيه
خط : آوردن جهيزيه از طرف زن به منزل مشترك، هيچ حقى براى همسر از نظر مالكيت بر جهيزيه ايجاد نمىكند و مرد فقط مىتواند جهيزيهى زن را بهطور متعارف به كار برد و در صورت كاهش يا تلف آن، مرد ضمانتى ندارد. اصل بر بقاى جهيزيه در ملك زن مىباشد اگر بر آن يد داشته باشد، مگر اينكه خلاف آن ثابت شود.
مزد كار
خط : در صورتى كه زن و مرد با طلاق از هم جدا شوند، به زن براى ساليانى كه در خانهى همسر بوده و كار كرده است، مزد كار (اجرتالمثل) تعلق نمىگيرد تا هم سياست پولمدارى حاكم نشود و هم شأن همسرى زن و حرمت وى به صورت كلان محفوظ بماند و با پول معامله نشود و هم زن در دوران زناشويى، كارهايى كه انجام مىدهد به قصد دريافت وجه نمىباشد؛ مگر توافقى مستند و مكتوب در ميان باشد كه زن خود عهدهدار دريافت آن مىباشد و در اين زمينه از ناحيهى قانون حمايتى نمىشود. بنابراين زن نمىتواند براى نمونه بهخاطر شيردادن يا حضانت فرزند تا زمان رشد (پايان 13 سالگى در دختران و 15 سالگى در پسران) و ديگر كارهاى الزامى يا غيرالزامىِ مربوط به خانهدارى و امور خانوادگى، اجرت معمول و رايج كار را دريافت كند و يا حتى بر فرض توافق، از قانون تقاضاى دريافت آن را داشته باشد. شايسته است گاهى مرد، پاى همسر خود را از باب شرمندگى در برابر كارها و خدماتى كه در منزل براى وى داشته است، ببوسد و از او بهطور اخلاقى حلاليـّت بخواهد و زن و مرد يكديگر را حلال كنند و كاستىهاى هم را در رعايت حقوق يكديگر ببخشند.
ممنوعيت فشار مرد
خط : هرچند مرد مىتواند طلاق را محقّق سازد، ولى اينگونه نيست كه بتواند نسبت به زن، زور و اجحافى روا دارد. مرد نمىتواند زن را در شرايط نامتعادل و ناموزون قرار دهد تا مجبور به ادامهى زندگى يا طلاق گردد. در اينصورت، قاضىِ خانواده با دخالت خود، تصميم مقتضى را اتّخاذ مىكند؛ بهطورى كه در بعضى از موارد، حكم به تعزير مناسب مرد يا زندانىشدن او مىدهد.
طلاق به درخواست مرد
خط : در صورتى كه طلاق، تنها به درخواست مرد باشد و عقد ازدواج فاقد مهريه يا داراى مهريهاى با ارزش مالىِ كمتر از معادل ريالى بيست مثقال طلاى هجدهعيار و ساختهشده در شرايط عادى باشد، مرد موظف است پس از احراز عدم امكان سازش توسط دادگاه، در صورتى كه بيش از نه سال شمسى با زن زندگى مشترك داشته است، معادل ريالى بيست مثقال طلاى هجدهعيار و ساختهشده و چنانچه بين سه تا نه سال باشد، معادل ده مثقال و كمتر از اين مقدار، معادل ريالى پنج مثقال به زن بپردازد، تا دادگاه با طلاق آنان موافقت نمايد. در صورتى كه مرد، بدون داشتن مجوز دادگاه، صيغهى طلاق را اجرا كند، دادگاه موظف است به دادخواست زن رسيدگى كند و در اين فرض، بدون توجه به سالهاى زندگى مشترك، دادگاه معادل ريالى سى مثقال طلاى ساختهشده را از مرد گرفته و به زن پرداخت مىنمايد. حتى اگر مرد ادعاى سوءرفتار و ناسازگارى مداوم زن با مرد و عسرى و حرجى بودن زندگى با زن را براى دادگاه ثابت نمايد و مرد توان پرداخت مبلغ ذكرشده را دارا باشد، زن حق درخواست اجراى اين خط قانونى را داراست. در صورت اعسار مرد، بانك قرضالحسنهى اسلامى زير نظر رهبرى، با دريافت سفته از مرد، پرداخت اين مبلغ را به زن تضمين مىكند. اين روش پرداخت در مورد ديگر حقوق مالى زن نيز قابل اجرا مىباشد. در صورت استنكاف مرد، افزون بر ممنوعخروجى مرد، مبالغ پرداختى توسط بانك از طريق توقيف اموال و درآمدهاى بعدى مرد بازپس گرفته مىشود.
دو شاهد طلاق
خط : لزوم شهادت دو مرد براى جريان يافتن طلاق كه به صرف استماع محقق مىشود و حتى رضايت شهود در آن شرط نيست، در جهت تحقق و وقوع طلاق شرط نمىباشد، بلكه براى اثبات آن در دادگاه است و طلاق بدون حضور دو شاهد مرد محقق مىشود. همچنين حكايت و خبردهى مرد از آن پذيرفته است.
عدالت شهود
خط : در صورت لزوم شهود براى تحقق يا اثبات طلاق، عدالت لازم در شهود طلاق، حتى براى اثبات آن، وثاقت واقعى و اطمينان نفسى است و خود شهود بايد خود را عادل و دستكم موثق و مورد اعتماد اگرچه به صورت نازل بدانند و به حسن ظاهر و كردار متعارف و معقول شهود بسنده نمىشود و در صورت كشف خلاف، طلاق اثبات نمىگردد و چنانچه زن ازدواج كرده باشد، ازدواج دوم باطل، و فرزند وى داراى شبهه است.
طلاق رجعى
خط : اگر مرد در مدّت عده، قصد رجوع به همسرش براى زندگى دوباره را نمايد، به راحتى و بدون هيچ عقد و مقدّمهاى مىتواند به زن رجوع كند. رجوع با سادهترين عمل، مانند كشيدن دستى بر سر و صورت زن يا حتّى يك لبخند مىتواند صورت پذيرد.
ممنوعيت مزاحمت مرد پس از طلاق
خط : مرد همانطور كه پيش از طلاق، نمىتواند براى زن تضييق، تشديد و فشارى ايجاد نمايد تا به طلاق رضايت دهد، بعد از قطعى شدن طلاق نيز مرد نبايد كوچكترين مزاحمت، بدرفتارى و دخالتى نسبت به زندگى آيندهى زن داشته باشد و در صورت ارتكاب، با مجازات قانونى مواجه مىشود. مردى كه پس از طلاق به هر علّتى بر سر راه زندگى زن مانع ايجاد مىكند يا غيرتورزىهاى بىمورد و سنگاندازى نسبت به ازدواج مجدد زن دارد، جرم و داراى مجازات مىباشد.
بنابراين زن داراى حق بهرهمندى از رفتار نيكوى مرد پيش از طلاق و نيز هنگام روند جدايى تا قطعىشدن آن و نيز بعد از آن مىباشد.
مسؤوليت فرزند
خط : مرد با پذيرش اصل زندگى مشترك و انتخاب خود، مسؤوليتهاى تابع آن از جمله مسؤوليت فرزندان را در صورت پيشامد طلاق مىپذيرد.
خط : بهخاطر سبكبارى وظايف زن و انتخاب آسانتر زندگىِ جديد، مسؤوليت مديريت و تربيت فرزندان طلاق و هزينههاى اقتصادى آنان بهطور اولى و بدون درخواست مادر، با پدر مىباشد. واگذارى مسؤوليت فرزند به پدر براى سبكترنمودن وظيفهى مادر مىباشد؛ نه براى اينكه عنوان مادرى از او گرفته شود و وى در رابطه با فرزند، كنار گذاشته شود يا از طريق دورى فرزند، تأديب شود. ترك فرزند از سوى مادر با مشكلات عاطفى مادر و فرزند مواجه مىگردد و رعايت غبطه و مصلحت حكيمانه و مداراگراى كودكان و نوجوانان در تمامى تصميمات دادگاهها و مقامات اجرايى الزامى است و دادگاه نمىتواند بىمحابا و بهدور از احساس و عواطف حكم كند كه مادر حق دارد ـ بهطور مثال – هفتهاى با ديدارى كوتاه، آن هم در فضايى بحرانى و با موقعيتى ناآرام، در دادگاه و در حضور ديگران و در ديد بيگانگان فرزندش را ببيند كه چنين حكمى مىتواند زمينهساز بسيارى از ناهنجارىهاى اجتماعى و عقدههاى روحى و روانى در آينده باشد، بلكه مادرى كه دنياى عاطفههاست و فرزند را با آن همه سختى به دنيا آورده و پرورش داده، بايد بتواند او را سير ببيند و كودك نيز از عواطف مادرى سيراب شود؛ مگر آنكه مادر يا پدر داراى مشكلاتى باشند كه به مصلحت و غبطهى فرزند نباشد و به جلب خير يا منفعت آشكار او نينجامد كه در كنار آنان باشد. مصلحت حكيمانهى فرزند و ارزيابى همهجانبهى خير او بهصورت موردى بهويژه حفظ ارتباط با پدر و مادر و تأمين سلامت، امنيت و آموزش وى در رأس همهى امورِ مربوط است و چنانچه اين امر از طرف پدر و مادر تأمين نگردد، مانع صدور مجوز طلاق مىگردد.
حق حضانت فرزند براى مادر
خط : در صورت طلاق، با درخواست مادر، حق حضانت فرزند دختر تا پايان 13 سالگى و پسر تا پايان 15 سالگى، بلكه تا زمانى كه فرزند داراى شغل و درآمد مستقل نشده است، براى مادر ثابت و داراى اولويت است، مگر آنكه مادر نخواهد حضانت را بر عهده گيرد يا فرزند نخواهد با مادر خويش زندگى كند كه در آن صورت، حضانت وى بر عهده پدر به صورت الزامى مىباشد. پس از سن رشد كه نوجوان قادر به تشخيص مصالح و منافع خود و درك حسن و قبح عمل خويش مىباشد، فرزند با كسى مىماند كه خود فرزند بخواهد و به هر حال، حق دريافت نفقه از پدرِ دارا و متمكّن را تا زمان نادارى يا كمبرخوردارى و نداشتن شغلى درآمدزا داراست و با ناتوانى مالى پدر، اين حق بر عهدهى جد يا اجداد پدرى به ترتيب اولويت مىباشد و با نبود يا ناتوانى آنها تكليف مادر و سپس جد يا اجداد مادرى به ترتيب اولويت است. در تمامى موارد گفتهشده، محاكم لازم است رعايت مصلحت شخصىِ فرزند را بنمايند و به طريق اطمينانبخشى، حضانت سالم و نفقهى وى تأمين گردد.
