در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

فصل پنجم: مقبوليت اشراق و تاب‌آورى دينى مردم

دين، چون سرشتى، منشى و طبيعى‌ست، امرى داراى مراتب، اشتدادى و متناسب با طبيعت و مرتبه‌ى هر گروه يا فرد و متناسب با فهم و توان هر انسانى‌ست. دين هم داراى مراتب است و هم به تناسب انسان كه حايز مقام جمعى‌ست، برخوردار از جمعيت است.

خداوند دين و برنامه‌ى زندگى هركسى را از مسير سرشت و طبيعت او قابل دريافت نموده است. بنابراين دين به‌حسب مراتب متفاوت انسان‌ها داراى نظامى اشتدادى و معرفت‌هاى مرتبه‌مند است. كسى نيست كه در دامنه‌ى دين الاهى و برخوردار از يك برنامه‌ى تعيين‌شده و حكم از ناحيه‌ى خداوند نباشد.

دين باطنى و نسخه‌ى اصل سرشتى آن، انسان را به‌طور طبيعى و در محيطى آزاد از مسير مناسب و متعادل به خداوند مى‌رساند؛ برنامه‌اى كه از مسير دل و باطن يافتنى‌ست. خداوند كه به انسان عشق دارد، به ديندار از طريق دين وحيانى مسير زندگى و تاب‌آورى را در مرحله‌ى كاربست آن مى‌دهد. بنابراين خداوند از انسان در زندگى دنيايى ايمان و ديندارى آزاد، ارادى، بسطى و غيرابايى مى‌خواهد و بس.

از مراتب مشخص، ممتاز و كلى دين بايد دين در مرتبه‌ى عموم مردمان كه فايده‌محورند و يا به منش و يا به مدنيت و با تمكين قانونى ديندارى مى‌كنند، دين در مرتبه‌ى حق‌طلبان و جوانمردان كه ايثارگرند و دين در مرتبه‌ى مؤمنان ولايى و انسان‌هاى الاهى را نام برد. احكام هريك از سطح‌هاى گفته‌شده در موضوعات منحصر به هر مرتبه، به تناسب تفاوت موضوع، متفاوت از ديگرى‌ست.

رهبرى دينى با اشراف بر مراتب دين و سطوح مختلف ديندارى، هر ديندار را به‌طور سيستميك و به‌دور از هرگونه خشونت، ظلم و فسادى به مرتبه‌ى لايق و مناسب آن مى‌كشاند.

هدف و غايت دين، امرى اشتدادى و متناسب با مرتبه‌ى پيرو و ميزان مقبوليت او و داراى نسبيّت است.

انسان به حسب آزادى سرشتى و تفاوت در مرتبه، در هر چيزى در پى تنوّع و بهترين‌هاست. در ديندارى نيز چنين است و هركسى دينى باطنى را به‌حسب خلقت و طبيعت خود در فضايى طبيعى زندگى مى‌كند كه آن را بهترين از حيث انطباق با سرشت خود و برخوردارى از صدق و تماميت به تناسب تماميت تن و باطن خود لحاظ مى‌سازد، البته سرشت و فطرت در ناسوتى كه اصل آزادى و اختيار بر آن حاكم است، قانون اقتضا را دارد نه ضرورت عِلّى يا خرافه‌ى جبر تقديرگرايى كه اراده و اختيار آدمى را سلب مى‌كند و او را به تسليم و زانوزدن در برابر سرنوشت‌ها و ايهامِ مبارزه‌نكردن با خدا يا انقلابى‌شدن عليه او يا به بى‌طرفى خنثا وامى‌دارد.

مرحمت دينى با مقبوليت عمومى و تاب‌آورى مردمى

با توجه به آنچه تاكنون گذشت، دين باطنى و كاربست ظاهر ايمانى، در متن مردم و با حيات و حقيقت آنان زنده مى‌باشد، نه برنامه‌ى نوشته‌شده و مكتوب و مدون يا نازل‌شده بر قلب واسطه‌ى الاهى كه در حيات و زندگى مردم جريانى ندارد و در ركود است يا نمادها و نشان‌هاى دينى و متظاهرانه كه بريده از مردم‌اند و نماينده‌ى ديندارى مردم نيستند.

دين براى حصول خشنودى خداوند و كاربست اجتماعى اراده‌ى الاهى بايد مقبوليت عمومى و جهانى را ارج نهد و براى ارج‌نهادن به پذيرش عمومى و جامعه‌پذيرى لازم است نخست تعليمات الاهى و عقايدى را كه روشن و مستند و برخوردار از حقايق تكوينى، طبيعى، ربوبى، علمى و پژوهشى‌ست، در ساختار تشكيلات، سازمان و به‌گونه‌ى هم‌گرايى جمعى و نظام شبكه‌اى و خردورزى جمعى و سيستميك شناسايى و تبيين كند و خرافه‌هايش را بزدايد و با رده‌بندى داده‌هاى دينى در مقام مهندسى، عرضه و اجرا و رعايت تناسب با مخاطب به‌طور منطقه‌اى و لحاظ تحمل‌پذيرى و تاب‌آورى عمومى در آن به كاربست همراه با ضمانت اجرا برساند. دين در اين‌صورت هم صدق و تماميت علمى دارد و هم با بازدارنده‌ى عسرت و حرج اجتماعى و مخالفت سرشتِ هوس‌آلود انسان‌ها و نيز خودكامگىِ متوليان دينىِ از خودراضى و تزويريان دينى مواجه نمى‌گردد.

دين با فرهنگ‌سازى و تربيت تدريجى و تحصيل قدرت بر اجرا و مقبوليت‌يافتن، مسير وصول به مرتبه‌ى بعد را تسهيل مى‌كند. دين بدين‌گونه چهره‌ى كرامت، مرحمت، شيرينى، سازگارى، همگرايى و جامعه‌پذيرى مى‌يابد و دشوار، سخت، تلخ، خشن و مبتلا به استخفاف مردمان و ناديده‌انگارى مردم و جامعه در سرنوشت خود نمى‌گردد. قرآن‌كريم به‌صراحت مى‌فرمايد :

( لاَ يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسآ إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ ). بقره : 286.

خداوند هيچ‌كس را جز به‌قدر توانايى‌اش تكليف نمى‌كند. آن‌چه (از خوبى) به‌دست آورده به‌سود او، و آن‌چه ( از بدى ) به‌دست آورده به‌زيان اوست.

دين در متن دستگاه استنباطى خود لحاظ طاقت و تاب‌آورى مردم را دارد. منش خداوند و دين او چنين است كه حرج‌آفرين نباشد و ثقل، تندى، ضيق، شدت و قبض را كه جامعه‌پذيرى و مقبوليت مردمى ندارد، به‌صورت پيشگيرانه از دين نداند تا زمينه را براى استقبال ارادى و همراهى ارادتمندانه‌ى هرچه بيشتر افراد جامعه با خداوند مهربان و وفادار كه نمى‌خواهد بنده‌اش را در جايى از دست بدهد و با حق، محبت، فروتنى، نرمى و آزادى باشد، فراهم سازد.

تنبيهى و تذكارى بودن دين

با توجه به سرشتى‌بودن دين، دين نوعى امرى تذكارى و يادآورى به داشته‌هاى باطنى و وجدانى و شكوفاسازى و جلادهىِ غيبِ درونى و امرى تنبيهى و ارشادى‌ست، نه تأسيسى. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ).

و خدا به فرمان خود  ( شما را ) به‌سوى بهشت و آمرزش مى‌خواند و آيات خود را براى مردم روشن مى‌گرداند، باشد كه متذكر شوند. بقره : 221 .

دين، هدف و غايتى طبيعى‌ست كه به‌طور سرشتى در نهاد ديندار است و او را به مرام حق و سبك الاهىِ حيات و منش پاك و پاك‌دينى از طريق آگاهى‌بخشى به انديشه و شكوفايى دل و عشق قلب، صدق و ولايت، زندگى مى‌دهد. خداوند از انسان در زندگى محدود دنيوى ايمان و تصديق به خود و عشق يعنى سلم، صدق و ولايت را مى‌خواهد.