حق مرخصى براى رسيدگى به فرزند طلاق
خط : بعد از طلاق، مرد لازم است نسبت به مشكلات فرزندان طلاق، با درايت عمل كند و تا حدّ توان از پيشامد نارسايىها پيشگيرى نمايد. او بايد ناتوانى عاطفى نسبت به فرزندان را با هميارى نزديكان، آشنايان و همسايگان جبران كند و در صورت نبود آنها، خود بهقدر توان اين بار سنگين را به دوش بكشد.
نسبت به مشكلات خارج از خانه و محيط كار، مرد بايد در صورت امكان تا حدّى كارهاى خود را كاهش دهد تا بتواند در وقت بيشترى به ترميم كاستىها بپردازد و آسيب درون خانه، كمتر خودنمايى كند. بنابراين مرد يا زن براى آنكه بتواند ساعات بيشترى با فرزندان خود باشد، تا زمانى كه ازدواج نكرده است، داراى حق مرخصى محدود و همراه حقوق براى رسيدگى به فرزندان خود مىباشد. مرد لازم است اين ساعات را در كنار فرزندان خود باشد و در صورت تخلف، مجازات مىگردد.
حرمت زن سهطلاقه
خط : مردى كه سه بار زن خود را طلاق داده است، ديگر نمىتواند براى بار چهارم آن زن را به عقد خود در آورد، مگر آن كه زن به عقد دايم مرد ديگرى در آيد؛ آن هم بهگونهاى كه بهحتم نزديكى كامل از پيش صورت گيرد. طرح محلّل مىرساند اگر سه طلاقْ به وقوع پيوسته، طلاقهاى لازمى بوده است و ناسازگارىهاى پيشينى كه دليل جدايى در سه طلاق گذشته بوده است، مىتواند علّت براى طلاق چهارم و پنجم و… هم باشد. در بسيارى از موارد، زنى كه مدّتها از مرد اوّل طلاق گرفته، ممكن است به جهت نياز شديد جنسى و تحت تأثير احساسات قوى خود تن به ازدواج مجدّد با همسر اوّل خود دهد، ولى بعد از برطرف شدن نياز، دوباره ناسازگارىها شروع مىشود و واجببودن محلّل و امر مجامعت با ديگرى، سبب مىشود زن، نيازهاى خود را برطرف كند، آنگاه در صورت تمايل در شرايط طبيعى و بهدور از احساسات، تصميم به ازدواج چهارم با مرد اوّل بگيرد.
عدّهى طلاق
خط : زن يائسه و زنى كه با او نزديكى نشده است، عدّه ندارد، اما زنهاى ديگر هرچند وسايل پيشگيرى از باردارى را استفاده كنند يا عقيم و نازا باشند، لازم است عدّه نگه دارند؛ زيرا عدّه فقط براى خودنگهدارى از اختلاط مياه نيست، بلكه زن از لحاظ روانى لازم دارد مورد استفادهى جنسى واقع نشود تا مرد قبلى را فراموش كند و روح و جسم وى به پژمردگى كشيده نشود.
خط : زن اگر با عقد ازدواج، همسر مردى شود و ميان آن دو دخول صورت نگيرد، بلكه به صرف ملاعبه و بازى با هم باشند، چنانچه عقد موقت باشد بدون نياز به طلاق و به صرف تمامشدن يا بخشيده شدن مدت، و در عقد دايم با اجراى صيغهى طلاق، زن مىتواند بدون نياز به نگهداشتن عده با مرد ديگرى ازدواج نمايد. زنى كه مىخواهد در يك روز با عقدهاى متعدد همسر چندين نفر باشد، مىتواند با نداشتن دخول و به صرف بازى و ملاعبه بهطور شرعى و قانونى و بدون نياز به عده با آنان باشد.
زن بدكاره
خط : زن فاحشه، اگر مسلمان باشد، براى ازدواج دايم يا موقت بايد عدّه را رعايت كند، اما رعايت عدّه براى ازدواج موقت با زنان اهل كتاب لازم نيست؛ همانطور كه نگاهكردن به عريانىهاى آنها اشكال ندارد. زن مسلمانى كه بهطور دايم و متعدد متعهى موقت مىشود و عدّه نگاه نمىدارد، در حكم فاحشه است؛ هرچند متعهى وى اشكال ندارد و مرد، عاصى و زناكار نيست؛ چون عقد، نكاح موقت است، خواه بداند زن، زناكار است يا زن مشهور به زنا باشد يا نداند؛ چرا كه زن، فاحشه شمرده مىشود و ازدواج موقت با فاحشه اشكال ندارد؛ اگرچه پرهيز از اينگونه زنها و دورى از آنها سبب سلامتى و سعادت را همراه دارد و نكاح با وى همراه با مشكلات خاص خود خواهد بود. البته زن، گناهكار است و حكم زناكار را دارد.
مرد غايب و مفقوداثر
خط : بعد از آنكه مرد غايب و مفقوداثر شد، زن بايد چهار سال صبر كند؛ خواه مشكل هزينهى زندگى داشته باشد يا نداشته باشد و خواه براى نداشتن همسر در حرج باشد، بهطورى كه در صورت صبركردن در معرض فساد قرار گيرد يا نه، و صبر بيش از اين مدت نيز لازم نيست؛ هرچند بتواند هزينهى خود را فراهم كند، بعد از آن به دادگاه صالح مراجعه مىكند و چنانچه نزديكى و دخول داشته باشد، طلاق مىگيرد و اگر نزديكى نكرده باشد، تنها با نگهداشتن عدهى وفات بعد از چهار سال صبركردن و بدون نياز به طلاق، مىتواند شوهر كند. بر فرض پيدا شدن همسر مفقود، آن مرد حقى به اين زن ندارد، مگر آنكه زن در اين رابطه به دادگاه صالح و حاكم شرع مراجعه نكرده و حكم حاكم شرع را نداشته باشد، كه در اينصورت، مرد نخست، همسر زن مىباشد.
زنان بىسرپرست و بدسرپرست
خط : زنان بىسرپرست يا خودسرپرست يا بدسرپرست مورد حمايت قانون مىباشند تا عوارض شوم تنهايى، آنان را پريشان و گرفتار حرمان و تباهى نگرداند.
خط : خانههاى اميد و مهر بهصورت خوابگاهى عهدهدار نگهدارى زنان بيوه و زنان و دختران خودسرپرست و بىسرپرست و زنان و دخترانى كه سرپرست و نانآور آنان، نفقهى زندگى آنها را تأمين نمىكند، به شرط حفظ عفاف، مىگردند. افراد موضوع اين خط در صورت اتهام به رعايتنكردن عفاف و سوءشهرت يا شيوع آن، توسط كانونهاى اصلاح و تربيت ويژهى چنين زنانى،
نگهدارى مىشوند.
18
ازدواج موقت
خط (كلان) : اصل اوّلى در ازدواج، نكاح دايم و ثابت است و هركس بايد به طبع اوّلى، اساس زندگى خود را با ازدواج دايم مستحكم سازد و در پى تحقق
آن باشد.
ازدواج موقت و شرايط اضطرار
خط : ازدواج رسمى و مورد حمايت نظام، ازدواج دايم مىباشد، نه ازدواج موقت كه امرى فردى و شخصى و تنها براى شرايط اضطرار مديريت مىشود؛ چراكه ممكن نيست تمام زواياى زندگى، شؤون متفاوت، توقّعات، امكانات و نيازمندىهاى جامعه و چيرگى فقر و تنگدستى و تورّم اقتصادىِ اضطرابزا و ناهماهنگ و حوادث طبيعى با مصائب تلخ را كه بهطور عادى و معمولى قابل مهار نيست، با اصول ثابت و نامتغيّر سامان داد و اصلاح نمود. در جامعه، بسيارى از مردان و زنان از يكديگر جدا مىشوند يا يكى از آنها مىميرد و يا بر اثر مشكلات و حوادثى نمىتوانند تا آخر عمر با همديگر زندگى كنند. درنتيجه با نبود يك طرف، طرف ديگر كه قادر به ازدواج دايم نمىباشد، تنها مىماند. به هنگام بـُروز چنين مشكلاتى، لازم است جامعه در قالب ازدواج موقت در امور جنسى آزادى عمل داشته باشد تا افراد جامعه با رفع نياز خود، درگير معاصى و گناهان نگردند و در هرصورت، سلامت و پاكى فرد و جامعه به بهترين شكل حفظ شود. بنابراين موضوع ازدواج موقّت ضرورتهاست؛ نه چيزى از سر سيرى و خوشگذرانى. ملاك وضع چنين قانونى، رفع كمبودهاى نفسانى، كاميابى، تكفّل افراد بىسرپرست و ايتام و خودسرپرست و گشايش در امور اقتصادى است و كسانى كه چنين ضرورتهايى ندارند و نياز به چنين امورى را در خود احساس نمىكنند، مجاز به استفاده از اين قانون نمىباشند.
تفاوتهاى ازدواج دايم و موقت
خط : اساس نكاح دايم بر تشكيل خانواده، تداوم نسل و حفظ آن است كه اين امر زن و مرد را به يك زندگى مشترك و استوار پايبند مىسازد، هرچند اين اشتراك، تبعيّت زن و مديريت مرد را ضرورى مىشمرد و مسؤوليت عمدهى زندگى بر دوش مرد مىباشد و ادارهى فرزند و مسؤوليّت مستقيم او، مربوط به مرد است، ولى در عقد موقّت بسيارى از ويژگىهاى عقد دايم – همچون: ارث، اجازهى زن از همسر در بعضى از امور، ضرورت قبول عقيدهى مرد نسبت به فرزنددار شدن يا نشدن و ديگر جهاتى كه در فقه بهطور كامل مطرح شده است – وجود ندارد.
قيد زمان در ازدواج موقت
خط (كلان) : در عقد موقّت، قيد زمانِ خاص، يك اصل است. مدت معين در عقد موقت نمىشود بيش از نُه سال باشد، و قراردادن بيش از آن، عقد را به دايم
تبديل مىكند و ولايت دايم از نظر زمانى مىآورد و تمامى احكام عقد دايم از جمله ارثبرى براى آن ثابت مىشود.
خط : عقد موقّت با سرآمدن مدّت يا بخشش مرد خاتمه مىيابد، ولى در عقد دايم بايد براى جدايى به طور حتم صيغهى طلاق جارى شود.
خط : اگر در عقد انقطاعى، ذكر مدّت بهكلى فراموش شود، بهطورى كه در زمان اجراى صيغه، مدّت آن به ذهن دو طرف نيامده باشد، عقد باطل است و عقد دايم نيز واقع نمىشود؛ زيرا نسبت به زمان موقّت يا دوام عقد، قصدى تحقق نيافته است و صرف اطلاق صيغه از حيث زمان و عدم توقيف آن به وقت و نيز بدون فرض قصد دوام، نمىتواند موجب دوام عقد باشد.
ضرورت مهر
خط : در ازدواج موقت، مهر ضرورت دارد، ولى منحصر به مال نيست و مىتوان به امور معنوى همچون آموزش اندكى از دانش و آگاهى يا هديهى ذكر يا قرائت سورهاى از قرآنكريم بسنده كرد.
شرايط ازدواج موقت
خط : معيار ازدواج موقت، تنها درآمد اقتصادى و توانمندى جنسى نيست، بلكه شرايط طبيعى و خصوصيات اخلاقى محدودكنندهى ديگرى نيز لازم است. ناتوانىها، بدخلقىها و نواقص طبيعى و مزاجى مىتواند همچون فقر، محدوديت ايجاد كند. افراد متأهلى كه از نظر جسمانى توان ادارهى بيش از يك زن را ندارند و نمىتوانند همهى نيازهاى جسمى و روحى چند همسر را برآورند يا از همسر فعلى خود اجازه براى ازدواج موقت ندارند، نمىتوانند ازدواج موقت داشته باشند، هرچند از قدرت مالى زيادى بهرهمند باشند.
سازمان سلامت؛ متولى ساماندهى ازدواج موقت
خط : در جامعه تا مىشود لازم است نكاح دايم را محقق كرد و به آن توجه داشت، اما اگر سازمان سلامت منابع كافى براى حمايت و تسهيل ازدواج دايم و تشكيل خانواده را در اختيار نداشته باشد يا افراد جامعه از بلوغ و فرهنگ لازم براى اجراى درستِ نكاح دايم برخوردار نباشند و ناچارى و ضرورت اقتضا كند، مجاز است ازدواج موقت را كه از موارد و مسيرهاى جرى ولايت مرد بر زن است، بهخصوص براى دانشجويان و محصلان يا جوانان موفق، در سازوكار تشويقىِ كوتاهمدت كه به فرد انگيزهى تحصيل بهتر يا كار موفقتر را بدهد، بهطور موقت بهگونهى كلان و گسترده مديريت و ساماندهى كند.
نظام مديريت ازدواج موقت
خط (كلان) : عقد موقت اگرچه تشويق نمىشود، داراى سيستم مديريت يكپارچه با مسؤولان و كارگزاران زن و نيازمند ثبت قانونى متقاضيان و حمايتهاى لازم قانونى از زنان در برابر آسيبهاى آن و دريافت نقدى مهريه توسط سازمان سلامت و پرداخت ماليات مربوط است. متعه و عقد موقت اگر به صورت پنهانى و بدون ثبت قانونى انجام گيرد، چون فسادبرانگيز خواهد بود و مافياى قاچاق سفيد را رقم مىزند، بهخصوص اگر سيستميك باشد، مجازات سنگين دارد.
متقاضيان ازدواج موقت
خط : متقاضيان ازدواج موقت لازم است نخست به تشكيل زندگى دايم يا زندگى عادى ترغيب گردند و در صورت اصرار فرد لازم است به واحدهاى بهداشت و درمان و مشاوره و آموزشِ ازدواج براى صدور گواهى صلاحيت ازدواج موقت ارجاع داده شوند. اخذ اين گواهى همانند ازدواج دايم الزامى است.
سامانهى همسانگزينى ازدواج موقت
خط (كلان) : ثبت نام متقاضيان و آشناساختن زوجهاى موقت با يكديگر بر عهدهى سامانهى همسانگزينى اختصاصى ازدواج موقت وابسته به سازمان سلامت و مركز مشاورهى ازدواج مىباشد كه لازم است تمامى عوامل دخيل در آن، از زنان استخدام شوند.
آموزش استمتاع در ازدواج موقت
خط (كلان) : مركز مشاورهى ازدواج مجتمعهاى سلامت لازم است مراتب استمتاع و بهرهمندىِ موقّت از دختران باكره را بهگونهاى كه هم با حفظ حرمت اجتماعى آنان منافات نداشته باشد و هم به بكارت آنان آسيب وارد نشود و هم عدّه نياورد و نيز نحوهى بهرهبردن از زنان ثيبه (بيوه و بدون سرپرست) را به افراد جامعه آموزش دهد.
ازدواج موقت؛ تطهير جامعه
خط : ازدواج موقت اگر بهدرستى و شفاف اجرا شود، بدون آنكه مسأله لوث شود، ريشهى گناه و فحشاى عمومى و نيز بسيارى از اضطرابها و ضعفاعصابها و بيمارىها در جامعه از بين مىرود.
خط : جامعهاى كه در آن زنا و آميزشهاى آلوده بيش از ازدواج موقت باشد، روى سلامت و سعادت را نمىبيند؛ چراكه تعطيلىِ احكام الهى آثار وضعى دارد و لازمِ آن شيوع فساد و فحشا و جنايت در جامعه است. متعه، حيثيت پيشگيرى از نيازمندىها و آلودگىها را دارد، ولى زنا خودْ آلودگى است و زمينهى ابتلا به بسيارى از نابسامانىها مىباشد. در زنا، زن و مرد هيچ مسؤوليتى را نسبت به يكديگر نمىپذيرند و تنها در بند شهوات و اميال نفسانى و تمايلات شيطانى خود مىباشند؛ در حالىكه متعه براى زن و مرد، مسؤوليتزاست: زن در ازدواج موقّت به همان مرد محدود مىشود و مرد نسبت به او حقوقى پيدا مىكند؛ همانگونه كه زن نسبت به مرد حقوقى دارد. از اين بيان، مقابله ميان زنهاى عفيف و وارسته با زنهاى آلوده در دو جبههى مشخّص در تمام زمانها آشكار مىگردد و بهطور قهرى همانطور كه كثرت زشتىها موجب بىرغبتى به خوبىها مىشود، قوّت و رونق خوبىها نيز علّت شكست و عدم رغبت به بدىها مىگردد. اگر جامعه، با عفاف و نكاح شرعى ـ چه دايم و چه موقّت ـ همگام شود، ديگر نياز و رغبتى به گناه، فساد و انواع آلودگىها پيش نخواهد آمد، مگر در افراد پليد و زشتسيرت كه امر ديگرى است. اگر ازدواج موقّت در جامعهاى قبيح دانسته شود و با آن مخالفت گردد، آمار فساد و آميزشهاى خارج از نكاح ـ كه نهتنها براى زن و مرد آرامش و سكونت را همراه ندارد، بلكه سبب ويرانى روح و روان و جسم افراد و آلودگى و ناهنجارى اجتماعى مىشود ـ به حد بحران و انفجار مىرسد.
پرهيز از نگاه ابزارى به زن
خط : در عقد موقّت يا دايم، كامجويى تنها براى مرد نيست تا اشكال شود كه زن به صورت كالا عرضه مىشود، بلكه زن هم در عين كامدهى، كام مىيابد و هر دو در اين امر مشتركند. در معاملهى كالا خريدار و مالك وجود دارد، ولى كالا ماهيّتى غير از اين دو دارد؛ مالك قديم يا جديد مىتواند هرگونه تصرّفى را در كالا اعمال كند، ولى در متعه، زن چنين نيست؛ چون زن بهرهبردارى از خود را در اختيار مرد قرار مىدهد و از آن طرف، تمتّع از مرد را در اختيار مىگيرد و اين تمتّع و كامجويىِ دوطرفه چيزى جز همان كاميابى و آثار شيرين وجودى زن و مرد نيست. البته يكى از تمتّعات ديگرى كه در عقد موقّت ـ همچون دايم ـ نصيب زن مىگردد و مرد از آن بىبهره است، مهريهاى است كه به يمن اين وصلت به او اعطا مىشود. اين هديه، شفاست و گواراترين متاعى است كه زن در زندگى خود به دست مىآورد.
خط : ايجاب عقد – كه همان واگذارى تمتّع زن در اختيار مرد است – در واقع امتيازى امتنانى براى زن است كه اختيار را از آغاز در دست او قرار مىدهد. مرد در اجراى اصل صيغه، نسبت به اين تصميم ابتدايى زن قابل و منفعل به حساب آمده است تا زن بتواند بهطور طبيعى و با توجّه بيشترى دربارهى آيندهى خود تصميم بگيرد؛ به اين جهت است كه مرد نمىتواند ايجاب را ابتدا ايجاد كند تا مبادا زن در مقابل كارى انجامشده قرار گيرد و تنها ناچار شود كه ايجاب مرد را قبول نمايد.
ايجاب در عقد يا مهريه، نه تنها زن را كالا قرار نمىدهد، بلكه او را در تصميمگيرى، فاعل به شمار مىآورد تا زن در ازدواج نسبت به مرد قدرت تصميمگيرى بيشترى داشته و براى او ايجاب عقد با آزادى عمل در واگذارى تمتّعات مادّى و معنوى توأم باشد.
زن و مرد قابل اطمينان
خط : در ازدواج موقت بايد زن و مرد، خود را در اختيار كسى قرار دهند كه مىتوانند به او اعتماد كنند و همسر قابل اعتماد، هم در مسايل مالى و هم مورد اطمينان در مسايل جنسى باشد.
شرط نداشتن مباشرت
خط (كلان) : در عقد موقّت، مىشود مرد يا زن شرط نمايند مرد مباشرت و ملامست يا نزديكى با زن نداشته باشد؛ در حالىكه در عقد دايم چنين شرطى صحيح و شرعى نيست.
الزامىبودن پيشگيرى از باردارى در عقد موقت
خط (كلان) : در ازدواج موقّت، زن لازم است با پيشگيرى لازم، از باردارشدن خود جلوگيرى كند و نسبت به پيشگيرى از حاملگى توجّه، اهتمام و حساسيت بسيار داشته باشد. چنانچه زن اهمال نمايد يا خود، خواهان و نيازمند فرزند باشد و باردار گردد، هزينههاى فرزند و مسؤوليت نگهدارى و سرپرستى او بر عهدهى زن مىباشد و مرد در اين خصوص، مسؤوليّتى ندارد.
خط : در ازدواج موقت، مرد نمىتواند از زن بخواهد باردار شود يا وى را مجبور به فرزندآورى نمايد و در صورت تخلف، و باردار نمودن زن، به سبب بر هم زدن نظم عمومى و سيستميك ازدواج موقت، با مجازات سنگين مواجه مىشود.