آزادبودن دين‌پذيرى

دين سرشتى متعلق اراده‌ى آزاد و اختيار براى پذيرش واقع مى‌شود و اكراهى، تحميلى و اجبارى نيست، بلكه زمينه براى آگاهى و اعلان و تذكر فراهم مى‌شود و با توسعه‌ى آگاهى، تبيين و يادآورى، تصميم‌گيرى براى انتخاب سرشت درونى يا ردّ طبيعت و فطرت با فرد آگاه و آزاد مى‌باشد. اين انتخاب مى‌تواند هماهنگ با سرشت يا در تقابل با آن باشد. ناسوت، اصل آزادى و اقتضايى بودن عامل‌هاست. جامعه چنانچه ديندارى سرشتى يا شهروندى و مدنى كند و به تخلف‌ها آلوده نباشد، موضوعى براى امر به معروف و نهى از منكر ندارد.

انسان مدرن كه به دليل علمى‌بودنش آزاد است و مدير، با انسان پيشامدرن و سنتى كه با اقتدارگرايى، رياست مى‌شده است، دو موضوع متفاوت براى احكام الاهى‌ست و هريك حكمى ويژه‌ى خود دارد كه متناسب با طاقت و هماهنگ با طبيعت آنهاست.

خداوند دينى زورمدار، خشونت‌ورز، ديكتاتور و مبتلا به استكبار و از موضع بالا ندارد؛ اگرچه دين درست به‌خاطر برخوردارى از صدق، حقانيت و تماميت، داراى قدرت درونى و اقتدار داخلى‌ست و با پشتيبانى حداكثرى نيز قدرت خارجى و اجتماعى مى‌يابد.

دين اگر آزادى‌هاى خدادادى را پاس ندارد و به سلطه‌ى نظامى‌گرى و غلبه‌ى ميليتاريسم بر حكمت و عقل نورى دين و به ايجاد ترس، هراس‌زايى، حرمت‌شكنى، حريم‌سوزى، مداخله در امور خصوصى، اتهام‌زنى و پرونده‌سازى و به چيرگى خشك و زورمندانه بر تن‌ها دچار گردد؛ به‌گونه‌اى كه سرنوشت دين و مسير فرهنگ جامعه را استبداد نظاميان چكمه‌پوش و اقتدارگرايى و تهديد سرداران ستاره‌دوش و تحكّم، آمرانگى و تخويف شبه‌نظاميان وابسته به آنها تعيين كند، نه منابع حكمت هجومى الاهى و قلب‌هاى روشن و دل‌هاى بسيط و پرمهر فرزانگان دين كه صفح جميل، عفو، بزرگ‌منشى و كرامت دارند، هردينى با هرمحتوايى كه باشد، به‌حتم با بن‌بست، توقف، زمين‌گيرى و شكست مواجه خواهد شد. تنذير حتا در حد استاندارد و صواب آن نيازمند زمينه‌ى تبشير به حق است و دين در هر جايى كه با چهره‌ى غالب بشارت به راستى به‌همراه كاربست، خوش‌خبرى به صدق، پناه‌دهى به خلوص، امنيت‌بخشى حقيقى، بهجت‌آفرينى با حفظ حريم‌هاى خصوصى و حرمت‌هاى ظاهرى، شادى‌آورى، اميدزايى، تطهير، بسط، كارگشايى، خلاقيت، نوآورى، شكوفايى، آزادى، صبورى، تاب‌آورى و حق‌طلبى وارد شود، موفق خواهد شد، وگرنه دينِ هراس‌زا، هول‌آفرين، استبدادى، خودكامه و خودرأى و اسير متولّيان مبتلا به حقارت و مجريان اسير عقده در تمامى زمينه‌ها مردمان را به خستگى، نااميدى، واگرايى، بى‌باكى و اباحه‌گرى سوق مى‌دهد و مانع بزرگ رشد و شكوفايى و مصداقى از افساد فى‌الارض و فسادآفرينى دستگاهمند مى‌گردد.

در عالم واقع هر دينى كه برخوردار از قدرت و حاكميت يعنى مسلط در تبيين و آگاهى‌بخشى باشد، چنانچه دين از لحاظ فكرى و محتوايى استحكام و از حيث مقبوليت عمومى و جهانى تحمل‌پذيرى و قدرت اجتماعى داشته و برخوردار از دلگرمى مردمى باشد، قدرت درونى خود را كه از حضرت حق‌تعالا مى‌گيرد ـ يعنى همان حيث علمى، حكمت نورى و معرفت الاهى و آگاهى‌بخشى و اراده‌ى خداوند، عدالت، صدق و انصاف ـ با سياست و تدبير الاهى و بدون تسامح اعمال مى‌كند و اهمال و سستى و ضعف در اجراى توان خويش يعنى آگاهى‌بخشى و توسعه در دادن آزادى به‌حسب آگاهى‌هاى اجتماعى ندارد. هرچه آگاهى و آزادى در جامعه بيشتر باشد، دين بيشتر كمال مى‌يابد و زمينه‌ى براى اظهار بالاترى دارد.

قدرت دين با مقبوليت عمومى و جهانى توان اجرا مى‌گيرد. مقبوليت دين اگر حداكثرىِ افراد جامعه باشد، اقليت غيردينى لازم است با اكثريت همراه شود و به دين اكثريت التزام عملى داشته باشد و اقليت مخالف نمى‌تواند براى اكثريت تصميم بگيرد يا با اكثريت مبارزه‌ى منفى و ستيز داشته باشد، وگرنه امنيت و مصونيت خود را به مخاطره مى‌اندازد و اكثريت با آنان برخورد خواهند كرد.

اما اگر اكثريت، مغلوب اقليت باشند، خواه اقليت برحق باشند يا باطل، به هر حال اقليت چيره ناچار به اعمال زور و استبداد عليه اكثريت و سلطه‌گرى مى‌گردند و مواجهه‌ى اقليت با اكثريت ظالمانه، استبدادى و استكبارى مى‌گردد و نارضايتى عمومى و تقابل را موجب مى‌شوند و ديندارى اقليت مسلط موجب دينى‌شدن مقابله و سلطه‌ى آنان نمى‌گردد. دين هيچ‌گاه خود را با اكثريت مردم درگير نمى‌سازد و سلطه‌گر نمى‌شود و استبداد دينى را برنمى‌تابد، چون دين براى بهره‌مندسازى مردم به اراده و آزادى آمده است، نه محروم‌سازى اكثريت آنها به اجبار و هژمون.

بدون مقبوليتِ آزاد فردى و اجتماعى كه از سازه‌هاى مشروعيت دين است، دين به تماميت نمى‌رسد و در نتيجه حقّانيتى نيز براى دين نخواهد بود. اديان با مقبوليت مردمى و جهانى به همزيستى ايمانى نزديك مى‌شوند.

اگر گفته مى‌شود هدف از پذيرش دين، خرسندى خداوند يكتاست و اين هدف، امرى اشتدادى و متناسب با مرتبه‌ى پيرو و ميزان مقبوليت مردمى‌ست، عنصر مقبوليت مردمى و ترجيح منافع مردم با انتخاب خود مردم كه دين و ايمان را به مرتبه‌ى كاربست در جامعه مى‌رساند، اين الزام را دارد كه عقايد، اخلاق و احكام فقهى و مناسك و عبادات دينى در سطوح و مراتب مختلفى مهندسى شود و با تكيه بر مشتركات، سياست حيات ايمانى و اتحاد متدينان تعقيب گردد. بالاترين نقطه‌ى اشتراك اديان توحيدى، خداوند است كه مقبوليت جهانى دارد.

دين بدون مقبوليت به كاربست و عملياتى‌شدن نمى‌رسد و آنچه كه توان اجرا ندارد، به‌خاطر اين‌كه برخوردار از عنصر قدرت و توانمندى در اجرا نيست، تكليف منجّز دينى نمى‌باشد.