حق معاينات و آزمايشهاى پزشكى
خط : زنان متقاضى و واجد گواهى صلاحيت ازدواج موقت از حق رايگان انجام معاينات و آزمايشهاى پزشكى و اقدامات درمانى و صدور كارت سلامت براى ازدواج و نيز حق استفادهى رايگان از راهها و وسايل مجاز پيشگيرى از باردارى برخوردارند. تمامى عوامل دخيل در امر بهداشت و درمان ازدواج موقت لازم است از زنان باشند.
حق هزينههاى فرزند ناخواسته
خط : اگر زن، ازدواج موقت خود را ثبت نموده است و با وجود پيشبينىهاى لازم در همهى جهات، بهطور اتّفاقى و ناخواسته داراى فرزند شود، در صورتى كه زن قدرت ادارهى او را نداشته باشد، سازمان سلامت لازم است براى حفظ كرامت افراد و سلامت و صيانت جامعه، سرپرستى فرزند و مادر را به عهده گيرد و تأمين هزينههاى چنين مواردى، امرى ضرورى براى جامعهى سالم مىباشد.
اعتبار گواهى عقد موقت
خط : با ثبت رسمى ازدواج موقت در سامانه و صدور گواهى با ذكر مشخصات كامل شناسنامهاى با توان استعلام برخط، پليس قضايى و نيز هيچ فرد يا سازمانى حق مزاحمت براى زن و مرد يا ممانعت از اسكان آنان را ندارد.
سوءاستفاده از نظام عقد موقت
خط : اگر شخص يا گروهى قانون ازدواج موقّت را در مرحلهى اجرا و كاربرد به جريان فساد و فحشا و سوءاستفاده تبديل كند و عفّت و حريم طهارت
زنان و مردان را تخريب كند، به جرم ايجاد فساد فراگير و فحشاى سيستميك، اعدام مىگردد.
ممنوعيت ازدواج موقت براى روحانيان
خط : ازدواج موقت هم براى روحانيان و عالمان دينى مجاز نمىباشد و هم دخالت آنان در مديريت اجرايى اين امر ممنوع مىباشد.
19
نظاممندبودن امور جنسى
خط : براى صيانت از حريم «عشق» و پاسدارى از زيبايىهاى زندگى ـ چون : واژههاى همسر، مادر، پدر، عاشق و معشوق بودن ـ بايد نظاممندى امور جنسى و اصول اولى و صحيح فطرت و طبيعت را باور داشت و نسبت به ناموس، غيرت و دفاع داشت. اشاعهى فحشا و غير هدفمندبودن و لكهدارنمودن اخلاق عمومى جامعه و داشتن فساد و افساد، جرم بزرگ و داراى مجازات سنگين مىباشد. نفسِ رهابودن و هرزگى در امور جنسى و ارتكاب حرامها و هدفمندنبودن و پاسنداشتن نظام خانواده، نهتنها كامِ هوسناك فرد را به اشباع و آرامش نمىرساند، بلكه اهل هوس را تشنهتر، هيجانىتر و سرگردانتر مىنمايد و در تارهاى تنيدهى شهوت غيرهدفمند نابود مىگرداند. اگر هوسهاى جنسى آدمى با عشق به همسر خود مهار نگردد، نفس لجامگسيخته به هيچ وجه اشباعپذير نيست؛ بهطورى كه انسان به هر مرحلهاى دست يابد، مرحلهى بالاتر را خواهان است و اين امر سبب اعتياد جنسى، ساديسم، خشونت و پناهبردن به راههاى غيرعقلايى مىگردد. ارتكاب حرامهاى جنسى، براندازى نظام طبيعى خانواده و ايجاد اختلال در طبيعت است، و براى همين، بهشدت با آن برخورد مىشود تا «مفسدان» كه در پى براندازى نظام طبيعت هستند، در جامعه غلبه و سيطره نيابند و در اجتماع ريشه ندوانند تا نتوانند جامعه را به فساد و تباهى و عشق را به انحراف و انحطاط بكشانند؛ بهخصوص كسانى كه به حقارت و كمبود شخصيت مبتلا مىباشند، از ايجاد انحراف در ديگران و تخريب آنان با حرامها و ممنوعيتها لذت مىبرند. آلودگىها، صفاى نفس و به تبع آن، عشق را نابود و تخريب مىكند.
عشق؛ برد بلند كاميابى
خط (كلان) : حقيقت كاميابى هنگامى در انسان صورت نشاط و ثبات به خود مىگيرد و از انحراف مصونيت مىيابد كه لذّت، چهرهى صافى عشق را داشته باشد. عشق، برد بلند كاميابى است. صرف نفسانيّت، شهوت و هوسِ تنها، كوتاهترين برد كاميابى و لذّت است. صرف هوسبازى، كاميابى نيست و مىتواند انحرافات جنسى را در پى داشته باشد؛ بهويژه هوسى كه يكطرفه باشد و طرف ديگر تنها نظارهگر اتمام آن است. در كاميابىِ يكسويه، طرف ديگر ناچار است همچون نعشى بىجان در دستان بىروح طرف مقابل قرار گيرد، درد و سوز و بطالت را تحمّل كند تا هوس و شهوت به اوج و سپس فرود برسد. اين افراد بىچاره، از داروهاى مسكّن و مواد بىحسّى استفاده مىكنند تا در گذر زمان، شاهد احساس درد و رنج كمترى باشند. نخستين زيان ميداندارى شهوت و تمايلات جنسى هوسمدار، فروپاشى نظام خانواده است كه حسّ بىتفاوتى و بىغيرتى را به جان اهل هوس مىريزد.
وحدتِ خواستهى بانو
خط : زن، انسان مطلوب و خواستنى است كه نسبت به طالب خويش وحدتِ طلب و خواسته دارد. عشق و دلبستگى زن به همسر خود چنان است كه دل زن نقشى جز چهرهى مرد خويش نمىپذيرد و آنچه در دل معصومانهاش مىآيد، تنها تحقّق نقش مرد خويش است و تحمل پذيرش نقشهاى متفاوت و خواهانهاى متعدّد را ندارد و نمىتواند در يك زمان جز يك طالب خاص داشته باشد. زن اگر از حقيقت خود ـ كه همان وحدتطلبى و تكهمسرى و تكيه به يك عاشق است ـ دور افتد، ديگر نمىتواند به مردى وفادار باشد و از عشق بهرهاى برد، بلكه فقط وسيلهاى براى خوشگذرانى و عافيت افراد آلوده مىشود و معاشرت مردان گوناگون در حريم دل لطيف اين پريساى وجود، چراغ عشق و مستى را در وى به افول و خاموشى مىبرد و او را يكپارچه سردى، سستى، سكوت، يأس و حرمان مىگرداند و هويّت زنانهى او را مضمحل و نابود مىسازد. زنى كه نظر مردان متعدّد را به خود جلب مىكند، گذشته از احساس خستگى، پژمردگى و تباهى، كمكم مطلوبيّت خود را هم از دست مىدهد و از حقيقت خود بريده شده و به سرگردانى و بىتفاوتى كشيده مىشود. اينگونه زنان، ظاهرى زنانه دارند، ولى از مواهب حقيقى زنبودن و ترنّمهاى مستانه و شادىِ زندگى بىبهرهاند و خويشتن خويش را از دست داده و در دنيايى از اضطراب و سرگردانى و تلخى و بىمحتوايى به سر مىبرند. زن مىخواهد غايت و نهايتِ مطلوبيّت را داشته باشد و نهايت مطلوبيت نمىتواند تعدّدپذير باشد؛ زيرا همانطور كه بدايت هر امرى واحد است، غايت و نهايت هر چيزى نيز چنين است. زن حقيقت خود را در چهرهى كمالِ مطلوببودن خويش مىبيند و از اين حقيقت منتهاى لذّت را مىبرد. زن، مطلوبِ طلب واحد و طالبِ مطلقِ سـَعى است و چون او به نوع اطلاقى در گرو طلب مرد واحد است، نمىتواند مطلوبيّت مقيّد و مطلوب طلب متعدّد باشد؛ پس طلبِ متعدّد و گوناگون در نهاد زن و هويت او موقعيت طبيعى و سالم ندارد. تمام ظهور و بروزهاى زنانه، موانستها و آميزشهاى جنسى و عاطفى و عشقورزىها و عشقبازىهاى ماهرانه براى تحقّق همين كمال مطلوبيّت و دستيابى به آن است و اين مهم براى زن ارزش حياتى و نقش اساسى دارد. زن همواره موقعيّت و ارزش خود را در مطلوببودن خويش مىبيند. چنين حقيقتى هرگز از راههاى آلوده و گوناگون به دست نمىآيد، بلكه تنها چهرهى خاصّ نكاح و ازدواج و وحدت همسر، او را به اين حقيقت مىرساند. هنگامى عشق و حبّ حقيقى پيدا مىشود و عشق و عاشق و معشوق، حقيقى مىگردند كه مطلوبيّت، طلب مطلق و يك عشق نامتناهى باشد و زن، مطلوبيّت خود را در وحدت عشق به عاشق واحد داشته باشد. باطن حقيقت زن، خواهان وحدت همسر و عشق حقيقى است و چنين نيست كه زن از هر تازهاى لذّت برد، بلكه او همسر خود را بر تمام تازهها ترجيح مىدهد و گـِردِ غير نمىچرخد. عشق، اين است، نه صرفِ هرگونه خوشامد و آميزشى، اگرچه ازدواج نباشد، كه آميزشها يا مؤانستهاى بيرون از مدار تشكيل خانواده و ازدواج، آرامبخشِ واقعى دل و روح انسانى نمىگردد، بلكه دوستىهاى موقت دلنگرانى و اضطراب مىآورد و گاه براى روح انسانى بهخاطر دورى از هويت و طبيعتِ وحدتخواه زن، مشمئزكننده، تنشزا و افسردهساز مىباشد. تكهمسرى زن، زمينههاى خارجى و عرضى ندارد و تنها به منظور سلامت خانواده، فرزند و اجتماع نيست؛ بلكه زن با تعددخواهى يا هرزگى، هويّت ذاتى و موقعيت حقيقى خويش را كه همان وحدتخواهى روحى و نفسانى و تأمين سلامت و سعادت فردى خود است، از دست مىدهد. اگر زنى از هر تازهاى لذّت ببرد و خوشامد داشته باشد، زنى است كه با از دست دادن طبيعت اولى و هويت وحدتخواه خود و با گرفتارى در زمينه يا تكرار نفسانيّتها، چشم و دلش را دچار آلودگىهاى گوناگون نموده و به كجى عادت داده يا آنكه كاستىها و ناكامىهاى روحى ـ روانى و يا شدّت و تزايد شهوات و حرارتهاى غيرعادى و ارضانشدن از ناحيهى همسر ناآگاه يا ناتوان، او را دچار حسرت و انحراف و ذهنيتهاى آلوده ساخته است.