دين بايد بتواند با لحاظ زمان، مكان، مخاطبان و منطقه‌ى مردمى و ديگر شرايط به‌طور نسبى و با رده‌بندى و سطح‌سازى اعتقادات، اخلاق و احكام و رتبه‌بندى و چيدمان علمى و طبيعى و با بسترسازى نرم و تدريجى و در فضاى تبادل آزاد اطلاعات و افكار، از طريق گفت‌وگو و تفاهم و نه سخنرانى و گفتارِ يكجانبه، توان كاربست و پذيرش عمومى داشته باشد. دين ناچار است در صورت ضعف و عدم پذيرش به واقعيت‌هاى اجتماعى و نيز در عرصه‌ى بين‌المللى به مماشات با بيگانگان تن دهد تا براى دينداران عسر و حرج نسازد. فلسفه‌ى دين اين است كه ديندار از برنامه‌اى برخوردار باشد تا زندگى آرامش و راحتى و گشايش داشته باشد نه عسر و حرج يا درگيرى و تعارض. دين با مقبوليت مردمى و جهانى به استنكار عقلى و به سخره‌ى اجتماعى گرفته نمى‌شود و دينْ الاهى مى‌ماند. دين اگر با مهندسى و برنامه‌ريزى دقيق رده‌بندى گردد و با تعيين سطح اولويت و اهميت و پذيرش و مقبوليت مردمى، به‌طور گام‌به‌گام و مرحله‌به‌مرحله برنامه‌ى اجرايى بيابد و پيرايه‌ها و تحريف‌ها و انحراف‌ها از آن زدوده و دين به‌طور علمى تبيين شود، از زور و اقتدارگرايى و استبداد دينى مصون مى‌گردد. البته حقايق دين نبايد در انبوهى از واقعيت‌هاى زمانه‌ى غيبت و نااقبالى عمومى گم گردد، بلكه بايد با تشكيل نظام‌واره‌ى هم‌انديشى جمعى در مسير تبيين علمى حقايق دينى به‌نحوى شفاف عمل كرد كه اعتقادات و حقايق دينى و حقانيت و صدق آنها زبان علمى و بين‌اذهانى و اطمينان علمى و عقلى بيابد.

انسان‌ها از جمله پيروان اديان در دوره‌ى چيرگى علم، علم‌محورند و با آگاهى و تخصص خود اعتقادات و سبك زندگى خويش را برمى‌گزينند. اگر دين زبان و استناد معيار علم را داشته باشد، پيروان و تابعانى خواهد داشت، وگرنه به محاق خواهد رفت.

زمينه‌ى مقبوليت مردمى و جامعه‌پذيرى دين، تبيين علمى اعتقادات، اخلاقيات و احكام دينى‌ست. دين حتا در مرتبه‌ى احكام تعبدى داراى مناط تكوينى، ملاك حقيقى، طبيعت و روشمندى و برخوردار از معرفت است كه اگر تبيين موجه و استنتاج مستدل داشته باشد، شفافيت در آگاهى و وضوحِ در شريعت، مقبوليت آگاهانه‌ى مردمى و ضمانت اجرا و كاربست مى‌يابد و روحِ اعتقاد، اخلاق و وضع حكم شرعى و عقل‌گرايى دينى را رخنمون مى‌سازد.

دين چون معرفتى اصيل و شناختى ريشه‌دار و نفس‌امرى‌ست، هدايت دينى، راهنمايى به فطرت و باطن طبيعى‌ست كه خداوند و خدايابى قلبى، بلكه خدادارى زنده پيش از هرچيزى در آن است.

پى‌آمد خردورزى دينى، ايمان، اعتقاد و تاب‌آورى دينى و تكليف‌پذيرى معرفتى و عاشقانه از ژرفاى درون است، نه فقط پذيرش متعهدانه، احساسى يا ذهنى.

دين تحقيقى، علمى، عقل‌ورز و شفاف به تحريف و انحراف گروه‌هاى بدخواه و سازمان‌يافته نمى‌انجامد و امرى فرازمانى مى‌گردد. دينى كه با ملاك و معيار علمى و تبيين فلسفى براى صاحبان دانش و انديشه به زبان روز و به‌طور شفاف تحليل گردد و چرايىِ آن توضيح داده شود، فرازمانى مى‌گردد، يعنى هرجا موضوع چنين دينى تحقق يابد، مقبوليت و پذيرش علمى، عقلى، آگاهانه و عمومى دارد.

روادارى دينى

الاهى و اشراقى بودن دين و مربّى‌محورى، به دين تكوينى اعتبار، حجّيت و مشروعيت مى‌دهد و سازه‌ى تناسب آن با رسول و امت، امامان عصر غيبت ولىّ معصوم دين را مختلف و همه را با احراز شرايط به‌طور عرضى و با آگاهى‌هاى نسبى و مقيّد حجت ساخته است و مسير روادارى دينى، تفاهم و همزيستى مسالمت‌آميز ايمانى در جانب پيروان اديانِ معتبر را مى‌گشايد.

تناسب امت با امام زنده در هر دوره هم در دنيا مشاعى و درهمتنيده است و هم در آخرت، امت‌ها به نام امامان خود و به‌طور گروهى رستاخيز و حسابرسى مى‌گيرند؛ امامى كه اگر الاهى و به نور معرفت خداوند بينا و روشنا و به نصب او مشروع باشد، امت هم بينايى مى‌گيرد و چنانچه امامش كورباطن و تزويرى باشد كه فاقد نصب الاهى‌ست، امتش به‌طور مشاعى و گروهى همانند امامش كور برانگيخته مى‌شوند بدون آن‌كه كمترين ستمى بر كسى وارد شود. به تعبير قرآن‌كريم :

( يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَأُولئِکَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتيلا. وَ مَنْ كانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الاْخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبيلا ) .

( ياد كن ) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‌خوانيم، پس هركس كارنامه‌اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه‌ى خود را مى‌خوانند و به‌قدر نخك هسته‌ى خرمايى به آنها ستم نمى‌شود. و هر كه در اين ( دنيا ) كور( دل ) باشد، در آخرت ( هم ) كور( دل ) و گمراه‌تر خواهد بود. اسرا : 71 ـ  72 .

دين با فرزانگى‌اش، احكام الاهى و به‌خصوص نواهى و محرّمات مسلّم شريعت را مهندسى مى‌كند براى درآمدن به ملكوت زيباى خداوند و بهره‌مندى از محبت ابدى‌اش و وصول به رستگارى و حقيقتى آرام، حالى خوب و زيستى سالم و گوارا در صراطى خاص و زودرسنده كه ايصالى‌ست، ولى آن‌كه بى‌بهره از نظام فرزانگى‌ست، چنانچه ديندارِ خودمرجع باشد، نهايت در صراط عام يا سبيل‌ها هدايت ارايى را مى‌يابد، اما در وصول و روشن‌شدگى بسيار مى‌شود كه سرگردان و آلوده به بعضى معاصى و بازدارنده‌ها مى‌گردد.

در روادارى دينى، آنچه كه در ميان دين‌شناسان، الاهى‌دانان و فقيهان يك دين مورد اختلاف قرار مى‌گيرد، به‌خصوص اگر پيرايه و تحريف يا انحراف گروهى سازمان‌يافته باشد يا مستند به دلايل بين‌اذهانى نباشد و صرف ايمان و عقيده‌ى افراد يا گروهى خاص است، به عنوان عقايد اديان به سطح جامعه آورده نمى‌شود و مردم به آن به‌طور قانونى مكلف و الزام نمى‌گردند، بلكه الزام عملى به موارد اختلافى به اختيار مردم نهاده مى‌شود و درصد مقبوليت مردمى در آن لحاظ مى‌گردد تا هر منطقه‌اى به دينى با آراى غيراختلافى پايبند گردد و سطح پايه‌ى دين و عقايد اساسى و بنيادين نهاد اجتماعى بيابد. در اين صورت دين به‌طور شناور و سيال و متناسب با پذيرش منطقه‌اى اجرايى مى‌گردد و جوامع نه به بى‌بندوبارى و اهمال و نه به فشار و عسرت مبتلا مى‌گردند و دين هماهنگ با ميزان توان مردم و همدلانه و به‌گونه‌ى تعاملى و در سايه‌ى رأفت و رحمت دينى عملياتى مى‌شود.

در اولويت‌بندى برنامه‌ى دينى لازم است ايجاب‌ها، جوازها و وجوب‌ها بر تحريم‌ها، ممنوعيت‌ها و سلب‌ها پيشى داشته باشد تا جامعه احساس زندگى، آزادى، نفَس، تازگى و زيست طبيعى، شادمانه و مسرور داشته باشد.

دين و اقتصاد

فقر اقتصادى، از بزرگ‌ترين موانع ديندارى و عامل مهم فقر دينى‌ست. افراد كم‌برخوردار به‌طور كلى در درك و فهم درست مسايل ضعيف و سست مى‌شوند و دين را آنگونه كه هست، آگاه نمى‌شوند. آگاهى و آزادى زمينه و بستر لازم براى كشف درست دين و شكوفايى ديندارى‌ست. جامعه‌ى كم‌برخوردار نمى‌تواند آزادى و آگاهى داشته باشد و در اينها نيز كم‌برخوردار مى‌گردد، در نتيجه فقر مالى به فقر دينى منتهى مى‌شود. اصرار بر ديندارى در اين جوامع به دين خشك، جمود، استبداد و تظاهر تبديل مى‌شود و حقايق دين هيچ‌گاه فهم و مورد توجه قرار نمى‌گيرد.

تمدن دينى بدون رشد و رونق اقتصاد و تقدير معيشت و قسط عمومى، آرزويى محال و دست‌نيافتنى‌ست. اقتصاد نقشى مهم‌تر از فرهنگ دينى براى شكل‌گيرى هرگونه تمدنى دارد. دين حتا اگر تسلط و حكمرانى يابد و تمدن‌ساز شود، چنانچه اقتصاد نداشته باشد، انحطاط و فساد مى‌سازد و به نام دين، دين‌برانداز مى‌گردد.

اقتصاد، حيات يك ملت، قدرت‌آفرين، عزت‌بخش و هويت‌ساز است.

اقتدار دولت‌شهرها به اقتصاد آنها ارزيابى مى‌شود و انحطاط فرهنگ و نابسامانى‌هاى اجتماعى، ارتباط مستقيم با ضعف، ركود و بحران‌هاى اقتصادى دارد. دين و ايمان، مقبولِ جامعه‌ى فقير و كم‌برخوردارى نمى‌افتد كه دغدغه‌اى جز تأمين خوراك و هزينه‌هاى لازم عيال در آن نيست و يكان يكان ملت، يا بده‌كار و شرمنده‌ى ديگرى‌ست يا دزد مال ديگرى.

دين و خانواده

خانواده مهمترين و پايه‌اى‌ترين نهاد جامعه‌پذيرى‌ست. جامعه‌پذيرى دين تنها با خانواده‌پذيرى دين محقق مى‌شود. در خانواده نقش بنيادين تربيت و هدايت خانواده با بانوى خانه است. پايبندى زنان به ديندارى بيش از مردان است. بانوى خانواده و سبك ديندارى او چنانچه مغلوب رسانه‌هاى مجازى يا درگير اقتدارگرايى، تصلّب و كنترل‌گرى بانو نشده باشد و بانو حس طبيعى، سرشتى، صميمى، آزاد و شيرينِ ديندارى را به تنوّع، حيات بخشد، سرشت ديندارى خود را به همسر و فرزندان انتقال مى‌دهد تا زمينه را براى بروز دين سرشتى آنان آماده سازد يا آنان را به دين‌ورزى تشبّهى و گرايشى به همان سبك ايمانى خود متمايل گرداند. همين از عامل‌هاى افزايش جمعيت دينداران است.

دين براى كسى كارآمد و قابل بهره‌مندى‌ست كه از شخصيت سالمى برخوردار باشد و به اختلال‌هاى شخصيت و عقده‌ها و كمبودها مبتلا نباشد. تأمين سلامت روان كه زمينه‌ى مهمى در دين‌پذيرى و كارآمدى دين است، در خانواده و با تربيت درست خانوادگى از ناحيه‌ى بانوى خانه شكل مى‌گيرد.

جامعه‌پذيرى دين

دين با صدق و ولايت عمومى يعنى محبت و حبّورزى و خيرخواهى و خدمت به خلق و حفظ رده‌ها و مرتبه‌هاى ديندارى جامعه‌پذير مى‌گردد.

ديندارى با ورود ظاهرى و عمومى به دين شروع مى‌شود. براى ورود به اين سطح از ديندارى كافى‌ست فرد اعتقاد به خداوند و يكتايى او داشته باشد. بعد از آن مرحله‌ى رعايت انصاف، حق‌طلبى، محبت‌ورزى و خيرخواهى‌ست. كمال آن نيز ايمان قلبى و ولايت‌پذيرى‌ست.

با توجه به تعريفى كه براى دين آمد و دقت، زيبايى و شيرينى آن توصيف گرديد، كيست كه از دين الاهى و ديندارى روى گرداند؟! قرآن‌كريم مى‌فرمايد:

( وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهيمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْناهُ فِي الدُّنْيا وَ إِنَّهُ فِي الاْخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحينَ. إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ. وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ ) . بقره : 131 ـ  132 .

و چه كسى جز آن كه به سبك‌مغزى گرايد، از آيين ابراهيم روى برمى‌تابد و ما او را در اين دنيا برگزيديم و البته در آخرت  ( نيز ) از شايستگان خواهد بود. هنگامى‌كه پروردگارش به او فرمود تسليم شو گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم. و ابراهيم و يعقوب پسران خود را به همان ( آيين ) سفارش كردند ( و هر دو در وصيتشان چنين گفتند ) اى پسران من! خداوند براى شما اين دين را برگزيد، پس البته نبايد جز مسلمان بميريد.

سفاهت از اختلالات ذهنى و ضعف در ادراك نظرى و تشخيص حق و ناتوانى در فهم ظرافت‌هاى عقلى و سستى در درايت عملى و ابتلا به پستى و خفّت در كردار و استضعاف و ناتوانى طبيعى در مهار احساسات، از بدترين موانع كمال و رشد است. سفيه زودباور، خرافه‌پذير، ترسو، احساساتى و حريم‌شكن است.

چنين كسانى دين‌پذيرى ندارند و بادمحور و هَمَج رَعاع ( پشه‌هاى سرگردان ) مى‌باشند. در برابر سفيه، بايد به او احترام كرد و او را به خودباورى رساند.

دين و تمدن

دين‌هاى بزرگ مى‌توانند بستر پيدايش يا بسط تمدن‌ها، شهرآيين‌ها و مديريت و مجموعه‌اى از دولت‌شهرهاى سازگار و داراى هويت مشابه و يكسان باشند كه با مديريت متمركز، واحد و مقتدر و فرهنگ تكاملى نوين، سازمان‌يافته و منسجم دينى، هويت جمعى از جمله سرشت ديندارى اين دولت‌شهرها و منافع مردمى حوزه‌ى تمدنى را به‌طور مستقيم يا غيرمستقيم شكوفا كنند. محور وحدت و يكپارچگى و مانع فرقه‌سازى و تفرقه در تمدن دينى، فرزانگى و فرهمندى رهبرىِ دينى‌ست.

براى نمونه دين مغان ايرانى، تمدن هخامنشى و امپراتورى كورش كبير، دين يهود، پادشاهى بنى‌اسرائيل چون موسا، داود و سليمان، و دين اسلام، تمدن مدينة‌النبى و نيز تمدن معنوى و در سايه‌ى اسلامى ايرانى را با محوريت شيخ‌الاسلام بهايى در آغاز دوره‌ى صفوى به‌حسب قدرت نفوذ او در اركان سياسى پديد آورد و اين دين‌ها را به امپراتورى و تمدن‌سازى رساند.

تمدن‌هاى دينى اگر به‌واقع دينى باشند و دين تزوير چهره‌ى مسلط دين تحريفى نشده باشد، با همه‌ى فراز و فرودها و ضعف و فتورها، اراده‌ى خداوند، حكمت نورى و فرزانگى را فرهنگ غالب مى‌سازند. ركن مهم وحدت در تمدن دينى حضور زنده‌ى فرزانه‌ى قدسى در رأس هرم هدايت و رهبرى دينى‌ست.