بىهويتىِ بىبندوبارى و افسردگى جنسى
خط : توجّه ناسالم و معاشرت مردى با زنى بيگانه يا نظر و انديشهى ناسالم زنى به غير همسرش بهويژهى زير سايهى سنگين تبليغات استعمارى و فيلمها و مجموعههاى خيانتآلود بيگانگان كه مىخواهند زن را در هوسهاى پيچيدهى نفسانى و موقعيتهاى كاذب و شخصيتهاى ابزارى و فريبنده به جاى مرتبهى هويّت حقيقى وى قرار دهند، باعث مىشود زن از عشق بىبهره شده، ناآرامىهاى روحى ـ روانى، او را به هم ريزد و درنتيجه مشكلات نفسانى پيدا كند؛ همچنين جسم او در معرض پژمردگى و تباهى و مخاطرههاى فراوان جنسى قرار مىگيرد؛ بهخصوص كه زن در كنار چند مرد آرامش لازم را ندارد و نمىتواند تمام آنچه را كه مردان تمايل دارند، برآورده نمايد و روانش دچار بحران اخلاقى ـ اجتماعى مىشود و از مواهب خانه و خانواده نيز محروم مىگردد و سبب مىشود زن مطلوب كامل و اطلاقىِ هيچيك از مردها نباشد و بر اثر اين حالت، هويّت و ارزش زنانهى خود را از دست داده و به بىتفاوتى مطلق نسبت به تمام مردان مىرسد و آنان را ابزارى براى بقا و سود مادّى يا اطفاى شهوانى كوتاهمدت مىگرداند و مردها نيز از او به عنوان وسيلهاى براى نيل به اغراض شيطانى و مسكّنى موقت و گذرا بهره مىگيرند. براى همين، چنين توجهات هويتسوزى به نامحرم جرم بسيار بزرگى است و برخى از اقسام آن، مجازات مرگ و اعدام بدون لحاظِ حتى اندكى رأفت و بخشش نسبت به مرتكبان را دارد تا حريم افراد و حرمت جامعه به هيچوجه مورد تجاوز و تعرّض احساسات آلودهى نفسانى و طغيانگر قرار نگيرد.
آميزش مقدس و آلودگى حرام
خط : همانطور كه بعضى از اقسام زنا داراى مكافات قتل و اعدام مىباشد، آميزش جنسى حلال و صرف عمل زناشويى در تقابل با آن، حتّى با قصد لذّت نفسانى، داراى ثواب اخروى فراوانى مىباشد؛ بهگونهاى كه ازدواج را بايد «آميزش مقدّس» دانست. از مبادى آميزش مانند تبسم، نوازش، بوسه، در آغوشگرفتن تا عمل آميزش و يكدلِهشدن قلب زن و همسر، تمامى خير و حسنه و داراى ثوابى مخصوص و منحصر است و كمتر عملى از چنين موقعيّتى برخوردار است. ازدواج و زناشويى حتى براى پدر و مادرِ زن و مرد نيز حسنهى جارى مىسازد و خداوند براى هر بار آميزش اينان، نعمتى در بهشت براى آنان تدارك مىبيند؛ زيرا چنين آميزش حلالى برآمده از تلاش صافى و حلال آن پدر و مادر بوده و فرزند، عمل پدر و مادر است. ضمن آنكه زناشويى حلال، گذشته از ارضاى تمايلات نفسانى زن و مرد، موجب تطهير فرد و جامعه از گناه مىشود.
خط : سنگينى مجازات زنا و لواط از يك سو و عظمت پاداش نكاح از سوى ديگر براى تحقق جامعهى سالم است كه عفاف و پاكى در آن بهطور غالب وجود داشته باشد و نكاح تأمينكنندهى چنين سلامتى در جامعه است. به منظور حفظ جامعه از آلودگى بايد نسبت به اين معاصى ـ كه نابودكنندهى سلامت جامعه است و زن بر اثر آن از ارزش و موقعيّت مىافتد ـ مجازات سنگين لحاظ شود.
انحرافات جنسى
خط : انحرافات جنسى به ترتيب زشتى، عبارت است از: استمنا و خودنكاحى، آميزش با حيوان، مساحقه، زنا و لواط. عمل كثيف، پليد و ركيك لواط و زنا از گناهان كبيره و «فاحشه» مىباشد كه حد شرعى دارد.
زنا؛ تخريب ناموس
خط : گناه زنا كه خلاف طبيعت زن و تخريب ناموس است و حتى زنان خودفروش نيز عنوان فاحشه را دشنام و بدآيند خود مىدانند، چهره و صورت فرد را بىروح، بىنشاط و دور از روشنايى و صفا مىسازد و او را در جامعه بهواسطهى بروز حوادث، ناخودآگاه بىحرمت و فاقد حيثيّت مىگرداند. آميزش مرد با زن بهطور حرام، زناست؛ تفاوتى نمىكند كه از پيش رو باشد يا از پس.
خط : عمل پليد و حرام زنا، لذّت كاميابى از همسر حلال را از دل بيرون مىبرد و انسان را نسبت به او بىتفاوت و حتى بىغيرت مىكند؛ همچنانكه زناكار به تدريج به حرام تمايل بيشترى نشان مىدهد و از همسر خود دلسير مىشود، بهطور قهرى همسر او نيز آرامآرام از او بريده و دلسرد و نااميد مىشود و اگر اهل ايمان نباشد، او نيز به حرام و زنا كشيده مىشود. براى همين به مردان توصيه مىشود پاكى پيشه كنند تا زنانشان پاك بمانند و اين امر تابع قانون مكافاتِ طبيعت است.
حرامزاده
خط : اصطلاح «حرامزاده» فقط در مورد انعقاد نطفه با زنا مىباشد و انعقاد آن با حرام ديگرى؛ هرچند مشكلات و نواقص خاص خود را دارد، احكام و قوانين حرامزاده و فرزند نامشروع را ندارد. زنازادهبودن نياز به احراز دارد و به صرف شهرت، ثابت نمىشود. فرزند حرام و نامشروع در طبيعت نفسانى خود اقتضاى به بدىها و ثقل نسبت به سعادت و حرمان به توفيق دارد و خوبىها براى وى سنگين است و نسبت به فرزند حلالزاده، تلاش و مؤونهى بيشترى را از وى مىگيرد. زن و مرد لازم است هوسهاى نفسانى خود را از طريق مشروع كنترل كنند تا فرزندى را بهسبب نامشروعى، به حرمان مبتلا نسازند.
مردْمحوربودن زنا
خط : در تحقّق عمل جنسى به عنوان زنا يا نكاح، جز در امر نعوظ، فاعليّت در ميان مرد و زن مشترك است، اما در زنا، اين مردهاى آلوده هستند كه به اين گناه فعليّت داده و به آن دامن مىزنند و زن تنها زمينهى قابلى دارد، گرچه زنها در ايجاد زمينههاى تحقق اين گناه، بيشترين نقش را دارند، اما بهطور معمول، و در صورت خوددارى مرد، زن نمىتواند به اجبار اين كار را با او انجام داده و به اين گناه، فعليّت دهد؛ در حالىكه ممكن است مردى به زور اين عمل را با زنى انجام دهد و اين سنگينىِ بار مرد را در انجام اين پليدى مىرساند. البته بسيار اتّفاق مىافتد كه زن، عمدهى زمينهها و فاعليّتهاى اين آلودگى را فراهم مىسازد و مردِ دلباخته، همچون اسير واماندهاى در چنگالِ شگردهاى زنانه گرفتار مىآيد؛ پس همانطور كه ممكن است مردى به زر يا زور، زنى را به دام اندازد، ممكن است زنى هم با تزوير و حيله و عشوهگرىهاى زنانه، مردى را آلوده سازد. بر اساس ارتباط و موازنهى مستقيم منطقى، همانطور كه سلامت و سعادت مرد در گرو سلامت و سعادت زن مىباشد، سلامت زنها نيز در گرو سلامت و سعادت مردهاست. البته نقش عمده در چنين رابطه و توازنى با مرد است كه مىتواند در محيط خانواده و اجتماع تأثير شايانى داشته باشد.
ممنوعيت و مجازات روسپىگرى و دلالى جنسى
خط : روسپىگرى و قيادت (پيونددادن زن و مرد زناكار و دلالى جنسى) دو شغل حرام و ممنوع است. تنفروشى و روسپىگرى و قيادت و واسطهگرى براى انجام كار حرام، كه بيشتر توسط زنان آلوده انجام مىشود، داراى مجازات سنگين اخذ تمامى اموالى كه زن يا مرد آلوده بر آن يد دارد، مىباشد.
صيانت مرد از همسر
خط : كسى كه به همسر خود با توجه به وجود شواهد و قراين معقول، شك كرده يا احتمال داده است كه زن در خفا و پنهانى به او خيانت مىكند، مىتواند براى حفظ ناموس و آبروى خود و سلامت زندگى و جهت دفع توهمات، به هرگونهاى كه مىتواند رفع مشكل نمايد؛ خواه با دسترسى و ضبط مكالمات تلفنى و غيرتلفنى همسرش با ديگران در صورت لزوم ـ براى سندسازى جهت اصلاح زن ـ يا امورى ديگر كه مرد مىتواند بعد از اثبات قطعى آن، به صورت شايسته عمل نمايد؛ خواه به جلوگيرى از تماس تلفنى يا غير تلفنى زن با بيگانگان باشد يا با هر فرد ديگرى ـ هرچند از محارم باشد ـ يا ارايهى سند به زن يا در صورت لزوم، ارايهى آن به محكمهى شرعى، كه همه در جهت حفظ صيانت زندگى مرد و خانوادهى وى مىباشد و چون عمده مسؤوليتِ زندگىِ خانواده به عهدهى مرد است، رفع اين مشكل به هر طريق ممكن، گذشته از آن كه جايز است، لازم و ضرورى نيز مىباشد و تا پشت سر گذاشتن همهى مراحل ممكن جهت صيانت زن و زندگى و خانوادهى خود، نوبت به طلاق نمىرسد كه طلاق، آخرين راه ضرورتيافته براى آزادى مرد از مشكل است، نه اولين راه و اينچنين نيست كه در صورت بروز هر مشكل، بتوان بهطور فورى طلاق را تجويز نمود. همچنين حفظ شؤون و عفاف زندگى خانوادگى براى مرد، امرى برتر و بالاتر از صرفِ نهىازمنكرِ كلى ـ كه بر عهدهى همگان است ـ مىباشد. البته انجام چنين كارهايى براى غيرهمسر نسبت به زنهاى ديگر مىتواند از باب نهىازمنكر باشد كه جهت پىگيرى آن در هر مرحله، بايد دليل و مدرك لازم داشته باشد و نمىتواند همانند شوهر از هر طريق ممكنى اقدام به رفع مشكل كند.
صحبت شهوتآلود و لاسزدن
خط : كسى كه با زن نامحرم صحبت شهوتآلود و لاسزدن حرام در فضاى محيطى يا مجازى داشته باشد، به حسب كلماتى كه با آن زن داشته است، مؤاخذه و مجازات تعزيرى مىشود.
تجاوز كلامى
خط : خشونت و تجاوز جنسى كلامى كه به هرگونه داراى بار منافى عفت و دشنام عليه زن و حرمت وى باشد و نيز تجاوز ديدارى، جرم و قابل تعقيب در محاكم قضايى است. مجازات آن در مرتبهى نخست، پرداخت معادل ريالى يكگرم طلاى ساختهشده در شرايط عادى به صورت نقد به نفع زن، پس از وصول سه درخواست و شكايت عليه مرد مىباشد. در صورت استنكاف مجرم، اين مبلغ به صورت قهرى از حساب او و در اولين فرصت برداشت مىشود و چنانچه دريافت نقدى آن ممكن نباشد، به صورت نسيه بر عهدهى مجرم مىباشد و گذر زمان تأثيرى بر آن ندارد و برداشت قهرى آن ثابت مىماند.
غيرت
خط : غيرت؛ دگرگونى، تغيير حالت و جبههگيرى در مقابل ناخوشايندهاست. صاحبان حب و محبّت و دلدارانِ با حرارت و اهل حقيقت و باطن كه داراى حكمت و شجاعتند، هرگز در مقابل ناخرسندىها بىتفاوت و بىتحرّك نمىباشند. فردى كه حيات و حرارت دارد، در مقابل ناملايمات آرام نمىماند و برخورد و دگرگونى مناسب نشان مىدهد. اين دگرگونى اگر همراه انديشه و درايت باشد، شجاعت است و صاحب شجاعت داراى غيرت است؛ بنابراين، غيرت از صفات عالى كمال است و فردى داراى آن است كه درايت و شجاعت را با هم داشته باشد. فرد بىايمان و فاقد غيرت سالم، يا داراى افراط و خشونت و تهور و بىباكى و يا در جهت عكسِ آن به تفريط و بىروحى مبتلاست.
مؤمن، غيور است و غيرت از صفات ذاتى حضرت حق مىباشد. غيرت، لازمِ ايمان است و فتوّت و جوانمردى را همراه دارد؛ همانطور كه گناه و پليدى و زنا و خيانت، آلودگىهاىِ دلِ بىغيرت است. چنين امراضى در حريم دل انسان باغيرت يافت نمىشود و افراد زناكار از فتوّت و جوانمردى و غيرت بىبهرهاند. افراد آلوده و بىغيرت، سست و بىمحتوا و از خودبريده و دور از عقايد و بىهويّت و فاقد انديشه و دچار ضعف و ترس مىباشند و باطنى بىروح و دلى بىصفا و نهادى سرد و روانى خشكيده دارند.
قتل زناكاران خودخواسته
خط : اگر مردى ببيند كه كسى با همسر، دختر يا مادر او زنا مىكند و بداند كه زن نيز به آن كار راضى است و رضايت او را در اين هنگام احراز كند؛ چنانچه زيانى به خود وى نرسد و بتواند با كتمان يا توانمندى از مخاطرات آيندهى آن، بهخصوص از تعقيب قضايى و قصاص نفس خود جلوگيرى كند، مىتواند هر دو را بكشد؛ هرچند با آن زنا، زن وى بر او حرام نمىشود، ولى اين حكم به همان زمانى كه آنان را در حال زنا مىبيند، اختصاص دارد و براى بعد از آن نمىباشد. چنانچه فرد گفتهشده تحت تعقيب قضايى قرار گيرد و وى نتواند خود را تبرئه كند و به قتل نفس محكوم شود، با تقاضاى اولياى دم، قصاص و اعدام مىگردد.
خط : اگر زن و شوهرى كسى را به قتل برسانند و ادعا كنند از حريم خود دفاع كردهاند و وى قصد آزار و تجاوز جنسى داشته است، دايرهى كشف جرم و جنايت لازم است تمامى آثار، نشانهها و شواهد را بهگونهى علمى بررسى و تحليل كند و با احراز صداقت، نيازى به ارايهى چهار شاهد نمىباشد، ولى در صورتى كه مدير قضايى نتواند صداقت آنان را احراز كند، زن و شوهر به قتل عمد و قصاص محكوم مىشوند.
ممنوعيت خودكشى
خط : خودكشى بهطور مطلق حرام است. اگر زنى به دست دشمن و بدخواهان يا افراد شرور ربوده يا اسير شود و اطمينان دارد به وى تجاوز مىشود،
انتحار و خودكشى بر او حرام و ممنوع است و چنين نيست كه خودكشى و قتل نفس بهتر از حفظ عفت نفس باشد.
دادگاه؛ طريق قانونى تجاوزات مستند ناموسى
خط : رسيدگى به گناهان كبيرهى ناموسى و حيثيتىِ مربوط به همسر و اجراى حدود مربوط به اين گناهان در شأن مرد و زن نيست، بلكه با وجود سند و طريق اثبات، بر عهدهى دادگاه مىباشد.
خط : به جرايم منافى عفت (جرايم جنسى حدى و جرايم رابطهى نامشروع تعزيرى مانند بوسيدن و در آغوش گرفتن) بهطور مستقيم، در دادگاه صالح رسيدگى مىشود.
خط : اگر زن همسردارى مرتكب رابطهى نامشروعى شود كه در دادگاه به مجازات حدى محكوم گردد، مرد مىتواند تقاضاى طلاق وى را كند و دادگاه به صرف محكوميت زن و درخواست مرد، حكم طلاق را بدون لزوم تأديهى حقوق مالى زن صادر مىكند. تأديهى حقوق مالى زن بر اين فرض بر عهدهى خود زن مىباشد، نه بر عهدهى دادگاه.
ممنوعيت تجسس
خط (كلان) : انجام هرگونه تعقيب و تحقيق در جرايم منافى عفت توسط پليس قضايى و دستگاههاى امنيتى ممنوع است و پرسش از هيچ فردى در اين خصوص مجاز نيست، مگر در مواردى كه جرم در مرئى و منظر عام واقع شده و يا داراى شاكى يا به عنف يا سازمانيافته باشد كه در اينصورت، تعقيب و تحقيق فقط در محدودهى شكايت و يا اوضاع و احوال مشهود توسط مقام قضايى انجام مىشود.
همجنسگرايى
خط : برخى مردان بر اثر مشكلات روحى ـ روانى و كمبودها و عوارض فردى يا اجتماعى، نظير خصوصيّتهاى وراثتى، دچار ميل به همجنسگرايى مىشوند تا جايى كه در حركتهاى جسمانىشان، حالات روانى و انگيزههاى انفعالى بروز مىنمايد و توانمندىهاى فاعلى در آنها به كاستى مىگرايد يا كمكم از بين مىرود و حالات انفعالى در آنها فعليّت پيدا مىكند؛ درنتيجه، آنها ويژگىهاى تحريكپذيرى و لذّت زنانه را در خود احساس مىكنند و بهراحتى در اختيار افراد آلوده قرار مىگيرند. در اينصورت، آنان از فاعلبودن احساس لذّت نمىكنند و تنها كاميابى خود را به كامدهى به افراد آلودهى ديگر مىبينند. اينگونه امراض بايد به دقّت بررسى شود تا با امراض مشابه مشتبه نگردد؛ زيرا گاه فردى از بازىكردن با ديگران لذّت مىبرد و در عرف به او «بچّهباز» مىگويند، ولى گاهى كسى از بازى ديگران با خود لذّت مىبرد. همچنين مىشود فردى بر اثر عمل شنيع لواط هر دو حالت را در دو زمان داشته باشد و ابتدا فاعل بوده و از اين عمل لذّت مىبرده است و در نهايت منفعل گشته و از مفعولبودن لذّت مىبرد. لواط و همجنسبازى، آلودگى سرايت و واكنش انفعالى را به دنبال دارد و ممكن است كسى در دو زمان حالتهاى متفاوت به خود گيرد، و آنچه در اين دو باب متفاوت است، اين است كه فرد لواطكار بر اثر تكرار اين عمل در طول زمان، نهايت به جايى مىرسد كه حالت فاعلى را از دست مىدهد و شهوت انفعالى به او دست مىدهد و خود را در اختيار ديگران مىنهد، اگرچه به غير لواط باشد. آنان ابتدا از بازى با افراد همجنس لذّت مىبرند تا جايى كه آثار تحريكپذيرى كه در مجارى و آلت خويش داشتهاند، در مجراى مقعد و سطح باسنهايشان پيدا مىشود و حالاتى چون تحريك، قلقلك و خارش در خود احساس مىكنند. آنها در پى آرامش و آسودگى از تحريكات انفعالى از هيچ كارى دريغ نمىورزند و به انواع بىعفّتىها و بىغيرتىها تن مىدهند و حتّى براى اطفاى شهوت، گاه ناموس خود را در اختيار ديگران مىگذارند. اين بيمارى تا آنجا پيش مىرود كه اين افراد، شكل نياز و اقدام گنهكارى معمولى را از دست مىدهند و به روابط متعدّد، متنوّع و فراوان جنسى با همجنس و جنس مخالف معتاد مىشوند. بالاتر اين كه در ارضاى شهوت، به عنوان فاعل و مفعول حالت ساديسم مىيابند و ساديسم تا سر حدّ مرگ و نابودى از آنان رها نمىگردد و گاه فجيعتر از فرد معتاد به شراب و موادّ مخدّر، سست، بىمحتوا، دردمند و نيازمند رابطه مىشوند.
لواط؛ ويرانگرى عمومى
خط : لواط در كوتاهمدّت هلاكت عمومى و زنا موجب هلاكت فردى مىشود، مگر آنكه حالت عمومى و شايع به خود گيرد كه همانند لواط داراى ويرانگرى عمومى مىگردد. ابتلا به فقر و تنگدستى، زودپيرى، زودميرى، قطع بركات الهى، زلزله و انواع بلاياى طبيعى و غيرطبيعى و افزايش مرگهاى ناگهانى مثل: سكته، بيمارىهاى قلبى، تصادف و فراوانشدن وقايع ناگهانى ديگر از عوارض شوم فراگيرشدن زنا در جامعه مىباشد. عذاب سخت در برزخ و گرفتارى در آتش خشم الهى و حرمان اخروى نيز با آن است.