درست است ميان دينِ بدون پيرايه و فاقد تحريف و انحراف و برخوردار از قدّيسى فرزانه با علم صادق پيوند است، ولى شريعت الاهى با علم و طبيعت مكشوف، روش‌هاى متفاوت آگاهى هستند و با توجه به اين‌كه شريعت و دين فرزانگان و اولياى الاهى به خداوند استناد دارد، هرجا وحى و متنى شفاف و بدون اهمال و اجمال با استناد درست به خداوند رسيده باشد، تعبد و اطمينان به دين بر اطمينان به علم و طبيعت مكشوف حاكميت دارد. بشر قدرت آن را ندارد تا دانش بشرى و طبيعت‌هاى كشف‌شده را همذات با دين و با ارزش برابر قرار دهد، بلكه دين الاهى و وحيانى با اعتبارى كه از خداوند مى‌گيرد، اطمينان‌بخش‌تر است و از حيث قابليت اعتماد، برترى مى‌يابد و تعبد و توكل ايمانى به خداوند و دين فرزانگانش، قدرت بالاترى براى اطمينان و اعتماد در آگاهى‌ست.

با توجه به تعريفى كه براى دين گفتيم، تمدن‌هايى كه برخوردار از سازه‌هاى دين تعريف‌شده به‌خصوص حكمت و عقل نورى نباشند، دينى به معناى حقيقى آن نيستند، بلكه خرافه‌هاى مسلط مى‌باشند كه به نام دين حكومت كرده و سكولار را دين ساخته‌اند و اگر تمدنى نيز پديد آورده‌اند، پيونددهنده‌ى دولت‌شهرهاى آن و مردمانش، ايمان الاهى، فرزانگى و محتواى دين حقيقى نبوده، بلكه دينى حكومتى و سكولار بوده كه به جاى دين الاهى، مسلط و هژمون بوده است. چنين دينى نيز كه ذاتى نايافته از هستى‌بخش و غيرطبيعى دارد، با زيستى قهرى، ابتر و نافرجام مى‌گردد و ضمانت بقا و ماندگارى‌اش تنها پايدارى و اصرار زور منفصل نظامى‌گرى‌اش بر بودنش مى‌باشد.

بزرگ‌ترين نشانه‌ى تمدن دينى، رهبرىِ آگاهانه، علمى، موفق، باسط، روامدار و كاميابِ فرزانه‌اى خردمند با وصول عينى باطنى و هدايت قدسى بر پايه‌ى متن وحيانىِ دين است. رهبرى كه به حقيقت توان ارتباط عينى با خداوند و فهم دقيق متن وحيانى را بر اساس خرد قدسى داشته باشد و حكمرانان و شهروندان دولت‌شهرهاى سازگار حوزه‌ى تمدنى به عنوان امت دينى از رهنمودهاى او كه مبتنى بر متن وحيانى‌ست و به عقل نورى اعتماد دارد، پيروى كنند و نقشه‌ى راه بگيرند.

تمدنى كه حكمران و شهريارانش فرهمند و فرزانه باشند، امنيت، اقتصاد، ديانتِ آزاد و روادار، رضايت، اميد، اقتدار بالا و تاب‌آورى، غرور و احساس عزت، آگاهى و دانايى و صفا و محبت همگانى را به مردم ارزانى مى‌دارد و هرچيزى به استفاده و بهره‌ورى مناسب و در جاى خود مى‌رسد.

به نظر مى‌رسد چنين تمدن دينى براى نمونه در دوره‌ى حاكميت كورش فرهمند هخامنشى، حاكميت الاهى پادشاهان بنى‌اسرائيل ( فرزندان خدا ) چون موسا، داوود و سليمان نبى، حاكميت قدسى نبى‌اكرم بر مدينة‌النبى و حاكميت كوتاه و عدل‌گستر امام‌على بر امپراتورى اسلامى محقق شده است. دوران وزارت يوسف نبى، وزارت خواجه‌نصيرالدين توسى و شيخ‌الاسلامى شيخ‌بهايى نيز تمدن‌هايى معنوى، محدود و در سايه را پديد آورده است.

دين اگر عقلانيت و خردورزى نورى نداشته باشد، تمدن دينى نمى‌سازد و اگر هم گفتمان مسلط شود، مقبوليت جهانى و بقا و پايدارى نخواهد داشت و گرفتار دهر و در حصار زمانه و دچار ايستايى و ركود و افول و مرگ مى‌گردد.

اين فرهمند نورى‌ست كه مى‌تواند نخبگان علمى جوامع و مهندسان فرهنگى را به حركت و مجاهدت علمى و تلاش عملى بكشاند تا چيستى زندگى دستگاهمند و چگونگى آن را تبيين كنند و مدير اجرايى‌اش گردند و تدين را با تمدن به‌روز همزيستى دهد و فرهنگ جاودانه‌ى ايران را شكوفايى و رونق بخشد. تمدن فرزانگى و خرد نورى با ديگر تمدن‌ها برخورد ندارد و نابودى و مرگ آنها را نمى‌خواهد و اگر نتواند آنها را در فرهنگ خود هضم كند، در پى سلطه‌گرى و غلبه نيست و با تمدن‌هاى پايدار، سازگارى و تعامل مسالمت‌آميز خواهد داشت.

قلمروى دين و پيوند دين و سياست

دين، برخوردار از انقياد به برنامه‌ى الاهى مدون، جامع، شفاف و موجّه و معرفت وحيانى براى سلامت و سعادت مردم در سه حوزه‌ى باور، رفتار و كردار است.

قلمروى برنامه‌ى روشمند و وحيانى زندگى سه حوزه‌ى اعتقادات و جهان‌بينى كلامى، فلسفى و عرفانى و بايدها و نبايدهاى حقيقى، دانش اخلاق و رفتار و همچنين احكام عملى و علم فقه و هست و نيست‌هاى واقعى در حوزه‌ى تمامى كردار از جمله كنش سياسى را فراگير است.

در دنياى متخاصم كه نبرد ميان گرگ‌هاى انتقامجوست و هرجا قدرتى فرصتى بيابد، ديگران را تعقيب، محاصره و پاره مى‌كند و مى‌دَرَد، نمى‌شود باور داشت همه بى‌تفاوت از ديگران‌اند و عيسا را به دين خود و موسا را به دين خود وامى‌سپارند.

در انجيل با گسيختگى نهاد قدرت و جامعه با دين و به‌طور تفكيكى و به تجزيه و تقابل ميان قيصر و خدا چنين آمده است :

« كار قيصر را به قيصر واگذار و كار خدا را به خدا. » [1]

چنين محتواهايى كه دين را ناقص بلكه انحرافى ساخته است، اگرچه به متن مقدس استناد داشته باشد، تسلط كليسا بر حاكميت سياسى را گرفت و دين مسيحيت را به تعريف تقليلگرايانه و تجزيه‌اى كه حيث جمعى و اجتماعى دين و ديندار را ندارد، به عنوان باورهايى مربوط به امور معنوى، اخروى يا الاهى محدود گرداند.

نه‌تنها دين كه سياست دولت‌ها بلكه ارتباطات افراد انسانى تابع اصل ناسوتى ضعيف‌كشى و دنياى ضعيف‌كشان است.

دين حق اگر نتواند با قدرت علمى و فرهنگى و حقيقت صافى و فرزانگى خود و با شگردهاى بديع و اول، ايمان را قدرت برتر سازد و درون باطل نفوذ كند و در برابر موج‌هاى مهاجمى چون سكولاريزاسيونِ دستگاهمند و مورد حمايت اربابان ثروت دنيا، توان فرزانگى باطنى را در گفتمان‌هاى رايج، ظهور و بروز دهد و خود را به عنوان برنامه‌ى توصيفى زندگى كه معرفت، جمعيت، كمال و تماميت دارد، بالا نكشد و به‌طور سامان‌يافته و دستگاهمند كاربست عينى و پديدارى مؤثر نيابد، قدرت‌هاى باطل و مشرك و اربابان حق‌ستيز، ايمان و اعتقاد را با ضربه‌هاى اول به كفر يا به سكولاريزه‌شدن و لائيسيته يا به دين خودمرجعِ خودهوس مى‌كشانند يا دين فرزانگان در نقش انقلابى ويرانگر ظهور خواهد كرد تا دين تزوير، سكولار و خودمرجع را پايان دهد. همانطور كه جبهه‌ى باطل اگر نتواند موقعيت خود را حفظ كند، به‌حتم توسط دين حق به محاق و زوال خواهد رفت.