همجنسبازى زنان و مساحقه
خط : «آميزش زن با زن» كه به آن «مساحقه» گفته مىشود و نوع پليد «همجنسبازى» زنان است، چنانچه داراى مجوز پزشكى و برآمده از طبيعت نباشد، و آلودگى باشد، جرم و داراى مجازات مىباشد. برخى زنهاى آلوده بر اثر كمبودهاى نفسانى خود يا كمبودهاى جنسى يا كاستى و ضعف مردها يا بر اثر خصوصيّتهاى مردمآبانهى وراثتى يا بدآموزىها يا به جهت امنيت عرفى و اعمالنشدن قانون، به اين عمل شنيع دست مىزنند.
همجنسبازى طبيعى
خط : «همجنسبازى» كه تمام اقسام روابط نامشروع دو هم جنس، از بوسه و ملامسهى شهوانى تا مواردى چون مساحقه، لواط و امثال آن را شامل مىشود؛ اگرچه بعضى از آنها كه پليدى خاص دارد، چون لواط و مساحقه، خود عنوان خاص دارد، چنانچه برآمده از خلقت طبيعى و داراى مجوز پزشكى نباشد، داراى مجازات مىباشد. مرد در هويّت جنس خويش صلابت خاصّ خود را دارد؛ همانطور كه زن در هويّت جنس خود لطافت، رعنايى و طنّازى مخصوص به خود را داراست. با ارتكاب چنين عملى، صلابت مردانه و لطافت و رعنايى زنانه شكسته و زن سرد مىشود، بىآن كه مرد بتواند رعنايى زنانه را به دست آورد يا زن بتواند صلابت مردانه داشته باشد كه نتيجهى چنين عملى تخنّث و شكستگى خواهد بود.
بيمارى همجنسبازى
خط : همجنسبازى بيمارىِ نفسانى واگيردار است كه ريشه در كمبودهاى درونى و خصوصيّات روحى ـ روانى و بدآموزىهاى جنسى دارد. برخى مردها بر اثر شبادرارى در كودكى، مشكلات جنسى، عدم نعوظ، سستى كمر، ضعف عروق و اعصاب، مشكلات نخاعى و ديگر زمينههاى ضعف عمومى، اقتدار و خويشتندارى را در مقابل جنس مخالف از دست مىدهند و بعد از وقوع مكرّر اين امر و يأس از توانايى خود، گريز از جنس مخالف را در پيش مىگيرند و به دنبال جنس موافق، پسربچّهها و مردها به راه مىافتند. در اين حال تفاوتى ندارد كه طرف مقابل آنها، چون خود آنان، همجنسباز باشد يا از افراد عادى باشد و گاه مىشود كه بسيارى از اين افراد هنگامى كه با همجنس خود، همبستر مىشوند، ضعفى را كه در مقابل جنس مخالف به آن مبتلا هستند، ندارند و حتّى نعوظ و قوّت جنسى نيز دارند.
عافيتطلبان بىدرد
خط : از زمينههاى شايع و خطرناك همجنسبازى، عافيتطلبان بىدرد و خوشگذرانهاى بىعارند كه از فرط خوشى و وفور امكانات به انواع مفاسد و امراض، در حدّ توان رو مىآورند. امكانات و عافيتطلبى همراه با ظرافتهاى طبيعى و قهرى، حالات جلف و طنّازى و اطفار جنس مخالف را در مرفّهان بىدرد تشديد مىكند تا آنجا كه همچون بانوان طنّاز، به غنج و دلال رو مىآورند. امروزه آرايشهاى زنانهى برخى جوانان و مردان از اين قبيل است.
ساديسم
خط : بازى آلوده با لب و دست، نسبت به غيرهمسر از اقسام زنا و نسبت به جنس موافق از اقسام همجنسبازى مىباشد. همجنسبازان در بدو ورود، خود را از اين طريق ارضا مىنمايند و به تدريج تا آخرين مرحلهى زنا يا لواط پيش مىروند. در اين مرحله، ضعيفانِ همجنسباز، توانمندى لازم براى اين كار را ندارند و براى جبران ناتوانى خود، بيمارى ساديسم را بهگونهى خشونتهاى ناهنجار ظاهر مىسازند و از تمام امكانات فنّى و تكنيكى در اين رابطه استفاده مىكنند.
اين بيمارىها كه در موارد بسيارى به صورت عادت، اعتياد و در نهايت بيمارى خودآزارى و ديگرآزارى ظاهر مىشود، ركيكترين چهرههاى آلوده و لجنبار انحرافات جنسى است. گاه چنين افرادى به مراتب بيش از افراد معتاد به مواد مخدّر به اين امور اعتياد پيدا مىكنند و چنان اين بيمارى در آنها اوج مىگيرد و در دل و جانشان ريشه مىدواند كه به جنون و ويرانگرى منجر مىشود. كسانى كه بدينصورت بيمار مىشوند، خطرناكترين بيماران روانى هستند و گاه بهبودى و امكان صحّت در آنها به صفر مىرسد تا جايى كه ممكن است به خاطر اشباع و سيرايى خود، به شكنجهى ديگران دست بزنند و چون گرگى خونخوار و سگى هار، در چنگالْگرفتگان خود را، با چنگ و دندان و انواع ابزارِ شكنجه آزرده سازند. حتّى ممكن است اين افراد به كشتن افراد گرفتار خود اقدام كنند.
تجاوز به محارم
خط : در ارتباط ويرانگر جنسى با محارم، فرد دچار ناهنجارىهاى شديد روانى، يأس و نوميدى، بىاعتمادى به همه چيز و همه كس، عدم هويّت، احساس بىشخصيّتى و ناكامى از زندگى و نااميدى از خود و ديگران مىگردد.
ابزار مكانيكى و حيوانات جنسى
خط : افراد درگير هوس و فاقد عشق، در چارهجويى براى رفع كمبودهاى خود و نيازهاى سيرىناپذير جنسى، به طولدادن زمان لذّت با مصنوعات مكانيكى جنسى يا حيوانات مىپردازند كه باز راه به جايى نمىبرند و در نهايت به عقده، افسردگى و ناآرامى و يا ساديسم، خشونت، خودآزارى، غيرآزارى و ديگر بيمارىهاى روحى ـ روانى مبتلا مىگردند؛ چرا كه زن و مرد مكمّل يكديگر و تشنه و نيازمند جنس مخالفند و هيچيك بدون ديگرى به كمال نمىرسند و پناهبردن به چنين ابزارهايى نهتنها نياز و مشكل هيچكدام را برطرف نمىسازد، بلكه به ناهنجارىهاى بيشتر دامن مىزند. انسان در كاميابى به دنبال مخاطب است و حيوان و ابزارهاى مكانيكى نمىتواند مخاطب انسان باشد و از نظر احساس، عواطف، هيجانهاى جنسى، تبادلات روحى و جسمى و روابط گفتارى ـ كه همه و همه از اصول كاميابى موفّق است ـ آدمى را ارضا كند.
خط (كلان) : بدخواهان و معاندان معنويت و دشمنان خدا با ترويج ابزار مكانيكى متنوع براى سكس مرد و زن به تنهايى بر آن هستند تا با اين قانون طبيعى كه زن و مرد مكمل يكديگرند، مبارزه كنند و با ترويج اين ابزار، به براندازى معنويت و فطرت خداخواهى و دهنكجى و سخرهى شريعت مبادرت كنند و زن را بىنياز از مرد و مرد را بىنياز از زن و هر دو صنف را مستقل و خودكفاى از ديگرى تبليغ كنند. ترويج چنين ابزارى به هدف گفتهشده جرم و مجازات ايجاد فساد عمومى را دارد.
خط : «آميزش مرد يا زن با حيوان» اگر مرتكب، بالغ و داراى كمال عقل و از روى اختيار باشد، تعزير دارد.
خط : اگر حيوان (بهيمه) تجاوزشده، حلالگوشت باشد، خوردن گوشت و شير آن حرام و غيرقابل استبرا و پاكى مىشود؛ پس آن حيوان ابتدا بايد ذبح و سپس با مواد از بينبرنده دفن يا سوزانده شود تا هيچكس از گوشت آن نخورد، و اگر آن حيوان مال ديگرى باشد، فرد گناهكار بايد قيمت آن را به صاحبش بپردازد؛ خواه انسان متجاوز بالغ و عاقل و داراى اختيار باشد يا نه. در صورت مشتبهشدن حيوان، اگرچه محصوره باشد، تكليفى نيست.
خط : اين حكم (ذبح و سوزاندن بهيمهى حلالگوشت) براى حيوانى كه با انسان نزديكى كند، اگرچه غيراخلاقى است، ثابت نيست و حيوان و انسان، حيات عادى خود را دارند. البته اين كار غيراخلاقى براى انسان، معصيت و داراى تعزير مىباشد.
استمنا و خودنكاحى
خط : «استمنا و خودنكاحى» كه مرد يا زن توسّط دست يا چيز ديگرى با آلت خود به نوعى بازى كند؛ چه انزال صورت پذيرد يا نه؛ زيرا صرف قصد انزال از سوى فاعل همراه با نوعى عمل در تحقّق معناى آن كافى است، معصيت بزرگ و حرام است. تخيّلات ذهنى، ضعف نفس، كمبودهاى آميزشى و رؤيت مناظر عريان و مهيّج، موجب بروز چنين انحرافى در برخى افراد مىگردد. اين كار گرچه حرام است و تحقير فرد و ناآرامى او را پيش مىآورد و تشنج روانى و رعشه به مرتكب در سنين بالا دست مىدهد، موجب آلودگى ديگران نمىشود و حدّ شرعى ندارد، ولى در جامعهاى كه از حداقل امكانات ازدواج و تأمين عفاف برخوردار است، داراى تعزير مىباشد.
جرم خانوادهستيزى
خط (كلان) : نوشتن هرگونه مطلب يا ساخت نمايشى عليه بنيان خانواده و ترويج انگيزههاى بىبندوبارى و حمايت از معاشرتهاى ناسالم و ارتباطات آلودهى زن و مرد و پردهدرى نسبت به عفّت عمومى و تخريب زمينههاى نكاح و ازدواج و مغالطهسازى نوشتارى، صوتى و تصويرى، استهزا و لجبازى و پرخاشگرى در مقابل معنويّت و شخصيّت انسان و هويت و كرامت و حيثيت والاى زن و دشمنى با جامعه بوده و چنين توليداتى عامل تباهى، تخريب و فساد جامعه و مصداق اشاعهى فحشا مىباشد و جرم سنگينى است كه مجازات دارد. چنين اعمال مجرمانهاى، عارى از قدرت تحقيق و منش علمى است و چنان سخيف مىباشد كه اهميت نقد و پاسخ را نيز ندارد. كسانى كه به اينگونه امور دامن مىزنند، انسانهاى بيمار و معاندى مىباشند.