لائيسيته عدم مداخله‌ى نهاد دين در نهاد قدرت و به‌عكس است و اين‌كه منشأ قدرت دولت، مردمان عادى و عرف است.

سكولاريزاسيون به معناى مصادره‌ى اموال كليسا به نفع دولتمردان دنيايى، گوياى جدايى دنياى مادى از دين معنوى و اخروى‌ست. سكولار، پارسايى و آخرتِ نسيه را به دين‌مردان و روحانيان به‌گونه‌ى بركنار از دنيا وا مى‌نهد و در پى حجيت و رسمى‌شدن عقل بشرى حتا در محدوده‌هاى خردگريز در دنياى نقد فعلى‌ست. سكولار در برابر دين سرشتى توان پايدارى ندارد و مغلوب ديندارى ذاتى و سرشتى مردمان است.

مراد از شگرد بديع يا ضربه‌ى نخست نيز حملات پيش‌دستانه‌ى نظامى و آفندى نيست، بلكه نفوذ معنوى و اقتدار علمى و صفاى حقايق و حكمت نورى و قداست ربوبى و حقّانى و مديريت جامعه به خصال بهجت‌افزاى دينى و خصايص الاهى و منش مبشّر حق‌تعالا و به بزرگ‌منشى، آزادگى و سعه‌ى صدر و مداخله‌نكردن در حوزه‌ى خصوصى و شخصى افراد جامعه و مردم و رعايت حريم ظاهر و حرمت‌هاى رويين و فرمانروايى به ارادت و ولايت بر دل‌هاست كه عامل موفقيت قدرت دينى‌ست، يعنى مرام و منشى الاهى و اراده‌ى خداوند كه در امامان محبوبى تعيينى‌ست، نه فقط رزمايش نيروهاى منفصل نظامى و آوردن جنگ‌افزارهاى مدرن و سخت به خدمت دين و آفندها يا پدافندهاى عامل كه فقط مخصوص دوره‌ى جنگ و مواجه‌شدن با مزاحمت‌هاى دشمن و براى قطع درازدستى‌هاى او و تأمين امنيت و سلامت و حفظ بقاست.خاطرنشان مى‌شود تنها اولياى زنده‌ى الاهى مى‌توانند جريان عبوديت خداوند و عدالت‌گسترى دينى و ظلم‌ستيزى اجتماعى را بدون نقض غرض و با چاره‌جويى درست، هدايت و رهبرى كنند.

با فرض نبود يا دسترسى‌نداشتن به چنين رهبران فرزانه‌اى، ديندارى متظاهرانه و قشرى‌گراى معاصر نه‌تنها تعهد و التزامى به پرداختن عملياتى و درگيرشدن با حاكميت و خشونت‌سازى به هدف ايجاد عدالت يا سامان‌دادن نظام حكومتى ندارد، چراكه نمى‌تواند هر نظامِ برساخته‌اى را به كارآمدى و حفظ منافع اكثريت مردم برساند، بلكه هرگونه ستيزه‌جويىِ آن مشروع و دينى نيست و بدتر آن‌كه جرثومه‌ى تزوير و فريبكارى را به‌جاى فرزانه و امام دين مى‌نشاند.

با توجه به شرايط سخت و اقتضايى زمامدارى دينى در زمان غيبت، نمى‌شود هر حكومتى را كه به نام دين مسلط مى‌شود، حكومت دينى و شيوه‌ى فرزانگان و عالمان ربانى دانست.

حكومت‌هاى عصر غيبت به‌طور غالب در جهت تأمين سلامت، امنيت و سعادت مردم نقض غرض دارند و به همين اعتبار دينى نمى‌باشند، بلكه اگر چنين اقتدارگرايانى به نام دين حكومت كنند، تزوير دينى مى‌باشند.

ديندارى جهانى

بر اساس آمار رسمى، ايمان و مذهب در كشورهاى بسيارى داراى نرخ بالايى‌ست. دين براى بيش از هفتاد درصد آلمانى‌هاى داراى سن رشد (بالاتر از  18 سال) اهميت دارد. بيشتر آلمانى‌ها پيرو كليساى پروتستان هستند. نرخ ديندارى به‌خصوص ديندارى خودبنياد و فردمرجع در ميان توده‌ها روندى افزايشى دارد. البته تمايل به مقام كشيشى در ميان آلمان‌ها به‌شدت پايين آمده است.

نرخ ديندارى در ايالات متحده ميان 60 تا 89 درصد گزارش شده است. آخرين آمار ديندارى و گرايش به مذهب و ايمان دينى را مى‌شود از حافظه‌ى منفصل و مجازى اين كتاب، يعنى شبكه‌ى اينترنت جست‌وجو كرد.

ديندارى در آمريكا رشد و سرزندگىِ افزايشى دارد. با اين‌حال معرفت عميق باطنى در غرب با بستر سرشتى و طبيعى نيست و ريشه‌ى سرشتى فرزانگان خدادار در شرق است.

در ايران فرهنگى، به‌خاطر سرشتى‌بودن دين در اكثريت مردم در قلمرو و جغرافياى خاص ( فلات ايران و ايران فرهنگى شامل ايران و مناطقى از افغانستان، پاكستان، عراق، تركمنستان و آذربايجان امروز )، اكثريت مطلق مردم هم در سطح بالايى از آگاهى‌هاى دينى‌اند و هم به اصل دين اعتقاد بالايى دارند. همين امر از آنان فرهنگى معرفتى و پايدار ساخته است. البته آگاهى‌هاى دينى ايرانيان به‌ويژه در طيف تحصيل‌كرده‌هاى امروزى  مانع از خرافه‌گرايى‌ست و آنان از پيرايه‌هاى دينى اگر هم ستيز نداشته باشند، گريز دارند.

ايران، نخستين كشور شيعى‌ست. دين ايرانى كه مى‌شود آن را دين ملى هم ناميد، در فلات ايران و ايران فرهنگى سرشتى‌ست و چون سرشتى‌ست، بخشى از هويت ايرانى و ملى شده است. دين ايرانى دينى‌ست كه ظاهر ديندار را كه همان فرهنگ و زيست ايرانى اوست، به حقيقت يكتاى وى به‌طور جمعى، آزاد و متناسب با سرشت و با بهره‌مندى از آخرين توصيف الاهى، به‌طور الزامى مى‌رساند. اگرچه بايد تصريح كرد سرشتى‌بودن دين براى دين مرز جغرافيايى و قوميت نمى‌گذارد و نمى‌شود در ناسوت اقتضا و تغيير، مرزى شكست‌ناپذير ترسيم كرد كه دين براى هميشه در آن سرشتى باشد يا قومى به خود ببالد كه به‌طور پايدار دينى خواهد ماند. سرشتى‌بودن دين، نه امرى جغرافيايى‌ست و نه پديده‌اى تاريخى و داراى دوره و محدوديت زمانى و نه امرى قومى، بلكه رابطه‌اى‌ست انحصارى و يكتا ميان حقيقت يك فرد با خداوند كه سرنوشت آن امرى نزولى و تحويلى‌ست كه چون در ناسوت، به اقتضاست و نه به عليت تام، قابل جلا و شكوفايى يا ضعف، افول و خاموشى‌ست. دين چون امرى مرامى‌ست مى‌تواند قوم و جامعه‌ى فرهنگى بسازد؛ زيرا جامعه بر پايه‌ى وحدت انديشه‌ها و مرام‌ها و داراى تركيبى حقيقى‌ست، نه پديده‌اى مكانى و حغرافيايى يا برخوردار از تركيب انضمامى و قابل تفكيك. از ديندارى ايرانيان بعدتر به تفصيل خواهم گفت.