استبداد اجتماعى و تخريب خانواده
خط (كلان) : خون، بهخودىخود عنوانى داراى اهميت فراوان و مصونيت اكيد است كه حرمت شخصيت و مصونيت آبرو و شرف به آن ملحق مىشود. اگر جامعه به خونريزى و ظلمِ تقصيرى و آگاهانه و مستمرّ عادت نمايد، عارض طبيعى آن، سردگرديدن روابط ميان اعضاى خانواده و استبدادىشدن و گرايش به خشونت و قلدرى و ديكتاتورى و زورگويى و اهتمامنداشتن به مشكلات ديگران و بههمريزى و نامهربانى مىباشد. به ميزان خشونت و شدت خونريزى در جامعه، ايمان و مسلمانى و مرحمت و امنيت رخت برمىبندد.
20
دادگاه ويژهى زنان
خط : دستگاه قضا لازم است در قالب دادگاه ويژهى زنان سازوكارى را فراهم آورد تا هر زنى بتواند بهراحتى از حقوق مدنى يا كيفرى خود دفاع كند و در صورت پيشامد ناهنجارى كه خانواده از عهدهى مديريت درست و سالم آن بر نمىآيد، بهصورت مستقيم و بدون نياز به طرح شكايت در كلانترىهاى محل و بدون صدور كيفرخواست از سوى دادسرا، به دادگاه ويژهى زنان مراجعهى حضورى يا برخط داشته باشد و از ناحيهى اين دادگاه، توان تقديم دادخواست و استماع شكايت و با برخوردارى از وكيلى معاضدتى و رايگان، توان ايستادگى و مقاومت براى احقاق حق خود را در كمال احترام و بدون رعايت ساير تشريفات آيين دادرسى مدنى و كيفرى بيابد.
خط : قوهى قضايى موظف است در كليهى حوزههاى قضايى شهرستان به تعداد كافى شعبهى دادگاه ويژهى زنان تشكيل دهد.
صلاحيت دادگاه ويژهى زنان
خط : دادگاه ويژهى زنان به تمامى جرايم خانوادگى و رفتار ظالمانه بين اعضاى خانواده يا انواع تجاوزهاى حدى و تعزيرىِ داراى شاكى خصوصى رسيدگى مىكند. اين دادگاه مىتواند در خصوص تمامى حقوق مالى و مسؤوليت مدنى خسارتهاى مادى و معنوى مورد ادعاى زن و رسيدگى به مقررات كيفرى خانوادگى، قبول دادخواست و رسيدگى و انشاى دادنامه داشته باشد.
خط : تمامى دعاوى مربوط به ازدواج موقت و بذل مدت و انقضاى آن، تنها در دادگاه ويژهى زنان رسيدگى مىشود.
خط : دادگاه ويژهى زنان صلاحيت رسيدگى به دعاوى مربوط به نامزدى و خسارات ناشى از برهم زدن آن، نكاح دايم، موقت و اذن در نكاح، شروط ضمن عقد نكاح، ازدواج مجدد، استرداد جهيزيه، وصول مهريه، نفقهى زن، تمكين و نشوز، درخواست حضانت و ملاقات طفل، نسب، رشد، حجر و رفع آن، ولايت قهرى، قيمومت، امور مربوط به ناظر و امين اموال محجوران و وصايت در امور مربوط به آنان، نفقهى اقارب، سرپرستى كودكان بىسرپرست، اهداى جنين، جنيندرمانى و تغيير جنسيت را داراست. صدور گواهى عدم امكان سازش و مجوز طلاق تنها در صلاحيت دادگاه خانواده مىباشد.
انحلال خانواده، اختصاصى دادگاه خانواده
خط : دادگاه ويژهى زنان غير از دادگاه خانواده مىباشد كه به منظور رسيدگى به امور و دعاوى خانوادگى تشكيل شده است. دعاوى راجع به انحلال نكاح دايم اعم از طلاق، رجوع، فسخ و انفساخ نكاح، و نيز امور راجع به غايب مفقودالاثر، در صلاحيت دادگاه خانواده مىباشد و ديگر دعاوى كه در صلاحيت دادگاه خانواده مىباشد، با درخواست زن، به دادگاه ويژهى زنان ارجاع مىشود.
دادگاه محل اقامت خواهان
خط : دادگاه صالح ويژهى زنان براى رسيدگى قضايى، مىتواند دادگاه محل اقامت خواهان باشد يا خوانده، و مصلحت خواهان در اين خصوص با توجه به خصوصيات خوانده رعايت مىگردد.
خط : تنها زنان مىتوانند در دادگاه ويژهى زنان بهطور رايگان طرح شكايت و دعوا داشته باشند.
ساختار دادگاه زنان
خط : دادگاه ويژهى زنان با حضور رئيس انشاءكنندهى دادنامه يا دادرسِ جانشين زن و دستكم يك مشاور تخصصى زن مرتبط با موضوع دعوا تشكيل مىگردد.
ممنوعيت استفاده از مردان
خط (كلان) : استفاده از قاضى يا مشاور مرد كه واجد شرايط تصدى دادگاه باشد، حتى در صورت كمبود نيروى انسانى زن، در دادگاه ويژهى زنان مجاز نمىباشد.
هزينههاى دادگاه
خط : هزينههايى كه در طول دادرسى براى شاكى زن پيش مىآيد، مانند هزينههاى مشاوره در صورت ارجاع پرونده به مشاور، در نهايت بر عهدهى طرفى مىباشد كه عليه وى حكم شده است، در غير اينصورت زن لازم است نصف هزينهها را پرداخت نمايد و نصف ديگر بر عهدهى دستگاه قضاست.
مراكز مشاوره
خط : به منظور تحكيم مبانى خانواده و جلوگيرى از افزايش اختلافات خانوادگى و طلاق و سعى در ايجاد صلح و سازش، قوهى قضايى موظف است از ظرفيت مراكز مشاورهى خانواده وابسته به سازمان سلامت استفاده نمايد يا خودِ اين مراكز را در هر دادگاه خانواده يا دادگاه ويژهى زنان ايجاد كند. اين مشاوران لازم است از بانوان متأهل داراى شرايط باشند و استفادهى دستگاه قضا از مشاوران مرد در اين خصوص يا ارجاع زن به مشاوران مرد ممنوع است.
دستور موقت
خط : دادگاه ويژهى زنان همچون دادگاه خانواده مىتواند در امورى كه تعيين تكليف آنها فوريت دارد، بدون اخذ تأمين، دستور موقت صادر كند. اين دستور بدون نياز به تأييد رئيس حوزهى قضايى قابل اجراست.
جرم استفادهى ابزارى و نامناسب از زن
خط (كلان) : استفادهى ابزارى و نامناسب از زن بهگونهى سيستميك يا با ابعاد روانى ـ اجتماعى، جرم مىباشد و دادگاه ويژهى زنان وظيفهى تشخيص و رسيدگى به اين جرم و نيز هر جرمى كه عنوان حقوقى خانواده را در محيط اجتماع و افكار عمومى با آسيب مواجه كند، بدون نياز به شاكى خصوصى و با درخواست دادستانى به عنوان مدعىعموم، بر عهده دارد. براى حفظ حرمت و شخصيت انسانى زن، لازم است از كارهايى كه جنبهى تبليغى و زنفريبىِ شعارى و احساسى دارد و نيز از استفادهى ابزارى و اروتيك جنسى از زن در تبليغات، دورى جسته شود.
تدابير و حمايت قضايى از زنان
خط (كلان) : زنان داراى حق برخوردارى از تدابير قانونى و حمايت قضايى به منظور پيشگيرى از جرم، و ستم به زنان در خانواده و جامعه و رفع آن و داراى حق برخوردارى از محاكم خاص خانواده در جهت حفظ اسرار، ايجاد صلح و سازش در خانواده و تسهيل در حل و فصل اختلافات و حق دسترسى مستقيم به دادگاه ويژهى زنان با نيروى پليس قضايى زن و ضابطان دادگسترى زن در صورت تعرض، بزهديدگى، اتهام و ارتكاب جرم و حق تصدى مشاغل حقوقى و قضايى مطابق قانون و حق اقامهى دعوا و دفاع در نزد محاكم دادگسترى ويژهى زنان و ساير مراجع قانونى و حق استفاده از وكيل و مشاور حقوقى زن در دادگاه و يا ساير مراجع قانونى و حق برخوردارى از حمايتهاى همهجانبهى دستگاه قضايى با عوامل زمينهساز جرايم عليه زنان و ارتكاب جرايم توسط زنان و حق برخوردارى از حمايتهاى قضايى از سوى مدعىعموم عليه ولىّ و سرپرست قانونىِ فاقد صلاحيت و ديگر متجاوزان به حقوق آنان؛ در صورتى كه بازخورد عمومى و جريحهدارشدن احساسات مردمى را در پى داشته باشد و افكار عمومى مجازات چنين مجرمانى را مطالبه كند و نيز در صورت واردشدن اتهام، داراى حق مصونيت از هتك حرمت، اهانت و مصونيت از محروميتهاى فردى و اجتماعىِ فراتر از مجازات قانونى مىباشند.
[1] – «از نشانههاى خداوند آن است كه براى شما از جنس خودتان همسرانى آفريد تا در كنار آنها به آرامشبرسيد و در ميان شما عشق و دوستى و مهربانى برقرار ساخت. در اين امر نشانههايى براى انديشمنداناست.» روم / 21.
[2] – الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، ص 136. بحارالانوار، ج 40، ص 126.
[3] – الكافى، ج 5، ص 494، ح 1.
[4] . بقره / 286.
[5] . نمايانشدن اعضاى استثناشده بهصورت تخصصى، قهرى و طبيعى است و امكان پوشش ندارد. ايناعضا نماد شناسايىِ موقعيّت و شخصيّت فرد است.
[6] . «جلباب» پوششى است كه تمام بدن را مانند چادر عربى در برمىگيرد.
[7] . «خُمُر» جمع خِمار، همانند مخامَره ـ مصدر و به معناى روسرى است كه زير چادر قرار مىگيرد.
[8] ـ يوسف / 53 .
[9] . ر. ك : كنز العمال، ج 16، ص 113. ( إنّ ابن آدم لحريص على ما مُنع ).
[10] . نساء / 130.