در ايران كه اسلام و ديانت نوع مردم تاكنون و در حال، سرشتى بوده است و هويت ايرانيان هويت و شخصيتى دينى‌ست و خداوند برنامه‌ى ديندارى را براى غالب ايرانيان و قوم ايرانى اراده كرده است، مسلمانِ تكوينى و منشى داراى حبّ و ولاى عمومى و به تبع آن داراى روادارى و آزادى دينى در پرتو عقل‌ورزى و بزرگ‌منشى‌ست، برخلاف مسلمانان اسمى و مدنى كه رسم مودت را ندارند و ناسازگارى و خشونت چهره‌ى غالب آنهاست. چنين كسانى به‌خصوص معاندان اهل‌بيت، اسلام تكوينى ندارند و مسلمان نمى‌باشند. آنان كه از نسناس‌هاى غالب با غلظت بالاى نسناسى‌اند، نه ناس‌هاى مغلوب، اسلام سرشتى و الاهى ندارند و موضوع دين تكوينى و تكليف الاهى نمى‌باشند، اگرچه در زندگى اجتماعى به حكم شهروندى و مدنى‌بودن نمى‌توانند به‌طور عملى متعهد و ملتزم به برنامه‌اى نباشند كه به‌طور دستگاهمند و متناسب با طبيعت آنان ساخت قانون گرفته است، و دين خداوند به معناى عام آن براى آنان همان حيات نسناسى آنهاست نه دين پيشرفته و پيچيده‌ى اسلام با وصف ژرفايى كه در باطن دارد، بلكه دين آنان هرچه باشد، حتا اگر هم اسلام باشد، از دينى اسمى، ظاهرى و شناسنامه‌اى فراتر نمى‌رود و طبيعت نسناسى و ابتدايى خود را زندگى مى‌كنند، نه قوانين پيشرفته و پيچيده‌ى اسلام را.

حقانيت اسلام

در اين كتاب از دين اسلام كمتر گفته‌ام و بحثى مستقل براى آن نياورده‌ام. اسلام در مقايسه با اديان ديگر بسيار علمى، پيشرفته و پيچيده است. بحث‌هاى لازم و مهمى از آن را در فصل دوم كتاب آگاهى و انسان الاهى آورده‌ام.

با مطالعه‌ى كتاب تزویر و دین الاهی به دست مى‌آيد محتواى اديان پيش از اسلام به‌خصوص اديان باستان بسيار سطحى و ابتدايى بوده و دين همراه با رشد انسان‌ها و توسعه‌ى دانش و آگاهى‌ها، ارتقا و پيشرفت داشته است. اين لازم سرشتى و تكوينى بودن دين نيز هست و تكوين خداوند نيز رو به توسعه مى‌باشد.

شاخص درستى كردار و الاهى بودن اعمال و معيار مقبوليت و پذيرش آنها نزد خداوند، روايت اسلام از دين الاهى به‌خصوص مكتب اسلام اميرمؤمنان و شيعه‌ى دوازده امامى‌ست و بس كه از عصمت موهبتى و ولايت سرشتى امامان دوازده‌گانه و اوج ديانت، عبوديت، ربوبيت و محبوبيت و عشق برخوردار است و براى همين مى‌تواند منطق ديندارى براى تمامىِ ديگران و معيار و شاخص دين الاهى براى تمامى دينداران از جمله پيروان اديان گذشته باشد.

قرآن‌كريم به عنوان آخرين وحى و سخن الاهى با دعوت به پذيرش تمامى اديان الاهى گذشته و ايمان به آنها، به‌طور صريح مى‌فرمايد براى خداوند دينى غير از اسلام خداوند، خاتميت، كمال، تماميت، حقانيت، حجيت و مشروعيت ندارد :

( قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الاَْسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى وَ عيسى وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ. وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الاِْسْلامِ دينآ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الاْخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ ). آل‌عمران : 84 ـ 85 .

بگو به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل گرديده و آنچه به موسا و عيسا و انبياى ( ديگر ) از جانب پروردگارشان داده شده گرويديم و ميان هيچ‌يك از آنان فرق نمى‌گذاريم و ما او را فرمانبرداريم. و هر كه جز اسلام دينى ( ديگر ) جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است.

جداسازى كارنامه‌ى پيروان دين از اولياى حقيقى دين

با آن‌كه در تمامى اديان چنين است كه اصل دين و حقيقت اشراقى آن چيزى‌ست و عملكرد و كارنامه‌ى پيروان دين و لغزش‌ها و تحريف‌هاى عالمان آن، چيز ديگرى غير از اصل دين وحيانى‌ست، و اسلام چيزى‌ست و مسلمانى چيزى ديگر، بارها شده است كه شبهه‌افكنان پليدترين واژه‌هاى عفريتى و اهريمنى را براى پيروان و روحانيان دينى هزينه مى‌كنند تا نتيجه بگيرند خاستگاه آن دين، چنين تابعان و روحانيان منحرف و فريبكار و داده‌هاى آنان است و هركسى باورهاى چنين دينى را داشته باشد يا بخواهد عليه ادعاهاى دين‌ستيز آنان انتقادى داشته باشد، همانند آن تابعان و روحانيان، عفريت و اهريمنى و مذموم و طردشده است.

شبهه‌ى خاستگاه افسانه‌اى اسلام

مخالفان و دشمنان همدوره‌ى پيامبراكرم شبهه‌ى خاستگاه افسانه‌اى اسلام و ارتكاب مغالطه‌ى منشأ را ـ يعنى اين‌كه سرچشمه و اصل موضوع مورد نقد از شخصيت افسانه‌پردازى بوده است ـ در صدر اسلام مطرح كردند و قرآن‌كريم به آن پاسخ داده است.

اين حمله‌ى مغالطه‌آميز با توسل به احساسات و بازنمايى خيالين و لذتبخش همواره بوده است و هر بار ديگر نيز خواهد بود و معاندان ديانت و دين‌مدارى از آن نسخه‌بردارى خواهند كرد.

تمامى اديان به‌خصوص اديان الاهى هرجا كه از واقعيت‌ها گفته باشند و بيان آن واقعيت‌ها توسط پيروان اديان تحريف نشده باشد، به‌حسب گزارش از واقع، داراى مشتركاتى هستند، اما نمى‌شود از داده‌هاى مشترك، خاستگاه، انتساب و استناد مشترك را آن هم به‌گونه‌ى ننگين و بدنام‌كننده نتيجه گرفت و با تكرار مكرّر اين مغالطات در قالب‌هاى متفاوت كتاب، مستند و فيلم، مخاطب را به پذيرش نتيجه‌ى آشنا و موردنظر رساند.

قرآن‌كريم در پانزده قرن پيش، اين هجوم را براى آگاه‌سازى مخاطبان مشترك در هر دوره‌اى چنين تصويرسازى مى‌نمايد :

( وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْکَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْرآ وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُکَ يُجادِلُونَکَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الاَْوَّلينَ  ).

و برخى از آنان به تو گوش فرا مى‌دهند و( لى ) ما بر دل‌هايشان پرده‌ها افكنده‌ايم تا آن را نفهمند و در گوش‌هايشان سنگينى ( قرار داده‌ايم ) و اگر هر معجزه‌اى را ببينند به آن ايمان نمى‌آورند تا آنجاكه وقتى نزد تو مى‌آيند و با تو جدال مى‌كنند، كسانى كه كفر ورزيدند مى‌گويند اين ( كتاب و دين و آيين ) چيزى جز افسانه‌هاى پيشينيان نيست. انعام / 25.

بعضى انكارهاى نويسندگان پاددين و ايمان‌ستيز مصداق عنادورزى آشكار و مبتلابودن به احساس خشم و غرض‌ورزى به‌جاى تحقيق سالم و دقيق و مراجعه به قرآن‌كريم به عنوان مهمترين سند اسلام براى يافت واقعيت و سرپوش گذاشتن بر اين واقعيت با طرح افسانه‌هاى پيشينيان است.

تاريخ پيامبراكرم و قرآن‌كريم همانند تاريخ شخص عيسا از زمره‌ى آن حوادث تاريخى‌ست كه به دليل گستردگى، تواتر و شيوع آن، براى عموم مردمان قطعى و مسلم شده است و راهى براى كتمان يا سانسور و حذف آن وجود ندارد. همچنين تاريخ هجرى كه توسط اميرمؤمنان  7 روز هجرت پيامبراكرم از مكه به مدينه را مبدء و شروع گاهشمارى رسمى دولتى در زمان عمر براى تسهيل ديوان‌دارى قرار داد، انكارناشدنى‌ست.

كوركردن مخاطب

نوشته‌هاى انكارگرا غرضى جز مجادله و ستيزه‌جويى و لجاجت در انكار مسلمات تاريخ اسلام ندارند. چنين نويسندگان ناسازگارى در مقام گفت‌وگو نيستند، بلكه با گفتار يك‌سويه و نيز سويه‌مند، مغالطات درهم‌تنيده‌ى معنايى را با مبتلابودن به مغالطه‌ى كوركردن مخاطب با خيال‌انگيزى جذاب و لذت‌بخش به‌جاى تعهد به علم و تحقيق مرتكب مى‌شوند تا مخاطب تمامى داده‌هاى آنان را با شور و شعف بپذيرد؛ بدون هيچ‌گونه واكنش انتقادى و پاسخ آگاهانه‌ى عقلانى، زيرا بازنمايى‌هاى نوشتارى يا نمايش‌هاى خيال‌انگيز چنان مخاطب را اسير تمامى وهم و خيال مى‌سازد كه غرقگى لذتبخشى با مطالعه‌ى كتاب يا مشاهده‌ى نمايش دارد و با آشناسازى ذهن مخاطب به داده‌هايى جعلى از يك واقعه اما لذت‌زا و عادت به آن لذت، مسير هرگونه نقد و تحليل عقلى و دقت‌هاى فكرى را از مخاطب مى‌گيرد؛ به‌خصوص كه ترك اين عادت و دورشدن از آن منطقه‌ى لذت خيالى، زجرآور و محنت‌زاست. همچنين اين خيال‌انگيزىِ لذتبخش به‌خصوص در رمان‌ها با عباراتى ساده و در فيلم‌ها با تصاويرى مهيّج و ديالوگ‌هايى گويا تحصيل مى‌شود. ساده‌پذيرى چون برخوردار از آشناپذيرى‌ست كه شاكله‌ى تبليغات و منطق پذيرش آن است، چنان فراگير است كه بيشتر مردمان، متن و محتواى ساده و آشنا را مى‌پذيرند اگرچه فاقد استدلال يا داراى استدلالى اشتباه و مبتلا به مغالطه باشد تا متنى را كه برخوردار از استدلال است و استنتاج آن نيز درست است، اما در عباراتى پيچيده، غامض، صعب، مستصعب و سخت گفته شده است و به منطقه‌ى خيال مخاطب آشناگرا ورود نمى‌كند تا لذت‌آفرين باشد.

دين‌ستيزان سعى مى‌كنند واقعيت‌هاى علمى و عقلى دين را كه توان مبارزه با آن ندارند با نوشته‌ها و ساخته‌هايى با خصوصيت ساده‌گويى و آشناسازى  به دقت رعايت كرده تا عنصر لذت را تحقق دهد و هم با انكارگرى سخت همراه شده است. همانطور كه قرآن‌كريم تبيين كرده است بعضى حتا اگر واقعيت را به چشم خود ببينند، باز مسير انكار را با لجاجت و سرسختى مى‌روند و نه‌تنها منش پذيرش دين را ندارند، بلكه چه‌بسا تمامى امكانات، سرمايه و عمر خود را براى دين‌ستيزى خرج مى‌كنند.

صحنه‌ى انكار انكارگران

قرآن‌كريم به كسانى كه آيين اسلام و نبوت پيامبراكرم و معجزه‌ى قرآن‌كريم را دروغ مى‌پندارند و براى دورنگه‌داشتن مردمان از اين آيين تلاش معاندانه و با احساسات منفى دارند و اگر هم بحث و سخن و حرفى دارند، هم بدون دليل است و هم با برچسب‌گذارى و مغالطه، آن كتاب حقيقت و دين هدايت را افسانه‌اى از گذشتگان مى‌خوانند و در پى فهم، منطق و دريافت هدايت نيستند و اهتمام منشى آنان بر انكار و ناديده‌گرفتن حقايق و واقعيت‌هاى اسلام مى‌باشد. قرآن‌كريم چنين كسانى را درگير انكار مى‌داند و انكار. براى آنان خود انكار و اصلِ ناديده‌گرفتن، دليل شده است براى انكار. انكار ذهنى چنين دين‌ستيرانى برآمده از انكارِ سرشتى و منشى آنان است كه بر قلبِ آنان پرده‌هاست. آنان به لجاجت تمام بر آن هستند تا پرده‌هاى قلبى خود را به قلب‌هاى ديگران انتقال دهند و آنان را نيز به پرده‌پوشى قلبى مبتلا سازند. در كتاب آگاهى و انسان الاهى از درك مستقل قلب و جايگاه و اهميت اين درك گفته‌ام كه مطالعه‌ى آن، اين مطلب را توسعه و دقت مى‌بخشد. به تعبير قرآن‌كريم :

( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ. وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرآ لاََسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ ).

ـ به‌قطع، بدترين جنبندگان نزد خدا كران و لالانى هستند كه نمى‌انديشند. و اگر خدا در آنان خيرى مى‌يافت به‌قطع شنوايشان مى‌ساخت و اگر آنان را شنوا مى‌كرد، به‌حتم باز به حال اعراض ( و انكار ) روى برمى‌تافتند. انفال / 22 ـ 23.

دين‌ستيزانى كه قلب و گوش‌ها و ديگر درهاى درك آنان در پوشش پرده‌ها و حجاب‌هاست، با صحنه‌سازى‌هايى براى كشف واقعيت كه آن را به هياهو هم مى‌گويند و با درازگويى‌هايى كه اين انكاركنندگان براى تكرار انكارهاى مكرر، پوچ و غيرمعتبر خود صورت مى‌دهند، اين را پنهان مى‌كنند كه هيچ استدلال و استنتاج معتبرى ندارند و خوى انكارگر آنان انكار دارد. قرآن‌كريم صحنه‌ى انكار اين انكارگران را با اين عبارت محكم و سديد تبيين مى‌نمايد: اگر مغالطه‌گر با ديدن واقعيت، دوباره مهلت داده شود، با آن‌كه واقعيت را با چشم خود و تمامى دستگاه ادراكى خويش ديده و رؤيت و ذوق كرده است، اما همچنان در انكار و عناد و كفر يعنى پوشاندن، پنهان‌كردن و ناديده‌گرفتن واقعيت باقى خواهد ماند و باز به گزاره‌ى دروغ و كذب متوسل مى‌شود و جانب راستى و صدق را نمى‌گيرد. قرآن‌كريم مى‌فرمايد:

( وَ هُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ يَنْأَوْنَ عَنْهُ وَ إِنْ يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ. وَ لَوْ تَرى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ. بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ  ) .

و آنان ( مردمان را ) از آن باز مى‌دارند و (خود نيز) از آن دورى مى‌كنند و( لى ) جز خويشتن را به هلاكت نمى‌افكنند و نمى‌دانند. و اى كاش ( انكاركنندگان را ) هنگامى كه بر آتش عرضه مى‌شوند مى‌ديدى كه مى‌گويند كاش بازگردانده مى‌شديم و ( ديگر ) آيات پروردگارمان را تكذيب نمى‌كرديم و از مؤمنان مى‌شديم ( ولى چنين نيست ) بلكه آنچه را پيش از اين نهان مى‌داشتند براى آنان آشكار شده است و اگر هم بازگردانده شوند، به‌قطع به آنچه برمى‌گردند كه از آن منع شده بودند و آنان دروغگويند. انعام / 26 ـ 28.

قرآن‌كريم انكار ريشه‌اى و منشى اين دين‌ستيزان را كه گاه قدرت‌هاى مسلط هستند و قدرت نوظهور مكتبى آگاهى‌بخش و برخوردار از فرهنگ و معرفت را برنمى‌تابند و هدف آنان استفاده از هر طريق، ترفند و سياستى براى دورداشتن اقبال مردمى از اين دين و نگاه‌داشتن آن در ضعف هميشگى‌ست، در عباراتى ساده، روشن و گويا در پاسخ به جعل جايگزين و دروغ و افسانه‌پردازى براى خاستگاه قرآن‌كريم و دين اسلام تبيين كرده است.

[1] انجيل شريف، تهران، انتشارات انجمن كتاب مقدس ايران، چ چهارم، 1986 م، انجيل متى، ص 70، فصل22، شمارهى  15 ـ 22.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *